فهرست مطالب

فهرست مطالب

wordsond

 

 

بسمه تعالی

درس خارج اصول – استاد شهیدی پور مدظله

جلسه 1366 – تاریخ: یکشنبه 95/08/23

موضوع: استصحاب/ تنبیهات/ تنبیه رابع/ تتمه استصحاب کلی قسم اول/ استصحاب کلي، قسم الثانی/ اشکالات/ اشکال اول

 

فهرست مطالب:

جریان استصحاب کلی قسم اول

تعارض استصحاب کلی با استصحاب عدم هر دو فرد

کلام کتاب اضواء وآراء: حل تعارض با رکنیت واقع الحدوث

مناقشه: عدم معقولیت زوال استصحاب با ارتفاع علم اجمالی

استصحاب الکلي، القسم الثانی

فرض اول: ترتب اثر شرعی بر صرف الوجود کلی

بررسی نفی این استصحاب با شبهه عبائیه

وجوه ذکر شده در رد استصحاب کلی قسم ثانی

وجه اول: عدم وحدت قضیه متیقنه ومشکوکه

جواب:

کلام منتقی الاصول: عدم احراز شک در بقاء

استاد: ابتناء نظر منتقی بر تعلق علم اجمالی به واقع

 

 

جریان استصحاب کلی قسم اول

بحث راجع به قسم اول از استصحاب کلی به اینجا رسید که عرض کردیم به نظر ما استصحاب کلی قسم اول جاری است حتی اگر اثر شرعی برای صرف الوجود کلی ثابت نباشد، بلکه برای افراد ثابت باشد یا برای کلی به نحو مطلق شمولی ثابت باشد، و معارضه نمی کند این استصحاب کلی و جامع با استصحاب عدم این دو فرد مشکوک.

تعارض استصحاب کلی با استصحاب عدم هر دو فرد

و اگر ما قائل به معارضه بشویم به نظر می رسد که فرقی نکند که ما مثل بحوث قائل به رکنیت واقع الحدوث بشویم یا مثل مشهور قائل به رکنیت یقین به حدوث بشویم، توضیح ذلک:

کلام کتاب اضواء وآراء: حل تعارض با رکنیت واقع الحدوث

در کتاب اضواء وآراء فکر کرده اند که شبهه معارضه بین استصحاب مثلا جامع حدث، بعد از اینکه بلل مشتبه بین بول و منی خارج شد و ما علم پیدا کردیم به جامع حدث مردد بین حدث اکبر و حدث اصغر و سپس شک کردیم که آیا ما وضوء گرفتیم بعد از آن آیا غسل کردیم بعد از آن، استصحاب بقاء جامع حدث که مردد است بین حدث اکبر و حدث اصغر جاری می شود برای تنجیز آثار حدث اصغر و حدث اکبر که وجوب وضوء و وجوب غسل است، ولکن تعارض می کنند با استصحاب عدم حدث اکبر و عدم حدث اصغر.

ولکن در کتاب اضواء وآراء گفته اند اگر ما قائل شویم به رکنیت واقع الحدوث، مشکلی نداریم، چون صحیحه عبدالله بن سنان می گوید “انک اعرته ایاه و هو طاهر ولم تستیقن انه نجسه فلاتغسله من اجل ذلک” [1]

مفادش این است که کل حادث باقی ظاهرا مادام الشک، ما نسبت به آن حدثی که واقعا حادث شده بود استصحاب بقاء داریم، نسبت به آن حدثی که واقع نشده بود که مثلا فی علم الله حدث اکبر است، اگر آن بلل منی نباشد و بول باشد پس فی علم الله آنی که واقع شد حدث اصغر بود، اگر بول باشد آن بلل مشتبه فی علم الله حادث حدث اصغر بود و نه حدث اکبر، حدث اصغر استصحاب بقاء دارد و حدث اکبر استصحاب عدم دارد تعارضی نیست.

