دانلود فایل صوتی 14031121=95 14031121=95
دانلود فایل خام 1403.11.21 = 95 1403.11.21 = 95
دانلود فایل تقریر 14031121=95 14031121=95

فهرست مطالب

فهرست مطالب

پخش صوت

14031121=95

بسمه تعالی

موضوع: مبطلیت اکل و شرب/ فصل في مبطلات الصلاة

 

فهرست مطالب

ادامه مبطل نهم: اکل و شرب 1

بررسی کلام آقای بروجردی 2

بررسی سندی روایت سعید اعرج 4

اکل و شرب در نوافل 5

بررسی مصادیق اکل و شرب 6

مبطل دهم: آمین 7

معنای آمین 8

بررسی روایات 8

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

التاسع: الأكل و الشرب الماحيان للصورة فتبطل الصلاة بهما عمداً كانا أو سهواً و الأحوط الاجتناب عمّا كان منهما مفوّتاً للموالاة العرفية عمداً، نعم لا بأس بابتلاع بقايا الطعام الباقية في الفم أو بين الأسنان، و كذا بابتلاع قليل من السكّر الّذي يذوب و ينزل شيئاً فشيئاً و يستثنى أيضاً ما ورد في النص بالخصوص من جواز شرب الماء لمن كان مشغولاً بالدُّعاء في صلاة الوتر و كان عازماً على الصوم في ذلك اليوم، و يخشى مفاجاة الفجر و هو عطشان و الماء أمامه و محتاج إلى خطوتين أو ثلاثة، فإنّه يجوز له التخطِّي و الشرب حتّى يروي، و إن طال زمانه إذا لم يفعل غير ذلك من منافيات الصلاة، حتّى إذا أراد العود إلى مكانه رجع القهقرى لئلّا يستدبر القبلة و الأحوط الاقتصار على الوتر المندوب و كذا على خصوص شرب الماء فلا يلحق به الأكل و غيره، نعم الأقوى عدم الاقتصار على الوتر و لا على حال الدُّعاء فيلحق به مطلق النافلة و غير حال الدُّعاء و إن كان الأحوط الاقتصار.

ادامه مبطل نهم: اکل و شرب

صاحب عروه فرمود که اکل و شرب متعارف در نماز، مبطل نماز است، و لکن فروبردن بقایای طعام که در دهان یا بین اسنان است، اشکال ندارد یا اگر مقدار کمی قند هم در دهانش بگذارد و ذوب شود و به حلقش فرو برود اشکالی ندارد.

مرحوم امام در تعلیقه عروه در مورد طعام و لقمه ای که در دهان باقی است، احتیاط واجب کرده ولی در فروبردن بقایای طعام بین دندان‌ها اشکال نکرده اند. اما در تحریر اینگونه فرموده: «لا بأس بابتلاع ذرّات بقيت في الفم أو بين الأسنان، والأحوط الاجتناب عنه . ولا يترك الاحتياط بالاجتناب عن إمساك السكّر ولو قليلاً في الفم ليذوب وينزل شيئاً فشيئاً».[1]

اصل مبطل بودن اکل و شرب در نماز دلیل روشنی نداشت و لذا مرحوم محقق همدانی در مصباح الفقیه فرمود روشن نیست اینکه متشرعه، اکل و شرب را منافی با نماز می بیند، این را از شارع تلقی کرده باشند. علما در یک برهه ای ولو از باب احتیاط، فتوا دادند و ممکن است که این منشأ ارتکاز متشرعه شده باشد و یا اینکه متشرعه وقتی دیدند که نمازی که بزرگانشان، پدران و مادرا‌نشان با آن خضوع می خوانند، با اکل و شرب تنافی دارد و لذا منشأ ارتکاز متشرعه شد. بعد ایشان فرموده «فما ذهب الیه غیر واحد من المتأخرین من اعتبار الکثرة فیهما» یعنی اکل و شربی که مصداق فعل کثیر باشد به حیثی که عرف بگوید تو نماز نمی‌خوانی و غذا می‌‌خوری، اشبه به قواعد است.

