جلسه 21-879
شنبه – 06/08/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
حقیقت سجده
بحث راجع به حقیقت سجود بود که صاحب عروه فرمود حقیقته وضع الجبهة علی الارض بقصد التعظیم.
البته شما میدانید که سجود استعمالات مختلفی دارد که ظاهرا در همه آنها نهایت تذلل اخذ شده. ألم تر ان الله یسجد له من فی السموات و الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس، سجود کثیر من الناس همین سجود اختیاری است، ولی سجود شمس و قمر و نجوم و جبال و شجر و دواب به معنای خضوع تکوینی است. پس استعمال شده است سجود به معنای خضوع و تذلل. یا در منلایحضرهالفقیه جلد 1 صفحه 313 هست: سجد لک وجهی، در دعا و ذکر حال سجود مستحب است انسان بگوید سجد لک وجهی و سمعی و بصری و شعری و بشری و مخّی و عصبی و عظامی، این هم به معنای تذلل است. ولی ظاهرا این استعمال مجازی است.
در مستمسک فرمودند به نظر ما حقیقت سجود وضع بعض الوجه علی الارض است بقیه استعمالها مجازی است وضع الجبهة علی الارض هم در صدق سجود معتبر نیست. آقای نائینی هم این را داشت که عرفا سجود وضع بعض الوجه علی الارض هست و لو وضع الخد، وضع الذقن. منتها ممکن هست مرحوم نائینی همانطور که از کتاب الصلاة جلد 2 صفحه 148 و 224 و 212 ممکن است استفاده بشود فرمودند شارع تحدید کرده است سجود را به وضع الجبهة علی الارض، حقیقت شرعیه نیست اما شرط شرعی سجود است مثل شرط شرعی رکوع که وصول الاصابع است الی الرکبتین. فرقش با دیگر واجبات سجود چیست؟ ممکن است و شاید ظاهر عبارات ایشان این باشد که بقیه واجبات سجود واجب فی واجب هستند، شرط سجود نیستند، حتی وضع الجبهة علی ما یصح السجود علیه، این شرط سجود نیست، شرط شرعی سجود وضع الجبهة علی الارض است. اخلال به این شرط شرعی سجود و لو سهوا مبطل نماز است. و برای صدق زیاده سجود هم باید سجود شرعی را زیاد کنید تا بگویند زاد فی سجوده و لو سایر واجبات سجود را نیاورید آنها واجب فی واجب هستند. البته بعید است ایشان بفرماید نماز باطل نمیشود با اخلال عمدی به آنها، نخیر نماز باطل میشود و لکن شرط سجود نیست، واجب الصلاة است، واجب ضمنی نماز است که در حال سجود این شرائط را و این ضوابط را رعایت کنید. همانی که آقای خوئی در وضع مواضع سته غیر از وضع الجبهة علی الارض استظهار کرده که اینها واجب فی واجب هستند.
ما این را خلاف ظاهر میدانیم. ظاهر ادله این است که اینها همه شرائط سجود هستند.
از آقای سیستانی نقل شده که ایشان فرمودند که غالب لغویین گفتند سجود وضع الجبهة علی الارض است، و لکن به نظر ما سجود وضع جزء من الوجه علی الارض است، و لو وضع الخد، وضع الذقن. و از بعض لغویین هم این مطلب ما استفاده میشود. قرآن هم که دارد و یخرون للاذقان سجدا. بعضی از مفسرین یخرون للاذقان سجدا خواستند با همان وضع الجبهة علی الارض جور بیاید گفتند منافات ندارد، در حال سجود آنقدر خم میشود نزدیک میشود به زمین که چانهاش نزدیک زمین قرار میگیرد نه اینکه بچسبد به زمین، و لکن قوام سجود در اینجا هم وضع الجبهة علی الارض است. و لکن این خلاف روایات است، در برخی از روایات در وسائل جلد 6 صفحه 360 دارد که عمن بجبهته علة لایقدر علی السجود علیها قال یضع ذقنه علی الارض ان الله یقول یخرون للاذقان سجدا. یا در تفسیر قمی هست از اسحاق بن عمار که فان لم یقدر فعلی ذقنه قلت علی ذقنه؟ قال نعم أما تقرأ کتاب الله عز و جل یخرون للاذقان سجدا؟
آقای سیستانی فرمودند استبعاد نکنید که غالب لغویین پس چرا گفتند وضع الجبهة علی الارض. ایشان فرمودند غالب لغویین که ما کتابهای لغت اینها در دسترسمان هستند متاثر از فقه خودشان بودند، مثل مجمع البحرین ما که متاثر از فقه شیعه است نهایه ابن اثیر هم متاثر از فقه اهل سنت است یا کتابهای دیگر لغوی. و لذا ایشان شاهد ذکر میکنند میفرمایند غنیمت را تفسیر کردند به غنیمة دار الحرب، غنیمت جنگی، با اینکه در هیچ لغتی غنیمت به معنای غنیمت جنگی نیست، غنیمت یعنی بدست آوردن چیزی بدون عوض. چون مشهور بین فقهاء عامه این بود که وضع الجبهة علی الارض لازم است در سجود فقط از ابوحنیفه نقل شد که وضع الانف هم کافی است و لذا لغویین اهل سنت آمدند در مفهوم سجود این را اخذ کردند.
