فهرست مطالب

فهرست مطالب

wordsond

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بسمه تعالی

درس خارج اصول – استاد شهیدی پور مدظله

جلسه 1391 – تاریخ: چهارشنبه 95/10/1۵

موضوع: استصحاب/ تنبیهات/ تنبیه خامس/ استصحاب زمان/ استصحاب زمان به نحو کان تامه و ناقصه

 

فهرست مطالب:

استصحاب زمان به نحو کان تامه

کلام مرحوم آخوند: (دو وجه برای جریان استصحاب زمان بنحو کان تامه)

وجه اول: زمان عرفا موجود واحد تدریجی است

نظر فلاسفه در وحدت زمان عقلی

اشکال در منتقی الاصول به کلام کفایه:

نقد اشکال منتقی الاصول و تایید کلام کفایه:

وجه دوم: نهار از حرکت قطعیه انتزاع میشود: کون الارض ما بین طلوع الشمس الی غروبها

نتیجه: جریان استصحاب کان تامه در زمان

استصحاب زمان به نحو کان ناقصه

نظر مشهور: عدم جریان

کلام محقق عراقی و مرحوم صدر در مقابل مشهور:

اشکال اول به کلام محقق عراقی و مرحوم صدر :

اشکال دوم: عدم امکان ترتب اثر بقاء نهار بر استصحاب کان ناقصه نهار

جواب محقق عراقی: استصحاب تعلیقی

رد جواب محقق عراقی:

 

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

استصحاب زمان به نحو کان تامه

بحث راجع به استصحاب زمان بود، که اشکال شده بود که زمان یک وجود واحد نیست، بلکه مرکب است از آنات، ولذا نمی شود بگوئیم که ما یقین داشتیم قبلا این آن نهار بود و استصحاب کنیم بقاء نهار بودن آن را، آنِ سابق که یقین داشتیم نهار بود گذشت، آنِ فعلی ما یقین نداشتیم که نهار بوده است تا آن را استصحاب کنیم.

در جواب گفتند که تارة می خواهیم استصحاب کنیم زمان را مثل بقاء نهار را به نحو مفاد کان تامه، وتارة می خواهیم آن را می خواهیم استصحاب کنیم به نحو مفاد کان ناقصه که هذا الزمان کان نهارا.

استصحاب مفاد کان تامه مشهور گفتند اشکال ندارد، استصحاب مفاد کان ناقصه جاری نیست.

کلام مرحوم آخوند: (دو وجه برای جریان استصحاب زمان بنحو کان تامه)

در کفایه دو وجه ذکر كرده اند برای جریان استصحاب بقاء زمان به نحو مفاد کان تامه که بگوئیم کان النهار موجودا والان کما کان:

وجه اول: زمان عرفا موجود واحد تدریجی است

وجه اول این بود که گفتند از نظر عرف زمان یک موجود واحد تدریجی است، موجود وحدانی تدریجی است ولو به دقت عقلیه اینطور نباشد، مثل باران، باران از نظر عرف یک امر واحد مستمر است، می گویند یک ساعت است که هنوز باران قطع نشده و باران می بارد، با اینکه آن قطرات سابق که بر زمین نشست تمام شد، این قطرات جدید است که می بارد

یا می گویند یک ساعت هست که زید تکلم می کند، با اینکه آن جمله هایی که قبلا گفت تمام شد، جمله های جدید را شروع کرده است و می گوید. نهار هم همینطور است، به دقت عقلیه همینطور است که آنِ قبلی رفت، او نهار بود، آنِ جدیدِ از نهار مشکوک الحدوث است، ولکن از نظر عرف نهار یک موجود واحد مستمر است، ولذا عرف می گوید چقدر امروز روز طولانی بود.

نظر فلاسفه در وحدت زمان عقلی

البته از نظر مشهور فلاسفه زمان از نظر عقلی هم وجود واحد هست

فلاسفه موجودات را دو قسم کرده اند: برخی از موجودات قار هستند، که تعبیر می کنند بودن.

