جلسه 3-89
چهارشنبه – 18/07/1403
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله
علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه
في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث راجع به عقد استصناع یا سفارش ساخت بود.
محقق مؤمن: التزام متقابل از مصادیق عقد است
در کلمات سدیدة فرمودند: دو نوع عقد استصناع
صحیح داریم: یکی مشتمل بر تملیک نیست، صرف
التزام است به اینکه میسازم و به تو میفروشم، در مقابل
التزام سفارش دهنده که هرگاه ساختی و به من خواستی بفروشی من هم
ملتزمم بخرم به این قیمت مشخص یا به نرخ روز که این مشمول
اوفوا بالعقود هست. قسم دوم هم مشتمل بر تملیک است، کلی فیالذمه
را میفروشد یک عدد کفش با این مشخصات، زمان تحویلش
یک ماه دیگر است، بیع سلم میشود، [گرچه] اجماع ادعا
شده بر لزوم قبض ثمن در مجلس در بیع سلم یا بیع سلف به
تعبیر دیگر و لکن دلیلی ندارد، عمومات میگوید
بیع سلم صحیح است و لو قبض ثمن در مجلس نشده باشد.
اشکال (محقق هاشمی): التزام متقابل و عقد،
عامین من وجه هستند
راجع به بخش اول از کلام ایشان که این
اگر متضمن تملیک و تملک نباشد التزام متقابل است و مشمول اوفوا بالعقود است،
در کتاب قراءات فقهیة معاصرة اشکال شد گفتند هر التزام متقابلی عقد
نیست و اساسا لزومی ندارد عقد التزام متقابل باشد. هبه مگر عقد
نیست؟ در هبه آیا متهب به چیزی ملتزم است؟ همه گفتند هبه
عقد است، واهب انشا میکند تملیک این مال را، موهوبله قبول
میکند آن را، به چیزی ملتزم نیست ولی همه
میگویند عقد هبه چون نیاز به قبول دارد. پس عقد
نیازی نیست التزام متقابل باشد.
این یک نقض. نقض دوم گاهی التزام
متقابل است و عقد نیست. شخصی ملتزم میشود فردا حرم برود من هم
ملتزم میشوم که در کنار او باشم، حال اگر او نیامد یا من
نیامدم خلاف عقد عمل کردیم؟ عقد الذهاب الی الحرم معا، عرف
این را عقد میداند؟ عقد نمیداند، هر التزام متقابلی
که عقد نیست. عقد عبارت است از اعتبار یک ماهیت اعتباریه
مثل زوجیت ملکیت، صرف التزام به یک عمل و لو التزام متقابل، آن
را عقد نمیکند، میشود تواعد، وعد طرفینی، اینکه
عقد نیست.
و لذا در کتاب قراءات فقهیة معاصرة عقد مستقل
بودن عقد استصناع را منکر شدند و گفتند بر میگردد عقد استصناع اگر
میخواهد صحیح باشد به همان بیع سلم و تسالم است بر لزوم قبض
ثمن فیالمجلس در بیع سلم و از این اجماعها نمیشود گذشت
و لو دلیل لفظی هم نداشته باشیم باید قبض ثمن در مجلس
بشود و الا بیع باطل است.
اشکال اول بر اجاره بودن عقد استصناع: اجاره
باید بر محل مملوک اجارهدهنده باشد
هیچکدام از این دو چه صاحب کتاب کلمات
سدیده چه صاحب کتاب قراءات فقهیة معاصرة نپذیرفتند اجاره بودن
عقد استصناع را چون اجاره باید بر محلی باشد که مملوک مستاجر است، شما
مستاجرید و طرف مقابل اجیر است، مستاجر در اینجا شخصی است
که اجیر میگیرد نه مستاجر در مقابل مالک خانه، شما
مستاجرید شخصی را میآورید منزلتان را نقاشی کند
این منزل ملک شماست یا ملک شخصی است که راضی هست شما در
ملک او این عمل را انجام بدهید، مشکلی ندارد اما اینکه
به این نقاش بگویید من تو را اجیر میکنم خانه
خودت را نقاشی کن این معنا ندارد اصلا همچون اجارهای ما
نداریم.
