جلسه 44-902
یکشنبه – 19/09/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث راجع به فرمایش آقای سیستانی بود که فرمودند از دو روایت استفاده میشود که مکان مصلی باید نظیف باشد یعنی طاهر باشد یکی صحیحه محمد بن مسلم است وسائل جلد 6 صفحه 402 الرجل یفرغ من صلاته و قد نسی التشهد حتی ینصرف قال ان کان قریبا رجع الی مکانه فتشهد و الا طلب مکانا نظیفا فتشهد فیه. روایت دوم هم موثقه عمار است جلد 5 وسائل صفحه 177 سألت اباعبدالله علیه السلام عن الصلاة فی بیت الحمام، یک غرفهای داشتند در منازلشان یا یک غرفهای بود در حمامهای عمومی، در معرض نجاست بود، میخواست نماز بخواند در بیت الحمام حضرت فرمود اذا کان موضعا نظیفا فلا بأس، آقای سیستانی فرمودند پس این دو روایت میگوید مکان مصلی باید نظیف باشد و اگر ما بودیم و اطلاق این روایت میگفتیم یابس هم اگر باشد این مکان نجس فایدهای ندارد، باید بروی سراغ مکان طاهر. اما موثقه ابن بکیر مشکل ما را حل کرد گفت کل شیء یابس ذکیای طاهر یعنی بنا بگذار ادعائا که مکان نجس خشک مثل مکان طاهر است در اینکه نجس نمیکند بدنت را و در اینکه میتوانی در آن نماز بخوانی.
ما گفتیم انصافا همچون اطلاقی ندارد فقط به لحاظ نفی منجسیت است، موردش هم یمسح ذکره بالحائط است که با بدن نجس و لو خشک است نمیتواند نماز بخواند فقط منجس ثوب نیست این عضو نجس یابس، ذکی أی ادعائا طاهرٌ أی لاینجس ملاقیه، بیش از این نمیشود از روایت استفاده کرد.
اما اصل فرمایش آقای سیستانی که دو روایت داریم میگوید باید مکان مصلی طاهر باشد این را ما چه بکنیم؟
آقای سیستانی فرمودند اگر میگفت لاتصل فی المکان النجس ممکن بود ما بگوییم به قرینه روایاتی که میگوید اذا یبس فلا بأس اذا مثلا جف فلا بأس، میفهمیم نکته اینکه میگویند در مکان نجس نماز نخوان ولی اگر خشک شد میتوانی بخوانی، این است که اگر خشک نبود مکان نجس بدنت را نجس میکند. اما وقتی آمدند گفتند باید مکان نمازگزار پاک باشد دیگر نمیتوانیم بگوییم مناسبت حکم و موضوع اقتضاء میکند بگوییم اگر خشک بود و لو نجس باشد مانعی ندارد، چه میدانیم، شاید پاک بودن مکان مصلی خودش مصلحت ملزمه دارد، فقط ما بخاطر روایت ابن بکیر حمل میکنیم این دو روایت را بر اینکه مکان نظیف باشد و طاهر باشد یا حقیقتا یا ادعائا یعنی یابس باشد نتیجه این میشود که اگر مکان رطب بود و لو به رطوبت غیر مسریه به رطوبت غیر منجسه باز ما طبق اطلاق این دو روایت میگوییم نمیتوانی در این مکان نجس که خیس است نماز بخوانی و لو خیسیاش منجس بدن و ثوب تو نباشد یا اگر منجس است منجسی است که جورابت را نجس میکند که ما لاتتم الصلاة فیه است و مانع از نماز نیست.
ما عرضمان به آقای سیستانی این است که این دو صحیحه را ما قبول داریم که ظاهرش این است که مکان مصلی باید پاک باشد، و بحث بحث تشهد هم هست در یک روایت، دیگر نمیتوانیم بگوییم فقط موضع مسجد الجبهة را میگوید پاک باشد. ولی به قرینه صحیحه زراره حمل بر استحباب باید بکنیم این دو روایت را. سألته عن الشاذکونة تکون علیها الجنابة أیصلی علیها فی المحمل قال لا بأس بالصلاة علیه. شادگونهای که نجس بود فرمود نماز بر آن مانعی ندارد و این منصرف است به فرض جایی که موجب تنجس بدن یا ثوب نمیشود و چون ما یصح السجود علیه نیست ربطی به موضع گذاشتن پیشانی روی زمین پیدا نمیکند. اگر خشک نباشد خیس باشد که بدن را نجس کند خب نجاست بدن مانع است از نماز.
