بسمه تعالی
درس خارج اصول – استاد شهیدی پور مدظله
جلسه 1390 – تاریخ: سه شنبه 95/10/14
موضوع: استصحاب/ تنبیهات/ تنبیه رابع/ تتمه إستصحاب کلّی قسم رابع/ تنبیه خامس/ استصحاب در امور تدریجیه
فهرست مطالب:
تتمه بحث در استصحاب کلی قسم رابع
آقای سیستانی: استصحاب جنابت حین خروج مني، استصحاب کلی قسم اول است
معنی استصحاب مفاد کان تامه و کان ناقصه
جواب مرحوم آخوند: حرکت توسطیه از امور قاره است
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
تتمه بحث در استصحاب کلی قسم رابع
یک نکته از بحث گذشته باقی مانده عرض کنم.
راجع به این فرع که شخصی روز گذشته جنب شد و بعد غسل کرد، امروز منی در لباسش دیده که نمی داند از جنابت دیروز است که غسل کرده، یا از جنابت امروز است که غسل نکرده است.
مرحوم آقای خوئی فرمود: استصحاب بقاء جنابت هنگام خروج این منی به عنوان استصحاب کلی قسم رابع جاری است، تعارض می کند با آن استصحاب طهارت دیروز، و عقلا قاعده اشتغال جاری می شود برای لزوم تحصیل طهارت برای نماز به اینکه هم وضوء بگیرد و هم غسل کند.
اشکال بحوث به محقق خویی:
در بحوث ایراد گرفته اند که این استصحاب جنابت حین خروج هذا المنی جاری نیست، چون این عنوان موضوع اثر شرعی نیست، و ذات جنابت موضوع اثر شرعی است که آن هم به لحاظ یک فرد ما علم به حدوث و علم به ارتفاع داریم که جنابت دیروز است، و نسبت به فرد دیگر که جنابت جدیده است شک در حدوث داریم استصحاب عدم جاری می کنیم.
مناقشه:
در اینجا اشکالی به نظر می رسد به بحث و ببینیم این اشکال قابل جواب است یا نه.
در بحوث در استصحاب عدم یوم العید در آن فرعی که ما دیروز یوم الشکمان بود از آخر ماه رمضان، و گفتیم استصحاب می کنیم که هنوز ماه رمضان است وامروز می خواهیم احکام یوم العید را بار کنیم، مرحوم آقای خوئی استصحاب کرد بقاء یوم العید را، گفت یا امروز یا دیروز یوم العید موجود شد و استصحاب بقاء دارد امروز. در بحوث به ایشان ایراد کرده اند همان ایرادی که ما عرض کردیم که این استصحاب مبتلا به معارض هست، استصحاب عدم یوم العید در یکی از این دو روز هم جاری است.
وقتی آقای خوئی جواب داده بود که این استصحاب دوم استصحاب کلی قسم ثالث است، در بحوث آمده است که جواب داده اند از این اشکال آقای خوئی، که نخیر، این استصحاب فرد است، تردد زمان فرد بین یک زمانی که ما علم به ارتفاع آن داریم و بین یک زمانی که علم به بقاء آن داریم، این موجب کلی شدن استصحاب نمی شود. ما فردی از عدم یوم العید را که یا زمان تحققش دیروز بود یا امروز، این فرد از عدم یوم العید را استصحاب می کنیم، اینکه استصحاب کلی نیست استصحاب فرد است.
ما این بیان بحوث را که بیان درستی هم هست و ما هم در جلسات قبل عرض کردیم که زمان تردد فرد فرد را کلی نمی کند،
من نمی دانم که مثلا در خانه که پشه موجود شده بود از سه روز قبل موجود شده بود که دو روز بیشتر زنده نیست پس از بین رفته است، یا از دیروز موجود شد که هنوز وقت زندگی اش باقی است، آیا استصحاب بقاء پشه در خانه استصحاب کلی است؟ ابدا، استصحاب فرد است، منتها زمان حدوث این پشه مردد است بین سه روز قبل که ارتفع یقینا یا دیروز که باق یقنا، استصحاب کلی این است که ما ندانیم موجود در دار پشه است یا فیل،
ولذا ما هم همین اشکال را به آقای خوئی کردیم. حالا می خواهیم برگردیم به بحوث اشکال کنیم
می گوئیم آقا چه جور شما گفتید استصحاب عدم یوم العید فی احد هذین الیومین استصحاب فرد است، خوب استصحاب بقاء جنابت در این مثال رؤیت منی، این هم استصحاب فرد است. زمان یقین به حدوث جابت مردد است، می گوئیم جنابتی که یقین به حدوث آن داریم در هنگام خروج این منی، زمان خروج هذا المنی زمان حدوث این جنابت است، والا این جنابت فرد است، ما استصحاب فرد می کنیم نه استصحاب کلی، پس چرا این استصحاب را شما جاری نمی دانید؟ این اشکال به بحوث متوجه می شود.
