بسمه تعالی
موضوع: حجیت خبر واحد
فهرست مطالب:
بررسی کلام مرحوم بروجردی در سیرهی
متشرعه 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه
بررسی حجیت خبر واحد
دلیل
سوم: اجماع
بحث در بررسی استدلال به سیرهی متشرعه بر
حجیت خبر ثقه بود.
بررسی
کلام مرحوم بروجردی در سیرهی متشرعه
مرحوم بروجردی فرمودهاند: روایات زیادی
وجود دارد که از مجموع این روایات استفاده میشود که اصحاب
نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم
السلام به خبر ثقه عمل میکردند[1].
روایت اول: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ
بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ
دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْخَصِيبِ عَنْ
جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ لِابْنِ أَبِي لَيْلَى –قاضی
هارون بن رشید و شاگرد ابوحنیفه- بِأَيِ شَيْءٍ تَقْضِي قَالَ
بِمَا بَلَغَنِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَنْ عَلِيٍّ ع- وَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ
وَ عُمَرَ قَالَ فَبَلَغَكَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص- أَنَّهُ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً
أَقْضَاكُمْ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَكَيْفَ تَقْضِي بِغَيْرِ قَضَاءِ عَلِيٍّ ع …»[2]
این
که ابن أبی لیلی میگوید «من به «ما بلغنی عن
رسول الله» عمل میکنم» مراد خبر متواتر نیست زیرا خبر متواتر،
کم بوده است بلکه مراد او این است که «بلغنی من طریق الثقات». شاهد
آن این است که عامه با استناد به یک خبر عمران بن حصین تصرفهای
قطعی مریض در مرض موت را اگر مشتمل بر بخشش و محابات باشد در
زاید بر ثلث نافذ نمیدانند.
آیت
الله سیستانی حفظه الله در رد این بیان فرمودهاند: ولو
خبر متواتر کم بود ولی با توجه به قرب زمانی آنها به پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم خبر محفوف به قرینه که موجب وثوق و
اطمینان باشد زیاد وجود داشت.
و این
که گفته شد «از این روایت استفاده میشود که بنای ابن
أبی لیلی بر عمل به خبر ثقه بوده است» درست نیست
زیرا اینها اهل کوفه بودند و اهل کوفه و معتزلیها در خبر سختگیر
بودند. مثلا در مقدمهی تاریخ ابن خلدون نقل میکند که
ابوحنیفه فقط هفده روایت نقل کرده است[3]
زیرا به احادیث سوءظن داشت و در وجود نص معتبر سختگیر بود. و
ابن ابی لیلی نیز شاگرد ابوحنیفه است که در
روایت سختگیر بودند. شاهد ایشان نیز درست نیست
زیرا چنین نیست که مستند آنها در این مسأله فقط
همین یک روایت باشد زیرا چندین روایت در
این مسأله بر این حکم وجود دارد. مثلا در نیل الاوطار از
زید بن انصاری راجع به همین مسأله روایت نقل میکند[4] و
مغنی نیز از ابوهریره یک روایت نقل میکند که
دلالت بر حکم مذکور دارد[5].
علاوه بر
این که در روایت مذکور، اشکال اصلی ابن أبی
لیلی این بود که به غیر قضای
امیرالمؤمنین علیه السلام استناد میکرد و امام
علیه السلام نیز به این عمل او اعتراض کردند و محور اشکال امام
علیه السلام این مطلب بود و این که او به خبر واحد –ولو
خبر واحد غیر معتبر- عمل کند یا عمل نکند یک اشکال حاشیهای
بود.
روایت
دوم: « حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُمَا اللَّهُ قَالَ
حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو زُهَيْرِ بْنُ شَبِيبِ بْنِ
أَنَسٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:….ثُمَّ
قَالَ لَهُ يَا أَبَا حَنِيفَةَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ شَيْءٌ لَيْسَ فِي كِتَابِ
اللَّهِ وَ لَمْ تَأْتِ بِهِ الْآثَارُ وَ السُّنَّةُ كَيْفَ تَصْنَعُ فَقَالَ
أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَقِيسُ وَ أَعْمَلُ فِيهِ بِرَأْيِي قَالَ يَا أَبَا
حَنِيفَةَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ الْمَلْعُونُ قَاسَ عَلَى رَبِّنَا
تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ
خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ فَسَكَتَ أَبُو حَنِيفَةَ»[6]
آیت
الله سیستانی حفظه الله نسبت به این روایت نیز
فرمودهاند: ابوحنیفه در عمل به روایات سختگیر بود. و محور
اشکال امام علیه السلام به او عمل به قیاس است و اما عمل به خبر واحد
محل بحث نبود.
