دانلود فایل صوتی 14020824=7
دانلود فایل متنی جلسه 7 - تاریخ 14020824

فهرست مطالب

فهرست مطالب

جلسه 7-25

چهارشنبه – 24/08/1402

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم ‌الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

 

بحث راجع به سرقفلی به این‌جا رسید که عرض کردیم آقای خوئی تمسک کردند به روایات عقد سکنی. اشکال شد به ایشان در مبانی منهاج الصالحین که عقد السکنی با موت مالک باطل می‌‌شود چون صحیحه ابن اذنیه می‌‌گفت قضی علیه السلام بردّ الحبیس و اعطاء المواریث. ردّ الحبیس یعنی با موت مالک باید آن‌چه را که حبس کرده به دیگران باید برگردد، عقد سکنی هم یک نوع حبس است، مورد تطبیقش هم همین عقد سکنی بود.

ما جواب دادیم که روایاتی داریم که تقیید می‌‌زند این صحیحه ابن اذینه را به جایی که توقیت بشود عقد سکنی حالا یا توقیت دائم یا توقیت موقت و رد حبیس در جایی است که اطلاق باشد در عقد سکنی، در این سرقفلی‌ها که قطعا اطلاق نیست، کالصریح است در توقیت دائم.

و لکن عرض کردیم مشکل این است که عقد سکنی به قول آقای خوئی حد وسط هست بین اجاره و بین عاریه، ‌در اجاره مشهور قدماء و نیز صاحب جواهر، مرحوم مجلسی، به شیخ انصاری هم نسبت دادند ما فعلا پیدا نکردیم در معاصرین هم آقای زنجانی گفتند که عقد اجاره با موت مالک باطل می‌‌شود. آن وقت عقد اجاره با موت مالک باطل بشود عقد سکنی که حد ضعیف است متوسط است بین اجاره و عاریه باطل نشود، این یک نوع استبعاد دارد. آن وقت تعارض می‌‌شود بین روایات.

مستند مشهور قدماء روایت ابراهیم بن محمد همدانی بود. دیدیم تقریراتی هست از مرحوم آقای بروجردی به نام الرسائل الفقهیة، ‌این روایت را مطرح کردند و بحث کردند و جالب این است که ایشان در این کتاب که تقریر بحث اجاره ایشان است فرمودند برخی استدلال کردند به این روایت ابراهیم بن محمد همدانی بر صحت اجاره بعد از موت مالک و برخی استدلال کردند به بطلان اجاره بعد از موت مالک، بعد فرمودند ما احتمال‌هایی که موافق صحت است می‌‌گوییم، دو احتمال را گفتند هر دو را گفتند خلاف ظاهر است. بعد احتمال‌های بطلان را چند احتمال گفتند هیچ کدام را نگفتند خلاف ظاهر است. ولی آخرش فرمودند که بعد از هذه احتمالات فی تلک الروایة فهی تکون مجملة و یکون الاستدلال بها للصحة او البطلان مشلکا فالحق ما ذکرناه من ان الاشبه بالقواعد هو القول بالصحة بعد ان لم نجد نصلا معتبرا علی البطلان. آقا خدا رحمتت کند دو احتمال ذکر کردی که موافق با قول صحت بود احتمال اول این بود: ان کان لها وقت مسمی یعنی اجاره وقت مسما داشت که ده ساله بود در این روایت، این‌جور معنا کنیم، بعد ذیلش که دارد در جواب امام هست که فان لم تبلغ ذلک الوقت بگوییم توضیح همین مورد سوال است که اجاره مدت ده ساله داشت این زن که موجر بود قبل از این‌که انتهای اجاره بشود مرد، فان لم تبلغ یعنی ان لم تبلغ المرأة ذلک الوقت یعنی زودتر از ده سال مرد این می‌‌شود توضیح همان سؤال سائل، بعد بگوییم و ان لم تبلغ ذلک الوقت و بلغت ثلثه او نصفه فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت یعنی بنسبة ما بلغت یعنی تا حالا این چند سال را که اجاره می‌‌دادند به آن خانم حالا که این خانم در اثناء مدت اجاره فوت کرده، به نسبت آن‌چه که قبلا می‌‌دادند به خانم یک سوم مثلا شد دادند به خانم، به نسبت او حساب می‌‌کنند تتمه‌اش چقدر است می‌‌شود دو سوم مثلا، فتعطی ورثتها بنسبة ما بلغت، یک سوم این ده سال را زن زنده بود به نسبت آن یک سوم حساب ورثه چقدر می‌‌شود دو سوم از مدت اجاره، یک سومش رفت دو سومش ماند، فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت را می‌‌گوییم بنسبة ما بلغت، چون اگر بگوییم بقدر ما بلغت آن یک سوم را باید بدهیم به آن ورثه، این‌جور معنا کنیم می‌‌گویند پس این دو سوم را چرا که بعد از فوت این مادر که موجر اصلی بود دو سوم مدت اجاره را که دیگر مادر زنده نیست نگفت بدهید، معلوم می‌‌شود اجاره باطل است. قائل به صحت می‌‌گوید فتعطی ورثتها بنسبة ما بلغت یعنی نسبت به بلوغ این زن در این مدت یعنی یک سوم از این ده سال را این زن درک کرد و مرد به نسبت این یک سوم می‌‌سنجیم بقیه‌اش چقدر می‌‌شود از ده سال؟ دو سوم، اجرت آن دو سوم باقیمانده را به ورثه می‌‌دهیم، درست می‌‌شود قول به صحت.

