دانلود فایل صوتی 14030125=104
دانلود فایل متنی جلسه 104= تاریخ 14030125

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسمه تعالی

موضوع: ادامه بررسی حجیت خبر ثقه

 

فهرست مطالب:

ادامه بررسی حجیت خبر ثقه 1

ادله‌ی اثبات حجیت خبر ثقه 1

تفسیر آیه نفر. 1

تفسیر اول. 1

تفسیر دوم 1

بررسی تفسیر دوم 1

تفسیر سوم 1

تفسیر چهارم 1

بررسی تفسیر چهارم 1

تفسیر پنجم 1

بررسی تفسیر پنجم 1

مختار استاد حفظه الله.. 1

کلام مرحوم خویی در آیه نفر. 1

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بررسی حجیت خبر ثقه

بحث در بررسی حجیت خبر ثقه بود. مشهور قائل به حجیت آن بودند ولی سید مرتضی و ابن ادریس ادعای اجماع بر عدم حجیت خبر واحد کردند. البته ابن ادریس در کتاب خلاصة الاستدلال علی منع من صحة المضایقة بالاعتلال فرموده‌اند: فقهاء قائل به حجیت خبر ثقه بوده‌اند. اشعری‌ها (قمی‌ها) می‌گفتند: «لایحل لاحد ردّ الخبر الموثوق بروایته و ان کان واحدا»[1]

در غایة المراد[2] کلام ابن ادریس به صورت «الخبر الموثوق براویه» نقل شده است. ولی در جواهر[3] و رسائل[4] مرحوم شیخ انصاری تعبیر به «الموثوق برواته» شده است. ولی کتاب مزبور به صورت «الموثوق بروایته» چاپ شده است. طبق این نقل ممکن است روشن نباشد که مراد خبری است که راوی آن ثقه است ولو بالفعل وثوق به صدور آن پیدا نشده است. البته بعید نیست که مراد از «الموثوق بروایته و ان کان واحدا» نیز همین باشد که خبر واحد ولو مفید وثوق نباشد نیز معتبر است ولی این شبهه نیز وجود دارد که ممکن است مراد این باشد که اطمینان به صدور که مختار آیت الله سیستانی حفظه الله است- کافی است و حصول قطع وجدانی لازم نیست.

ایشان در ادامه فرموده‌اند: « و حفظتهم الشيخ الصدوق أبو جعفر محمّد بن عليّ بن بابويه صاحب‌ كتاب من لا يحضره الفقيه كان فقيها مبرزا له نحو من ثلاثمائة مصنّف مجمع على فضله، ذكر في كتابه المشار إليه أنّه لا يحلّ ردّ الخبر، أو ما هذا معناه و إن كان من أخبار الآحاد.

و خرّيت هذه الصناعة و رئيس الأعاجم المتقدّم لهم في علم الفقه و الكلام و أصول الفقه،-یعنی شیخ طوسی رحمه الله- يذكر في كتابه الموسوم ب‍ (العدّة) العمل بأخبار الآحاد إذا كانت عن ثقات طائفتنا، و يضارب عن ذلك و يجعله مذهبا له، و يستدلّ على صحّته.» [5]

ادله‌ی اثبات حجیت خبر ثقه

برای اثبات حجیت خبر ثقه به آیاتی استدلال شده بود که آیه نبأ را در جلسات گذشته بحث کردیم.

آیه دوم: آیه نفر

«وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[6]

مرحوم نایینی[7] و خویی[8] و تبریزی[9] رحمهم الله دلالت این آیه بر حجیت خبر ثقه را پذیرفتند. بلکه مرحوم نایینی و خویی فرموده‌اند: دلالت این آیه بر حجیت خبر ثقه اظهر و اتم از دلالت آیه نبأ که هر دوی ایشان دلالت آن بر حجیت خبر ثقه را نیز پذیرفتند- است.