سؤال: اشکال ایشان این بود که این موضوع اثر نیست؟
جواب: نخیر این استصحاب فرد است، استصحاب فرد که شد جنابت موضوع اثر نیست؟ و اگر بخواهیم اشکال را تقویت کنیم باز مثال دیگری بزنیم از مبنای خود بحوث:
شما می دانستید که ساعت اول محدثید، بعد علم پیدا کردید به یک حدث و وضوء، ولی نمی دانید حدث ساعت دوم بود و وضوء ساعت سوم، یا بر عکس، حالت اسبق ساعت اول حدث بود، توارد حالتین شده در ساعت دوم و سوم.
خوب در بحوث گفته اند ما استصحاب بقاء طهارت را معارض می دانیم با استصحاب بقاء حدث معلوم الوجود اما فی الساعة الثانیة او فی الساعة الثالثة، اینجور گفته اند دیگر، گفته اند ما از یک طرف استصحاب می کنیم طهارتی را که معلوم الوجود است یا در ساعت دوم یا در ساعت سوم، معارضه می کند با استصحاب حدثی که معلوم الوجود است یا ساعت دوم یا ساعت سوم. آقا مگر حدث در ساعت اول یا در ساعت دوم یا در ساعت سوم این عناوین موضوع اثر شرعی هستند؟ حدث موضوع اثر شرعی است، الحدث اما فی الساعة الثانیة او الثالثة این عنوان چه موضوع اثر شرعی است؟ چه فرق می کند با الجنابة حین خروج هذا المنی؟
مگر شما در این مثال حدث گفتید ما استصحاب می کنیم حدث معلوم الوجود اما فی الساعة الثانیة او الساعة الثالثه را، و این استصحاب کلی قسم ثالث نیست، این استصحاب فرد است. خوب آقا اگر این استصحاب فرد است خوب استصحاب جنابت معلوم الوجود در هنگام خروج این منی چرا استصحاب فرد نباشد؟ استصحاب فرد که شد «حین خروج هذا المنی» مشیر به زمان حدوث است نه قید مستصحب، ما قید مستصحب نمی گیریم بلکه ظرف می گیریم برای زمان یقین به حدوث. خوب ظرف زمان یقین به حدث که لازم نیست دخیل باشد در اثر شرعی.
سؤال:…
جواب: ما میگوئیم حدث معلوم الوجود بود یا در ساعت دوم یا در ساعت سوم، واین حدث که معلوم الوجود بود یا در ساعت دوم یا در ساعت سوم محتمل البقاء است، تعارض می کند با استصحاب طهارت که آن هم می گوئیم یقین به وجود آن داشتیم یا ساعت دوم یا ساعت سوم.
والا اگر شما بگوئید استصحاب حدث حین ساعت ثانیه او الثالثه این عنوان اجمالی است این استصحاب کلی است، خوب اشکال محقق حلی و امام وارد می شد، که خوب این استصحاب کلی قسم ثالث است، یا آقای خوئی ممکن بود بگوید استصحاب کلی قسم رابع است کما اینکه در بحث صوم گفت، وشما استصحاب کلی قسم رابع را قبول ندارید. ولی شما می گفتید این استصحاب حدث معلوم الوجود اما فی الساعة الثانیة او الثالثه استصحاب فرد است، و با استصحاب طهارت تعارض و تساقط می کنند و باید طبق قاعده اشتغال برای نماز وضوء بگیریم.
