حجیت سیره ج3
جلسه 64-619
دوشنبه – 11/10/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در وجوهی بود که برای اثبات حجیت سیره عقلاییه مطرح شده بود.
وجه اول این بود که اگر سیره عقلاییه به مرآی و منظر ائمه طاهرین علیهم الاسلام بوده ولی آنها ردع نکردند ما کشف میکنیم که مورد قبول آنها هست چون اگر این سیره خلاف شرع بود از باب نهی از منکر یا وجوب ارشاد جاهل واجب بود ائمه از آن ردع کنند.
ما عرض کردیم اولا در سیرههای عقلاییهای که بر وجوب یک فعلی یا حرمت یک فعلی است ولی ممکن است شارع آن فعل را مباح بداند، سکوت شارع مشکلی ایجاد نمیکند مثل سیره عقلاییه بر تقلید اعلم. و اما در غیر این موارد اگر نهی از منکر منجز باشد تکلیف، واجب هست اما شرائط دارد، احتمال تاثیر باید بدهیم، همه که پیرو اهل بیت نبودند، گوش به حرف اهل بیت نمیدادند، گاهی خوف ضرر بود، شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منکر فراهم نبود. و اما ارشاد جاهل ما عرض کردیم اولا دلیلی بر وجوب ارشاد جاهل بطور مطلق نداریم، باید احکام را در معرض مردم بگذاریم و فوقش از بعض روایات استفاده شده که بعد از سؤال جاهل بر عالم واجب است بیان وظیفه فعلیه جاهل، ما اخذ الله علی الجهال ان یتعلموا الا و اخذ من العلماء ان یعلموا، معتبره طلحه بن زید اینجور دارد: قرأت فی کتاب علی علیه السلام امام صادق علیه السلام فرمود من در کتاب امیرالمؤمنین خواندم ان الله لم یأخذ علی الجهال عهدا بطلب العلم حتی اخذ علی العلماء عهدا ببذل العلم للجهال، این ظاهرش این است که هر وقت جاهل سؤال کرد عالم باید بیان کند وظیفه فعلیه او را، لازم هم نیست حکم واقعی را بیان کند میگوید احتیاط واجب این است که شما ریش نتراشید، حالا ممکن است نظر خود این مجتهد این باشد که ریش تراشی حلال است یا نظرش این است که ریش تراشی حرام است نمیخواهد فتوا بدهد، وظیفه فعلیه جاهل را عالم موظف است بیان کند اما نه ابتدای به ساکن بلکه بعد از سؤال او. چون بذل علم برای جهال همین مقدار صرف الوجود بذل علم کافی است که بگوید وظیفه فعلیه شما این است. قطعا به ضرورت فقه لازم نیست که جاهلی که دنبال این است که هر حلالی را مرتکب بشود بیاید از شما سؤال کند فلان عمل حلال است شما هم بگویید بله حلال است اگر نگویید خلاف شرع کردید، این محتمل نیست. ظاهر این روایات به مناسبت حکم و موضوع این است که منع علم که منجر بشود که جاهل ترک بکند وظیفه فعلیهاش را این خلاف است اما منع علم، عدم بیان که منجر به ترک وظیفه فعلیه نشود در مورد جاهل این به ضرورت فقه حرام نیست، مناسبت حکم و موضوع هم در این روایات اقتضا نمیکند واجب است هر سؤالی که از شما کردند جواب بدهید. فلان عمل حلال است یا حلال نیست، شما بگویید بله حلال است، مرحوم آقای گلپایگانی ظاهرا نظرشان این بود که در ازدواج دختر اذن پدر شرط نیست، در حاشیه عروه هم اشاره کردند ولی همیشه احتیاط واجب میکردند چون میدیدند ممکن است سؤء استفاده بشود، بروید بپرسید ازدواج دختر بدون اذن جایز است او هم جایز بداند آیا واجب است به شما بیان کند؟ نه، بیان میکند که احتیاط در استیذان از پدر است. آنجا که منجر به ترک وظیفه فعلیه میشود توسط جاهل، بعد از سؤال جاهل نه ابتدای به ساکن استفاده میشود که این واجب است. آیه شریفه ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون هم بیش از این دلالت نمیکند. کتمان مجرد سکوت نیست، بلکه سؤال بکنند شما اصرار داشته باشید جواب ندهید میشود کتمان. آن هم آن کتمانی حرام است که منجر به گمراه شدن مردم بشود، ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب، هدایت مردم را شما کتمان کنید لزومی ندارد حکم واقعی را بیان کند، هدایت مردم به عمل به وظیفه فعلیه است.
