دانلود فایل صوتی 14031003-65 14031003-65
دانلود فایل خام 1403.10.03 = 65 1403.10.03 = 65

فهرست مطالب

فهرست مطالب

پخش صوت

14031003-65

بسمه تعالی

موضوع: مبطلیت تکلّم/ فصل في مبطلات الصلاة

 

فهرست مطالب:

ادامه مساله 16 1

روایت معارض روایات وجوب رد سلام در نماز 1

جواب تحیت های غیر سلام 4

بررسی کلام آقای بروجردی 4

بررسی کلام آقای سیستانی 5

شواهد اعم بودن تحیت 6

شاهد اول: روایات 6

شاهد دوم: آیات 7

شاهد سوم: کلام لغویین 7

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مسالة 16: يجوز ردّ سلام التحيّة في أثناء الصلاة، بل يجب و إن لم يكن السلام أو الجواب بالصيغة القرآنية و لو عصى و لم يردّ الجواب و اشتغل بالصلاة قبل فوات وقت الردّ لم تبطل على الأقوى

ادامه مساله 16

بحث در مورد وجوب رد سلام در نماز بود. عمده دلیل بر وجوب، روایات مستفیضه ای است که در کیفیت جواب سلام در نماز مطرح شده که مجموع این ادله، دلالت بر وجوب سلام در نماز می کند زیرا در این روایات به مصلی امر شده است که جواب سلام داده شود که این روایات مطرح خواهد شد.

روایت معارض روایات وجوب رد سلام در نماز

این روایات، معارض هم دارد و آن روایتی است که شیخ صدوق در خصال نقل کرده[1] و صاحب وسائل نیز نقل کرده است. این روایت در وسائل اینگونه نقل شده که: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: لَا تُسَلِّمُوا عَلَى الْيَهُودِ وَ لَا النَّصَارَى- إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَا عَلَى الْمُصَلِّي وَ ذَلِكَ لِأَنَّ الْمُصَلِّيَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَرُدَّ السَّلَامَ لِأَنَّ التَّسْلِيمَ مِنَ الْمُسَلِّمِ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدُّ فَرِيضَةٌ وَ لَا عَلَى آكِلِ الرِّبَا وَ لَا عَلَى رَجُلٍ جَالِسٍ عَلَى غَائِطٍ وَ لَا عَلَى الَّذِي فِي الْحَمَّامِ الْحَدِيثَ[2]

بررسی سند حدیث:

و در هر دو موردی که این سند در وسائل نقل شده در سند «مصدق بن صدقه» بیان شده است اما در خصال می فرماید: « هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَة» و در پاورقی وسائل نیز نقل شده «کذا فی المخطوط»[3] یعنی در خط صاحب وسائل نیز مصدق بن صدقه بیان شده است. ظاهرا صاحب وسائل در سند دچار اشتباه شده است زیرا مصدق بن صدقه در این طبقه قرار ندارد و هارون بن مسلم یا از مسعدة بن زیاد روایت دارد و یا از مسعدة بن صدقة و در بحار الانوار[4] و حدائق[5] نیز مسعدة بن صدقه بیان شده است. مصدق بن صدقه یقینا ثقه بوده اما مسعدة بن صدقه توثیق خاص ندارد و لذا شهید صدر، آقای سیستانی خبر ایشان را معتبر نمی دانند. ما در مورد مسعدة بن صدقه تامل داریم.

آقای خویی چون مصدق بن صدقه خوانده اند در اینجا در مورد ایشان حرفی بیان نفرموده اند اما به محمد بن علی ماجیلویه اشکال کرده اند که ایشان توثیق ندارد و شیخ صدوق بودن یا ترضی شیخ صدوق بر ایشان دلالت بر توثیق نمی کند زیرا شیخ صدوق در مورد یکی از اساتید خود به نام ضبی می فرماید: «لم أر أشدّ نصبا منه»[6].

