جلسه 32-890
سهشنبه – 23/08/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
قبل از اینکه بحث مساوات موضع جبهه را با بقیه مواضع سجود دنبال کنیم دو مطلب از بحثهای گذشته باقی مانده عرض کنم:
مطلب اول این است که راجع به اینکه سبحان ربی العظیم و بحمده در سجود نگوید که صاحب عروه فتوی داد، آقای خوئی احتیاط واجب کرد، ما چهار روایت را مطرح کردیم، یک روایت به نظر ما صحیح السند بود روایت قاسم بن عروه، روایت دیگری را هم مطرح کردیم روایت ابوبکر حضرمی، این روایت ضعیف السند است. چون در سندش عثمان بن عبدالملک حضرمی است که توثیق ندارد. علی بن حکم که از اجلاء است از او روایات متعددهای دارد، حالا بیست تا حدودا، ولی این مقدار را ما کافی نمیدانیم برای اینکه اکثار روایت اجلاء کشف از وثاقت بکند. و لذا شاید منشأ احتیاط واجب آقای خوئی همین باشد که چهار تا روایت است از نظر ایشان همهاش ضعیف السند است. اما جا داشت کسی بگوید خب چهار تا روایت وثوق پیدا نمیکنید به صدور یکی از این چهار تا؟ انصافا انسان عادی وثوق پیدا میکند.
مطلب دوم این است که آقای سیستانی هم در تعلیقه عروه در اینجا هم در بحث استدلالی با صاحب عروه موافقت کرد که اگر از روی فراموشی ذکر سجود را در حالی بگوید که وضع بعض مواضع سبعه روی زمین نیست، قبل از رفع رأس از سجده ملتفت بشود باید اعاده کند، فتوی هم داده. اما همین صاحب عروه در مسأله 18 الخلل فی الصلاة این بحث را که مطرح میکند احتیاط واجب میکند، آقای سیستانی هم آنجا حاشیه نزده، وجه فرمایش ایشان در اینجا روشن است، ایشان استظهارشان از السجود علی سبعة اعظم این است که آنامّا وضع مواضع سبعه واجب باشد این عرفی نیست، در تمام آنات سجود هم واجب باشد این هم ظاهر دلیل نیست، قدرمتیقن این هست که وضع مواضع سبعه بشود تا ذکر در این حال انجام بشود، طبعا میشود شرط ذکر، شرط ذکر این است که در حالی بجا بیاورید که وضع مواضع سبعه کردید، وقتی شرط ذکر بود قبل از رفع رأس ملتفت شدید که این شرط را مراعات نکردید طبعا اعاده میکنید ذکر را. یعنی از نظر آقای سیستانی فرق بین طمأنینه و بین وضع مواضع سبعه اینطور است: طمأنینه در جمیع آنات سجود لازم بود، و این هم شرط ذکر نبود، شرط نماز بود که در جمیع آنات سجود طمأنینه داشته باش چه ذکر بگویی چه ذکر نگویی و لذا اگر سهوا ذکر میگفت طمأنینه نداشت اعاده ذکر از نظر ایشان لازم نبود. ولی وضع مواضع سبعه در جمیع آنات سجود دلیل ندارد بر لزوم، بر خلاف آنچه که بعض مشایخ صاحب جواهر گفتند و خود آقای سیستانی ظاهرا ابتداء مایل بوده به این نظر بعد عدول کرده، پس وضع مواضع سبعه در جمیع آنات سجود دلیل بر لزوم ندارد، اما آناما هم وضع مواضع سبعه بکنیم بعد ذکر را بدون وضع مواضع سبعه بگوییم این هم خلاف ظاهر است، قدرمتیقن این میشود که باید ذکر را در حال وضع مواضع سبعه بگویید و از این استظهار شرطیت وضع مواضع سبعه برای ذکر کرده. نتیجه این شده که ذکر را اعاده کند این شخص.
