حجیت سیره ج8
جلسه 69-624
سهشنبه – 19/10/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در حجیت سیره به اینجا رسید که عرض کردیم که ما از این باب اعتبار سیره را قبول داریم که وثوق پیدا کردیم که وظیفه ظاهریهمان تبعیت از سیره است مگر ردع ائمه از آن ثابت بشود و لذا نیاز به احراز عدم ردع واقعی نداریم خبر ضعیف هم خلاف سیره باشد برای ما مهم نیست و لو با وجود این خبر ضعیف شک میکنیم شاید این خبر از امام صادر شده و ردع شده از سیره، ولی چون واصل نیست به ما ردع از سیره مانع از آن وظیفه ظاهریه نیست.
[سؤال: … جواب:] ما عرض کردیم از روش ائمه وثوق پیدا کردیم که مردم را واگذار کردند به سیره عقلاء مگر مواردی که ردع معتبری به آنها برسد، اما ما احراز اتصال سیره عقلاییه را به زمان ائمه بکنیم چون سیرههای مستحدثه را ما نتوانستیم قبول کنیم.
مشهور علاوه بر احراز اتصال سیره باید احراز هم بکنند عدم صدور ردع را از ائمه تا بعد بگویند حال که ردعی از ائمه صادر نشده ما کشف میکنیم ائمه این سیره را امضا کردند. و لذا میبینید آقایان مثل آنچه که در بحوث هست در دو مقام بحث میکنند به لحاظ کشف از سیره: یکی مقام احراز اتصال سیره به زمان ائمه و دیگری مقام احراز عدم صدور ردع از ائمه نسبت به آن سیره. اما ما همان مقام اول برایمان کافی است.
راجع به این مقام اول که احراز بکنیم اتصال سیره را به زمان ائمه مشکلی که هست این است که انسان ممکن است احراز بکند سیره را در محیط خودش، اما اینکه احراز کند این سیره 1400 سال قبل زمان ائمه هم وجود داشته این کار سختی است. حالا بگذریم از اینکه حتی در تشخیص سیره فعلیه عقلاء هم انسان دچار اشتباه میشود. عرض کردم امام در بحث خیار غبن تمام ادله خیار غبن را اشکال کردند تنها دلیلی که پذیرفتند فرمودند بنای عقلاء بر ثبوت حق خیار است برای مغبون، آقای سیستانی اشکال کردند که این چه بنای عقلایی است که شما ادعا میکنید که نه در فقه عامه مطرح است نه در قوانین دنیا، خیار تدلیس آنها دارند ولی خیار غبن بدون اینکه بایع به مشتری بگوید که قیمت بازار این هست، خانهاش را میگذارد برای فروش دو میلیارد مشتری هم میخرد فردایش میگوید که من گران خریدم نمیدانستم که این قیمتش دو میلیارد نیست قیمتش یک میلیارد و هشتصد ملیون است میخواهم فسخ کنم، در قوانین دنیا ما خیاری به نام خیار غبن نداریم، خیار تدلیس هست که فریب داده باشد بایع مشتری را، در فقه عامه هم ابوحنیفه تصریح میکند که ما خیار غبن نداریم. و لذا میبینید در کشف سیره عقلاییه در زمان خودمان هم ما گاهی دچار اشتباه میشویم و لذا خیلی باید دقت کنیم، ذهنیت خودمان را به اسم سیره عقلاییه معاصره تمام نکنیم ولی حالا مطمئن شدیم وثوق پیدا کردیم که سیره عقلاییه امروز بر ثبوت خیار غبن هست اما این سیره متصل بوده به زمان ائمه و 1400 سال قبل این سیره بوده تا بگوییم حجت است این بسیار تشخیصش مشکل است.
