دانلود فایل صوتی 14021104=79
دانلود فایل متنی جلسه 079= تاریخ 14021104

فهرست مطالب

فهرست مطالب

حجیت ظهور، جلسه: 10

جلسه 79-634

چهار‌شنبه – 04/11/1402

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم ‌اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

 

تتمه بحث تحریف

قبل از این‌که بحث از حجیت ظهور کتاب را ادامه بدهیم یک خلاصه از بحث تحریف قرآن عرض کنم:

ما عرض کردیم روایات در مورد این‌که آن‌چه که نازل شده است بر پیامبر بیش از آن چیزی است که الان موجود است این روایات بی‌شمار است و لکن از این روایات استفاده نمی‌شود تحریف قرآن، این روایتی را که دیروز خواندیم از کافی که اختلاف نسخه هم بود در کافی طبع دارالحدیث جلد 4 صفحه 674 دارد، سند صحیح است محمد بن یحیی عن احمد بن محمد که ظاهرا احمد بن محمد بن عیسی هست، و لو محمد بن یحیی راوی از احمد بن محمد بن سیار همان سیاری غالی معروف هم هست و لکن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد در کافی بخاطر کثرت موارد ظهور دارد در احمد بن محمد بن عیسی یا احمد بن محمد بن خالد برقی و بیشتر همان احمد بن محمد بن عیسی هست، از علی بن الحکم از هشام بن سالم عن ابی‌عبدالله علیه السلام قال ان القرآن الذی جاء به جبرئیل علیه السلام الی محمد صلی الله علیه و آله سبعة آلاف آیة، در طبع اسلامیه بود سبعة عشر الف، 17000، ‌این‌جا دارد که 7000، و این هم مستندش که نوشته 7000 دو تا نسخه خطی است که یکی نسخه کتاب‌خانه گوهرشاد هست دیگری هم نسخه دانشکده الهیات تهران است و همین‌طور در وافی، ولی بقیه نسخه‌ها سبعة عشرة الف هست و این هم بعید نیست چون صدوق هم در اعتقادات الامامیة صفحه 84 همین 17000 را مطرح می‌‌کند و می‌‌گوید که نزل الوحی ما الذی لیس بقرآن ما لو جمع الی القرآن لکان مبلغه مقدار سبعة عشرة الف آیة. در این روایت و لو تعبیر به قرآن داشت القرآن الذی جاء جبرئیل ولی قرآن مقید هست نه قرآن مطلق، نمی‌گوید قرآن ‌که منصرف باشد به قرآن موجود در بین مردم، حتی آن قرآن موجود در زمان پیامبر هم این‌طور نبود، خصوص قرآنی که جبرئیل بر پیامبر نازل کرد اما آن قرآنی که پیامبر مامور بود به تبیینش برای مردم آن همان حدود 6200 آیه است آن اضافاتی که بر پیامبر نازل شده به آن تنزیل می‌‌گویند هکذا نزلت می‌‌گویند اما این به معنای تحریف قرآن موجود بین مردم نیست.

نکته‌ای هم عرض کنم:

در کافی یک روایت مرسله‌ای هست محمد بن سلیمان عن بعض اصحابه عن ابی الحسن علیه السلام قال قلت له جعلت فداک انا نسمع الآیات فی القرآن لیس هی عندنا کما نسمعها، می‌‌گوید ما گاهی یک آیاتی از قرآن می‌‌شنویم که در قرآن رایج نیست، و لانحسن ان نقرأها کما بلغنا عنکم، و این احادیثی است که از شما به ما می‌‌رسد، قرآنی را بیان می‌‌کند که در این قرآن موجود نیست، ما نمی‌توانیم آن‌ها را بخوانیم که از شما نقل شده. فقال علیه السلام اقرؤوا کما تعلمتم فسیجیئکم من یعلمکم، اشکال ندارد همان‌جوری که یاد گرفتید بخوانید تا زمان ظهور حضرت، آن وقت ایشان به شما یاد می‌‌دهند چطور قرآن بخوانید.