ایشان می‌‌گوید هذا الوجه فی غایة البعد و فیه من التکلف و خلاف الظاهر ما تری. پس وجه اول قول به صحت را ایشان شدیدا رد کرد.

وجه دوم برای قول به صحت اجاره. می‌‌گوید بگوییم روایت می‌‌گوید لورثتها تلک الاجارة یعنی تا حالا طرف اجاره مادر‌شان بود، از این به بعد طرف اجاره می‌‌شود ورثه و اجاره هنوز باقیست، ذیلش که می‌‌گوید و اذا لم تبلغ ذلک الوقت و بلغت ثلثه آن را چه جور توجیه کنیم؟ آن را می‌‌گوید روایت می‌‌خواهد بگوید تا حالا هر چی اجرت مانده فورا مستاجرها باید بدهند به ورثه چون دیون میت حال می‌‌شود، چه دیونی که میت بدهکار است چه دیونی که میت طلبکار است، و لذا روایت می‌‌گوید تا حالا اگر یک سوم این ده سال گذشته باید فورا این یک سوم را اجرتش را حساب کنند هر چی به مادر ندادند بدهند به ورثه‌اش، نسبت به آینده هر سال آخر سال پرداخت می‌‌کنند اما نسبت به گذشته مطالبات میت حال شد. این قول به صحت را اقتضاء می‌‌کند.

ایشان فرموده این توجیه هم درست نیست. چون اولا: دیون میت که فقط دیون علی المیت حال می‌‌شود، دیون للمیت که میت طلبکار است حال نمی‌شود. حالا شیخ طوسی در نهایه گفته بر اساس روایت ضعیفه ابی‌بصیر:‌ الرجل اذا مات حل له ما له و ما علیه، ولی حالا این قول ضعیف است، و خلاف ادعای اجماع کرده خود شیخ طوسی که طلب‌های میت حال نمی‌شود، وانگهی اگر طلب‌های میت حال بشود که اجرت کل ده سال را باید فورا بدهد این مستاجر بدبخت، چرا فقط اجاره‌های امسال را، وسط سال مرده هنوز آخر سال نشده، گفته بود تا آخر سال صبر می‌‌کنیم، بعد اجرت را می‌‌دهیم، ‌این وجه دوم می‌‌گوید دین امسال را باید وسط سال بدهند به ورثه چون اذا مات حل ما له و ما علیه، آقای بروجردی طبق نقل این تقریرات فرمودند اگر بنا است دیونی که بر میت طلبکار است حال بشود چرا فقط اجرت امسال که الان وسط سال هستیم تا آخر سال بنا بود اجرت را بدهند، باید حالا که مادر مرده الان به ورثه بدهند، خب اگر طلب‌های میت حال می‌‌شود اجرت سال‌های دیگر هم باید حال بشود. چه فرق می‌‌کند.