بررسی کلام آقای بروجردی

آقای بروجردی فرمودند: از این‌که شیخ طوسی در خلاف و مبسوط فرموده که اکل و شرب مبطل فریضه است کشف می شود که نص معتبری در مقام نبوده چون اگر نص معتبر بود در مثل کتاب نهایه که مشتمل بر مسائل متلقات از معصومین ع است، این مطلب را ذکر می کردند. در ادامه ایشان فرموده: ولی یک روایتی هست که ممکن است به آن روایت تمسک کنیم. شیخ صدوق در من‌لایحضره‌الفقیه نقل می‌‌کند: «وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي وَلَّادٍ حَفْصِ بْنِ سَالِمٍ الْحَنَّاطِ أَنَّهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِأَنْ يُصَلِّيَ الرَّجُلُ رَكْعَتَيْنِ مِنَ الْوَتْرِ ثُمَّ يَنْصَرِفَ فَيَقْضِيَ حَاجَتَهُ ثُمَّ يَرْجِعَ فَيُصَلِّيَ رَكْعَةً.وَ لَا بَأْسَ أَنْ يُصَلِّيَ الرَّجُلُ رَكْعَتَيْنِ مِنَ الْوَتْرِ ثُمَّ يَشْرَبَ الْمَاءَ وَ يَتَكَلَّمَ وَ يَنْكِحَ وَ يَقْضِيَ مَا شَاءَ مِنْ حَاجَةٍ وَ يُحْدِثَ وُضُوءاً ثُمَّ يُصَلِّيَ الرَّكْعَةَ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ الْغَدَاةَ»[2]. «رکعتین من الوتر» به معنای نماز شفع است زیرا وتر بالمعنی الاعم یعنی شفع و وتر و سه رکعتی هم عدد فرد است.

آقای بروجردی فرموده:از این ذیل استفاده می‌‌شود که این افعال منافی نماز است و لذا فرمودند دو رکعت نماز شفع را که خواند اشکال ندارد برود این کارها را انجام بدهد و بعد بیاید نماز وترش را بخواند. در ادامه ایشان فرموده: معلوم نیست که ذیل، روایت حفص بن سالم حناط باشد و ممکن است که از«و لا بأس» فتوای شیخ صدوق باشد. کتاب من‌لایحضره‌الفقیه کتاب فتوای شیخ صدوق بود و ذیل بعض احادیث فتوای خودش را بیان می‌‌کرد و بعضی که ناآشنا با من‌لایحضره‌الفقیه هستند فکر می‌‌کنند که این تتمه حدیث قبلی است در حالی که این فتوای شیخ صدوق است. شاهد بر اینکه این ذیل، ادامه روایت قبلی نیست این است که در موارد دیگری که از علی بن ابی حمزه از بعض مشایخش نقل شده : « مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ النَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ وَ غَيْرِهِ عَنْ بَعْضِ مَشِيخَتِهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَفْصِلُ فِي الْوَتْرِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَإِنِّي رُبَّمَا عَطِشْتُ فَأَشْرَبُ الْمَاءَ قَالَ نَعَمْ وَ انْكِحْ»[3] به امام ع عرض می کند که من نماز شفع و وتر را جدای از هم بخوانم بر خلاف عامه که نماز شفع و وتر را مثل نماز مغرب می‌‌خوانند و ‌امام ع فرمود بله، دو رکعت نماز شفع بخوان سلام بده و بعد نماز وتر بخوان‌. در پاسخ به سوال راوی هم امام ع فرمود: آب خوردن مهم نیست، بین نماز شفع و نماز وتر هر کاری می‌‌توانی بکنی. احتمالا شیخ صدوق به این روایت فتوا داده اما بیان نکرده است که روایت است و آن را در ضمن کلماتش آورده است. بنابراین این ذیل احتمال دارد که کلام شیخ صدوق باشد و اگر روایت هم باشد که سند این روایت ضعیف بوده و مرسل است.

