جلسه 42-900
سهشنبه – 14/09/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث راجع به لزوم طهارت مسجد جبهه بود که استدلال کردیم به صحیحه زراره که اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر.
مرحوم استاد به موثقه عمار تمسک کرد که مهم این است که بدن نجس نشود با این مکان نجس و الا در موثقه عمار میگوید زمین که نجس است اگر بدنت خیس است آنجا نماز نخوان، تا بدنت خشک بشود، بدنت خشک شد در همان زمین نجس میتوانی نماز بخوانی.
در تنقیح مبانی العروة جلد 3 صفحه 290 در بحث مطهریت شمس ایشان فرمودند این موثقه عمار سه مطلب را میگوید: یک: زمینی که خورشید آن را خشک کند پاک است، الصلاة فیه جائزة در جواب از هل الشمس تطهر الارض این را بیان کرد. دو: زمینی که خورشید به آن بتابد ولی آن را به تنهایی خشک نکند، در ادامه به سبب دیگری خشک بشود، این زمین نجس است اما نماز بر آن جایز است به شرط عدم رطوبت جسد. سه: زمینی که کلا با غیر خورشید خشک شده است، خورشید نقشی در آن نه حدوثا و نه بقائا نداشت، در اینجا بدن هم خشک باشد سجده بر این مکان جایز نیست. ایشان فرمودند موثقه عمار هم آن فقره سابقه که در یک جای تهذیب نقل کرده این را گفت که لاتصیبه الشمس و به غیر خورشید خشک شد حضرت فرمود لایصلی علیه یا لاتصل علیه و اعلم موضعه حتی تغسل، ذیلش هم گفت و ان کان غیر الشمس اصابه حتی یبس فانه لایجوز ذلک، یعنی بدنت هم خشک باشد اینجا نمیتوانید نماز بخوانید چون این زمین را هیچ خورشید در خشک بودن آن نقشی نداشت. اما آن قسمت که خورشید اصابت کرده و لکن خشکیاش در نهایت به سبب غیر خورشید است، آنجا روایت فرموده و ان اصابته الشمس و لم ییبس الموضع القذر و کان رطبا فلایجوز الصلاة علیه حتی ییبس أی ییبس بغیر الشمس، فرض این را این میگیرد، و ان کان رجلک رطبة او جبهتک رطبة او غیر ذلک منک ما یصیب ذلک الموضع القذر فلاتصل علی ذلک الموضع حتی ییبس، در این فرض که خورشید ابتدائا تابید یک مقدار هم خیسی این مکان کم شد اما خشک نشد مگر با سبب آخری غیر از خورشید با اینکه این زمین نجس است ولی اینجا ما میگوییم که اگر بدنت خشک بود مشکلی نداری، معفو است نجس است ولی معفو است در سجود.
انصاف این است که از این روایت سه تا حکم به این نحو استفاده کردن هیچ ظهور عرفی ندارد. روایت میگوید اذا کان الموضع قذرا من البول او غیر ذلک فاصابته الشمس ثم یبس الموضع که ظاهرش این است که یبس الموضع بالشمس فالصلاة علیه جائزة و ان اصابته الشمس و لم ییبس الموضع القذر و کان رطبا فلایجوز الصلاة علیه حتی ییبس احتمال قوی دارد که یعنی حتی ییبس بالشمس یعنی خورشید تابشش کافی نیست باید صبر کنی تا این زمین خیس با تابش خورشید خشک بشود نه اینکه بگوییم مقصود این است که فلاتجوز الصلاة علیه حتی ییبس یعنی حتی ییبس بغیر الشمس یعنی زمین نجس است ولی تا خشک نشود نماز نخوان بعد که خشک شد زمین هنوز نجس است چون لم ییبس بالشمس بدنت اگر خیس بود مواظب باش اینجا نماز نخوانی که بدنت نجس میشود این ظهوری در روایت بر طبق او نیست.