[سؤال: … جواب:] میت طلبکار اجاره ده ساله است.

بعد ایشان فرمودند که اصلا فلورثتها تلک الاجارة‌ این‌جور که شما معنا می‌‌کنید یعنی طرف اجاره بعد از این ورثه هستند، اصلا این معنا ندارد، اصلا ورثه چکاره هستند؟ اجاره با آن مرحومه بوده بگویید نافذ است، اجرت‌ها را آن مرحومه مالک بوده در ذمه مستاجر آن اجرت‌ها به ارث می‌‌رسد به ورثه‌اش، اصلا ورثه طرف قرارداد اجاره نیستند آقا، یعنی چی فلورثتها تلک الاجارة؟

[سؤال: … جواب:] این‌که شما بگویید ورثه طرف اجاره هستند… کی می‌‌گوید با ورثه می‌‌تواند اقاله کند؟ بر فرض بتواند اقاله کند که شاید عقلایی هم باشد ایشان می‌‌گوید فلورثتها تلک الاجارة اصلا معنا ندارد چون اجاره صحیح است طرف اجاره هم آن مرحومه بوده، فقط ورثه مالک اجرتی می‌‌شوند که آن مرحومه در ذمه مستاجر مالک بوده.

بعد اشکال چهارم آقای بروجردی به این وجه دوم که قائل به صحت می‌‌گوید، می‌‌گوید: شما ذیل روایت که می‌‌گوید ثلث این اجرت را، اگر این لم تبلغ ذلک الوقت و بلغت ثلثه فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت، شما می‌‌گویید فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت فعلا، الان این اجرت گذشته را بدهند ولی اجرت آینده را هم می‌‌دهند به این ورثه، اما سر وقتش. ببخشید این‌ها را از جیب مبارک در می‌‌آورید؟ روایت می‌‌گوید فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت یعنی به این مقدار به ورثه می‌‌دهند ظاهرش این است که بیشتر از این نمی‌دهند نه این‌که بیشتر از این الان نمی‌دهند، می‌‌گذارند آخر هر سال تا ده سال تمام بشود بدهند به ورثه.

پس این احتمال دوم هم خلاف ظاهر است. این هم خلاف ظاهر شد. بعد فرمود و اما ما یوافق البطلان، دیگر وارد تفصیل ما یوافق البطلان نمی‌شویم چون هر چه توضیح بدهیم بر ضرر قول به صحت اجاره است بعدا خودمان توضیح می‌‌دهیم اما عرض من این است که ایشان احتمالاتی که موافق با قول بطلان است نقل می‌‌کند منها، منها، این دو تا، منها، سه تا، همه این‌ها موافق با قول به بطلان است، ‌سه تا، بعد می‌‌گوید هذه احتمالات فی تلک الروایة، ‌به هیچ کدام از این سه احتمال هم ایراد نمی‌گیرد. وقتی شما دو تا احتمال موافق قول به صحت را شدیدا رد می‌‌کنید، این سه احتمال قول موافق با بطلان را اصلا رد نمی‌کنید، بعد می‌‌گویید که روایت مجمل است؟!‌ من نمی‌فهمم، مگر این‌که بخواهید بگویید: آقا! آن دو احتمال که درست نیست، این سه احتمال هم نه هیچ کدام موافق ظهور است نه جامع بین این‌ها موافق ظهور است. و لذا حدیث مبهم است. اگر مقصود این باشد یعنی درست است که سه احتمال موافق با بطلان اجاره خلاف ظاهر نیست هیچ‌کدام، اما شاید یک احتمال دیگری باشد موافق صحت غیر از آن دو احتمال، ولی روایت مبهم است، ظهور ندارد روایت در این سه احتمال موافق با بطلان، ولی خداییش این‌جور مجمل کردن حدیث همچین مشکل است. شما یک وقت می‌‌گویید که احتمال موافق صحت هم خلاف ظاهر است احتمال موافق بطلان هم خلاف ظاهر است من جهة اخری خوب است هر کدام از این احتمال‌ها از یک حیث خلاف ظاهر هستند یک وقت هیچ اشکال نمی‌کنید به این سه احتمال موافق بطلان و به آن دو احتمال موافق صحت شدیدا اشکال می‌‌کنید، بعد چه جور انتظار دارید ما باور کنیم که این روایت مجمل است. خب سه احتمال موافق بطلان است آن دو احتمال هم که رد شد که موافق با صحت بود.