برخی از موجودات سنخ وجودشان سنخ وجود تدریجی است، ولکن بسیط است نه مرکب، از نظر عقلی هم مشهور فلاسفه زمان را بسیط می دانند نه مرکبِ از آنات.

برای اینکه این را توضیح بدهیم مثال به حرکت بزنیم، چون زمان آن معنای رایجش همان حرکت است، حالا حرکت جوهری یعنی حرکت جوهر از قوه به فعل که حکمت متعالیه مطرح می کند، و یا حرکت افلاک حرکت زمین که منشأ شب و روز است، همین حرکت بحث است که آیا مرکب است عقلا یا بسیط.

مشهور فلاسفه علی ما یقال معتقدند که حرکت یک امر بسیط است، چرا؟ برای اینکه اگر حرکت مرکب باشد، مرکب از چه اجزائی هست؟ نقل کلام به جزء می کنیم که حرکت از آن مرکب است، هل هذا الجزء حرکةٌ، اجزاء حرکت حرکت هستند یا نه؟

اگر حرکت هستند نقل کلام به آن حرکت می کنیم که آن جزء الحرکة که حرکت هست بسیط است یا مرکب؟ اگر او را هم مرکب بدانید که تسلسل لازم می آید، واگر آن جزء الحرکة را حرکت بسیطه بدانید پس حرکت بسیط شد. اگر هم بگوئید اجزاء حرکت حرکت نیستند، آیا یعنی سکونند و حرکت مرکب است از سکونات؟ آیا این معقول است که سکونات در کنار هم قرار بگیرد و حرکت بشود؟ حرکات یعنی مجموع سکونات؟

پس اینها غیر معقول است که بگوئید حرکت مرکب است از اجزاء، اگر بگوئید هر جزئی از اجزاء حرکت حرکةٌ، نقل کلام به او می کنیم که هل هذه الحرکة التی هی جزء من الحرکة بسیطة او مرکبة، اگر بگوئید بسیطة پس حرکت بسیط است، و اگر بگوئید مرکبة نقل کلام می کنیم به اجزاء آن حرکت، و این مستلزم تسلسل می شود اگر بخواهید همینطور پیش بروید و هیچگاه به بساطت اجزاء حرکت منتهی نشوید.

ولذا گفته اند حرکت یک وجود وحدانی است حتی به نظر عقل فضلا عن العرف.

ما خیلی اهل این حرفها نیستیم فقط خواستیم نقل قول کنیم.

… ولی اجازه بدهید نه من بیشتر از این صحبت کنم و نه شما بیشتر از این سؤال کنید، برویم به بحث اصول خودمان.

پس آنی که مسلم است این است که زمان از نظر عرف وجود وحدانی تدریجی دارد، حالا یا عقل هم همین را می گوید کما علیه مشهور الفلاسفة، یا عقل معتقد است که زمان مرکب است از وجودات. این مهم نیست

مهم نظر عرف است در تشخیص استصحاب، و مفهوم نقض یقین به شک را عرف به نحوی می فهمد که آن چیزی که وجود وحدانی به نظر عرف دارد مصداق لاتنقض الیقین بالشک است، مفهوم لاتنقض الیقین بالشک را عرف اینگونه می فهمد که شامل موجود وحدانی عرفی می شود.

اشکال در منتقی الاصول به کلام کفایه:

(اگر وجود سابق ولاحق قید زمان باشد، نقض صادق نیست، واگر ظرف باشد، وجود زمان برای زمان لازم میآید وهو محال)

اشکال کرده اند به این وجه صاحب کفایه، اشکال در منتقی الاصول هست:

گفته اند آقا! شما در بحث تکلم و مشی حرفی نبود که بگوئید موجود وحدانی مستمر، استصحاب می کنیم بقاء تکلم را، بقاء مشی را، بقاء نزول باران را. ولی در نهار که زمان هست ما دو جور می توانیم تعبیر کنیم:

یکی اینکه بگوئیم ما یقین داریم به وجود سابق نهار، و شک داریم در وجود لاحق نهار. این تعبیر صحیح است، ولکن این تعبیر صدق نقض یقین به شک نمی کند در آن،

چون در صدق نقض یقین به شک باید متعلق یقین و شک یک چیز باشند، حدوث و بقاء را باید لحاظ نکنیم، همانطوری که بزرگانی مثل محقق اصفهانی و خود صاحب کفایه تصریح کرده اند که برای صدق نقض یقین و شک باید حیث حدوث و بقاء را از متعلق یقین وشک حذف و الغاء کنیم. پس این راه بسته شد.

