فهرست مطالب

فهرست مطالب

wordsond

 

 

 

بسمه تعالی

درس خارج اصول – استاد شهیدی پور مدظله

جلسه 1406 – تاریخ: یکشنبه 95/11/10

موضوع: استصحاب / استصحاب تعلیقی / ادامه کلام مرحوم آخوند

 

فهرست مطالب:

خلاصه کلام مرحوم آخوند: (جریان استصحاب حتی در جمله حملیه) 1

نظر بحوث درباره کلام مرحوم آخوند: 1

توضیح کلام بحوث و مرحوم آخوند: 1

دو رأی در “موضوع بودن” یا “قید بودن” غلیان : 1

  نظر مشهور : العنب المغلی موضوع است برای حرمت.. 1

نظر آقای خوئی: عنب مغلی موضوع نیست،‌ حرمت از اول بلوغ ثابت است.. 1

  تحلیل کلام آقای خویی و مشهور: 1

اشکال مرحوم امام به کلام مرحوم نایینی: 1

اختلاف کلام مرحوم امام و بحوث: 1

  اشکال اثباتی بر کلام مرحوم امام و بحوث: 1

  امکان جابجائی در طولیة القیدین یا عرضی بودنشان، در تعبیر امام علیه‌السلام ویا نقل به معنای رواة 1

 

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

خلاصه کلام مرحوم آخوند: (جریان استصحاب حتی در جمله حملیه)

بحث راجع به استصحاب حکم تعلیقی بود. که مشهور قائل به جریان آن شده اند، بلکه برخی مثل صاحب کفایه فرمودند که نه تنها در مثل العنب اذا غلی یحرم استصحاب تعلیقی جاری است، بلکه جریان آن در مثل جمله حملیه مثل العنب المغلی حرامٌ اوضح هست.

نظر بحوث درباره کلام مرحوم آخوند:

(غلیان قید المتعلق است نه موضوع)

در بحوث کلام صاحب کفایه را اینگونه توجیه کرده اند: که صاحب کفایه مقصودش این است که در العنب المغلی حرام اساسا غلیان قید متعلق است، و حکم متوقف بر وجود متعلق نیست، و لذا قبل از غلیان هم حرمت ثابت هست. وقتی حرمت ثابت بود استصحاب می کنیم بقاء حرمت را به عنوان حکم تنجیزی.

توضیح کلام بحوث و مرحوم آخوند:

ما برای اینکه این مطلب را توضیح بدهیم ولو معتقدیم برداشت بحوث خلاف ظاهر عبارت حاشیه رسائل است، چون در حاشیه رسائل تعبیر می کند می گوید من قبول دارم در العنب المغلی حرامٌ حکم ثابت است و معلق است بر وجود موضوع، العنب المغلی حرامٌ این حکم معلق است بر وجود موضوع، و لکن اینکه استصحاب تعلیقی نمی شود

استصحاب تعلیقی این است که حکم معلق باشد بر یک شیء آخر غیر از وجود موضوعش، العنب المغلی حرامٌ حکم معلق است بر وجود موضوعش مثل بقیه احکامی که معلقند بر وجود موضوعشان، این استصحاب تعلیقی نیست این استصحاب تنجیزی است که ما به این مطلب اشکال گرفتیم.

اما در بحوث استظهار کرده اند که صاحب کفایه در حاشیه رسائل می خواهد بگوید غلیان اصلا موضوع نیست برای حکمش، بلکه قید المتعلق است

این را توضیح بدهیم:

دو رأی در “موضوع بودن” یا “قید بودن” غلیان :

در العنب المغلی حرام و امثال آن دو نظر وجود دارد:

نظر مشهور : العنب المغلی موضوع است برای حرمت

<![if !supportLists]>1.       یک نظر نظر مشهور است که در العنب المغلی حرامٌ، العنب المغلی موضوع است برای حرمت، یعنی اذا وجد العنب المغلی فیحرم شربه، معنایش این است که قبل از وجود عنب مغلی ما حکمی به نام حرمت شرب آن نداریم به عنوان حکم فعلی، مثل اذا دخل الوقت وجبت الصلاة، که قبل از دخول وقت ما وجوب نماز نداریم، العنب المغلی حرام می شود اذا وجد العنب المغلی وجدت حرمة شربه.

