بسمه تعالی
موضوع: مبطلیت تکلّم/ فصل في مبطلات الصلاة
فهرست مطالب
مساله 39
يستحب للعاطس و لمن سمع عطسة الغير و إن كان في الصلاة أن يقول: الحمد للّٰه، أو يقول: الحمد للّٰه و صلّى اللّٰه على محمّد و آله، بعد أن يضع إصبعه على أنفه و كذا يستحب تسميت العاطس بأن يقول له: يرحمك اللّٰه، أو يرحمكم اللّٰه، و إن كان في الصلاة و إن كان الأحوط الترك حينئذ ، و يستحب للعاطس كذلك أن يرد التسميت بقوله: يغفر اللّٰه لكم.
استحباب تحمید در هنگام عطسه
وقتی شخصی عطسه می کند مستحب است که بگوید «الحمد لله» یا بگوید: «الحمد لله و صلی الله علی محمد و آله». روایاتی در این مورد نقل شده است. از جمله در روایت قاسم بن یحیی از جدش حسن بن راشد[1] که آقای خویی ایشان را از باب رجال کامل الزیارات توثیق کرد که ما قبلا به این وجه اشکال کردیم و وجه دیگری ذکر کردیم و آن اینکه شیخ صدوق تعبیر به «اصح روایة»[2] را به کار برده است.
روایت دوم مرسله ابن ابی عمیر است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: عَطَسَ رَجُلٌ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- فَلَمْ يُسَمِّتْهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ قَالَ نَقَصَنَا حَقَّنَا وَ قَالَ إِذَا عَطَسَ أَحَدُكُمْ فَلْيَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ- قَالَ فَقَالَ الرَّجُلُ فَسَمَّتَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع»[3]. این روایت از مراسیل ابن ابی عمیر است ما نیز مانند آقای زنجانی و آقای سیستانی، آن را قبول داریم. تسمیت به معنای «یرحمک الله» است. شبیه این روایت در روایت ابی اسامه[4] نقل شده است.
همین اطلاقات کافی است که گفته شود که مستحب است که در نماز هم عطسه کننده «الحمدلله» بگوید، چون ذکر خدا است علاوه بر اینکه دلیل خاص هم دارد. در صحیحه حلبی نقل شده: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا عَطَسَ الرَّجُلُ فِي الصَّلَاةِ فَلْيَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ.»[5]. در وسائل جلد 12 در صفحات 85 تا 95 این روایات ذکر شده است.
چه عطسه کننده «الحمد لله» بگوید یا نگوید، مستحب است که شخص دیگر که عطسه را می شنود نیز «الحمد لله» بگوید ولو در نماز باشد. دلیل این مطلب روایت معلی بن ابی عثمان است که در آن نقل شده: «وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَسْمَعُ الْعَطْسَةَ فَأَحْمَدُ اللَّهَ وَ أُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ ص وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ قَالَ نَعَمْ وَ إِنْ كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ صَاحِبِكَ الْيَمُّ»[6]. نجاشی در مورد معلی بن عثمان می گوید «معلى بن عثمان أبو عثمان و قيل ابن زيد الأحول، كوفي، ثقة»[7]. هم چنین حکم بن مسکین از مشایخ ابن ابی عمیرو است و لذا سند روایت از نظر ما تمام است. ممکن است که اشکال شود که این روایت به امام نسبت داده نشده است. اما در سند دیگری این مطلب نقل شده است: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُعَلَّى أَبِي عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَسْمَعُ الْعَطْسَةَ وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ فَأَحْمَدُ اللَّهَ وَ أُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ قَالَ نَعَمْ وَ إِذَا عَطَسَ أَخُوكَ وَ أَنْتَ فِي الصَّلَاةِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ- وَ إِنْ كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ صَاحِبِكَ الْيَمُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ)»[8]. در سند این روایت، حکم بن مسکین نیست و از نظر آقای خویی نیز سند این روایت خوب است. این روایات قطعا جواز در نماز را ثابت می کند و استحباب را نیز ثابت می کند.