ما خودمان همین استظهار را داریم، چون دیروز عبارت ما موهم بود دارم توضیح میدهم ما خودمان استظهارمان از ادله همین است که وضع مواضع سبعه که ما شرط شرعی سجود میدانیم ظاهرش این است که شرط شرعی سجود است و ظاهر دلیل ذکر هم این است که در حال سجود واجد شرط شرعی بگوییم، متفاهم عرفی این است، ما این را در رکوع هم عرض کردیم. ما هم نظرمان این است که بعد از ذکر اگر ملتفت شدید وضع مواضع سبعه نکردید اعاده کنید ذکر را.
اما یک عرضی دارم خدمت آقای سیستانی و آن این است که شما در مسأله 28 مکان مصلی و جاهای دیگر فرمودید اگر بعد از تمام شدن ذکر ملتفت بشود که پیشانیاش روی ما یصح السجود علیه نیست فرض کنید این سجادههایی که یک قسمت حصیر رویش میبافند برده مکه باید سجده کند روی آن قسمتی که حصیر بافتند نه روی آن پارچه، حواسش نبود پیشانیاش را گذاشت روی پارچه، ذکر گفت، تا ذکر تمام شد خودش ملتفت شد کسی به او تذکر داد که شما پیشانیات روی آن ما یصح السجود علیه نبود، نوعا آقایان گفتند که باید این شخص ذکر سجود را اعاده کند با وضع جبهه بر آن ما یصح السجود علیه. البته اختلاف سر این است که جرّ الرأس بکند که مشهور میگویند یا آقای خوئی میگویند رفع الرأس کند و احداث سجود جدید بکند بر ما یصح السجود علیه که بحثش میآید. اما اصل وجوب اعاده ذکر برای تصحیح ذکر مورد قبول همه آقایان است. فقط آقای سیستانی حاشیه دارند میفرمایند نه، به نظر ما اعاده ذکر لازم نیست. چرا؟ چون السنة لاتنقض الفریضة نفی ارتباط میکند بین سنت و فریضه در حال عذر، یعنی شما وقت ملتفت نبودید به این سنت که وضع الجبهة علی ما یصح السجود علیه است اخلال کردی، نیازی به تدارک نیست، رفع ارتباط شده بین سنت و بین فریضه که سجود هست در حال عذر.
میگوییم جناب آقای سیستانی اینجا هم مناسب بود بفرمایید اینجا هم بعد از اتمام ذکر یا حتی نصف ذکر را گفته نصف ذکر را نگفته، یک سبحان الله گفته دو تایش را نگفته، چه لزومی به اعاده ذکر است؟ سهوا بوده، وضع مواضع سبعه از وضع الجبهة علی ما یصح السجود علیه بالاتر است؟ چه فرق میکند؟ آقای سیستانی فرمودند اعاده ذکر لازم نیست بعد از ذکر اگر ملتفت شدید پیشانی ات روی پارچه بوده، اینجا هم بعد از ذکر ملتفت شدی کف دستت روی زمین نبوده، چه فرق میکند اینجا هم مناسب بود بفرمایید اعاده ذکر لازم نیست.
بله ما در همان بحث به آقای سیستانی ایراد داریم ایراد هم کردیم که السنة لاتنقض الفریضة جایی است که انتقاض فریضه پیش بیاید، الان به شما که در حال سجود هستید بگویند آن وضع الجبهة علی غیر الحصیر مجزی نیست جر الرأس بکن، نه رفع الرأس، رفع الرأس باشد میشود انتقاض، شما جر الرأسی هستید، اینکه منتقض نشد همین سجودت تصحیحش کن، السنة لاتنقض الفریضة است که میخواهد نفی ارتباط بکند بین سنت و فریضه در حال عذر، جایی نفی ارتباط میکند که از استمرار ارتباط بین سنت و فریضه در حال عذر نقض الفریضة پیش بیاید و لذا آنجا هم ما ایراد گرفتیم گفتیم مقتضای صناعت این است که حالا آنهایی که جر الرأسی هستند بعد از اتمام ذکر هم بگویند جر الرأس بکن پیشانیات بیایید روی حصیر و ذکر را تدارک کند اما آقای سیستانی که اینجا فرمودند اعاده ذکر لازم نیست ما به ایشان عرض میکنیم که مناسب بود در اینجا هم بفرمایید که اگر بعد از تمام شدن ذکر یا حتی بعد از ذکر ناقص، ملتفت شد وضع مواضع سبعه نکرده، دستانش بالا است، چه لزومی دارد آن مقدار از ذکر را که قبلا گفته بود تدارک کند و السنة لاتنقض الفریضة و فرض این است که آقای سیستانی وضع مواضع سبعه را بنا گذاشتند سنت است و الا اگر بنا میگذاشتند فریضه است که باید میگفتند که اصلا بعد از نماز هم ملتفت بشوی که وضع مواضع سبعه نکرده بودی نمازت را باید اعاده کنی، این را که ایشان نگفتند.
