حجیت سیره ج2
جلسه 63-618
یکشنبه – 10/10/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در حجیت سیره بود عرض کردیم سیره گاهی سیره عقلاییه است گاهی سیره متشرعه است، البته سیره متشرعه بالمعنی الاعم شامل آن سیره متشرعه میشود که ناشی است سیرهشان از حیث عقلایی بودنشان یعنی همان ارتکاز عقلاء چون ردع نشده بود بین این عقلاء که متشرع شدند ادامه پیدا کرد، طبعا اینجا ما به برهان إنّ کشف میکنیم پس ردع نشده بود سیره عقلاء و الا متشرعه ادامه نمیدادند آن سیره را، اما سیره متشرعه در مقابل سیره عقلاء مراد سیره متشرعه بالمعنی الاخص است که از حیث متشرعه بودنشان ناشی میشود، برخی مثل صاحب و مقرر مباحث الاصول مثلا معتقدند که ما حجیت خبر واحد را با سیره عقلاییه نمیتوانیم ثابت کنیم با سیره متشرعه ثابت میکنیم یعنی متشرعه بما هم متشرعه عمل میکردند به این روایات و اخبار ثقات بدون اینکه وثوق پیدا کنند به صدور اینها، سیره متشرعه در ضمنش این بحث مطرح است که اگر متشرعه عامه یک سیرهای داشتند و در روایات ما ردع نشد از سیره عامه آیا میشود به این سیره عامه تمسک کرد یا نمیشود ظاهر فرمایش مرحوم آقای بروجردی و برخی مثل مرحوم آقای داماد این است که بله، با توجه به اینکه روایات ما حالت تعلیقه و حاشیه دارد بر فقه عامه یعنی لحاظ شده فتاوای عامه در روایات ما و سؤالهایی که روات میکنند از ائمه ما اگر دیدیم یک سیرهای بین عامه بود و هیچ روایتی ردع نکرد از آن سیره کشف میکنیم که آن سیره عامه مورد قبول ائمه هم بوده که این بحث مهمی است و باید دنبال بشود. مثالی که میزدند سیره عامه و فتاوای فقهای عامه در احرام از محاذات میقات است با اینکه ما روایت واضحی نداریم که احرام از محاذات میقات جایز است، فقط یک روایتی داریم صحیحه ابن سنان کسی که یک ماه در مدینه میماند بعد از غیر طریق مسجد الشجرة به سمت مکه حرکت میکند فیکون بحذاء الشجرة فیکون احرامه منه، شش میل که از مدینه خارج شد محاذی مسجد الشجرة میشود و از همان محاذات مسجد الشجرة محرم میشود اما این موردش خاص است و لذا آقا خوئی احرام از محاذات میقات را قبول ندارد مگر در همین مورد که کسی یک ماه در مدینه بماند از غیر طریق متعارف که از ذی الحلیفه عبور میکند خارج بشود شش میل که رد شد آنجا محرم میتواند محرم بشود از محاذات مسجد الشجرة ولی مرحوم آقای داماد فرمودند عامه اینطور میگفتند ائمه ما نه تنها ردع نکردند بلکه یک امضای فی الجملةای هم در این روایت شده فتوای آنها، ما کشف میکنیم امضای آن را. عرض کردم این بحث مهمی است که باید در ادامه بحث از سیره مورد بررسی قرار بگیرد. اما ما فعلا بحثمان راجع به حجیت سیره عقلاییه است و قدرمتیقنش آنی است که در زمان شارع هم ارتکاز عقلاء بوده و هم عمل عقلاء بوده، طبعا عقلاء که باشد یعنی ارتکازشان هم هست، در مقابل آن سیرههایی که فقط ارتکاز عقلاء در زمان شارع بود، عمل بر طبقش نبود چون موضوعش رایج نشده بود.