چرا در این بحث جنابت معلوم الوجود در هنگام خروج این منی که در ثوب می بینیم این مطلب را نمی گوئید که این استصحاب فرد است و تعارض کند با استصحاب بقاء طهارت.
البته طهارت معلوم التاریخ است چون ما می دانیم دیروز غسل کردیم و طاهر شدیم، جنابت ین خروج هذا المنی مجهول التاریخ است، نمی دانیم تاریخش امروز است یا تاریخش قبل از غسل جنابت دیروز بود، و فرض این است که شما در توارد حالتین بین فرضی که یکی معلوم التاریخ است و دیگری مجهل التاریخ یا فرضی که هر دو مجهول التاریخ هستند فرق نمی گذارید، قائل به تعارض استصحابین هستید مطلقا. این اشکال.
جواب:
(خلاصه: مستصحب در مورد توارد حالتین ویا مثال عید غیر منطبق بر فرد مقطوع الزوال است، پس استصحاب فرد است، به خلاف مثال کلی قسم رابع)
ما به ذهنمان یک جواب می آید از این اشکال، ببینیم این جواب درست است، جواب این است که بگوئیم فرق است بین این دو مثال، در مثال حدث معلوم الوجود اما فی الساعة الثانیة او فی الساعة الثالثة، قطعا این حدث که اشاره به آن می کنیم غیر از حدث ساعت اولی است. ممکن است بقاء او باشد، ممکن است الحدث اما فی الساعة الثانیة او الساعة الثالثة فی علم الله در ساعت دوم موجود باشد که اگر در ساعت دوم موجود باشد امتداد و بقاء حدث در ساعت اولی است، ولی بالاخره ما لحاظ کردیم این حدث فی الساعة الثانیة أو الثالثه را و مشارالیه غیر از حدث در ساعت اولی است ولو بقاء او باشد، ولذا استصحاب فردی است که جداست از حدث فی الساعة الاولی.
ولی در مثال جنابت معلوم الوجود حین خروج هذا المنی، این جنابت شاید دقیقا منطبق باشد بر همان فرد از جنابت دیروز که غسل کردیم، الجنابة حین خروج هذا المنی شاید دقیقا همان الجنابة الحادثة امس باشد نه بقاء آن، هر دو حدوث، حدوث جنابت دیروز، حدوث جنابت هنگام خروج این منی، شاید دقیقا مطابق با هم باشند، یعنی مشارالیه این جنابت هنگام خروج این منی دقیقا همان فرد دیروز باشد، نه فرد آخر، و نه بقاء آن فرد دیروز.
سؤال: ممکن است علم پیدا کنیم این قطره اولین قطره نیست که در خارج است لااقل دومین قطره است؟
جواب: حالا ما مثال را همانجور که خودشون زده اند بزنیم، چون اگر مثال را دستکاری کنید می شود مثل آن مثالی که علم بجنابتین، اگر بداند دوبار از او منی خارج شده است و یک غسلی کرده است نمی داند قبل از منی دوم غسل کرده است یا بعد از منی دوم، این می شود همان مثال توارد حالتین، که خود بحوث هم استصحاب می کند بقائ جنابت هنگام خروج منی دوم را و معارض می گیرد با استصحاب طهارت، به عنوان استصحاب فرد هر دو را جاری می کند و معارض می بیند، ولی در این مثال جنابت هنگام خروج این منی که ایشان قائل به جریان استصحاب نیست،
تنها فرقی که به ذهن ما می آید این است که بگوئیم جنابت هنگام خروج این منی ما احتمال می دهیم مشیر باشد این حدوث جنابت حین خروج هذا المنی به همان حدوث جنابت دیروز، یعنی مشیر باشد به همان فرد، فرد آخری نباشد، ولذا می شود استصحاب کلی قسم رابع که یک عنوانی است که نمی دانیم مشیر است به آن فرد دیروز که متیقن الارتفاع است یا به یک فرد جدید که مشکوک الحدوث است، از این جهت این استصحاب می شود استصحاب کلی، چون یک عنوان اجمالی گرفتید که مشارالیهش نمی دانیم آن فرد مقطوع الارتفاع است یا فرد آخر است که مشکوک الحدوث است.
