دانلود فایل صوتی 14030127=106
دانلود فایل متنی جلسه 106= تاریخ 14030127

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسمه تعالی

موضوع: ادامه بررسی دلالت آیه نفر بر حجیت خبر ثقه

 

فهرست مطالب:

ادامه بررسی دلالت آیه نفر بر حجیت خبر ثقه 1

بررسی کلام آیت الله زنجانی در مفاد آیه نفر. 1

بررسی تقریب دوم 1

بررسی اشکال مرحوم امام رحمه الله در استدلال به آیه نفر. 1

بررسی اشکال محقق عراقی در اشکال به استدلال به آیه نفر. 1

مناقشه مرحوم شیخ انصاری به استدلال به آیه نفر. 1

آیه سوم: آیه کتمان. 1

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بررسی دلالت آیه نفر بر حجیت خبر ثقه

بحث در بررسی دلالت آیه نفر بر حجیت خبر ثقه بود و تفاسیر مختلفی که برای آن ذکر شده بود مطرح شد.

بررسی کلام آیت الله زنجانی در مفاد آیه نفر

آیت الله زنجانی حفظه الله فرموده‌اند: در نظر بدوی دو نفر از آیه استفاده می‌شود یکی نفر برای جهاد و دیگری نفر برای تفقه در دین، صدر آیه می‌گوید: همه‌ی مردم برای جهاد نفر نمی‌کنند پس چرا بعضی از افرادی که برای جهاد نفر نمی‌کنند برای تفقه در دین به مدینه نفر نمی‌کنند تا بعد که مجاهدین از جبهه بازگشتند نافرین به مدینه آن‌ها را به آن چیزهایی که در مدینه تعلّم کردند انذار کنند؟

طبق این تفسیر، «اذا رجعوا الیهم» به معنای «اذا رجع النافرین الی الجهاد الی النافرین الی المدینة للتفقه فی الدین» می‌باشد.

ایشان در ادامه فرموده‌اند: و وجه این که مشهور آیه را به این نحو معنا نکردند این است که در نظر آن‌ها در آن زمان دو نفر متعارف نبود زیرا نفر مختص به اهل مدینه و حواشی آن بود که آن‌ها برای جهاد نفر می‌کردند «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ‏ حَوْلَهُمْ‏ مِنَ‏ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه‏»[1] پس بحث در نفر اهل مدینه و حواشی مدینه است و از آن جا که همه‌ی آن‌ها نفر برای جهاد نمی‌کنند لذا مراد از «فلولا نفر من کل فرقة طائفة» نیز نفر برای جهاد است زیرا یک نفر است و «لیتفقهوا فی الدین» یعنی «لیتفقه غیر النافرین» کسانی که در مدینه و اطراف مدینه می‌مانند از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم استفاده کنند و تفقه در دین پیدا کنند و هنگامی که نافرین برای جهاد از جبهه برگشتند آن‌ها را به آن چه که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آموختند انذار کنند[2].

پس ایشان دو معنا برای آیه ادعا می‌کنند یکی فهم و معنای اولی برای آیه که طبق آن دو نفر وجود دارد یکی نفر برای جهاد که مفاد آیه، «ما کان المؤمنون لینفروا کافة الی الجهاد» است و دیگری نفر به مدینه برای طلب علم است که مفاد «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة» است.

فهم و معنای دوم نیز این است که به قرینه این که اسلام در شهرهای دیگر گسترش پیدا نکرده است نفر مختص به اهل مدینه و حوالی مدینه می‌شود و آن‌ها نیز عموما نفر برای جهاد نمی‌کردند بلکه بعضی از آن‌ها نفر می‌کردند و متخلفین در مدینه تفقه در دین کنند.

به نظر ما این دو معنا، عرفی نیستند زیرا فهم اولی دو نفر برای دو غرض- یعنی «فلولا نفر من غیر النافرین الی الجهاد طائفة للتفقة فی الدین» خلاف ظاهر است زیرا ظاهر آیه این است که غرض از نفر یک چیز است و آن تفقه در دین است و بعضی نیز گفتند آن غرض واحد، جهاد است.

و طبق فهم دوم نیز معنای آیه این خواهد بود که «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة الی الجهاد لیتفقه المتخلفین من الجهاد، فی الدین» و این نیز خلاف ظاهر است.