روایت سوم: «عنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ مَيْسَرَةَ بْنِ شُرَيْحٍ قَالَ:
شَهِدْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ- وَ هُوَ فِي
حَلْقَةٍ فِيهَا نَحْوٌ مِنْ مِائَتَيْ رَجُلٍ وَ فِيهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ
شُبْرُمَةَ- فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ- إِنَّا نَقْضِي بِالْعِرَاقِ
فَنَقْضِي بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ ثُمَّ تَرِدُ عَلَيْنَا الْمَسْأَلَةُ
فَنَجْتَهِدُ فِيهَا بِالرَّأْيِ إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ
ع- فَأَيُّ رَجُلٍ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع- فَأَطْرَاهُ ابْنُ
شُبْرُمَةَ وَ قَالَ فِيهِ قَوْلًا عَظِيماً فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع-
فَإِنَّ عَلِيّاً ع أَبَى أَنْ يُدْخِلَ فِي دِينِ اللَّهِ الرَّأْيَ وَ أَنْ
يَقُولَ فِي شَيْءٍ مِنْ دِينِ اللَّهِ بِالرَّأْيِ وَ الْمَقَايِيسِ إِلَى أَنْ
قَالَ لَوْ عَلِمَ ابْنُ شُبْرُمَةَ مِنْ أَيْنَ هَلَكَ النَّاسُ مَا دَانَ
بِالْمَقَايِيسِ وَ لَا عَمِلَ بِهَا.» [7]
در
این روایت نیز محور اشکال عمل ابن شبرمه به رأی خود در
صورت عدم وجود دلیل از کتاب و سنت بود. علاوه بر این که ابن شبرمه
نیز از علمای عراق بود که درعمل به خبر واحد سختگیر بودند.
روایت
چهارم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جَمِيلٍ
الْبَصْرِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ يُونُسَ بِبَغْدَادَ وَ أَنَا أَمْشِي مَعَهُ فِي
السُّوقِ فَفَتَحَ صَاحِبُ الْفُقَّاعِ فُقَّاعَهُ فَقَفَزَ فَأَصَابَ ثَوْبَ
يُونُسَ فَرَأَيْتُهُ قَدِ اغْتَمَّ بِذَلِكَ حَتَّى زَالَتِ الشَّمْسُ فَقُلْتُ
لَهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ لَا تُصَلِّي قَالَ فَقَالَ لَيْسَ أُرِيدُ أَنْ
أُصَلِّيَ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى الْبَيْتِ وَ أَغْسِلَ هَذَا الْخَمْرَ مِنْ
ثَوْبِي فَقُلْتُ لَهُ هَذَا رَأْيٌ رَأَيْتَهُ أَوْ شَيْءٌ تَرْوِيهِ فَقَالَ
أَخْبَرَنِي هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ
الْفُقَّاعِ فَقَالَ لَا تَشْرَبْهُ فَإِنَّهُ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَإِذَا أَصَابَ
ثَوْبَكَ فَاغْسِلْهُ.»[8]
مرحوم بروجردی فرمودهاند: ابی
جمیله نسبت به استناد به رأی استیحاش و انکار داشتند ولی
وقتی یونس فرمود مستند من روایت است دیگر استیحاش و
انکار نداشتند.
این روایت و امثال آن شاهد
بر این نیست که اصحاب معصومین علیهم السلام به خبر واحد
ولو مفید وثوق نبود، عمل میکردند زیرا ممکن است در امثال
این موارد یونس از قول هشام که از اجلاء بود و امام علیه السلام
با وجود این او که نوجوان بود، او را بر پیرمردها مقدم میکرد، وثوق
پیدا کرده باشد.