ما به نظرمان این روایت مجمل است، نه اینکه آن فقرهای که در کشف اللثام گفت اکثر نسخ هست که و ان کان عین الشمس اصابه حتی یبس درست باشد، نه، ما به این نتیجه رسیدیم این نسخه که ادعا شده که اکثر نسخ اینجوری بوده فقط در کشف اللثام این ادعا را کرد، ولی وافی میگوید نسخ مصححه این است: ان کان عین الشمس، حبل المتین میگوید نسخه موثوق بها، وافی هم میگوید نسخه موثوق بها عین الشمس است، به این نتیجه رسیدیم عین الشمس اشتباه است، و همان غیر الشمس درست است. چرا؟ برای اینکه اولا خود شیخ طوسی در تهذیب و خلاف به این روایت استدلال میکند برای مطهریت شمس، اگر این روایت که ذیلش را هم در تهذیب نقل میکند بود و ان کان عین الشمس اصابه حتی یبس فانه لایجوز ذلک اینکه صریح میشود که اگر عین خورشید بتابد خشک کند زمین را جایز نیست بر آن نماز بخوانی حداقل در حالی که لباست خیس است، اینکه میشود صریح در عدم مطهریت شمس للارض، آن وقت شیخ طوسی میآید در تهذیب استدلال میکند به این روایت بر مطهریت؟ این محتمل نیست.
وانگهی به قول آقای خوئی عرفی نیست و ان کان عین الشمس اصابته حتی ییبس، اگر خود خورشید بتابد، مگر بنا بود کسی دیگری بتابد، اینکه ما دیروز میگفتیم شاید در مقابل این است که وقتی خورشید اوائل طلوعش یا نزدیک غروبش هست گرمیاش خشک میکند یک مکانی را صدق میکند خودش نتابید بر این مکان، این هست ولی خلاف ظاهر است که ما بخاطر او بگوییم روایت آمده گفته و ان کان عین الشمس اصابه برای احتراز از این حالات است. زید جالس تحت الشمس بگوییم زید جالس تحت عین الشمس، عرفی نیست اینجور تعبیر. در استبصار هم که همه نسخش ظاهرا غیر الشمس است.
پس من قبول دارم که و ان کان غیر الشمس اصابه ولی باز میگویم مجمل است. چرا؟ برای اینکه واقعا احتمال اینکه امام بخواهند با این مجموع موثقه عمار بیان کنند که نماز در این مکان که جففته الشمس صحیح است به شرط اینکه بدنت خیس نباشد، احتمال این هست، اذا کان الموضع قذرا من البول او غیر ذلک فاصابته الشمس ثم یبس الموضع فالصلاة علی الموضع جائزة، سائل گفت هل تطهر الشمس الارض امام فرمود الصلاة علی الموضع جائزة، و ان اصابته الشمس و لم ییبس الموضع القذر و کان رطبا فلایجوز الصلاة علیه حتی ییبس احتمال دارد یعنی حتی ییبس بالشمس، قبلی هم که بود ثم یبس الموضع، یبس الموضع بالشمس بود، میخواهد بفرماید فکر نکنید تابش آفتاب و کم شدن خیسی زمین کافی است، نه، باید زمین خشک بشود تا نماز بر او جایز باشد. بعد در ادامه بفرمایند و ان کان رجلک رطبة او جبهتک رطبة او غیر ذلک منک ما یصیب ذلک الموضع القذر فلاتصل علی ذلک الموضع، ذلک الموضع یعنی همان موضعی که جففته الشمس شاید مراد باشد، همین موضعی که جففته الشمس اگر بدنت خیس است نماز نخوان. و ان کان غیر الشمس اصابه حتی یبس اگر غیر خورشید خشک کند که اصلا جایز نیست نماز بخوانی در این مکان حتی اگر بدنت خشک باشد، شاید این را میخواهد بگوید، محتمل است آقا.