راه دوم این است که بگوئیم: ذات نهار یقین به وجودش داشتیم در زمان گذشته، ما یقین به وجود نهار داشتیم در زمان گذشته، شک در وجود نهار داریم در زمان حال، که این زمان گذشته و زمان حال بشود ظرف، نه قید مستصحب، نگوئیم ما یقین داشتیم به وجودِ سابق نهار، نه، بگوئیم ما یقین داشتیم به وجود نهار در زمان گذشته.

در منتقی الاصول گفته اند که این معنایش این است که شما بگوئید ما یقین داشتیم به وجود زمان در زمان، ما یقین داشتیم در دیروز دیروز موجود بود، خوب دیروز که در دیروز موجود نمی شود بلکه خود دیروز است.

پس این تعبیر هم درست نیست و مشکل جریان استصحاب زمان این است.

نقد اشکال منتقی الاصول و تایید کلام کفایه:

( زمان گذشته وصف یقین است نه وصف زمان)

اقول: انصافا این اشکال ناتمام است، چرا؟

برای اینکه چه لزومی دارد ما بگوئیم کان النهار موجودا فی الزمان السابق؟ بلکه ما می گوئیم کان النهار موجودا، ما زمان سابق را می بریم وصف یقین قرار می دهیم، می گوئیم من در زمان سابق یقین داشتم به وجود نهار، اشکال ندارد که یقین من زمان داشته باشد

فرض این است که حدوث و بقاء را لحاظ نمی کنید در متعلق یقین و شک، می برید ظرف یقین قرار می دهید زمان سابق را، ظرف شک قرار می دهید زمان فعلی را، خوب یقین و شک که زمان نیست، چه اشکالی دارد بگویم من یک ساعت پیش یقین داشتم به وجود روز، زمان گذشته را ظرف یقین قرار می دهم، اینکه اشکال ندارد. ما تعبیر می کنیم می گوئیم کنت علی یقین قبل ساعة بوجود النهار والان کما کان.

ثانیا: زمان به همان معنایی که ما عرض کردیم که زمان مربوط به عالم واقع می شود، اشکال ندارد که بگوئیم سال 1394 در زمانِ گذشته بود، دیگر ما سال 1394 نداریم، آیا این اشکال دارد؟

کان النهار موجودا سابقا، شب که شد می گوئیم نهار روز چهارشنبه ماه کذا قبلا موجود بود، این اشکال دارد بگوئیم کان النهار موجودا قبل ذلک؟ این غلط است؟ والان لیس بموجود.

حالا یکی بیاید می گوید والان نشک فی وجوده. به قول شما زمان سپری می شود، مگر این غلط است؟ نه عقل این را غلط می داند و نه عرف. و لذا این اشکال وارد نیست.

سؤال: اشکال ایشان این بود که زمان در زمان موجود نمی شود؟

جواب: ما مگر گفتیم روز شنبه در روز شنبه موجود می شود، دیروز در دیروز موجود می شود؟

آخه چرا به این الفاظ گیر می دهید؟ ما گفتیم مثلا شب که می شود می گوئیم نهار امروز گذشت، ظهر امروز مثلا یا امروز سابقا موجود بود دیگر الان موجود نیست. خوب ما اگر بخواهیم بگوئیم امروز دیگر موجود نیست چی باید بگوئیم؟ پس بگوئیم امروز موجود است؟!

خوب شب که بشود بگوئیم نهار روز چهارشنبه دیگر موجود نیست، قبلا هم می گفتیم نهار روز چهارشنبه هنوز موجود است، این تعبیرها غلط است؟ خوب همین تعبیرها منشأ می شود که بگوئیم ارکان استصحاب تمام است.