یکی از راههای تشخیصش این است که برخی میگویند همین جوامعی که اطراف ما هست با تمدنهای مختلفی که دارند فرهنگهای مختلفی که دارند بررسی کنیم ببنییم اگر در این بنای عقلاء مشترک هستند کشف میکنیم فرهنگ ما تاثیر نداشته در این بنای عقلاء، مردم مناطق دیگر جهان هم این بنای عقلایی را دارند، آن وقت وثوق پیدا میکنیم که پس زمان ائمه هم و لو فرهنگشان مختلف بوده با فرهنگ ما این بنای عقلایی در بین آنها هم بود و این بنای عقلایی ناشی است از ارتکاز عقلاء بما هم عقلاء.
در بحوث به این ایراد گرفتند گفتند تمدن بشریت در کل جوامع امروز پیشرفت کرده شما جوامع مختلفی را که میبینید، میبینید بنای عقلاییشان بر یک مطلبی است مثلا بر ثبوت خیار غبن است شما نسبت به 1400 سال قبل نمیتوانید قضاوت کنید بالاخره فرهنگ آنها با فرهنگ کل جوامع بشری امروز شاید مختلف بوده.
این راه اول است که در بحوث به آن ایراد گرفت که ایراد قابل توجهی هست.
راه دوم این است که مسأله عام البلوی باشد، اگر مسأله عام البلوی باشد چه در زمان ما چه در زمان ائمه پس میدانیم در زمان ائمه این مسأله عام البلوی محل ابتلای مؤمنین بوده و اگر سیره بر وفق آن نبود مورد شک بود باید زیاد سؤال میکردند از ائمه، همین که میبینیم سؤالی نشده در این رابطه معلوم میشود که سیره واضحهای برای مردم در آن زمان بود و طبق آن سیره عمل میکردند. پس اصل وجود سیره در این مسأله عام البلوی در زمان ائمه ثابت میشود چون اگر سیره نبود باید سؤال زیاد میکردند از ائمه در حالی که در روایات ما سؤالی در این رابطه ندیدیم.
احتمال اینکه سیره زمان ائمه 180 درجه با سیره زمان ما فرق کند این احتمالش موهوم است. چرا؟ برای اینکه این مستلزم تغییر کلی است در سیره و اگر اینطور بود در تاریخ ثبت میشد، و احتمال این نیست که سیره عقلاء 180 درجه عوض بشود، خب منشأ عوض شدنش چیست.
به نظر ما و لو اصل این مطلب درست است اما ممکن است سیره 180 درجه تغییر نکرده بلکه کم و زیاد شده او را چکار کنیم. مثلا سیره بر عمل به خبر ثقه بود الان هم هست اما شاید آن زمان سیره بر عمل به خبر ثقه در محدوده وثوق نوعی بود، حالا توسعه پیدا کرده اعم از موارد وثوق نوعی شده این احتمالش که هست. بله تغییر کلی در سیره این احتمالش موهوم است اما تغییر در سعه در سیره به شدت و ضعف، اینکه محتمل است.
و بعبارة اخری: آنی که محل ابتلای عموم بوده عام البلوی بوده با همین عمل به خبر ثقهای که مفید وثوق نوعی است تامین میشده، اما خبر ثقهای که مفید وثوق نوعی نیست او اگر سیره هم بر قبولش نبود مخل به این مسأله عام البلوی نبود، این را دیگر نمیتوانیم احراز کنیم که الان اگر سیره است بر عمل به خبر ثقه و لو مفید وثوق نوعی نیست پس آن موقع همین طور بوده، نه، شاید آن موقع سیره کوچکتر بوده فقط خبر ثقهای را عمل میکردند که وثوق نوعی پیدا کنند.
[سؤال: … جواب:] بردهداری در تاریخ ثبت شد که سیره تغییر کرده. اگر تغییر کلی باشد ثبت میشود. میگویند آن وقت بردهداری بود اما الان نیست اما در عمل به خبر ثقه که همچون چیزی ثبت نشده، در تاریخ نیست که یک زمانی عمل میکردند به خبر ثقه یا امروز عمل نمیکنند، یا بر عکس، آن روز اصلا گوش به حرف ثقه نمیدادند امروز گوش میدهند.