[سؤال: … جواب:] جامع بین این سه وجه بطلان نتیجه‌اش بطلان است دیگر، ‌حالا هر کدام به تنهایی محتمل است. ولی پنج احتمال هست دو احتمال موافق صحت است گفتید شدیدا نادرست است، می‌‌ماند این سه احتمال، تعین ندارد ولی هر کدام باشد موافق بطلان است دیگر.

اگر آخرش بگویید من کار ندارم روایت برای من روشن نیست، شاید غیر از این پنج احتمال یک احتمال دیگری باشد به ذهن من نمی‌رسد، آن بحث فنی نیست دیگر، آخه ما مراجعه می‌‌کنیم به کتاب‌ها که وجه فنی یاد بگیریم، وقتی پنج تا وجه می‌‌گویید دو تا وجه صحت را ابطال می‌‌کنی می‌‌ماند سه تا وجه بطلان آن‌ها را هم ابطال نمی‌کنید خب آدم می‌‌گوید متعین در معنای روایت یکی از این سه وجه بطلان است دیگر.

ما فرمایش آقای زنجانی را هم نقل کنیم که طرفدار قول به بطلان است و این روایت را دال بر بطلان می‌‌داند. آقای زنجانی خلاصه فرمایش ایشان این است: می‌‌گویند ببینید این روایت را دقت کنید روایت را می‌‌خوانم بعد فرمایشات آقای زنجانی را می‌‌گویم، کتبت الی ابی‌الحسن علیه السلام و سألته عن امرأة آجرت ضیعتها عشر سنین علی ان تعطی الاجارة، در بعض نسخه‌ها دارند اجرت، فی کل سنة عند انقضائها لایقدم لها شیء من الاجارة‌ ما لم یمض الوقت، آقایان معنا کردند که شرط شده در ضمن اجاره که تا آخر هر سال نشده این خانم مطالبه اجرت نکند، ماه به ماه اجرت نگیرد بلکه سال به سال بگیرد. ولی بنده یک احتمالی می‌‌دهم حالا شاید احتمال ضعیف باشد، که لایقدم لها شیء من الاجارة ما لم یمض الوقت، متعارف بوده اجاره زمین کشاورزی را هر سال موقع محصول می‌‌گرفتند، این مستاجر گفت: خانم! من اجاره هر سال را آخر ده سال می‌‌دهم، لایقدم لها شیء من الاجارة ما لم یمض الوقت در آن عبارت بعدی وقت به معنای انتهای مدت اجاره است، هل یجب علی ورثتها انفاذ الاجارة الی الوقت؟ احتمال دارد معنایش این باشد اجرت هر سال را شرط کرده من اخر وقت اجاره می‌‌دهم. چون کشاروزی هر ساله است، متعارف در اجاره زمن کشاورزی ظاهرا این است چون کشاروز حقوق ندارد که هر ماه بیاید اجاره بدهد، صبر می‌‌کند موقع محصول که می‌‌رسد محصول‌ها را می‌‌فروشد می‌‌آید خمسی دارد می‌‌دهد، اجاره زمین را می‌‌دهد، ‌این‌جوری است دیگر. فی کل سنة، سال ذراعی، ظاهرا این‌جور بوده. احتمال دارد، حالا بگویید احتمال ضعیف، که اجاره در هر سال را شرط کرده بود آخر ده سال بدهد. ولی آقایان این‌جور نفهمیدند. طبق برداشت آقایان شرط بوده که اجاره هر سال را ماه به ماه نگیری خانم، من از کجا بیاورم ماه به ماه بدهم، علی ان تعطی الاجارة أی الاجرة‌ فی کل سنة عند انقضائها، آخر سال.