ممکن است کلمه‌ای سقط شده باشد این‌ها به معنای تحریف قرآن نیست کما این‌که در همین اختلاف قرائات گاهی یک حرف سقط می‌‌شود یا نحوه خواندنش فرق می‌‌کند، یخدعون یخادعون، یکذبون یکذّبون، این‌ها طبیعی است، امام فرمود همین نحوی که بین خودتان قرائت می‌‌کنید قرائت بکنید این دلیل بر تحریف نمی‌شود. این روایت را در کافی طبع دالاسلامیه جلد 2 صفحه 619 آورده.

و همین‌طور روایت دیگری که در جلد 2 صفحه 628 آورده که سندش معتبر است، معتبره ابی بصیر عن ابی جعفر علیه السلام نزل القرآن اربعة ارباع، چهار دسته می‌‌شود آیات قرآن: ربع فینا ربع فی عدونا و ربع سنن و امثال و ربع فرائض و احکام.

این هم مشکلی ندارد. معنای ربع فینا این نیست که تصریح شده است به اسم ما، معنای ربع فی عدونا این نیست که تصریح شده است به اسمای اعدای اهل بیت، نه، آیات یک ربعش مربوط به ما هست و لو به عمومات که مصداق بارزش اهل بیت هستند و یک چهارمش مربوط به اعدای اهل بیت است و لو به عموماتی که مصداق بارزش اعدای اهل بیت است، این مشکلی ندارد.

ما دو تا مشکل داریم: یکی این‌که این تحریفی که مطرح می‌‌شود که عمدا اسم علی علیه السلام را حذف کردند از قرآن و اسم اعدای حضرت را عمدا از قرآن حذف کردند ما این را می‌‌گوییم نبوده. بله در بعضی از روایات آمده که اسم حضرت علی بود و حذف شد، حالا بعضی هایش دارد نزلت، او هم مشکل ندارد، ‌بر پیغمبر نازل شده مصلحت نبود پیغمبر آن فی علی را بگوید اما برخی از این روایات می‌‌خواهد بگوید اصلا تحریف کردند. مثلا در احتجاج جلد 1 صفحه 249 می‌‌گوید ان الکنایة عن اسماء اصحاب الجائر العظیمة من المنافقین فی القرآن لیست من فعله تعالی و انها من فعل المغیرین و المبدلین، صریحا می‌‌گوید اسم فلان و فلان و فلان در قرآن بود، خدا این‌ها را آورد، مغیرین و مبدلین این اسماء را حذف کردند. ما این‌ها را دس و تزویر بر اهل بیت می‌‌دانیم، ‌شأن اهل بیت اجل است از این‌که این روایات از این قبیل از آن‌ها صادر بشود و الا هکذا نزلت بر پیغمبر ولی پیغمبر مأمور به ابلاغ نبود. این‌که می‌‌گویند هزار حدیث راجع به تحریف قرآن است این‌جوری هر چه هکذا نزلت بوده برداشتند جمع کردند حالا شده هزار تا یا نشده خدا می‌‌داند، زیاد است، قبول، ولی همین‌ها را جمع کردند، این‌ها که مهم نیست، مثل این روایتی که در احتجاج آمده صریح در تحریف است ما این‌ها را می‌‌گوییم دس و تزویر شده و یکی از کسانی که متهم است شدیدا به دس و تزویر احمد بن محمد سیاری هست که هم نجاشی هم شیخ هم ابن غضائری راجع به این شخص تعبیرشان این است، مثلا نجاشی می‌‌گوید ضعیف الحدیث فاسد المذهب مجفو الروایة شیخ می‌‌گوید ضعیف الحدیث، همین تعبیر فاسد المذهب مجفو الروایة ابن غضائری که می‌‌گوید متهالک، ضعیف متهالک، همچون شخصی بر می‌‌دارد کتاب می‌‌نویسد القراءات التنزیل و التحریف، کتابش هم متاسفانه چاپ می‌‌شود، و ما احتمال می‌‌دهیم که این روایاتی که در تفسیر قمی هست که بخشیش صریح در تحریف است، این‌ها منشأش همین سیاری بوده و لو ظاهر سندش این است که سند، صحیح است، حالا تبدیل سند کردند یا گاهی همان سند‌ها ممکن است آمده باشد ولی مأخذش همین سیاری است که در کافی هم حدود 30 حدیث از سیاری نقل کرده، صدوق هم از او نقل کرده، ولی همچون آدمی است، این‌که ما بیاییم تفسیر قمی را بر فرض آن اشکال مهمی که دارد که این تفسیر قمی موجود قابل اعتماد نیست چون اولش می‌‌گوید قال ابوالفضل بن العباس بن تا می‌‌رسد به امام کاظم علیه السلام حدثنا خب این حدثنا را کی می‌‌گوید؟ حدثنا ابوالفضل بن عباس قال حدثنا علی بن ابراهیم، این حدثنا را کی می‌‌گوید هیچ معلوم نیست، قابل اعتماد نیست. و لذا ما به این روایات تفسیر قمی مشکوک هستیم به قول معروف، بله روایاتی که در آن‌جا هست بعضیش قبول داریم صریح در تحریف است، بعضی هایش هم نه، آن‌ها هم دارد که هکذا نزلت، اما بعضی هایش صریح در تحریف است. آن هم واقعش سوره حمد را هم اگر حساب کنید یک عبارتی دارد که می‌‌گوید سند هم ظاهرش خوب است، تفسیر قمی جلد 1 صفحه 29، حدثنی ابی عن حماد عن حریز عن ابی عبدالله علیه السلام انه قرأ اهدنا الصراط المستقیم صراط من انعمت علیهم غیر المغصوب علیهم و لا الضالین، ‌یا با سند دیگر نقل می‌‌کند فی قوله غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین، یا باید توجیه کنیم این‌ها نقل به معنای آیه بوده نمی‌خواستند آیه را دقیق بخوانند قرآن ‌که نمی‌خوانده. نقل به معنا گاهی آدم می‌‌کند حتی آیه را وقتی در مقام خواندن قرآن در نماز نیست دارد بحث می‌‌کند ممکن است آیه را هم نقل به معنا بکند. و اگر هم غیر از این باشد بخواهد بگوید آیه این‌جوری است دیگر سوره حمد را که دیگر مسلمان‌ها از زبان پیغمبر شنیدند از زبان علی علیه السلام شنیدند از زبان ائمه شنیدند، آخه این چیزی نیست که در هیچ روایتی هم نیامده این الا همین تفسیر قمی، ما با این‌ها مشکل داریم و می‌‌گوییم انسان قطع پیدا می‌‌کند که از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین این‌ها صادر نشده.