[سؤال: … جواب:] آقای سیستانی جر الرأسی است آقا، آقای خوئی رفع الرأسی است، آقای خوئی میگوید اگر پیشانیات را گذاشتی روی آن پارچه و لو یک سانت بکشی میآید روی این حصیر، نخیر، حق نداری، باید برگردی از حال سجود خارج بشوی دومرتبه سجده کنی، احداث باید بشود سجود علی ما یصح السجود علیه. آن نظر آقای خوئی است، ما اشکالمان به آقای سیستانی است که جر الرأسی است.
[سؤال: … جواب:] آقای سیستانی] هم در منهاج هست و لو اتی بالذکر سهوا اعاد الذکر، و هم در بحث استدلالی گفتند حق با صاحب عروه است.
برگردیم به بحث مساوات بین موضع جبهه و موقف مصلی. مشهور گفتند باید بیش از یک لبْنه یا لبِنه موضع جبهه بالاتر از موقف مصلی نباشد، مساوی یا کمتر مانعی ندارد بخاطر روایت عبدالله بن سنان. روایت عبدالله بن سنان این بود: شیخ باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن النهدی عن ابن ابیعمیر عن عبدالله بن سنان عن ابیعبدالله علیه السلام سألته عن السجود علی الارض المرتفعة فقال اذا کان موضع جبهتک مرتفعا عن موضع بدنک، حالا در بعضی نسخهها هست عن موضع یدیک، قدر لبنة فلا بأس. مفهومش این است که اذا کان موضع جبهتک مرتفعا اکثر من قدر لبنة ففیه بأس، بأس هم ظاهرش تحریم است نه کراهت، به قرینه اینکه این بأس مرادفاتش همه حالت تحریم دارد، بؤس، بائس. وقتی در سؤال سائل میگویند السجود علی الارض المرتفعة امام میفرماید اگر به اندازه لبنه باشد اشکال ندارد عرف میفهمد اگر بیشتر باشد اشکال دارد.
حالا قدر لبنه را هم گفتند چهار انگشت بهم چسبیده، هم صاحب حدائق میگوید ما رفتیم سامرا تجربه کردیم هم آقای خوئی میگویند ما رفتیم تجربه کردیم. صاحب حدائق جلد 8 صفحه 283 میگویند و المراد منها ما کانت معتادة فی زمان الائمة علیهم السلام و قدّرها الاصحاب باربع اصابع تقریبا، قدرها الاصحاب آنهایی که تقدیر کردند چند نفر تقدیر کردند آن بحث دیگری است، آنهایی که اندازه گرفتند با انگشت گفتند اربع اصابع مضمومات. و یؤیده اللبن الموجود الان فی ابنیة بنی العباس فی سر من رأی، فان الآجر الذی فی ابنیتها بهذا المقدار تقریبا، آقای خوئی هم همین را فرمود، فرمود و قد لاحظنا ما بقی منها من آثار العباسیین فی سامراء و کان کذلک تقریبا. انشاءالله شما هم کتاب نوشتی همین را بگویید بعد از اینکه البته رفتید سامرا آن ملویه را بررسی کردید.