پس ما دلیل بر وجوب ارشاد جاهل بدون سؤال جاهل نداریم، بله باید احکام را در معرض مردم بگذاریم به نحو متعارف تا احکام دین مندرس نشود اما بیش از اینکه واجب است بعد از سؤال سائل بیان کنیم وظیفه فعلیه او را دلیل نداریم.
راجع به ائمه که بالاتر دلیل داریم بر اینکه ائمه ملزم به جواب نیستند، روایت معتبره وشاء را دیروز خواندیم، امرهم ان یسألونا و لیس علینا الجواب ان شئنا اجبنا و ان شئنا امسکنا، در صحیحه بزنطی در کافی جلد 1 صفحه 212 میگوید کتبت الی الرضا علیه السلام کتابا فکان فی بعض ما کتبت قال الله عز و جل فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون و قال الله و ما کان المؤمنون لینفروا کافة، تا آخر آیه، فقد فرض علیهم المسألة و لم یفرض علیکم الجواب، ما ملزم به سؤال هستیم اما شما ملزم به جواب نیستید؟ امام فرمودند قال الله تبارک و تعالی فان لم یستجیبوا لک فاعلم انما یتبعون اهوائهم و من اضل ممن اتبع هواه، یعنی ما که جواب نمیدهیم چه بسا رعایت حال مردم را میکنیم که اگر جواب بدهیم و مردم استجابت نکنند به ضلالت میافتند، یعنی عملا تایید کرد که لیس علینا الجواب، تعجب نکن که فرض علیکم السؤال، بزنطی تعجب کرد استفهام کرد گفت آیا طبق این دو آیه که بر مردم واجب است سؤال از شما بر شما جواب سؤال واجب نیست حضرت با کنایه تایید کرد که نخیر واجب نیست، این آیه را خواند فان لم یستجیبوا لک فاعلم انما یتبعون اهوائهم یعنی ممکن است ما جواب بدهیم اما عدهای استجابت نکنند و دچار ضلالت و گمراهی بشوند.
[سؤال: … جواب:] استجابت غیر از جواب سؤال است، استجابت یعنی عمل به جواب، استجابت دعوته یعنی پذیرش. نگاه کنید شرح این روایت را. ان لم یستجیبوا لک که راجع به خودش حضرت نمیفرماید، میفرماید اگر اینها پذیرش نداشتند حرف شما را یعنی حرف ما را، اینها تبعیت از هوای نفس کردند و چه کسی گمراه تر از این است که از هوای نفس تبعیت کند. یعنی ما که جواب نمیدهیم احیانا مصلحت خودتان نیست چون ممکن است پذیرش نداشته باشید و دچار عذاب الهی بشوید. … در روایت داشت ما با شما فرق میکنیم، علیکم السؤال و لیس علینا الجواب.
بله یک روایتی هست این روایت ممکن است خلاف آنچه که در روایات دیگر مطرح بود که ان شئنا اجبنا و ان شئنا سکتنا و آن صحیحه ابن ابی عمیر عن منصور بن یونس هست که نجاشی میگوید کوفی ثقة و سعدان بن مسلم عن اسحاق بن عمار عن ابیعبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ان الارض لاتخلو الا و فیها امام کی ما ان زاد المؤمنون شیئا ردّهم و ان نقصوا شیئا اتمه لهم، شأن امام این است که اگر مؤمنین چیزی را بر دین زیاد کند آنها را به دین برگرداند و اگر ناقص بگذارند دین را دین را برای آنها کامل کند. بله، این روایت مفادش این هست که دین توسط امام علیه السلام تبیین میشود اما آیا از این روایت استفاده میشود که واجب است بر امام بدون سؤال یا حتی بعد از سؤال بطور مطلق جواب بدهد یا نه، شأن امام این است ولی ممکن است مبتلا به مانع بشود، شأن امام این است امام برای این هدف است که تبیین دین کند اما آیا واجب است همه جا این کار را انجام بدهد؟ مثل اینکه شأن میزبان پذیرایی از مهمان است اما آیا واجب است بر او که هر چه مهمان خواست جلوی او بگذارد؟ اینکه نیست، بلکه تابع مصالح است. آن ان شئنا اجبنا عنه ان شئنا بدون مصلحت که نسیت یعنی شما ما را ملزم به جواب ندانید، ما مصلحت سنجی میکنیم چه بسا مصلحت در جواب گفتن ما نباشد.