صاحب عروه فرموده: مستحب است که عاطس و غیر عاطس «الحمد لله» بگویند، «بعد أن يضع إصبعه على أنفه». اما این مطلب صحیح نیست زیرا خصوص عاطس اصبع را بر انف قرار می دهد و نه کسی که عطسه غیر را شنیده است. در این مورد دو روایت نقل شده است. حسن بن راشد از امام صادق علیه السلام نقل می کند: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ عَطَسَ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى قَصَبَةِ أَنْفِهِ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ حَمْداً كَثِيراً كَمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- خَرَجَ مِنْ مَنْخِرِهِ الْأَيْسَرِ طَائِرٌ أَصْغَرُ مِنَ الْجَرَادِ وَ أَكْبَرُ مِنَ الذُّبَابِ حَتَّى يَصِيرَ تَحْتَ الْعَرْشِ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[9]، اشاره شد که سند روایت محل بحث است و آقای سیستانی سند روایت را ضعیف می دانند. در روایت محمد بن سنان نیز نقل شده: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ: عَطَس أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ثُمَّ جَعَلَ إِصْبَعَهُ عَلَى أَنْفِهِ فَقَالَ رَغِمَ أَنْفِي لِلَّهِ رَغْماً دَاخِراً»[10] یعنی حضرت «الحمد لله رب العالمین» گفتند و بعد انگشتشان را بر بینیشان قرار دادند اما مستند مشهور همان روایت حسن بن راشد است که صاحب عروه نیز مطابق همان فرمود ابتدا وضع اصبع بر انف کرده و سپس ذکر می گوید.
در اینجا وحدت مطلوب نبوده، بلکه اختلاف مراتب استحباب است. اطلاقات هم به طور مطلق بیان کرده بود و در مستحبات حمل مطلق بر مقید نمی شود پس بدون وضع الید علی الانف هم مستحب است.
تسمیت عاطس
در مورد تسمیت عاطس روایات زیادی داریم که در وسائل جلد 12 صفحه 86 نقل شده است[11]. در روایات بیان شده که مراد از تسمیت این است که «یرحمک الله» گفته شود. احتمال دارد که تسمیت اسم برای «یرحمک الله» باشد نه اینکه یک معنای لغوی عام باشد.
در روایت جراح مدائنی نقل شده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْحَقِّ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَيْهِ إِذَا لَقِيَهُ وَ يَعُودَهُ إِذَا مَرِضَ وَ يَنْصَحَ لَهُ إِذَا غَابَ وَ يُسَمِّتَهُ إِذَا عَطَسَ»[12] در برخی نسخ «یشمّته اذا عطس» نقل شده است که به معنای همان تسمیت است. سند این روایت ضعیف است ولی آقای خویی از باب رجال کامل الزیارات این روایت را تصحیح می کنند که از این مبنا بعدا برگشتند.
در روایت مسعده نیز نقل شده: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا عَطَسَ الرَّجُلُ فَسَمِّتُوهُ وَ لَوْ كَانَ مِنْ وَرَاءِ جَزِيرَةٍ قَالَ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى وَ لَوْ مِنْ وَرَاءِ الْبَحْرِ»[13]. با این فاصله زیاد هم «یرحمک الله» گفته شود.