صاحب مدارک گفت اینکه سندش ضعیف است، النهدی اعتبار ندارد مشترک بین ثقه و غیر ثقه است، این روایت را بگذارید کنار، صحیحه عبدالله بن سنان دیگری هست به او عمل کنید، آن صحیحه این است، او دیگر صحیحه است، محمد بن الحسن باسناده عن الحسین سعید عن النضر بن سوید عن عبدالله بن سنان در کافی هم سند صحیح دارد قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن موضع جبهة الساجد أ یکون ارفع من مقامه فقال لا، موضع جبهه شخصی که سجود میکند نباید بالاتر از مقام او باشد، یعنی حتی به اندازه دو انگشت بهم چسبیده هم نباید باشد، حتی به اندازه یک انگشت هم نباید مرتفع باشد اطلاق دارد أ یکون ارفع من مقامه فقال لا و لکن یکون مستویا . این مهم نیست که لایکون مستویا به چی میخورد؟ شیخ بهایی میگوید و لکن یکون مستویا به خود موضع جبهه میخورد که موضع جبهه زمین سنگلاخ نباشد که بالا و پایین دارد و لکن یکون موضع جبهة الساجد مستویا. این باشد یا نه، بگوییم خلاف ظاهر است این، ظاهرش این است که جواب سؤال طرف را دارد میدهد، مهم نیست، حالا یا جواب سؤال طرف این است که مستوی باشد موضع جبههاش با مقامش و لکن یکون مستویا یا فرمایش شیخ بهایی در حبل المتین که در صفحه 342 فرمودند و لکن یکون مستویا را اینجور معنا کنید یکون موضع الجبهة مستویا. بالاخره اولش که فرمود لا یعنی لایکون موضع الجبهةارفع من مقامه.
[سؤال: … جواب:] حالا فعلا بحث ارفع بودن است. پایینتر بودن روایاتی دارد که بعدا خواهیم خواند.
این فرمایش صاحب مدارک است. آقای خوئی گفتند خلاف سیره قطعیه است این مطلب شما. این همه افراد مهر کربلا میگذارند نماز میخوانند، اینها موضع جبههشان بالاخره یک مقدار بالاتر است به اندازه ارتفاع این مهر.
این فرمایش اشکالش این است که الان را قیاس کردند با زمان ائمه، زمان ائمه ما چه میدانیم معمولا روی زمین سجده میکردند، و لذا میگفت زمین گرم است میتوانم پیراهن را بگذارم أ سجد علی ثوبی، خب اینها معمولا روی زمین سجده میکردند آن وقت حالا گرم است میگوید پیراهنم را بگذارم روی پیراهنم سجده کنم. معمول اینجور بوده.
[سؤال: … جواب:] حالا یک فرض اضطرار است. کشتیها روی چوب قیر میمالیدند روی قیر که نمیشود سجده کرد، آنجا با خودش یک سنگریزهای میبرد روی آن سجده میکند او میشود مقام اضطرار. اما اینکه در شرائط عادی بخواهد موضع سجودش ارفع باشد صاحب مدارک میگوید این روایت میگوید لا، سیره متشرعه را بر خلاف این فرمایش صاحب مدارک ادعا کنیم خالی از اشکال نیست همانطور که مرحوم حج شیخ عبدالکریم حائری در کتاب الصلاة دارند. بله اگر به لو کان لبان تمسک میکنید میگویید اگر این حکم بود فقط ابن جنید از قدماء نمیگفت و از متاخرین صاحب مدارک، آن بحث دیگری است اما سیره متشرعه را مطرح کردن به نظر ما اینجا وجهی ندارد.
ما میگوییم جناب صاحب مدارک، فعلا قبول، روایت نهدی سندش مشکل دارد، خود این صحیحه عبدالله بن سنان یک معارضی دارد که آن معارضش را با این کنار هم بگذاریم اقتضاء میکند حمل بر کراهت بکنیم. معارضش این روایت است که صحیحه ابی بصیر وسائل جلد 6 صفحه 357 سألت اباعبدالله علیه السلام عن الرجل یرفع موضع جبهته فی المسجد قال انی احب ان اضع وجهی فی موضع قدمی و کرهه اگر بنا بود جایز نباشد که موضع جبهه در حال سجود ارفع باشد از موضع قدمین از مقام، که تعبیر انی احب کافی نبود، من دوست دارم، الان شما بروید از یک فقیه بپرسید آیا سیگار میتوانیم بکشیم فقیه بگوید من دوست دارم که طلبه سیگار نکشد یا من دوست دارم که سیگاری نشوم، شما که میآیید بیرون میروید یک پاکت سیگار میخرید میگویید الحمد لله فهمیدیم اگر بنا بود سیگار کشیدن حرام باشد که اینجور تعبیر نمیکردند آقا، من دوست دارم سیگاری نباشم، خب شما دوست دارید سیگاری نباشید، این آقا میگوید من دوست دارم سیگاری باشم.
