دانلود فایل صوتی 14030209=114
دانلود فایل متنی جلسه 114= تاریخ 14030209

فهرست مطالب

فهرست مطالب

بسمه تعالی

موضوع: حجیت خبر ثقه

 

فهرست مطالب:

ادامه بررسی دلالت صحیحه حمیری بر حجیت خبر ثقه 1

اشکال آیت الله سیستانی حفظه الله به دلالت صحیحه حمیری. 1

معنای «ثقه» در روایات.. 1

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بررسی دلالت صحیحه حمیری بر حجیت خبر ثقه

بحث در بررسی دلالت صحیحه حمیری بر حجیت خبر ثقه بود. به نظر ما مقتضای تعلیل در این صحیحه حجیت خبر ثقه است.

اشکالاتی به دلالت این صحیحه بیان شده است که بعضی از آن‌ها را بررسی کردیم.

اشکال آیت الله سیستانی حفظه الله به دلالت صحیحه حمیری

آیت الله سیستانی حفظه الله فرموده‌اند: مفاد «العمری ثقتی» جعل منصب نیابت و وکالت است که گاهی از آن تعبیر به «جعلته ثقتی» می‌شد. و تعبیر «فانه الثقة المأمون» در ذیل روایت مبالغه در تعبیر است و وجه جعل منصب نیابت و وکالت برای عمری را بیان می‌کند یعنی تنها ثقه‌ای که صلاحیت دارد که او را وکیل و نایب خود قرار دهم عمری است. لذا بحث در این روایت در حجیت خبر ثقه نیست بلکه راجع به جعل منصب نیابت برای عمری است.

این بیان تمام نیست و خلاف ظاهر است، در کتاب «الغیبة» آمده است که «فَأَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَلِيٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْقُمِّيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي يَوْمٍ مِنَ الْأَيَّامِ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَنَا أَغِيبُ وَ أَشْهَدُ وَ لَا يَتَهَيَّأُ لِيَ الْوُصُولُ إِلَيْكَ إِذَا شَهِدْتُ‏ فِي‏ كُلِ‏ وَقْتٍ‏ فَقَوْلَ مَنْ نَقْبَلُ وَ أَمْرَ مَنْ نَمْتَثِلُ فَقَالَ لِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ هَذَا أَبُو عَمْرٍو الثِّقَةُ الْأَمِينُ مَا قَالَهُ لَكُمْ فَعَنِّي يَقُولُهُ وَ مَا أَدَّاهُ إِلَيْكُمْ فَعَنِّي يُؤَدِّيهِ فَلَمَّا مَضَى أَبُو الْحَسَنِ ع وَصَلْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ابْنِهِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِ‏ ع ذَاتَ يَوْمٍ فَقُلْتُ لَهُ ع مِثْلَ قَوْلِي لِأَبِيهِ فَقَالَ لِي هَذَا أَبُو عَمْرٍو الثِّقَةُ الْأَمِينُ ثِقَةُ الْمَاضِي وَ ثِقَتِي فِي الْمَحْيَا وَ الْمَمَاتِ فَمَا قَالَهُ‏ لَكُمْ فَعَنِّي يَقُولُهُ وَ مَا أَدَّى‏ إِلَيْكُمْ فَعَنِّي يُؤَدِّيهُ.»[1]

این که گفته شود تعبیر به «أَبُو عَمْرٍو الثِّقَةُ الْأَمِينُ ثِقَةُ الْمَاضِي وَ ثِقَتِي فِي الْمَحْيَا وَ الْمَمَاتِ» به این معنی است که عمری نایب امام هادی علیه السلام بود و نایب من است چه در زمان حیات من و چه بعد از حیات من خلاف ظاهر است. بلکه ظاهر آن بیان یک امر تکوینی است که عمری ثقه امین است نه این که «جعلته ثقتی» البته وقتی عمری در نظر امام علیه السلام و بین شیعه ثقه بود امری را که از طرف امام علیه السلام نقل می‌کند را باید امتثال کرد و عرفا نمی‌توان آن را بر امر ولایی صادر از خود عمری حمل کرد، با توجه به تعبیر « وَ لَا يَتَهَيَّأُ لِيَ الْوُصُولُ إِلَيْكَ إِذَا شَهِدْتُ‏ فِي‏ كُلِ‏ وَقْتٍ‏ فَقَوْلَ مَنْ نَقْبَلُ وَ أَمْرَ مَنْ نَمْتَثِلُ» که معنای آن قبول امری است که از طرف شما به ما ابلاغ می‌کند نه امری که به عنوان ولی امر مسلمین و نایب امام زمان عج صادر می‌کند و لذا بعد از آن فرموده است «مَا قَالَهُ لَكُمْ فَعَنِّي يَقُولُهُ وَ مَا أَدَّاهُ إِلَيْكُمْ فَعَنِّي يُؤَدِّيهِ».