ایشان گفته اند طبق رکنیت واقع الحدوث که از صحیحه عبدالله بن سنان فهمیده شد ما دیگر سه تا استصحاب نداریم به نام استصحاب عدم حدث اکبر و استصحاب عدم حدث اصغر و استصحاب جامع الحدث المعلوم بالاجمال، ابدا، ما دو تا واقعه داریم یکی حدث اکبر و یکی حدث اصغر، در حدث اصغر اگر فی علم الله آن بلل بول باشد حالت سابقه وجود حدث اصغر است، رکن استصحابِ بقاء حدث اصغر تام است، و حالت سابقه در حدث اکبر عدم حدث اکبر است، رکن استصحاب عدم حدث اکبر تام است، فأین التعارض.

آنوقت چون ما نمی دانیم که آیا آن بلل مشتبه بول بود یا منی، پس نمی دانیم کدامیک استصحاب بقاء داشت وکدام یک استصحاب عدم، می شود علم اجمالی به این که یکی از آن دو حدث استصحاب بقاء دارد، یا حدث اصغر استصحاب بقاء دارد اگر آن بلل مشتبه بول بود، و یا اگر آن بلل مشتبه منی بود حدث اکبر استصحاب بقاء دارد، می شود علم اجمالی به جریان استصحاب در یکی از این دو حدث و این می شود منجز، علم به وجود حجت داریم یا بر بقاء حدث اصغر که موجب وجوب وضوء است یا بر بقاء حدث اکبر که موجب وجوب غسل است، و این موجب احتیاط خواهد بود.

مناقشه: عدم معقولیت زوال استصحاب با ارتفاع علم اجمالی

اقول: به نظر ما این مطلب درست نیست، ما باید مشکل را اساسی حل کنیم، خوب دقت کنید، اگر مشکل اساسی حل نشود برای رفع معارضه فرق نمی کند که یقین به حدوث رکن باشد یا واقع الحدوث.

ما برای اینکه این مطلب روشن بشود مثال بزنیم از خود مبانی بحوث و اضواء وآراء، دو اناء بود حالت سابقه هر دو اناء نجاست بود، دیروز یقین کردیم یکی از این دو اناء پاک شد، امروز احتمال می دهیم که همان انائی که دیروز پاک شد باز نجس شد.

آقا ما یک واقع نجاست داریم در این اناء الف پریروز، یک واقع نجاست هم داریم در اناء ب پریروز، رکن استصحاب واقع الحدوث است، از این جهت واقع حدوث نجاست در هر دو اناء پریروز بود، رکن دیگر استصحاب شک در بقاء آن است که بالوجدان ما شک در بقاء آن داریم، آیا ما شک نداریم در بقاء نجاست اناء الف؟ آیا ما شک نداریم در بقاء نجاست اناء ب؟ پس ارکان استصحاب نجاست هم در اناء الف تمام است و هم در اناء ب، و مفتی به هم در بحوث و کتاب اضواء همین است که هر دو استصحاب نجاست دارند.

اینکه ما دیروز علم پیدا کردیم به طهارت احدهما، این رکن استصحاب نجاست را در این دو اناء از بین نبرد، چون رکن استصحاب نجاست در این دو اناء یکی واقع حدوث النجاسة بود که هست، یکی هم شک تفصیلی در بقاء آن که این هم محقق است.

بله ما دیروز علم پیدا کردیم به یک واقع الطهارة فی احدهما، اینکه رافع ارکان استصحاب نجسات در این اناء وآن اناء نیست، و لذا دیروز هم استصحاب نجاست این اناء جاری بود و هم استصحاب نجاست آن اناء، و خودشان گفته اند که دست به هر کدام از این دو اناء بزنید دستتان نجس می شود.