اما انصاف این است که شیخ صدوق در مورد محمد بن علی ماجیلویه، بارها رضی الله عنه به کار برده است، و این با ترضی عامه تفاوت دارد که این تعبیر را در مورد هر صحابی رطب و یابسی به کار می برند، اما شیخ صدوق وقتی در مورد استاد خود که شناخت از او دارد، این تعبیر را به طور مکرر به کار می برد نشان می دهد که این استاد نزد شیخ صدوق حسن ظاهر داشته و به او اعتماد می کرده است و ایشان در طریق شیخ صدوق به کتاب های زیادی از کتب اصحاب قرار دارد که در مشیخه بیان شده است. در مورد «ضبی» نیز ظاهرا یک روایت در مورد فضیلت امیرالمومنین علیه الصلوه و السلام از او نقل کرده است و الفضل ما شهدت به الاعداء، ضمن این که در مورد او تعبیر رضی الله عنه نیز به کار نبرده است. پس به نظر ما بعید نیست که ابن ماجیلویه ثقه باشد.

محمد بن ابی القاسم، عموی ماجیلویه است که قطعا ثقه است و نجاشی در مورد او فرموده: «محمد بن أبي القاسم عبيد الله بن عمران الجنابي البرقي‏ أبو عبد الله، الملقب ماجيلويه، و أبو القاسم يلقب بندار، سيد من أصحابنا القميين، ثقة، عالم، فقيه، عارف بالأدب و الشعر و الغريب، و هو صهر أحمد بن أبي عبد الله البرقي على ابنته، و ابنه علي بن محمد منها»[7]. علی بن محمد پسر محمد بن ابی القاسم بوده و پسر عموی محمد بن علی ماجیلویه است یعنی هم محمد بن ابی القاسم اسم برادرش علی بود و آن برادرش که علی بود فرزندی پیدا کرد به نام محمد بن علی ماجیلویه و هم این محمد بن ابی القاسم فرزندی به نام علی داشته است.

هارون بن مسلم هم ثقه است. مسعدة بن صدقة چون در تفسیر قمی قرار دارد، آقای خویی ایشان را ثقه می داند. آقای زنجانی هم در مورد مسعدة بن صدقة می فرمایند اجلا از او در احکام فقهیه الزامیه اکثار روایت کرده اند که این نشان می دهند که اصحاب مانند هارون بن مسلم به اواعتماد داشته اند. آقای تبریزی نیز می فرمودند که ایشان از مشاهیری است که لم یرد فیهم قدح در مورد وثاقت او قدحی نکرده اند ولو در مورد مذهب او قدح وارد شده است لذا اطمینان پیدا می کنیم که اگر قدحی بود، رجالیون برای ما آن را بیان می کردند.

به نظر ما این مقدار وثوق آور نیست. زیرا ممکن است که هارون بن مسلم کتاب مسعده بن صدقه را به شاگردانش اجازه داده باشد، ایشان شخص جلیل القدری و معمری بوده و دیگران برای نقل حدیث از ایشان اجازه می گرفتند وایشان هم در یک کلمه اجازه می فرمودند و لذا خیلی واضح نیست مسعده نزد هارون بن مسلم ثقه بوده است. آقای بروجردی می فرمایند که مسعدة بن صدقه همان مسعدة بن زیاد است که نجاشی او را توثیق کرده است[8]، اخیرا آقای زنجانی نیز به این بیان جازم شده اند. به نظر ما چنانچه گذشت- هم شواهدی بر اشتراک این دو راوی بیان شده و هم شواهدی بر تعدد این دو نفر و این شواهد فعلا مانع از وثوق به وحدت این دو نفر است.

بررسی دلالت حدیث:

ابتدای سلام به کافر را مشهور جایز ندانسته یا احتیاط واجب کرده اند لا لحاجة، یعنی اگر نزد پزشک غیر مسلمان رفتید، دراینجا به او نیاز دارید سلام می کنید. در این روایت مطرح شده: « وَ لَا عَلَى الْمُصَلِّي وَ ذَلِكَ أَنَّ الْمُصَلِّيَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَرُدَّ السَّلَامَ» مصلی قادر بر ردّ سلام است، بنابراین مراد این است که مصلی تشریعا قادر بر رد سلام نیست یعنی بر او حرام است که جواب سلام بدهد.