عبدالله بن جعفر حمیری فرمودند: «وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَجَجْنَا فِي بَعْضِ السِّنِينَ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَدَخَلْتُ عَلَى أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ یعنی بغداد- فَرَأَيْتُ أَبَا عَمْرٍو عِنْدَهُ جناب عمری در زمان امام هادی و امام حسن عسگری علیهما السلام ساکن سامرا بود و نقل شده که جزء اصحاب لشگر حکومت بود ولی اموالی که به ایشان داده می‌شد را در ظرف روغن پنهان می‌کرد و به امام علیه السلام تحویل می‌داد و در عصر غیبت ساکن بغداد شد- فَقُلْتُ إِنَّ هَذَا الشَّيْخَ وَ أَشَرْتُ إِلَى أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ وَ هُوَ عِنْدَنَا الثِّقَةُ الْمَرْضِيُ‏ -در این جا تعبیر به «الثقة» شد در حالی که قطعا به معنای وکیل امام علیه السلام نیست بلکه به معنای مطلق شخص مورد وثوق است- حَدَّثَنَا فِيكَ بِكَيْتَ وَ كَيْتَ وَ اقْتَصَصْتُ عَلَيْهِ مَا تَقَدَّمَ يَعْنِي مَا ذَكَرْنَاهُ عَنْهُ مِنْ فَضْلِ أَبِي عَمْرٍو وَ مَحَلِّهِ وَ قُلْتُ أَنْتَ الْآنَ مِمَّنْ‏ لَا يُشَكُّ فِي قَوْلِهِ وَ صِدْقِهِ فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِحَقِّ الْإِمَامَيْنِ اللَّذَيْنِ وَثَّقَاكَ نگفت «جعلاک ثقة و وکیلا لهما» و لذا نمی‌توان آن را حمل بر جعل منصب نیابت کرد- هَلْ رَأَيْتَ ابْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ الَّذِي هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ ع فَبَكَى ثُمَّ قَالَ عَلَى أَنْ لَا تُخْبِرَ بِذَلِكَ أَحَداً وَ أَنَا حَيٌّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ قَدْ رَأَيْتُهُ ع وَ عُنُقُهُ هَكَذَا يُرِيدُ أَنَّهَا أَغْلَظُ الرِّقَابِ حُسْناً وَ تَمَاماً قُلْتُ فَالاسْمُ قَالَ نُهِيتُمْ عَنْ هَذَا»[2]

در جلسه گذشته گفتیم در کتاب الغیبة تعبیر «العمری و ابنه ثقتای» آمده است و نقل شده است که بعضی از نسخ الغیبة چنین است اما در نسخه موجود چاپ شده همان «الثقتان» است و احتمال تصحیف آن موهوم است زیرا هم در بعضی از نسخ کتاب «الغیبة» و هم در تمام نسخ کتاب کافی این تعبیر آمده است.