و شاهد بر این عرض ما این است سیرههای عقلاییهای ما داریم در شرع ردع شده، اما نه توسط امیرالمؤمنین، نه توسط امام حسن علیه السلام، نه توسط امام حسین علیه السلام، نه توسط امام زین العابدین، سالها بین مردم بودند اصلا چند حدیث در فقه از ائمه متقدمین ما داریم، ده سال امام حسین در عهد معاویه بود ما حدیث فقهی چندان از امام حسین نداریم، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام آزادی بیشتری پیدا کردند توسط این دو امام بزرگوار احکام دین بیان شد و آن وقت برخی از سیرهها ردع شد، مثلا خیار رؤیت خلاف سیره عقلاییه است چون دلیل بر خیار رؤیت صحیحه جمیل است: رجل اشتری ضیعة و کان یدخلها و یخرج منها، شخصی باغی را که رفت و آمد میکرد به آن از صاحبش خرید، فلما انقد المال، پول را که پرداخت کرد، صار الی الضیعة فقلبها خوب گشت، بعد از خرید و پرداخت پول باغ خوب در باغ گشت، ثم رجع فاستقال صاحبه فلم یقله فقال ابوعبدالله علیه السلام انه لو قلب منها و نظر الی تسع و تسعین قطعة ثم بقی منها قطعة و لم یرها لکان له فی ذلک خیار الرؤیة، 99 درصد باغ را دید یک درصد را ندید بعد که خرید پی برد که این یک درصد خلاف توقعش هست، تمام این باغ درخت گیلاس بود 99 درصدش آن یک درصدش هم فکر میکرد مثل بقیه باغ است، فرض نکرده است که شرط شده بود آن یک درصد هم درخت گیلاس باشد رفتد دید درخت دیگری است که چندان مورد قبول او نیست، خیار رؤیت ثابت است، اگر شرط نشود در ضمن عقد، عقلاء این خیار رؤیت را قبول ندارند اما در فقه هست. شما بروید صد تا بنگاه ببینید کدام یک از این بنگاهها قبول میکنند از شما 99 درصد این باغ را دیدید هیچ شرطی هم نکردید معامله تمام شده بیایی بگویی من رفتم یک درصد این باغ طبق توقع من نبوده است، یا صریح است این روایت در ردع از ارتکاز عقلاء.
یا در خیار تأخیر ثمن صحیحه علی بن یقطین میگوید سأل اباالحسن علیه السلام عن الرجل یبیع البیع و لایقبضه صاحبه بایعی کالایی را میفروشد تحویل نمیدهد به مشتری و لایقبض الثمن ثمن را هم تحویل نمیگیرد، قال علیه السلام فان الاجل بینهما ثلاثةایام سه روز مهلت دارد مشتری پول را بیاورد، اگر پول را آورد فهو و الا فلا بیع بینهما. این سه روز در عقلاء نیست، عقلاء اگر خیار تأخیر در اداء ثمن را قائلند که ظاهرا قائلند مقید نیست به تاخیر به اینکه تا سه روز آوردی آوردی نیاوری من فسخ میکنم، اینطور نیست.
[سؤال: … جواب:] ارتکاز بر عدمش هست. شما میروی طلا میخری میگویی من میروم پولش را میآورم یک ساعت صبر بکند خیلی هنر کردید، بعدش میفروشد به دیگری. … آخه این روایت که بستگی به کالا در او نیست، الرجل یبیع البیع و لایقبضه صاحبه.
یا در مورد تلف المبیع قبل قبضه مشهور استناد کردند به این روایت، روایت عقبة بن خالد رجل اشتری متاعا من رجل و اوجبه، کالایی خرید بیع تمام شد، گفت من الان این کالا را نمیبرم آتیک غدا انشاءالله من فردا میآیم میبرم فسرق المتاع، شب شد دزد آمد اموال این بایع را دزدید از جمله این متاع را، من مال من یکون؟ قال من مال صاحب المتاع، از جیب کی میرود؟ فرمود از جیب بایع. خلاف ارتکاز عقلاء است، عقلاء میگویند به ما چه، ما فروختیم میخواستی ببری، خودت کار داشتی گفتی عروسی پسر عمویم هست بگذار این کالایی که خریدم بماند در مغازهات فردا میآیم میبرم، حالا امول من هم دزدیده شد اموال تو هم دزدیده شد به من چه ربطی دارد اما روایت میگوید شرعا بیع منفسخ میشود.
و امثال اینها برگردید پیدا میشود که این روایات از امام صادق علیه السلام روایت شده خیلی بعید است بگوییم قبل از امام صادق ائمه گذشته هم بیان کردند و به ما نرسیده، این نشان میدهد شرائط ائمه هم شرائطی نبوده که بگوییم آنجا نشستند هر سیرهای که بین عقلاء است و خلاف اهداف شارع است و لو بدون سؤال سائلین ردع کنند.