راه سوم برای احراز اتصال سیره به زمان ائمه، باز در بحوث مطرح شده که اگر مورد موردی است که سیره اگر نباشد در آنجا پس باید یک بدیلی داشته باشد، مثلا سیره الان بر عمل به ظهورات است، اگر در زمان شارع سیره بر عمل به ظهورات بود فهو، اگر نبود باید بدیل داشته باشد نمیشود که مردم عمل به ظهورات نکنند هیچ بدیلی هم برای آن نداشته باشند، بالاخره روابط اجتماعی مردم یا بر اساس عمل به ظهورات شکل میگرفت یا بر اساسی دیگر که بدیل عمل به ظهور است، هیچ بدیلی برای ما نقل نشده. و اگر بدیلی بود فراموش نمیشد، در تاریخ ثبت میشد. پس کشف میکنیم هیچ بدیلی برای عمل به ظهور نبوده و همین عمل به ظهور در زمان ائمه سیره بر طبقش بوده.
این راه هم اشکالش این است که بله ما هم میگوییم بدیلی نداشته عمل به ظهور اما سعه و ضیق عمل به ظهور چطور؟ شاید آن وقت عمل به ظهوری میکردند که مفید وثوق نوعی است. وسائط کم بود، از خبر ثقه وثوق نوعی پیدا میکردند، فرهنگها هم فرهنگهایی بود که به هم نزدیک بود وثوق به ظهور پیدا میکردند، شرائط همدیگر را درک میکردند، شرائط امام را درک میکردند وثوق پیدا میکردند به کلام امام و لو وثوق نوعی، الان بخاطر کثرت روایات متعارض که حالا جمع عرفی برخی دارند برخی ندارند، الان دیگر ما از این ظهورات به اندازهای که آن روز وثوق نوعی پیدا میکردند وثوق نوعی پیدا نمیکنیم نیازمان به ظهوراتی که مفید وثوق نوعی نباشد بیشتر شده، چطور ما کشف بکنیم که در زمان ائمه ظهوری که مفید وثوق نوعی است به او هم عمل میشد، حالا نیاز داریم عمل میکنیم آن روز شاید نیاز نداشتند و عمل نمیکردند.
بله نسبت به احتمال تقیه در کلمات ائمه بعید نیست بگوییم احتمال تقیه در کلمات ائمه بوده اما همهاش که بحث احتمال تقیه نیست، احتمال استعمال کنایی هست، شاید آن روز وثوق پیدا میکردیم که شأن امام استعمال کنایی استعمال مجازی نیست، بالاخره علم فقه در آن زمان بسیطتر از حالا بود، حالا مواجه است همین فقه الروایة با اشکالاتی و مشکلاتی که مانع از وثوق نوعی میشود. آن روز وثوق نوعی پیدا میکردند به ظهور و عمل میکردند، بیشتر از آن شاید عمل نمیکردند. و لذا خیلی باید دقت کرد در احراز اتصال سیره به زمان ائمه.
ولی اگر واقعا به این حد برسیم هر کجا دست میگذاریم روی سیره شک در اتصال آن به زمان ائمه داریم باز آن برهان انسداد ما میآید، ما چه کنیم، عملا با این تشکیک در اتصال سیره عقلاییه به زمان معصوم باب عمل به سیره منسد میشود، راه دیگر هم که ما نداریم برای کشف احکام، و لذا اگر منشأیی ندارد تشکیک در اتصال سیره به زمان ائمه، یک منشأ واضحی ندارد که موجب ریب بشود، نه، همین صرف احتمال، هر سیرهای را میبینیم میگوییم شاید متصل به زمان ائمه نباشد، این شاید اگر مطرح بود دیگر عملا باب اعتماد به سیره بسته میشود، باز همان مشکل انسداد پیش میآید و میفهمیم نباید به این احتمال که مقرون به هیچ قرینهای نیست، صرف احتمال عدم اتصال سیره به زمان ائمه است نباید اعتنا کنیم.