پس استدلال به این موثقه عمار برای تقیید صحیحه زراره درست نیست، کاری که آقای تبریزی خواست بکند که مفهوم اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر را آقای تبریزی با این موثقه عمار خواست قید بزند که اگر طاهر نبود به شرطی نماز در این مکان جایز نیست که بدنت خیس باشد، نخیر، مفهومش به اطلاقش باقی میماند که اگر پاک نشد به خورشید نماز نخوان در این مکان حتی اگر بدنت خشک باشد. ما با این بیانمان که اجمال درست کردیم در موثقه عمار هم جواب استاد را میدهیم که این ظهور در این ندارد که اگر زمین نجس بود ولی بدنت خشک بشود میتوانی نماز بخوانی در این مکان، و هم جواب فیض کاشانی در وافی را میدهیم که میگوید این روایت صریح در این است که تجفیف به شمس موجب عفو از سجود بر این مکان است ولی مکان پاک نمیشود، نه، این روایت مجمل است، چون دو احتمال در آن هست، فعلا دو احتمال را میگوییم، یکی اینکه بخواهد عفو را بگوید، عفو در تجفیف شمس است، پس تجفیف شمس مطهر نیست، این را محتمل است بگوید، محتمل هم هست فرمایش آقای تبریزی باشد که اگر تجفیف به شمس نشد تفصیل بدهیم بین جایی که بدن خیس است نماز نخوان در این مکان ولی اگر بدن خشک است نماز بخوان در این مکان. این هم محتمل است. فعلا این دو احتمال را داشته باشید، چون هر دو محتمل است، کلام فیض کاشانی هم که گفت این موثقه عمار صریح است در اینکه تجفیف به شمس مطهر نیست، نه، اگر عین الشمس بود درست بود، ولی عین الشمس مطمئنا اشتباه است و این هیچ نه صریح است در عدم مطهریت تجفیف به شمس و نه ظاهر در آن است. فوقش مجمل هست.
ممکن است شما بگویید علم اجمالی پیدا میکنیم، دو احتمال است دیگر، یک: حرف فیض کاشانی درست باشد که این روایت میگوید تجفیف به شمس مطهر نیست، میشود معارض صحیحه زراره، او میگفت فهو طاهر. دو: احتمال آقای تبریزی که زمین نجس با بدن خشک میشود بر آن نماز خواند، حالا یا مطلقا که در کتاب الصلاة گفتند یا در فرضی که ابتدائا خورشید اصابت کرده باشد که در کتاب الطهارة گفتند. این هم اگر باشد باید تقیید بزنیم مفهوم صحیحه زراره را چون مفهومش این بود که اذا لم یکن طاهرا فلاتصل علیه باید طبق احتمال دوم که آقای تبریزی مطرح میکنند بگوییم لاتصل علیه اذا کان بدنک رطبا، علم اجمالی پیدا میکنیم یا صحیحه زراره معارض دارد اگر حرف فیض کاشانی درست باشد که این دلالت بر عفو حتی در فرض تجفیف به شمس میکند، یا مفهومش مقید دارد که اذا لم یکن طاهرا فلاتصل علیه اذا کان جسدک رطبا، که فرمایش آقای تبریزی است، علم اجمالی یا به وجود معارض پیدا میکنیم یا به وجود مقید.