ما یک نکتهای هم عرض کنیم:
اینکه آقای سیستانی فرمود اگر رطوبت غیر مسریه بود در مکان نجس نماز نخوان، انصافا ما اصلا دلیل نداشتیم بر اینکه یطلب مکانا نظیفا را حمل کنیم بر مکان یابس، مگر صحیحه علی بن جعفر که اذا یبس فلا بأس که ایشان آن را زد به مطهریت شمس و گفت مربوط به بوریا است و مراد از اذا یبس یبس بالشمس هست. این کل شیء یابس فهو ذکی که عرض کردیم ناظر به غیر از اینکه نجس خشک منجس ملاقیش نیست بیش از این نظارتی ندارد. فقط ما عرضمان این است که بعد از اینکه صحیحه زراره آمد گفت در شادگونه متنجس میشود روی او نماز خواند عرف فرض رطوبت مسریه را خارج میکند، و این منشأ تقیید میشود که ما آن روایتی را که میگوید یطلب مکان نظیفا حمل بر استحباب کنیم در جایی که رطوبت مسریه ندارد مکان نجس و اگر مکان نجس رطوبت مسریه دارد به نکته اینکه موجب تنجس بدن و ثوب مصلی میشود بگوییم ایراد پیدا میکند.
اساسا یک نکتهای عرض کنم: اینکه ایشان فرض میکند رطوبت دارد ولی رطوبت مسریه نیست، فرمود نمیشود در این مکان نجس که رطوبت دارد ولی رطوبتش مسریه نیست نماز بخوانی، چون یطلب مکانا نظیفا که میگوید این مکان نجس است، کل شیء یابس ذکی هم که این یابس نیست رطب است شامل این مکان نمیشود، مکان نجسی است که رطب است نماز در آنجا نخوانی مطلقا و لو رطوبتش رطوبت مسریه نباشد. انصافا اصلا به رطوبت غیر مسریه رطوبت نمیگوید عرب. شما این روایاتی که در بحث جلوس در مکان نجس هست که میگوید ان کان رطبا فلا، اصلا نگفت ان کان فیه رطوبة مسریة، اصلا رطوبت یعنی خیسی، خیسی اصلا یعنی رطوبت مسریه، در مقابل رطب یابس است، آنی که آقای سیستانی میفرماید رطوبت غیر مسریه آن اصطلاح فقهاء است به آن عرب میگوید نداوت، اصلا او رطوبت نیست، او یبوست است منتها یبوست همراه با نداوت. شما نگاه کنید وسائل الشیعه جلد 3 صفحه 441 باب تعدی النجاسة مع الملاقاة و الرطوبة لا مع الیبوسة، روایات هم که هست این است: اذا مس ثوبک کلب فان کان یابسا فانضحه و ان کان رطبا فاغسله ملاک نجاست ثوب که ملاقات کرده با بدن کلب وجود رطوبت قرار داده شده، حرفی از رطوبت مسریه نزدند. اصلا رطوبت یعنی رطوبت مسریه، رطوبت یعنی خیسی. روایات دیگر هم هست، صحیحه علی بن جعفر الرجل یمشی فی العذرة و هی یابسة فتصیب ثوبه و رجلیه هل یصلح له ان یدخل المسجد فیصلی و لایغسل ما اصابه قال اذا کان یابسا فلا بأس. اصلا ملاک در منجس بودن نجس این است که رطب باشد منجس است یابس باشد منجس نیست. یعنی رطب دو قسم نیست، رطب به رطوبت مسریه او نجس میکند اما رطب به رطوبت غیر مسریه و لو صدق یابس نمیکند ما منجس هم نیست که آقای سیستانی میفرمودند، نه آقا، اصلا رطب یعنی خیس، بایس یعنی خشک، خیس باشد نجس میکند خشک باشد نجس نمیکند، خشک دو قسم است: خشک همراه با نداوت و نمناکی خشک بدون همراهی با نداوت. رطوبت غیر مسریه یعنی نداوت، او اصلا اصطلاح فقهاء است آن هم به قول استاد ما میفرمود نگویید رطویت مسریه، ادبیات میخواندیم، میگفت بگویید رطوبت ساریه، سرت الرطوبة، اسرت الرطوبة نیست، رطوبت ساریه، این اصطلاح فقهاء است، در لغت و روایت ملاک رطوبت است در مقابل یبوست. و رطوبت یعنی خیسی. اینکه آقای سیستانی رطوبت را دو قسم کردند رطوبت مسریه و رطوبت غیر مسریه و یبوست در مقابل هر دو قسم رطوبت قرار گرفته این ظاهرا مطابق با استعمالات نیست.