تعارض این روایت با روایات آمره به ردّ سلام:

این روایت با روایات مستفیضه‌ای که به مصلی امر می کند جواب سلام بدهد، تعارض می کند. واین که گفته شود روایات آمره را حمل بر استحباب یا جواز می کنیم، صحیح نیست زیرا این روایت دلیل بر ترخیص در ترک جواب سلام نیست بلکه دال بر عدم جواز است و لذا تعارض مستقر است. لکن این روایت موافق عامه بوده و در مقابل روایت مشهوره دال بر جواز بلکه وجوب سلام که مستفیضه بوده و کالنص است در اینکه نماز هم صحیح می باشد، شاذ نادر است. بنابراین روایات آمره به جواب سلام در حال نماز را که مخالف عامه است، ترجیح می دهیم همچنان که می توان از باب تقدیم خبر مشهور مجمع علیه بین اصحاب بر خبر شاذ نادر، ترجیح داده شود.

«المصلی لا یستطیع ان یردّ السلام» و «المصلی یستطیع ان یرد السلام» با یکدیگر جمع عرفی نداشته مگر اینکه مراد از مستطیع یک معنای عرفی باشد به این معنا که مراد از مستطیع این است که اگر بخواهد پاسخ سلام دهد حواسش پرت شده و از ذکر واجب و قرائت غافل می شود که این جمع هم عرفی نیست.

این جمع هم که گفته شود که مراد از «المصلی لا یستطیع ان یرد السلام» این است که در محضر عامه مستطیع نمی باشد، جمع عرفی نیست زیرا همه جا که محضر عامه نیست و در خیلی از موارد در مجتمع شیعی یک شیعه به انسان سلام می کند که اگر پاسخ داده شود هیچ خلاف تقیه‌ای هم نمی شود.

جواب تحیت های غیر سلام

بررسی کلام آقای بروجردی

آقای بروجردی ظهور روایات مستقضه در وجوب رد سلام را نپذیرفتند زیرا عامه پاسخ به سلام در نماز را حرام می دانستند و این روایات در مقام توهم حظر هستند. سلام بدهید به این معنا است که سلام دادن حرام نبوده و نماز را باطل نمی کند. و لذا تنها دلیل بر وجوب رد سلام در نماز آیه ﴿وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها[9] است.

سپس ایشان می فرمایند: اگر ﴿إِذا حُيِّيتُمْ اعم از سلام و غیر سلام باشد، در مورد وجوب رد سلام عقلا به آیه احتجاج می کنند ولی در مورد تحیت های دیگر سیره قطعیه متشرعه بر عدم وجوب رد تحیت های دیگر غیر از سلام است[10]. اگر هم اشکال شود که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است، پاسخ داده می شود آقای بروجردی معتقد هستند که صیغه امر برای اصل طلب وضع شده و اینکه اصل در صیغۀ امر وجوب است به حجت عقلائیه می باشد و در جایی که ترخیص وجود داشته باشد از این حجت عقلائیه رفع ید می شود و لذا نسبت به جواب سلام اخذ به حجت عقلاییه شده و واجب است، و در غیر سلام، سیره بر عدم وجوب است. اگر گفته شود که ﴿إِذا حُيِّيتُمْ[11] انصراف به سلام دارد که دیگر مشکلی در مساله به وجود نمی آید اما آقای بروجردی در اینجا اتخاذ موقف روشنی ندارند.

مرحوم آخوند معتقد بودند که صیغه امر وضع برای وحوب شده و مدلول استعمالی آن وجوب است و مجازا در استحباب به کار می رود بنابراین یک صیغه امر نمی تواند در بعض مدلول دال بر وجوب و در بعض دیگر مدلول دال بر استحباب باشد زیرا استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد می شود زیرا از یک صیغۀ امر هم وجوب اراده شده و هم نسبت به بعض موارد اراده استحباب شده است. اما اگر گفته شود که مدلول استعمالی‌ صیغه امر ذات طلب است دیگر استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد رخ نمی دهد.

در تعلیقه بحوث قائل شده اند که صیغه امر وضع برای جامع طلب شده است ولی اینکه در «اغتسل للجمعة و الجنابة» نسبت به غسل جمعه مراد جدی استحباب باشد و نسبت به غسل جنابت مراد جدی وجوب باشد، خلاف ظهور سیاقی است. کسانی هم که معتقد هستند صیغه امر در مستحب استعمال مجازی به نحو مجاز لغوی نمی شود بلکه مجاز ادعایی است یعنی ادعا می کند که واجب است و به مصححیت اینکه کالواجب یعنی مستحب است و مستحب در اینکه مناسب است که انجام بشود کالواجب است، باز هم اشکال خلاف ظهور سیاقی پیش می آید. البته ما این اشکال را قبول نداریم و به نظر ما عقلا احتجاج می کنند. اگر در مقابل «اکرم العلما» دلیلی بیان شد که «لا باس بترک اکرام العالم الفاسق»، اینکه کسی عالم عادل را اکرام نکند به این احتمال که شاید آن هم مستحب باشد، عقلا بر او احتجاج می کنند که مولا در ترک اکرام عالم عادل ترخیصی نداده است. ما هم نظر آقای بروجردی را قبول داریم ولی چنین نیست که همه قبول داشته باشند.