قیاس نکنید به قیاس، قیاس بدعتی بود که یک عده منحرف در دین گذاشتند و اگر رسوب میکرد عمل به قیاس، دین مضمحل میشد، آنجا خطر بسیار جدی بود و ائمه طاهرین با روایات مختلف مبارزه کردند با فکر قیاس.
و لذا ما هیچ دلیلی نداریم که ائمه واجب است اگر نظرشان مخالف سیره باشد نظرشان را بیان کنند بایّ وجه کان.
[سؤال: … جواب:] نوع موارد خبر ثقه وثوق پیدا میکنند مردم، علم پیدا میکنند، موارد که وثوق پیدا نکنند و عمل بکنند اگر هم باشد که ادعای مشهور این است که هست این موارد اما اینطور نیست که دین را به خطر بیندازد.
پس ائمه دلیلی بر اینکه واجب است ارشاد کنند مردم را به اینکه این سیرههایی که دارید خلاف است ما دلیلی بر این نداریم.
اما این روایت روضه کافی که از حفص مؤذن نقل میکند از امام صادق علیه السلام راجع به اهل بیت، و هم اهل الذکر الذین امر الله هذه الامة بسؤالهم و هم الذین من سألهم و قد سبق فی علم الله ان یصدقهم و یتبع اثرهم ارشدوه و اعطوهم من علم القرآن ما یهتدی به الله که مفادش است که اهل بیت اهل ذکر هستند که خدا امر کرده است که فاسئلوا اهل الذکر و هر کس از ائمه سؤال کند و تابع ائمه باشد ائمه او را به سوی حق ارشاد و راهنمایی میکنند این هم دلیل بر این نیست که ائمه واجب است ارشاد جاهل بکنند اولا فرض کرد مردم باید سؤال کنند، بعد از سؤال هم شأن ائمه این است که ارشاد بکنند، اما آیا این واجب مطلق است یا نه شأن ائمه این است، مثل اینکه پزشک بگوید ما پزشکیم مردم باید بیمار شدند به ما رجوع کنند و اگر گوش به حرف ما بدهند ما آنها را علاج میکنیم یعنی آیا بر ما واجب است بایّ وجه کان همه مریضها را علاج کنیم یا نه، شأن ما این است اما یک مریضی پول ویزیت ندارد ممکن است او را علاج نکنیم. حالا مصلحت پزشک این است مصلحت امام هم این است که شرائط مهیا نیست برای جواب هر سؤالی.
[سؤال: … جواب:] تزاحم بین واجبات لازم نیست باشد، تزاحم بین حرام و واجب لازم نیست باشد، بلکه مصالح گاهی اقتضا نمیکند امام جواب بدهد. … ما بحثمان این است که شما بگویید هر جا که سیره ثابت شد و این سیره به مرآی و منظر شارع بود واجب است امام تا این سیره را دید خلاف است ردع بکند همچین چیزی نیست. ما این را میگوییم. … فرض آنجا اگر احتمال تزاحم بدهیم را خارج کنید از فرض ما، فرض این است که احتمال تزاحم نمیدهیم باز ما میگوییم واجب نیست.
ما علت اینکه دیروز عرض کردیم آیه نفر دلیل بر وجوب ارشاد جاهل مطلقا نیست، امروز یک توضیحی بدهم، آیه شریفه میگوید لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الهم لعلهم یحذرون، حذر منصرف است به حذر از عقاب نه حذر از ترک واجب غیر منجز، ارتکاب حرام غیر منجز، او که حذر ندارد، چه حذری، واجب غیر منجز است، حرام غیر منجز است، حذری ندارد، یحذرون یعنی یحذرون من العقاب، و وقتی به شما بگویند این کار را بکنید تا مردم از احتمال عقاب متحذر بشوند ظاهرش این است که این کاری که به شما میگویند بکنید شرط الواجب است نه شرط الوجوب، یعنی احتمال عقاب هست تحذر از احتمال عقاب مطلوب شارع است اما شرط تحقق آن این است که شما انذار بکنید، میگوید انذار بکنید تا مطلوب ما که تحذر مردم است از عقاب حاصل بشود پس باید فرض را ببریم در آن جایی که قطع نظر از انذار شما مطلوب شارع است تحذر از احتمال عقاب یعنی جایی است احتمال عقاب است تکلیف منجز است، شارع مطلوبش است که مردم تحذر کنند چون تکلیف منجز است آنجا به فقها میگوید بروید این افراد را انذار کنید تا مطلوب ما