دانلود فایل صوتی 4-14030907 4-14030907
دانلود فایل خام 04-14030907 04-14030907

فهرست مطالب

فهرست مطالب

پخش صوت

4-14030907

جلسه 4-96

چهارشنبه – 07/09/1403

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم ‌اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

 

بحث راجع به بررسی حقیقت عقد بیمه بود.

رسیدیم به توجیه چهارم که در حاشیۀ منهاج مرحوم آقای صدر ذکر کرد که بگوییم عقد بیمه یعنی ضمان عهده. مثلا ماشین را بیمه می‌‌کنید یعنی ماشین را می‌‌روید به شرکت بیمه می‌‌گویید شما ضامن این ماشین بشو به ضمان عهده، ‌ضمان عهده با ضمان ذمه فرق می‌‌کند نسبت بین این دو نسبت عموم من وجه است. مثلا مواردی هست ضمان ذمه است ضمان عهده نیست، قبل از این‌که مشتری پول بدهد به شما یا قبل از این‌که بایع به شما کالا را بدهد شما تعهدی ندارید مشتری می‌‌گوید من بدهکار هستم به ثمن این کالا ولی تعهد ندارم الان به این‌که پول را به بایع بدهم قبل از این‌که او کالا به من بدهد، ضمان ذمه است ولی ضمان عهده نیست. یا در قتل خطایی بنا بر نظر برخی مثل آقای خوئی قاتل خطایی بدهکار هست به دیه ولی متعهد شرعا نیست به پرداخت آن، عاقلۀ او تعهد شرعی دارند. حالا اگر عاقله ندادند چه باید کرد بحث دیگری است. بله مشهور می‌‌گویند اصلا ضمان ذمه هم به عهدۀ عاقله است.

پس می‌‌شود ضمان ذمه باشد ضمان عهده نباشد. می‌‌شود هم ضمان عهده باشد ضمان ذمه نباشد. غاصب قبل از تلف مال غصبی به عهده‌اش هست این مال، ‌علی الید ما اخذت حتی تؤدی ولی ذمه‌اش بدهکار نیست. این ضمان‌های عقلایی، ‌ضمان عهده دارند ضامن‌ها، ولی ضمان ذمه ندارند یعنی بدهکار نمی‌شود ضامن به مبلغ دین آن بدهکار.

بعد ایشان فرموده روایتی هست صحیحۀ حلبی هست که دلیل بر ضمان عهده است. ما اول حساب این روایت را بررسی کنیم. انصافا این روایت هیچ ربطی به ضمان عهده ندارد فی رجلین اشترکا فی مال فربحا فیه و کان من المال دین و علیهما دین، پنج ملیون من گذاشتم پنج ملیون شما، با هم شریک شدیم کار تجاری کردیم، بعد یک مقدار بدهکاری هست، ‌سود هم کردیم، یک مقدار هم بدهکار هستیم یک مقدار هم طلبکار هستیم، و کان من المال دین یعنی بخشی از سرمایۀ ما چک‌هایی است از مردم دست ما هست، و علیهما دین و مقداری هم چک دادیم دست مردم، بدهکار شدیم به مردم، شریک شما می‌‌آید به شما می‌‌گوید اعطنی رأس المال پنج ملیون من گذاشتم اینجا پنج ملیون من را بده بروم سود و زیانش با خودت، حساب نکردیم فی الجمله سود کردیم فی الجملة ممکن است ضرر کرده باشیم من سریع پنج ملیون من را بده بعد دیگر خودت می‌‌دانی، ‌بالاخره بروی سراغ استیفای دین بروی سراغ ادای دین این‌ها دیگر به عهدۀ شما، من حوصله ندارم دیگر ادامه بدهم سرمایه‌گذاری را، خطر گاهی بر اصل سرمایه هم متوجه می‌‌شود، ‌بعضی از شرکا این کار را می‌‌کنند. این چه ربطی دارد به ضمان عهده جناب آقای صدر؟ حالا ایشان هم در حاشیۀ البنک اللاربوی برگشته از آن حرفش که می‌‌گوید این ظاهر است در ضمان عهده. جناب صاحب جواهر این چه ربطی دارد به این‌که به نحو کلی فی المعین بگوید من از این سرمایه‌ای که هست به اندازۀ پنج ملیون مال من بقیه مال تو، همین الان می‌‌گوید تقسیم کنیم، اعطنی رأس المال، ‌همین الان بده بروم. اول اگر می‌‌گفت می‌‌شد یا ضمان عهده معنا کنیم یا کلی فی المعین که صاحب جواهر می‌‌گوید معنا کنیم، نه دیگر، ‌ظاهرش این است که اعطنی، ‌بده سرمایۀ من را بروم خدا حافظ، سهام دارد دولت می‌‌فروشد بگذاریم این پنج ملیون را در سهام که کلش نابود بشود و برود دنبال کارش، اعطنی رأس المال و لک الربح و علیک التوی‌ ای الخسارة، قال لا بأس اذا اشترطا، اذا اشترطا باید ببینیم معنایش چیست، من به نظرم اذا اشترطا یعنی اذا رضیا. لا بأس اذا اشترطا یا این است که اذا رضیا یا اگر از اول شرط بکنند می‌‌تواند طرف مقابل را الزام کند، از اول اگر شرط کند که من حق داشته باشم، هر وقت خواستم از تو این را مطالبه کنم، این شرط ضمن العقد است، یک عقدی می‌‌بندند در ضمنش شرط می‌‌کنند هر وقت من خواستم بتوانم بیایم بگویم اعطنی رأس المال و لک الربح و علیک التوی. اگر توافقی است الان توافق بکنند، اگر توافقی نیست اجباری است اذا اشترطا اگر از روز اول شرط کردند در قرارداد شرکت‌شان اشکال ندارد، عقد الشرکة عقد جایز هم باشد ما طبق این روایت می‌‌گوییم اطلاق اذا اشترطا می‌‌گیرد او را بالاخره مدتی گذشته بر این عقد شرکت.