و لذا این اشکال که ایشان خیلی مهم تلقی کردند این اشکال را، اصلا مهم نیست. ولذا اشکال اول صاحب کفایه درست است و وارد است.

وجه دوم: نهار از حرکت قطعیه انتزاع میشود: کون الارض ما بین طلوع الشمس الی غروبها

جواب دوم صاحب کفایه این بود که: گفتند چه لزومی دارد ما حرکت را نگاه کنیم، نهار انتزاع می شود از حرکت توسطیه نه از حرکت قطعیه، نهار انتزاع می شود از کون الارض ما بین طلوع الشمس الی غروبها

ولو الان پیامبر اکرم معجزه کند متوقف کند زمین را، هر چی انتظار می کشیم ساعت فرض کنید ساعت هشت و نیم بشود هشت و سی و یک دقیقه نمی شود، ولی روز است دیگر، چون زمین در منطقه ما مابین طلوع الشمس الی غروبها هست، این منشأ انتزاع نهار است.

در بحوث این مطلب را جور دیگری معنا کرده اند و اشکال کرده اند، خوب این مطلب صاحب کفایه خیلی واضح است

حرکت توسطیه یعنی کون الارض ما بین طلوع الشمس الی غروبها، این منشأ نهاریت است

مثل اینکه می گوئیم این ماشین بین قم و تهران است، ولو ماشین توقف کند بین راه، ما که نمی گوئیم ماشین در حال حرکت است که حرکت قطعیه نامش را می گذارند، کون السیارة مابین قم و تهران منشأ انتزاع این است که بگوئیم ماشین بین قم و تهران است، یک اسمی برای این بگذاریم. نهار هم همین است.

نظر بحوث درباره کلام کفایه:

(نسبت نهار به اجزائش نسبت کلی به فرد، در مقابل حرکت قطعیه که نسبتش نسبت کل به جزء است)

در بحوث گفته اند که مقصود صاحب کفایه از حرکت قطعیه و حرکت توسطیه می دانید چیست؟ ایشان یک معنایی کرده برای کلام صاحب کفایه و بعد هم اشکال کرده اند، چه معنایی کرده اند؟

گفته اند ببینید گاهی بعضی از مرکبها نسبت به اجزائشان حالت کل با اجزاء هستند، مثل صلاة، صلاة نسبت به تکبیرة الاحرام نسبتش کل است به جزء، آیا تکبیرة الاحرام صلاةٌ؟ نه، تکبیرة الاحرام جزء من الصلاة. یا در أجزاء مرکبهای خارجی مثلا میز بیائید یک پایه میز را بگوئید این میز است؟ نخیر این میز نیست این جزء میز است.

اسم این را ایشان می گذارد که اگر نهار نسبتش با اجزاء نسبت کل به اجزائش باشد، آنوقت جزء النهار نهار نیست، مثل اینکه تکبیرة الاحرام صلاة نیست، پایه میز میز نیست.

اما حرکت توسطیه این است که نهار را نسبت به آنات کلی بدانیم نسبت به جزئیات، مثلا تکلم اینطور است، تکلم مرکب است از مجموعه تکلمات که هر کدام از اینها تکلم هستند، یک ساعت سخن می گوید هر یک دقیقه اش هم تکلم است هر نیم دقیقه اش هم تکلم است، می شود حرکت توسطیه، که نهار هم بیاید صادق باشد بر مجموع الآنات صدق الکلی علی جزئیّ.

بعد می گوید صاحب کفایه گفته خوب نهار را به شکل کلی صادق علی جزئیاته حساب کنیم با اولین آنِ روز نهار موجود شده است، ما استصحاب می کنیم بقاء نهار را.