روایت سوم معتبره است و از مثنی حناط نقل شده: »وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُثَنًّى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَزِيدَ وَ مَعْمَرِ بْنِ أَبِي زِيَادٍ وَ ابْنِ رِئَابٍ قَالُوا كُنَّا جُلُوساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ عَطَسَ رَجُلٌ فَمَا رَدَّ عَلَيْهِ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ شَيْئاً حَتَّى ابْتَدَأَ هُوَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَلَّا سَمَّتُّمْ إِنَّ مِنْ حَقِّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَعُودَهُ إِذَا اشْتَكَى وَ أَنْ يُجِيبَهُ إِذَا دَعَاهُ وَ أَنْ يَشْهَدَهُ إِذَا مَاتَ وَ أَنْ يُسَمِّتَهُ إِذَا عَطَسَ»[14]
در روایت داود بن حصین نقل شده: «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَحْصَيْتُ فِي الْبَيْتِ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَعَطَسَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- فَمَا تَكَلَّمَ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَلَّا تُسَمِّتُونَ فَرْضُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ إِذَا مَرِضَ أَن يَعُودَهُ وَ إِذَا مَاتَ أَنْ يَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَطَسَ أَنْ يُسَمِّتَهُ أَوْ قَالَ يُشَمِّتَهُ وَ إِذَا دَعَاهُ أَنْ يُجِيبَهُ»[15]
در موثقه محمد بن مسلم نیز نقل شده: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا عَطَسَ الرَّجُلُ فَلْيَقُلْ الْحَمْدُ لِلَّهِ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ إِذَا سَمَّيْتَ الرَّجُلَ فَلْيَقُلْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ وَ إِذَا رَدَّ فَلْيَقُلْ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ وَ لَنَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنْ آيَةٍ أَوْ شَيْءٍ فِيهِ ذِكْرُ اللَّهِ فَقَالَ كُلُّ مَا ذُكِرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ فَهُوَ حَسَنٌ.»[16] در روایت سعد بن ابی خلف نیز نقل شده است[17].
در برخی روایات امام ع تسمیت نفرمودند تا شخص تحمید کند که ظاهرش این است که بعد تحمید عاطس مستحب است که «یرحمک الله» گفته شود. در روایت دیگر شخصی «الحمدلله» گفت، «و صلی الله علی محمد و اهل بیته» نگفت، حضرت هم تسمیت نکرد و به او فرمودند که شما حق ما را ادا نکردید، ظاهرا حضرت ع نمی خواستند تسمیت نکنند بلکه می خواستند او ابتدائا تحمید خود را کامل کرده و مقرون به صلوات بر محمد و آل محمد کند و بعد تسمیت کنند. پس اگر «الحمد لله» گفت و لو چیز دیگری نگفت، مستحب است که تسمیت کنیم. در فرضی هم که عاطس تحمید نکند، اطلاقاتی داریم که فرموده تحمید کنید و دلیلی بر عدم استحباب وجود ندارد و روایاتی که امام ع تسمیت نکردند قضیه خارجیه بوده و ممکن است که امام ع می دانستند که در انتها او تحمید کرده و صلوات می فرستد و امام ع نیز تسمیت خواهند کرد. اگر روایتی داشته باشیم که فرموده باشد که بعد از تحمید او، تسمیت کنید چون در مورد مستحبات است حمل مطلق بر مقید نمیشود و اختلاف مراتب استحباب فهمیده میشود. آنی که ممکن است مقید باشد این است که اذا عطس الرجل فلیقل الحمد لله لا شریک له و اذا سمیت الرجل فلیقل یرحمک الله.
تسمیت عاطس در نماز
عمده بحث در مقام این است که آیا تسمیت عاطس در نماز مستحب است یا خیر؟
نقل شده که قبل از محقق حلی فتوای مشهور بر استحباب بوده اما محقق در معتبر فرموده: «عندي فيه تردد، و الجواز أشبه بالمذهب»[18].
دلیلی بر تسمیت عاطس در خصوص نماز بیان نشده است. روایاتی مانند صحیحه حلبی که در آن نقل شده: «إِذَا عَطَسَ الرَّجُلُ فِي الصَّلَاةِ فَلْيَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»[19] یا روایت « أَسْمَعُ الْعَطْسَةَ وَ أَنَا فِي الصَّلاَةِ فَأَحْمَدُ اللَّهَ وَ أُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ قَالَ نَعَمْ وَ إِذَا عَطَسَ أَخُوكَ وَ أَنْتَ فِي الصَّلاَةِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ«[20] در مورد تحمید غیر عاطس است و نه تسمیت عاطس، و ظهوری نیز در نهی از تسمیت عاطس ندارد.