دلیلهایی آوردند بر حجیت سیره عقلاییه. قبل از اینکه به آن ادله اشاره کنیم یک مبنایی صاحب کفایه دارد در بحث سیره عقلاییه در باب حجج و امارات، این را در کفایه صفحه 308 بیان کرده، فرموده اصلا ما در سیره عقلاییه در باب حجج و امارات نیاز به امضای شارع نداریم، عدم وصول ردع کافی است برای اینکه منجز عقلایی کافی باشد برای حسن عقاب عقلا، معذر عقلایی کافی باشد برای قبح عقاب عقلا مگر اینکه ردع از این سیره عقلاء توسط شارع به ما واصل بشود.
این یک مبنایی است که صاحب کفایه دارد ولی این مبنا را ما نمیتوانیم تایید کنیم. واقعا اگر سیره عقلاء بر عمل به قیاس باشد و عمل به قیاس را منجز و معذر بداند، یک خبر ضعیفی هم داریم که قیاس معتبر نیست ولی با خبر ضعیف که ردع از قیاس به ما واصل نمیشود، آیا عقل ما را مستحق عقاب نمیداند اگر اعتماد کنیم به این قیاسی که دال بر عدم تکلیف است؟ آیا قیاسی که دال بر تکلیف است به آن عمل نکنیم تمسک کنیم به رفع ما لایعلمون عقل ما را مستحق عقاب میداند؟ ما همچون درکی نداریم.
محقق اصفهانی خواسته توضیح بدهد کلام استادش صاحب کفایه را، مبنای خودش را گفته!! گفته مقصود از این مطلب در کفایه این است که چون شارع احد العقلاء است بلکه رئیس العقلاء است پس از حیث اینکه شارع عاقل هست مسلکش با عقلاء یکی است، متحد است، این میشود مقتضی برای اتحاد مسلک شارع با مسلک عقلاء، اگر شارع ردع کند از بنای عقلاء این ناشی میشود از حیث شارع بودنش، ردع غیر واصل از شارع که کاشف نیست از اختلاف مسلک شارع با مسلک عقلاء، و لذا آن مقتضی طبعی اتحاد مسلک شارع با عقلاء مستحکم است. عدم وصول الردع کاف فی الحکم باتحاد المسلک لعدم المانع عن الحکم بالاتحاد و هذا هو الصحیح. نهایةالداریة جلد 3 صفحه 250.
جناب محقق اصفهانی شما فرمایش خودتان را میفرمایید به اسم خودتان بفرمایید چکار دارید به صاحب کفایه. اگر مقصود صاحب کفایه این بود که شما بیان میکردید چرا فقط در باب حجج این را گفت؟ این بیان شما که اختصاص به بنای عقلاء و سیره عقلاء در باب حجج ندارد، در احکام واقعیه هم همین استدلال شما میآید، سیره عقلاء بر ثبوت ضمان در اتلاف مال الغیر و امثال آن در حالی که صاحب کفایه این ادعا را در غیر حجج عقلاییه مطرح نکرده.
حالا شما محقق اصفهانی میفرمایید من نظرم این است، میگوییم این نظر شما به نظر ما درست نمیآید. اولا: اینکه میگویند سیره عقلاء شما این را میگویید که یعنی من حیث انهم ذوی العقول من حیث انهم عقلاء و لذا شارع من حیث انه عاقل متحد المسلک است با عقلاء، این درست نیست، سیره عقلاییه یعنی عمل رایج بین عقلاء، لزوما ناشی از مطلبی که به ذهن عقلایی آنها صحیح است نیست چه بسا ناشی است این بنای عقلاء از قوه غضب، قوه شهوت، و لذا موالی تحکم میکنند بر عبید، الزام میکنند عبید را به عمل برو کار کن از صبح تا شب هر چه کار کردی بیاور مزدت را به من بده من بروم عیش و نوش بکنم، این بنای عقلاء است دیگر، آیا این ناشی است از یک نکته عقلاییه یا ناشی است از قوه قهریه. نوع مردم دارای قوه غضب و شهوت که هستند این منشأ میشود بناهایی بگذارند و عادت کنند به یک امری، وقتی رایج شد میشود بنای عقلاء، بناهایی که در عهد جاهلیت بود و رایج بود بین اهل جاهلیت این هم بنای عقلاء است دیگر. زن فرزندخوانده را محرم میدانستند، خب بنای عقلاء بود، چنان هم شدید بود که وقتی خدا خطاب کرد به پیامبر که زینب که دخترعمه پیامبر بود و زن زید بود که زید فرزندخوانده پیامبر بود و زینب را طلاق داده بود زید، وقتی دستور آمد که با زینب ازدواج کن پیامبر دچار وحشت شد، و تخفی فی نفسک و تخشی الناس و الله احق ان تخشاه، چرا میترسی؟ تو باید از خدا بترسی نه از مردم، فلما قضی زید منها وطرا زوجناکها لکی لایکون علی المؤمنین حرج فی ازدواج ادعیائهم، این عادت اهل جاهلیت ناشی بود از نکته عقلاییه؟ نه، ناشی بود از عادت.