نظر آقای خوئی: عنب مغلی موضوع نیست،‌ حرمت از اول بلوغ ثابت است

<![if !supportLists]>2.     در مقابل این نظر یک نظری است که می گوید در العنب المغلی حرام، این العنب المغلی متعلق المتعلق است، یعنی قبل از وجود عنب مغلی ما به مجرد اینکه بالغ می شویم ولو عنب مغلی نباشد، تکلیف داریم به وجوب اجتناب از شرب عنب مغلی. و این نظر آقای خوئی است.

ایشان تصریح کرده، فرموده در محرمات چرا ما بگوئیم خمر موضوع است برای حرمت شرب که اذا وجد الخمر فیحرم شربه؟ نخیر، ولو خمر موجود نیست همین الان که خمر موجود نیست ما نهی شده ایم از حصه خاصه ای از شرب که شرب الخمر باشد.

ولذا ثمره بار می کند مرحوم آقای خوئی، می گوید اگر شما بدانید که اگر خمر ایجاد کنید مضطر می شوید به شرب آن، به زور می گویند باید این خمر را بخورید، نمی توانید بگوئید خب هنوز که خمر موجود نیست حرمت شربی ثابت نیست که لزوم امتثال داشته باشد، بعد از اینکه خمر موجود شد من مضطرم به شرب آن .[1]

آقای خوئی می فرماید این حرفهایی که ما یاد شما داده ایم در واجبات موقته و مشروطه گفتیم می توانی قبل از وقت آب را بریزی زمین، اذان که گفتند بگوئی خدایا آب ندارم وضوء بگیرم. آنجا گفتیم عیب ندارد، چون قبل از دخول وقت که تکلیف نداری به نماز، لزوم امتثال ندارد، بعد هم که وقت شد عاجزی از وجود به شما می گویند فلم تجدوا ماءا فتیمموا[2].

اما این حرف را در محرمات به خود ما تحویل ندهید، همان وقتی هم که خمر موجود نیست تحریم شرب خمر فعلی است، چون خمر موضوع نیست برای حرمت شرب، موضوع آن چیزی است که مفروض الوجود می شود که اذا وجد فیوجد الحکم، نخیر متعلق المتعلق است، یعنی الان هم نهی شده ایم از حصه خاصه ای از شرب که عبارت است از شرب الخمر.

تحلیل کلام آقای خویی و مشهور:

در العنب المغلی حرامٌ هم آقای خوئی قطعا همینجور می گویند که ما الان که عنب مغلی موجود نیست باز حرمت شرب عنب مغلی در حقمان فعلی است.

ولذا طبق مبنای آقای خوی تعبیر درست نیست که بگوئیم غلیان مفروض الوجود است، نخیر، مفروض الوجود یعنی شارع گفته اگر این غلیان موجود بشود حرمت موجود می شود.

آقای خوئی می گوید من در محرمات این را قبول ندارم، من می گویم حرمت موجود است ولو قبل از وجود غلیان بلکه قبل از وجود عنب، همین الان شما یک تکلیف فعلی در حقتان هست که یحرم علیک شرب العنب المغلی، لذا اگر بدانید که اگر این انگور را بجوشانید مضطر می شوید به خوردن آن، عقل می گوید شما همین الان که عنب مغلی ندارید تکلیف دارید که لاتشرب العنب المغلی، عقل حکم می کند به لزوم امتثال.