همچنین در این کتاب آمده است که « وَ رَوَى أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نُوحٍ أَبُو الْعَبَّاسِ السِّيرَافِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو نَصْرٍ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ بُرَيْنَةَ الْكَاتِبِ قَالَ حَدَّثَنِي بَعْضُ الشُّرَّافِ مِنَ الشِّيعَةِ الْإِمَامِيَّةِ أَصْحَابِ الْحَدِيثِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَبَّاسُ بْنُ أَحْمَدَ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْخَصِيبِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّانِ قَالا دَخَلْنَا عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ ع بِسُرَّ مَنْ رَأَى وَ بَيْنَ يَدَيْهِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَوْلِيَائِهِ وَ شِيعَتِهِ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهِ بَدْرٌ خَادِمُهُ فَقَالَ يَا مَوْلَايَ بِالْبَابِ قَوْمٌ شُعْثٌ‏ غُبْرٌ یک گروهی که گرد و غبار سفر بر سر و روی آن‌ها است با موهای پریشان یعنی تازه از سفر آمدند و هنوز حمام نکردند- فَقَالَ لَهُمْ هَؤُلَاءِ نَفَرٌ مِنْ شِيعَتِنَا بِالْيَمَنِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ يَسُوقَانِهِ إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى أَنْ قَالَ الْحَسَنُ ع لِبَدْرٍ فَامْضِ فَائْتِنَا بِعُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ الْعَمْرِيِّ فَمَا لَبِثْنَا إِلَّا يَسِيراً حَتَّى دَخَلَ عُثْمَانُ فَقَالَ لَهُ سَيِّدُنَا أَبُو مُحَمَّدٍ ع امْضِ يَا عُثْمَانُ فَإِنَّكَ الْوَكِيلُ وَ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ عَلَى مَالِ اللَّهِ وَ اقْبِضْ مِنْ هَؤُلَاءِ النَّفَرِ الْيَمَنِيِّينَ مَا حَمَلُوهُ مِنَ الْمَالِ ثُمَّ سَاقَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالا ثُمَّ قُلْنَا بِأَجْمَعِنَا يَا سَيِّدَنَا وَ اللَّهِ إِنَّ عُثْمَانَ لَمِنْ خِيَارِ شِيعَتِكَ وَ لَقَدْ زِدْتَنَا عِلْماً بِمَوْضِعِهِ مِنْ خِدْمَتِكَ وَ إِنَّهُ وَكِيلُكَ وَ ثِقَتُكَ عَلَى مَالِ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ نَعَمْ وَ اشْهَدُوا عَلَى أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِيدٍ الْعَمْرِيَّ وَكِيلِي وَ أَنَّ ابْنَهُ مُحَمَّداً وَكِيلُ ابْنِي مَهْدِيِّكُمْ.»[3]

تعبیر وکیل قطعا جعل منصب است ولی تعبیر «انهما وثقاک» به معنای این است که شما را توثیق کردند و منافات ندارد که در کنار این که ایشان را منصوب به مقام نیابت کردند ایشان را توثیق نیز کرده باشند.

این که گفته شود «مراد از «فاسمع له و اطع فانه الثقة المأمون» این است که به طور مبالغه امام علیه السلام فرمودند: دلیل وکیل قرار دادن عمری این است که تنها ثقه‌ای که شایسته است او را نایب خود قرار دهم عثمان بن سعید است» خلاف ظاهر است زیرا «فانه الثقة المأمون» دلالت بر حصر نمی‌کند بلکه دلالت دارد بر این که اطاعت از او به‌خاطر ثقه بودن او است و لذا از آن استفاده کردند که امام علیه السلام ایشان را توثیق کرده است و تعبیر «وکلاک» با تعبیر «وثقاک» فرق دارد. و این نمی‌تواند دلیل وکیل کردن ایشان باشد زیرا تنها ایشان ثقه نیست بلکه افراد ثقه‌ی دیگری نیز وجود دارند که به عنوان وکیل منصوب نشدند.

به خصوص با توجه به تعبیر «العمری و ابنه ثقتان فما ادیا الیک عنی فعنی یؤدیان» و «ما قالا لک عنی فعنی یقولان فاسمع لهما و اطع» که دلیل آن «فانهما الثقتان المأمونان» است و علت معمم است. نیاز نیست که از ظهور، وثوق فعلی به مراد متکلم پیدا شود چون ظهور، حجیت عقلائیه است بلکه مهم این است که سند حدیث قطعی است و لازم نیست که ظهور آن تبدیل به نص شود تا دلیل بر حجیت خبر واحد شود. و عرف از این تعبیر وثوق پیدا می‌کند.

بنابراین دلالت این صحیحه بر حجیت خبر ثقه تمام است.

معنای «ثقه» در روایات

بحث فقط در این است که مراد از «ثقه مأمون» آیا امامی عدل است یا مطلق ثقه و مورد اعتماد است ولو امامی عدل نباشد.