و اشکال بحوث این است که این عنوان اجمالی که مشیر است به واقع فرد این عنوان اجمالی که موضوع اثر شرعی نست تا او را لحاظ کنیم، واقع فرد هم که یک فردش مقطوع الارتفاع است فرد دیگر مشکوک الحدوث است.
و فرق می کند با آن مثال حدث ساعت اول و علم اجمالی به وقوع حدث یا ساعت دوم و یا ساعت سوم، و علم اجمالی به وقوع طهارت یا ساعت دوم و یا ساعت سوم، در اینجا نه، نسبت به ساعت دوم و سوم که توارد حالتین است ما یقین داریم حدث موجوده یا ساعت دوم یا ساعت سوم مشیر به حدث ساعت اول نیست، ممکن است بقاء او باشد اما مشیر به خود او نیست، حدث ساعت اول حدوث است، اما حدث ساعت دوم اگر باشد بقاء است، بقاء که مشیر به حدوث نیست، لذا مشارالیه علی أی تقدیر می شود مشکوک، حدث ساعت دوم مشکوک حدث ساعت سوم مشکوک.
ولذا ما استصحاب را در آن فرد مشکوکِ علی ایّ تقدیر جاری می کنیم، واین به تعبیر بحوث استصحاب فرد است، تردد زمان موجب نمی شود که استصحاب کلی بشود.
آقای سیستانی: استصحاب جنابت حین خروج مني، استصحاب کلی قسم اول است
حالا آقای سیستانی معتقدند تعبیر می کنند می گویند جنابت هنگام خروج این منی استصحاب کلی قسم اول است، نمی گویند استصحاب فرد.
ایشان روی این جهت گفته اند استصحاب کلی قسم اول، که گفته اند هر کجا شما در فرد هم شک بکنید ولی اثر شرعی رفته باشد روی کلی، باید استصحاب کلی بکنید، شما علم داشتید به وجود زید عالم، الان هم شک دارید در وجود زید عالم، استصحاب بقاء عالم باید بکنید، استصحاب کلی باید بکنید، چون اثر شرعی رفته روی کلی عالم نه روی زید به عنوان زید.
مناقشه
اقول: خوب این یک اصطلاح می شود و ما این اصطلاح را قبول نداریم،
معتقدیم کلی به نحو مطلق شمولی وقتی موضوع اثر بود اکرم العالم یعنی حکم رفته روی افراد عالم، و هیچ اشکال ندارد استصحاب زید بکنیم، با استصحاب زید استصحاب فرد می کنیم، چون اکرم کل عالمٍ حکم رفته روی عنوان کلی عالم ولی به نحو مطلق شمولی این معنایش این است که حکم رفته روی افراد، نیازی نیست بگوئیم استصحاب کلی قسم اول. استصحاب کلی قسم اول که ایشان می گوید کلی در ضمن یک فرد معین مقطوع الحدوث بود ومشکوک البقاء در ضمن همان فرد معین. خوب استصحاب فرد می کنیم دیگر.
سؤال: اثر دارد؟ جواب: مطلق الوجود اثر دارد، هر فردی از جنابت موضوع یک حکم شرعی است.
سؤال:…
جواب: ما معتقدیم در آن مثال حدث استصحاب حدث اما فی الساعة الثانیة او فی الساعة الثالثة او استصحاب فرد است،
ولذا به آقای خوئی اشکال کردیم گفتیم استصحاب عدم یوم العید در یکی از این دو روز استصحاب فرد است، ولی استصحاب جنابت حین خروج هذا المنی حق را به بحوث می دهیم که این را استصحاب کلی قسم رابع گرفت و گفت جاری نیست، ولی ما جاری می دانیم.
اما اینکه این را استصحاب فرد ندانست معتقدیم خالی از وجه نیست، نکته اش را عرض کردم، چون یک عنوان اجمالی گرفتید نمی دانید مشیر است به آن فرد مقطوع الارتفاع که جنابت دیروز است، یا مشیر است به یک فرد جدید،
این بعید نیست در این مثال استصحاب جنابت حین خروج هذا المنی این استصحاب کلی باشد. فرق می کند با مثال استصحاب حدث مردد بین ساعت دوم و ساعت سوم، او قطعا مشیر به حدوث جنابت ساعت اول نیست تا بگوئیم مقطوع الارتفاع است، بلکه مشیر است به جنابت فی الساعة الثانیة او فی الساعة الثالثة، که آن جنابت فی الساعة الثانیة و الثالثة مشیر است به یک فردی که زمان وجودش مردد است، اگر ساعت دوم باشد مرتفع است یقینا و اگر ساعت سوم باشد باقی است یقینا، این می شود استصحاب فرد،
ولی استصحاب جنابت هنگام خروج منی چون ممکن است منطبق باشد این عنوان بر آن حدوث الجنابة السابقة که معلوم الارتفاع است ولذا این تعبیر که این استصحاب کلی قسم رابع است خالی از وجه نیست، ولی ما قائل به جریانش هستیم خلافا للبحوث.