در استدلال به این آیه بر حجیت خبر ثقه دو تقریب بیان کردند:

تقریب اول

«غایة الواجب واجب» مثل «توضأ لکی تصلی» اگر وضو واجب باشد غایت آن که صلات است نیز واجب خواهد بود. در مقام نیز وقتی تفقه بر نافرین واجب است غایت آن که تحذر متخلفین و منذَرین است نیز واجب خواهد بود. و این وجوب، اطلاق دارد و شامل صورتی که منذَرین علم به صدق منذِرین پیدا نکنند نیز می‌شود.

البته ثقه بودن منذِرین مطرح نشده است ولی به تناسب حکم و موضوع و به قرینه تعبیر «المؤمنین» در آیه وجوب تحذر، انصراف پیدا می‌کند به وجوب تحذر از انذار منذِرینی که ثقه باشند.

تقریب دوم

وجوب انذار که محل ثقل این آیه است- اطلاق دارد و شامل صورتی که منذِر می‌داند منذَر علم به صدق او پیدا نمی‌کند، نیز می‌شود. و وجوب انذار بر منذِر در این فرض در صورت عدم اعتبار انذار او و عدم وجوب تحذر منذَرین از کلام او، عرفا لغو است و برای خروج از لغویت گفته می‌شود تحذر منذَرین در این فرض نیز واجب است.

تفسیر آیه نفر

برای آیه نفر پنج تفسیر بیان شده است که تقریب‌های فوق مبتنی بر تفسیر اول که تفسیر معروف از آن است می‌باشد.

تفسیر اول

تفسیر مشهور این است که «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌالی النبیّ- لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»

و این تفسیر که ظاهر آیه نیز همین است با بعضی از روایات مثل صحیحه یعقوب بن شعیب «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا حَدَثَ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ كَيْفَ‏ يَصْنَعُ‏ النَّاسُ‏ قَالَ أَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ‏ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ‏ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ‏ قَالَ هُمْ فِي عُذْرٍ مَا دَامُوا فِي الطَّلَبِ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِي عُذْرٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ.»[10] و صحیحه محمد بن مسلم[11] موافق است.

در صحیحه یعقوب بن شعیب راوی در مورد اینکه بعد از فوت امام مردم چه باید یکنند از امام سؤال کرد امام فرمود: ، آن طائفه‌ای که می‌‌آیند در شهری که امام علیه السلام زندگی می‌‌کرد آن‌ها معرفت به امام جدید که پیدا نکرده‌اند هنوز مادامی که در طلب معرفت امام جدید هستند معذور هستند.

البته بعضی گفتند این تفسیر خلاف ظهور سیاقی آیه است زیرا این آیه در سیاق آیات نفر به جهاد است. و لکن با توجه به ظهور خود آیه که موافق با روایات معتبره که مفید وثوق هستند- نیز هست وجهی ندارد که وجود این آیه در سیاق آیات نفر به جهاد مانع از این تفسیر قرار داده شود.

علاوه بر این که وجود این آیه در سیاق آیات جهاد با نفر الی النبی منافات ندارد زیرا در بسیاری از جنگ ها مؤمنین با پیامبر به جهاد می‌رفتند.

البته ممکن است گفته شود این تفسیر با شأن نزول این آیه که در مجمع البیان ذکر شده است منافات دارد:

مرحوم طبرسی در شأن نزول این آیه فرموده‌اند: «قيل كان رسول الله ص إذا خرج غازيا به جنگ‌هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن‌ها شرکت داشت غزوه و جنگ‌هایی که خود ایشان شرکت نداشتند «سریه» می‌گفتند- لم يتخلف عنه إلا المنافقون و المعذرون فلما أنزل الله تعالى عيوب المنافقين و بين نفاقهم في غزاة تبوك قال المؤمنون و الله لا نتخلف عن غزاة يغزوها رسول الله ص و لا سرية أبدا فلما أمر رسول الله ص بالسرايا إلى الغزو نفر المسلمون جميعا و تركوا رسول الله ص وحده فأنزل الله سبحانه‏ «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا» یعنی نباید همه‌ی مؤمنین به جهاد بروند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در مدینه تنها بگذارند. و عن ابن عباس في رواية الكلبي و قيل إنها نزلت في ناس من أصحاب رسول الله ص خرجوا في البوادي فأصابوا من الناس معروفا و خصبا و دعوا من وجدوا من الناس على الهدى فقال الناس و ما نراكم إلا و قد تركتم صاحبكم و جئتمونا وقتی مؤمین برای تبلیغ دین به اطراف می‌رفتند مردم به آن‌ها می‌گفتند: شما پیامبر خود را رها کردید و نزد ما آمدید- فوجدوا في أنفسهم في ذلك حرجا و أقبلوا كلهم من البادية حتى دخلوا على النبي ص فأنزل الله عز و جل هذه الآية عن مجاهد -یعنی نباید همه مردم با هم برای تبلیغ بروند-»[12]