[سؤال: … جواب:] رطوبت یعنی اصلا رطوبت مسریه و رطوبت غیر مسریه یعنی خشک شدن. لباس اگر خیس است رطوبتش مسریه است نم دارد میگویند خشک شد. … اینجور که شما میگویید خشک نشد نم دارد اینها به عنایت است مثل اینکه میگویید چوب خشک نشده هنوز. چوب خشک شدنش حساب دیگری دارد، چوب خشک و چوب تر نه اینکه دست بزنی دستت خیس میشود. اینکه میگویید این لباس خشک نشد به او بگو پس خیس است؟ میگوید نه خیس نیست نمناک است پس رطوبت یعنی رطوبت مسریه و لذا این تفصیل آقای سیستانی درست نیست که اگر مکان نجس رطب بود برطوبة غیر مسریة نمیشود روی آن نماز خواند، نخیر، میشود روی او نماز خواند، چرا؟ برای اینکه او اصلا رطب نیست او یابس است، نمناک بودن منافات با یابس بودن ندارد. یابس است ولی یابس نمناک. مکان نجس یابس و لو نمناک باشد طبق صحیحه زراره که در شادگونه آمده بود نماز بر آن مکان جایز است اما سجده بر آن نباید بکنیم که طبعا شادگونه هم قابل سجده کردن نیست چون از غیر ما یصح السجود علیه است و اگر مکانی خیس باشد اصلا فرض است که خیسیاش مسری است اصلا بدون آن نمیگویند رطب، و طبعا منجس است و متفاهم عرفی این است که چرا میگویند در این مکان خیس نجس نماز نخوان ولی اگر یابس بود نماز بخوان این است که اگر خیس بود موجب تنجس بدن و ثوبت میشود. متفاهم عرفی این است. اطلاق منعقد نمیشود نسبت به آن جایی که نجس است ولی منجس نیست یا منجس جوراب است که ما لاتتم الصلاة فیه است.
این خلاصه عرض ما راجع به این بحث.
آن آخرین واجب که نیاز به توضیح ندارد، العاشر المحافظة علی العربیة و الترتیب و الموالاة فی الذکر. ترتیبش دیگر چیست؟ یعنی نگو الله سبحان. ربی سبحان و بحمده، اینجور نگو، ترتیب را رعایت کن. موالات هم به جوری که مخل به صدق ذکر خداست، این مقدار از موالات لازم است که اگر ترکش کنی عرفا نمیگویند ذکر خدا گفتی، بیش از این موالات لازم نیست وسواس نشوی که د عروه میگوید الموالاة فی الذکر یک مقدار مکث کنی بگویی موالات مختل شد موقعی موالات مختل میشود که عرفا نگویند ذکرت یا سبّحت الله.