بررسی تقریب دوم

اگر مفاد آیه این باشد که باید بعضی‌ها به مدینه برای تفقه در دین نفر کنند و بعد از بازگشت، قوم خود را انذار کنند شاید قومشان متحذر شوند، مقتضای اطلاق آیه این است که تحذر قوم عقیب انذار و لو علم به صدق منذرین پیدا نکنند واجب است و این مبنای حجیت خبر ثقه خواهد بود.

بررسی اشکال مرحوم امام رحمه الله در استدلال به آیه نفر

امام رحمه الله در اشکال به این تقریب فرموده‌اند: حذر به معنای ترس است و ظهور در حذر عملی ندارد مثل «یحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم بما فی قلوبهم»[3] که حذر عملی مراد نیست و الا اگر حذر عملی داشتند منافق نمی‌شدند. بلکه مراد این است که منافقین از این که یک آیه‌ای نازل شود و این‌ها را رسوا کند می‌ترسند زیرا «الخائن خائف» بنابراین معنای آیه این است که نافرین قوم خود را انذار کنند شاید این‌ها دچار ترس شوند خود ایجاد ترس و خشیت در قلوب منذَرین مطلوب و اولین گام به سمت هدایت است. نه این که حذر عملی کنند یعنی انذار منذِرین را قبول عملی کنند[4].

این کلام تمام نیست زیرا مقتضای اطلاق «یحذر» حذر عملی است. ظاهر «تحذر من شرب الدخان» این است که عملا تحذر کن و عرفی نیست که گفته شود مراد ترس است.

و ظاهر «‌یحذرون الآخرة‌ و یرجون رحمة ربی» گرچه ترس از آخرت است ولی مراد ترسی است که منجر به حذر عملی شود. در ما نحن فیه نیز «لعلهم یحذرون» یعنی در عمل ترتیب اثر دهند و تحذر عملی کنند.

البته این اشکال که تحذر به معنای احتیاط است و «احتیاط عقیب انذار منذرین» مساوق با حجیت خبر ثقه نیست بلکه مساوق با لزوم احتیاط عقیب انذار منذرین است، اشکال دیگری است که ما این اشکال را قبول داریم و مطرح کردیم.

بررسی اشکال محقق عراقی در اشکال به استدلال به آیه نفر

محقق عراقی در اشکال به استدلال به این آیه فرموده‌اند: اقل طایفه سه نفر هستند و مفاد آیه این است که از هر قومی یک طایفه و مجموعه‌ای فقیه شوند و این طایفه بعد از بازگشت قوم خود را انذار کنند و قوم نیز به این انذار عمل کنند. و این ظهور در انحلال ندارد بلکه طایفه باید انذار کنند و وقتی سه نفر انذار کنند انسان وثوق و علم به صدق کلام آن‌ها پیدا می‌کند.

این که بعضی می‌گویند آیه ظهور در انحلالیت دارد مثل این که گفته شود «لینذر کل طائفة آبائهم» درست نیست زیرا آیه با جمله‌ی مذکور فرق دارد زیرا هر فردی یک پدر دارد و باید پدر خود را انذار کند مثل «اغسلوا وجوهکم» که به معنای این است که هر شخصی وجه خود را بشوید ولی وقتی گفته می‌شود «لینذر کل طائفة قومهم» یعنی این مجموعه قوم خود را انذار کنند ظهور در انحلال ندارد[5].

این کلام نیز تمام نیست زیرا متعارف در تبلیغ و انذار این نیست که گروهی یک مطلب را تبلیغ کنند بلکه ممکن هر کدام یک مطلب مستقل را بیان کند و این تعارف، منشأ ظهور در انحلالیت می‌شود. البته اگر مورد انذار واحد بود مثل «لینذر قومهم بولایة امیر المؤمنین علیه السلام» ظهور در انحلالیت نداشت چون موضوع واحد است. و مورد صحیحه یعقوب بن شعیب[6] نیز چنین است و موضوع آن خصوص معرفت امام علیه السلام است لذا ظهور در انحلالیت ندارد و باید طایفه‌ای که برای شناخت امام علیه السلام نفر می‌کنند بعد از بازگشت با هم این مطلب را بیان کنند و شواهد آن را ذکر کنند لذا در این مورد قبول تعبدی قول این افراد مطرح نیست بلکه معرفت امام علیه السلام باید بالوجدان باشد ولی آیه مختص به تبلیغ یک شیء واحد نیست زیرا دین یک مجموعه‌ای از اصول و فروع دین است.

مثل این که گفته شود «چرا از هر قومی طایفه‌ای نمی‌روند پزشک شوند و برگردند قوم خود را علاج کنند؟» که علاج مریض انحلالی است. و این تعارف خارجی سبب می‌شود که ظهور در انحلالیت پیدا کند.