در باب حجج هم همینطور است. خوششان میآید از قیاس، عجب قیاس خوبی است، یک جوکی هست که به ابوحنیفه نسبت میدهند شاید درست نباشد میگویند رفت سلمانی گفت این موهای سفید من را بچین گفت اگر موهای سفیدت را بچینم زیاد میشود خب پس موهای مشکیام را بچین، فکر کرد اگر آنها را بچیند آنها هم زیاد میشود، خب قیاس میکند، حالا اگر درست باشد، از این کارها که میکردند اینها، یک استحسان طبع است عمل به قیاس، راحت است، آدم یک چیزی میگوید بیدلیل، استحسانی تمسک به مصالح مرسلهای قیاسی، خب راحت است میشود حجت عقلاییه، اینطور نیست که حجج عقلاییه هم ناشی باشد از آن حیث عقلایی بودن مردم.
پس اشکال اول به محقق اصفهانی این است که شما فکر کردید که بنای عقلاء ناشی است از حیث عقلایی بودن آنها بعد گفتید که شارع که رئیس العقلاء است بما انه عاقل و رئیس العقلاء این مقتضی است که متحد المسلک باشد با عقلاء، اینطور نیست.
ثانیا: گیرم بنای عقلاء ناشی باشد از عقلایی بودنشان ولی عقلایی محدود هستند با دیدگاه بسته اما شارع همان دید عقلاییاش وسیع است، با همان دید عقلایی که نگاه میکند مطالبی را میبیند که مردم آن را نمیبینند پس اینطور نیست که شارع بما هو عاقل متحد المسلک باشد با عقلاء حتی در جایی که بنای عقلاء ناشی باشد از عقلایی بودنشان.
[سؤال: … جواب:] حیث عاقل بودن شارع به نظر محقق اصفهانی علت تامه است برای اتحادش با بنای عقلاء، حیث شارع بودنش حیث دیگری است او ممکن است مانع از اتحاد باشد، ما میگوییم: نخیر، حیث عقلایی بودن شارع هم علت تامه نیست که با بنای عقلاء بما هم عقلاء موافقت کند، چه بسا شارع با آن دید وسیعی که دارد مفاسد عمل به قیاس را به عقلاء گوشزد کند خود عقلاء هم میگویند عجب چرا ما غافل بویم چرا توجه نداشتیم به مفاسد کارمان پی نبرده بودیم و لذا میبینید بشر تجدید نظر میکند در قوانینش، این روشهای آموزش و بشر چند وقت یک بار عوض میشود اینها عقلاء هستند اما مدام روش هایشان را عوض میکنند میگویند آن روش قبلی فهمیدیم اشکال داشت بعد از مدتی میگویند این روش جدید هم فهمیدیم اشکال داشت روش جدیدتر گاهی هم بر میگردند به همان روش قدیمیتر. شارع مفاسدس را در بنای عقلاء میبینند که عقلاء هم بما هم عقلاء آن را نمیفهمد.
