بسمه تعالی
موضوع: حجیت خبر ثقه
فهرست مطالب:
اشکال شهید صدر رحمه الله به آیه ذکر. 1
بررسی دلالت آیه اذن بر حجیت خبر ثقه 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه
بررسی حجیت خبر ثقه
بحث در
بررسی دلالت آیه ذکر برای اثبات حجیت خبر ثقه بود.
اشکالات مختلفی به دلالت آن ذکر شد. عمدهی اشکال این بود که
این آیه به قرینه «فاء» در «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ
رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا
تَعْلَمُون»[1] اطلاق ندارد زیرا ظاهر آن «ان کنتم لا تعلمون بذلک» است. ولی
اگر آیهی مستقلی مثل «یا ایها الناس اسئلوا اهل
الذکر ان کنتم لاتعلمون» بود این اشکال پیش نمیآمد.
اشکال
شهید صدر رحمه الله به آیه ذکر
شهید
صدر رحمه الله فرمودهاند: حذف متعلق موجب اجمال میشود نه این که
مفید عموم و اطلاق باشد –که بعضی بیان کردند- مثلا متعلق نهی در «انهاکم عن
آنیة الذهب و الفضة»[2] محذوف
است زیرا آنیه قابل نهی نیست و متعلق نهی مردد
بین مطلق استعمال و بین خصوص اکل و شرب است لذا خطاب مجمل میشود
و بر این اساس وضو گرفتن از آنیه ذهب و فضه نهی ندارد. و در
آیه متعلق «اسئلوا» و «ان کنتم لاتعلمون» ذکر نشده است[3].
اما بحث اجمال
در حذف متعلق –که مطلب درستی است و مرحوم تبریزی نیز این
مطلب را بیان میکردند- در موردی مطرح میشود که مدلول
تصوری کلام ناقص باشد و الا اگر مدلول تصوری کلام ناقص نباشد
نیاز به تقدیر ندارد تا بعد گفته شود این مقدّر مجمل است. مثل
«العالم یجب اکرامه» که «علم» نیاز به متعلق دارد ولی مدلول
تصوری این خطاب ناقص نیست و شامل تمام علماء میشود و
نمیتوان گفت چون متعلق محذوف است مجمل است. در این آیه
نیز با حذف متعلق مدلول تصوری ناقص نمیشود بلکه عرف از آن
اطلاقگیری میکند و شامل هر چیزی که جاهل
نمیداند میشود.
اشکال
سوم
معلوم
نیست که مراد از «اهل الذکر» «اهل العلم» باشد تا شامل فقهاء و روات
آشنای به معانی روایات نیز شود. فی حد نفسه مراد از
«اهل الذکر» اهل کتاب است و در این صورت مربوط میشود به مواردی
که متناسب است برای فهم آن از اهل کتاب سؤال شود.
اشکال چهارم
در
بعضی روایات آمده است که مراد از «ذکر» پیامبر صلی الله
علیه و آله و سلم و مراد از «اهل الذکر» اهل بیت علیهم السلام
هستند. «الذکر هو النبی و نحن اهله» که در این صورت ربطی به
فقهاء و روات نخواهد داشت.
در
صحیحه محمد بن مسلم آمده است «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ
بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ
أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا يَزْعُمُونَ أَنَّ قَوْلَ اللَّهِ
عَزَّ وَ جَلَ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
أَنَّهُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى قَالَ إِذاً يَدْعُونَكُمْ إِلَى دِينِهِمْ
قَالَ قَالَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ
الْمَسْئُولُونَ»[4]
آیت
الله زنجانی حفظه الله فرمودهاند: این روایت ناظر به زمان خود
امام باقر علیه السلام است و با این که مصداق آیه در زمان نزول،
اهل کتاب بوده باشند، منافات ندارد. عامه –مثل غربزدههای ما که همه
چیز را در غرب میبینند و معتقد هستند علم از غرب آمده است- فکر
میکردند علم نزد علمای یهود است و امام علیه السلام با
این طرز تفکر مبارزه کرده است. بنابراین مصداق «اهل الذکر» در زمان
ائمه علیهم السلام و بعد از آن ائمه علیهم السلام هستند نه علما و روات
و فقهاء و اصلا اینها به معنای حقیقی کلمه عالم
نیستند مگر از باب تسامح بر آنها عالم اطلاق شود[5].
این
کلام تمام نیست زیرا مفاد این صحیحه این است که اهل
کتاب اصلا هیچوقت داخل در این آیه نبودند نه این که در
یک زمانی داخل در آیه بودند و الان داخل در آیه
نیستند.