امروز شک داریم در بقاء طهارت احدهما، احدهما آیا آن طهارت احدهمای دیروز که مورد علم اجمالی وجدانی بود و مانع نبود از تمامیت ارکان استصحاب نجاست در این دو اناء، امروز که این علم اجمالی از بین رفت وما شک در بقاء این طهارت احدهما پیدا کردیم باعث می شود که ارکان استصحاب نجاست در این دو اناء از بین برود؟

علم به واقع طهارت احدهما دیروز رافع ارکان استصحاب نجاست در این دو اناء نبود، امروز که دیگر علم هم نداریم به واقع طهارت احدهما بلکه شک در بقاء طهارت احدهما داریم، آیا این باعث می شود که بگوئیم ارکان استصحاب نجاست دیگر در این دو اناء مختل شد؟ آقا دیروز که واقع طهارة احدهما بود علم وجدانی به آن هم بود این باعث نشد ارکان استصحاب نجاست در این دو اناء از بین برود، امروز یک استصحاب دیگری شکل می گیرد که استصحاب سوم است استصحاب طهارت احدهما، ارکان این استصحاب هم تمام است می شود سه استصحاب.

پس ما سه واقع الحدوث داریم یک واقع حدوث نجاست این اناء الف و شک تفصیلی در بقاء آن، دوم واقع حدوث نجاست این اناء ب و شک تفصیلی در بقاء آن، سه واقع حدوث طهارت احدهما و شک در بقاء آن، سه ارکان استصحاب است امروز، دیروز علم وجدانی داشتیم به واقع طهارت احدهما، یعنی حادث شده بود طهارت احدهما، و این حدوث هم معلوم بالوجدان بود،

شما گفتید استصحاب نجاست هر دو اناء جاری است دست به هر کدام بگذاری دستت نجس است، امروز که این علم سست شد تبدیل شد به شک، بگوئید دیگر ارکان استصحاب در این نجاست این دو اناء مختل شد بخاطر اینکه شما شک دارید در بقاء طهارت احدهما؟! آقا دیروز که علم داشتیم به طهارت احدهما بالوجدان این ارکان استصحاب نجاست را (که واقع حدوث النجاسة است و شک تفصیلی در بقاء آن) مختل نکرد، آن اناء دوم هم همینطور، امروز که این واقع طهارت احدهمای دیروز شده مشکوک البقاء، بگوئیم ناگهان ارکان استصحاب نجاست در این دو اناء مختل می شود؟

چه وجهی دارد این مطلب؟ ما سه ارکان استصحاب داریم و خود مبنای آقایان هم همین است.

اگر می گوئید دیروز هم استصحاب نجاست جاری نبود این هم خلاف اطلاق دلیل استصحاب است و هم خلاف مبنای خود این بزرگان است،

و اگر می گوئید دیروز استصحاب نجاست جاری بود ولی امروز دیگر جاری نیست، اینکه معنایش این است که علم اجمالی به انتقاض حالت سابقه در احد الانائین این احسن حالا است از اینکه ما شک در بقاء بکنیم، اگر علم وجدانی دیروز داشتیم به انتقاض نجاست احدهما این مانع از تمامیت ارکان استصحاب نجاست در این دو اناء نبود، ولی امروز که ما علم اجمالی مان مضمحل شد تبدیل شد به شک در بقاء طهارت احدهما، این شک موهون اما مثل بمب منفجر کرد ارکان استصحاب را در نجاسة هذین الانائین، این نه عرفی است و نه مطابق با ادله است.

ولذا می بینید در این مثال خوب هر سه استصحاب جاری است، چون استصحاب به قول شما در عناوین جاری می شود، ما سه عنوان داریم، عنوان هذا الاناء ارکان استصحاب نجاستش تمام است، واقع حدوث النجاسة پریروز شک تفصیلی در بقاء آن، عنوان اناء ثانی همینطور، و یک عنوان ثالث داریم طهارت احدهما، این هم واقع حدوث طهارت احدهما دیروز محقق شد و امروز هم شک در بقاء آن است لذا ارکان این استصحاب سوم تمام است، و چون با هم تنافی ندارند هر سه جاریمی شوند.