[سؤال: … جواب:] من می‌‌گویم عند انقضاء مدة الاجارة که عشر سنین است.

علی ان تعطی الاجارة‌ ‌أی الاجرة‌ فی کل سنة‌ عند انقضاء تلک السنة لایقدم لها شیء من الاجارة ما لم یمض الوقت یعنی ما لم یمض تلک السنة. فماتت قبل ثلاث سنین او بعدها، حالا سر سال یک مقدار قبل یک مقدار بعد، مرد، ‌سه سال از مدت اجاره گذشته بود، هل یجب علی ورثتها انفاذ الاجارة‌ الی الوقت، آیا بر ورثه لازم است که این اجاره را تنفیذ کنند تا آخر ده سال؟ همین جا به شما بگویم، بعضی‌ها مثل آقای زنجانی استظهارشان این است که این ورثه نسبت به سال‌های آینده روشن بود برای‌شان‌ که اجاره منفسخ است، هل یجب علی ورثتها انفاذ الاجارة الی الوقت، وسط سال که مادر ما مرده امسال دیگر باید تا آخر سال صبر کنیم؟ سال‌های دیگر که تمام شده، امسال را تا آخر سال صبر کنیم یا نه، وسط سال زمین‌مان را می‌‌توانیم پس بگیریم؟ آقای زنجانی این‌جور معنا می‌‌کنند. ولی خیلی‌ها معنا کردند که آیا ورثه باید اجاره را تا آخر وقت اجاره تا آخر ده سال قبول کنند‌ام تکون الاجارة منقضیة بموت المرأة؟ فکتب علیه السلام ان کان لها وقت مسمی لم یبلغ در بعض نسخ کافی است، لم تبلغ در نسخه‌های دیگر کافی است، در تهذیب هست لم تبلغه، فماتت فلورثتها تلک الاجارة فان لم تبلغ ذلک الوقت یا و ان لم تبلغ ذلک الوقت و بلغ ثلثه او نصفه او شیئا منه فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت من ذلک الوقت ان‌‌شاءالله.

آقای زنجانی خلاصه فرمایش‌شان این است که ظاهر این عبارت که در ذیل گفت و ان لم تبلغه، ببنید! داشت که ان کان لها وقت مسمی لم تبلغه، در تهذیب این‌جور است، این ظاهرش این است که به همان وقت مسما می‌‌خورد، ان کان لها وقت مسمی که این خانم قبل از این‌که برسد به آن وقت مسما مرد، ایشان می‌‌فرماید ظاهر این است که وقت مسما هم همان آخر هر سال است، می‌‌خواهد بگوید قبل از این‌که برسد به آخر سال این خانم مرد، ‌وقتی مسما آخر سال است برای گرفتن اجرت، قبل از این‌که به آن وقت مسما برسد مرد. در ذهن این سائل این بوده که اجاره نسبت به سال‌های بعد که منفسخ است، یابن رسول الله حکم امسال را بفرمایید که نسبت به امسال که مادر ما قبل از این‌که آخر سال بشود مرد، امسال تا مادر ما مرد آب کفنش خشک نشد برویم این زمین را پس بگیریم یا تا آخر امسال صبر کنیم، اجاره نسبت به امسال باقی است. ایشان می‌‌فرماید چرا من این‌جور معنا می‌‌کنم؟ چون اگر بگوییم ان کان لها وقت مسمی لم تبلغه یعنی آن عشر سنین، بگوییم یعنی اگر این اجاره مدت ده ساله دارد که این خانم قبل از این‌که ده سال تمام بشود مرد، اگر واقعا بحث در این است که آیا اجاره نسبت به آینده باقی است یا باقی نیست، پس چرا این سائل حرف‌های اضافه زد؟ علی ان تعطی الاجارة فی کل سنة عند انقضاءها، ‌چه ربطی دارد به سؤال و جواب؟ اگر سؤال از این است که این اجاره آیا تا آخر وقت باقی است یا اجاره منفسخ می‌‌شود، سؤال اگر از این بود که در هنگام موت مرأه منفسخ می‌‌شود این سؤال‌ها چیه پس؟ این فرض‌ها چیست که شرط هم این بود که آخر هر سال اجرت را به این زن بدهند، این معلوم می‌‌شود این دخل دارد در مطلب، این معلوم می‌‌شود ذهن سائل این بوده که یابن رسول الله!‌ ما مشکل‌مان همین شرط است که شرط شده بود آخر امسال اجاره را به مادر ما بدهند، راجع به این سؤالات مطرح می‌‌شود. این یک جهت.