لذا اگر
گفته شود این صحیحه مخالف با نص این آیه است –بر
فرض که آیه نص در سؤال از اهل کتاب در مورد انسان بودن پیامبران
علیهم السلام باشد- به سبب مخالف بودن با قرآن باید طرح شود.
ولی
اگر گفته شود نص کتاب سؤال از اهل کتاب نیست بلکه مفاد آن «سؤال از اهل ذکر»
است یعنی به طور کلی هر چیزی را که نمیدانید
چه در این مورد و چه در سایر موارد به اهل بیت علیهم
السلام رجوع کنید زیرا منبع تمام علوم، اهل بیت علیهم
السلام هستند و در روایات آمده است که «حدثني محمد بن مسعود، قال: حدثني علي
بن محمد بن فيروزان القمي، قال: أخبرني محمد بن أحمد بن يحيى، عن العباس بن معروف،
عن الحجال، عن أبي مريم الانصاري، قال، قال لي أبو جعفر عليه السّلام: قل لسلمة بن
كهيل و الحكم ابن عيينة شرقا أو غربا لن تجدا علما صحيحا إلا شيئا خرج من عندنا
أهل البيت.»[6] آیه نیز کبرای آن را بیان میکند
یعنی در این مسأله و
در سایر مسایل باید به اهل بیت علیهم السلام رجوع
کنید زیرا آنها منبع علوم هستند پس باید از آنها اتخاذ علم بنمایید،
لذا این آیه ربطی به رجوع به فقها و روات پیدا نمیکند.
بر فرض که گفته شود مورد
این آیه سؤال از علمای یهود است و نص در این مطلب
است میتوان در توجیه این صحیحه گفت که این
روایت ناظر به تفسیر دقیق آیه و بیان این که
معنای آیه این نیست که به علمای یهود رجوع کنید،
نیست بلکه فقط ناظر به رد قول عامه است. و ممکن است مقصود آیت الله
زنجانی حفظه الله نیز همین باشد که آیه رد بر طرز تفکر
عامه است که منبع علم خود را کلام علمای یهود و اسرائیلیات
قرار دادند و حتی قصص انبیا نیز که بیان میکنند
سراغ احبار یهود میروند و از آنها قضایا و قصص
اسرائیلیه را میگیرند لذا با این توجیه
دیگر این صحیحه مخالف با نص کتاب نیست. ولی
حتی با وجود این توجیه نیز «اهل ذکر» ربطی به فقها
و روات ندارد.
اشکال
چهارم
بعضی گفتند بر فرض که مراد از اهل ذکر «اهل علم» باشد
نیز روایت دلالت بر حجیت خبر ثقه نمیکند زیرا
راوی اهل علم نیست زیرا «رب حامل فقه لیس بفقیه» و
ممکن است راوی از این قبیل باشد پس آیه تناسب با
حجیت خبر راوی ندارد و نهایتا متناسب با حجیت فتوای
فقیه خواهد بود.
بررسی
اشکال چهارم
مرحوم آخوند
در رد این اشکال فرموده اند: بعضی از روات اهل علم بودند و
معنای خبر را میفهمیدند. البته در حد مجتهد نبودند ولی
معنای حدیث را میفهمیدند و آن را نقل به معنا میکردند
مثل مسألهگوها که مجتهد نیستند ولی معنای مسائل موجود در
توضیح المسائل را میفهمند. و بعد از اثبات حجیت خبر این
افراد به سبب عدم وجود احتمال
خصوصیت در خبر این افراد با عدم الفصل حجیت مطلق خبر ثقه اثبات
میشود[7].
این کلام ایشان درست است.
آیه
چهارم: آیه اذن
بعضی
برای اثبات حجیت خبر ثقه به آیه «وَ مِنْهُمُ الَّذينَ
يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ
يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا
مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»[8] استدلال
کردند.
تقریب استدلال
در این آیه خداوند متعال
پیامبر خود را به سبب تصدیق مؤمنین مدح کرده است. زیرا
«یؤمن للمؤمنین» به معنای «یصدق المؤمنین
فیما یقولون» است. و گرچه در نگاه بدوی این آیه
مطلق است و اختصاص به ثقات ندارد ولی چون ارتکاز عقلاء و متشرعه این
است که تصدیق مخبر غیر ثقه ممدوح نیست، این قرینه
میشود بر این که آیه مختص به تصدیق مؤمنین ثقه
است.