اما در استصحاب طهارت کلا الانائین که دیروز هر دو اناء پاک بودند بعد علم پیدا کردیم یکی از این دو اناء نجس شد اجمالا، و احتمال می دهیم امروز همان اناء نجس معلوم بالاجمال هم پاک شده باشد، بله سه استصحاب داریم حتی بنابر نظریه واقع الحدوث، ما که مشکلی در واقع الحدوث نداریم ما یک واقع حدوث الطهارة داریم در این اناء و یک واقع حدوث الطهارة داریم در آن اناء و یک واقع حدوث النجاسة فی احدهما داریم.

واقع حدوث نجاست این اناء الف فی علم الله تا علم تفصیلی به آن پیدا نشود که استصحاب را از بین نمی برد، آقا ما نسبت به یقین به حدوث گفتیم یقین به حدوث رکن نیست واقع الحدوث کافی است، اما نسبت به بقاء که کسی نمی گوید که واقع الارتفاع کافی است،

یقین تفصیلی به ارتفاع آن حالت حادثه باید باشد تا جلو استصحاب را بگیرد، من که یقین تفصیلی به ارتفاع طهارت این اناء الف ندارم ارکان استصحاب طهارت او جاری است، واقع حدوث الطهارة هم قبلا بود اناء ب هم همینطور، بله نجاست احد الانائین هم حالت سابقه دارد شک در بقائش داریم استصحاب نجاست احد الانائین هم می کنیم، ولی اینجا چون تنافی هست بین این سه استصحاب تناقض است، نمی شود شارع بگوید یکی از این دو آب نجس است ولی بگو هم آب الف پاک است و هم اناء ب، این تناقض دارد، چرا؟

چون وقتی می گوئی آب الف پاک است یعنی می توانی بخوری آب ب پاک است یعنی می توانی بخوری، یعنی هر دو را می توانی بخوری، وقتی می گوئی یکی از این دو آب نجس است یعنی لااقل یکی از این دو آب را نخور، جمع نمی شود.

چون تناقض در مؤدی دارد عرض کردیم عرف می آید می گوید این حالت سابقه اجمالیه نجاست احدهما اولی است به استصحاب و به بناء عملی بر بقاء آن، چون اقرب است به زمان فعلی.

و ان شئت قلت: اگر ما دیروز علم اجمالی دشتیم به نجاست احد هذین الانائین، این علم اجمالی دیروز عقلا و عقلاءا جلو استصحاب طهارتها را در این دو اناء می گرفت و مانع از جریان اینها بود، عرف دیگر نمی پذیرد که امروز که علم اجمالی ما تبدیل شده به شک بگوئیم آن استصحاب طهارتها بر می گردند و جاری می شوند، این را عرف نمی پذیرد.

و به نظر ما همان مطلبی که ما در بحث اشتغال گفتیم عرفا واضح است، (البته در مورد تنافی، نه در جائی که تنافی بین سه استصحاب نباشد) در جائی که تنافی هست در سه استصحاب اینجا عرف می گوید این حالت سابقه ای که در دیروز بود این مقدم است بر حالت سابقه پریروز، اگر بنا باشد استصحاب جاری بشود خوب این جاری می شود و جلو آن دو استصحاب طهارت انائین را از پریروز می گیرد.

و عرض کردم دیروز علم اجمالی که مانع از جریان این استصحاب طهارت بود عرف دیگر این دو استصحاب طهارت را مرده حساب می کند، دیگر دو مرتبه زنده بشوند این عرفی نیست.

ولذا ما اصرارمان این است که باید شبهه معارضه حل بشود، و الا اگر شبهه معارضه حل نشود دلتان را خوش کنید که ما واقع الحدوث را رکن می دانیم طبق صحیحه عبدالله بن سنان مثلا، تعارض در لاتنقض الیقین بالشک است که یقین به حدوث را رکن می گرفت، صحیحه عبدالله بن سنان واقع الحدوث را رکن می گرفت وما اینجا دو واقع الحدوث بیشتر نداریم، آنی که فی علم الله حدث اصغر موجود شد او حالت سابقه اش وجودیه است استصحاب وجود دارد، اگر این بلل بول بود و منی نبود حدث اکبر حالت سابقه اش عدمیه است استصحاب عدم دارد فلاتعارض، نه این درست نیست.