بررسی کلام آقای سیستانی

آقای سیستانی فرموده اند که تنها اشکال در مورد وجوب جواب سایر تحیت ها، تشکیک در ظهور حییتم در اعم از سلام بودن است اما اگر پذیرفته شود که حییتم ظهور در مطلق تحیت دارد مقتضای صناعت، وجوب جواب به مطلق تحیت است همانطور که علامه حلی قائل شده اند. آقای سیستانی بر خلاف آقای بروجردی و آقای حکیم و آقای خویی معتقد هستند که سیره بر جواب مطلق تحیات است.

ممکن است که آقای سیستانی در مورد لو کان لبان نیز این چنین تشکیک بفرمایند که اگر این مساله در کلمات مطرح می شد و مشهور می فرمودند که واجب نیست، کشف از ارتکاز بر عدم وجوب می شد اما این مساله در بین قدما مطرح نبوده است.

ما متمایل به جریان لوکان لبان هستیم اما این اشکال ایشان بر اینکه سیره عملیه بر جواب به مطلق تحیت است اشکال قابل توجهی است و می توان به نفع ایشان این مطلب را هم اضافه کرد که وقتی این مساله در بین قدما مطرح نبوده و بین مسلمین هم متعارف، تحیت به سلام بوده است پس لو کان لبان نیز جاری نیست. بنابراین تنها راه حل را آقای سیستانی در تشکیک در اطلاق آیه نسبت به تحیت های غیر سلام می دانند.

این مطلب نیز قبلا بیان شد که در مساله 27 صاحب عروه می فرمایند که احتیاط مستحب جواب دادن به تحیت های غیر سلام است و آقای بروجردی هم حاشیه زدند که در نماز جواب داده نشود اما در غیر نماز، احتیاط واجب این است که جواب داده شود[12]. لذا نیاز است که معنای تحیت در آیه مورد بررسی واقع شود. آقای خویی و آقای حکیم و برخی از لغویین و مفسرین تحیت را به معنای سلام می دانند و در مقابل برخی نیز تحیت را اعم از سلام می دانند.

شواهد اعم بودن تحیت

شاهد اول: روایات

در حدیث اربعمأة نقل شده: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ ع فِي حَدِيثِ الْأَرْبَعِمِائَةِ قَالَ: إِذَا عَطَسَ أَحَدُكُمْ فَسَمِّتُوهُ قُولُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ يَرْحَمُكُمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»[13]. در اینجا حضرت ع آیه را بر تسمیت عاطس تطبیق کردند و می فرمایند: وقتی که عاطس عطسه می کند شما به او یرحمکم الله بگویید و او هم به شما یغفر الله لکم بگوید. این روایت نشان می دهد که تحیت اعم از سلام است.

آقای بروجردی فرموده اند که بیان آیه برای استیناس بوده است یعنی آیه ربطی به این بحث نداشته است اما از باب استشهاد و استیناس و تیمن و تبرک آن را از ذکر کرده اند کانه این مورد نیز شبیه همین آیه است[14]. اما ممکن است گفته شود این مطلب خلاف ظاهر است زیرا ظاهر روایت این است که امام ع آیه را تطبیق می کنند نه اینکه صرفا استشهاد و استیناس باشد.

در مناقب نقل شده:«وَ قَالَ أَنَسٌ حَيَّتْ جَارِيَةٌ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بِطَاقَةِ رَيْحَانٍ فَقَالَ لَهَا أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ أَدَّبَنَا اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ ﴿إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها الْآيَةَ وَ كَانَ أَحْسَنَ مِنْهَا إِعْتَاقُهَا»[15]. جاریه ای به امام حسن ع یک دسته گل ریحان داد و امام ع او را آزاد کردند.