معلوم می شود آقای سیستانی این استصحاب جنابت حین خروج هذا المنی را استصحاب فرد معین می دانند، می گویند زمان ترددش موجب تردد فرد نمی شود، منتها معتقدند چون اثر رفته روی کلی جنابت باید استصحاب کلی قسم اول جاری کنیم، یعنی کلی ای که در ضمن یک فرد معین موجود شده و احتمال وجودش را در ضمن همان فرد معین بقاءا می دهیم.
که اگر این بیان آقای سیستانی درست بشود اشکال به بحوث تسجیل می شود دیگر، اگر این استصحاب فرد است یا استصحاب کلی قسم اول است که در ضمن فرد معین معلوم الحدوث و مشکوک البقاء است، خوب دیگر استصحاب کلی قسم رابع نیست تا بگوید جاری نیست، ولذا آقای سیستانی گفته اند این استصحاب جنابت حین خروج هذا المنی جاری است و تعارض می کند با استصحاب طهارت، با اینکه ایشان هم استصحاب کلی قسم رابع را قبول ندارد.
سؤال: مثال کلی قسم رابع چیست؟
جواب: مثال کلی قسم رابع: علم به وجود زید فی الدار و علم به وجود انسان شاعر فی الدار، که نمی دانیم آن انسان شاعر زید است که یقینا بیرون رفته یا عمرو است که باقی است، این می شود مثال استصحاب کلی قسم رابع.
استصحاب در امور تدریجیه
التنبیه الخامس: الاستصحاب فی الزمان و الزمانیات
راجع به استصحاب در امور تدریجیه: تارة بحث واقع می شود در استصحاب زمان و تارة بحث واقع می شود در استصحاب سائر امور تدریجیه، که جزء اولش تا منعدم نشود جزء دوم موجود نمی شود، مثل تکلم، حرکت، تا شما گام اول را برندارید گام دوم برداشته نمی شود.
استصحاب زمان
اشکال در استصحاب زمان از دو جهت است:
دو اشکال بر استصحاب زمان:
اشکال اول:
(عدم بقاء، وعدم اثبات تحقق فعل در زمان)
یکی در خود زمان گفته می شود که ما نظر دقی که می کنیم شک داریم مثلا در اینکه این آن روز است یا روز نیست، آنِ قبل یقینا روز بود، و تمام شد، این آن مشکوک است روز است یا روز نیست
چطور ما بگوئیم هذا الان کان نهارا بالوجدان فنستصحب کونه نهار، هذا الان کان نهارا؟ علم به حدوث آن داریم؟ نداریم. بله الان و سابق کان نهارا، ولکن شک در بقاء او نداریم، آن سابق را همیشه در تاریخ می نویسند نهار بود، اثبات نمی کند که این آن فعلی هم نهار است. این یک اشکال.
اشکال دوم:
این است که می گویند برفرض ما استصحاب بقاء نهار جاری کنیم، خوب استصحاب می گوید هنوز روز است، واجب است روز عید قربان رمی جمره عقبه، خوب اثبات نمی کند که الرمی وقع فی النهار، استصحاب بقاء نهار برای اثبات اینکه الرمی وقع فی النهار اصل مثبت است، استصحاب بقاء النهار اثبات نمی کند اتصاف الرمی بکونه فی النهار. و لذا این اشکال دوم هم پیش می آید که اشکال مثبتیت است.