این مطلب گاهی در طلافروشها رایج
شده میگوید طلای مثلا کهنه یک مثقال است، طلای نو
ساخته شده هم یک مثقال است ولی اجرت آن ساختش را باید
بدهید، حالا یا اجرت ساختش را میگوید از طلای
کهنه که یک مثقال و یک گرم است بده یا پول بده، این غلط
است و لو رایج شده. برای اینکه آن طلافروش این
هیئت مثلا گردنبند بودن را در ملک خودش ایجاد کرد نه در ملک من، واصلا
من به او نگفته بودم ایجاد کن، اجرت گرفتن بر این ساخت طلا از من
بیمعنا است. و لذا این ربای معاوضی است یعنی
در واقع یک مثقال طلا به اضافۀ مزد ساخت معامله میشود با
یک مثقال طلای کهنه، این ربای معاوضی است و
بیع باطل است. حالا مسألهدانها مدتی است آنهایی که
تابع احکام شرعی است یاد گرفتند میگویند دو بیع و
شرای مستقل انجام بدهیم: آن طلای ساخته شدۀ جدید را
به تو میفروشم بیست ملیون، این طلای کهنه را هم
از تو میخرم بیست ملیون، بعد تهاتر میشود، من از شما
بیست ملیون طلب دارم شما هم از من بیست ملیون طلب
داری تهاتر میشود بین این دو طلب، این اشکال
ندارد اما برخی از طلا فروشها حداقل در گذشته که با مسائل آشنا نبودند ما
میدیدیم میگفت این یک مثقال طلا
این هم یک مثقال طلا مبادله کردیم با هم همراه با مزد ساخت آن
طلای نو که دارم به تو میدهم این جایز نیست.
و لذا این جا میگویند اجاره
معنا ندارد که شما میگویید در ملک خودت چرمی که از خودت
هست او را کفش بدوز، من اجیرت میکنمت بر این کار، این
بیمعنا هست. بله اگر بگوید چرم را به من بفروش بعد که ملک من شد آن
را کفش بساز آن مانعی ندارد.
اشکال دوم: عقد استصناع صرفا متضمن مفاد اجاره
نیست
این یک اشکال اجاره است. اشکال دوم
این است که این اجارۀ تنها نیست چون بر فرض اجاره
صحیح باشد بر این کار، بعد چه جور تملیک میشود آن مواد
به من که سفارش دادم؟ من او را اجیر کرده بودم بر عمل، او عمل کرد.
گاهی اجاره بر عمل یک توابع عرفی دارد، شما وقتی
خیاط را اجیر میکنید بر خیاطت، آن نخهای خیاطی
بالتبع تملیک به شما میشود، آن قیطان آن دکمهها بالتبع
تملیک شما میشود. حالا اگر نگویید عقد مرکب است [اما
بالاخره] یک عقد اجارهای است که بالتبع تملیک میشود اینها
به ما که اجاره کردیم آن شخص را برای دوختن این قبا. اما اینجا
نمیشود بگوییم، اصل همان مواد است، [نمی شود]
بگوییم آن مواد به تبع آن هیئتِ در آن مواد تملیک به ما
میشود. اصلا اصل آن مواد است فرق میکند به اینکه من پارچۀ
قبایی بدهم به خیاط او بدوزد بعد حالا یک مقدار
قیطان یک مقدار دکمهها بالتبع تملیک به من بشود. این فرق
میکند با اینکه او را اجیر کنم بر اینکه مثلا
یک پارچهای را بدوزد بهعنوان قبایی بعد پارچه را به من
تملیک کند این دیگر نمیشود تبعیت، همچون اجارهای
ما در بین عقلاء نداریم.
و لذا هیچکدام از این دو بحث اجارۀ
بر ساخت این کالا را مطرح نکردند، فقط منحصر کردند به بیع سلم و اینکه
اگر بیع نبود تملیک نبود [بلکه] التزام به ساخت و فروش از یک
طرف و التزام به خرید از طرف دیگر بود اختلاف کردند که این عقد
واجب الوفاء هست یا نیست.
