بسمه
تعالی
موضوع: حجیت خبر واحد
فهرست مطالب:
ادامه بررسی دلالت آیه نبأ بر
حجیت خبر واحد 1
بررسی مناقشه آیت الله سیستانی
حفظه الله در مفهوم شرط آیه نبأ 1
بررسی حجیت خبر ثقه غیر امامی. 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه
بررسی دلالت آیه نبأ بر حجیت خبر واحد
مرحوم
خویی فرمودهاند: مفهوم صدر آیه نبأ حاکم بر عموم تعلیل
است. زیرا مفهوم صدر «خبر العادل حجةٌ» است که به معنی «خبر العادل
علمٌ بالواقع» است و این حاکم بر عموم تعلیل «یحرم اصابة القوم
بغیر علم» است[1].
شهید
صدر رحمه الله فرمودهاند: این بیان تمام نیست زیرا همانطور
که مفهوم ارشاد به حجیت خبر عادل -که طبق مبنای شما به معنای
اعتبار علمیت برای خبر عادل- است، عموم تعلیل «ان تصیبوا
قوما بغیر علم» نیز ارشاد به عدم حجیت مطلق ظن است
یعنی ارشاد به عدم جعل علمیت برای مطلق ظن است. لذا مفهوم
مخصص عموم تعلیل است نه این که حاکم بر آن باشد[2].
این
اشکال شهید صدر رحمه الله تمام نیست زیرا ارشاد بودن این
تعبیر در ذیل به عدم جعل علمیت برای ظن اصلا عرفی
نیست چون با تعلیل سازگار نیست زیرا ظاهر تعلیل
این است که این مفسده تکوینا بر عمل به خبر فاسق مترتب است و
این اتفاق یک امر واقعی است که پیش میآید و
به سبب عدم ترتب این مفسده، از عمل به خبر فاسق نهی شده است. و
این که گفته شود آن مفسده این است که شارع ارشاد به عدم جعل
علمیت برای مطلق ظن میکند درست نیست زیرا
این مفسده نیست و شارع میتوانست آن را علم اعتبار کند.
خود
شهید صدر رحمه الله در مطالب بعدی نسبت به مطلق آیات
ناهیه از اتباع ظن از این نظر –یعنی ارشاد بودن
این آیات به عدم حجیت ظن- برگشتند و فرمودهاند: این
نهی طریقی از عمل به ظن است[3].
کلام
مرحوم خویی در دراسات
مرحوم
خویی فرمودهاند: عموم تعلیل مفاد دلالت وضعیه است و
دلالت مفهوم صدر آیه اطلاقیه است لذا عموم تعلیل مقدم بر مفهوم
میشود. زیرا در تعارض بین مطلق و عام به عموم من وجه –طبق
مبنای مشهور- عام بر مطلق مقدم میشود. مثل «اکرم کل عالم» و «لاتکرم
الفاسق» نسبت به عالم فاسق با هم تعارض میکنند و خطاب اول که عام است چون
دلالت آن بالوضع است بر خطاب دوم که مطلق است و دلالت آن به مقدمات حکمت است مقدم
میشود. چون ظهور عام به سبب ناشی بودن از بیان، اقوی است
ولی ظهور مطلق –بر فرض که ظهور باشد- ناشی از سکوت و عدم بیان است[4].
این مبنا همانطور که صاحب کفایه بیان کردند[5]
صحیح نیست ولی مرحوم خویی آن را قبول دارند و در
مقام آن را تطبیق کردند که عموم تعلیل چون عموم وضعی است مقدم
بر مفهوم صدر آیه -که بالاطلاق است- میشود.
این بیان تمام نیست زیرا اولا: تسمیه
تعلیل ذیل آیه به عموم تعلیل صرف یک تعبیر
است والا عام وضعی نیست زیرا در آن ادات عموم بهکار نرفته است.