اشکال دیگر اینکه وقتی امام ع بفرمایند: بعد از نماز شفع سلام بده و مثل عامه نیست که بگوییم نماز مغرب است و حتما باید یک رکعت وتر را متصل بیاورید، این مطلب خیلی واضح نیست که دلیل بر این باشد که اگر در اثنای نماز شرب ماء انجام دهد کار حرامی کرده است. در اینجا کارهایی که مربوط به غیر نماز است ذکر شده یعنی لازم نیست که نماز وتر و نماز شفع متصل به هم باشند و منفصل هم که باشد اشکالی[4] ندارد.

روایت دیگری است که آقای بروجردی می فرماید استدلال بر مبطل بودن شرب ماء در اثنای نماز به آن روایت درست نیست. در روایت سعید اعرج نقل شده: : « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أَبِيتُ وَ أُرِيدُ الصَّوْمَ فَأَكُونُ فِي الْوَتْرِ فَأَعْطَشُ فَأَكْرَهُ أَنْ أَقْطَعَ الدُّعَاءَ وَ أَشْرَبَ وَ أَكْرَهُ أَنْ أُصْبِحَ وَ أَنَا عَطْشَانُ وَ أَمَامِي قُلَّةٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا خُطْوَتَانِ أَوْ ثَلَاثَةٌ قَالَ تَسْعَى إِلَيْهَا وَ تَشْرَبُ مِنْهَا حَاجَتَكَ وَ تَعُودُ فِي الدُّعَاءِ»[5]. این روایت را شیخ ره در تهذیب به اسنادش از احمد بن محمد نقل می کند که چه احمد بن محمد بن عیسی باشد یا احمد بن محمد بن خالد، هر دو ثقه هستند. مشابه این روایت را شیخ صدوق به اسنادش از سعید اعرج نقل می‌‌کند: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ أَنَّهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَكُونُ فِي الْوَتْرِ وَ أَكُونُ قَدْ نَوَيْتُ الصَّوْمَ فَأَكُونُ فِي الدُّعَاءِ وَ أَخَافُ الْفَجْرَ فَأَكْرَهُ أَنْ أَقْطَعَ عَلَى نَفْسِيَ الدُّعَاءَ وَ أَشْرَبَ الْمَاءَ وَ تَكُونُ الْقُلَّةُ أَمَامِي قَالَ فَقَالَ لِي فَاخْطُ إِلَيْهَا الْخُطْوَةَ وَ الْخُطْوَتَيْنِ وَ الثَّلَاثَ وَ اشْرَبْ وَ ارْجِعْ إِلَى مَكَانِكَ وَ لَا تَقْطَعْ عَلَى نَفْسِكَ الدُّعَاءَ»[6]. برخی این روایت را دارای مفهوم می دانند که استثنائا در نماز وتر در این فرضی که مطرح شده می توان شرب ماء کرد، پس در حال اختیار یا در فرائض نمی توان این کار را انجام داد.

آقای بروجردی در اینجا به درستی اشکال کرده اند که این روایت مفهوم ندارد[7]، مگر اینکه کسی بخواهد تمسک به ارتکاز سائل کند، که ‌آن هم جوابش این است که عامه قائل به مبطل بودن بوده اند و برای سائل شبهه بوده و لازم نیست که ارتکاز او بر مبطل بودن اکل و شرب در نماز باشد.

البته ما به تبع آقای سیستانی به اجماع مسلمین تمسک کردیم که از تسالم عامه و خاصه کشف قطعی از مبطل بودن اکل و شرب متعارف می شود اما صرف سؤال سعید اعرج دلیل نمی‌شود و ممکن است که شبهه در ذهن ایشان بوده و سوال کرده و روایت مفهوم ندارد.

بررسی سندی روایت سعید اعرج

آقای خویی سند روایت را بر اساس کامل الزیارات تصحیح کرده اند[8]. به نظر ما نیاز به تمسک به توثیق عام در کامل الزیاراتی که ایشان هم از این نظر برگشته اند نیست زیرا سند شیخ صدوق مشکلی ندارد. شیخ صدوق در مشیخه فرموده: «و ما كان فيه عن سعيد الأعرج فقد رويته عن أبي – رضي اللّه عنه – عن سعد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد بن عيسى، عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطيّ‌، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعميّ‌، عن سعيد بن عبد اللّه الأعرج الكوفيّ‌«.[9]