روایت
پنجم: «وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع فَقُلْتُ
إِنَّ أَصْحَابَنَا اخْتَلَفُوا فِي الْحَرَمَيْنِ فَبَعْضُهُمْ يَقْصُرُ وَ
بَعْضُهُمْ يُتِمُّ وَ أَنَا مِمَّنْ يُتِمُ عَلَى رِوَايَةٍ قَدْ رَوَاهَا أَصْحَابُنَا
فِي التَّمَامِ وَ ذَكَرْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ أَنَّهُ كَانَ يُتِمُّ
قَالَ رَحِمَ اللَّهُ ابْنَ جُنْدَبٍ ثُمَّ قَالَ لِي لَا يَكُونُ الْإِتْمَامُ
إِلَّا أَنْ تَجْمَعَ عَلَى إِقَامَةِ عَشَرَةِ أَيَّامٍ وَ صَلِّ النَّوَافِلِ
مَا شِئْتَ قَالَ ابْنُ حَدِيدٍ وَ كَانَ مَحَبَّتِي أَنْ يَأْمُرَنِي
بِالْإِتْمَامِ.»[9]
ایشان فرمودهاند: علی بن
حدید به یک روایت استناد کردند پس معلوم میشود آنها به
خبر واحد عمل میکردند.
این روایت نیز دلالت
بر عمل علی بن حدید به خبر واحد ندارد زیرا ممکن است این
روایتی که ایشان بر طبق آن عمل کردند را جمعی از اصحاب
نقل کرده باشند لذا تعبیر کرد به «رواها اصحابنا» و معلوم نیست که
حتما یک راوی آن را نقل کرده باشد. علاوه بر این که ممکن است
ایشان از این خبر –ولو یک نفر آن را نقل کرده باشد-
وثوق پیدا کرده باشد به این که این روایت از امام
علیه السلام صادر شده است زیرا غالبا انسان از اخبار اجلاء که بدون
واسطه نقل میکنند، وثوق پیدا میکند.
روایت
ششم: «وَ رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ
عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ قَدْ
كَانَ أَفْسَدَ عَامَّةَ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ كَانُوا لَا يُصَلُّونَ
الْمَغْرِبَ حَتَّى يَغِيبَ الشَّفَقُ وَ إِنَّمَا ذَلِكَ لِلْمُسَافِرِ وَ
الْخَائِفِ وَ لِصَاحِبِ الْحَاجَةِ.»[10]
یعنی
ابوالخطاب اعتقاد اهل کوفه را فاسد کرد، آنها نماز مغرب را تا زوال حمرهی
مغربیه –یک ساعت بعد از غروب آفتاب میگفت هنوز آفتاب غروب نکرده است و
نور آن در افق است- به تأخیر میانداختند. امام علیه السلام
فرمودند: ابوالخطاب با این مطلبی که به آنها گفت آنها را فاسد کرد.
مرحوم
بروجردی رحمه الله فرمودهاند: از این روایت معلوم میشود
که اهل کوفه به خبر واحد عمل میکردند زیرا فکر کردند ابوالخطاب ثقه
است و به خبر او عمل کردند.
به نظر ما
این روایت نیز دلالت بر مدعای ایشان ندارد زیرا
ممکن است اهل کوفه از خبر ابی الخطاب وثوق پیدا کرده باشند علاوه بر
این که شاید اکثریت مردم همج رعاع بودند، همج رعاع فکر نمیکنند بلکه بر اساس یک
شایعه که پخش میشود احساسی میشوند و عمل میکنند.
و شاهد آن جریان افک است که خداوند در اعتراض به آنها فرمود «چرا با
شنیدن یک افک سریع تحت تأثیر قرار گرفتید و
نگفتید انشاء الله دروغ است؟»[11] در
این جا نیز مراد از اهل کوفه همهی مردم کوفه نیست بلکه
مراد اکثر مردم است و اکثر مردم نیز همج رعاع و اتباع کل ناعق هستند[12] و
زود تحت تأثیر قرار میگیرند و ممکن است خبثباطن نیز
نداشته باشند بلکه فقط جوگیر هستند.
روایت
هفتم: «جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ مُعَاوِيَةَ بْنِ
وَهْبٍ، قَالَ وَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ
عَبْدِ اللَّهِ الْوَاسِطِيِّ، عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ
اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: لَمَّا صُرِعَ زَيْدُ
بْنُ صُوحَانَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَوْمَ الْجَمَلِ، جَاءَ أَمِيرُ
الْمُؤْمِنِينَ (ع) حَتَّى جَلَسَ عِنْدَرَأْسِهِ، فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا زَيْدُ قَدْ كُنْتَ
خَفِيفَ الْمَئُونَةِ عَظِيمَ الْمَعُونَةِ، قَالَ، فَرَفَعَ زَيْدٌ رَأْسَهُ
إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: وَ أَنْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ خَيْراً يَا أَمِيرَ
الْمُؤْمِنِينَ، فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُكَ إِلَّا بِاللَّهِ عَلِيماً وَ فِي
أُمِّ الْكِتَابِ عَلِيّاً حَكِيماً وَ أَنَّ اللَّهَ فِي صَدْرِكَ لَعَظِيمٌ، وَ
اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ مَعَكَ عَلَى جَهَالَةٍ وَ لَكِنِّي سَمِعْتُ أُمَّ
سَلَمَةَ زَوْجَ النَّبِيِّ (ص) تَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ
عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ
فَكَرِهْتُ وَ اللَّهِ أَنْ أَخْذُلَكَ فَيَخْذُلَنِيَ اللَّهُ.»[13]
مرحوم
بروجردی فرمودهاند: طبق این روایت زید بن صوحان به خبر
ام سلمه اعتماد و براساس آن عمل کرد.