فراهم بشود، در جایی که تکلیف منجز نمیشود مگر بعد از انذار، انذار میشود شرط وجوب یعنی شرط وجوب تحذر، چون قبل از انذار که تحذر واجب نیست، چون احتمال عقاب نیست، راجع به شرط الوجوب نمیآیند اینجور تعبیر کنند. مثلا نمیآیند بگویند ازدواج کن تا خرج همسرت را بدهی، چون ازدواج کردن شرط وجوب انفاق است، راجع به وجوب انفاق که شرط وجوبش ازدواج است نمیآیند تعبیر کنند تزوجْ حتی تنفق علی زوجتک، اما میآیند میگویند تزوج حتی تحفظ دینک چون حفظ دین واجب مطلق است شرط این واجب ازدواج هست، ازدواج کن تا دینت را حفظ کنی، اما نمیآیند بگویند ازدواج کن تا خرج همسرت را بدهی، خرج همسر را دادن که مطلوب مطلق نیست، ازدواج شرط وجوب آن است. اینجا هم وقتی میآید میگوید انذار کنید مردم را تا آنها تحذر کنند یعنی تحذر کنند از عقاب، معنایش این است که اگر شما هم انذار نکنی تحذر مردم از عقاب برای ما مطلوب است یعنی تکلیف منجز است و احتمال عقاب در آنجا هست ما میخواهیم تحذر کنند اما نمیکنند شما بروید انذار کنید تا تحذر کنند. پس آیه مختص میشود به جاهایی که تکلیف منجز است شامل مواردی که تکلیف منجز نباشد نمیشود، جایی که تکلیف منجز است آنجا اصلا از باب نهی از منکر واجب است.
[سؤال: … جواب:] الان تعبیر میکنند نذر کن لعلک تشفی به، ازدواج کن شاید خرج زنت را بدهی یعنی ازدواج کن برای این هدف که خرج زنت را بدهی، مگر خرج زن دادن هدف مطلق است؟ … اگر فقیر است خب بگو ازدواج کن انشاءالله پولدار میشوی. حالا در مثال ما گیر دادید؟ … مریض بشو لعلک تراجع الطبیب، میگویند؟ مریض بشو شاید رجوع به طبیب بکنی. برای همین است که رجوع به طبیب واجب مطلق نیست، مریض شدن شرط وجوب رجوع به طبیب است، در شرط وجوب تعبیر نمیکنند اینطور.
وجه دوم برای اثبات حجیت سیره وجهی است که در بحوث گفتند. گفتند: عقل میگوید امام علیه السلام وقتی ردع نکرد از یک سیره پس قبول دارد این سیره را و الا نقض غرض لازم میآید، غرض از امامت چیست؟ غرض از امامت این است که مردم را هدایت کند به حق، وقتی مردم از حق منحرف میشوند بخاطر سیره نادرستی که دارند امام هدایت نکند مردم را این نقض غرض است و نقض غرض محال است.
یک کلمه جواب میدهیم، این غرض را کی تعیین کرده که ائمه غرضشان ارشاد مردم است به حق بایّ وجه کان؟ خود ائمه فرمودند یا ما به گردن ائمه میخواهیم بگذاریم؟ ائمه وظیفهشان یا شأنشان ارشاد به حق است طبق راههای متعارف و عند المصلحة، پس چرا این کار را نکردند؟ امام حسن ده سال زنده بود بعد از صلح با معاویه، حالا ده سال شاید زنده نبود چندین سال زنده بود، امام حسین علیه السلام ده سال در عهد معاویه بود چرا ارشاد نکرد مردم را. باید شرائط عرفی و عادی فراهم بشود.
و این را توجه داشته باشید این وجوهی که ذکر میکنند اگر هم درست باشد آن سیرههایی که شب و روز به مرآی و منظر ائمه است تا امام میآید بیرون میرود بازار میبیند مردم دارند چک و چانه میزنند، این سیرها، خب فوقش این را میخواهید حجیتش را این به چه درد فقه میخورد، به چه درد اصول میخورد، مواردی که ما استدلال میکنیم به سیره در مواردی است که مورد اختلاف است بین علما، یعنی سیرههای واضحهای که شب و روز به مرآی و منظر ائمه باشد اگر بود که اختلاف نمیکردند علما، نوعا این اختلاف علما در آن محدوده تاریک سیره است که همچین به مرآی و منظر ائمه بطور عموم ابتلای مردم نبوده آنها چه لزومی دارد، ائمه مگر چند بار دیدند که مردم تخلف کردند و هیچ چیز نفرمودند.
تامل بفرمایید انشاءالله تا فردا.