در تفسیر قمی هم بیان شده که از روایات استفاده می شود که «التحیة السلام و غیره من البر»[16].

شاهد دوم: آیات

از برخی آیات نیز استیناس می شود که تحیت اعم است. ﴿تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَريما[17]. اگر تحیت به معنای سلام باشد معنای آیه این می شود که «سلامهم یوم یلقونه سلام» که عرفی نیست بلکه مراد این است که تحیت اینها در روز قیامت این است که به همدیگر سلام می کنند یا ملائکه به این ها سلام می کنند که هر دو تفسیر برای آیه بیان شده است.

ممکن است که آیه ﴿فاذا دخلتم بیوتا فسلّموا علی انفسکم تحیه من عندالله[18] نیز به عنوان شاهد بیان شود که یعنی سلام شما تحیت باشد اما این شاهد مناسب نیست زیرا مثل مفعول مطلق است مانند «سلموا انفسکم تسلیما من عند الله».

در آیه ﴿حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ[19] نیز تحیت قطعا اعم است.

شاهد سوم: کلام لغویین

در فروق اللغة ابو الهلال عسکری متوفای 395 می گوید: «الفرق بین السلام و التحیة ان التحیة اعم من السلام»[20]. راغب در مفردات می گوید: « التحیة ان یقال حیاک الله‌ای جعل لک حیاة و اصل التحیة ‌من الحیاة»[21]. در المصباح المنیر نیز به صورت واضح بیان شده که اصل معنای تحیت اعم از سلام است و در عرف مسلمین سلام شده است[22]. وقتی که آیه نازل شد هم هنوز عرف مسلمین شکل نگرفته بود بنابراین آیه در معنای لغوی تحیت که اعم است به کار رفته است و اینکه در عرف مسلمین معنای جدیدی پیدا کرده است ربطی به آیه ندارد.

ان‌شاءالله سایر عبارت ها را در جلسه آینده می‌‌خوانیم.

و الحمد لله رب العالمین.



[1] . خصال2: 488

[2] وسائل الشیعة 7: 270، وسائل الشیعة 12: 51؛ «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُصَدِّقِ «2» بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: لَا تُسَلِّمُوا عَلَى الْيَهُودِ وَ لَا النَّصَارَى وَ لَا عَلَى الْمَجُوسِ وَ لَا عَلَى عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ لَا عَلَى شُرَّابِ الْخَمْرِ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الشِّطْرَنْجِ وَ النَّرْدِ وَ لَا عَلَى الْمُخَنَّثِ وَ لَا عَلَى الشَّاعِرِ الَّذِي يَقْذِفُ الْمُحْصَنَاتِ وَ لَا عَلَى الْمُصَلِّي وَ ذَلِكَ أَنَّ الْمُصَلِّيَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَرُدَّ السَّلَامَ لِأَنَّ التَّسْلِيمَ مِنَ الْمُسْلِمِ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدَّ فَرِيضَةٌ وَ لَا عَلَى آكِلِ الرِّبَا وَ لَا عَلَى رَجُلٍ جَالِسٍ عَلَى غَائِطٍ وَ لَا عَلَى الَّذِي فِي الْحَمَّامِ وَ لَا عَلَى الْفَاسِقِ الْمُعْلِنِ بِفِسْقِهِ

[4] بحار الانوار 81: 300.

[5] الحدائق الناظرة 9: 89.

[6] معانی الاخبار 56؛ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ النَّيْسَابُورِيُّ الْمَرْوَانِيُّ بِنَيْسَابُورَ وَ مَا لَقِيتُ أَحَداً أَنْصَبَ مِنْهُ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام 2: 279؛ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الضَّبِّيُّ وَ مَا لَقِيتُ أَنْصَبَ مِنْهُ.

[7] رجال النجاشی: 353

[8] رجال النجاشی 415.

[9] النساء : 86

[10] نهایه التقریر2: 384

[11] النساء : 86

[12] العروة الوثقی و التعلیقات علیها 7: 502

[14] نهایة التقریر 2: 384.

[15] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص: 18

[16] تفسیر القمی 1: 145.

[17] الأحزاب : 44

[18] النور : 61

[19] المجادلة : 8

[20] الفروق فی اللغة 50

[21] مفردات راغب 270.

[22] المصباح المنیر 2: 160