جهت دوم: ایشان می‌‌فرماید: این کلام امام که ان کان لها وقت مسمی لم تبلغه اگر بخورد به مدت اجاره، آخه این تکرار فرض سائل است این عرفی نیست، تشقیق شقوق در جواب امام باید در محور سؤال سائل باشد، سؤال سائل این است که مادر ما ده ساله اجاره داد وسط مدت مرد، امام بگویند با دو جمله شرطیه: اگر این اجاره ده ساله است و مادر شما قبل از رسیدن به آخر ده سال بمیرد حکمش این است، این تشقیق شقوق عرفی نیست برای این‌که سائل این را فرض کرد. بعد ذیلش که می‌‌فرماید فان لم تبلغ ذلک الوقت و بلغت ثلثه أو نصفه یعنی اگر زن نرسید تا آخر، وسطش مرد، فرض هم این است که وسطش مرده، ‌حالا قطع نظر از این‌که تشقیق شقوق معنا ندارد بعد امام چرا فرمود تعطی بقدر ما بلغت؟ به اندازه زمانی که این زن زنده بود بدهند به ورثه‌اش اجرت را، اجرت آینده را هم باید بدهند به این ورثه چون اجاره اگر باقی باشد باید اجرت آینده را هم بدهند. مگر معنا کنید فتعطی ورثتها بقدره‌ أی بنسبة یعنی اگر یک سوم مادر زنده بود به نسبت یک سوم که می‌‌شود از مدت اجاره مانده دو سوم، به او اجرت را بدهند به ورثه، ‌آن یک سوم را که دادند لابد به مادرشان، این‌ها عرفی نیست، فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت معنا می‌‌کنید بنسبة ما بلغت یعنی ما بلغت را حساب می‌‌کنید یک سوم زن بلغت، ‌زن تا آن یک سوم ده سال زنده بود. او را که لابد می‌‌گویید به زن داده، بعد از این اگر می‌‌گویید اجاره صحیح است یعنی بعد از این به نسبت آن یک سوم که می‌‌شود دو سوم باقی از آن ده سال آن‌ها را بدهند به ورثه این‌ها خلاف ظاهر نیست؟ این‌ها خلاف ظاهر است دیگر.

و لذا آقای زنجانی فرمودند ما استظهارمان از این روایت این است که این روایت سؤال از این است که می‌‌گوید اجاره سال‌های آینده که منفسخ است، اما امسال حکمش چیست، امام تشقیق شقوق می‌‌کند می‌‌فرماید یک وقت آخر سال رسیده، مثلا اول فروردین سر سال‌شان است، این خانم سی‌ام اسفند مرد، این می‌‌شود ان کان لها وقت مسمی لم تبلغه، نرسید به آن اول فروردین، خب نرسید. این یک فرض. فلورثتها تلک الاجارة‌ یعنی اجاره حق ورثه است که قبول کنند بعد از این یا قبول نکنند، می‌‌توانند هم بگویند ما نمی‌خواهیم اجاره یعنی این اجاره را ما قبول نداریم. حالا یا می‌‌شود بطلان اجاره در آینده یا می‌‌شود فوقش مثل فضولی. فان لم تبلغ ذلک الوقت حالا اگر فرض کنید اول مهر است این خانم مرد، بلغت نصفه، نه این‌که سی‌ام اسفند است که یک سال تمام شده ولی به اول فروردین که اول سال است نرسید، اول مهر مرد، این‌جا امام می‌‌فرماید اجاره نسبت به آینده که آن شش ماه بعد باطل می‌‌شود ولی به نسبت این شش ماه اول سال اجرت را بده به این ورثه، اجاره نسبت به روز وفات این خانم به بعد منفسخ می‌‌شود فکر نکنید فقط اجاره سال‌های آینده منفسخ شده، نه، اجاره نسبت به این شش ماه آینده امسال منفسخ می‌‌شود و شش ماه اول سال اجرتش را باید مستاجرین به ورثه بدهند.