[سؤال: … جواب:] می‌‌گوید هر وقت خواستم بتوانم بگویم اعطنی رأس المال و لک الربح و علی التوی، ‌می توانم هم اجبار کنم الان شریک را که شرط کردیم باید بپذیری. … اذا اشترطا حذف متعلق است، قدرمتیقنش این است که اشترطا ذلک یعنی اشترطا ان یعطی هذا الشریک رأس مال شریکه اذا طالبه، این کجایش ضمان عهده است؟ این کجایش این است که به نحو کلی فی المعین من از این سرمایه پنج ملیون را مالک باشم که اگر سرمایه تا پنج ملیون بود کل پنج ملیون مال من باشد که اگر کمتر از پنج ملیون باشد آن‌وقت خسارت بر من وارد بشود، این‌ها از روایت استفاده نمی‌شود.

[سؤال: … جواب:] آن‌که اشکال ندارد موقع تقسیم، آن اذا رضیا می‌‌شود، من می‌‌خواهم بگوید اذا اشترطا هم اگر بخواهید قبل از تقسیم شرط کنند می‌‌گوییم در ضمن عقد شرط کردند که هر وقت من خواستم این را که اعطنی رأس المال و لک الربح و علی التوی شما بپذیری او هم می‌‌گوید می‌‌پذیرم، ‌آن‌وقت این شرط لازم الوفاء می‌‌شود.

پس این روایات دلیل بر ضمان عهده نیست. اما آقای صدر می‌‌گویند ما علی القاعده ضمان عهده مشمول اوفوا بالعقود است، ایشان معتقد است اوفوا بالعقود شامل ضمان عهده می‌‌شود و این هم می‌‌تواند ضمان عهده باشد. ما عرض کردیم در همۀ عقد‌های بیمه نمی‌آید ضمان عهده. مثلا بازنشستگی به ما بدهند چه ضمان عهده‌ای است؟ هر شرطی یک نوع التزام است، اگر می‌‌گویید چون التزام است بشود ضمان عهده، این‌که ضمان عهده نمی‌شود، هر شرطی التزام است دیگر، آن ضمان عهده‌ای که ایشان می‌‌گویند مثل این‌که ماشین را شرکت بیمه ضامن می‌‌شود که اگر خسارتی به آن وارد شد به عهدۀ من باشد که من وقتی که خسارت وارد بشود بدهکار می‌‌شود شرکت بیمه، اثر ضمان عهده این است که اگر خسارتی وارد شد چون او گفته الق متاعک فی البحر و علیّ‌ ضمانه ضمان عهده است این یعنی اگر تلف شد من بدهکار می‌‌شوم، ‌اینجا هم ظاهرش این است که اگر شرکت بیمه ماشین شما را ضمان عهده کرد بیمه کرد و خسارتی خورد به مجردی که خسارت خورد شرکت بیمه بدهکار می‌‌شود، نه، ما حالا این توجیهی است که آقای صدر می‌‌کند، ما این را نفهمیدیم که ظاهر در عقد بیمه این باشد، یک قسمی از بیمه که عین را بیمه می‌‌کنند ممکن است این باشد ولی همین هم ظهور عرفی نیست که بگوید شما ضامن این ماشین من هستید، نه، من قسط بیمه می‌‌دهم شما متعهد و ملتزمی که اگر خسارتی وارد شد خسارت من را بدهی، این التزام به فعل است، بیش از این ما نمی‌فهمیم.