ثالثا: گیرم عاقل بودن شارع منشأ اتحاد با مسلک عقلاء باشد اما این میشود قاعده مقتضی و شک در مانع، قاعده مقتضی و مانع یعنی مقتضی محرز است و مانع مشکوک است، قطع پیدا میکنیم به نتیجه؟ قطع که پیدا نمیکنیم، فوقش میگویید قاعدةٌ عقلائیة، عقلاء در موارد احراز مقتضی و شک در وجود مانع بنا میگذارند بر ترتب آن اثر، این خودش یک قاعده عقلاییه است که مشکوک است امضایش توسط شارع. تمسک به آن برای اثبات حجیت سیره میشود اثبات الشیء بنفسه، مصادره به مطلوب.
[سؤال: … جواب:] شارع چون بعد اخروی را میبیند، عقلاء کاری به بعد اخروی ندارند، شارع ممکن است برای امتحان عبید کاری بکند عقلاء کاری به امتحان مردم ندارند، اینها یک ملاکاتی است مخصوص شارع، محقق اصفهانی میگوید شارع بما هو عاقلٌ تایید میکند کار عقلاء را، اما میگوید من با شما فرق میکنم، من امور اخروی هم برایم مطرح است امتحان مردم هم برایم مطرح است، کمال معنوی و اخروی مردم برایم مطرح است و لذا ممکن است روش من با روش شما فرق کند. محقق اصفهانی این را میخواهد بگوید.
از این بحث بگذریم و وارد ادله حجیت سیره بشویم که طبعا غیر از این دلیلی که محقق اصفهانی آورد خواست بگوید اصلا ما برای اثبات حجیت سیره نیاز به احراز امضا نداریم، بلکه عدم وصول ردع کافی است، قطع نظر از این مطلب ادلهای که برای اثبات امضای سیره اقامه شده آنها را بررسی کنیم.
طبعا این بحث با کسانی است که قبول دارند دین برای هر شیئی حکمی دارد، اما کسانی که میگویند ما دلیل نداریم که شارع برای هر واقعهای حکمی دارد، دین حداقلی قائلند، در بین حوزویان هم متاسفانه بعضی هستند که این را قائلند، میگویند خدا یک سری احکامی که رویش حساس بود انشا کرد بقیه را ساکت شد واگذار کرد به عقلاء، نه اینکه حکم دارد و ما از بنای عقلاء حکم شارع را کشف میکنیم، اصل شارع حکمی ندارد در برخی از موارد، واگذار کرد مردم را به بنای عقلاء، و گاهی هم استشهاد ممکن است بکنند به فرمایش امام در بحث حجیت امارات که فرمودند ممکن است شارع اصلا انشای حجیت برای امارات نکند بلکه اکتفا کند به همان حجیت عقلاییه، و لذا ما حجیت شرعیه ممکن است نداشته باشیم برای امارات.
اولا این فرمایش امام این نیست که برخی فکر میکنند و سوء استفاده نباید از این مطالب بشود ایشان میگویند انشا و جعل ممکن است نباشد اما روح حکم شرعی که رضای مولاست به این عمل عقلاء قطعا هست، یعنی مولا موقف دارد نه اینکه مهمل گذاشته است به من ربطی ندارد خودتان میدانید، نخیر، موقف دارد منتها موقفش را انشا نکرده، راضی است به عمل عقلاء به خبر ثقه که روح حکم شرعی همین است، همین رضایت است، کسی که میگوید اسلام حکم چه بسا ندارد واگذار کرده است به عقلاء، دخالت نمیکند، چطور دخالت نمیکند چطور هواپیما بسازیم مردم هر طور تصمیم گرفتند هواپیما بسازند منتها خط قرمز این است که موجب تلف نفوس نشود حالا هواپیما بزرگ است کوچک است هر چه هست، شارع نظری ندارد، کانّه در یک سری احکام هم شارع میگوید نظری ندارم هر چی عقلاء عمل میکنند تابع عقلاء باشید یعنی یک امر به تبعیت عقلاء بکند، و امر بالعرف را اینجور معنا میکنند که امر کن مردم را که تابع معروف عقلایی باشند. این حرفها درست نیست برای اینکه ما در روایات داریم که ما من شیء الا و فیه کتاب أو سنة، نه یک روایت بلکه چندین روایت داریم. ما من شیء الا و فیه کتاب أو سنة حتی ارش الخدش، اینکه بگوییم شما تابع بنای عقلاء باشید یعنی یک روز عقلاء میگویند اینطور (عذر میخواهم) برقصید بگوییم چشم، روز دیگر میگویند جور دیگر برقصید، چشم.