روایات تسمیت عاطس اطلاق دارد و شامل نماز هم می شود. شکی نیست که فی حد ذاته تسمیت عاطس استحباب دارد اما بحث در این است که آیا مبطل نماز هست یا نیست؟ «یرحمک الله» دعا مع مخاطبة الغیر است و همان بحث گذشته در اینجا مطرح می شود که آیا دعا مع مخاطبة الغیر مبطل نماز است یا نیست؟ صاحب عروه این دعا را مبطل نمی دانستند اما آقای خویی فرمودند که مبطل است زیرا مناجاة الرب از تکلم استثنا شده است و مطلق دعا استثنا نشده است. اگر هم دعا استثنا شده باشد از حیث دعا بودن مشکلی ندارد ولی از حیث تکلم مع الغیر دارای اشکال است. آقای سیستانی فرمودند که «من تکلم اعاد الصلاة» انصراف از دعا دارد ولو مشتمل بر مخاطبة الغیر باشد اما در تعلیقه عروه احتیاط واجب کردند که دعا مع مخاطبة الغیر نشود.
استظهار ما این بود که دعا مع مخاطبة الغیر اشکال دارد. بنابراین دلیل استحباب تسمیت عاطس شامل نماز شده و دلیل مبطل بودن تکلم نیز شامل تسمیت عاطس می شود و با یکدیگر تنافی هم ندارند زیرا یک حکم استحباب تکلیفی و حکم دیگر حرمت وضعی است، مثلا در نماز نافله مستحب است که تسمیت عاطس کرده و نهایتا نماز را دوباره می خواند.
مشکل در تسمیت عاطس و حرمت قطع صلاه است. بعد از اینکه ثابت شد که تکلم فی الصلاه مبطل نماز است و «یرحمک الله» تکلم فی الصلاه است، بین تسمیت عاطس و حرمت قطع صلاه تعارض رخ می دهد. آقای خویی فرموده: دلیلی بر حرمت قطع نماز نیست در نتیجه گفته می شود که تسمیت عاطس مستحب است ولو در نماز باشد و موجب قطع نماز هم می شود.
به نظر ما خیلی بعید است که گفته شود قطع نماز فریضه کراهت هم ندارد و اینکه در نماز تسمیت مستحب باشد و بعد نماز اعاده شود، خلاف مرتکز است.
اگر بنا را بر این بگذاریم که قطع فریضه حرام است، آقای خویی فرموده: تفاوت می کند که عنوان قطع الفریضة حرام باشد یا ایجاد ذات القاطع در فریضه حرام باشد.
اگر قطع فریضه حرام باشد، تزاحم بین مستحب و حرام می شود زیرا تسمیت عاطس مستحب است و قطع فریضه حرام است و طبعا در تزاحم بین حرام و مستحب، عقل حکم می کند که حرام را ترک کنید ولی اگر حرام را مرتکب شدید و به آن استحباب عمل کردید ثواب عمل مستحب را می برید. اگر ایجاد ذات قاطع حرام باشد حرمت قطع به معنای «لا توجد القاطع فی اثناء الفریضة» خواهد بود که نظر آقای خویی همین است[21] در این صورت بحث مهمی مطرح می شود زیرا گاهی انسان نماز خود را با استصحاب تصحیح می کند مثلا اگر شک کرد که قبلا رکوع را زیاد کرده یا نه، استصحاب نفی زیاده می کند، اما این استصحاب ثابت نمی کند که اگر الان پشت به قبله کند قطع فریضه است زیرا ممکن است که قطع فریضه با همان زیاده رکوع محتمل انجام شده باشد. طبق نظر آقای خویی، متفاهم عرفی این است که ایجاد ذات قاطع در فریضه حرام است، در اینجا استصحاب ثابت می کند که در اثنای فریضه است، در نتیجه ایجاد ذات قاطع هنوز هم حرام است.