مناقشه مرحوم شیخ انصاری به استدلال به آیه نفر

شیخ انصاری رحمه الله فرموده‌اند: ممکن است گفته شود این آیه ربطی به حجیت خبر ثقه ندارد زیرا تفقه در دین شأن راوی نیست زیرا راوی فقط لفظ حدیث را نقل می‌کند و «ربّ حامل فقه لیس بفقیه» و یا نقل مضمون یک حدیث می‌کند بدون این که مضمون آن را تصدیق کند، و این تفقه در دین نیست و راوی انذار نمی‌دهد. پس تفقه و انذار شأن فقیه است و آیه بر فرض تمامیت دلالت آن دلالت بر حجیت فتوای فقیه می‌کند[7].

مرحوم خویی در بحث حجیت خبر واحد فرموده‌اند: دلالت این آیه بر حجیت خبر ثقه اظهر از دلالت آیه نبأ است. ولی در بحث اجتهاد و تقلید فرموده‌اند: این آیه ربطی به حجیت خبر ثقه ندارد و مربوط به حجیت فتوای فقیه است.

ایشان فرموده‌اند: آیه دلالت بر حجیت انذار فقیه می‌کند. فقیه نیز کسی است که اخبار را بررسی و بین متعارض‌ها جمع و عمومات را تخصیص و مطلقات را تقیید می‌زند. ولی راوی لازم نیست فقیه در دین باشد و انذار نمی‌دهد. بلکه فقط نقل حدیث می‌کند و به مضمون آن کار ندارد لذا خارج از مورد آیه است[8].

ایشان در بحث حجیت خبر واحد ملتفت به این اشکال بودند و در جواب آن فرموده‌اند: تفقه در دین در صدر اسلام سخت نبود و به معنای اجتهاد نبود بلکه به معنای شناخت دین بود. کسی که احادیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام می‌شود که فهم آن احادیث نیاز به استنباط و اجتهاد و اعمال حدس ندارد، فقیه در دین است. و تفقه به معنای تحصیل فقه است و فقه یعنی فهم یا به معنای فهم عمیق است که بعضی چنین معنا کردند[9]– و غیر مجتهد نیز می‌تواند فهم عمیق از دین داشته باشد مثل این که اصول دین را خیلی خوب فهیمده باشد و احکام را از روی تقلید خوب می‌فهمد. پس این افراد فقیه در دین به معنای عرفی آن هستند ولو فقیه در اصطلاح جدید به معنای مجتهد است ولی در استعمالات کتاب و سنت فقیه به این معنا نیست مثل «قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ‏ كَثيراً مِمَّا تَقُول‏»[10] که به معنای «ما نفهم کثیرا مما تقول» است. در صحیحه حلبی نیز آمده است که «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَمَّا قَضَيْتُ‏ نُسُكِي‏ لِلْعُمْرَةِ ظاهرا مراد عمره تمتع است- أَتَيْتُ أَهْلِي وَ لَمْ أُقَصِّرْ قَالَ عَلَيْكَ بَدَنَةٌ چون حلبی جاهل نبود بلکه عالم بود و با این کار فاسق نیز شد لذا باید کفاره بدهد.- قَالَ قُلْتُ إِنِّي لَمَّا أَرَدْتُ ذَلِكَ مِنْهَا وَ لَمْ تَكُنْ قَصَّرَتِ امْتَنَعَتْ فَلَمَّا غَلَبْتُهَا قَرَضَتْ بَعْضَ شَعْرِهَا بِأَسْنَانِهَا فَقَالَ رَحِمَهَا اللَّهُ كَانَتْ أَفْقَهَ مِنْكَ عَلَيْكَ بَدَنَةٌ وَ لَيْسَ عَلَيْهَا شَيْ‏ءٌ.»[11] طبق این حدیث زن حلبی افقه از خود حلبی است ولی این به معنای این نیست که زن حلبی مجتهدتر است بلکه به معنای این است که او آشناتر به مسائل است و می‌داند لازم نیست حتما قصر با قیچی باشد و می‌تواند با کندن مو با دندان باشد.

الان یک مسأله‌گو ممکن است مجتهد نباشد و دلیل هیچ مسأله‌ای را بلد نباشد ولی چون روی این مسائل کار کرده است به خوبی مسائل شرعی را می‌داند لذا از نظر کتاب و سنت، فقیه در مسائل شرعی است پس «لیتفقهوا فی الدین» شامل راوی که مجتهد نیست ولی مضمون احادیث را می‌فهمد و براساس آن احادث تبلیغ دین می‌کند و مردم را انذار می‌کند نیز می‌شود. بنابراین آیه شامل خبر ثقه نیز می‌شود ولو او مجتهد نباشد[12].