و همین‌طور مطلبی که در تفسیر عیاشی گاهی هست که روایاتی آورده که نوعا مرسل هست، سند ندارد، ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین، می‌‌گوید امام صادق علیه السلام فرمود: نه، ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران و آل محمد علی العالمین فمحوها و ترکوا آل ابراهیم و آل عمران، محو کردند لفظ این جمله آل محمد علیهم السلام را. سند ضعیف است. این‌ها چیزهایی است که عمدا بیایند این اسمای مقدسه را محو کنند ما این را قبول نداریم. و اما این‌که یک حرف کم بشود زیاد بشود این‌ها در اختلاف قراء هم بوده و ما با این مشکلی نداریم.

[سؤال: … جواب:] عرض می‌‌کنم، این مقدار که من تحتها الانهار این "من" بود یا نبود این‌ها طبیعی است. اما این‌که تعمد بکنند کی تعمد کردند؟ زمان پیغمبر که نمی‌شد تعمد کنند، بعد از پیامبر کی اصلا تعمد یعنی بیایند اسما اهل بیت را حذف کنند خب زمان علی علیه السلام که حذف نشده بود همان ابتدای رحلت پیامبر اصلا احتجاج نکردند که در قرآن اسمای ما هست.

و اگر این همه روایات تحریف از امام صادق و امام باقر علیهما السلام نقل می‌‌شد این‌ها آدم‌های گمنامی نبودند، این همه روایت هزار روایت، یک قرائت دارد قراءة محمد بن علی علیهما السلام عامه نقل کردند، قرأ هکذا، جعفر بن محمد علیهما السلام قرأ هکذ، آن وقت هزار تا حدیث راجع به تحریف قرآن این عامه بهترین بهانه بود برای تشنیع، یک نفر از عامه نگفته که محمد بن علی یا جعفر بن محمد علیهما السلام قائل به تحریف قرآن بودند شیعه را متهم می‌‌کنند اما ائمه شیعه را متهم نکردند این بهترین بهانه بود که بگویند این‌ها که قائل به تحریف قرآن هستند، هیچکس نگفته، ‌یک نفر در تاریخ بیاورید که امام صادق علیه السلام را متهم کرده باشد بگوید ایشان قائل به تحریف بوده، امام باقر را متهم کرده باشد قائل به تحریف بوده با وجود قول محدث نوری هزار روایت، خیال می‌‌کنید امام صادق آدم گمنامی بوده؟ این همه تکرار کند که آیه این‌طور نبود اینی که من می‌‌گویم بود، بعد به گوش عامه نرسد؟ بعد به گوش عامه برسد بهترین بهانه را دارند برای تخریب امام صادق علیه السلام، مطرح نکنند که جعفر بن محمد قائل به تحریف قرآن است، این کاری ندارد اتهام زدن، هیچ اتهامی نزدند. حتی قیل انه قائل بالتحریف هم نگفتند.