در ما نحن فیه نیز اگر حرمت قطع به معنای حرمت ایجاد ذات قاطع در اثنای فریضه باشد، نسبت آن با تسمیت عاطس تعارض می شود. زیرا هم خطاب استحباب شامل تسمیت عاطس می شود و هم تحریم ایجاد ذات قاطع در اثنای فریضه شامل آن می شود و چون تسمیت عاطس به عنوان اولی است و تحریم ایجاد ذات قاطع در اثنای نماز به عنوان ثانوی الزامی است، عملا تعارضی مستقر نشده و خطاب تحریم به عنوان ثانوی بر استحباب تسمیت عاطس مقدم خواهد شد.
فرمایش آقای خویی فرمایش متینی است. برای روشن شدن مطلب، مثال دیگری بیان می کنیم. فرض شود که یک دلیل می گوید تسمیت عاطس واجب است و دلیل دیگر می گوید که قطع فریضه حرام است مطلقا. در این فرض، هر دو تکلیف را نمی توان امتثال کرد اما شارع می تواند امر ترتبی کند. مثلا اگر قطع فریضه حرام أشد باشد، گفته می شود: «لا تقطع الفریضة و لکن اذا کنت تقطعه فسمت العاطس». اما اگر ایجاد ذات قاطع در فریضه حرام باشد و تسمیت عاطس هم واجب باشد یک خطاب می گوید که تسمیت عاطس واجب است یک خطاب می گوید که ایجاد ذات قاطع در اثنای فریضه حرام است. توجه شود که بین حکم تکلیفی تسمیت العاطس و حکم وضعی مبطل بودن آن در نماز تعارضی وجود نداشت. در اینجا حرمت تکلیفی ایجاد ذات قاطع با وجوب تسمیت عاطس تعارض می کند زیرا یک فعل واحد به یک عنوان- تسمیت العاطس- واجب و به یک عنوان –ایجاد ذات القاطع در اثنای نماز- حرام است، مانند اکرام عالم واجب است و اکرام فاسق حرام است که در مورد عالم فاسق تعارض می کنند.
[22]اگر اشکال شود که این شخص داعی بر ایجاد حرام ندارد مگر به دلیل انجام واجب و به همین دلیل قصد قربتش مختل می شود جواب این است که همان طور که در علم اصول بیان شده در ترکیب انضمامی که واجب و حرام متحد نیست، اگر داعی ندارید که حرام را ایجاد کنید مگر برای اینکه واجب را اتیان کنید، مثلا یک فضای غصبی است که در آن آب مباح قرار دارد، اگر فقط به خاطر غسل کردن به آنجا بروید، آقایان در اینجا غسل را صحیح می دادند زیرا نفس غسل، مصداق غصب نیست و آن مصب غصبی و فضای غصبی ترکیبشان با غسل ترکیب انضمامی است. در اینجا نیز دو چیز داریم، یکی قطع که مسبب از تسمیت العاطس است یعنی تسمیت سبب تولیدی برای قطع فریضه است اما خودش مصداق ایجاد ذات قاطع است و دیگری خود تسمیت العاطس. تسمیت سبب تولیدی است برای قطع الفریضة اما خودش مصداق ایجاد ذات قاطع است.
صاحب عروه علت تامه حرام را مبغوض می داند ولی ما قبول نداریم. امام صادق علیه السلام در صحیحه عبدالصمد بن بشیر با اینکه شخص، علت تامه حرام را ایجاد کرده بود و جاهل مقصر بود، امام ع تلبیه که جزءعبادی حج است و علت تامه برای حرام بود را صحیح دانستند با اینکه عملش مبغوض غیری بود، زیرا لبیک در لباس مخیط علت تامه است برای حرام که «لبس المخیط محرما» باشد. ما نه علت تامه حرام را حرام غیری میدانیم و نه بغض غیری برای آن قائلیم و نه بغض غیری را مقتضی فساد میدانیم.