محقق مؤمن: در لغت، عقد التزام طرفینی
است
در کلمات سدیدة گفتند چرا این عقد
نباشد؟ عقد مگر چیست؟ لغت، عقد را مگر چطور معنا میکند؟ لغت عقد را
همین التزام طرفینی میداند، فارسیش هم میشود
گره، عقد بستن گره بستن. شما دو تا نخ را به هم گره ببندید میشود
عقدتَ هذا الخیط بذاک الخیط، این عقد است دیگر. اگر من
التزامم را به ساخت این کالا و فروش آن گره بزنم به التزام شما به
خرید این کالا، این میشود عقد، چرا عقد نباشد؟
ایشان کلمات لغویین را که مطرح
میکند این است، میگویند: مصباح المنیر گفته
عقدت الحبل عقدا فانعقد و العقدة ما یمسکه و یحبسه و یوثقه، ریسمان
را که گره میزنید میگویند عقد یعنی دو
طرف ریسمان را گره میزنید. اقرب الموارد میگوید
عقد الحبل و عقد البیع و عقد العهد و عقد الیمین عقدا احکمه و
شدّه و هو نقیض حلّه عقد الخیط جعل فیه عقدة و جمع بین
اطرافه. در فروق اللغات جزائری هست العقد و العهد قیل الفرق
بینهما ان العقد فیه معنی الاستیثاق و الشد و لا
یکون الا بین المتعاقدین و العهد قد ینفرد به الواحد
فبینهما عموم و خصوص، عقد را جزائری در فروق اللغات گفته بین دو
طرف است ولی عهد ممکن است از یک طرف باشد، شخصی خودش متعهد
میشود کاری انجام بدهد بدون اینکه طرف مقابلی داشته
باشد. عهد اعم میشود از عقد.
حالا جالب این است، این را بگویم
که برخی از آقایان میگویند شما چرا هی اصرار
دارید به اوفوا بالعقود تمسک کنید، اوفوا بالعهد هم هست، حالا عقد
صدق نکند عهد که صدق میکند، اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا، هی
اصرار به اینکه عقد صادق نیست، خب عقد صادق نیست عهد که صادق
است. همین مورد التزام طرفینی تعاهد هست، اوفوا بالعهد، حالا
عقد صدق نکند. این یک اشکالی است که ممکن است به صاحب کتاب
قراءات فقهیة معاصرة مطرح بشود. شما اصرار دارید بگویید
التزام طرفینی تا ایجاد یک ماهیت اعتباریه
مثل زوجیت ملکیت و مانند آن نباشد عقد نیست، خب عقد نباشد عهد
که هست، اوفوا بالعهد ارشاد است به نفوذ عهد و لزوم وفای به عهد. از
این باب ما عقد استصناع را تصحیح کنیم. که باید روی
این مطلب بررسی بشود، انشاءالله بعد دنبال میکنیم.
ادامه کلمات سدیده: میگوید، در
مفرادت راغب آمده العقد الجمع بین اطراف الشیء. و یستعمل ذلک
فی الاجسام الصلبة کعقد الحبل ثم یستعار ذلک للمعانی نحو عقد
البیع و العهد و غیرهما. در کتاب منتخب اللغات گفته عقد: بستن و گره
دادن، عَقَدَ به فتحتین گره گرفتن ریسمان و زبان. و احلل عقدة من
لسانی، حضرت موسی یک مقدار زبانش گیر میکرد، اخی
هارون هو افصح منی، بعد دعا هم که میکند حضرت موسی، میفرماید
و احلل عقدة من لسانی، به این میگویند عقده، عقد.
همین عقده در عقدة النکاح هم بکار رفته، من بیده عقدة النکاح، در
قرآن هست. پس هر گرهای میشود عقد، این هم گره است
دیگر، گره زد این سفارش دهنده التزام خودش را به خرید این
کالا به التزام سفارش گیرنده به ساخت این کالا و فروش آن. بعد
میگوید در تفسیر مجمع البیان هم هست که العقود جمع عقد بمعنی
المعقود و هو اوکد العقود و الفرق بین العقد و العهد ان العقد فیه
معنی الاستیثاق و الشد و لا یکون الا بین
المتعاقدین و العهد قد ینفرد به الواحد فکل عقد عهد و لا یکون
کل عهد عقدا. تفسیر کشاف هم دارد العقد العهد الموثق (عهد وثیق) و
شبّه بعقد الحبل.