این شأن نزول‌ها دلیل معتبر ندارد و با وجود معتبره یعقوب بن شعیب و صحیحه محمد بن مسلم که وثوق به صدور آن پیدا می‌شود وجهی برای رفع ید از این تفسیر وجود ندارد.

علاوه بر این که این شأن نزول خلاف ظهور قوی این آیه است. زیرا اگر مراد آیه این است که نباید همه به جهاد بروند بلکه باید بعضی به جهاد بروند تعبیر «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّين» مناسب این معنا نبود بلکه مناسب بود بگوید «لیجاهدوا فی سبیل الله» که هدف اصلی از جهاد است چون ولو در حاشیه جهاد، تفقه در دین نیز هست ولی هدف اصلی از جهاد، جهاد فی سبیل الله است. علاوه بر این که باید می‌گفت «و ما کان للمؤمنین ان ینفروا کافة» یعنی نباید همه مؤمنین به جهاد بروند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تنها بگذارند نه این که گفته شود «مؤمنین این کار را انجام نمی‌دهند» چون طبق شأن نزول آیه مؤمنین این کار را انجام می‌دادند.

تفسیر دوم

مراد این است که نباید همه‌ی مؤمنین با هم به جهاد بروند بلکه بخشی از آن‌ها به جهاد بروند و بخشی از متخلفین از جهاد که به جهاد نمی‌روند باید برای تفقه در دین به مدینه بروند.

این تفسیر را مرحوم شیخ طوسی به مجاهد نسبت داده و فرموده‌اند: «و قال مجاهد: نزلت الآية في قوم خرجوا الى البادية ليفقهوهم و لينالوا منهم خيراً، فلما عاتب اللَّه من تأخر عن النبي عند خروجه الى تبوك و ذم آخرين خافوا ان يكونوا منهم فنفروا بأجمعهم، فقال اللَّه: هلا نفر بعضهم ليفقه عن النبي صلى الله عليه و آله ما يجب عليهم و ما لا يجب و يرجعون فيخبرون أصحابهم بذلك ليحذروا.»[13]

و مرحوم علامه طباطبایی نیز همین تفسیر را انتخاب کرده و فرموده‌اند: سیاق این آیه دلالت می‌کند بر این که مراد از «ما کان المؤمنون لینفروا کافة» این است که «ما کان لهم لینفروا الی الجهاد جمیعا یعنی نباید همه‌ی مؤمنین با هم به جهاد بروند-» «فالآية تنهى مؤمني سائر البلاد غير مدينة الرسول أن ينفروا إلى الجهاد كافة بل يحضضهم أن ينفر طائفة منهم إلى النبي ص للتفقه في الدين و ينفر إلى الجهاد غيرهم.»[14]

بررسی تفسیر دوم

این تفسیر خلاف ظاهر است زیرا ظاهر «ما کان المؤمنون لینفروا کافة» با «فلولا نفر من کل فرقة منهم الطائفة» این است که هدف از نفر در هر دو یک چیز واحد است نه این که مراد از اولی نفر الی الجهاد باشد و مراد از دومی نفر بخشی از متخلفین از جهاد به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای تفقه در دین است. علاوه بر این که «ما کان المؤمنون لینفروا کافة» اخبار است نه این که نهی باشد از این که مؤمنین همه با هم چنین کاری انجام ندهند لذا تناسب با این معنا ندارد.