در مانحنفیه تعارض مستقر نیست چون استحباب تسمیت عاطس با دلیل تحریم قطع نماز جمع میشود و حرمت قطع نماز چون تحریم بهعنوان ثانوی است مقدم بر استحباب بهعنوان اولی می شود. اگر فرض شود که تسمیت عاطس واجب بوده و شامل نماز نیز بشود. از طرف دیگر دلیل داریم که «من تکلم اعاد الصلاة» و «یحرم قطع الصلاة». ممکن است که گفته شود که تعارض تنها بین دلیل وجوب تسمیت عاطس و دلیل حرمت قطع صلاه نیست بلکه تعارض سه طرفی است. پاسخ اینکه هر سه طرف با هم تعارض نمیکنند چون دلیل مبطل بودن تسمیت عاطس در نماز با دلیل وجوب تسمیت عاطس تعارض ندارد و میگویند تسمیت عاطس واجب تکلیفی است و لکن مبطل نماز است. بین دلیل مبطل بودن نماز با تسمیت عاطس و بین حرمت ابطال نماز تنافی نیست. پس در واقع تنافی بین وجوب تسمیت عاطس که خطاب من تکلم اعاد الصلاة، آن را مبطل نماز دانست با دلیل تحریم ابطال است.
و الحمد لله رب العالمین.
[1] وسائل الشیعة 12: 95؛ «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ عَطَسَ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى قَصَبَةِ أَنْفِهِ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ حَمْداً كَثِيراً كَمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- خَرَجَ مِنْ مَنْخِرِهِ الْأَيْسَرِ طَائِرٌ أَصْغَرُ مِنَ الْجَرَادِ وَ أَكْبَرُ مِنَ الذُّبَابِ حَتَّى يَصِيرَ تَحْتَ الْعَرْشِ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
[2] من لا یحضره الفقیه 2: 598؛ وَ قَدْ أَخْرَجْتُ فِي كِتَابِ الزِّيَارَاتِ وَ فِي كِتَابِ مَقْتَلِ الْحُسَيْنِ ع أَنْوَاعاً مِنَ الزِّيَارَاتِ وَ اخْتَرْتُ هَذِهِ لِهَذَا الْكِتَابِ لِأَنَّهَا أَصَحُّ الزِّيَارَاتِ عِنْدِي مِنْ طَرِيقِ الرِّوَايَةِ وَ فِيهَا بَلَاغٌ وَ كِفَايَةٌ
[4] وسائل لاشیعة 12: 94؛ وَ عَنْهُ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ سَمِعَ عَطْسَةً فَحَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ لَمْ يَشْتَكِ عَيْنَهُ وَ لَا ضِرْسَهُ ثُمَّ قَالَ إِنْ سَمِعْتَهَا فَقُلْهَا وَ إِنْ كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ الْبَحْرُ.
[6] وسائل الشیعة 7: 271
[7] رجال النجاشی 417
[11] بَابُ اسْتِحْبَابِ تَسْمِيتِ الْعَاطِسِ الْمُسْلِمِ وَ إِنْ بَعُد
[17] وسائل الشیعة 12: 88؛ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ: كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِذَا عَطَسَ فَقِيلَ لَهُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ قَالَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ يَرْحَمُكُمْ وَ إِذَا عَطَسَ عِنْدَهُ إِنْسَانٌ قَالَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
[18] المعتبر 2: 263
[22] مقرر: از اینجای بحث تا انتهای جلسه، استاد حفظه الله در پاسخ به سوالات حاضرین این مباحث را مطرح کردند.