این
بیان نیز تمام نیست زیرا زید از این
روایت ام سلمه همسر پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
-که تا آخر عمر به ایشان وفادار بوده است و دروغ نمیگوید و در
بیان مطلب به این مهمی نیز اشتباه نمیکند- علم
پیدا کرد. نه این که اعتماد به خبر ثقهای باشد که مفید
وثوق نیست.
روایت
هشتم: موثقه زراره «وَ رَوَى سَعْدٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ
اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع
عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ يُجِبْنِي فَلَمَّا أَنْ
كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ لِعَمْرِو بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِلَالٍ إِنَّ زُرَارَةَ
سَأَلَنِي عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ فِي الْقَيْظِ فَلَمْ أُخْبِرْهُ
فَحَرِجْتُ عَنْ ذَلِكَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِذَا كَانَ
ظِلُّكَ مِثْلَكَ فَصَلِ الظُّهْرَ وَ إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَيْكَ فَصَلِّ
الْعَصْرَ.»[14]
مرحوم
بروجردی رحمه الله فرمودهاند: طبق این روایت امام علیه
السلام عمرو بن سعید بن هلال را نزد زراره فرستاد تا مطلبی از طرف
حضرت به او بگوید، معلوم میشود زراره به خبر شخص ثقه اعتماد میکرد
و الا فرستادن ایشان اثری نداشته است.
این
روایت نیز دلالت بر مدعا ندارد زیرا وقتی معصومین
علیهم السلام در زمان خود افراد و نمایندگانی را به
جایی میفرستادند بر آنها نظارت داشتند و شنونده احتمال
نمیدهد که او خلاف بگوید. علاوه بر این که زراره از قول عمرو
بن سعید وثوق پیدا میکرد، و در صورتی که وثوق پیدا
نمیکرد میآمد و از امام علیه السلام در مورد صحت و سقم
این مطلب سؤال میکرد. کما این که وقتی حمران بن
اعین برادر زراره یک مطلبی را از امام صادق علیه السلام
برای ایشان نقل کرد که
«إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ» زراره به او گفت امام
علیه السلام از تو تقیه کرده است. حمران در جواب گفت من سؤال نکردم تا
ایشان از من تقیه کنند بلکه ایشان ابتدا به ساکن این مطلب
را به من فرمودند. بعد هر دو خدمت امام علیه السلام آمدند، زراره به امام
علیه السلام عرض کرد حمران این مطلب را از شما نقل میکند
آیا ما به دشمن خداوند متعال اقتدا کنیم؟ امام علیه السلام
فرمودند: «فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا
مَعَهُمْ وَ لَا تَقُومَنَّ مِنْ مَقْعَدِكَ حَتَّى تُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ
أُخْرَيَيْنِ»[15]
مقصود این است که زاره وقتی باور نمیکند
حتی اگر ناقل برادرش باشد با او محاجه میکند بعد خدمت امام
علیه السلام میآید و به امام علیه السلام عرضه میکند.