خلاصۀ مطلب ایشان این است که عقد
یعنی گره و در عقود اعتباری به این لحاظ میگویند
عقد که بین دو التزام گره بسته میشود، بین دو قرار ربط
برقرار میشود، ربط قرار بقرار، ربط التزام بالالتزام این میشود
عقد و این صادق است بر عقد استصناع و لذا اوفوا بالعقود عقد استصناع را
تصحیح میکند و لازم الوفاء میکند. این محصل
مطلبی که در کتاب کلمات سدیدة مطرح کردند.
ملاک صدق عقد در کلام فقه العقود
در کتاب فقه العقود جلد 1 این بحث را مطرح
کردند که ملاک صدق عقد ببینیم چیست. بعد در تعاریف اهل
سنت بررسی کردند این معنای عقد را، در تعاریف حقوق غرب
این را مطرح کردند، حالا فعلا به او نمیپردازیم، در صفحۀ
183 جلد 1 میگویند ما تعریف عقد را در فقه شیعی
حالا بررسی کنیم. عبارتی را که نقل میکنند از محاضرات
تقریرات مرحوم آقای خوئی هست که گفته العقد شد احد
الالتزامین و عقده بالآخر. بعد ایشان اشکال میکند میگوید
اولا: عقد اعم از التزام است. شما در ضمن عقد بیع چه بسا التزامی
ندارید، اعتبار ملکیت میکنید، شما در عقد نکاح مخصوصا
نکاح موقت التزامی ندارید، عقد موقت میبندید با
یک خانمی، انشای زوجیت میکنید، اعتبار
زوجیت میکنید، هیچ نوع التزامی شما ندارید،
او هم چه بسا هیچ التزامی ندارد، او هم پذیرفته این
اعتبار زوجیت را، پس شما که عقد را تعریف میکنید به
التزام مرتبط به التزام طرف آخر این شامل عقود اعتباریه که متضمن
هیچ التزامی نیست نمیشود.
[سؤال: … جواب:] آن حکم عقلاء است که مهر او را
میدهد. قوام عقد نکاح موقت این نیست که من ملتزم باشم مهر او
را بدهم.
مرحوم نائینی فرموده: علت اینکه
عقد البیع را میگویند عقد، عقد النکاح را میگویند
عقد، آن التزامات جنبیاش است. و لذا بیع معاطاتی میگوید
عقد نیست چون هیچ التزام جنبی ندارد.
حالا اشکال صغروی دارد کلام ایشان که
نخیر بیع معاطاتی هم تمام شروط بیع لفظی را عملا
دارد ولی از نظر کبروی ایشان میگوید منشأ صدق عقد
بر بیع آن التزامهای جنبی است یعنی من ملتزمم فسخ
نکنم، من ملتزمم مبیع را تحویل بدهم، من ملتزمم ثمن را به بایع
بدهم، اینها منشأ میشود صدق کند عقد بر بیع و الا بیع
صرف تملیک و تملک باشد عقد نیست. در حالی که این خلاف
وجدان عرفی است، در وجدان عرفی بیع عقد است، نکاح عقد است و لو
هیچ التزامی من به طرف مقابل ندهم.
[سؤال: … جواب:] التزام یعنی تعهد.
تعهد باید به فعل تعلق بگیرد، تعهد که به غیر فعل نمیشود
تعلق بگیرد.
و لذا محقق اصفهانی تعبیر را عوض کرده،
تعبیرش دقیقتر از تعبیر آقای خوئی است.
ایشان گفته العقد هو القرار المرتبط بقرار آخر، قرار صادق است هم بر التزام
هم بر اعتبار. عهد به معنای التزام یک قسمی از قرار است، ولی
عهد بالمعنی الاعم ممکن است همان اعتبار باشد.
تفاوت عقد و عهد در کلام فقه العقود
بعد ایشان در کتاب فقه العقود فرق بین
عقد و عهد را مطرح میکنند میگویند عهد به دو معنا میآید:
عهد به معنای وصیت آمده مثل عهد امیر المؤمنین علیه
السلام به مالک اشتر، یا لا ینال عهدی الظالمین، این
عهد به معنای التزام که نیست، عهد یعنی وصیت
یعنی خدا عهد امامت را سفارش میکند مثلا، میشود عهد
امامت. البته عهد تکلیفی هم ما داریم، عهدنا الی
ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی، آن وصیتی
است که در آن، امر تکلیفی شدند ابراهیم و اسماعیل به
یک عملی. پس عهد معنای اولش یعنی وصیت که اعم
است از وصیت عهدیه مثل لا ینال عهدی الظالمین
یا وصیت تکلیفیه مثل عهدنا الی ابراهیم و
اسماعیل ان طهرا بیتی.