اگر شما بدانید اگر این انگور را بجوشانید مضطر خواهید شد یا ملجأ خواهید شد توسط اجبار یک ظالمی که این عنب مغلی را بنوشید، عقل می گوید شما مکلفید ولو قبل از وجود عنب مغلی به لزوم اجتناب از شرب عنب مغلی، امتثال این تکلیف متوقف است بر اینکه ایجاد نکنید عنب مغلی را، چون اگر ایجاد کنید مضطر خواهید شد به شرب آن.

به تعبیر دیگر امتثال این لاتشرب العنب المغلی در حق شما متوقف شد بر ترک ایجاد آن، باید ایجاد نکنید، چون اگر ایجاد کنید مضطر خواهید شد به شرب آن. این مقدار در مانحن فیه مؤثر نیست

اگر صاحب کفایه بیاید بگوید من هم همین مطلب آقای خوئی را می خواهم بگویم، من هم می خواهم بگویم عنب مغلی موضوع نیست برای حرمت، بلکه متعلق المتعلق است، یعنی قبل از وجود عنب مغلی هم حرمت شرب العنب المغلی فعلی است ولذا حکم تنجیزی است. این مقدار تأثیر نمی گذارد در بحث، چرا؟

برای اینکه خب شما قبل از وجود عنب مغلی هم می گوئید ما یقین داریم، به چی؟ به حرمت شرب عنب مغلی، الان مگر شک دارید در حرمت شرب عنب مغلی؟ الان هم یقین دارید به حرمت شرب عنب مغلی. اینکه به درد استصحاب در حق این زبیب نمی خورد، در حق این زبیب که نمی توانند بگویند یک زمانی شرب عنب مغلی حرام بود. خب چه ربطی به این زبیب دارد؟

ولذا اگر صاحب کفایه در حاشیه رسائل بگوید من راجع به عنب، عنب را موضوع می گیرم (نؤمن ببعض و نکفر ببعض بشود) عنب موضوع است، اما غلیان قید متعلق است، در مقابل نظر مشهور که می گفتند العنب المغلی موضوع است برای حرمت شرب، اذا وجد العنب المغلی یحرم شربه، و در مقابل نظر آقای خوئی که می گفت عنب مغلی متعلق المتعلق است، یعنی قبل از وجود عنب مغلی هم باز حرمت شرب عنب مغلی ثابت است. مرحوم آخوند در حاشیه رسائل بگوید که من حد وسط قائلم، نسبت به عنب با نظر مشهور موافقم عنب موضوع است، نسبت به غلیان با نظر آقای خوئی موافقم.

اگر اینجور می گفت عبارت حاشیه رسائل خیلی درست می شود و خیلی حرف نابی می شود، می شود العنب یحرم شربه المسبوق بالغلیان، المسبوق بالغلیان می شود قید شرب که متعلق است، هر عنبی شرب خاصش حرام است، شرب خاصش کدام است؟ آن شربی که مسبوق است به غلیان آن عنب.

خب حکم متوقف بر وجود موضوع هست اما متوقف بر وجود متعلق که نیست، ولذا به مجرد اینکه انگور رسید، می شود العنب، وجود پیدا می کند عنب، حکمش این می شود که یحرم شربه المسبوق بالغلیان، حکم فعلی می شود، نیاز به وجود غلیان ندارد، چون غلیان قید شرب است، کانه بگوئید اذا وجد العنب یحرم شربه قائما، یحرم أکله قائما، قائما قید متعلق است یعنی این اکل خاص این شرب خاص حرام است.

خب خوب می شود دیگر، استصحاب در زبیب جاری می کنیم، می گوئیم این زبیب الان انگور خشک است ولی آن زمانی که انگور تازه بود این حکم را داشت که یحرم شربه المسبوق بالغلیان، استصحاب می کنیم که هنوز هم این حکم را دارد که یحرم شربه المسبوق بالغلیان، و این حکم تنجیزی است.