میگوییم: احتمال سومی هست، و آن این است که این اضطرابی که در متن موثقه عمار هست باعث بشود که ما احتمال بدهیم که امام علیه السلام همان مطلبی را فرمود که ابن حمزه در کتاب وسیله گفته، گفته اگر زمین تجفیف به شمس شد سجود هم میشود کرد بر این مکان، اگر تجفیف به شمس نشد تجفیف به غیر شمس شد، سجود بر این مکان جایز نیست و لکن سایر مواضع سجود را بر این مکان مانعی ندارد بگذارد، یعنی این موثقه عمار آن وقتی که میگوید اذا کان الموضع قذرا ثم اصابته الشمس فیبس الموضع فالصلاة علی الموضع جائزة حتی به لحاظ سجود، ان کان رجلک رطبة فلاتصل علیه این شاید مقصود این بوده و لو عبارت وافی نیست که یعنی آن جایی که خشک است اگر موضع سجده جبهه نباشد مشکلی ندارد، اگر بدنت خیس است هیچ، نماز نخوان چون بدنت نجس میشود، اگر بدنت خشک است موضع سجوت پاک باشد. نگویید روایت جبهه دارد، جبهه که ماشاءالله یک سانت و دو سانت نیست که، متر کن ببین چقدر پیشانیات عریض و طویل است!! اما ممکن است یک گوشهای از جبههات خیس باشد، او که مهم نیست، آن موضع سجود و لو به اندازه مسمای سجود باید پاک باشد، امام میفرماید اگر پیشانیات خیس است نماز نخوان چون پیشانیات نجس میشود اما اگر پیشانیات خشک است مطلقا میتوانی نماز بخوانی؟ معلوم نیست شاید موضع سجود جبهه را نخواهد بگوید. بعد از اینکه روایت متنش مضطرب شد ما چه میدانیم شاید متن روایت را اگر بدون اضطراب برای ما نقل میکرد عمار ما همان تفصیلی که ابن حمزه در وسیله داده به ذهنمان میآمد، البته ابن حمزه در وسیله میخواهد تجفیف به شمس مطهر نیست، محقق در معتبر هم میگوید و هو جید، آن را من نمیخواهم اصرار کنم من میخواهم بگوید شاید این تفصیل ابن حمزه بین موضع سجود جبهه و سایر مواضع بدن مصلی شاید موثقه عمار هم این را میخواهد بگوید. موضع سجود باید پاک باشد احتمالش این است، اما سایر مواضع اگر خیس نبود مشکلی پیدا نمیکند. آن وقت با این احتمال، دیگر ما علم اجمالی به اینکه صحیحه زراره یا معارض دارد یا مقید دارد پیدا نمیکنیم شاید متنش یک متنی است که علی القاعدة هم هست، و مورد قبول مشهور هم هست.
هذا اولا. و ثانیا: حالا علم اجمالی پیدا کنیم که یا معارض دارد یا مقید دارد، این علم اجمالی چه اثری دارد؟ بالاخره ما احراز معارض نکردیم، احراز نکردیم معارض را برای صحیحه زراره، این علم اجمالی که اثر ندارد، ما احراز معارض نکردیم. متن صحیحه زراره یک متنی است که ظاهر است در مطهریت تجفیف الشمس احراز معارض هم نکردیم، و لذا به نظر ما صحیحه زراره دال بر این است که تجفیف به شمس مطهر است و اگر هم زمین پاک نشد نباید بر آن نماز بخوانی.
میماند آن صحیحه ابن بزیع که میگفت و هل تطهره الشمس من غیر ماء، که استفاده شد که میخواهد نفی مطهریت شمس را بکند، آن هم جوابش این است که احتمال میدهیم یک ارتکاز متشرعی بوده که زمین با تابش خورشید پاک میشود، چون مخالفش ابن جنید است، ابن حمزه در وسیله است، محقق در معتبر است، عامه هم ابوحنیفه قائل به مطهریت است، شافعی در قول قدیمش قائل به مطهریت است، بله در قول جدیدش و نیز مالک گفتند قائل به مطهریت شمس نیست، خب ما احتمال ارتکاز متشرعی شیعه را بر مطهریت شمس میدهیم و لذا احتمال میدهیم وقتی میگفت هل تطهره من غیر ماء مقصودش این بود که أی من غیر رطوبة مسریة خلاف ظاهر است ولی احتمال ارتکاز متشرعی به مثابه احتمال قرینه متصله است. بارها گفتیم، گفتیم اگر احتمال بدهیم یک ارتکاز متشرعی بر خلاف ظهور ابتدایی یک حدیث باشد دیگر ما نمیتوانیم به آن ظهور ابتدایی حدیث عمل کنیم چون قرائن حالیه نوعیه مانع از انعقاد ظهور تصدیقی در روایت میشود، احتمال میدهیم که یک قرینه حالیه نوعیه بود ارتکاز متشرعه که خورشید مطهر است، وقتی با این ارتکاز بیاید بگوید هل تطهره الشمس من غیر ماء و لو خوب بیان نکرده، خوب هم نقل کرده ولی شاید مقصودش این بوده که هل تطهره الشمس من غیر رطوبة فی الارض امام هم بفرماید و کیف تطهره الشمس من غیر رطوبة فی الارض، تعبیر کرد که من غیر ماء.