 

استصحاب الکلي، القسم الثانی

یقع الکلام فی استصحاب الکلی القسم الثانی:

فرض اول: ترتب اثر شرعی بر صرف الوجود کلی

این قسم سه فرض دارد:

ما فعلا فرض اول را بحث می کنیم که اثر شرعی رفته روی صرف الوجود کلی.

مثلا حدث، صرف الوجود حدث موضوع است برای حرمت مس کتابت قرآن، اکبر بودن و اصغر بودن هیچ نقشی در این حکم ندارد، و اینطور نیست که اگر کسی بگوید حدث اصغر و حدث اکبر با هم جمع می شوند

کما اینکه بعضی ها می گویند می شود شخص هم محدث به اصغر باشد و هم به اکبر بگوئیم دو تا حرمت مس کتابت هست، نه یک حرمت مس کتابت روی صرف الوجود حدث رفته است، حالا اگر ما بعد از این بلل مشتبه وضوء گرفتیم، خوب گفته می شود که اگر حدث اصغر بود فهو مرتفع یقینا و اگر حدث اکبر بود فهو باقی یقینا او محتمل البقاء. به این می گویند استصحاب کلی قسم ثانی.

مرحوم شیخ انصاری قبلا قائل نبود به جریان استصحاب در کلی قسم ثانی، نقل می کنند مرحوم فاضل اردکانی نظر ایشان را تغییر داد.

ولی در معاصرین صاحب منتقی الاصول مصرند که استصحاب کلی قسم ثانی جاری نیست.

بررسی نفی این استصحاب با شبهه عبائیه

مرحوم آسید اسماعیل صدر هم وقتی آمد نجف یک هل من مبارزی طلبید، گفت استصحاب کلی قسم ثانی را آنهایی که جاری می دانند یک نقضی برای آنها آورده ام (از کاظمین یا کربلا) که قابل جواب نیست، نقض چیست؟ یک نقضی کرد اسمش شد شبهه عبائیه:

گفت این عبای من نمی دانم طرف راستش نجس شده یا طرف چپش، و من طرف چپش را با آب فرات کامل شستم، دست می زنم به طرف راست عبا که هنوز نشستم، شما چی می گوئید؟ می گوئید دستت پاک است دیگر، چرا؟ بعضی ها فکر می کنند چون ملاقی بعض اطراف محکوم به طهارت است، نه حتی اگر ملاقی بعض اطراف هم در جاهای دیگر مشکل داشته باشد اینجا مشکل ندارد، چرا؟

برای اینکه عدل الملاقا که طرف چپ عباست از محل ابتلاء خارج شده و پاک شده است، دیگر ما علم اجمالی نمی توانیم ادعا کنیم که یا دستم نجس است که به این طرف راست عبا زدم یا این طرف چپ عبا نجس است، طرف چپ عبا که شسته شد قبل از این ملاقات، پس این دست من محکوم به طهارت است، بعد می آیم دست خیس را می کشم به طرف چپ عبا، یا خود طرف چپ عبا خیس است تازه در آب فرات شسته ام، آقایان طرفدار استصحاب قسم ثانی کلی شما نظرتان راجع به این دست من چیست؟

تا حالا دست من محکوم به طهارت بود، الان ملاقات کرد با یک چیزی وا واقعا طاهر است، خوب در ارتکازتان این است که وضعیت که عوض نشده است که، خوب دست من بعد از اینکه خورد به طرف چپ عبا خورد به یک چیزی که واقعا پاک است، باید پاک باشد دیگر، اما شما که استصحاب کلی قسم ثانی را قائلید باید بگوئید نجس است، چرا؟

برای اینکه این دست من ملاقات کرد با یک جائی که قبلا نجس بود، چون من دستم را به دو طرف عبا زدم، پس یقینا دست من ملاقات کرد با چائی که قبلا نجس بود، و استصحاب می گوید آنجایی که قبلا نجس بود هنوز هم نجس است.