اگر بحوث این تفسیر را از کلام صاحب کفایه بکند که البته به نظر ما هیچ ظهوری ندارد عبارت صاحب کفایه در حاشیه رسائل در این مطلب، ولی اگر این تفسیر را بکند انصافا مطلب نابی است، اگر روایت اینجور بگوید العنب یحرم شربه المسبوق بالغلیان، استصحاب در زبیب می شود استصحاب حکم تنجیزی، این زبیب یک زمانی که عنب بود کان یحرم شربه المسبوق بالغلیان والان کما کان.

اما نه عبارت حاشیه رسائل این است، عبارت حاشیه رسائل اصلا می گوید که عنب مغلی موضوع است برای حرمت، صریحا می گوید، ولی می گوید که حکم متوقف است و معلق است بر وجود موضوع، اینکه استصحاب را تعلیقی نمی کند، هر حکمی معلق است بر وجود موضوعش، حکم تعلیقی این است که حکم معلق باشد بر شیء آخری غیر از موضوعش مثل العنب یحرم اذا غلی .[3]

علاوه بر اینکه این نؤمن ببعض و نکفر ببعض است، شارع گفته العنب المغلی حرامٌ، یا بیائید رومی روم بشوید و یا زنگی زنگ، یا بیائید بگوئید العنب المغلی هم عنب بودن و هم مغلی بودن موضوع است، اذا وجد العنب المغلی یحرم شربه، یا بیائید مثل آقای خوئی بگوئید عنب مغلی کلا متعلق المتعلق است، قبل از وجود عنب مغلی هم ما تکلیف فعلی داریم به وجوب اجتناب از عنب مغلی.

اینکه بیائید عنب را موضوع بگیرید و غلیان را قید المتعلق بگیرید بگوئید کل عنب یحرم شربه المسبوق بالغلیان، این وجهی ندارد. ولی اگر شارع اینجور می گفت بله دیگر استصحابش می شد استصحاب حکم تنجیزی در مورد زبیب.

اینکه ما عرض می کنیم اگر حرف مشهور را بزنیم اذا وجد العنب المغلی فیحرم شربه این دیگر به درد استصحاب تعلیقی نمی خورد، چون هیچ وقت این زبیب عنب مغلی نشد تا حرمت شربش محقق شود و استصحاب کنیم، باید قضیه تعلیقیه ای را انتزاع کنیم، آن قضیه تعلیقیه که العنب اذا انضم الیه الغلیان حرم، که آن که مجعول شرعی نیست.

و یا اگر مطلب آقای خوئی را بگوئیم و لا ادری لماذا غفل السید الخوئی در مقام از این مبنای خودش که عنب مغلی موضوع نیست، چرا ایشان مثل مرحوم نائینی اینجا مشی کرده و گفته موضوع است، نه متعلق المتعلق است به نظر شما، یعنی قبل از وجود عنب مغلی هم باز حرمت فعلیه دارد این حصه خاصه از شرب.

طبق این مبنا هم عملا استصحاب تعلیقی جاری نمی شود، چرا؟ برای اینکه درست است شما اول بلوغت هم که شد می گوئی برای من حرام بود شرب عنب مغلی، ولو عنب مغلی نیست وجود ندارد، درست است، اما چی را می خواهی استصحاب کنی؟

آیا می خواهی بگوئی هنوز هم شرب عنب مغلی بر من حرام است؟ مگر شک در نسخ داری، خب معلوم است حرام است، باید بیائی بگوئی این زبیب این کشمش یک زمانی حرمت شرب داشت، این کشمش کی حرمت شرب داشت؟ وقتی عنب بود که حرمت شرب نداشت، شرب عنب مغلی حرام است، موضوع نگیریم ولکن العنب المغلی متعلق المتعلق است، شرب عنب مغلی حرام است.