بررسی
دلالت آیه اذن بر حجیت خبر ثقه
به
این استدلال نیز اشکالاتی وارد شده است:
اشکال
اول
صاحب کفایه فرمودهاند: معنای «اذن خیر لکم»
این است که کسی که زودباور است و سریع از قول دیگران قطع
پیدا میکند اذن است و این اذن خیر است ولی
کسی که قول دیگران را تعبدا قبول میکند اذن نیست[9].
بررسی
اشکال اول
این کلام تمام نیست زیرا اولا:این
بیان مناسب با شأن نزول آیه نیست. در تفسیر قمی
آمده است که عبدالله بن نفیل یکی از منافقین بود و نزد
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میآمد و کلمات
ایشان را میشنید و بعد سخنچینی میکرد و
به منافقین گزارش میداد. جبرئیل به پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم خبر داده است که عبدالله بن نفیل منافق است و
حواستان به او باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به
عبدالله بن نفیل فرمودند: تو سخنچینی میکنی و
سخنان ما را برای منافقین میبری. ولی او قسم خورد
که من هیچگاه سخنچینی نکردم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «قد
قبلت» یعنی من پذیرفتم. بعد عبدالله بن نفیل نزد
منافقین رفت و گفت محمد صلی الله علیه و آله اذن است، خدا به او
میگوید من سخنچینی کردم حرف خدا را قبول میکند
و من به او میگویم: «من سخنچینی
نکردم» حرف من را نیز قبول میکند و بعد این آیه نازل شد[10].
چنین نیست که در این مورد پیامبر
علیه السلام به کلام عبد الله بن نفیل سریع قطع پیدا کرده
باشد زیرا وقتی خداوند متعال به ایشان خبر داد که عبدالله بن
نفیل سخنچین است دیگر معنا ندارد که گفته شود پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم کلام عبدالله بن نفیل را باور کرد.
مگر اینکه گفته شود آیه ناظر به خصوص این شأن نزول نیست
و فقط در مقام توضیح دادن
نسبت به همین کلام عبدالله بن نفیل است که گفت پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم اذن و زودباور است و به این که در این
مورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهخاطر اخبار
الهی سخن تو را باور نکرده است نظر ندارد و فقط بهطور کلی میگوید
«زودباوری که به نفع مؤمنین باشد» خیلی هم خوب است.
یعنی آیه ناظر به همین تعبیر عبدالله
بن نفیل و در مقام توضیح دادن آن است و به بقیهی
قضیه کار ندارد.
ثانیا: «اذن» به معنای زودباور
نیست بلکه به معنای کسی است که سخن دیگران را میپذیرد.
ثالثا:
زودباوری، عملی که موجب مدح باشد، نیست و زودباوری خصوصا
در حق زعماء، نقص است و نشان میدهد که این شخص ساده است و سریع
فریب میخورد در حالی که خداوند متعال در این آیه
در مقام مدح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.
رابعا: استدلال مستدل به فقرهی «اذن
خیر لکم» نیست تا این اشکال به ایشان وارد شود بلکه او
برای اثبات حجیت خبر ثقه به فقره «و یؤمن للمؤمنین»
استدلال میکند که به معنای «یصدق المؤمنین فیما
یقولون» است و تصدیق پیامبر صلی الله علیه و آله و
سلم دلیل بر این است که باید قول مؤمن قبول و تصدیق شود و
این اطلاق دارد شامل صورتی که که قول او را باور نکند، نیز
میشود و تصدیق مؤمن به سبب ثقه بودن او است.