راجع به آن مقام دوم که ما گفتیم نیاز نداریم به آن، آقایان مشهور نیاز دارند که احراز کنند عدم صدور ردع را از ائمه، ما عدم وصول ردع معتبر را کافی میدانیم، به آن بیانی که عرض کردیم، عدم وصول ردع به طریق معتبر این کافی است یعنی خبر ضعیف بر خلاف سیره اعتباری ندارد چون وقتی به ما میگویند ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا یعنی اعتماد نکنید به خبر فاسق یعنی کالعدم است این خبر فاسق، یعنی همان راهی را که دنبال میکردید تا حالا به سیره عمل میکردید از این به بعد هم عمل بکنید ولی آنهایی که مثل آقای خوئی مثل بحوث میگویند باید احراز کنیم عدم صدور ردع از ائمه را اینها مجبورند یک مقدمهای ذکر کنند و آن مقدمه این است که بگویند چون تناسب بین رادع و مردوع باید حفظ بشود، نمیشود که از یک سیره قویه مترسخه در بین عقلاء با یک خبر آن هم خبری که نص نیست ردع بکنند، در قیاس اینقدر نهی کردند از عمل به قیاس چون تناسب بین رادع و مردوع باید حفظ بشود اگر میخواهند سیرهای که میخواهند از آن ردع کنند و سیره قویه مترسخه است باید رادع هم رادع قوی باشد.
این تناسب بین رادع و مردوع دو تا نتیجه میدهد:
یک: با عمومات نمیشود ردع کرد از سیرههای عقلاییه چون عموم تناسب ندارد که بیایند یک کلام عامی بگویند با این کلام عام لاتقف ما لیس لک به علم لاتعمل بالظن، بخواهند ردع کنند از عمل عقلاء به ظهور، خبر ثقه، اقرار. این درست است. نکتهاش این است که عموم و اطلاق وقتی مواجه میشود با یک ارتکاز عقلایی مخالف ارتکاز عقلایی مخالف به مثابه قرینه لبیه متصله است موجب انصراف این عموم میشود و عرف از این عام ردع نمیفهمد. این نتیجه اول کاملا درست است.
[سؤال: … جواب:] ارتکازهای مخالف عموم همان ارتکاز استنکاری که مخالف عموم است، نه عدم الارتکاز. رفع ما لایعلمون شبهات موضوعیه قبل از فحص را میگیرد چون عدم الارتکاز است بین عقلاء بر برائت در شبهات موضوعیه قبل از فحص این مهم نیست جایی که ارتکاز بر عدم دارند ارتکاز بر خلاف دارند این عموم را منصرف میدانند از مورد ارتکاز خودشان. اذا شهد العدلان بالهلال فصم عقلاء منصرف میدانند از شهادت عدلینی که ضبطشان از متعارف کمتر است. این درست است.
اما نتیجه دوم، در بحوث گفتند خبر صحیح هم اگر یکی بود کافی نیست، خبر صحیح است اما یکی است، به مناسبت بحث حجیت خبر در موضوعات این بحث مطرح میشود که روایت مسعده بن صدقه میگوید بینه باید قائم بشود در موضوعات، و الا اصل بر حلیت است، و الاشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر هذا او تقوم به البینة، حالا آقای خوئی آقای زنجانی میگویند بینه به معنای شهادت بینه نیست بینه به معنای ما یبین الواقع است، هر اماره مبین واقعی مصداق بینه است، او هیچ، اما کسان که میگویند بینه در زمان امام صادق ظهور پیدا کرده بود در شهادت عدلین که آقای تبریزی میفرمود آقای صدر دارند ما هم تتبع کردیم دیدیم همینجور هست گفته میشود این روایت میگوید تا دو شاهد عادل نگویند این فعل حرام است در شبهات موضوعیه این مشکوک نجس است این مایع مشکوک خمر است اصل بر حلیت آن است.