اضافه حرمت شرب به زبیت، طبق مبنای آقای خوئی، درست نیست

خب این مگر مصداق عنب مغلی بود تا اضافه کنید حرمت شرب را به این؟ قبلا که عنب مغلی نبود قبلا عنب بود، حرمت شرب عنب مغلی چه ربطی به این کشمشی دارد که قبلا انگور بود؟ آخه باید یک مصداقیتی پیدا کند برای آن یحرم شرب العنب المغلی، ولو متعلق بگیرید عنب مغلی را

اما وقتی منطبق نیست بر این زبیب، چون این زبیب یک زمانی عنب بود اما عنب مغلی که نبود، پس نمی توانید بگوئید این زبیب یک زمانی حرمت شرب داشت. بله عنب مغلی یک زمانی حرمت شرب داشته هنوز هم حرمت شرب دارد.

ما شک داریم در سعه و ضیق حکم شارع، نه اینکه شک داشته باشیم در بقاء حکم شارع، ما شک داریم وقتی شارع گفت العنب المغلی حرام شامل زبیب مغلی هم می شد در مراد جدی یا مختص بود به خصوص عنب تازه، می شود شک در سعه و ضیق حکم شرعی.

آنی که مجرای استصحاب است شک در بقاء حکم شرعی است، خب شک در بقاء حکم شرعی یا در مورد شک در نسخ است که اینجا شک در نسخ نداریم، یا به لحاظ این زبیب است که حالتش عوض شده است. باید آن حرمت شرب عنب مغلی را یک ارتباطی بدهید با این زبیب، ارتباط پیدا نمی کند، برای اینکه این زبیب کی حرمت شرب داشت؟

قبلا شرب عنب مغلی حرام بود الان هم حرام است، اما اینکه بیائید بگوئید هذا الزبیب کان یحرم شربه علی تقدیر غیانه خب این می شود استصحاب تعلیقی، کی حرمت شرب این عنبی که مغلی نبود فعلی بود؟ چه ربطی دارد به این کشمشی که هیچ وقت عنب مغلی نبود.

و لذا عرض کردیم اگر ما عنب مغلی را متعلق المتعلق بگیریم مثل آقای خوئی این مطلب مشکل استصحاب تعلیقی را حل نمی کند.

سؤال:…

جواب: ما داریم عبارت بحوث را توجیه می کنیم، می گوئیم اگر بحوث اینجوری برداشت کند از عبارت حاشیه رسائل که نؤمن ببعض و نکفر ببعض برداشت کند، که بگوید عنب موضوع است غلیان قید المتعلق است، کل عنب یحرم شربه المسبوق بالغلیان، بله آنوقت دیگر استصحاب این حکم راجع به زبیب استصحاب حکم تنجیزی است

ولکن صاحب کفایه به روحش هم این مطلب خطور نکرده است، چون عبارت قاصر است و این مطالب مطالبی است که عرفی به ذهن نمی آید.

و علاوه بر اینکه نؤمن ببعض و نکفر ببعض است، چه وجهی دارد العنب المغلی حرام عنبش را می گوئید موضوع، غلیانش را می گوئید قید الشرب که العنب یحرم شربه المسبوق بالغلیان؟ العنب یحرم اذا غلی این “اذا غلی” که به شرب نمی خورد به حرمت می خورد، العنب یحرم اذا غلی، یعنی حرمة العنب ثابتة بعد غلیانه، نه شربه بعد الغلیان حرام که بعد الغلیان قید شرب باشد که متعلق است.

سؤال:…

جواب: اذا نش العصیر و غلی حرم[4] ظاهرش این است که بعد از غلیان تازه حرمت شروع می شود، نه اینکه وقتی عنب بود حرمت شرب بعد الغلیان دارد و شرب مسبوق به غلیان عنب حرام است، این خلاف ظاهر است، نگاه کنید عبارت حاشیه رسائل را حداقل صاحب کفایه که این را نمی گوید.