حالا راجع به اقسام ملکیت چون در بحث عقد بیمه خیلی نیاز هست که ببینیم آیا واقعا ما مالک می‌‌شویم، شرکت بیمه بدهکار می‌‌شود به ما یا صرفا یک تکلیفی دارد از باب شرط در ضمن عقد و مانند آن، این نیاز شد که ما اقسام حق به مال غیر را بررسی کنیم. چون ببینید اگر بدهکار بشود شرکت بیمه، به مجرد این‌که خسارتی به مال ما خورد، ما مالک آن مبلغ می‌‌شویم در ذمۀ شرکت بیمه ولی اگر متعهد است پولی به ما پرداخت کند، تا قبض نکنیم آن پول را مالک نمی‌شویم، حالا داریم دوندگی می‌‌کنیم که از شرکت بیمه خسارت این ماشین را بگیریم، سال خمسی‌مان رسید، بعد از سال خمسی این مبلغ را از شرکت بیمه گرفتیم یا به نظر آقای سیستانی به حساب‌مان واریز شده ولی هنوز قبض نکردیم که از حساب‌مان نقدی خارج کنیم، لازم نیست خمس بدهیم ولی اگر گفتیم ضمان عهده است، به مجرد خسارت من طلبکار می‌‌شوم از شرکت بیمه این مبلغ را، نه دیگر، ‌من مالکم، باید خمسش را بدهم.

ممکن است شما بفرمایید آخه چرا خمس بدهم، من ضرر کردم، ‌در مقابل این ضررم یک نفعی به من می‌‌رسد، نفع در مقابل ضرر فایده نیست. می‌‌گوییم در صورتی این نفع در مقابل ضرر فایده نیست که معاوضه بشود بین این ضرر و آن نفع اما اگر یک شخصی متعهد است که هر ضرری ما بکنیم او تدارک کند، حالا فرق نمی‌کند تدارکش به نحو ضمان عهده باشد که به مجرد ضرر ما مالک بشویم در ذمۀ او در این ضمان عهده مبلغ را یا التزام به اداء باشد. معاوضه اگر بشود بین آن ضرر و بین این نفع، ‌عرفا فایده صدق نمی‌کند. اما اگر نه، معاوضه‌ای در کار نیست، یک شخصی متعهد است که هرگاه ما خسارت دیدیم جبران کند، عرض کردم اینجا عرفا فایده صدق می‌‌کند دیگر. مثل این‌که پدر ما می‌‌گوید پسرم!‌ نگران نباش، هر خسارتی به شما وارد شد بیا من جایش به تو پول می‌‌دهم. اصلا ما برای‌مان مهم نیست، هر خسارتی دیدیم سریع می‌‌رویم از بابا پولش را نقل می‌‌گیریم، فایدۀ جدیده است باید خمسش را بدهم، ‌نگاه نمی‌کنم من چقدر خسارت دیدم. بله آن مقدار اقساطی که من به شرکت بیمه می‌‌دهم اگر با پول مخمس دادم، کی می‌‌رود با پول مخمس اقساط بیمه را می‌‌دهد، معمولا قسط بیمه خمسش را نمی‌دهند، وسط سال از حساب‌شان کم می‌‌کنند، آن جایی که من با پول مخمس بروم اقساط بیمه را بدهم آن‌وقت حق دارم از آن مبلغ بیمه‌ای که دریافت می‌‌کنم کم بکنم، چرا؟ برای این‌که او مئونۀ تحصیل است عرفا. اما اگر من از ارباح سنه قسط دادم، اصلا بگویید این‌ها مئونه است، اقساط بیمه مئونه است، خمس ندارد، اما دلیل نمی‌شود که آن پولی که بیمه می‌‌دهد بعد از بازنشستگی مثلا فایده صدق نکند، او فایده است. اگر من با پول مخمس این اقساط بیمه را می‌‌دادم می‌‌گفتم من پول مخمس دادم ده ملیون، حالا به من بیست ملیون دادند، ده ملیونش با پول مخمس عملا تهیه شده، فقط ده ملیون اضافه را خمس می‌‌دادم، اما من با پول غیر مخمس اقساط بیمه را دادم، عرفا آن پولی که بیمه می‌‌دهد بعدا او فایدۀ محضه است.