بعد بحوث اشکال می کند که چه فرقی می کند، در نماز هم با الله اکبر نماز موجود می شود، ما می توانیم استصحاب کنیم که زید لایزال یصلی، لازم نیست برای استصحاب نسبت مرکب به اجزائش نسبت کلی بشود به جزئیات مثل تکلم تا استصحاب کنیم بقاء تکلم را، بلکه می تواند نسبت کل به أجزاء باشد مثل صلاة نسبت به تکبیرة الاحرام، به مجرد تکبیرة الاحرام صدق می کند هو فی الصلاة، استصحاب می کنیم لایزال فی الصلاة، فقط شرطش این است که عرفا یک وجود واحد مستمر باشد.

فرق نمی کند حرکت قطعیه مثل صلاة که صدق می کند بر أجزائش صدق الکل علی أجرائه، یعنی باید بر مجموع أجزائش صادق باشد، بر تک تک أجزاء صادق نیست، یا مثل تکلم که صدق الکلی علی جزئیات است. مهم این است که باید موجود واحد مستمر باشد چه صلاة چه تکلم تا بتوانیم استصحاب کنیم.

نهار هم همین است، شما نهار را بر آنات نهار بگوئید کلی صادق علی جزئیاته که می شود حرکت توسطیه، باید موجود واحد مستمر باشد تا استصحاب کنید، و الا آن فرد از نهار که اول روز بود چه ربطی دارد به این فرد دیگر از نهار که وسط روز هست

این فرد دیگری اگر باشد استصحاب ندارد، و اگر موجود واحد مستمر است حرکت قطعیه هم در نهار فرض کنیم که نهار یک حقیقتی است که صادق نیست بر کل آنٍ آنٍ، بر مجموع این آنات نهار صادق است، او هم می شود مثل نماز که بر مجموع این أجزاء صادق است ولی با شروع اولین جزء صدق می کند تحقق الصلاة.

اقول: مطلب بحوث صحیح،‌ ولی بی ربط به کلام آخوند است

بله این مطلب مطلب درستی است که ایشان می گوید، ولی صاحب کفایه که این حرفها را نزده است.

صاحب کفایه در جواب اول فرمود زمان موجود واحد مستمر عرفا، او گذشت. جواب دوم این است که آقا! اصلا شما زمان را مثل نهار اگر انتزاع نکنید از حرکت، بلکه انتزاع بکنید از کون الشیء ما بین المبدأ و المنتهی، کون الارض مابین طلوع الشمس و غروب الشمس ولو متوقف بشود زمین، دیگر ما به این حساب نهار را به عنوان یک امر قار در نظر می گیریم که بعد از طلوع شمس نهار موجود شد، مثل قیام زید، تا غروب شمس هم این نهار موجود است.

نتیجه: جریان استصحاب کان تامه در زمان

و ما یک مطلب دیگری هم عرض کنیم، تمام این بحث ها در جایی است که وجود زمان موضوع حکم باشد، اما گاهی عدم زمان موضوع حکم است، ” کلوا و اشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر”، “اتموا الصیام الی اللیل”[1] خوب استصحاب می کنیم عدم حدوث طلوع فجر را برای جواز أکل، و برای وجوب امساک استصحاب می کنیم عدم دخول لیل را

اینکه دیگر اصلا این اشکال ها پیش نمی آید، نه آن اشکال منتقی الاصول پیش می آید، و نه آن اشکال اصلی پیش می آید که نهار و لیل استصحاب بقائشان مشکل عدم وحدت متیقن سابق و مشکوک لاحق دارند. این حرفها پیش نمی آید.

پس استصحاب کان تامه در زمان هیچ اشکالی ندارد.

استصحاب زمان به نحو کان ناقصه

اما استصحاب کان ناقصه:

نظر مشهور: عدم جریان

مشهور گفته اند استصحاب کان ناقصه در زمان نمی شود، هذا الزمان کان نهارا، مشارالیه تان کدام زمان است؟ آنِ فعلی که حالت سابقه متیقنه ندارد که کان نهار، آنِ سابق، خوب آن سابق نهار بود و رفت، چه ربطی به آنِ فعلی دارد.

اقول:

انصافا این اشکال اشکال واردی هست.