[سؤال: … جواب:] همین خلاف روایات است که شارع دینش را بدهد دست عقلاء، اینکه در روایات میگوید ما من شیء الا و فیه کتاب أو سنة حتی ارش الخدش یعنی در تمام این وقایع حکم شرعی داریم نه اینکه بگوییم عقلاء هر چه کردند شما هم همان را بکنید، صرفیین هر چه کردند شما هم همان را بکنید، یک روز عقلاء طرفدار تعدد زوجات هستند شما هم طرفدار زوجات بشوید، یک روز طرفدار تکهمسری هستند شما هم طرفدار تکهمسری بشوید این خلاف ضرورت فقه شیعه است، و خلاف آن روایاتی است که عرض کردم. و امر بالعرف و امر بالمعروف است. عرف یعنی معروف، معروف وقتی شارع میگوید چون امر اعتباری است یعنی المعروف عندنا مثل اینکه شارع بگوید یجوز للزوج ان یستمتع من زوجته نه اینکه زوج عرفی، ازدواج سفید، لازمهاش همین است که اینها را ادعا کنند آن هایی که آن حرفها را میزنند. زوج یعنی زوج باعتبارنا، چون زوج یک مصداق اعتباری دارد فرق میکند با آب که مصداقش تکوینی است، زوج مصداقش اعتباری است هر مقننی که قانون دارد راجع به یک مطلبی وقتی آن عنوان را میگوید این عنوانی که به نظر من محقق است، زوج که در اعتبار من است مالک که در اعتبار من است معروف که در اعتبار من معروف است.
حالا که مفروغعنه گرفتیم، دیگر بقیهاش میشود بحث کلامی به نظر من، مفروغعنه گرفتیم از روایات که هیچ واقعهای نیست که خالی از حکم شرعی باشد، فرمود صحیفهای هست نزد ما که تمام احکام در او هست. و لذا راجع به سیره اگر سیره بر حکم واقعی است مثل سببیت حیازت للملکیة، شارع هم باید حکم جعل کند ما هم کشف میکنیم حکم شرعی را. اگر راجع به حجج و امارات است حالا اگر انشا هم نکند لااقل به قول امام باید رضایت شارع را در عمل به این حجت عقلاییه کشف کنیم. حالا چطور کشف کنیم.
دلیل اولی که ذکر شده این است که گفتند اگر امام علیه السلام ببیند مردم با این سیرهشان خلافی مرتکب میشوند گر مقصر هستند باید نهی از منکر بکند اگر قاصرند باید ارشاد جاهل بکند. بالاخره یا عملشان مطابق با واقع است فهو المطلوب یا عملشان خلاف واقع است حال یا جاهل قاصرند ارشاد جاهل واجب است یا جاهل مقصرند نهی از منکر واجب است. این را دلیل گرفتند که عدم ردع دلیل ائمه کاشف از امضای سیره است.
اشکال این دلیل این است که اولا: این اخص از مدعا است. چه بسا سیره موافق افضل است مثل سیره بر تقلید اعلم، سیره عقلاییه است عند الاختلاف بین الاعلم و غیر الاعلم اعلم را مقدم میکنند، شاید شارع لازم نمیداند تقدیم قول اعلم را پس چرا سکوت کرد، چه لزومی دارد سخن بگوید، کاری است که انجام میدهند افضل است و لو لازم نیست فکر میکنند لازم است مهم نیست، شما الان به فرزندان میگویید که فرزندم! نماز که میخوانید دستانت را بالا میآوری در هنگام تکبیرةالاحرام این کار لازم نیست، او هم از فردا ترک میکند. بنده خدا دارد نماز میخواند مستحبات را هم رعایت میکند چرا به او بگویم رفع الیدین در حال تکبیرةالاحرام لازم نیست قنوت لازم نیست، سرت را زیر انداختی به طرف مهر لازم نیست میتوانی این طرف و آن طرف را تماشا کنی، آیا لزومی دارد اینها را بگوییم؟ پس اشکال اول به این وجه این است که ردع از بنای عقلاء گاهی بنای عقلاء بر افضل است در اینجا ردع لزومی ندارد، چون عمل افضلی است و لو واجب نباشد به نظر شارع.