آن وقت روایت را ایشان می‌‌گوید خیلی قشنگ معنا می‌‌شود با این توجیه ما، این‌جوری می‌‌شود: ان کان لها وقت مسمی یعنی ان کان للاجارة مثلا وقت مسمی یعنی تعیین کردند آخر سال اجرت را بدهید، لم تبلغه، ‌این خانم سی‌ام اسفند مرد، فلورثتها تلک الاجارة، اجرت امسال که گذشته، ‌سی‌ام اسفند است، یک سال دست این مستاجر بود، اجرت امسال را می‌‌دهند به ورثه، ‌فلورثتها تلک الاجارة یعنی تلک الاجرة یا تلک الاجارة‌ از باب این‌که اجرت را می‌‌دهند به این ورثه. فان لم تبلغ ذلک الوقت، اگر سی‌ام اسفند نمرده این خانم، تبلغ یعنی این خانم، و بلغت ثلثه او نصفه، مثلا نصف این مدت یعنی تا اول مهر زنده بود و اول مهر مرد، روز شروع دبستان‌ها این مرد، فتعطی ورثتها، ‌به ورثه این خانم، ‌بقدر ما بلغت من ذلک الوقت یعنی به قدر آن شش ماه اول، از فروردین تا مهر می‌‌شود شش ماه، ‌اجرت آن شش ماه را به ورثه می‌‌دهند. پس آن فرض قبلی این می‌‌شود قبل از این‌که رأس اجل یعنی اول فروردین برسد مثلا همان روز آخر می‌‌میرد این مادر، اجرت امسال نگرفته هنوز دیگر، ‌ولی اجاره‌اش گذشته یعنی یک سال گذشته و اجرت را نگرفته، می‌‌دهند به ورثه. ولی اگر فان لم تبلغ ذلک الوقت اگر نرسیده به آن اول فروردین و لکن نصف سال را گذشته، یعنی تا اول مهر بوده اول مهر مرده این خانم، به اندازه آن نصفی که زنده بوده و اجاره‌اش نافذ بوده و اجرت را ندادند، می‌‌دهند به ورثه.

این هم شد یک احتمال، خداییش این ظهور است؟ فوقش تکلف کنیم این‌جور توجیه کنیم، بعد می‌‌شود ظهور؟ آیا بهتر نیست که بگوییم حدیث مضطرب است، ‌این راوی درست نقل نکرد این مکاتبه را؟ آخه به زور تحمیل کنیم به یک روایتی یک معنایی را چون احتمالات دیگر ابعد است.این درست نیست شما بگویید ان لم تبلغ ذلک الوقت یعنی سی‌ام اسفند که اول فروردین می‌‌شود رأس السنة، فان لم تبلغ ذلک الوقت و بلغت ثلثه أو نصفه این را می‌‌گویید یعنی شش ماه گذشته از اول سال، اول مهر مرده مثلا، آخه این‌ها ظهور نمی‌دهد به روایت. حالا به قول آقا شاید آقای بروجردی هم همین مشکل را داشته، دیده جوابی ندارد برای این احتمالات بطلان الا این‌که بگوید این ظهور نیست، صرف احتمال است و لو مبعد ندارد، مبعد نداشتن کافی نیست مقرب باید داشته باشیم در حد ظهور. و لذا بعید نیست این روایت مجمل بشود.

بقیه مطالب ان‌شاءالله هفته آینده.