مسأله 1 مسأله مهمی است. یکی از جاهایی که باید روی زمین گذاشته شود در موقع سجود جبهه است. جبهه تعریفش چیست؟ یک حد طولی دارد یک حد عرضی. از بالا به پایین حد طولی است، روشن است، من الطرف الاعلی للانف و فوق الحاجبین، از اینجا شروع میشود تا رستنگاه مو، قصاص الشعر البته رستنگاه متعارف مو. یکی موهایش یا ریخته یا از اول همینجور بود، خارج از متعارف هست، حالا یا کمتر هست یا بیشتر، او مهم نیست، مهم قصاص متعارف شعر است، این حد طولی است از بالا به پایین. مهم حد عرضی است.
[سؤال: … جواب:] آنهایی که موهایشان زاید بر متعارف آمده روی پیشانی مشکل ندارند همان مو را میگذارند روی زمین، لازم نیست با تیغ آن قسمت مو را بتراشند. …. حالا این یک فرع جدیدی است، شما وسط یک فرع یک فرع جدیدی است، شما میگویید جبهه صادق نیست. حالا اگر یک کسی روی پیشانیاش مو هست میگویید جبهه صادق نیست حالا این را اینجا که بحث نکردند ببینیم بعدا بحث کنیم. حالا فعلا بحث حد طولی و عرضی جبهه است.
حد عرضی جبهه مهم است. عرض جبهه از کجا تا کجاست؟ صاحب عروه میگوید و ما بین الجبینین عرضا، جبهه ما بین الجبینین است. تازه اول گرفتاری است، جبین کجاست؟
مرحوم آقای حکیم در مستمسک گفت خیالتان را راحت کنم سراغ روایات نروید برای کشف حد عرضی جبهه، روایات حد طولی جبهه را گفته. مثلا صحیحه زراره: اذا مس جبهته الارض فیما بین حاجبیه و قصاص شعره فقد اجزأه عنه، حد طولی است دیگر، ما بین حاجبیه و قصاص شعره. یا روایت دیگر میگوید موثقه عمار ما بین قصاص الشعر الی طرف الانف مسجدٌ أیّ ذلک اصبت به الارض اجزأک یا صحیحه دیگر زراره میگوید الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین موضع السجود فایما سقط من ذلک الی الارض اجزأک مقدار الدرهم او مقدار طرف الانملة، صریحا روایت میگوید لازم نیست به اندازه یک درهم باشد به اندازه حاشیه انگشت دستت هم باشد کافی است. طرف یعنی حاشیه، یعنی سر انگشت، به اندازه سر انگشت باشد کافی است. این هم حد عرضی از آن استفاده نشد.
آقای خوئی فرمودند: آقای حکیم! از روایات حد عرضی را استفاده نکنی آن وقت مجبوری بروی سرغ کتب لغت، اشکال ندارد اگر کتب لغت اطمینانآور باشد خوب است ولی وقتی روایت هست معتبره، چرا حد عرضی را از او استفاده نمیکنید؟ روایت میگوید الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین، حد عرضی هم استفاده میشود. ابتدای ابروی طرف راست مثلا تا انتهای ابرو طرف چپ، تا به طرف رستنگاه مو این میشود حد عرضی جبهه. خیلی زیاد شد یعنی مثل آن کشورهایی است که پولش کم است عرضش زیاد، عرضش عملا حساب کنید از این ابتدای ابروی طرف چپ یک وقت نگویید طرف راست و چپش را بلد نیست!! از طرف ابتدای ابروی چپ تا انتهای ابروی راست یک خط بکش برو تا آن رستنگاه مو.
[سؤال: … جواب:] همان قصاص شعر برای روییدن مو.
آقای سیستانی فرمودند اینکه قابل التزام نیست هیچکس هم نگفته چون جبهه مستوای ما بین الحاجبین الی الناصی است مستوا یعنی صاف. اینکه شما میگویید محدّب است، شما این آخر ابروی چپت را دستت را که میآوری بالا باید بچرخانی، محدب است دیگر، در حالی که در لغت جبهه را به مستوا معنا کردند که میرسیم. آقای سیستانی دو احتمال قابل توجه است روی آنها باید کار کنیم:
یک: کلام محقق همدانی که از وسط دو حاجب شروع کن آن جایی که مستوای پیشانیات حفظ بشود یعنی پیشانیات دچار خمیدگی نشود، محدب نشود، آن قسمت جلوی پیشانیات که هنوز صاف است عرفا که از وسط هرکدام از ابروها خط کشیده میشود به طرف بالا. که خب یک مقدار وسیع است، نه آن وسیعی که آقای خوئی گفت، نه، بالاخره این فی حد نفسه خوب است، وسیع است.