این عرض ما است. ما خیلی تند نمی‌رویم، تعابیری که مرحوم امام داشت در حق محدث نوری ما آن تعبیرها را نمی‌کنیم یا تعابیری که آقای خوئی دارند در کتاب تفسیر البیان ما این تعابیر تند را بکار نمی‌بریم، ایشان در تفسیر البیان این‌جور تعبیر می‌‌کنند، صفحه 220 و بما قدمناه للقارئ یتضح له ان من یدعی التحریف یخالف بداهة العقل و قد قیل فی المثل حدث الرجل بما لایلیق فان صدقه فهو لیس بعاقل، نه، ما این‌طور نمی‌گوییم، ما می‌‌گوییم بعد التامل انسان یقین می‌‌کند که این احادیثی که متضمن نسبت تحریف عمدی به حذف اسمای اهل بیت و اعدای اهل بیت، به قرآن هست، انسان قطع پیدا می‌‌کند به این‌که این‌ها متضمن دس و تزویر است بر اهل بیت علیهم السلام یا بخاطر این‌که امثال سیاری‌ها اهداف شوم خودشان را پیاده کنند یا ائمه را تخریب کنند.

ادامه بحث اعتبار ظهورات قرآن کریم

راجع به بحث حجیت ظهور گفته شد که ظهور در قرآن‌ که محکم نیست، محکم یعنی نص، پس ظهور یعنی متشابه. و قرآن می‌‌گوید الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه و لذا قرآن نهی کرده از عمل به ظهور کتاب.

در جواب، جمعی از بزرگان از جمله مرحوم آقای خوئی فرمودند که ظهور کتاب از محکمات کتاب است نه از متشابهات چون متشابه یعنی کلامی که دارای دو احتمال مشابه هم هست از حیث این‌که هیچ‌کدام ظاهر از لفظ نیست پس ظهور کتاب جزء محکمات کتاب هست نه متشابهات.

در بحوث گفتند که آیه می‌‌گوید الذین فی قلوبهم زیغ یتبعون ما تشابه منه، اتباع و پیروی از کلام مجمل معنا ندارد. شما یک کلام مجملی را حمل بر یکی از این دو معنای محتمل بکنید که این پیروی نیست از این کلام. یا اگر دلیل گفت اتباع کنید کتاب و سنت را شامل کلام مجمل نمی‌شود چون پیروی معنا ندارد نسبت به کلام مجمل. پس مراد از اتباع متشابه اتباع ظهور هست.

و بعد گفتند: اساسا مگر ما در قرآن کلام غیر ظاهر داریم؟ قرآن کلام مجملی ندارد. قرآن همه‌اش نور است و وضوح است و تبیان است و بیان است.

پس مشکل اهل زیغ چیست؟ اگر اتباع زیغ می‌‌کنند مشکل‌شان چیست؟ در بحوث گفتند: تاویل یعنی ارجاع یک کلام به مصداقش. أوْل به معنای رجوع است، ما یرجع الیه الشیء. اهل زیغ و گمراهی می‌‌آمدند یک کلام ظاهر را می‌‌گرفتند که مصداقش خفی بود، الرحمن علی العرش استوی مصداقش خفی است، چرا؟ برای این‌که مصداقش درستش مادی نیست و عرف عام ابتدائا به ذهنش آن مصداق جلی استوای علی العرش می‌‌آید.