نجاشی در مورد ‌عبدالکریم بن عمرو الخثعمی فرموده: «كان ثقة ثقة عینا»[10]. شیخ طوسی در رجال فرموده: «واقفي خبيث»[11]. ممکن است که این شخص واقفی خبیث بوده ولی متحرز از کذب باشد. ظاهرا حداقل آقای زنجانی مبنایشان این است که «ثقة ثقة» ‌که دو بار تکرار می‌‌شود به این معنا است که واقفی نبوده و شیخ طوسی را تخطئه کرده است. البته اصل واقفی بودن را هم نجاشی مطرح کرده است و فرموده: « وقف على أبي الحسن [عليه السلام]»[12]، بنابراین به نظر ما حداقل آقای زنجانی که در موارد دیگر می فرمایند «کان ثقة ثقة» ‌رد کلام دیگرانی است که این شخص را متهم می‌‌کنند به این‌که امامی اثناعشری نیست ولی اینجا چون در کنار «ثم وقف علی ابی الحسن» این مطلب بیان شده است دیگر چنین ظهوری ندارد که می خواهد کلام شیخ طوسی را که فرموده « واقفي خبیث»، رد کند و لذا با یکدیگر تنافی ندارند. کسی در اعتقادش خبیث باشد اما متحرز از کذب باشد و یک خبری برای ما نقل کند به آن می توان اعتماد کرد. کلام نجاشی هم مطلق است و مراد این نیست که قبل از واقفی بودن «ثقة ثقة» بوده است و اگر هم اینطور باشد استصحاب وثاقت دارد. پس این مشکلی ندارد.

سعید اعرج از مشایخ صفوان است که ظاهرا توثیق خاص ندارد و ما به‌ عنوان مشایخ صفوان ثقه‌اش می‌‌دانیم. من توثیق نجاشی را در مورد ایشان ندیده ام ولی اگر نجاشی هم ایشان را توثیق کرده باشد که دیگر مشکلی ندارد.[13]

سند شیخ طوسی نیز مشکلی ندارد. محمد بن هیثم را که نجاشی توثیق کرده و فرموده: « كوفي، ثقة»[14]. هیثم بن ابی مسروق نهدی هم ظاهرش این است که ثقه است و مشکلی ندارد اما این روایت قطعا مفهوم ندارد که ما بخواهیم از این روایت استفاده کنیم که اکل و شرب در غیر این حال جایز نیست.

اکل و شرب در نوافل

صاحب عروه بعد از این‌که فرمود: اکل و شرب غیر متعارف جایز نیست به دلیل روایت سعید اعرج، به کل نوافل الغاء خصوصیت کرده اند اما همان‌طور که بسیاری از محشین عروه فرموده اند الغای خصوصیت وجهی ندارد.

کسانی که برای مبطل بودن اکل و شرب در فریضه به اجماع مسلمین تمسک می‌‌کنند در مورد نوافل قصور مقتضی بوده و اجماع مسلمین در نافله نداریم. اما کسانی که قائل هستند که اکل و شرب در ارتکاز متشرعه ماحی صورت صلات است که شبهه اش قوی بوده و ما نیز این را احتیاط می کنیم، در این صورت مقتضای ارتکاز متشرعه این است که فرقی بین نافله و فریضه وجود ندارد. در مورد صلاه وتر دلیل خاص وجود دارد و این دلیل خاص موجب می شود که ارتکاز متشرعه ضیق پیدا کند و در نوافل دیگر ارتکاز متشرعه نیست. این از موارد تخصیص نیست که گفته شود که ارتکاز متشرعه بر این است که اکل و شرب ماحی صورت صلات است و در نماز وتر و لو ماحی صورت صلات است، جایز باشد، این کلام عرفی نیست زیرا در مورد ماحی صورت صلات به ارتکاز متشرعه رجوع کردیم و فرض این است که ارتکاز متشرعه کاشف از شرع است و در ارتکاز متشرعه این تفصیل وجود دارد که در نماز وتر با شرایطی که در روایت سعید اعرج ذکر شده ماحی صورت صلاه نیست ولی در موارد دیگر ماحی صورت صلاه است و احتیاط این است که تمام شرایطی که در این روایت گفته شده مراعات شود لذا باید عطش در وسط نماز بوده و اتفاقی باشد نه این‌که از قبل عطش پیدا بکنید و روزه هم می‌‌خواهید بگیرید، آب هم در چند قدمی باشد که سه قدم به عنوان مثال بیان شده بود. این روایت به منزله تخصیص حکم شرعی است که از ارتکاز متشرعه کشف شده است و از این روایت نمی توان الغاء خصوصیت کرد. بنابراین در نوافل احتیاط می کنیم و در فریضه هم اجماع مسلمین کاشف از مبطل بودن اکل و شرب در فریضه است.