این یک احتمال. احتمال دیگر که عملا میشود احتمال سوم اضیق المعانی است. احتمال آقای خوئی اوسع المعانی للجبهة است که آقای سیستانی میگوید قابل گفتن نیست و کسی هم احتمال نمیدهد. معنای دوم متوسط المعانی است. معنای سوم اضیق المعانی است، یک انگشت، ما بین العینین، ما بین الحاجبین یعنی ما بین این دو ابرو که بعضیها اصلا بهم پیوسته است حالا آن بهم پیوستگیاش را حساب نکن، میشود بالای بینی، بالای بینی انگشتت را بگذار میروی به ناصیه، ناصیه هم موهای جلوی پیشانی است، یا من بیده ناصیتی، میگویند اسب را وقتی ناصیهاش را بگیری کاملا در اختیارت است، یا من بیده ناصیتیای خدایی که ناصیه من در دست توست یعنی هیچ کاری بدون مشیت او نمیتوانم بکنم. پس عملا احتمال سوم که اضیق المعانی است به نظر من مساوی است با یک انگشت، عرض جبهه میشود یک انگشت، ما بین العینین یعنی روی طرف بالای بینی تا ناصیه.
[سؤال: … جواب:] طولش که روشن شد، طولش از طرف اعلای انف تا قصاص شعر، بحث عرضش است، عرضش خیلی کوتاه شد. طولش مشکلی نداشت، عرض شد به اندازه عرض یک انگشت.
آقای سیستانی فرمودند ما مرددیم بین این دو معنا، معنای آقای خوئی که هیچ، او اصلا قابل گفتن نیست، بین این دو معنا که متوسط و اضیق است ما هم مرددیم. چون کلمات لغویین اختلاف دارد، از بعضی از روایات هم ممکن است مختلف استفاده بشود که میرسیم. آقای سیستانی میگویند پس از اول به شما بگوییم نوبت میرسیم به اصل عملی، قبل از اینکه بررسی کنیم شما را هم قانع کنیم که روشن نیست که معنای جبهه آن معنای متوسط است که مستوای پیشانی بود یعنی از وسط ابرویت خطی بکش به طرف بالا از آن جایی که هنوز پیشانیات کج نشده محدب نشده تا آن قسمت دیگر پیشانیات که هنوز محدب نشده، این متوسط معنای جبهه است، اضیق معانی جبهه به اندازه عرض یک انگشت که روی بینی مبارکت میگذری تا بالا، مقتضای اصل عملی را باید ببینیم چیست چون خواهیم گفت روشن نیست معنای جبهه، دیگر میشود بحث دوران امر بین تعیین و تخییر.
[سؤال: … جواب:] اوسع که آقای خوئی مطرح کردند؟ … بدنش که رو به قبله است. شما حاج خانم آن طرف ایستاده دارد با شما حرف میزنی یک کمی صورتت را برگردانی مستقبل القبلة نیستی؟ عرفا منافات با استقبال قبله ندارد. جسارت به شما نمیکنیم گوسفند را که ذبح میکنی سرش یک مقدار کج میشود مستقبل القبلة نیست؟ این هم همان است دیگر. … پشت به قبله بکند چرا، خیلی برگرداند چرا، اما کم این طرف و آن طرف برگردد اشکال ندارد.