و لذا بعید نیست که ما بگوییم شمس مطهر است، احتیاط واجب آقای صدر را قبول نکنیم و از آن طرف هم ظاهر صحیحه زراره این است که اگر زمین پاک نبود نماز بر آن جایز نیست.
میماند دو تا روایتی که گفتند معارض است. این دو روایت صحیحه علی بن جعفر راجع به بواری، حصیر و بوریا، یبلّ قصبها بماء قذر قال اذا یبس فلا بأس. گفتند، آقای صدر داشت، آقای سیستانی هم مطرح کرد که این اذا یبس فلا بأس قرینه میشود که آن لایصلی علیه در روایت زراره را که مفهوم صحیحه زراره بود اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر یا صدر موثقه عمار که میگفت عن موضع لاتصیبه الشمس و یبس الموضع هل یصلی علیه قال لایصلی علیه و اعلم موضعه حتی تغسله، او را حمل بکنیم بر کراهت.
میگوییم: چرا حمل بر کراهت؟ این صحیحه علی بن جعفر و موثقه عمار دیگر که او هم همین مضمون را دارد که عن البواری بلّ قصبها بماء قذر قال اذا یبس فلا بأس. در مورد حصیر و بوریا است، میگوید اگر خشک شد اشکال ندارد نماز بر آن، شاید مقصود خشک شدن با خورشید است، و مشهور میگویند جفاف بالشمس هم مطهر زمین است هم مطهر حصیر و بوریا است بخاطر همین دو تا روایت. و جالب این است که آقای سیستانی خودش مثل مشهور و منهم صاحب العروة فتوی میدهد به مطهریت شمس نسبت به حصیر و بوریا. پس چه جور اینها با هم تباین دارند؟ صحیحه زراره مفهومش این است که بر مکان نجس نماز نخوانید، مگر صحیحه علی بن جعفر و موثقه عمار که میگوید اذا یبس فلابأس میگوید بر این حصیر نجس نماز بخوانید، شاید میخواهد بگوید وقتی با خورشید خشک شد پاک میشود.
نگویید: اطلاق دارد، اذا یبس فلابأس اعم از یبس به شمس است و یبس به غیر شمس. پس چرا معنا میکنید صحیحه علی بن جعفر را راجع به بواری که یبل قصبها بماء قذر قال اذا یبس فلا بأس میگویید اذا یبس بالشمس؟ ندارد اذا یبس بالشمس، اطلاق دارد.
میگوییم: اولا: آقای سیستانی فرموده معمولا حصیر که خیس میکنند و میبافند جلوی آفتاب میگذارند خشک میشود، خود ایشان فرموده، اگر بگذارند در یک جایی که آفتاب نمیتابد به مرور زمان و به تدریج خشک بشود میپوسد، ایشان ادعا میکند، میگوییم طبق ادعای شما اصلا اذا یبس فلا بأس اصلا کانه گفته اذا یبس بالشمس، اطلاق ندارد.