روایت
نهم: کافی نقل میکند از سلیم بن قیس هلالی که
میگوید به علی علیه السلام عرض کردم که من از مقداد و
سلمان و ابیذر احادیثی از پیامبر شنیدم غیر
از آن چیزی که میان مردم است، در دست مردم احادیثی
از پیامبر است که شما قبول ندارید «أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ
عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ» یعنی شما فکر میکنید
همه مردم به پیامبر دروغ میبندند؟ «فَأَقْبَلَ عَلَيَّ» حضرت فرمود:
حدیث به چهار نحو نقل میشود: گاهی راویش منافق است
دروغ میبندد به پیامبر، مردم هم فکر میکنند راست میگوید
عمل میکنند اگر میدانستند دروغ میگوید که عمل
نمیکردند. مورد دوم این است که این راوی از پیامبر
شنیده ولی خوب نفهمیده، برای مسلمین نقل میکند
مسلمین فکر میکنند خوب فهمیده اگر میدانستند خوب
نفهمیده عمل نمیکردند. راوی سوم منسوخ را شنیده ناسخ را
نشنیده، میآید منسوخ را برای مردم نقل میکند، اگر
مردم میدانستند یا خود این راوی میدانست که
این حکم، منسوخ است، ناسخش را باید پیدا بکند نه خودش اکتفا
میکرد به آن منسوخ نه مردم عمل میکردند به آن منسوخ …»[16]
مرحوم
بروجردی فرمودهاند: از این روایت معلوم میشود مردم به
احادیث عمل میکردند.
این
بیان نیز تمام نیست زیرا اکثر اخبار ثقات -یا
کسانی که آنها ثقه میدانستند مثل ابوهریره که اینقدر
سالوس بودند مردم را فریب داده بودند، مردم باور میکردند و
میگفتند مگر میشود ابوهریره دروغ بگوید!- مفید
وثوق است. و این دلیل بر این که خبر ثقه مورد عمل اصحاب بوده
است، نیست.
روایت
دهم: «وَ عَنْهُ عَنْ وُهَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي حَدِيثٍ
قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَهُ أَنْ يُصَلِّيَ إِلَى بَيْتِ
الْمَقْدِسِ- قَالَ نَعَمْ أَ لَا تَرَى أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ ما جَعَلْنَا
الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ
الرَّسُولَ الْآيَةَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ أَتَوْهُمْ وَ
هُمْ فِي الصَّلَاةِ قَدْ صَلَّوْا رَكْعَتَيْنِ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ-
فَقِيلَ لَهُمْ إِنَّ نَبِيَّكُمْ صُرِفَ إِلَى الْكَعْبَةِ- فَتَحَوَّلَ
النِّسَاءُ مَكَانَ الرِّجَالِ وَ الرِّجَالُ مَكَانَ النِّسَاءِ وَ جَعَلُوا
الرَّكْعَتَيْنِ الْبَاقِيَتَيْنِ إِلَى الْكَعْبَةِ- فَصَلَّوْا صَلَاةً
وَاحِدَةً إِلَى قِبْلَتَيْنِ فَلِذَلِكَ سُمِّيَ مَسْجِدُهُمْ مَسْجِدَ
الْقِبْلَتَيْنِ.»[17]
مرحوم
بروجردی فرمودهاند: این افراد به سبب قول یک راوی وسط
نماز به سمت کعبه برگشتند. پس معلوم میشود آنها به خبر واحد عمل میکردند.
این
کلام نیز تمام نیست زیرا اولا: معلوم نیست که راوی
یک نفر باشد لذا میگوید
«إِنَّ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ أَتَوْهُمْ»
یعنی جمعی نزد آنها آمدند. ثانیا: بر فرض که یک
نفر خبر آورده باشد ممکن است از خبر ایشان وثوق پیدا کرده باشند.
روایت
یازدهم: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
وَ عَنْهُ ع
أَنَّهُ قَالَ فِي خُطْبَةٍ لَهُ فَيَا عَجَباً وَ مَا لِي لَا أَعْجَبُ مِنْ
خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ- عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا- لَا يَقْتَفُونَ
أَثَرَ نَبِيٍّ- وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ … كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ
مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ[18]
مرحوم
بروجردی فرمودهاند: در این روایت امام علیه السلام مردم
را تشویق به اقتدای به احادیث پیامبر صلی الله علیه
و آله میکردند.
این
کلام نیز تمام نیست زیرا اولا: ممکن است «إثر» باشد «
اقتفی إثره» یعنی به دنبال او رفت -دنبال رد پای او رفتن-
یعنی چرا به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله و
سلم نمیروند؟ نه این که مراد این باشد که چرا به احادیث
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل نمیکنند؟
بنابراین
هیچکدام از این روایات دلیل بر سیرهی
متشرعه یا عقلاء بر حجیت خبر ثقهای که مفید وثوق
نیست، نمیباشد.
آیت
الله سیستانی حفظه الله فرمودهاند: سیره عقلائیه مختلف
است در مواردی عقلاء به خبر ثقه عمل میکنند و در مواردی
نیز به خبر ثقه عمل نمیکنند.