معنای دوم عهد میثاق است، و منهم من
عاهد الله. اینجا وقتی عهد به معنای میثاق بود فعلش عاهد
است عهد نیست. عهدنا الی ابراهیم یا عهدی به
معنای وصیت است اما عهد به معنای میثاق فعلش عاهد است، و
منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن، یا براءة من الله و رسوله
الی الذین عاهدتم من المشرکین، عهد به این معنای
میثاق که فعلش عاهد است، این عهد است که میگویند به او
وفا کن و الا آن عهد به معنای وصیت در واقع سفارش است وصیت است،
شخصی که عهد میکند که به او نمیگویند وفا کن، طرف
مقابل باید به او وفا کند، و اوفوا بعهدی، عهد من است شما وفا
کنید چون عهد به معنای اول است به معنای وصیت است اما
معنای دوم که میثاق است خود شخصی که عهد میبندد
باید وفا کند. و من اوفی بما عاهد علیه الله
فسیؤتیه اجرا عظیما، و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم، الموفون
بعهدهم اذا عاهدوا. الذین یوفون بعهد الله اینجا ممکن است
معنایش این باشد الذین یوفون بما عاهد الله ولی
این آیه به نظر من احتمال دارد به همان معنای اول باشد که
یوفون بعهد الله یعنی یوفون بوصیة الله مثل و اوفوا
بعهدی و لذا این آیه را مناسب نبود ایشان بیاورد
ولی آیات قبلی خوب است.
بعد ایشان فرموده حالا که عهد معنای
دومش که فعلش تعاهد است به معنای میثاق است و وفای به عهد به
این معنای دوم است بعد ایشان گفتند عقد بهلحاظ معنای اول
عهد اگر حساب بشود اخص از اوست چون عهد به معنای وصیت ممکن است عقد
نباشد، اما بهلحاظ معنای دوم عهد ما باید حساب کنیم، یعنی
تعهد، به معنای دوم اگر بگیریم هر عهدی به معنای
میثاق، عقد است. پس درست نیست ما بگوییم عهد به
معنای دوم اعم است از عقد، نخیر، عهد به معنای دوم که
میثاق است اعم نیست از عقد، کل عهد بمعنی المیثاق عقد. اشتباه
کرده مجمع البیان گفته عهد اعم است از عقد، عهد به معنای دوم که
میثاق است اعم از عقد نیست. بلکه عقد اعم است از عهد، چرا؟
برای اینکه رب عقد لیس میثاق مثل عقد البیع و کل
میثاق عقد. پس عهد به معنای میثاق عقد است ولی میتواند
یک عقدی متضمن میثاق نباشد و عهد نباشد.
این نتیجۀ این
فرمایش این است که بعد هم تصریح میکنند میگویند
به نظر ما عقدی که متضمن میثاق است که از او تعبیر میکنند
به عهد، او واجب الوفاء است، و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا، اوفوا بالعهد
یعنی اوفوا بمیثاقکم، عقد به معنای میثاق عهد است و
او واجب الوفاء است. وفای به وعد هم در صورتی که این وعد تعهد
باشد نه صرف اخبار واجب الوفاء است، واجب است. اینکه معروف شده وفای
به وعد واجب نیست این درست نیست، روایات داریم
وفای به وعد به آن معنا که شخص ملتزم بشود میثاق ببندد با طرف مقابل، من
متعهدم تا درس بخوانی خرج تو را بدهم، باید وفا کند، و اوفوا بالعهد
ان العهد کان مسؤولا.
این محصل نظر ایشان است البته
ایشان راجع به عقد استصناع بحث نکردند و لکن نتیجهاش این است
که اگر عقد استصناع متضمن میثاق است متضمن تعاهد است این واجب الوفاء
است.