[سؤال: … جواب:] مقام مقام تقیه نبود. ما در جایی که مقام مقام تقیه است مثل اینکه ما یعجبنی ذلک در تظلیل یعنی محرم سوار ماشین مسقف سوار مرکب مسقف بشود، فرمود ما یعجبنی ذلک آنجا گفتیم چون عامه تظلیل را چه در روز چه در شب جایز میدانند، معتقدند جایز است، حالا بعضیها میگویند مکروه است، بخاطر اینکه با عامه درگیر نشود امام بفرماید ما یعجبنی ذلک منافات با حرمت ندارد بخاطر رعایت عامه میگوید من دوست ندارم این کار را، این نمیشود بگوییم پس حلال است چون نخواست بگوید حرام است که با عامه برخورد نکند. اما جاهای دیگر ما احب ان یتوضأ من ماء شربت منه الحائض، آبی است که حائض از او خورد هل یتوضأ منه امام بفرماید ما احب ذلک، به عرف بدهی چی میفهمد؟در بحوث فی شرح العروة الوثقی هم هست که میفهمد من دوست ندارم که یعنی حلال است.
دیدم آقای سیستانی در یک جایی این روایت را مطرح کردند فرمودند ظهور کره در روایات در حرمت است. این اصطلاح جدید است که فقهاء مصطلحشان شد که المکروهات در مقابل المحرمات. قرآن و حدیث که میگوید کرهه یا لسان روات که کرهه این نیست، کان علی علیه السلام یکره ان یستبدل وسق من تمر المدینة بوسقین من تمر الخیبر، لان التمر المدینة افضلهما، مضمون روایت این است، ربای معاوضی است، دو مثلا کیلو خرمای خیبر با یک کیلو خرمای مدینه معاوضه میکردند چون خرمای مدینه عالی بود درجه یک بود، خرمای خیبر درجه یک نبود درجه دو بود، حضرت فرمود کان علی یکره ذلک و لم یکن علی علیه السلام یکره الحلال، علی علیه السلام کسی نبود که نسبت به حلال کراهت داشته باشد این مسلم لم یکن علی یکره الحلال یعنی یکرهه کراهة لزومیةو الا مکروههای اصطلاحی را میشود بگوییم علی بدش نمیآید، خب بدش میآید، بد آمدن غیر لزومی از چیزهایی که خدا مکروه کرده کراهة شدیدة خب حضرت علی هم یکرهه کراهة شدیدة، اما لم یکن علی یکره الحلال که در روایت صحیحه است یعنی لم یکن علی یکره الحلال کراهة لزومیة.
به نظر ما حالا فرمایش آقای سیستانی را در جای خودش باید بحث کنیم که کره در لسان آیات و روایات در حرمت استعمال شده البته قطعا استعمال شده اما ظهورش در حرمت است بحث است، کل اولئک کان سیئه عند ربک مکروها، چی چی؟ زنا، یکی استدلال کند عجب پس زنا مکروه است؟ بله قطعا مکروه به معنای حرام بوده است، آمده است اما اطلاق کراهت حرمت اقتضاء میکند این محل بحث است. من عرضم این است که ایشان این را در اینجا پیاده کردند گفتند کره ظهور در حرمت دارد این درست نیست به قرینه اینکه امام فرمود انی احب ان اضع وجهی فی موضع قدمی، راوی ابوبصیر بعدش میگوید و کرهه، با قرینه انی احب آن کرهه ظهور در کراهت اصطلاحیه پیدا میکند ظهور پیدا میکند در کراهت غیر لزومیه، چون امام فرمود انی احب ان اضع وجهی فی موضع قدمی بعد راوی میگوید و کرهه، امام خوشش نمیآمد از اینکه موضع سجود ارفع باشد از موضع قدمه.