صاحب کفایه همان قضیه حقیقیه را می گوید، که می گوید قضیه حقیقیه فرد مقدر الوجودش را هم می گیرد دیگر. همانی که محقق اصفهانی گفت، می گفت العنب المغلی حرام خب موضوعش عنب مغلی است اینکه حکم تعلیقی نیست، موضوع قضیه حقیقیه است شامل فرد مقدر الوجود هم می شود. حکم موضوع مقدر الوجود، مقدر الوجود است

حکم موضوع مقدر الوجود، مقدر الوجود است

ما هم اشکال کردیم که فرد مقدر الوجود عنب مغلی که در مورد این زبیب محقق نشده بود. وانگهی فرد مقدر الوجود که الان حکم ندارد بعد از وجودش حکم دارد، فرد مقدر الوجود در فرض وجودش حکم دارد نه الان

النار حارة آن فرد مقدر الوجود از آتش بعد از وجودش حار است نه الان. ما می خواهیم نسبت به الان بگوئیم این زبیب یک زمانی حرمت داشته استصحاب حرمت بکنیم، فرد مقدر الوجود که حکمش هم می شود مقدر الوجود، ما می خواهیم استصحاب کنیم حکم محقق الوجود را، والا حکم مقدر الوجود که مثل همان دشمن فرضی می شود که گفت با او جنگیدیم و زخمی دادیم و شهیدم گفت دادیم. این می شود.

اشکال مرحوم امام به کلام مرحوم نایینی:

(حکم، “یحرم اذا غلی” میباشد ،عرفا)

ایراد هفتم: ایرادی است که امام قدس سره کرده اند به مرحوم نائینی گرفته اند، و در بحوث هم همان مطلب امام است که توضیح بیشتری داده اند.

امام تعبیرشان این است که فرموده:

این مطالب شمای نائینی تدقیق علمی است، خطاب استصحاب القاء شده به عرف، عرف العنب اذا غلی یحرم را با العنب المغلی حرامٌ فرق می گذارد، العنب اذا غلی یحرم می گوید اذا غلی یحرم حکمی است که شارع جعل کرده است برای عنب، شما هر چه بگوئید که آقا غلیان مفروض الوجود است، ولو قید حکم است ولی باید ثبوتا به قید موضوع برگردد.

عرف می گوید اینها که تو می گوئی را نمی فهمم، عرف می گوید العنب یحرم اذا غلی، این یحرم اذا غلی یک حکم است یک حکم مجعول است، و من استصحاب می کنم حکم مجعول را، نه اینکه استصحاب کنم جعل را، استصحاب می کنم می گویم این زبیب هنگامی که عنب بود این حکم را داشت که کان اذا غلی یحرم و الان کما کان .[5]

اختلاف کلام مرحوم امام و بحوث:

آقای صدر توضیح داده، چون این مقدار را آقای صدر قبول نمی کند، می گوید تدقیق علمی چه اشکالی دارد؟ درس خوانده ایم که تدقیق علمی کنیم دیگر، رجوع به عرف در جائی که اشکال ثبوتیِ علمی هست معنا ندارد، خب تدقیق علمی می کنیم مرحوم نائینی می گوید محال است که اذا غلی یحرم حکم مجعول باشد وفعلی باشد در مورد عنب، عرف نمی فهمد. آیا ما تابع نفهمی عرف باشیم؟

خب این اختلاف با امام مبنایی است.

امام می گوید بله، ما اتفاقا تابع همین عرف نفهم هستیم، چون تشخیص مصادیق هم به عهده عرف است. دقت کنید اختلاف از همین جا ناشی می شود، بحوث می گوید تشخیص مصادیق به عهده خود ماست، مفهوم را از عرف می گیریم اما اگر عقل بگوید این محال است مصداق حکم مجعول باشد ما دیگر نمی توانیم استصحاب بکنیم.