مقتضای اصل عملی در دوران امر بین تعیین و تخییر را باید بگوییم. نگویید دوران بین اقل و اکثر را بیین، خیلی زرنگ هستی، دوران امر بین اقل و اکثر را ببین که مشهور قائل به برائت از وجوب اکثر هستند. از اول میگویید دوران امر بین تعیین و تخییر تا بگویی مشهور میگویند اصالة التعیین، آقای سیستانی میگویند نظر ما هم همین است که محتمل التعیین را باید انجام بدهیم. میگوییم زرنگی نمیکنیم، اقل و اکثر مربوط به فعل کم و زیاد است، نمیدانیم نماز را نه جزء باید بیاوریم یا ده جزء این میشود اقل و اکثر، نماز بخوانیم همراه با استقبال قبله یا لابشرط از استقبال قبله این میشود اقل و اکثر اما بر ما واجب است مسمای سجود علی الارض را ایجاد کنیم، نمی دانیم مخیریم این مسما را در یک عرض وسیع ایجاد کنیم یا در عرض ضیّق ایجاد کنیم، به اندازه عرض یک انگشت، این میشود دوران امر بین تعیین و تخییر، نمی دانیم متعین است بر ما وقتی گفت ضع جبهتک علی الارض یعنی ضع طرف اعلای انف را به ناصیه فقط به اندازه یک بند انگشت، ضع این را تعینا یا ضع مستوای پیشانیات را به نحوی واجب بدلی که یک مقداری از آن به اندازه مسمای سجود ضعها علی الارض، میشود دوران امر بین تعیین و تخییر.
[سؤال: … جواب:] آقای سیستانی کلا در دوران امر بین تعیین و تخییر احتیاطی است. در همان مثالی که شما میزنید نمیدانیم منا کوچک است یا بزرگ احتیاط میکند. صریحا گفته. … بالاخره دوران بین تعیین و تخییر است مشهور قائل به تعیین هستند. … نمیدانید شما واجب است نماز بخوانید در اتاق یا موسع است بر شما نماز بخوانی چه در حیاط چه در اتاق. میشود دوران امر بین تعیین و تخییر. اینجا هم نمیدانید واجب است وضع الجبهة کنید بر این عرض یک انگشت در وسط پیشانی یا موسع است بر شما، مخیرید که وضع الجبهة بکنید چه در این وسط پیشانی چه در اطراف این وسط پیشانی حالا به آن مقداری که پیشانی صاف است و کج نشده است و محدب نشده است. میشود دوران امر بین تعیین و تخییر.
ما برائتی هستیم از تعیین، چرا؟ برای اینکه آخرین محصول قول مشهور که قائلند به احتیاط در دوران امر بین تعیین و تخییر محصولی است که آقای سیستانی ارائه میکند. آقای سیستانی میگویند علم اجمالی منحل نیست. من میدانم یا جامع واجب است یا فرد اینها دو عنوان هستند نمیدانم واجب است مثلا اکرام فقیه اکرم فقیها واجب بدلی، یا واجب است اکرام عالم، اینها دو مفهوم هستند دو عنوان هستند مانحنفیه هم همین از این قبیل است چون مسمای جبهه را موضوعله جبهه را نمیدانم چیست وسط دقیق پیشانی یا وسط نسبی پیشانی تا آن مقداری که پیشانی کج نشده است، این مثل این میماند من نمیدانم مولا گفته اکرم عالما یا گفته اکرم فقیها علم اجمالی مردد است بین دو عنوان متباین یا نمیدانم مولا گفت صم ستین یوما یا گفت صم او اطعم، احدهما عنوانش با عنوان فرد فرق میکند. وقتی مردد است واجب بین دو عنوان متباین به لحاظ عنوان بودن این علم اجمالی منحل نیست. وقتی علم اجمالی منحل نبود اولا برائت از وجوب تعیینی آن محتمل التعیین جاری نمیشود چون اصول عملیه از اطراف علم اجمالی منصرف است، فقط ناظر به شبهات بدویه است. و ثانیا: برائت از وجوب این محتمل التعیین با برائت از وجوب جامع تعارض میکند.
[سؤال: … جواب:] عنوان متباین است. نمیدانم جبهه وضع شده برای این وسط حقیقی یا وضع شده برای مستوا، خود مستوا و وسط حقیقی دو عنوان است. … جبهه که لفظ است خدا خیرت دهد. واقع جبهه نمیدانیم این عنوان مستوی الجبین است، مستوی الجبین آن قسمت صاف پیشانی است، این عنوان است یا عنوان وسط الجبین است.