اما آنی که میگوید اطلاق دارد، که حالا بعید هم نیست، در هوای گرم شب بگذاری تا صبح خشک میشود، هوای گرم، آفتاب هم نباشد خشک میکند، اطلاق دارد، قبول، اما دیگر تباین نیست بین صحیحه زراره و این صحیحه علی بن جعفر تا باعث بشود صحیحه علی بن جعفر که میگوید اذا یبس فلا بأس صحیحه زراره را حمل بر کراهت کنیم. نسبت عموم من وجه است آقا. مفهوم صحیحه زراره میگوید اگر زمین با خورشید خشک نشود، مفهوم وصف، میگوید اذا جففته الشمس یعنی اذا جففه غیر الشمس، مفهوم وصف است دیگر، و موثقه عمار که منطوق است، میگوید اصلا فرض کرده که جففه غیر الشمس. موثقه عمار میگوید لاتصیبه الشمس و یبس الموضع، امام فرمود لایصلی علیه و اعلم موضعه حتی تغسله. این چون فرقی بین زمین و حصیر نیست یعنی وقتی زمینی که یبس بغیر الشمس نمیشود نماز بر آن خواند مسلما حصیری هم که یبس بغیر الشمس نمیشود بر آن نماز خواند. موثقه عمار تخصیص میزند صحیحه علی بن جعفر را، اگر موثقه عمار را حساب کنید اصلا نسبت عموم و خصوص مطلق است، صحیحه علی بن جعفر فوقش به اطلاقش میگوید اذا یبس فلابأس اطلاقش یبس بالشمس را هم بگیرد..
[سؤال: … جواب:] موثقه عمار اخص مطلق است… ما اصلا انقلابی نیستیم که نیستیم، چه ربطی دارد به تخصیص عام و خاص؟ موثقه عمار میگوید موضع قذری است در بیت لاتصیبه الشمس و یبس الموضع قال لایصلی علیه و اعلم موضع حتی تغسله، به فحوای عرفی وقتی زمینی که به غیر خورشید خشک شد نمیشود بر آن نماز خواند حصیری هم که به غیر خورشید خشک بشود نمیشود بر آن نماز خواند. این را که هیچکس خلاف این را احتمال نمیدهد. این میشود مقید اذا یبس فلا بأس در حصیر. میشود اذا یبس بالشمس. … اولا این خاص است، صحیحه زراره هم به نظر ما بخاطر آن مفهوم وصفش خاص است. بخاطر مفهوم وصفش که اذا جففته الشمس، چرا گفت الشمس، معلوم میشود جفاف به غیر شمس فایده ندارد. بر فرض هم کسی اصرار کند عام من وجه است با صحیحه زراره، در عامین من وجه که حمل بر کراهت نمیکنیم آقا، حمل بر کراهت این است که یکی میگوید لاتفعل یکی میگوید لابأس ان تفعل حمل بر کراهت میکنیم، در عامین من وجه که حمل بر کراهت نمیکنیم. علاوه بر اینکه عرض کردم عامین من وجه نیست، هم صحیحه زراره مفهوم وصف دارد اخص است هم موثقه عمار منطوقش صریح است. و لذا اذا یبس فلا بأس این در مقام بیان احکام بوده مثل علی بن جعفر، مثل عمار، حالا جای دیگر به خود عمار گفتند و شاید علی بن جعفر هم که متاخر از عمار است برایش واضح بوده امام اکتفاء کرده به وضوحش که مکان نجس را مکان نخوانید رویش، سجده نکنید بر مکان نجس، شاید واضح بوده. وقتی میفرمود اذا یبس فلا بأس میفهمید که الا بخواهی سجده کنی بر این حصیر خشک که به غیر خورشید خشک شده، او را نمیگویم، سجده بر حصیری که به غیر خورشید خشک شده او نه، بقیهاش اذا یبس فلا بأس، مشکلی ندارد. و لذا ما مثل مشهور میگوییم خورشید مطهر حصیر و بوریا است اذا یبس بالشمس، و وجهی ندارد ما بیاییم صحیحه زراره دست از ظهورش در اینکه شرط است طهارت مسجد الجبهة رفع ید کنیم، حمل بر کراهت کنیم. آقای صدر در بحوث فی شرح العروةالوثقی میگوید، آقای سیستانی در تقریرات دارد، نه، چه وجهی دارد، بخاطر این صحیحه علی بن جعفر که میگوید اذا یبس فلابأس در حصیر و بوریا این را حمل میکنیم بر اذا یبس بالشمس.
و لذا تا حالا ثابت شد صحیحه زراره هیچ معارضی ندارد. خیلی روایت خوبی است، دلیل بر شرط طهارت موضع سجود است، قدرمتیقنش این است. و لذا ما طهارت موضع سجود بخاطر گل روی این صحیحه زراره قبول میکنیم.