این بیان خوبی است. فقط ایشان تعبیر کردند که «اجتهاد در آن زمان بسیط بود» که در این عبارت مسامحه است و نباید این را بیان می‌کرد زیرا بسیط بودن اجتهاد و آسان بودن اعمال رأی و اظهار نظر آیه را از این که در مورد اظهار نظر فقیه است خارج نمی‌کند. لذا نباید چنین تعبیر می‌کردند بلکه باید می‌گفتند «بعضی از راوی‌ها همان اجتهاد بسیط را نیز نداشتند و اصلا فهم بعضی از احادیث نیاز به حتی اجتهاد بسیط نداشت.»

ان قلت: راوی منذِر نیست تا مشمول این آیه شود.

قلت: راوی نیز بالالتزام منذِر است. راوی وقتی به مردم می‌گوید «از امام صادق علیه السلام شنیدم که ایشان فرموده‌اند: «کسی که به زن خود وعده دهد و خلف وعده کند عذاب می‌‌شود»» این انذار ضمنی است. علاوه بر این که اگر بعد از نقل این حدیث بگوید «از خدا بترسید و وعده‌ی دروغ به همسر خود ندهید» این قطعا انذار است. و عرفا از این الغای خصوصیت می‌شود زیرا گفتن یا نگفتن این مطلب تأثیری ندارد.

بنابراین آیه اطلاق دارد و با قطع نظر از اشکالات سابق- علاوه بر فتوای فقیه شامل روایت راوی نیز می‌شود.

و مؤید این مطلب این است که در رساله فضل بن شاذان حدیثی نقل شده است که در آن بعد از بیان تفقه در دین و نقل احادیث آیه نفر را می‌خواند[13].

و غرض از ذکر این مطلب به عنوان مؤید و عدم ذکر آن به عنوان دلیل این است که ممکن است در صورت ذکر آن به عنوان دلیل اشکال شود که این مصادره به مطلوب است زیرا هنوز حجیت خبر ثقه ثابت نشده است.

آیه سوم: آیه کتمان

ممکن است برای اثبات حجیت خبر ثقه به آیه «إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ‏ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ»[14] استدلال شود.

تقریب استدلال

طبق این آیه اظهار علم بر عالم مطلقا – ولو می‌‌داند که مستمع وثوق به صدق او پیدا نمی‌کند- واجب است. و اگر قبول قول عالم بر مستمع در این فرض که وثوق به صدق قول عالم پیدا نمی‌کند- تعبدا واجب نباشد عرفا کار عالم و شمول این اطلاق نسبت به این فرض لغو خواهد بود. لذا از اطلاق وجوب اظهار علم بر عالم کشف می‌‌شود که قبول قول او تعبدا بر مستمع واجب است ولو علم به صدق این عالم پیدا نکند و این همان حجیت خبر ثقه است.

ان‌شاء الله در جلسه آینده دلالت این آیه بر حجیت خبر ثقه را بررسی خواهیم کرد.



[1] التوبة:12.

[2] خارج اصول، شبیری زنجانی، موسی، ج1، ص122.

[3] التوبة:64.

[4] تهذیب الاصول (طبع قدیم)، خمینی، روح الله، ج2، ص197-198.

[5] نهایة الافکار، عراقی، ضیاء الدین، ج3، ص127.

[6] الكافي (ط – الإسلامية)؛ ج‌1، ص: 378: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا حَدَثَ عَلَى الْإِمَامِ حَدَثٌ كَيْفَ يَصْنَعُ النَّاسُ قَالَ أَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلَوْ لٰا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ قَالَ هُمْ فِي عُذْرٍ مَا دَامُوا فِي الطَّلَبِ وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِي عُذْرٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ.

[7] فرائد الاصول (طبع انتشارات اسلامی)، انصاری، مرتضی بن محمد امین، ج1، ص130-131.

[8] موسوعة الامام الخوئی، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص75.

[9] مفردات الفاظ القرآن، اصفهانی، حسین بن محمد راغب، ص642-643.

[10] هود:91.

[11] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج4، ص441، ح6.

[12] مصباح الاصول (طبع مؤسسة احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص217.

[13] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، ج11، ص13.

[14] البقرة:159.