تفسیر سوم

مراد از آیه این است که: نباید همه‌ی مؤمنین در مدینه با هم به جهاد بروند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تنها بگذارند بلکه گروهی از آن‌ها به جهاد بروند. و کسانی که در مدینه باقی ماندند تفقه در دین کنند و بعد از برگشت مجاهدین و نافرین از جنگ آن‌ها را انذار دهند.

شیخ طوسی[15] و مرحوم طبرسی[16] این تفسیر را به قتاده و ضحاک و ابن عباس نسبت می‌دهند. مرحوم طبرسی حدیث «كان هذا حين كثر الناس فأمرهم الله أن تنفر منهم طائفة و تقيم طائفة للتفقه و أن يكون الغزو نوبا»[17] را به امام باقر منتسب کرده است.

بررسی تفسیر سوم

این تفسیر نیز خلاف ظاهر است زیرا ظاهر آیه این است که نفر برای تفقه در دین است تا نافرین فقیه در دین شوند نه این که تخلف و بقاء در مدینه برای تفقه در دین باشد. و اگر مصب کلام این باشد که تمام مؤمنین نفر به جهاد نکنند این مطلب با «فلو لا نفر من کل فرقة منهم الطائفة» تناسب ندارد بلکه باید گفته می‌شد «فلولا بقی منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین» یعنی همه به جهاد نروند بلکه باید برخی در مدینه باقی بمانند تا فقیه در دین شوند.

علاوه بر این که طبق این تفسیر باید گفته می‌شد «و ما کان للمؤمنین ان ینفروا کافة» یعنی نباید همه مؤمنین با هم به جهاد بروند. و با تعبیر «و ما کان المؤمنون» تناسب ندارد زیرا این تعبیر دوم خبر می‌دهد در حالی که طبق این تفسیر از رفتن همه به جهاد، نهی می‌کند.

تفسیر چهارم

مراد آیه این است که همه‌ی مؤمنین در شهر مدینه با هم به جهاد نروند تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه تنها بماند بلکه بعضی از آن‌ها به جهاد بروند و بخشی از این افرادی که به جهاد می‌روند در شرایط جهاد فقیه در دین نیز می‌شوند زیرا آیات و نصرت‌ها و امدادهای الهی را در اثناء جنگ با کفار مشاهده می‌کنند و به معنای حقیقی کلمه این‌ها فقیه در دین می‌شوند، و این آیات خداوند متعال را که در جنگ مشاهده کردند به مؤمنینی که در شهر ماندند بیان می‌کنند و این‌ها متنبه می‌شوند.

مرحوم طبرسی این تفسیر را به حسن و أبی مسلم نسبت دادند[18].

بررسی تفسیر چهارم

این تفسیر نیز خلاف ظاهر است زیرا اولا: طبق این تفسیر مفاد آیه نهی از نفر جمیع مؤمنین است در حالی که ظاهر آن اخبار از عدم نفر جمیع مؤمنین دارد. ثانیا: این که کسانی که پیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باقی ماندند فقیه در دین نشوند و افرادی که به جهاد رفتند در نبود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقیه در دین شوند، عرفی نیست. ثالثا: چنین نیست که در هر جنگی آیات الهی مشاهده شود. بلکه در بعضی از جنگ‌ها مثل جنگ بدر آیات الهی مشاهده شد[19]. و در بعضی از جنگ‌ها مثل احد خذلان الهی را مشاهده کردند.

ظاهر کلام مرحوم امام اختیار این تفسیر است. ایشان فرموده‌اند: اگر آیه از رفتن همه‌ی مردم به جهاد نهی می‌کرد ممکن بود در بعضی از اذهان منقدح شود که فقط عده‌ای که به جهاد می‌روند فقیه می‌شوند و بقیه مردم جاهل می‌مانند، و خداوند فرمود: نافرین به جهاد فقیه در دین می‌شوند و موقع برگشتن از جهاد کسانی که به جهاد نرفتند را انذار می‌کنند[20].

بعضی‌ها فرموده‌اند: واژه «نفر» ظهور در نفر به جهاد دارد زیرا مرادف فارسی آن جهیدن است و سفر برای طلب علم را نفر نمی‌گویند.