من قبول دارم این اقساط بیمه را که می‌‌دهم لازم نبود آخر سال خمسش را بدهم چون لا خمس فی المؤنة عرفا، مئونۀ زندگی است اقساط بیمه را پرداخت کردن، الان شده جزء نفقۀ متعارفۀ انسان ولی منافات ندارد که چون خمسش را ندادم آن پولی که بیمه بعدا به من می‌‌دهد بخاطر آتش‌سوزی ماشین باید خمسش را بدهم، ‌از یک طرف چشمم اشک‌آلود است که ماشینم آسیب دید، ماشین مثلا پانصد ملیونی آتش سوزاندش، پنجاه ملیون هم کسی نمی‌خرد، شرکت بیمه رفتم خلاصه گفته ما همه‌اش را که نمی‌دهیم، حالا یک صد ملیون به شما می‌‌دهیم، همان صد ملیون هم این آقایان علما می‌‌گویند خمسش را بده، می گویم: آخه من در طول این چند سال بیمه‌کردن این ماشین کلی پول دادم به این شرکت بیمه، آن‌ها هم که می‌‌گفتید مئونۀ زندگی است عرفا، ‌می گویند بله آن‌ها مئونۀ زندگی است اما منافات ندارد که آن‌ها خمس ندارد چون مئونه است نه چون خمسش را دادی، الان این صد ملیونی که شرکت بیمه می‌‌دهد مثل این‌که پدرت به تو صد ملیون بدهد، چه فرق می‌‌کند، یک ربح جدید است و باید خمسش را بدهی. بله اگر تصادفی است که طرف مقابل ضامن است شرعا، نقصی بر مال تو وارد کرد شرعا ضامن است و شرکت بیمه به‌جای او دارد بدهی او را می‌‌دهد، یعنی در واقع دارد عوض آن نقص ماشین را می‌‌دهد، یک نوع معاوضۀ قهریه است، آن ماشین مئونه بود، وقتی یکی زد او را خراب کرد معادل مئونۀ من شد طلبی که در ذمۀ این متلف دارم، اگر از خود متلف این پول را می‌‌گرفتم که خمس نداشت، حالا شرکت بیمه این پول را می‌‌دهد. در این حوادثی که پیش می‌‌آید مثلا کارگر را بیمه می‌‌کنند، گاهی حوادث طبیعی است، دستش می‌‌رود زیر دستگاه، کارگر بیچاره، بیمه دارد، کارفرما که ضامن نیست، کارگر ساختمان است می‌‌آید خانۀ یکی کار می‌‌کند از نردبان می‌‌افتد پایین، این صاحب‌خانه که ضامن نیست شرعا، مستند نیست تلف به او یا اتلاف به او، ولی بیمه کرده، این کارفما بیمه کرده، الان هم این‌هایی که ساختمان‌‌سازی دارند چند تا بیمه بی‌نام کردند که اگر کارگرها حادثه‌ای دیدند مجبور نشود خسارت زیادی بدهد و الا ادارۀ کار از او خسارت زیادی می‌‌گیرد ولی شرعا این کارفما یا این صاحب‌خانه هیچ بدهکاری ندارد، اینجا هر چی شرکت بیمه به این کارگر می‌‌دهد این کارگر باید خمسش را بدهد، کارگر می‌‌گوید عجب آدم‌هایی هستید، انگشت من قطع شده، رحم ندارید، ‌حالا فرض کن یک پانصد ملیون هم شرکت بیمه به ما داد، در این هم طمع کردید، صد ملیونش را بدهم به شماها، می‌‌گوییم طمع نکردیم با این پانصد ملیون برو یک خانه‌ای بخر یک ماشینی بخر برای زندگیش مئونه‌اش بکن ولی اگر مئونه نکنی تا آخر سال از حساب بانکی‌ات هم کشیدی بیرون، بلد نبودی می‌‌آمد یادت می‌‌دادیم اگر در حساب بانکی‌ات بماند قبض نکنی هر وقت نیاز داشتی مصرف کنی، رفتی از بانک کشیدی بیرون گذاشتی در خانه‌ات مصرف هم نکردی خب این ربح است دیگر، ولی اگر کارفرمای تو شرعا ضامن بود او مقصر بود او درست یک نردبان پوسیده‌ای گذاشت زیر پای تو، ‌این دستگاهش دستگاه مشکل‌داری بود به شما نگفت و آسیب دیدی، آنجا او شرعا ضامن است، شرعا ضامن دیۀ تو هست و آن دیه‌ای که شرکت بیمه می‌‌دهد دارد از طرف او به شما می‌‌دهد یعنی در واقع دین او را ادا می‌‌کند، او خمس ندارد، او عرفا فایده صدق نمی‌کند.