بله اگر آنجایی که نجس بود طرف چپ عبا بود یقینا پاک شد، اما اگر طرف راست عبا بود چون شسته نشده یقینا نجس است، اما شما که استصحاب کلی قسم ثانی را قبول دارید که گوشتان به این حرفها بدهکار نیست، که هر چی مخالفین شما می گویند اگر این کلی در ضمن فرد قصیر بود معلوم الارتفاع است و اگر در ضمن فرد طویل بود مقطوع البقاء است، پس علی احد التقدیرین معلوم الارتفاع است اگر در ضمن فرد قصیر بود، شما که می گوئید این حرفها را قبول ندارید پس باید بگوئید این دست من محکوم به نجاست شد با ملاقات به یک جسم طاهر قطعی.

آقای خوئی فرموده ملتزم می شویم، آقای صدر می گوید جد ما آسید اسماعیل صدر یک نقضی کرد گمان کرد کس ملتزم نمی شود آنوقت آقای خوئی که گفته ما ملتزم نمی شویم این خلاف ارتکاز است.

بعد از این شروع شد این بحث، که گفتند نخیر این شبهه عبائیه استصحاب کلی نیست بلکه استصحاب فرد مردد است، چون نجاست این طرف عبا ونجاست آن طرف عبا اینها موضوع احکامند به نحو انحلال نه به نحو صرف الوجود، یعنی نجاست این طرف عبا یک موضوع مستقل است برای مانعیت فی الصلاة و برای منجزیت ملاقی، و نجاست آن طرف عبا یک موضوع مستقل است برای مانعیت فی الصلاة و برای منجزیت ملاقی، اینجور جواب داده اند.

پس آسید اسماعیل صدر هم منکر استصحاب کلی قسم ثانی بود با این نقض.

وجوه ذکر شده در رد استصحاب کلی قسم ثانی

وجوهی که ذکر شده در رد استصحاب کلی قسم ثانی:

وجه اول: عدم وحدت قضیه متیقنه ومشکوکه

وجه اول: گفته اند قضیه متیقنه و مشکوکه در استصحاب باید وحدت داشته باشد، ولی در استصحاب کلی قسم ثانی وحدت ندارد این قضیه متیقنه و مشکوکه،

چرا؟ گفته اند برای اینکه آنی که یقین به حدوث آن خورده است شما یقین دارید مثلا در همین مثال حدث یقین دارید یک ساعت پیش به وجود حدث سواءا کان فی ضمن الحدث الاصغر او فی ضمن الحدث الاکبر، اما الان که وضوء گرفتید آیا باز هم می توایند بگوئید من شک دارم در بقاء آن حدث سواءا کان فی الحدث الاصغر او الاکبر؟ ابدا، شما الان شک دارید در بقاء حدث اکبر، آنی که مشکوک البقاء است شک در بقاء حدث اکبر است علی تقدیر الحدوث، ولی آنی که متیقن الحدوث است یقین به حدوث حدث در یک ساعت قبل دارید سواءا کان فی ضمن الحدث الاصغر او فی ضمن الحدث الاکبر.

جواب: شک در کلی در کنار شک در فرد طویل

جوابی که از این وجه می دهند این است که: می گویند شما الان دو تا شک دارید، یک اینکه شک دارید در وجود فرد طویل مثلا در وجود حدث اکبر، قبول، ولکن یک شک دیگری بالوجدان دارید، شک در بقاء آن حدث موجودِ در یک ساعت قبل.

بله منشأ شک شما در بقاء آن حدث معلوم بالاجمال یک ساعت قبل شک در این است که آن حدث در ضمن حدث اصغر موجود شد یا در ضمن حدث اکبر، این منشأ شک است، والا شما شک دارید در بقاء آن حدث معلوم بالاجمال.