بررسی اشکال اول:
راجع به اشکال اول که استصحاب خود بقاء النهار جاری است، تارة ما می خواهیم استصحاب مفاد کان تامه بکنیم و تارة می خواهیم استصحاب مفاد مان ناقصه بکنیم
معنی استصحاب مفاد کان تامه و کان ناقصه
استصحاب مفاد کان تامه این است که بگوئیم کان النهار موجودا سابقا والان کما کان،
استصحاب کان ناقصه این است که بگوئیم که الزمان کان نهارا والان کما کان.
جواب مشهور از استصحاب زمان:
مشهور استصحاب به نحو مفاد کان ناقصه را در زمان نپذیرفته اند، گفته اند هذا الزمان کان نهارا، خوب مشارالیه تان آنِ فعلی است؟ این که معلوم الحدوث نیست که آن فعلی نهار بود، مشارالیه تان آن سابق است؟ این چه ربطی به آن فعلی دارد؟ ولی گفته اند استصحاب بقاء نهار به نحو مفاد کان تامه جاری است، کان النهار موجودا سابقا والان کما کان.
چون حرف مشهور این است در کفایه هم مطرح شده، می گویند اولا عرف نهار را یک موجود واحد مستمر می بیند، دقیق نمی شود عرف، به نظر عرفی نهار یک موجود واحد مستمری است که با طلوع آفتاب موجود می شود و یبقی الی غروب الشمس، ولذا عرف می گوید چقدر روز تابستان طولانی است 17 ساعت ادامه دارد، می گویند حالا خبر نداری در اطراف سوئد 22 ساعت ادامه دارد باید روزه بگیرند، خوب یطول النهار، این نظر عرفی است.
جواب مرحوم آخوند: حرکت توسطیه از امور قاره است
وجه دوم که می گویند که در کفایه هم هست، می گویند آقا! دو جور می شود نگاه کرد به نهار، نهار خوب حرکت است، حالا به طور مسامحی حرکت زمین بین طلوع خورشید و غروب خورشید است، الحرکة، برای ما زمان و روز و شب از حرکت زمین دور خودش به وجود می آید دیگر. در کفایه هم دارند می گویند به شیء متحرک دو جور می شود نگاه کرد:
یک بار حرکت او را می بینیم، مثلا ماشین بین قم و تهران در حال حرکت است، یک وقت می گوئیم حرکة السیارة من قم الی تهران، بله این می شود حرکت قطعیه، استصحاب بقاء حرکت شبهه این را دارد که آن حرکت قبلی غیر از این حرکت الان است، حرکت ماشین از قم تا یک فرسخی قم غیر از حرکت ماشین است از یک فرسخی قم تا دو فرسخی آن.
اما ما به جور دیگری هم می توانیم نگاه کنیم، حرکت توسطیه این ماشین را نگاه کنیم، یعنی چه؟ یعنی ببینیم این ماشین بین قم و تهران است، کون السیارة ما بین المبدأ و المنتهی، حرکت ماشین را نبینیم، بودن این ماشین را بین قم و تهران ببینید، ولو این ماشین متوقف بشود برای پرداخت عوارضی و امثال آن، کون السیارة بین المبدأ و المنتهی.
خوب به این معنا این از امور قاره است عرفا، حرکت او را که ندیدیم، بودن این ماشین را بین قم و تهران دیدیم، مثل زید، زید در خانه در حال حرکت است، یک وقت حرت زید را در این خانه می بینیم که از شرق خانه به غرب خانه می رود و برمی گردد، این می شود حرکت قطعیه
یک وقت می بینیم که زید در چهاردیواری این خانه وجود دارد، این حرکت توسطیه است، اصلا در واقع ما دیگر حرکت را ندیدیم، بلکه کون الشیء ما بین المبدأ و المنتهی را دیدیم، ولو این شیء در حال حرکت است به این می گویند حرکت توسطیه. نهار هم همینطور است
نهار طبق این نظر دوم یعنی کون الوقت ما بین طلوع الشمس و غروب الشمس، کون الزمان کون الارض (هرچه تعبیر می کنید مهم نیست) ما بین طلوع الشمس الی غروب الشمس، ولو فرض کنید الان با معجز متوقف کنند زمان را، ولی باز زمان و زمین بین المبدأ و المتنهاست ولو الان هیچ حرکتی نکند، با این دید می شود از امور قاره، قبلا زمان مابین طلوع الشمس الی غروب الشمس بود نهار بود الان هم هست.