[سؤال: … جواب:] شما اگر مال مخمس بدهی و لو بدون معاوضه یک چیزی گیرت بیاید، عرفا مئونۀ تحصیل می‌‌شود، مئونۀ تحصیل اگر با مال مخمس باشد از آن ربح کم می‌‌شود. شما یک زمین موات است می‌‌خواهی احیا کنی، هی مجبوری به شهرداری باج بدهی، هی هر روز یک قانونی وضع می‌‌کنند باید هی مالیات بدهی، نظام مهندسی مالیات می‌‌گیرد، مالیات است دیگر، پول اضافه داری می‌‌دهی، معاوضه نیست که، ولی تا این پول‌ها را ندهی نمی‌گذارند این زمین را احیا کنی، اصلا احیا هم کردی، حق التحجیر داری، نمی‌گذارند بسازی. این مثل این می‌‌ماند، معاوضه نیست، ولی مثل این می‌‌ماند که من برای این‌که بتوانم حیازت کنم یک مال مباح را باید به این باج‌گیر سرگردنه پول بدهم، رد می‌‌شوم بروم هیزم از بیابان جمع کنم بیاورم بفروشم هیزم را در شهر، یک پول بخورونمیری برای زن و بچه تهیه کنم، باج‌گیر ایستاده آنجا، می‌‌گوید باید رد می‌‌خواهی بشوی از اینجا پول بدهی مجوز عبور صادر بشود، چاره‌ای نداریم، زور است دیگر، ‌پول‌مان هم مخمس است، سال خمسی رسید خمس همه را دادیم، ‌هی مجبوریم صد هزار تومان دویست هزار تومان باج بدهیم، خب کسر می‌‌کنیم از آن هیزم‌هایی که جمع کردیم چون عرفا فایده صدق نمی‌کند بر معادل آن، و لو معاوضه نباشد. مئونۀ تحصیل و لو مئونۀ تکوینیه تحصیل نه مئونه‌ای که معاوضه بشود، آن‌ها هم خمس ندارد.

شما اگر باید الان به من صد هزار تومان هدیه بدهی به شرط این‌که من سال دیگر به شما دویست هزار تومان هدیه بدهم، یکی از حیل ربا این است دیگر، در قرض به‌جای این‌که قرض ربوی بدهد می‌‌گوید من به شما صد هزار تومان هدیه می‌‌دهم به شرط این‌که سال بعد به من دویست هزار تومان هدیه بدهی، قصدش فرار از ربا است، حالا آقای سیستانی این را اشکال نمی‌کنند، امام اشکال می‌‌کرد می‌‌گفت چون غرض شخصی‌ات فرار از ربا است اشکال دارد، آقای سیستانی می‌‌گفت چه اشکال دارد مهم نیست. این اشکال ندارد فرق می‌‌کند با آن بیع محاباتی به شرط قرض او اشکال دارد این اشکال ندارد. حالا با پول مخمس صد هزار تومان به من دادی، ‌سال دیگر که دویست هزار تومان به شما می‌‌دهم و لو معاوضه نیست بین المالین، هبه به شرط هبه که معاوضه بین المالین نیست ولی شما آن صد هزار تومان از دویست هزار تومان را خمس نمی‌دهی، ‌می گویی این به‌جای آن صد هزار تومان مال مخمسی که پارسال دادم، صد هزار تومان اضافه را اگر داد به شما خمس می‌‌دهم، ‌او می‌‌شود ربح جدید.

بنابراین ما این را عرض می‌‌کردیم که کیفیت تعلق حق ما به پرداخت شرکت بیمه این مال را باید ببینیم چه جور است. ما نُه قسم برای تعلق حق ذکر کردیم، گفتیم: تکلیف محض، اشتغال ذمه، حق به عین که سه قسم بود: به نحو حق الرهانة، به نحو حق الجنایة، به نحو حق آخر لا کحق الجنایة و حق الرهانة که آقای سیستانی در زکات می‌‌گفت، این شد پنج تا، بعد شرکت در عین، شرکت در مالیت عین، کلی فی المعین در عین، کلی فی المعین در مالیت عین. بعد هم گفتیم حالا چه شرکت در مالیت در مقابل شرکت در عین، چه کلی فی المعین در مالیت در مقابل کلی فی المعین در عین، ثمراتی دارد، یک ثمره‌اش همان نزاعی بود که بین امام و آقای خوئی بود، آقای سیستانی هم به نفع امام وارد شده بود، گفتند اگر شرکت در مالیت باشد آن شریک در مالیت از نماء سهمی نمی‌برد، حالا می‌‌گویم یا شرکت در مالیت یا کلی فی المعین در مالیت، آن زوجه یک هشتم از مالیت این باغ را مالک است، از زمین که هیچ، از باغ، درخت‌ها، بناء، ‌از مالیت این‌ها، و لذا آقای سیستانی گفتند میوه بدهد این باغ، آن میوه‌هایی که زمان فوت شوهر مرحوم این زوجه بود که هیچ، از عینش سهم می‌‌برد، ‌اما میوه‌هایی که بعد از فوت او بود، ‌کلش حق ورثه است، ‌این زوجه هیچ حقی ندارد، اجاره بدهند این باغ را، هیچ ضرری هم متوجه زوجه نمی‌شود، یاد گرفتند 24 ساعته اجاره می‌‌دهند، یک هفته‌ای اجاره می‌‌دهند، مالیت این باغ که پایین نمی‌آید با یک هفته اجاره دادن، ‌همان قیمت ده میلیاردی که هست الان هم هست، ‌هیچ اشکال ندارد، ‌امام و آقای سیستانی می‌‌گویند بدون اذن زوجه می‌‌شود اجاره بدهند کل اجاره را می‌‌گیرند می‌‌گذارند در جیب مبارک‌شان.