مثل این ماند که شما علم دارید که زید موجود شد، زید هم بیش از پنجاه سال عمر نمی کند، این خانواده یک خانواده ای هستند که نارسائی قلبی دارند بیش از پنجاه سال عمر نمی کنند، نمی دانید زید مثلا در سال 1340 به دنیا آمد که پنجاه سال عمر کرده و دیگر چند سال قبل رحلت کرده، یا در سال 1350 به دنیا آمد که 5 سال دیگر زنده است، آیا می شود بگوئید که من شک ندارم در بقاء زید؟

نخیر شک دارید در بقاء زید، ولو منشأ شک شما این است که نمیدانید تاریخ تولد او 1340 است حتی یکون میتا قطعا، یا 1350 است حتی یکون حیا قطعا، بالاخره این منشأ شک مهم نیست، مهم این است که الان شک دارید در بقاء زید.

اینجا هم همین است، شما بالوجدان شک دارید در بقاء آن حدث موجود دیروز، در همین مثال فیل و پشه، شما می دانید دیروز در این خانه یک حیوانی بود، اگر فیل بود امروز هم هست، اگر پشه بود که یک روز بیشتر دوام ندارد مخصوصا با این هوای آلوده و از بین می رود، بالاخره آن حبوان دیروز مشکوک البقاء است، لوو منشأ شک در بقاء آن این است که نمی دانیم آن حیوان دیروز فیل بود یا پشه.

کلام منتقی الاصول: عدم احراز شک در بقاء

در منتقی الاصول گفته اند نخیر مطلب به این واضحی نیست که شما می گوئید، این وجه اول وجه قوی ای است، چرا؟

فرموده برای اینکه استصحاب باید متعلق شکش همان متیقن سابق باشد، یقین ما به واقع تعلق گرفته است نه به عنوان احدهما، یعنی چه؟ یعنی اینکه ایشان می گوید که آقا وقتی من مثلا یک صدایی شنیدم از این خانه، نمی دانم صدای پشه است یا صدای نفس فیل است، من علم پیدا می کنم به وجود آن حیوانی که این صدای اوست، و او فی علم الله اگر پشه بود یعنی علم من تعلق گرفته است به وجود پشه دیروز، اما امروز چطور؟

امروز شک ندارم در وجود پشه، بلکه امروز من شک دارم در وجود فیل، دیروز ممکن است اگر فی علم الله آنی که موجود بود پشه بود علم من تعلق گرفته به وجود پشه فی علم الله، پس متعلق یقین شاید وجود بقّ فی الدار باشد اگر فی علم الله بقّ بود ولی امروز دیگر شک در بقاء آن ندارم، شک در وجود فیل دارم، ولذا نمی توانم به قول مطلق بگویم حادث دیروز مشکوک البقاء است، نخیر حادث دیروز اگر بق بود مشکوک البقاء نیست.

استاد: ابتناء نظر منتقی بر تعلق علم اجمالی به واقع

اقول: خوب این فرمایش منتقی الاصول ظاهرا مبتنی است بر نظری که ایشان در علم اجمالی انتخاب کرده است،

در علم اجمالی ایشان تفصیل داده، می گوید یک وقت نسبت علم اجمالی به یک فرد فی علم الله متعین است ولو من نمی دانم، من دیدم یک قطره خون افتاد اما نمی دانم در این اناء غربی افتاد یا در اناء شرقی، خوب این فی علم الله متعین است، من علم پیدا می کنم به نجس بودن ما وقع فیه تلک القطرة واقعا، ممکن است اناء دیگر هم نجس باشد ولی دیگر مصداق ما وقع فیه تلک القطرة المرئیة من الدم نیست، ممکن است اناء دیگر بول در او افتاده باشد، اینجا می گوید علم اجمالی تعلق گرفته است به فرد معین فی علم الله.