بررسی مصادیق اکل و شرب

علامه در منتهی ادعای اجماع می کند که انسان می تواند یک لقمه غذا را در دهانش قرار بدهد و نماز را شروع کند و این لقمه را در بین نماز جویده و بخورد[15]. آقای بروجردی در تبیان الصلاه این کلام را از علامه نقل می کند و آن را صحیح نمی داند زیرا در ارتکاز متشرعه این کار با نماز تنافی دارد و لذا حتی اگر سقز و آدامس در دهانش قرار بدهد و بجود این کار با نماز تنافی دارد. بله، اگر یک غذایی بین دندان هایش باشد، خوردن آن جایز است چون دلیلی بر منعش نداریم و مثل صوم نیست که سخت بگیریم[16].

در تعلیقه عروه هم در جایی که صاحب عروه فرموده که بلع بقایای طعام در فم و ما بین الاسنان جایز است بلکه جایز است که یک حبه قندی در دهانش بگذارد و ذوب بشود، آقای بروجردی فرمودند: « لا يخلو من إشكال إذا تعمّد وضعه في الفم للابتلاع في الصلاة»[17]. اگر قبل از نماز چایی می خورده و بعد از اینکه نماز را شروع کرد احساس کرد که در دهانش یا دندان هایش قندی وجود دارد اشکال ندارد اما اینکه عمدی یک هبه قند را در دهانش بگذارد و بعد نماز بخواند، دچار اشکال است و خلاف ارتکاز متشرعه است.

بعید نیست که فتاوای به جواز از این فرضی که عمدا یک حبه قند در دهانش می گذارد تا اینکه در اثنای نماز آب بشود و بخورد انصراف داشته باشد و این صورت تفاوتی ندارد با موردی که مقداری غذا در دهانش قرار می دهد و فرو می دهد تا به حلق برسد که نوعی اکل و شرب متعارف است. اکل و شرب غیر متعارف این است که بقایای طعام در دهان را فرو بدهد.

اما اینکه آقای بروجردی در مورد آدامس و سقز اشکال کردند، وجهش برای ما روشن نیست. در هنگام روزه هم اشکالی ندارد که انسان آدامسی را که مزه شیرینی‌اش رفته یا سقز را بجود. خلاف ارتکاز متشرعه بودن در اینجا روشن نیست و در اینجا هم نماز می خواند و هم آدامس می جود و جویدن آدامس خوردن نیست. جویدن هم که فعل کثیری نیست که ماحی صورت صلاه باشد و الا اینکه کسی چشم هایش را هم باز و بسته کند فعل کثیر است و نمی توان گفت که اکر کسی ادای آدامس جویدن را درآورد نمازش باطل است. البته احتیاط آقای بروجردی در مورد صورتی که از قبل با برنامه‌ریزی یک حبه قند یا یک تکه نبات را در دهانش قرار دهد مخصوصا که نبات این قدر بزرگ باشد که تا بعد از نماز باقی باشد، به جا است و شبهه منافات با ارتکاز متشرعه وجود دارد.

در هر صورت این مساله دلیل روشنی ندارد لذا هم زیاد می توان اشکال کرد و هم نمی توان جواب از اشکال ها را داد زیرا دلیل روشنی نیست که به آن تکیه شود.

مبطل دهم: آمین

العاشر: تعمد قول آمين بعد تمام الفاتحة لغير ضرورة، من غير فرق بين الإجهار به و الإسرار، للإمام و المأموم و المنفرد ، و لا بأس به في غير المقام المزبور بقصد الدُّعاء، كما لا بأس به مع السهو و في حال الضرورة بل قد يجب معها، و لو تركها أثم لكن تصح صلاته على الأقوى.