تکرار کنم: ایشان می‌‌گوید: یتبعون ما تشابه منه یعنی این‌ها اتباع ظاهر می‌‌کردند، همان الرحمن علی العرش استوی، همان ان الله سمیع بصیر که معنای ظاهر دارد، اهل زیغ می‌‌آمدند اتباع می‌‌کردند این کلام متشابه را که ظاهر است در معنا اما چون متشابه مصداق حقیقی‌اش خفی بود، این‌ها می‌‌رفتند سراغ مصداق جلی که نادرست است. مصداق جلی سمیع چیست؟ کسی که گوش دارد، مصداق جلی بصیر چیست؟ کسی که چشم دارد، اهل زیغ می‌‌آمدند ان الله سمیع بصیر را می‌‌گرفتند، ابتغاء تأویله چون مصداقش خفی است، ‌آن مصداق حقیقی‌اش خفی است، روی این حساب متشابه است، چرا ان الله سمیع بصیر متشابه است با این‌که ادعا کرد بحوث که معنای آن ظاهر است؟ چون می‌‌گوید مصداق حقیقی‌اش خفی است بر خلاف محکم، ان الله بکل شیء علیم، آن مصداق حقیقی‌اش جلی است و لذا اهل زیغ سراغ ان الله بکل شیء علیم نمی‌روند، لیس کمثله شیء را کار ندارند، می‌‌آیند سراغ این ظاهرهایی که مصداق درستش خفی است، مصداق درست ان الله سمیع بصیر این است که خدا عالم است به مسموعات و مبصرات اما این‌ها می‌‌آیند آن مصداق جلی برای مردم را از سمیع و بصیر می‌‌گیرند و اثبات می‌‌کنند که خدا جسم است.

پس خلاصه مطلب بحوث این شد که هیچ فرقی در ظهور بین محکم و متشابه نیست، محکم هم معنایش ظاهر است متشابه هم معنایش ظاهر است، فرق‌شان در این است که محکم مصداق حقیقی‌اش جلی است و واضح است برای مردم، اما متشابه معنایش ظاهر است اما مصداق حقیقی‌اش خفی است برای مردم، مصداق حقیقی ان الله سمیع بصیر این است که ان الله عالم بالمسموعات نه ان الله له سمع، ان الله بصیر مصداق حقیقی‌اش که خفی است این است که ان الله عالم بالمبصرات، اما مردم دنبال مصداق جلی چون می‌‌روند مصداق جلی بصیر من له عین باصرة هست، اهل زیغ می‌‌آیند این کلام ظاهر را می‌‌گیرند می‌‌روند سراغ آن مصداق جلی‌اش با این‌که این غلط است، با رجوع به آیات دیگر و برهان عقل می‌‌فهمیم که این مصداق جلی برای این ان الله سمیع بصیر غلط است باید برویم سراغ آن مصداق خفی‌اش. ولی محکمات مصداق خفی ندارد، همان مصداق درستش مصداق جلی است.

این مطلب ایشان در کتاب المیزان جلد 1 صفحه 9 هم مطرح شده و آن جا هم گفته‌اند که در قرآن هیچ آیه مبهمی و مجملی ما نداریم، بعد گفتند قرآن افصح الکلام است، شرط کلام فصیح این است که خالی باشد از اجمال، پس معنای متشابه این نیست که کلام مجمل است، نخیر، متشابه مفهومی نیست متشابه در قرآن بلکه متشابه مصداقی است یعنی مصداق درستش چون مخفی می‌‌ماند بر ذهن مردم اهل زیغ می‌‌روند سراغ مصداق جلی برای آن و مردم را به انحراف می‌‌کشانند و به دنبال فتنه می‌‌روند، ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله. این فرمایش را در المیزان فرمودند. بعد فرمودند و لذا ما باید وقتی قرآن بیان بود، هذا بیان للناس، منشأ هدایت بود، هدی للناس، نور بود، انزلنا الیکم نورا مبینا، تبیان بود، نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء، ما برای فهم قرآن به خود قرآن رجوع می‌‌کنیم و لذا کتاب می‌‌نویسیم المیزان فی تفسیر القرآن بالقرآن. بله، احادیث اهل بیت هم کمک است برای این‌که ما از قرآن معانی قرآن را استخراج کنیم، اگر بخواهید تشبیه کند مثل این‌که معلم کمک است برای این‌که دانش‌آموز اگر استعداد دارد از خود کتاب مطلب را استخراج کند با کمک استاد. این نظری است که هم در بحوث قائل شدند و هم شاید ایشان از المیزان این را گرفتند.