به نظر ما این فرمایش تمام نیست. چرا؟ ما اولا برائت شرعیه را اگر بلامعارض باشد جاری میدانیم در اطراف علم اجمالی. برائت از وجوب محتمل التعیین اثر دارد، نفی کلفت میکند، برائت جاری میکنیم از وجوب وضع این وسط حقیقی پیشانی که به اندازه عرض یک انگشت است اما برائت از وجوب وضع مستوی الجبین اثر ندارد، چون اگر میخواهد بگوید پس واجب است وضع وسط حقیقی، اصل مثبت است اگر میخواهد بگوید این جامع را هم لازم نیست بیاوری ترک کن جامع را اصلا ترک کن وضع مستوی الجبین را اینکه مخالفت قطعیه است این باعث میشود اصلا نماز باطل بشود.
[سؤال: … جواب:] نمیدانم رمیة من غیر رام بود یا ایشان ملتفت بود. ما جاهایی که یک علم اجمالی داریم یک روزی عاجز میشویم از آن محتمل التعیین مثلا گفت اکرم نمیدانم گفت اکرم عالما کل یوم یا گفت اکرم فقیها کل یوم، امروز برائت جاری میکنم از وجوب اکرام فقیه میروم این عالم به نحو و صرف همسایهمان که دم دست است و گاهی هم به ما سور میدهد اکرام میکنم چکار به فقیه دارم. اما اگر علم اجمالی داشتم یک روزی میرسد که عاجز میشوم از اکرام فقیه آن روز هم اکرام واجب است دیگر، آن روز عاجز شدم از اکرام فقیه، اگر اکرام عالم واجب باشد آن روز باید عالم را اکرام کنم، عاجز از اکرام عالم نیستم، علم اجمالی شکل میگیرد یا امروز واجب است بر من اکرام فقیه و این برائت از وجوب اکرام فقیه خلاف واقع است یا آن روز که عاجز میشوم از اکرام فقیه وبرائت جاری میکنم از وجوب اکرام عالم آن برائت از وجوب اصل اکرام عالم خلاف واقع است چون آن روزی که عاجز شدم از اکرام فقیه میگویم شاید فقیه واجب الاکرام باشم که عاجزم از او کی گفته عالم واجب الاکرام است که باید بروم عالم را اکرام کنم. یا امروز که متمکنم از اکرام فقیه برائت جاری میکنم از وجوب اکرام فقیه این خلاف واقع است و اکرام فقیه واجب است یا اگر اکرام فقیه واجب نباشد و اکرام عالم واجب باشد آن روزی که من عاجز میشوم و میدانم یک روزی عاجز میشوم از اکرام فقیه، آن روز مقتضای اصل برائت برائت از وجوب اکرام اصل عالم است، او خلاف واقع است. بله اگر شما علم اجمالی داشتی به این نحو آن وقت باید احتیاط کنی اما اولا ما همچون علم اجمالی نداریم که یک روزی عاجز میشویم که وسط حقیقی پیشانیمان را بگذاریم روی زمین در حال سجود، ثانیا وقتی عاجز شدی الصلاة لاتسقط بحال، آن روز یقین پیدا میکنی وظیفهات وضع سایر مواضع پیشانی است بر زمین چون روایت هم داریم اینجا دیگر علم اجمالی منحل میشود. آن روزی که عاجز میشوم از وضع وسط حقیقی جبهه روی زمین یقینا تکلیف من به اصل وضع پیشانی و لو جاهای دیگر پیشانی ساقط نیست پس برائت از وجوب وضع وسط حقیقی امروز که متمکنم جاری میشود بلامعارض و لذا ما اشکال نمیکنیم در اصل برائت.
مطالب دیگر راجع به این اصل عملی هست که در اصول مطرح کردیم. همین مقدار بس است. حالا برویم سراغ معنای جبهه به لحاظ روایات و کتب لغت و استعمالات. سه احتمال را ما هیچکدام نمیگوییم محتمل نیست هر سه احتمال را بررسی میکنیم ببینیم کدامها درست است.
و الحمد لله رب العالمین.