در بحوث فی شرح العروة الوثقی میخواهند بگویند خبر ثقه در موضوعات حجت است بعد میرسند به این روایت مسعده که یکی میگوید این رادع از سیره عقلاییه است بر عمل به خبر ثقه در موضوعات، جواب میدهند اول که این خبر ضعیف است، مسعده بن صدقه توثیقش ثابت نیست. یکی اشکال میکند میگوید احتمال صدورش که هست پس احتمال صدور ردع هست، ایشان وجدانش بیدار میشود میگوید اگر خبر زراره هم بود خبر معتبر هم بود با یک خبر نمیشد سیره عقلاییه را بر عمل به خبر ثقه در موضوعات ردع کرد چون تناسب بین رادع و مردوع باید حفظ بشود. بعد قیاس هم میکنند به قیاس، میگویند ببینید در قیاس نه یک خبر نه دو خبر بلکه چندین خبر صادر شد در مذمت اتباع قیاس چون تناسب باید حفظ بشود بین رادع و مردوع.
انصافا راجع به قیاس نباید مدام موارد دیگر سیره را به قیاس تشبیه کنیم. عرض کردم قیاس یک انحرافی بود و بدعتی بود در دین اذا ظهرت البدع فعلی الامام ان یظهر علمه، و شأن امام مخالفت با بدعت است، ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین قریب به این مضمون، و یکی از آنهایی که مطرح است راجع به امام، اماتة البدعة است و احیاء السنة، اما حالا سیره عقلاییه بر خیار غبن، حالا ائمه یک خبر صحیحی میگویند، به گوش هر کس رسید به امید اینکه بالاخره روات نقل کنند، به گوش هر کس رسید رسید عمل میکنند نرسید معذور است، حالا چه میشود، قیامت که نمیشود، حالا چهار تا بیع هم اعمال خیار غبن میکند.
[سؤال: … جواب:] فرض این است که این خبر صحیح نص است عام نیست. فرض بحوث این است که خبر نص است منتها خبر ظنی یا خبر واحد است، خبر صحیح است گفته که لا حجیة لخبر الثقة فی الموضوعات، فرض این است، ایشان میگوید چون یک خبر است کافی نیست پس کشف میکنیم این خبر یک خللی دارد در صدورش چون نمیشود که با یک خبر ردع کنند از بنای عقلاء، تناسب ندارد.
ما میگوییم وقتی خبر صحیح هست و مشهور هم از آن اعراض نکردند یک وقت مشهور از آن اعراض کردند و آن سیره بر عمل به خبر واحد در موضوعات ادامه پیدا کرده به برهان إن کشف میکنیم یک خللی بوده در این خبر رادع از عمل به خبر ثقه در موضوعات ولی وقتی خود مشهور هم میگویند خبر ثقه در موضوعات حجت نیست خب دیگه ما چه میخواهیم، خبر صحیح گفت عمل نکنید به خبر ثقه در موضوعات مشهور هم که اعتما کردند به این خبر و گفتند أمنّا، ما میآییم میگوییم لانؤمن، خب چرا میگویید لانؤمن؟ چون یک خبر کافی نیست، چرا کافی نیست؟ مگر در آن مواردی که شما فتوا میدهید به خیار رؤیت بر اساس یک خبر صحیح، به خیار تأخیر ثمن بر اساس یک خبر صحیح، مگر در آنجا بر خلاف سیره عقلاییه حرف نمیزنید که توضیح دادیم در جلسات قبل که مضمون روایت خیار رؤیت و مضمون خیار تأخیر ثمن بعد از ثلاثة ایام خلاف سیره است اما میپذیریم وجهی ندارد که ما بگوییم نمیشود با یک خبر صحیح نمیشود ردع کرد از سیره و تناسب نیست بین این رادع و مردوع، چرا تناسب نیست؟
از این بحث بگذریم.