آقای خوئی، ‌آقای صدر، ‌آقای تبریزی می‌‌گویند: نه آقا، این زوجه هم حق دارد، نماء تابع ملکیت است اعم از ملکیة العین یا ملکیة مالیة العین. عقلائی می‌‌گویند این‌جور است. معنا ندارد به این زوجۀ بدبخت بگویند نه خانم، این میوه‌هایی را می‌‌بینی، این گلابی این سیب، حسرت خوردن یک دانه‌اش را هم به دلت می‌‌گذاریم، می‌‌فروشیم می‌‌گذاریم در جیب‌مان، ‌این خانم می‌‌گوید یک هشتم این باغ مال من است. امام و آقای سیستانی می‌‌گویند یک هشتم مالیت این باغ ما تو است و این نماء نمای عین است نه نمای مالیت عین. در مقابل، آقای خوئی، آقای صدر، ‌آقای تبریزی می‌‌گویند عرفا این‌طور نیست، نماء تابع ملکیت است اعم از ملکیت عین یا ملکیت مالیت عین.

ما واقع مسأله برای‌مان روشن نیست این مطلب، نیاز به مصالحه دارد. ببینید!‌ ما باید برویم سراغ عقلاء یک مثال روشنی برای شرکت در مالیت حالا به نحو اشاعه یا به نحو کلی فی المعین پیدا کنیم دیگر، و الا زوجه شریک است در مالیت باغ، عقلاء می‌‌گویند شرکت در مالیت باغ کیلو چنده؟ ما که این چیزها را نداریم، آخه ما چیزی که نداریم چه جور راجع به او نظر بدهیم که آیا میوه‌های این باغ ملک این زوجه می‌‌شود یا نمی‌شود، یک چیزی بگو که ما بفهمیم.

حالا من می‌‌خواهم یک چیزی را بگویم که عقلاء می‌‌فهمند و دارند، شما نظر بدهید، یک فرض کنید گاوی بود، گاو ماده حساب کنید، این مریض بود، شما خریدید، بعد وقتی خریدید بایع مغبون شده بود، اما تا معلوم بشود بایع مغبون شده و بیاید فسخ کند شما رفتید خودتان دام‌پزشک هستید، این گاو را چنان خوبش کردید که روزی صد کیلو شیر می‌‌دهد مثلا، قبلا اصلا خون از پستانش می‌‌آمد، همه‌اش خوب شد، قیمتش تا حالا ده ملیون بود الان شده دویست ملیون مثلا، گران‌فروشی هم که می‌‌شود کرد دیگه!!، قیمتش شده دویست ملیون، آقای مغبون آمد گفت من مغبون شدم فسخ می‌‌کنم، اینجا اختلاف است بین علما، در مکاسب هم مطرح است که می‌‌گویند حق دارد فسخ کند، آن‌وقت آیا الان منِ‌ مشتری هیچ حقی ندارم نسبت به زحمتی که کشیدم، ‌گاو ده ملیونی را کردم صد ملیون، ده برابر، با زحمت‌های خودم حالا یا شانسم زد یا فرض کنید زحمت خودم را در نظر بگیرید که بهتر است فرضش، علما اختلاف دارند، نه این‌که علما اختلاف دارند، خودشان هم کلمات‌شان با هم مختلف است.

اول از امام شروع کنم، امام در تحریر الوسیلة آمده می‌‌گوید این مشتری شریک است در مالیت این گاو یعنی نه دهم مالیت این گاو مال این مشتری است، حق ندارد تقاضای عین بکند، می‌‌تواند بگوید یا پول این نه دهم گاو را که ده ملیون شد صد ملیون، یا پولش را بدهد یا همین‌جوری ببر بفروش بعد بیا به من پول بده. در کتاب البیع فرموده دلیل ندارد، این گاو مال آن بایع بود او هم مغبون شده فسخ می‌‌کند، گاوش حالا با زحمات شما بوده با هر چی بوده، ده ملیون بوده شده صد ملیون، رزق رزقه الله.