بله گاهی نسبت علم اجمالی به دو طرف علی حد سواء است، مثل چه؟ مثل اینکه یک خبر گفت زید قائم است و یک خبر گفت زید قاعد است، ومن می دانم یکی از این دو خبر دروغ است وشاید هر دو خبر دروغ باشد و زید نه قائم باشد ونه قاعد بلکه مستلقی باشد،

علم دارم به کذب احد الخبرین، و فی علم الله اگر هر دو خبر کاذب بود خدا هم تعین ندارد نزدش که آن خبر معلوم الکذب اجمالا خبر اول است یا خبر دوم، چون هر دو فی علم الله کاذبند و این زید نه قائم بود و نه قاعد، وشما هم بخاطر امتناع اجتماع ضدین علم پیدا کردید به کذب احد الخبرین، خوب نسبت علم اجمالی به هر دو طرف علی حد سواء است، اینجا گفته علم اجمالی به جامع تعلق می گیرد به عنوان احدهما تعلق می گیرد.

لزوم تفصیل بین استواء طرفین علم وعدم آن

طبق این مبنا عرض می کنیم شما اولا باید تفصیل می دادید اینجا، خوب در بعضی مثالها ما نسبت علم اجمالی مان علی حد سواء است نسبت به دو طرف، مثلا همین بلل مشتبه بین بول و منی، خوب من یک بلل مشتبهی دیدم دیگر، یا مثلا یک مخبر صادقی گفت یکی از این دو آب نجس است، اگر فی علم الله هر دو آب نجس باشد تعین ندارد که آن اناء معلوم بالاجمال کدام است، در این بلل مشتبه هم تعینی ندارد،

بله نمی شود این بلل هم بول باشد و هم منی، ولی بالاخره اینجور نیست که من قبل می دانستم بول است یا منی است بعد نسیان کردم تا بگوئید یک واقع معینی دارد، از اول علم من بیشتر از این نیست این بلل مذی نیست وذی نیست ودی نیست، پس یا بول است یا منی، اینکه نسبت علم اجمالی را از حد سواء بودن به هر دو خارج نمی کند، اینجا که شما نمی توانید بگوئید علم اجمالی به واقع تعلق گرفته است، پس باید تفصیل می دادید.

پس اولا دلیل شما اخص از مدعاست چون شما تفصیل دادید در علم اجمالی بین دو فرض، گفتید گاهی علم اجمالی به فرد معین فی علم الله تعلق می گیرد جائی که سبب علم اجمالی منطبق است بر یک طرف، مثل اینکه قطره ای از دم افتاد فی علم الله بر اناء شرقی، خوب من نمی دانم، می گویم آن انائی که وقع فیه تلک القطرة من الدم نجس است و این تعین دارد فی علم الله، ولی خود شما گفته اید گاهی علم اجمالی به جامع تعلق می گیرد آنجایی که تعین ندارد.

پس اینکه می گوئید علم اجمالی شاید دیروز تعلق گرفته به وجود بق فی الدار، این درست نیست، این در جائی است که علم اجمالی به فرد معین فی علم الله تعلق بگیرد، گاهی یک مخبر صادقی می گوید در این خانه یک چیزی هست یا بق یا فیل، شاید هم هر دو باشد، اگر هر دو باشد معلوم بالاجمال شما بق است یا فیل؟ تعین دارد،

پس این دلیل شما اخص از مدعاست، شما به طور مطلق نمی توانید بگوئید علم اجمالی به فرد معین عند الله تعلق گرفته است که دیروز شاید آن فرد معین عند الله بق بود و دیروز علم داشتیم به وجود حیوانی که فی علم الله بق بود و امروز دیگر شک در بقاء او نداریم، پس این دلیل شما اخص از مدعا شد.

ثانیا: حتی در مواردی که سبب معین دارد علم اجمالی، انشاء الله فردا عرض خواهیم کرد که علم اجمالی به فرد معین عند الله تعلق نمی گیرد، تأمل بفرمائید تا فردا.



[1] تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 361