بحوث: “یحرم اذا غلی” مجعول شرعی برای عنب است، دو قید در طول هم هستند

اما ایشان در بحوث می گوید من ثابت می کنم که خود اذا غلی یحرم حکم مجعول است، چطور؟

ایشان می گوید جناب نائینی! شما گفتید غلیان مفروض الوجود است عنب هم مفروض الوجود است، ما هم قبول داریم، اما دو نوع می شود مفروض الوجود گرفت قیدین را:

یک نوع این است که در عرض واحد مفروض الوجود بگیریم، فرق نمی کند قضیه حملیه بشود العنب المغلی حرام، یا قضیه شرطیه بشود که اذا وجد العنب و وجد غلیانه حرم، در عرض واحد دو تا قید گرفتیم، اینجا قبول داریم، اینجا عنب جزء الموضوع است، هنوز غلیان پیدا نشود حرمت ثابت نیست.

اما گاهی دو قید هست در موضوع که در طول هم اخذ می شوند، یعنی چه؟ یعنی اول شارع می آید غلیان را می بیند مفروض الوجود می گیرد، لحاظ می کند حرمت مترتبه بر غلیان را، می شود جمله حرامٌ اذا غلی یا اذا غلی یحرم

این جمله تازه می شود یک حکم که موضوعش می شود عنب. یعنی ما یک جمله مادر داریم “اذا غلی یحرم”، این جمله مادر حکمٌ مجعولٌ للعنب، این جمله مادر اگر دقت کنید خودش در درونش یک دختری هم در بغل دارد، اذا غلی یحرم جمله مادر است قضیة الاُمّ، این حکمٌ ثابتٌ للعنب، این قضیه امّ در درونش یک بنت هم هست و آن یحرم است.

این یحرم در اذا غلی یحرم اول غلیان مفروض الوجود شد برای او، گفتند حرمت علی تقدیر الغلیان، بعد این حرمت علی تقدیر الغلیان شد یک جمله امّ، شد یحرم اذا غلی، این یحرم اذا غلی شد یک جمله ای که مجعول شارع می تواند باشد، خوب شارع موضوع این حکم مجعول را عنب قرار می دهد، ولذا هر وقت عنب موجود شد یک حکمی دارد به نام یحرم اذا غلی، چه اشکالی دارد.

سؤال:…

جواب: شارع غلیان العنب را می بیند، حرامٌ اذا غلی یعنی حرامٌ اذا غلی هو، ولی حرامٌ اذا غلی هو این مجموع تازه اعتبار می شود برای عنب، عنب می شود تمام الموضوع برای یحرم اذا غلی.

در بحوث می گویند این نظر ما با نظر سید یزدی فرق می کند، سید یزدی بین قضیه حملیه و قضیه شرطیه فرق گذاشت، گفت اگر بگویند العنب المغلی حرامٌ، استصحاب جاری نیست، چرا؟ برای اینکه زبیب که عنب مغلی نبود، باید خودمان انتزاع کنیم یک قضیه شرطیه را، بگوئیم العنب ان انضم الیه الغلیان حرم، انتزاع عقلی ماست این مجعول شرعی نیست. ولی در العنب اذا غلی یحرم نخیر، خود آن قضیه شرطیه مجعول شارع است.

ولی در بحوث می گویند ما گیر قضیه شرطیه و قضیه حملیه نیستیم، ممکن است همین طولیة القیدین به نحو قضیه حملیه باشد، العنب یحرم المغلی منه، این قضیه حملیه است، ولی یحرم المغلی منه این اول “المغلی منه” را فرض الوجود گرفتید جمله یحرم المغلی منه را درست کردید، این یحرم المغلی منه یک جمله امّ شد و شد به عنوان محمول برای العنب و شد حکم مجعول برای عنب.

وممکن است جمله شرطیه باشد ولی طولیة القیدین نباشد، مثل کل شیء اذا کان عنبا و کان مغلیا فیحرم شربه، جمله شرطیه است دیگر، الشیء اذا کان عنبا و کان مغلیا، یا اذا وجد العنب و وجد غلیانه، قضیه شرطیه است ولی به درد نمی خورد.