ثانیا: ممکن است ادعا شود که دلالت جملهی شرطیه بر مفهوم
نیز وضعیه است زیرا مفاد ادات شرط تعلیق است
یعنی ثبوت جزاء برای موضوع را معلق بر ثبوت این شرط
میکند و این وضع برای انتفاء عند الانتفاء شده است، و در
این صورت وقتی مفهوم آیه نبأ دلالت بر عدم وجوب تبین نسبت
به خبر عادل میکند اطلاق آن اقتضای حجیت خبر عادل نمیکند
چون معنای عدم لزوم تبین نسبت به خبر عادل حجت بودن خبر عادل است و نمیتوان
آن را مقید به افادهی علم کرد زیرا در این فرض خود علم
حجت است. که البته ما این را در جلسه قبل از شهید صدر رحمه الله نقل
کردیم و از آن جواب دادیم.
بررسی
مناقشه آیت الله سیستانی حفظه الله در مفهوم شرط آیه نبأ
آیت الله سیستانی حفظه الله منکر دلالت مفهوم شرط در آیه
نبأ بر حجیت خبر عادل هستند. ایشان فرمودهاند: اگر یک خطاب به
نحو قضیهی خارجیه باشد این خطاب ولو به نحو جملهی
شرطیه بهکار برده شود مفهوم ندارد. مثل این که به شخصی که با
پدر خود دعوا میکند گفته شود «ان کان هذا اباک فلاتؤذیه و لاتضربه» این
یک قضیهی خارجیه است و به لسان جملهی شرطیه
آن شخص به سبب این امری که در حال واقع شدن است توبیخ میشود
و این مفهوم ندارد.
مناسب بود ایشان به دو آیه دیگر استشهاد کنند:
آیه اول: «وَ
لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»[6]
این آیه اشاره به یک قضیهی خارجیه
است کنیزهایی در زمان جاهلیت وجود داشتند که میخواستند
پاکدامن باشند ولی اربابانشان آنها را مجبور به عمل نامشروع میکردند.
این آیه ناظر به این قضیه میگوید:
وقتی این کنیزها میخواهند پاکدمن باشند چرا آنها را
مجبور به عمل نامشروع میکنید؟ البته مراد این نیست که
اگر کنیزی قصد پاکدامنی نداشت اکراه او بر زنا اشکال ندارد، البته
نه به این دلیل که اکراه شخصی که خود به دنبال ارتکاب زناست بر
زنا معنا ندارد زیرا اکراه موضوع ندارد. زیرا اکراه در آیه،
سالبه به انتفاء موضوع نیست زیرا ممکن است این کنیز قصد
عفاف ندارد ولی قصد همبستر شدن با هر کسی را نیز ندارد بلکه قصد
همبستر شدن با شخص مطلوب خود را دارد ولی ارباب او را مجبور به همبستر شدن
با هر کسی میکند لذا از این جهت میتواند مفهوم داشته
باشد ولی با این وجود مفهوم ندارد چون یک قضیهی
خارجیه است که خداوند متعال برای تحریک عواطف میفرمایند:
وقتی خود این کنیز میخواهد پاکدامن باشد او را وادار بهکار
خلاف نکنید.
آیه دوم: إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ
كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ وَ لا تَنْهَرْهُما»[7]
این آیه نیز یک قضیهی خارجیه
است و میفرماید وقتی که والدین این همه برای
بزرگ کردن شما زحمت کشیدند انصاف نیست که وقتی پیر شدند
به آنها بگویید: «اوه حوصلهتان را ندارم». لذا این
آیات توبیخ بر یک قضیهی خارجیه به لسان
قضیهی شرطیه است.
آیت الله سیستانی حفظه الله در تبیین
آیه فرمودهاند: شأن نزول آیه نبأ نیز این است ک اصحاب به
صرف خبر ولید بن عقبة به خروج و بغی و یا ارتداد قبیله
بنی المصطلق، آماده جنگ با این قبیله شدند و آیه ناظر به
این قضیهی خاص میگوید «ان جائکم فاسقٌ –تنوین
فاسق یا برای تعظیم است یعنی فاسقی که در فسق
بودن نمونه است و یا برای تحقیر است یعنی یک
فاسق بیارزش است- بنبأ –نبأ یعنی خبر مهم- فتبینوا –یا
فتثبتوا- ان تصیبوا قوما بجهالة» مبادا بدون همراهی و بدون اجازه
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جنگ این قبیله
بروید و افراد بیگناه را بکشید. و این آیه به لسان
قضیهی شرطیه توبیخ بر یک قضیهی
خارجیه میکند و لذا مفهوم ندارد که اگر عادل خبر آورده بود این
مطلب را مطرح نمیکردیم بلکه ممکن است در این فرض نیز
این مطالب را بیان میکردیم منتهی به یک لسان
دیگر. مثل این که در مثال «ان کان هذا اباک فلاتؤذیه» اگر بهجای
پدر خود با یک شخص مؤمن دعوا کند نیز به او گفته میشود «اگر
این شخص انسان مؤمنی است او را ایذاء نکن»، در قضیهی
خارجیه باید به مقتضای حال و شرایط، خطاب را معنی کرد.