اقول:
و این مطلب مطلب درستی است.
هم آن مطلب عرفی غیر دقی درست است، که حتی حرکت را عرف یک وجود واحد مستمر می بیند
و هم این بیان دوم درست است که می شود ما لحاظ کنیم حرکت توسطیه را و هو کون الشیء ما بین المبدأ و المتهی، که با این لحاظ اصلا مثل امرو قاره می شود و استصحاب می شود.
به این بیانها ایرادهای گرفته شده، هم به بیان اول و هم به بیان دوم.
بیان اول که گفتند زمان یعنی حرکت، زمان از حرکت انتزاع می شود، زمان یعنی حرکت، معنای دیگری ندارد، خوب حرکت که از او تعبیر می کنیم در حرکت أین و حرکت حأینیه به زمان، شما گفتید یک وجود واحد مستمر است.
کلام صاحب منتقی الاصول:
( یقین سابق به زمان، یعنی زمان دار شدن زمان، واین غیر معقول است)
در منتقی الاصول گفته اند ما در بقیه امور تدریجیه مثل تکلم، مشی، قبول داریم این بیان را، که یک امر واحد مستمر عرفی است، یوجد باول جزء منه و یبقی الی آخر جزء، ولی شما نسبت به زمان چه جور می خواهید استصحاب کنید؟
در استصحاب یا ما باید حیث حدوث و بقاء را در متعلق یقین وشک لحاظ کنیم، یا زمان حدوث و زمان بقاء را برای خود یقین وشک در نظر بگیریم
یا بگوئیم یقین به حدوث شیء و شک در بقاء آن، یا بگوئیم در زمان سابق این شیء موجود بود و ما یقین به وجودش داشتیم نسبت به زمان اگر بیائید بگوئید من یقین داشتم به وجود گذشته روز، بعد می گوئید شک دارم در وجود فعلی روز، خوب این که وحدت متیقن و مشکوک خراب می شود،
قوام استصحاب به این است که شما ولو شک در بقاء دارید و یقین به حدوث، ولی در هنگام تمسک به دلیل لاتنقض الیقین بالشک و صدق نقض یقین به شک باید حیث حدوث و بقاء را از متعلق یقین وشک الغاء کنید لحاظ نکنید، تا دو چیز نشود، چون اگر دو چیز بشود که صدق نقض یقین به شک نمی کند. پس نباید بگوئی من یقین دارم به وجود گذشته نهار و شک دارم در وجود فعلی نهار، این خلف دلیل استصحاب و تمسک به دلیل استصحاب است.
پس باید راه دوم را بروید، بگوئید نهار در زمان گذشته موجود بود و شک دارم در زمان فعلی در وجود نهار.
نقد کلام منتقی الاصول:
خوب اشکال این مطلب این است که نهار خودش زمان است، مگر زمان در زمان موجود می شود؟ انا کنت علی یقین من وجود النهار یعنی من وجود الزمان فی الزمان السابق و اشک فی وجود النهار فی زمان اللاحق، مگر زمان در زمان موجود می شود، این غلط است.
پس ما هیچ کدام از این دو تعبیر را نتوانستیم بکار ببریم. و مهم در اشکال این است که منتقی الاصول گفتند مهم در اشکال این است که یا ما باید می گفتیم ما در وجود گذشته نهار یقین داشتیم شک داریم در وجود فعلی نهار
خوب اینکه متعلق یقین وشک دو چیز شد، اینکه نشد استصحاب، در استصحاب باید متعلق یقین وشک یک چیز بشود، و اگر بگوئید ما یقین داشتیم به وجود ذات نهار در زمان گذشته و شک داریم در وجود ذات نهار در زمان فعلی که متعلق یقین و شک ذات وجود نهار بشود، مشکلش این است که یقین داشتیم به وجود نهار یعنی یقین داشتیم به وجود زمان نهاری، در زمان گذشته، مگر زمان نهار در زمان موجود می شود؟ خودش زمان است مگر زمان در زمان موجود می شود.
ولذا این منشأ می شود که استصحاب بقاء زمان به نظر صاحب منتقی الاصول جاری نشود. تأمل بفرمائید انشاء الله تا فردا.