به نظر ما این مطالب ایراد‌های متعددی دارد:

ایراد اول: قطع نظر از این‌که در جلد 3 المیزان صفحه 21 خلاف این مطلب را فرمودند و آن‌جا فرمودند مراد از متشابه آنی است که معنایش مردد است بین دو چیز و ما برای کشف معنای مقصود خدا باید رجوع کنیم به محکمات، تا محکمات از قرآن معنای حقیقی آیات متشابهات را برای ما بیان کنند تا متشابهات هم بشوند محکمات بالعرض به برکت محکمات بالذات در قرآن، با قطع نظر از این‌که این مطلبی که در جلد 3 فرمودند مناقض است با آن مطلبی که در جلد 1 از ایشان نقل کردیم، آن‌چه در جلد 1 از ایشان نقل کردیم اصلا درست نیست و آن‌چه که در بحوث از ایشان شاید اخذ کرده باشد یا خودشان به ذهن‌شان رسیده است به هیچ‌وقت قابل تایید نیست. چطور ما منکر بشویم که در قرآن خطاب مجملی هست؟ بالوجدان ما می‌‌بینیم آیات زیادی در قرآن هست که برای ما فهمش ممکن نیست. بر فرض در فهم یک آیه‌ای ما یک انسان‌ که صاحب البراهین است برای ما بیاید و توضیح بدهد که مقصود از این آیه این است، آیه که مبین نمی‌شود، مبین آنی است که بیانٌ للناس باشد نه بیان للخواص. علاوه بر این‌که بعضی از این آیات حتی خواص هم نمی‌توانند معنای آن را بفهمند. اگر می‌‌توانستند معنای آن را بفهمند چرا کتاب می‌‌نوشتند بزرگان ما تنزیه الانبیاء، توجیه کنند ظاهر آیات را که نسبت گناه می‌‌دهد به انبیا، فعصی آدم فغوی، ظاهرش همین است که نافرمانی کرد گمراه شد، فعصی آدم ربه فغوی.

[سؤال: … جواب:] اگر شیطان گفت رب بما اغویتنی آن‌جا گفتید که شیطان گمراه شد خب معنای گمراه شدن یعنی از راه حق کج شد.

ان الذین کفروا سواء علیهم أانذرتهم‌ام لم تنذرهم لایؤمنون، اگر نبود که ما از خارج دلیل داریم از عقل از حدیث که انسان مختار است، خب این آیات ظاهر است در جبر. یا آیه سوم: و ما تشاؤون الا ان یشاء الله. آیه چهارم: من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیرا، اقراض به خدا یعنی چه؟

[سؤال: … جواب:] کنایه از چیست؟ کنایه از این‌که مؤسسه قرض الحسنة باز کنیم؟ یا نه، یقرض الله یعنی عمل صالح بکنید، عمل صالح‌تان را به خدا بدهید این می‌‌شود قرض به خدا، خدا پاداشش را روز قیامت به شما می‌‌دهد.

انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا. شما را به وجدان‌تان این آیه مبین است؟ این آیه را می‌‌فهمید؟ امانت را بر آسمان‌ها عرضه کردیم، امانت را بر زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، اباء کردند این‌ها از پذیرش امانت و ترسیدند از آن ولی انسان این امانت را پذیرفت، این انسان چه موجود شدیدا ستمکار و نادانی هست. این امانت چیست؟ غیر از این‌که از روایات اهل بیت بفهمیم که امانت ولایت است یا امانت تکلیف است؟ آخه این‌که معنایش را نفهمیم که نمی‌گویند متشابه مصداقی. متشابه مصداقی می‌دانید چیست؟ متشابه مصداقی این است: و جاء رجل من اقصی المدینة یسعی نمی‌دانم آن رجل کی بوده؟ این می‌‌شود متشابه مصداقی. و جاء رجل من اقصی المدینة متشابه است؟ مصداقش را هم نمی‌دانیم. به هر چیزی که مصداقش را ندانیم که نمی‌گویند متشابه. مصداق خیلی چیزها را نمی‌دانیم.

اما این‌که مقصود از بیان للناس و تبیان لکل شیء چیست، انشاءالله روز شنبه عرض می‌‌کنم.

و الحمد لله رب العالمین.