مناسب بود
ایشان بگویند که عقلاء در اغراض لزومیه خود تعبدا به خبر ثقهای
که مفید وثوق نیست عمل نمیکنند یا عمل آنها به خبر ثقه در
این موارد ثابت نیست. البته منجزیت آن به ارتکاز
عقلایی بعید نیست. یعنی چون ارتکاز
عقلایی این است که حق مولی را بیش از حق عبد
میدانند در موارد قیام خبر ثقهی دال بر تکلیف، عقلاء آن
را منجز میدانند و میگویند باید احتیاط
کنید و این ارتکاز موجب انصراف دلیل اصل برائت از این
صورت میشود.
ولی
معذریت آن ثابت نیست. و تفکیک بین آن دو ممکن است
زیرا حق مولویت است و باید حق مولی مراعات شود و حق او
مقدم بر حق عبد است. و اصلا عبد بر مولی حق ندارد و در ارتکاز عقلائیه
نیز چنین است که موالی عقلائیه بر عبد حق دارند البته عبد
فقط حق دارد که مولا به او ظلم نکند ولی حق الطاعة در نزد عقلاء نیز
وجود دارد.
بنابراین خبر ثقه ولو مفید وثوق نباشد از باب احتیاط منجز است ولی معذریت آن –با قطع نظر از صحیحه حمیری- ثابت نیست. اما از آنجا که ما به دلالت صحیحه حمیری بر حجیت خبر ثقه اصرار داریم قائل به این تفصیل نمیشویم.
[1] نهایة الاصول،
بروجردی، حسین، ص508-516.
[2] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، ج27، ص19، ح9.
[3] تاریخ ابن خلدون، ج2، ص183.
[4] نیل الاوطار، ج6، ص153.
[5] المغنی، ج6، ص496.
[6] علل الشرائع، ابن بابویه، محمد بن علی، ج1، ص89.
[7] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، ج27، ص51، ح33.
[8] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج3، ص407، ح15.
[9] تهذیب الاحکام (تحقیق خراسان)، طوسی، محمد بن حسن، ج5، ص426، ح129.
[10] همان، ج2، ص33.
[11] النور:16.
[12] مقرر:
اشاره استاد به کلام امیرالمؤمنین در نهج البلاغه است:
نهج البلاغة؛ ص: 433: يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَأوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ.
[13] رجال الکشی، کشی، محمد بن عمر، ص66.
[14] تهذیب الاحکام (تحقیق خراسان)، طوسی، محمد بن حسن، ج2، ص22، ح13.
[15] تهذیب الاحکام (تحقیق خراسان)، طوسی، محمد بن حسن، ج3،
ص28، ح8. «وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ
حُمْرَانَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع
إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ قَالَ زُرَارَةُ قُلْتُ
لَهُ هَذَا مَا لَا يَكُونُ اتَّقَاكَ عَدُوُّ اللَّهِ أَقْتَدِي بِهِ قَالَ
حُمْرَانُ كَيْفَ اتَّقَانِي وَ أَنَا لَمْ أَسْأَلْهُ هُوَ الَّذِي ابْتَدَأَنِي
وَ قَالَ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا
مَعَهُمْ كَيْفَ يَكُونُ فِي هَذَا مِنْهُ تَقِيَّةٌ قَالَ قُلْتُ قَدِ اتَّقَاكَ
وَ هَذَا مَا لَا يَجُوزُ حَتَّى قُضِيَ أَنَّا اجْتَمَعْنَا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ
اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ حَدَّثْتُ هَذَا الْحَدِيثَ
الَّذِي حَدَّثْتَنِي بِهِ أَنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا
الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ فَقَالَ هَذَا لَا يَكُونُ عَدُوُّ
اللَّهِ فَاسِقٌ لَا يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَقْتَدِيَ بِهِ وَ لَا نُصَلِّيَ
مَعَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا
الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ وَ لَا تَقُومَنَّ مِنْ مَقْعَدِكَ
حَتَّى تُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ أُخْرَيَيْنِ قُلْتُ فَأَكُونُ قَدْ صَلَّيْتُ
أَرْبَعاً لِنَفْسِي لَمْ أَقْتَدِ بِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَسَكَتَ وَ سَكَتَ
صَاحِبِي وَ رَضِينَا.»
[16] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج1، ص62، ح1.
[17] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، ج4، ص297، ح2.
[18] وسائل الشيعة؛ ج27، ص: 160.