به نظر ما ظاهر این روایت کراهت ارفع بودن موضع سجود است از موضع قدمین و لذا این صحیحه عبدالله بن سنان از کار میافتد.
حالا ما متن این صحیحه عبدالله بن سنان را که قال لا داشت بررسی کنیم. عبارت این است که میگوید سألته عن موضع جبهة الساجد أیکون ارفع من مقامه قال لا، مقام چیست؟ بعضیها گفتند مقام یعنی آن مرکز قیام، یعنی رجلین، نه آقا، مقام یعنی مقرّ، مکان استقرار، شخصی هم که ساجد است مقامش همان مکان سجودش است، به چه دلیل؟ قرآن قضیه حضرت سلیمان را که نقل میکند که فرمود تخت بلقیس را بیاورید قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک، مقام در آنجا قطعا به معنای محل قیام نیست و الا نمیگفت قبل ان تقوم من مقامک، من مجلسک است، مقام یعنی اعم از مجلس یا محل قیام یعنی محل استقرار، شخص ساجد هم مقام دارد مقامش همان محل سجودش است. کافی دارد ارفع من قیامه ولی مقام را ما عرض میکنیم به معنای محل قیام نیست، مقام یعنی آن محل جلوس.
راجع به روایت نهدی نوعا بحث کردند این نهدی کیست، مرحوم وحید بهبهانی گفته چون اغلب نهدی میگویند مراد هیثم بن ابیمسروق نهدی است، و او هم که ممدوح است مشکلی نداریم. حالا بعید نیست به قرینه محمد بن علی بن محبوب این هیثم باشد آن ابوالحسن نهدی ظاهرا معروف نیست بعید نیست منصرف باشد این نهدی که مروی عنه محمد بن علی بن محبوب است به هیثم بن ابی مسروق. ولی بحث در توثیق هیثم است. نجاشی گفت قریب الامر، قریب الامر به چی؟ قریب الامر به تشیع، قریب الامر به مقبول بودن حدیث او قریب الامر بودن به حدیث او آیا این ظهور دارد در اینکه شهادت میدهد به اینکه او مقبول الحدیث است؟ مشکل است، شاید میخواهد بگوید قریب الی الذهن ان حدیث مقبول، حالا این را از نجاشی بگیرید ضمیمه کنید به شهادات دیگر ممکن است وثوق پیدا کنید اما خود این شاید به این معنا باشد که قریب الی الذهن ان حدیثه مقبول یا قریب الی التشیع اگر باشد که اصلا ربطی به بحث توثیق رجالی ندارد. اگر هم بشود مدح ما مثل آقای خوئی نیستیم که میفرمای سیره عقلاییه بر حجیت خبر ثقه یا خبر حسن است خبر حسن آنی است که راویاش ممدوح است و لو توثیق نشده است، نه ممدوح بودن کافی نیست در بناء عقلاء. چه ادعایی است که در بناء عقلاء ممدوح بودن کافی است خبر حسن هم مورد قبول عقلاء است، تعریف کردند آقا را گفتند رجل فاضل، رجل فاضل اما ممکن است ثقه نباشد.
اما کلام کشی، دارد سمعت اصحابنا یذکرونهما، آن بخیر در همه نسخهها نیست پس قدرمتیقن یذکرونهما است، یذکرونهما یعنی تعریف میکردند از این دو، خب بعدش میگوید کلاهما فاضلان، شاید تعریفشان تعریف علمی بود، میگفتند عجب مسلط است به روایات، عجب مسلط است به احکام، این دلیل بر وثاقت میشود؟
آقای صدر در بحوث فی شرح العروة الوثقی فرموده الفضل فی نفسه و ان کان لایستلزم التوثیق لکن قد یستظهر ذلک فی امثال المقام چون مقام مقام بحث رجالی است نه مقام بحث تایید علمی، مثلا استظهار کنیم که این توثیق است، خود ایشان هم جازم نیست به این مطلب میگویند فان تم هذا صح سند الروایة و الا سقطت عن الاعتبار. بحوث جلد 4 صفحه 227.