سیره متشرعه
راجع به سیره عقلاییه بحث تمام شد. اما سیره متشرعه، سیره متشرعه فعلا در جایی مطرح است که بما هم متشرعه، چون سیره متشرعه بما هم عقلاء، یعنی استمرار سیره عقلاییه، آن همان سیره عقلاییه است منتها از استمرارش بعد از زمان ائمه به برهان إن کشفی میکنیم ردعی از آن نشده، ولی در حقیقت همان سیره عقلاییه است، مهم سیره متشرعه است بما هم متشرعه. خب اگر سیره شیعه است که کشف میکند از نظر معصوم علیه السلام قطع پیدا میکنیم وقتی اصحاب ائمه سیرهشان بر یک مطلبی بود ائمه به آن مطلب راضی بودند تقریر کردند یا بیان کردند بیان به ما نرسید، یا به مرآی و منظر ائمه بود و لو استنباط کردند از یک نصی ائمه هم اعتراض نکردند.
مهم سیره متشرعه است لا بما هم شیعة بل بما هم مسلمون، و چه بسا اصلا این سیره مسلمین بین شیعه ثابت نیست، ما از عمل عامه و فتوای عامه سیره مسلمین را کشف کردیم، شیعه در اقلیت بوده، اصلا ما سیره شیعه را چه بسا کشف نمیکنیم در آن زمان. این بحث مهمی است، سیره عامه، مرحوم آقای بروجردی میفرمود فقه شیعه روایات اهل بیت حاشیهای است بر فقه عامه.
و این دو ثمره دارد:
یک: در فهم روایات ما نیاز داریم چه بسا مراجعه کنیم به فقه عامه چون شأن نزول این روایات فقه عامه بوده همان رأی عامه که رایج بود و اصحاب ائمه هم آشنا بودند با فقه عامه، خود زراره شاگرد حکم بن عتیبه بود قبل از اینکه شیعی بشود، با فقه عامه آشنا بود، ابان بن تغلب خودش یک فقیهی بود که عامه از او سؤال میکردند حکم فقهی میپرسیدند، آشنا بود با فقه عامه، پس در این جو فقهی وقتی سؤال در روایت میشود برای فهم سؤال و جواب امام چه بسا نیاز داریم به جو فقهی آن زمان.
این مطلبی است که فی حد نفسه درست است. بعد از ایشان هم افرادی که متاثرند از آقای بروجردی ملتزم هستند به این مطلب، آقای سیستانی هم توجه دارند به این مطلب.
اما نتیجه دوم فعلا مهم است و آن این است که میگویند اگر عامه اتفاق بکنند بر یک حکمی و در روایات خلافش نباشد، کشف میکنیم ائمه قبول داشتند نمیشود ائمه ببینند عامه یک حرف باطلی میزنند سکوت کنند این خلاف این است که اذا ظهرت البدع فعلی الامام ان یظهر علمه.
آقای زنجانی در لابلای مباحث فقهیشان هفت هشت مورد برای این سیره عامه که کاشف از حکم شرعی است ذکر کردند و نوعا هم قبول کردند. چون ایشان مبنای آقای بروجردی را قبول دارد.
ما اجمالا این هفت هشت مورد را بیان کنیم:
مورد اول در طواف، حرکت از حجرالاسود به سمت حجر اسماعیل، یعنی بر خلاف عقربه ساعت این مورد اتفاق بوده بین عامه، هیچ روایتی هم در این مورد نیامده، کشف میکنیم ائمه قبول دارند حرف عامه را یعنی ائمه هم جایز نمیدانند طواف معکوس را. یکی بگوید حال میده که همه بیایند یک سمت ما از سمت دیگر برویم، الرشد فی خلافهم!! نه، اینجا الرشد فی وفاقهم.
[سؤال: … جواب:] آقایان که فرق نمیگذارند میگویند مبادا به اصل برائت تمسک کنید، مبادا به اطلاق فلیطّوفوا بالبیت العتیق تمسک کنید. همراه با عامه باید طواف کنی نه از باب تقیه اصلا تنها هم بودی باید همین کار را میکردی. حکم شرعی این است.
موارد دیگر را انشاءالله فردا عرض میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.