این
کلام تمام نیست زیرا بر فرض عدم تمامیت اشکالات قبل «النبأ –یعنی
خبر نه خبر مهم- ان جاء به الفاسق فتبینوا عنه» مفهوم دارد و «ان
تصیبوا قوما بجهالة» ولو از مورد شأن نزول
انتزاع شده است ولی متفاهم عرفی از آن این است که «لئلا تقعوا
فی محذور مخالفة الواقع بغیر علم» و در مورد شأن نزول مورد آن جنگ بود
و اگر مورد آن جنگ نبود مثلا ولید خبر میداد که فلانی به شما
ناسزا گفت و بهجای «سلام علیکم» گفت «سام علیکم» و اصحاب رفتند
و آن شخص را کتک زدند، در این مورد نیز «ان جائکم فاسق بنبأ
فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم
نادمین» نیز میآید. اگر آیه به شکل «النبأ ان کان
الجائی به فتثبوا – که نقل میکنند قرائت ائمه علیهم السلام این بود- بود
مفهوم داشت.
همان مثال «ان کان هذا اباک فلاتؤذیه» که
ایشان زده است، نیز مفهوم فی الجمله دارد. و الا چرا این
مطلب را در موارد دیگر نمیگویید مثلا وقتی شخص
میخواهد با یک زن شوهرداری زنا کند عرفا نمیتوان گفت «اگر
این زن شوهردار است با او ارتباط نامشروع نداشته باشد» زیرا اگر زن
شوهردار نباشد نیز ارتباط نامشروع اشکال دارد. البته در بعضی موارد
قرینه وجود دارد بر این که این شرط مفهوم ندارد و برای
تحریک قرینه است ولی این مطلب نیاز به قرینه
دارد و در آیه «وَ لا تُكْرِهُوا
فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»[8]
قرینه وجود دارد که برای تحریک عواطف است. همینطور نسبت
به آیه «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما
فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ وَ لا تَنْهَرْهُما»[9]
ولو آیت الله زنجانی حفظه الله احتمال دادند که مفهوم داشته
باشد یعنی «اف» گفتن فقط بر پدر و مادر پیر حرام است ولی
این مطلب به نظر ما عرفی نیست. و ذکر آن به این جهت بود
که محل ابتلاء بود چون پدر جوان حدود چهل سال مثلا که فرزندی حدود 20 سال
دارد این فرزند به او نیاز دارد و اگر به او نیاز نداشته باشد
ولی این پدر نیز به فرزند خود نیاز ندارد و
توانایی انجام کارهای خود را دارد ولی وقتی پدر
پیر و ناتوان میشود به فرزند خود نیاز دارد و در این
زمان باید به فرزند گفت «لاتقل لهما اف» و این به سبب وجود
قرینه است. و الا ظهور اولیه جملهی شرطیه در مفهوم فی الجمله مسلم است بلکه در
مواردی که در مقام تحدید است مفهوم بالجمله نیز دارد ولو شأن
نزول آن یک قضیهی خارجیه باشد.
بنابراین مفهوم شرط در این آیه مقتضی ندارد چون
شرط محقق موضوع است و بر فرض که مقتضی داشته باشد دو مانع برای آن
وجود دارد:
مانع اول: عموم تعلیل مانع از انعقاد مفهوم شرط است و نکته
اینکه خبر فاسق در آیه مطرح شد نه خبر عادل غیر علمآور در
این است که فرق خبر عادل با خبر فاسق در یک مطلب عرفی و
غیر شرعی است و آن این است که خبر عادل نوعا علمآور است
ولی خبر فاسق نوعا علمآور نیست.