انصافا آن فرمایش امام در کتاب بیع عرفی نیست، آخه رزق رزقه الله که نمی‌شود، یک آقایی شوخی می‌‌کرد، ‌خدا رحمت کند اسم ببریم عیب ندارد چون عیب نیست، مرحوم آسید عزیز الله طباطبایی که صاحب کتابخانۀ اسلامیه بود و کتاب‌های امام و این‌ها را او چاپ کرده، ‌خیلی روایی بود، یک اخوی داشت حاج اسدالله کتاب‌فروش بود، مرحوم آقای اثنی‌عشری شوخ بود، بدون این‌که مطلبی باشد فقط می‌‌خواست بگوید آن حاج سید عزیز الله خیلی روایی است می‌‌گفت ایشان خانۀ ارثی پدریش را تصاحب کرده به برادرش نمی‌دهد تمسکا بحدیث نبوی شریف من سعادة المرء سعة داره. حالا نمی‌شود که با رزق رزقه الله این مشتری بدبخت زحمت کشیده گاوی که ده ملیون ارزش داشت کرد صد ملیون، هیچی؟ هباءا منثورا؟ کی عقلایی است این؟

آقای خوئی برعکس، در مصباح الفقاهة گفته عقلاء حق می‌‌دهند به این مشتری که بگوید من شریک در مالیة العین هستم، بعد رسیده به منهاج می‌‌گوید رزق رزقه الله، یعنی امام در تحریر گفته شرکت در مالیت عین، در کتاب البیع که بعدا نوشته گفته رزق رزق الله به آن بایع مغبون، این مشتری هیچ حقی ندارد، ‌آقای خوئی برعکس، در مصباح الفقاهة گفته شرکت در مالیت عین پیدا می‌‌کند این مشتری، ‌در منهاج که رسیده گفته رزق رزقه الله به آن بایع.

انصافا وجدان عرفی مساعد با همان شرکت در مالیت عین است.

[سؤال: … جواب:] حالا می‌‌گوید ان‌شاءالله فسخ نمی‌کند، یا فرض کن نمی‌دانست، حالا ما وارد تفاصیل آن مسأله نشویم، فرض کن اصلا نمی‌دانست طرف مقابلش مغبون شده. … شما خانه‌ای را خریدید یک خانه‌ای که طرف دستش مانده بود، رفتید سندش را درست کردید، سند نبود، سندش را درست کردید، خانه را برداشتی نقاشی کردی، قبلا مثل خانۀ ارواح بود، برداشتی چنان نقاشی کردی که میراث فرهنگی تازه آمده به شما گیر می‌‌دهد نمی‌گذاریم این را بفروشی از بس قشنگ است، بعد آن صاحب قبلیش بیاید بگوید من مغبون شدم یا به نحو دیگری، حالا بیع هم غرری بود، ‌این مثال هم خوب است، بیع هم غرری بود، چرا؟ برای این‌که گفته بودیم نصف پولش حالا نصف پولش موقع محضر، تاریخ محضر را مشخص نکرده بودیم، بیع‌مان باطل بود، خانه را پس می‌‌گیرند، چند فروختی خانه را به ما؟ می‌‌گوید حالا فروختیم ده ملیون، الان چند می‌‌ارزد؟ یک میلیارد، چرا؟ برای این‌که سندش شش‌دانگ شد، کلی تلاش کردم گاو‌داری همسایه‌مان تعطیل شد، بوی گند گاو‌داری می‌‌آمد به مشام صاحبان این خانه، اصلا خانه ارزش نداشت، همین زحمت‌ها را کشیدیم نقاشی کردیم، ‌کلی دوندگی کردیم، ‌کلی از کارم بیکار شدم، آخه انصافه؟ … مگر خدمت به شما کردم که شما گفتی یا نگفتی.

این می‌‌شود شرکت در مالیت عین. من الان مثال دیگری تصویر نمی‌کنم برای شرکت در مالیت عین در نظر عقلاء.

[سؤال: … جواب:] حالا آنی که مثال روشن عرفیش را من این در ذهنم است حالا اگر شما مثال دیگری دارید بفرمایید.

حالا این گاو روزی صد کیلو شیر می‌‌دهد، ‌عقلاء می‌‌گویند این شیر مال کیست؟ آیا مال مشتری است که شریک در مالیت عین است؟ یعنی او هم سهم دارد؟‌ یا همه‌اش مال بایع است. بله شما نه دهم قیمت این گاو را شریک در مالیتش هستید، اما این شیری که می‌‌دهد مال شماست؟ واقعا روشن نیست، من برایم روشن نیست و لذا عملا باید مصالحه کنند. از مواردی است که هیچ اصلی هم نداریم مشخص کند که این شیرها مال آن صاحب العین است که بایع باشد یا نه دهمش مال این مشتری باشد که شریک در مالیة العین است.