[سؤال: … جواب:] در حدی که ظهور پیدا کند که ثقة این انصافا مشکل است. … حسن ظاهر بعد المعاشرة، نه حسن ظاهر از تسمع بالمعیدی خیر من ان تراه نباشد، یعنی با او معاشرت بکنی؟؟ و از او گناه نبینی، وقتی میآید مسجد با همه احوال پرسی بزرگ کوچک فقیر غنی همه تعریفش میکنند چقدر حاج آقا خوش اخلاق است. این کافی نیست برای اینکه پشت سرش نماز بخوانند حسن ظاهر بعد المعاشرة کشف میشود. معاشرت داشته باشد. … عرض من این است که فاضل بودن کشف از وثاقت نمیکند.
پس این راه یک مقدار مشکل است. راه دیگر برای توثیق هیثم بن ابی مسروق نهدی است این است که روات ایشان اجلاء هستند. محمد بن علی بن محبوب شیخ القمیین، محمد بن حسن صفار، سعد بن عبدالله، احمد بن محمد بن عیسی، اینها اجلاء هستن اینها وقتی اکثار کنند روایت از یک شخص را حالا آن تعریفها هم که کنارش بود آدم وثوق پیدا میکند که اینها بعد المعاشرة حسن ظاهر داشته بلکه انسان حالا بحث حسن ظاهر هم نباشد انسان وثوق پیدا میکند که محل اعتماد این آقایان بوده این آقایان او را ثقه میدانستند. این راه راه بدی نیست. راه دیگر این است که از مستثنیات ابن الولید نسبت به مشایخ محمد بن احمد بن یحیی اشعری صاحب نوادرالحکمة نیست ابن الولید راجع به کتاب نوادر هست در فهرست هست در رجال نجاشی هم هست گفت من عمل میکنم به این روایات که در کتاب نوادر الحکمه است الا ما رواه شروع کرد افرادی را اسم برد اما نهدی جزء آنها نیست، این هم آقای زنجانی قبول دارند که علامت توثیق است. یک راه دیگر هم هست بگویم انشاءالله بحث متنی بماند برای فردا. راه دیگر تعویض سند است، چون آخرش میرسد به ابن ابی عمیر عن عبدالله بن سنان. بعضی مثل استاد ما مرحوم آقای تبریزی و آقای صدر در دوره اول اصولشان قائل بودند که ابن ابی عمیر کسی است که شیخ طوسی در فهرست میگوید اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته جماعة که ثقات هستند. این روایت که اتفاقا خود شیخ طوسی هم نقل میکند جزء روایات ابن ابی عمیر هست یا نیست؟ خب هست دیگر، روایات ابن ابی عمیر این است دیگر، دارد سند ذکر میکند اگر بناباشد بگویید مراد آنهایی است که واقعا روایت ابن ابی عمیر است که میشود ضرورت به شرط محمول دیگر سند نمیخواهد اگر واقعا روایات ابن ابی عمیر بفهمیم هست که نیاز به سند شما نیست. این گفته میشود که ظاهرش این است که آن روایاتی که واصل به من شیخ طوسی است و بالاتر هم آن موردی است که خود شیخ طوسی در کتاب تهذیب و استبصار نقل میکند شامل این شهادت میشود به این میگویند نظریة تعویض السند. در مباحث الاصول بحث برائت آقای صدر دفاع میکند از این نظریه در بحوث رد میکند آقای تبریزی هم مدافع بودند این اواخر یک مقدار تردید کرده بودند، بنا بر نظریه تعویض سند این جا هم جای این نظریه هست ولی ما این نظریه را قبول نکردیم و تفصیلش در یک جای مناسب. بهرحال وجه قبلی به نظر ما وجه خوبی است که اکثار روایت اجلاء اما راجع به متن انشاءالله روز شنبه بحث میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.