کلام محقق عراقی و مرحوم صدر در مقابل مشهور:

(اگر زمان امر موسع باشد،‌ قابل استصحاب است)

تنها کسانی که ما دیده ایم دفاع کرده اند از استصحاب به نحو مفاد کان ناقصه، محقق عراقی هست و مرحوم آقای صدر

گفته اند چه اشکالی دارد؟ شما چرا تنگ نظرید؟ چرا هذا الزمان کان نهارا را حتما می گوئید یا آن فعلی یا آن قبلی؟ خوب هذا الزمان را یک امر موسع بگیرید، مثلا شما یک وقت می گوئید هذا المکان کان حارا، یک وقت فقط آن گوشه اتاق را می بینید و یک وقت فقط این گوشه اتاق را می بینید، خوب این تنگ نظری است یک وقت مجموع این مکان را می بینید به نحو امر موسع، بعد این مجموع را که دیدید یک وصفی دارد.

زمان هم همینطور است، زمان هم لازم نیست این آنِ قبلی را به تنهایی ببینید آنِ بعدی را به تنهایی ببینید، این مجموعی که مرکب است از این آنات، این مجموع را یک چیز حساب کنید بعد بگوئید زمان قبلا روز بود، زمان را این آنِ فعلی ندانید آنِ قبلی ندانید، بلکه مجموع همین امر وسیع بدانید که در آن آنِ قبل هم هست آنِ بعد هم هست،

دیشب هم در این زمان هست امروز هم هست امشب هم هست، وقتی امروز شد، زمان امروز متصف شد بالنهار، دیشب همین زمان متصف بود باللیل، الان همین زمان همین معنای موسع متصف شد به نهار، نمی دانیم شب شده یا نه می گوئیم اتصاف زمان به نهار هنوز ادامه دارد.

اشکال اول به کلام محقق عراقی و مرحوم صدر :

( نهار جزء زمان است نه عرض آن)

به نظر ما این مطلب عرفی نیست، چرا؟ برای اینکه نهار نسبت به زمان عرَض نیست، جزء زمان است نه عرض زمان، وصف و موصوف نیست

مثل این می ماند که شما بگوئید این هفته قبلا شنبه بود، آقا این هفته که قبلا شنبه نبود، شنبه جزئی از این هفته است، عرفیت ندارد بگوئید این هفته قبلا شنبه بود استصحاب می گوید هنوز هم شنبه است، شنبه جزئی از هفته است. هذا الزمان باید ا از نظر عرفی یک معروض و یک محل وسیعی داشته باشیم، بعد بگوئیم این محل وسیع قبلا محل این وصف نهار بود.

سؤال:…

جواب: آن عدم اسبوع به نحو لیس تامه ما هم قبول داریم، کان تامه را هم قبول داریم استصحاب بقاء اسبوع، بحث در کان ناقصه است که بگوئیم هذا الزمان کان اسبوعا، هذا الزمان کان یوم السبت، آخه یوم السبت جزء زمان است نه عرض زمان نه وصفی که عارض می شود بر زمان، این عرفیت ندارد.

ولذا وقتی شما می گوئید هذا الزمان کان نهارا این عرفی نیست که مشارالیه تان یک زمان موسعی باشد نه این آنِ فعلی و نه آن آنِ قبلی، بلکه مجموع این آنات، بعد بگوئید نهار وصف این مجموع زمان بود این نه عرفی هست و نه عقلی هست، چون وصف و موصوف نیستند، نهار جزئی از زمان است نه وصف زمان، مثل اینکه یوم السبت جزئی اسبوع است معنا ندارد بگوئیم هذا الاسبوع کان یوم السبت والان کما کان.

و لذا اگر کان ناقصه موضوع اثر شرعی باشد با استصحاب زمان به نحو کان ناقصه نمی شود او را اثبات کرد، ولی کان تامه جاری است.

اشکال دوم: عدم امکان ترتب اثر بقاء نهار بر استصحاب کان ناقصه نهار

مهم اشکال دوم است، اشکال دوم این بود که آقا برفرض استصحاب بقاء نهار کردید، بالاتر بگوئیم، گیرم استصحاب هذا الزمان کان نهارا به نحو کان ناقصه کردید، اما فقط می توانید آثار بقاء زمان را بار کنید، که شارع گفته اذا کان نهار یوم العید فیجب علیک رمی جمرة العقبة، خوب استصحاب می کنید هنوز هم نهار یوم العید است پس هنوز وجوب رمی جمره عقبه هست.