آقای سیستانی فرمودند یک چیز دیگر هم بگویید، و آن حرف فخر المحققین است که منسوب به علامه هم هست که اگر زمین نجس بود، و لو موضع سجود نباشد، مهر اصل کربلا است ولی زمینی که نماز میخوانیم نجس است، اگر خشک است دلیلی بر منع نداریم بلکه آن روایت شادگونه حالا ممکن است بگوییم تجویز کرد نماز بر آن را که البته حالا راجع به او هم آقای سیستانی مطلبی دارند که میگویم. اما اگر خشک نیست، زمین نجس خشک نیست، یک مهر پاک میگذاری بر آن سجده میکنی، نمیتوانی نماز بخوانی نه از باب اینکه بدنت نجس میشود، لباست نجس میشود، چه بسا رطوبت رطوبت مسریه نیست، چه بسا متنجس سوم است که متنجس نیست، چه بسا منجس هست ولی نجاست معفوه است مثل اینکه جورابت را نجس میکند، خون کمتر از درهم است و خون کمتر از درهم را منتقل میکند به شما، حق نداری در این مکان نماز بخوانی چون خیس است. چرا آقا؟ حالا فخرالمحققین که دلیل نیاورده که ما ببینیم دلیلش چیست لابد به اطلاق اذا یبس فلابأس تمسک میکند. نمیدانیم. ولی آن وجهی ندارد با آن توضیحی که ما دادیم.
آقای سیستانی میفرماید از من بشنو دلیلش را. روایت داریم کسی که تشهد را فراموش کند یطلب مکانا نظیفا فیتشهد، شرط مکان مصلی نظیف بودن مکان است، نگویید این ممکن است برای مواضع سجود باشد، میگوییم تشهد است سجود ندارد که. باید مکانی که در او نماز میخوانی تشهد که میخوانی باید نظیف باشد پس نماز هم میخوانی باید نظیف باشد، این هم اطلاق دارد و لو موجب نشود مکان غیر نظیف که بدنت را نجس بشود باز مهم این است که این مکان نظیف نیست، حق نداری در این مکان نماز بخوانی. میگویند: آقای سیستانی! پس در مکان نجس یابس هم بگویید اطلاق دارد دیگر، ایشان میگوید نه، روایت معتبره داریم، معتبره ابن بکیر هست میگوید کل شیء یابس ذکی، تنزیل است دیگر، ذکی یعنی طاهرٌ. مکانی که خیس نیست در حکم مکان پاک است، فی جمیع الاحکام از جمله اینکه میشود در اینجا نماز خوان. اما مکانی که یابس نیست، نه، نمیشود، و لو این مکان نجس که یابس نیست رطوبت دارد رطوبتش موجب نجاست بدن و یا ثوب نجاست غیر معفوه نشود.
[سؤال: … جواب:] کل شیء یابس یعنی کل قذر. … خودش میگوید ذکی یعنی طاهر. … ببخشید مدفوع یابس طاهر است؟ موردش مورد قذر است. الرجل یبول و لایکون عنده الماء فیمسح ذکره بالحائط، بعد میآید بالاخره ناراحت است، نرفته با آب بشوید، امام فرمود کل شیء یابس ذکی، آن موضعت که نشُستیش شیء یابس فهو ذکی یعنی آثار طاهر را بر آن بار کن. یکی از آثار طاهر بودن و نظیف بودن همین است که میتوانی نماز بخوانی اما به شرط اینکه یابس باشد اگر یابس نبود نمیشود.
ببینیم این فرمایش آقای سیستانی که خلاف مشهور میگویند مکان نجس اگر خیس باشد و لو موجب هیچ مشکلی برای بدن مصلی یا ثوب مصلی نشود بر آن نماز خواندن جایز نیست. دقت بفرمایید راجع به این مطلب و برخی مطالب دیگر که ایشان فرمودند انشاءالله روز شنبه عرض میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.