مشهور قول آمین را مبطل نماز می دانند.

عامه چه امام چه ماموم چه منفرد، بعد از اتمام حمد، آمین می‌‌گویند. این کار از نظر امامیه بدعت است و در این بحثی نیست اما بطلان نماز محل بحث است.

«آمّین» با تشدید با «آمین» بدون تشدید فرق می‌‌کند. در دعای عرفه و قرآن ﴿آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرام‏ بیان شده که به معنای «قاصدین البیت الحرام» است. در محل بحث «آمین» -بدون تشدید- مراد است که ظاهرا یک لغت سریانی بوده و به معنای استجب است.

صاحب عروه فرموده: « تعمد قول آمين بعد تمام الفاتحة لغير ضرورة» یعنی «لغیر تقیة» این مبطل نماز است. « و لا بأس به في غير المقام المزبور بقصد الدُّعاء» فقط اگر بعد از ﴿و لا الضالین آمین گفته شود مبطل نماز است اما اگر مثلا در سجده اخیره نماز دعا کند و بعد از آن به قصد دعا، آمین بگوید اشکالی ندارد.

عامه قائل هستند که مستحب است چه امام چه ماموم چه منفرد بعد از ﴿و لا الضالین آمین بگویند و روایتی هم از ابوهریره نقل می‌‌کنند که پیغمبر ص این کار را می کردند «و كان رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا قال: " غَيْرِ اَلْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ اَلضّٰالِّينَ‌ " قال: "آمين" حتى يسمعها أهل الصف الأول فيرتج بها المسجد»[18] بقیه هم آمین می گفتند و مسجد به لرزه در می آمد.

شیخ مفید در کتاب اعلام می فرماید: « و اتفقت الإمامية على أنه لا يجوز التلفظ بآمين في الصلاة و أن ما يستعمله العامة من ذلك في آخر أم الكتاب بدعة في الإسلام و وفاق لكفار أهل الكتاب»[19] یعنی مسیحی‌ها آمین می‌‌گویند و این کار از آن ها گرفته شده است.

سید مرتضی هم در انتصار فرموده: «و مما انفردت به الإمامية: إيثار ترك لفظة «آمين» بعد قراءة الفاتحة، لأن باقي الفقهاء يذهبون إلى أنها سنة . دليلنا على ما ذهبنا إليه: إجماع الطائفة على أن هذه اللفظة بدعة و قاطعة للصلاة»[20].

در بین امامیه به ابو الصلاح حلبی و ابن جنید نسبت داده اند که قائل به جواز شده اند اما همانطور که آقای خویی فرموده، واضح نیست که این نسبت درست باشد[21]. محقق هم فرموده: «قيل هو مكروه» اما قائل آن را ذکر نکرده است.

معنای آمین

درباره معنای آمین در بین عامه اختلاف است. در تفسیر قرطبی می‌‌گوید که که اکثر اهل علم آمین را به معنای استجب می دانند و بعضی می گویند: «هو اسم من أسماء الله» و «و قال الترمذي: معناه لا تخيب رجاءنا»، بعضی‌ نیز قائل هستند که آمّین است و آمین نیست، یعنی نحن قاصدون[22]. اگر بخواهیم مد آمّین را رعایت کنیم مدش باید شش حرکت باشد مثل ﴿و لا الضالین﴾. و این عجیب است که بعضی بر خلاف جمیع عامه این نظر را دارند.

بررسی روایات

ابتدا روایات را بررسی کرده سپس طبق قاعده مطلب را بیان می کنیم.