آیت الله زنجانی حفظه الله فرموده‌اند: ثقه به قول مطلق به معنای امامی عدل است لذا در رجال نجاشی و شیخ طوسی هر کجا تعبیر به «ثقه» به نحو مطلق شود مراد امامی عدل است و هر کجا مراد غیر امامی باشد تعبیر به «ثقة فی الحدیث» می‌شود[4]. مثل این که در مورد عمار ساباطی تعبیر کردند به این که «کان فطحیا و لکنه کان ثقة فی الحدیث»[5]

عمده شاهد ایشان دو تعبیر از کتاب العدة است:

تعبیر اول: شیخ طوسی رحمه الله فرموده‌اند: در نظر علمای امامیه خبر امامی عدل مطلقا حجت است و خبر غیر امامی عدل در صورتی که متحرج از کذب باشد و معارض با خبر امامی عدل نباشد حجت است.

ایشان در ادامه فرموده‌اند: اگر خبر مرسل با خبر مسند تعارض کند، در جایی که روات خبر مسند مشخص هستند که همه امامی هستند ولی خبر مرسل اگر راوی آن صفوان و ابن أبی عمیر و بزنطی و امثال این‌ها باشد که «عرفوا بانهم لا یروون الا عمن یوثق بهم» این خبر مرسل با مسانید دیگران تعارض می‌کند «و لاجل ذلک سوّت الطائفة بین مراسیل هؤلاء و مسانید غیرهم» و الا خبر مسند مقدم بر خبر مرسل می‌شود چون روات خبر مسند که همه امامی عدل هستند ولی روات خبر مرسل مشخص نیستند ممکن است بعضی از آن‌ها امامی عدل نباشد[6].

از این بیان معلوم می‌شود که مراد ایشان از «یوثق بهم» امامی عدل است و الا اگر مراد مطلق ثقه باشد ولو امامی عدل نباشد این خبر صلاحیت تعارض با خبر امامی عدل ندارد.

ایشان در ادامه فرموده‌اند: «اذا کان الراوی مخالفا فی الاعتقاد لاصل المذهب و روی عن الائمة فان کان من طرق الموثوق بهم ما یخالفه وجب اطراح خبره» یعنی ‌اگر راوی که «متحرجا فی روایته» است ولی امامی عدل نیست ‌از امام علیه السلام خبری را نقل کند اگر از طرق موثوق‌بهم خبری مخالف خبر او باشد خبر این شخص را باید طرح کرد. مراد ایشان از «فان کان من طرق الموثوق بهم ما یخالفه» این است که «فان کان من طرق الامامی العدل ما یخالفه» و در این صورت این خبر غیر امامی عدل و لو ثقه در نقل باشد چون شرط حجیت آن این است که معارضی از خبر امامی عدل در مقابلش نباشد، به‌خاطر عدم تحقق شرط آن، حجت نیست.

تعبیر دوم: ایشان فرموده‌اند: «اذا کان الراوی من فرق الشیعة مثل الفطحیة و الواقفة و الناوسیة فان کان خبر الآخر من جهة الموثوقین بهم وجب العمل به و ان کان هناک خبر آخر یخالفه من طریق الموثوقین وجب اطراح ما اختصوا بروایته و العمل بما رواه الثقة»[7] یعنی خبر فطحی و واقفی و ناووسی را در صورتی که در مقابل آن خبر ثقه باشد باید طرح کرد.

کلام آیت الله زنجانی حفظه الله نسبت به کتاب العدة درست است و در این جا قرینه وجود دارد که مراد «ثقة فی دینه» است. ولی قرینه‌ای وجود ندارد بر این که در روایات و کتب رجال هر کجا تعبیر به «ثقه» شده است مراد امامی عدل باشد. ثقه یعنی فرد مورد اعتماد در کار خود وقتی گفته می‌شود «طبیب ثقة» یعنی در امر طباطبت مورد اعتماد است. البته اگر مانند تعبیر «صلّ خلف من تثق بدینه» در اینجا نیز تعبیر «اعمل بخبر من تثق بدینه» بود مراد از «تثق بدینه» امامی عدل است ولی چنین تعبیری نیامده است مگر این که گفته شود بعد از «الثقة» تعبیر به «المأمون» شده است ولی تعبیر به صورت «الثقة المأمون» است نه «المأمون علی الدین و الدنیا» و «المأمون» به تناسب عمل به خبر یعنی «مأمون فی خبره»، شبیه این که خانم‌ها را همراه یک مدیر کاروان مرد به حج بفرستید و بعد بگویید «این مرد مأمون و مطمئن است» مراد این است که این شخص در این امری که به او واگذار شده است مطمئن است و چشم بدی به این خانم‌ها ندارد و کاری انجام نمی‌دهد که این خانم‌ها در معرض خطر قرار گیرند نه این که در امور دیگر نیز مطمئن است مثلا غیبت نمی‌کند و به بچه‌های خود توهین نمی‌کند و از آن استفاده نمی‌شود که او عادل است. زیرا «المأمون، فی کل شیء بحسبه» و در مقام وقتی گفته می‌شود «ما قال لک عنی فعنی یقول و ما ادی الیک فعنی یؤدی فانه الثقة المأمون» یعنی «مأمون فیما ینقل عنی، مأمون فیما یؤدی عنی.»