[سؤال: … جواب:] عقلاء به عنوان لزوم تقلید اعلم از اعلم تقلید میکنند. و ثانیا: کی میگوید کشف از استحباب هم میکند عدم ردع شارع؟ شاید مباح متساوی الطرفین است، حالا چطور میشود بگذار از اعلم تقلید کنند مگر آسمان خراب میشود؟ منکری رخ میدهد؟ نه. … کی میگوید شارع غرضش این است که به مردم بفهماند که مباحات من چیست و من غرض دارم که اینها به شما برسد مباح بودنش، حالا مردم خبر ندارند از مباح بودن خیلی چیزها نمیشود کنترلشان کرد حالا بروید به مردم بگویید مردم! خیلی از مباحات هست شما خبر نداریید بگذارید برایتان بگویم، دیگر آن وقت فردا میتوانید مردم را کنترل کنید؟ … شما چه تحکمی میکنید به این شارع ما؟ … کدام غرض؟ کی میگوید غرض دارد که هر مباحی را به مردم بگوید؟
اشکال دوم به این وجه: اگر نهی از منکر میگویید، باید شرائط نهی از منکر محقق بشود. اولا تکلیف منجز باشد تا بشود منکر، ثانیا: امکان وصول نهی به آن مرتکب منکر باشد، نه اینکه به زراره بگویند، خب زراره که خودش مرتکب منکر نمیشود، دیگران مرتکب منکر میشوند، شاید زراره نتواند به آنها بگوید. پس اولا باید منجر باشد ثانیا امکان وصول نهی به مرتکب نهی باشد. ثالثا امکان تاثیر باشد. رابعا خوف ضرر نباشد. شرائط نهی از منکر کی میگوید فراهم بوده همه جا؟
اما ارشاد جاهل، اولا: ارشاد جاهل بر غیر ائمه هم دلیل مطلقی ندارد، کی میگوید ارشاد جاهل مطلقا واجب است؟ اینها نوعا تمسک کردند به آیه انذار، لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذورن، آنکه در مورد تکلیف منجز است، چون فرض این است که لینذروا قومهم انذار بدهند به چیزی که در آن خوف عقاب است، در تکلیف غیر منجز که خوف عقاب نیست. ثانیا: انذار متعارف به این نیست که بروند به تکتک افراد انذار بدهند. میرود در نزد قومش میگوید آقایان تشریف بیاورند منزل ما مسائل دینی را به اینها بگوییم، حالا ده نفر پیرمرد هم میآیند بقیه نمیآیند، آیا حتما باید برود در هر پارکی و هر کوچه و برزنی، زن و مرد و پیر و جوان را ببیند به او بگوید بیا با شما کار دارم میخواهم مسأله به شما یاد بدهم؟ دلیل بر وجوبش چیست؟
[سؤال: … جواب:] حالا هر مورد که شرائطش بوده کی میگوید ائمه نهی نکردند، بحث این است که شما همه جا میگویید از سکوت ائمه کشف امضا میکنیم.
و اما ارشاد جاهل بر ائمه، روایاتی داریم، اینها را بررسی کنیم، روایاتی داریم مثل صحیحه وشاء میگوید امام سجاد علیه السلام فرمود علی الائمة من الفرض ما لیس علی شیعتهم امرهم الله ان یسألونا و لیس علینا الجواب ان شئنا اجبنا و ان شئنا امسکنا، در نقل دیگر هست هذا عطاءنا فامنن او امسک بغیر حساب.
تامل بفرمایید انشاءالله بقیه مطالب فردا.
و الحمد لله رب العالمین.