خامسا:
حریز در روایتی در تفسیر این آیه میگوید:
اسماعیل -فرزند بزرگ امام
صادق علیه السلام که امام علیه السلام محبت شدیدی به
ایشان داشت- مقداری دینار داشت، شخصی از قریش قصد
داشت که به یمن سفر کند و اسماعیل به امام صادق علیه السلام
فرمود: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ
أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ قَالَ: كَانَتْ
لِإِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع دَنَانِيرُ وَ أَرَادَ رَجُلٌ مِنْ
قُرَيْشٍ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى الْيَمَنِ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ يَا أَبَتِ إِنَّ فُلَاناً
يُرِيدُ الْخُرُوجَ إِلَى الْيَمَنِ وَ عِنْدِي كَذَا وَ كَذَا دِينَاراً فَتَرَى
أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَيْهِ يَبْتَاعُ لِي بِهَا بِضَاعَةً مِنَ الْيَمَنِ فَقَالَ
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا بُنَيَّ أَ مَا بَلَغَكَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ
فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ هَكَذَا يَقُولُ النَّاسُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَفْعَلْ
فَعَصَى إِسْمَاعِيلُ أَبَاهُ -حتما
اسماعیل چون این نهی را ارشادی میدانست با آن
مخالفت کرد.– وَ دَفَعَ إِلَيْهِ دَنَانِيرَهُ
فَاسْتَهْلَكَهَا وَ لَمْ يَأْتِهِ بِشَيْءٍ مِنْهَا فَخَرَجَ إِسْمَاعِيلُ – این تعبیر معنای
روشنی ندارد و در بعضی نسخهها تعبیر چنین است «فجزع
اسماعیل» یا «فحرج اسماعیل»- وَ قُضِيَ
أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَجَّ وَ حَجَّ إِسْمَاعِيلُ تِلْكَ السَّنَةَ
فَجَعَلَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي وَ أَخْلِفْ
عَلَيَّ –خدایا به من اجر انسان
مصیبتزده را بده و آن دنانیر من را با دنانیر دیگر
جایگزین کن- فَلَحِقَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
فَهَمَزَهُ بِيَدِهِ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَ لَهُ مَهْ يَا بُنَيَّ فَلَا وَ
اللَّهِ مَا لَكَ عَلَى اللَّهِ [هَذَا] حُجَّةٌ وَ لَا لَكَ أَنْ يَأْجُرَكَ وَ
لَا يُخْلِفَ عَلَيْكَ وَ قَدْ بَلَغَكَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ
فَائْتَمَنْتَهُ- فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ يَا أَبَتِ إِنِّي لَمْ أَرَهُ يَشْرَبُ
الْخَمْرَ إِنَّمَا سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ
اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ- يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ
لِلْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ يُصَدِّقُ اللَّهَ وَ يُصَدِّقُ لِلْمُؤْمِنِينَ فَإِذَا
شَهِدَ عِنْدَكَ الْمُؤْمِنُونَ فَصَدِّقْهُمْ وَ لَا تَأْتَمِنْ شَارِبَ
الْخَمْرِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ- وَ لا تُؤْتُوا
السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ فَأَيُّ سَفِيهٍ أَسْفَهُ مِنْ شَارِبِ الْخَمْرِ إِنَّ
شَارِبَ الْخَمْرِ لَا يُزَوَّجُ إِذَا خَطَبَ وَ لَا يُشَفَّعُ إِذَا شَفَعَ وَ
لَا يُؤْتَمَنُ عَلَى أَمَانَةٍ فَمَنِ ائْتَمَنَهُ عَلَى أَمَانَةٍ
فَاسْتَهْلَكَهَا لَمْ يَكُنْ لِلَّذِي ائْتَمَنَهُ عَلَى اللَّهِ أَنْ يَأْجُرَهُ
وَ لَا يُخْلِفَ عَلَيْهِ.»[11]
طبق
این صحیحه دیگر این بیان صاحب کفایه رحمه
الله درست نخواهد بود. زیرا در این مورد بحث «زودباور بودن» مطرح
نیست بلکه امام علیه السلام با تمسک به «یصدق المؤمنین»
اسماعیل را بهخاطر عدم تصدیق مؤمنین توبیخ کرد.
اشکال
دوم
محقق ایروانی رحمه الله فرمودهاند: معنای «یؤمن للمؤمنین» «یعطی الامانیة للمؤمنین» است و آن ربطی به تصدیق ندارد بلکه به معنای امان دادن به مؤمنین است یعنی مؤمنین از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در امان هستند و این امتیاز ایشان است و لذا ربطی به «یصدق المؤمنین» ندارد[12].
[1] الانبیاء:7.
[2] «
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ
الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
أَنَّهُ نَهَى عَنْ آنِيَةِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ.» الکافی (ط-
الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج6، ص268، ح4.
[3] مباحث الاصول، صدر، محمد باقر، ج2، ص477.
[4] همان، ح7.
[5] مباحث خارج اصول، زنجانی، سید موسی شبیری، ج1، ص153.
[6] رجال الکشی، کشی، محمد بن عمر، ص209.
[7] کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص300.
[8] التوبة:61.
[9]کفایة الاصول (طبع آل البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم به حسین، ص 301.
[10] تفسیر القمی، قمی، علی بن ابراهیم، ج1، ص300.
[11] الکافی (ط- السلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج5، ص299، ح1.
[12] الاصول فی علم الاصول، ایروانی، علی، ج2، ص272.