مانع دوم: مورد آیه خبر از ارتداد
قبیله بنی مصطلق است و در خبر از ارتداد اگر مخبر عادل باشد نیز
خبر او مسموع نیست زیرا ارتداد با یک خبر عادل ثابت نمیشود
بلکه باید بینه بر آن اقامه شود. لذا خبر عادل نمیتواند در
مورد آیه معتبر باشد و نمیتوان گفت مورد آیه تخصیص
میخورد زیرا تخصیص مورد، مستهجن است.
به
این مانع دوم جوابهایی میتوان بیان کرد:
جواب اول:
جوابی
که ابتداء میتوان داد این است که مورد آیه، تخصیص زده
نمیشود بلکه تقیید زده میشود یعنی گفته
نمیشود «خبر عادل در مورد آیه معتبر نیست» بلکه گفته میشود
«خبر عادل به شرط انضمام خبر عادل دیگر به آن معتبر است» زیرا مراد از
«فاسق» در آیه طبیعی فاسق است که آن بر چند فاسق نیز صادق
است و بر فرض ظاهر آن یک فاسق باشد ولی مفهوم آن «النبأ ان لم
یکن الجائی به فاسقا» است و مفهوم آن «النبأ ان کان الجائی به
عادلا» نیست پس مفهوم آن این است که «اگر خبر را یک فاسق
نیاورد» و این از جهت این که مخبر یک عادل باشد یا
دو عادل مطلق است و نسبت به ارتداد که مورد آیه است تقیید زده
میشود که باید خبر را دو عادل بیاورد و این اخراج مورد و
تخصیص افرادی که مورد از آن خارج شود نیست بلکه
تقیید احوالی مورد است.
جواب دوم
ممکن است
گفته شود فقط اخراج مورد از منطوق مستهجن است و اخراج مورد از مفهوم اشکال ندارد.
مثل این که راجع به اکرام زید سؤال شود و در جواب گفته شود «ان کان
العالم عادلا فاکرمه» در این جا اگر زید هم عالم و هم عادل است از
منطوق خارج نشده و اگر عالم فاسق اما هاشمی است و اگر از مولی سؤال
شود که او نیز وجوب اکرام دارد و مولی بگوید «ایضا
اکرمه»، مستهجن نیست با این که او را از مفهوم که «ان لم یکن
العالم عادلا فلایجب اکرامه» باشد خارج کرده است.
البته اگر منطوق
آیه نبأ خصوص ارتداد بود دلالت مطابقی مفهوم در خصوص مورد آیه
منعقد میشد مثل «ان جائکم فاسق بنبأِ ارتدادِ قومٍ فتبینوا» که مفهوم
آن در خصوص ارتداد است یعنی «ان جائکم عادل بنبأ ارتداد قوم
فلایجب التبین عنه» و نسبت به موارد دیگر باید الغاء
خصوصیت شود. و این مدلول مطابقی مفهوم باید قید زده
شود به خبر عادلی که خبر عادل دیگر به آن منضم است. در این جا کار،
مشکل میشود زیرا مدلول مطابقی در مفهوم و منطوق بحث ارتداد است
و مدلول مطابقی مفهوم –که خبر عادل از ارتداد یک قوم است- تقیید زده شد به خبر
عادل به شرط انضمام خبر عادل دیگر به آن و برای الغاء خصوصیت
نمیتوان بدون قید، الغاء خصوصیت کرد بلکه باید با لحاظ
این قید الغاء خصوصیت کرد. مثل این که به نحو قضیه
حقیقیه گفته شود «اکرم النحوی» از آن الغاء خصوصیت میشود
و بلکه فحوی، تعدی به فقیه میشود. اگر این
خطاب مقید به «لاتکرم النحوی الفاسق» شود دیگر نمیتوان
از باب اخذ به اطلاق «اکرم النحوی» به وجوب «اکرام فقیه فاسق»
تعدی کرد زیرا مدلول مطابقی «اکرم النحوی» مقید به
«نحوی غیر فاسق» شد. الغاء خصوصیت از مدلول مطابقی به
موارد دیگر باید با تحفظ بر قیود مدلول مطابقی باشد
یعنی وقتی قید «اکرم النحوی»، «لاتکرم النحوی
الفاسق» بود از وجوب اکرام نحوی عادل باید الغاء خصوصیت کرد و
حکم به اکرام فقیه عادل نمود اما نمیتوان از آن نسبت به اکرام
فقیه فاسق الغاء خصوصیت کرد.