در صحیحه جمیل نقل شده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ خَلْفَ إِمَامٍ فَقَرَأَ الْحَمْدَ وَ فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهَا فَقُلْ أَنْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ لَا تَقُلْ آمِينَ»[23]. در روایت حلبی نقل شده: «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَقُولُ: إِذَا فَرَغْتُ مِنْ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ آمِينَ قَالَ لَا»[24] که این روایت شامل ماموم نمی شود و باید یا امام باشید و یا منفرد که « فَرَغْتُ مِنْ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ » صادق باشد. البته در سند این روایت محمد بن سنان قرار دارد. در روایت زراره نیز نقل شده: «حَدِيثُ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: وَ لَا تَقُولَنَّ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ قِرَاءَتِكَ آمِينَ فَإِنْ شِئْتَ قُلْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[25]. سند این روایت به نظر ما خوب است و لو محمد بن علی بن ماجیلویه در سند قرار دارد. زیرا ایشان از مشایخ صدوق بوده و در شیخ صدوق در مورد او زیاد، «رضی الله عنه» گفته است.

در صحیحه معاویة بن وهب نقل شده: « وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَقُولُ: آمِينَ إِذَا قَالَ الْإِمَامُ ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ– قَالَ هُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ لَمْ يُجِبْ فِي هَذَا»[26]. ظاهر روایت این است که ﴿غیر المغضوب علیهم یهود و ﴿و لا الضالین نصاری است. اما اینکه جواب سؤال راوی را که آمین بگوید یا نگوید، ندادند نشان می دهد که جایز نبوده است و تقیتا جواب نداده اند زیرا اگر جایز بود پاسخ می دادند و دلیلی برای جواب ندادن وجود ندارد.

مهم این است که در مقابل این روایات، صحیحه جمیل قرار دارد که در آن نقل شده: « وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ النَّاسِ فِي الصَّلَاةِ جَمَاعَةً حِينَ يُقْرَأُ فَاتِحَةُ الْكِتَابِ آمِينَ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ اخْفِضِ الصَّوْتَ بِهَا»[27]. یعنی چه قدر زیبا است ولی آهسته بگو. سند این روایت خوب است. محقق همدانی فرموده: ممکن است که روایت اینگونه باشد: «ما أُحسنها» یعنی امام ع فرمود: من از این کلام خوشم نمی‌آید و راوی در ادامه می گوید «و أخفض الصوت بها» یعنی امام این جمله را آهسته فرمودند که دشمن نشنود. و نمی توان گفت این احتمال خلاف ظاهر است زیرا این کتابت است و معلوم نیست که امام ع یا راوی چگونه تلفظ کرده است. شاید امام فرموده:«ما أحسّنها» و راوی به دنباله آن می گوید: «و أخفض الصوت بها» یعنی امام آهسته فرمود.

«ما أُحسنها» هم می تواند باشد ولی «ما أحسّنها» بهتر است اما مشکل این است که «اخفض الصوت بها» اصلا غلط است. «اخفض» به معنای آهسته صحبت کرد نیست و نمی تواند فعل ماضی باشد بلکه باید «خفض» باشد. مهم این است که این روایت در مقام تعارض چون جمع عرفی ندارد باید حمل بر تقیه بشود.[28]

و الحمد لله رب العالمین.

 



[1] تحریر الوسیلة 1: 189

[2] من لا یحضره الفقیه 1: 493

[3] تهذیب الاحکام 2: 128

[4] تبیان الصلاة 6: 263

[7] تبیان الصلاة 6: 261.

[9] من لا یحضره الفقیه 4: 472

[10] رجال النجاشی 245

[11] رجال الطوسی 339

[12] رجال النجاشی 245

[13] رجال النجاشی 181 « سعيد بن عبد الرحمن – و قيل ابن عبد الله – الأعرج السمان أبو عبد الله التيمي، مولاهم، كوفي، ثقة ، روى عن أبي عبد الله عليه السلام. ذكره ابن عقدة و ابن نوح. له كتاب يرويه عنه جماعة. أخبرناه عدة من أصحابنا عن أبي الحسن بن داود، عن محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن صفوان، عن سعيد به . »

[14] رجال النجاشی 362.

[15] منتهی المطلب 5: 305.

[16] تبیان الصلاة 6: 265

[17] العروة الوثقی و التعلیقات علیها 7: 522

[18] تفسير القرطبي 1: 129

[19] الاعلام بما اتفقت علیه الامامیة 23

[20] الانتصار 144.

[22] الجامع لاحکام القرآن (قرطبی) 1: 128

[28] مصباح الفقیه 2: 332