میگوییم: ما یک
عرضی داریم روی این کار کنید. دو جور وجوب وفاء
داریم یک وجوب وفایی که حق میآورد که طرف که
متعهدله است میتواند شکایت بکند، یک وجوب وفایی
هست که نمیتواند شکایت کند. شما نتیجۀ فرمایشتان این
است که میثاقی بستند این صانع و مستصنع عهدی بینشان
هست و عقد به معنای میثاق بینشان است و این را هم اوفوا
بالعقود میگیرد هم اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا، بسیار
خوب، آقای سیستانی هم احتیاط واجب میکند اما اگر
منِ صانع وفا نکردم آیا آن مستصنع میتواند برود دادگاه شکایت
کند بگوید ما با هم قرارداد بستیم، بنا شد ایشان صد عدد
یخچال برای ما تولید کند ایشان صاحب شرکت یخچالسازی
است قرارداد بستیم یک بیعانه هم به او دادیم اما حالا
آمده میگوید نخیر مواد اولیه گران شده من نمیخواهم
من زیر بار نمیروم بیا قرارداد جدید ببندیم
یا اصلا من با یک شرکت دیگری قرارداد بستم دهها هزار در
سال تولید یخچال میکند میگوید وقت ندارم
برای تو یخچال تولید کنم برو سراغ کس دیگری
آیا میتوانم بروم شکایت کنم؟ بحث در این است. مگر هر
التزامی و تعهدی میشود بر اساس او شکایت کرد؟
آن موردی هم که صاحب قراءات فقهیة معاصرة
گفتند همین بود دیگر. ما آن مثالی هم که زدیم همین
بود که باجناغی به باجناغش میگوید ما اینجا غریب
هستیم متعهد باش حالا که به من میگویی بمان قم با هم
برویم قم درس بخوانیم خلاصه یک هفته شما سور بده یک هفته
هم ما به شما سور بدهیم، التزام است، التزام طرفینی هم هست، یا
شما ملتزم باش سور بدهی من هم ملتزمم سور شما را بیاییم، این
[مثال] بهتر است، التزام که لازم نیست از جیبم چیزی خرج
کنم، شما ملتزم باش هر جمعه سور بدهی و من هم ملتزمم که قبول کنم اجابت کنم
دعوت شما را، حالا یا او سور نداده یا من اجابت نکردم، آیا
کسی حق شکایت دارد؟
خدا رحمت کند یک آقایی بود رفت
بعد از درس یک بندۀ خدایی که یک انحرافاتی
داشت حدیث رد الشمس را انکار میکرد، این را خیلی
قهار بود آن آقا مغرور شد رفت گرفتش گفت برویم پاسگاه، او را برد پاسگاه، شاگردان
او هم دنبالش راه افتادند رفتند پاسگاه، این آقا گفت من شکایت دارم از
این شخص، او هم یک ورقهای گذاشت شاکی: فلان، مشتکیعلیه:
آقای فلان، مورد شکایت؟ مانده بود چی بنویسد، گفت
بنویس انکار حدیث رد الشمس. او هم مانده بود بندۀ خدا چی
بنویسد، آخرش گفت رها کنید هر دو تایشان مشکل دارند
بگذارید بروند. الان این باجناغ شکایت کند ایشان ملتزم شد
که هر هفته سور بدهد و حاضر نیست سور بدهد، کدام دادگاهی در
دانیا رسیدگی میکند به این پرونده؟ متعهد شد به
من وقتی خانه میخرم قرض بدهد حالا میگوید نه خودم
بیشتر احتیاج دارم. بحث در این است.
[سؤال: … جواب:] کدام دادگاهی
رسیدگی میکند؟ … ببینید فعلا بحث در این
است که گفته میشود عقد استصناع که ماهیت زوجیت ماهیت
ملکیت نیست، صرف التزام متقابل است، الان معنای فقه العقود
این شد هر التزامی (حالا متقابل هم که لازم نیست، شدّ الالتزام
لازم است) شما ملتزم باش سور بدهی من هم ملتزم هستم قبول کنم این هم
میشود التزام مشروط، مشدد، آیا شما که این را واجب الوفاء
میدانی آیا این عقد مصطلح است که بر اساس او حق
پیدا میکند طرف مقابل نه تکلیف الهی، حق
عقلایی، حق الناس که بتوانیم بر اساس او پرونده تنظیم کنیم
شکایت کنیم، بحث در این است.
تامل بفرمایید انشاءالله بقیه
مطالب هفتۀ آینده.
و الحمد لله رب العالمین.