و در مقام
اگر منطوق و مفهوم آیه نبأ در مورد خبر در امور مهم است که بعید
نیست چنین باشد زیرا مورد آن ارتداد است که از بحثهای
مهم است باید نسبت به سایر موارد الغاء خصوصیت کرد. و چون مدلول
مطابقی مفهوم آیه نیز خبر عادل در ارتداد است و حجیت خبر
عادل در ارتداد مقید به انضمام خبر عادل دیگر به آن است و در
این صورت نمیتوان نسبت به خبر عادل در غیر ارتداد که خبر عادل
دیگر به آن منضم نیست، الغاء خصوصیت کرد.
لذا اشکالها
به آیهی نبأ زیاد میشود.
بررسی
حجیت خبر ثقه غیر امامی
بعضی
از بزرگان مثل علامه حلی و مقدس اردبیلی و شهید اول و شهید
ثانی و صاحب معالم[10] و
صاحب مدارک فرمودهاند: آیه دلالت دارد بر این که خبر فاسق ولو ثقه
باشد معتبر نیست. و کسی که امامی اثنا عشری نیست
نیز فاسق است –به قول علامه حلی رحمه الله «و ایّ فسق اعظم من ترک
الولایة»[11]–
لذا تبین از خبر او لازم است و خبر او اعتبار ندارد. و صرف متحرز از کذب
بودن مهم نیست.
آیت الله زنجانی حفظه الله نیز
اخیرا قائل به این قول شدند. خبر عدل –طبق ادله و
شاید طبق آیه نبأ- حجت است و خبر ثقه که عدل نیست –مثل
فطحی، واقفی، عامی- در صورتی حجت هستند که مفید علم
باشند و الا خبر موثق اگر مفید وثوق و علم نباشد اعتبار ندارد. ایشان
قبلا به شهادت شیخ طوسی در عده -که فرمودند: طایفه به خبر
موثقی که معارضی از خبر امامی عدل نداشته باشد عمل میکردند-
اعتماد میکردند ولی اخیرا اعتماد ایشان از این
شهادت سلب شده است و (به نظر ایشان) اینکه طایفه
یعنی جمعی از علمای امامیه که نزد شیخ
طوسی اعتبار داشتند به چنین خبری عمل میکردند موجب اعتبار
شرعی چنین خبری نمیشود بلکه باید سیرهی
متشرعه احراز شود نه نظر جمعی از فقهای در زمان شیخ طوسی.
به نظر ما
اگر این آیه مفهوم داشته باشد متفاهم عرفی از «ان جائکم فاسق
بنبأ فتبینوا» این است که چون فاسق متحرز از کذب نیست
باید از خبر او تبین شود. ولی اگر علت فاسق بودن شخص فقط
این است که زن خود را تحقیر میکند و پشت سر او صحبت میکند
ولی متحرز از کذب و از قول به غیر علم است عرف از خبر عادل الغاء
خصوصیت میکند و میگوید خبر مطلق ثقه حجت است.
انشاءالله
در جلسه آینده حجیت اخبار مع الواسطه و اشکالات به آن را بررسی
خواهیم کرد.
[1] مصباح الاصول (طبع مؤسسة احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص191.
[2] بحوث فی علم الاصول،
صدر، محمد باقر، ج4، ص358.
[4] دراسات فی علم الاصول،
خوئی، ابوالقاسم، ج3، ص163.
[5] کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص450.
[6] النور:33.
[7] الاسراء:23.
[8] النور:33.
[9] الاسراء:23.
[10] معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ابن شهید ثانی، حسن بن زین الدین، ص200.
[11] این مطلب را شهید
ثانی از فخر المحققین نقل کردند. رسائل الشهید الثانی،
عاملی، شهید ثانی، زین الدین بن علی، ج2،
ص911. صاحب معالم نیز آن را نقل کردند. معالم الدین و ملاذ
المجتهدین، ابن شهید ثانی، حسن بن زین الدین، ص200.