اما روایت زیبایی که دیروز نیز گفته شد: «وَ عَنْ حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمَ ابْنَيْ نُصَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَبِيبٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ السَّائِيِ‏ قَالَ: كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ هُوَ فِي السِّجْنِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ يَا عَلِيُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِينِكَ لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِينِكَ عَنْ غَيْرِ شِيعَتِنَا- فَإِنَّكَ إِنْ تَعَدَّيْتَهُمْ أَخَذْتَ دِينَكَ عَنِ الْخَائِنِينَ الَّذِينَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اؤْتُمِنُوا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ رَسُولِهِ وَ لَعْنَةُ مَلَائِكَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبَائِيَ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ شِيعَتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فِي كِتَابٍ طَوِيلٍ.» [8]

در این روایت در تعلیل عدم جواز اخذ معالم دین خود از غیر شیعه فرمودند: «معالم دین خود را از غیر شیعه نگیرید زیرا در صورت اخذ معالم از آن‌ها معالم دین خود را از خائنین گرفتید.» اما اگر یک راوی ثقه‌ای که عامی است مثل سکونی و ایوب بن نوح و غیاث بن کلوب باشد که همه او را تأیید کرده باشند او دیگر در نقل خود خائن نیست و در صورت عمل به روایت آنها ما معالم دین خود را از خائن نگرفتیم. البته کسانی که قبله‌گاه‌شان عامه است و حتی هنگام تفسیر کردن قرآن، امثال تفسیر المنار را می‌خوانند و این تفسیر بهترین و مورد اعتمادترین تفسیرشان است این افراد معالم دین خود را از خائنین می‌گیرند.

روایتی که مفادآن مفهوما یا منطوقا نهی از اخذ از غیر شیعه باشد وجود ندارد، و بر فرض که معنای «فانه الثقة المأمون» امامی عدل باشد ولی اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند و باید سایر ادله را بررسی کرد که اگر مفاد خبری که راوی آن امامی عادل است، اطلاق داشته باشد و مفاد آن اعتماد بر مطلق ثقه‌ای که متحرز از کذب است، باشد بدون این که تبعیر به «ثقه» کرده باشد، به آن اخذ می‌شود.

این که آیا چنین خبری وجود دارد که در آن لفظ «ثقه» نیامده باشد ولی در عین حال از آن حجیت خبر شخص متحرز از کذب استفاده شود، یا چنین خبری وجود ندارد را ان‌شاء الله در جلسه بعد بررسی خواهیم کرد.



[1] الغیبة، شیخ طوسی، محمد بن حسن، ص354.

[2] همان، ص355.

[3] همان.

[4] مباحث خارج اصول، شبیری زنجانی، سید موسی، ج1، ص195-196.

[5] مقرر: چنین تعبیری در مورد عمار یافت نشد بلکه در مورد او چنین آمده است: رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة؛ ص: 290: «عمار بن موسى الساباطي أبو الفضل مولى، و أخواه قيس و صباح، رووا عن أبي عبد الله و أبي الحسن عليهما السلام، و كانوا ثقات في الرواية»؛ الفهرست، طوسی، محمد بن حسن، ص39: «و كان‏ فطحيا، إلّا أنّه ثقة، و أصله معتمد عليه».

اما در مورد ابن فضال این تعبیر آمده است:

رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة؛ ص: 80: أحمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن فضال بن عمر بن أيمن مولى عكرمة بن ربعي الفياض أبو الحسين، و قيل أبو عبد الله يقال: إنه كان فطحيا، و كان ثقة في الحديث.

[6] العدة فی اصول الفقه، طوسی، محمد بن حسن، ج1، ص154.

[7]همان، ص150.

[8][8] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، ج27، ص150.