اما اگر واجب ما مقید به زمان باشد، شارع گفته که ارمِ جمرة العقبة نهار یوم الیعد، نگفته اذا کان یوم العید فارمِ جمرة العقبة به نحو مطلق، قید الواجب است زمان، باید شما در روز عید قربان رمی جمره عقبۀ در روز عید قربان بکنید، الرمی بین طلوع الشمس الی غروبها، شرط رمی این است که در نهار روز عید باشد. خوب استصحاب بقاء نهار آیا اثبات می کند اتصاف الرمی بکونه فی النهار را؟

بله یک وقت آن لحظه شروع در رمی جمره سنگ اول را که می زدید آفتاب را می دیدید، ولی طول کشید این سنگ زدنتان، احتمال می دهید در آن سنگ های بعدی آفتاب غروب کرده است، بله اینجا اصلا خود اتصاف الرمی بکونه فی النهار حالت سابقه دارد، اما همه جا که اینجور نیست

ما وقتی اولین سنگ را هم می زنیم شک داریم غروب شده است یا نه، خوب این استصحاب مثبت می شود، آثار رمی الجمرة فی نهار یوم العید را نمی توانیم بار کنیم. آنوقت این اشکال باعث می شود استصحاب مثبت وجوب هم زیر سؤال برود، چرا؟ برای اینکه شما استصحاب می کردید بقاء نهار را برای اثبات وجوب، خوب این وجوب شاید مقدور نباشد امتثالش، شک در قدرت دارم، شاید الان نتوانم این وجوب را امتثال کنم، چون شاید الان رمی من رمی یوم العید نباشد.

این اشکال هست.

جواب محقق عراقی: استصحاب تعلیقی

در مقام جواب از این اشکال وجوهی ذکر شده است:

وجه اول: وجه محقق عراقی است، وهو الاستصحاب التعلیقی

می گوید بگو اگر یک ساعت پیش رمی جمره می کردم رمی جمره ام فی النهار بود والان کما کان، پس استصحاب تعلیقی را برای چی گذاشته اند؟ برای اینجور جاها.

رد جواب محقق عراقی:

اقول: و واقعا این عجیب است، چرا؟ برای اینکه استصحاب تعلیقی در موضوعات تکوینیه لم یقل به شیعیٌّ و لا سنیّ.

این مثل این می ماند که: قبلا زید اینجا بود، اگر تیر می زدم به این سمت می خورد به سینه زید و زید می مرد، حالا نمی دانم زید اینجا هست یا نه، استصحاب کنم بگویم اگر یک ساعت پیش تیر می زدم به این سمت زید کشته می شد

استصحاب بکنم الان هم که لو رمیت السهم الی هذه الجهة لقتل زیدٌ، با این استصحاب تعلیقی ثابت کنم الان که تیر زده ام به این سمت پس زید کشته شده است و قتل فعلی زید را نتیجه بگیرم. خوب این استصحاب لو رمیت السهم الی هذه الجهة لقتل زیدا اثبات کنم با این قضیه شرطیه تحقق جزاء را بالفعل، تحقق قتل را بالفعل، این از اوضح انحاء اصل مثبت است

این از آنهایی است که حتی کسانی مثل آقای زنجانی هم که می گویند اصل مثبت را ما فی الجمله قبول داریم چون عرف تسامح می کند نقض یقین به شک را صادق می داند لذا استصحاب عدم اتیان می کنیم آثار فوت را بار می کنیم، اما در این مثالها نمی گویند، چون آنقدر افحش انحاء اصل مثبت است که اگر کسی قائل به جریانش بشود این متهم به غلوّ در اصل مثبت می شود.

پس این وجه جاری نیست، بقیه وجوه انشاء الله روز شنبه.



[1] . سوره بقره – آیه 187