[سؤال: … جواب:] سهام اصلش توجیهش چی هست، حالا شما می‌‌روید کارخانه می‌‌خرید سهام یعنی کارخانه بخری، آنی که فقهی این است، ‌می روی کارخانه می‌‌خری، هزار سهم دارد کارخانه یک سهمش را می‌‌خری، بله شرط کردند حق دخالت در ادارۀ این کارخانه نداری مگر این‌که پنجاه و یک درصد سهم را بخری و حق هم نداری بگویی من می‌‌خواهم افراز کنم کارخانه را، هزار متر زمینش را یک مترش را باید بدهید به من، ‌می خواهم یک دکه بزنم روزنامه بفروشم، بله این‌ها هست اما این‌ها شرط ضمن عقد است؟ مثل این‌که در آپارتمان هم شرط ضمن العقد است که شما که نمی‌توانی در راه روی آن آپارتمان هر کاری دوست داری بکنی، این شرط ضمن العقد است که مال مشترک به یک نحوی باید تصرف بشود، یا نه، شرکت در مالیت این کارخانه است؟ عقلاء شرکت در مالیت خیلی مثال روشنی برایشان ندارد، این سهام هم من خیلی برایم روشن نیست که شرکت در مالیت باشد که فقط من حق دارم پول بگیرم، حق ندارم مطالبۀ عین کنم، حق ندارم یعنی شرط ضمن العقد شده مطالبه نکنم قبول است، ‌او که منافات ندارد، ‌مثل این آقایان خمس را چی می‌‌گویند، خمس می‌‌گویند مشهور می‌‌گویند امام شریک در عین است ولی نمی‌تواند حاکم شرع اجبار کند عین را بده به من چون من مجازم پول بدهم شارع به من اجازه داده به‌جای عین مالی که خمسس به او تعلق می‌‌گیرد قیمتش را بدهم نه این‌که شرکت در مالیت عین است که آقای صدر می‌‌گوید، نه، مشهور هم که می‌‌گویند مثل آقای خوئی آقای سیستانی شرکت در عین است می‌‌گویند یجوز اعطاء الخمس من مال آخر. پس این‌که من پول به من بدهند هر وقت خواستم لازم نیست عین را به من بدهند این دلیل بر این نیست که شرکت در مالیة العین است.

حالا راجع به آن صد کیلو شیر یک جمله‌ای بگویم بحث را بگذاریم برای بعد. ما یک شبهة فقهیة مطرح می‌‌کنیم، و آن این است که ممکن است بگوییم بایع می‌‌تواند تصرف کند در این مال، نمی‌تواند بفروشد، ولی می‌‌تواند تصرف کند، منِ مشتری نمی‌توانم تصرف کنم، چرا؟ برای این‌که یقینا این بایع مستحق بعضی از این شیر هست، من تصرف کنم در این مال حداقل تصرف کردم در مالی که بعضش ملک غیر است و جایز نیست بدون اذن او تصرف کنم. اما آن بایع معلوم نیست شاید کلش مال او باشد، پس او طبق اصالة الحل می‌‌تواند کل این صد کیلو شیر را ببرد بخورد، صد کیلو شیر است، پنیر درست می‌‌کند ماست درست می‌‌کند به فامیل هایش می‌‌دهد، ‌اما بخواهد بفروشد، اون بله، لا بیع الا فی ملک، اون هم که مهم نیست.

[سؤال: … جواب:] مالک نباشد ثابت نمی‌کند ملک غیر است. حرمت تصرف موضوعش ملک غیر است، این‌که من مالک نیستم پس حرام است تصرف این‌که درست نیست، باید ثابت کنیم ملک غیر است، پس حرام بشود تصرف. منِ‌ مشتری نمی‌توانم تصرف کنم چون مال مشاع است حداقل، اما بایع شاید مال مشاع نباشد، بخشیش که مال خود اوست شاید همه‌اش مال خود او باشد، تکوینا می‌‌تواند تصرف کند، ‌اما بخواهد بفروشد نه دهم را، این شبهه این را دارد که مالک نیست اصل هم این است که مالک نیست کما این‌که اصل این است که منِ‌ مشتری مالک نیستم.

بقیۀ مطالب ان‌شاءالله دو هفتۀ بعد، ‌هفتۀ آینده که ایام فاطمیه است، چهارشنبه تعطیل است و سه‌شنبه، اما سه روز اول هفته درس هست ان‌شاءالله.

و الحمد لله رب العالمین.