ولی این مطلب تمام نیست زیرا اولا: نفر به معنای کوچک کردن است و «یوم النفر» یعنی «روز کوچ کردن» البته ممکن است گاهی به معنای «جهیدن» باشد ولی معنای عرفی آن همان معنای اول است. ثانیا: بر فرض که «نفر» انصراف به «نفر به جهاد» داشته باشد با وجود قرینه «لیتفقهوا فی الدین» نمی‌توان گفت معنا کردن آیه به «نفر برای تفقه در دین» خلاف ظاهر است.

تفسیر پنجم

همه‌ی مؤمنین نمی‌توانند نفر به جهاد کنند، باید بعضی از آن‌ها نفر به جهاد کنند تا فقیه در دین شوند و بعد از بازگشت، کفار از قوم خود را انذار کنند تا به جمع مسلمین اضافه شوند.

تفاوت این تفسیر با تفسیر قبل این است که در این تفسیر به معنای نفی تحفظ شد زیرا طبق این تفسیر مفاد آیه اخبار است از این که عادتا ممکن نیست که همه به جهاد بروند.

بررسی تفسیر پنجم

این تفسیر نیز خلاف ظاهر است زیرا این که هدف اصلی از نفر به جهاد، تفقه در دین ذکر شود ولی کسانی که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ماندند فقیه در دین نشوند، عرفی نیست.

مختار استاد حفظه الله

ظاهر آیه همان تفسیر اول است. طبق این تفسیر مفاد آیه این است که وقتی همه نمی‌توانند برای تفقه در دین نفر کنند بعضی از مردم برای این امر نفر کنند و بعد از این که فقیه در دین شدند به سوی قوم خود برگردند و آن‌ها را انذار کنند. و طبق این بیان گفته می‌شود قول این منذِرین در حق منذَرین حجت است.

البته به نظر ما با وجود صحت این تفسیر ولی حجیت خبر ثقه از آن استفاده نمی‌شود به خصوص این که وثاقت منذِر در آیه فرض نشده است و اگر مفاد آن حجیت خبر ثقه بود مناسب بود فرض وثاقت را بیان کند.

کلام مرحوم خویی در آیه نفر

مرحوم خویی در بحث اجتهاد و تقلید یک اشکالی را از مرحوم شیخ انصاری نقل کردند و فرموده‌اند: «این آیه ربطی به حجیت خبر ثقه ندارد بلکه مربوط به حجیت فتوای فقیه است.»[21]

ان‌شاءالله در جلسه آینده این مطلب را بررسی خواهیم کرد.

 



[1]اجوبة مسائل و رسائل فی مختلف فنون المعرفة، حلی، ابن ادریس، محمد بن منصور بن احمد، ص16-17؛ موسوعه ابن ادریس ج7ص15.

[2] غایة المراد فی شرح نکت الارشاد، عاملی، شهید اول، محمد بن مکی، ج1، ص102.

[3] جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، نجفی، صاحب جواهر، محمد حسن، ج13، ص78.

[4] فرائد الاصول (طبع انتشارات اسلامی)، انصاری، مرتضی بن محمد امین، ج1، ص92.

[5]اجوبة مسائل و رسائل فی مختلف فنون المعرفة، حلی، ابن ادریس، محمد بن منصور بن احمد، ص15.

[6] التوبة:122.

[7] فوائد الاصول، نایینی، محمد حسن، ج3، ص189.

[8] مصباح الاصول (طبع مؤسسة احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص213.

[9] دروس فی مسائل علم الاصول، تبریزی، جواد، ج4، ص140.

[10] الکافی (طبع الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج1، ص378، ح1.

[11] همان، ص379، ح3.

[12] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن، ج5، ص125-126.

[13] التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن، ج5، ص322.

[14] المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، محمد حسین، ج9، ص122-123.

[15] التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن، ج5، ص321-322.

[16] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن، ج5، ص125.

[17] همان.

[18] همان، ص126.

[19] آل عمران:123.

[20] تهذیب الاصول (طبع قدیم)، خمینی، روح الله، ج2، ص194.

[21] مصباح الاصول (طبع مؤسسه احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص215-216.