اشکال اثباتی بر کلام مرحوم امام و بحوث:

ما اول دو اشکال خودمان را بگوئیم، به قول مرحوم مدرس افغانی جک می گفت می فرمود درس را نفهمیدی فدای سرت، جک من را بفهم، حالا ما هم بقیه اشکالات را فعلا وقت نمی کنیم بیان کنیم، اشکال خودمان را بگوئیم:

امکان جابجائی در طولیة القیدین یا عرضی بودنشان، در تعبیر امام علیه‌السلام ویا نقل به معنای رواة

ما می گوئیم آقا اشکال ثبوتی نداریم، اگر شارع بگوید ایها المستمعون، من “العنب اذا غلی یحرم” را جعل می کنم نه “العنب المغلی حرام” را، آقایانی که استصحاب تعلیقی خوانده اید نظر امام و بحوث را شنیده اید، من می خواهم “العنب یحرم اذا غلی” جعل کنم نه “العنب المغلی حرام”، خوب ما اشکال ثبوتی نداریم و فرمایش امام و آقای صدر را فعلا می پذیریم.

اما اشکال ما اثباتی است، حتی اگر امام بفرماید “العنب اذا غلی یحرم”، شاید تفنن در تعبیر باشد، شاید مجعول الهی العنب المغلی حرامٌ باشد، واقعا به وجدان عرفی تان استظهار فرق می کنید از تعبیرهای امام علیه السلام که بفرماید العنب المغلی حرام این فرق می کند با اینکه العنب یحرم المغلی منه؟ خب شاید همان العنب المغلی حرام را امام علیه السلام با العنب یحرم المغلی منه توضیح داد.

لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا[6]، حالا اگر آقای صدر باشد می گوید لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا حالا من استطاع منهم الیه سبیلا مثلا، این مثل العنب یحرم المغلی منه است؟

سؤال:…

جواب: مفهوم از شئون خطاب است بحث جعل است، مفهوم از شئون خطاب است که می خواهد تعلیق کند تا مفهوم گیری بکنیم.

آیا در مقام جعل واقعا کشف می شود که امام اگر بفرماید العنب المغلی حرام، یک جور جعل کرده، اگر بگوید العنب یحرم المغلی منه، جور دیگر جعل کرده، العنب اذا غلی یحرم اینجا عنب را موضوع قرار داده و مجعولش اذا غلی یحرم است، انصافا همچنین ظهوری ندارد.

و برفرض تعبیر امام همچنین ظهوری پیدا کند اما این نقل به معناهای در روایات را چه کنیم که خود ائمه اجازه داده اند نقل به معنا بشود، خوب راوی که ملتفت به این ظرائف نیست، خیلی ها ملتفت نیستند نه فقط راوی، خب بعد این روای به ذهنش اگر از امام بشوند العنب المغلی حرام آیا حتما همانجور تعبیر می کند، نمی آید بیاید بگوید امام فرمود العنب یحرم المغلی منه یا العنب یحرم اذا غلی؟

و لذا به نظر ما این مطلب ثبوتا هم درست باشد اثباتا نمی توان به آن تکیه کرد.

عمده اشکال ما این است، اما بقیه اشکالات از آقای سیستانی یا تعلیقه بحوث و مانند آن را انشاء الله فردا دنبال می کنیم که به نظر ما این اشکالات وارد نیست. والحمد لله رب العالمین.



[1] محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احياء آثار السيد الخوئي )، ج1، ص: 513

[2] . مائده – 108

[3] درر الفوائد في الحاشية على الفرائد، الحاشيةالجديدة، ص: 348

[4] . الكافي (ط – دار الحديث)، ج‌12، ص: 743‌

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيىٰ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ ذَرِيحٍ، قَالَ:سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام يَقُولُ: «إِذَا نَشَّ الْعَصِيرُ، أَوْ غَلىٰ، حَرُمَ».

[5] . الرسائل ج1ص168

[6] . آلعمران – 97