بعد آقای سیستانی فرمودند: البته ما قبول داریم تبادر از امر به سجود به این است که وضع الجبهة علی الارض بکنیم، این هم نه بخاطر معنای لغوی سجود، بخاطر اتفاق دینهای آسمانی هست بر اینکه در سجود وضع الجبهة علی الارض بشود. و لذا آقای سیستانی هم پذیرفتند که اخلال به وضع الجبهة علی الارض اخلال به فریضه است چون انصراف اسجدوا به سجود علی الجبهة است، و زیاده سجود به این است که وضع الجبهة علی الارض بکنیم بیش از دو بار. اختصاصی هم به نماز ندارد، در غیر نماز هم که میگوید اذا قرئ علیک آیة العزیمة فاسجد این انصراف دارد به وضع الجبهة علی الارض و لو ما در سجود تلاوت میگوییم شرائط سجود معتبر نیست، وضع الجبهة علی الارض بکن حالا احتیاط واجب این است که سجود کنی بر چیزی که سجود بر آن صحیح است مثل مهر، اما مواضع سته روی زمین باشد نباشد در سجود تلاوت معتبر نیست. اما وضع الجبهة علی الارض معتبر است بخاطر انصراف امر به سجود بخاطر اتفاق ادیان سماوی بر این مطلب که وضع الجبهة علی الارض در سجود معتبر است و این منشأ انصراف شده.
ما این انصراف را بعید نمیدانیم. البته نه در نهی از سجود، آن جا بحث دیگری است. اگر گفتند لاتسجد لغیر الله آنجا ما حتی نسبت به آن نزدیک شدن به زمین و لو مماسه نشود بعض وجه با زمین، اشکال میکنیم چون عرف عام این را سجود میداند. ما اگر انصرافی هم قائل بشویم در امر به سجود قائلیم.
امم غیر اسلامیه مختلف از آنها نقل میشود. در هند نقل کردند که بوداییها سجودشان به وضع الجبهة علی الارض است ولی بعضی از فیلمهایی که هست و برای ما نقل میشود، نزدیک میشوند به زمین و سجودشان این هست. اینکه آقای سیستانی هم فرمودند اتفاق ادیان آسمانی خیلی برای ما واضح نیست. ایشان شاهد روشنی ذکر نمیکنند، بله در کتابها هست که ادیان آسمانی دیگر در نمازشان سجود بود، در دائرةالمعارف این را مطرح کرده که سجود داشتند و لو در غیر اسلام، قرآن هم نقل میکند: یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی، راجع به حضرت ابراهیم هست که رکّع السجود[1]. ولی اینکه سجودشان به وضع الجبهة علی الارض بوده تاریخ روشنی نداریم. اما بعید نیست انصراف امر به سجود در بین مسلمین به وضع الجبهة علی الارض باشد.
ولی حالا اگر شک کردیم چه بکنیم؟ مقتضای اصل عملی را بگوییم، نمیدانیم که آیا سجود بر وضع الجبهة علی الارض صادق است یا بر مطلق وضع بعض الوجه علی الارض یا حتی نزدیک شدن وجه به زمین شبیه آنچه که راجع به بعیر گفتند، سجد البعیر یا اسجد البعیر که بعض الوجهش روی زمین قرار نمیگیرد بلکه مینشیند گردنش نزدیک زمین است تا صاحبش بتواند سوار آن بشود. اگر شک کنیم ببینیم مقتضای اصل عملی چیه.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری فرمود: اگر عنوان سجود مبیّن هست، نهایة التذلل، التذلل الکامل، نمیدانیم در تحقق این عنوان التذلل الکامل معتبر است وضع الجبهة علی الارض میشود شک در محصل. ولی اگر مفهوم سجود مجمل است نمیدانیم سجود وضع شده بر وضع الجبهة علی الارض یا بر مطلق وضع بعض الوجه علی الارض، آنجا علم اجمالی داریم که یا در سجود تلاوت مثلا معتبر است وضع الجبهة علی الارض اگر مفهوم سجود متقوم باشد به وضع الجبهة، یا حرام است در سجود برای غیر خدا وضع الخد علی الارض یا نزدیک کردن صورت به زمین. برائت از حرمت در سجود لغیر الله با این کیفیت تعارض میکند با برائت از اعتبار این کیفیت در سجود تلاوت چون اگر صدق نکند سجود بدون وضع الجبهة علی الارض پس در سجود تلاوت بیخود برائت جاری کردیم از اعتبار وضع الجبهة، اگر بدون وضع الجبهة علی الارض سجود صدق میکند در سجود تلاوت خوب کاری کردیم برائت جاری کردیم، ولی در سجود لغیر الله بیخود کردیم برائت جاری کردیم از حرمت وضع بعض الوجه علی الارض لغیر الله اگر سجود صدق میکند.
به نظر ما این فرمایش تمام نیست. جلسه قبل اشکال اول را گفتیم به ایشان در رابطه با این علم اجمالی، گفتیم این علم اجمالی مبتنی بر این است که ما راجع به سجود تلاوت قائل نشویم به اعتبار شرائط سجود، و الا علم اجمالی منحل میشود. ما به نظرمان روایاتی که میگوید سجود علی الارض و حتی وضع مواضع سته غیر از جبهه، یدان و رکبتان و ابهامان، اطلاق دلیل انما السجود علی سبعة اعظم سجود تلاوت را هم میگیرد، چه انصرافی دارد به سجود نماز؟ و لذا دلیل لفظی در سجود تلاوت داریم که شرائط شرعی سجود معبتر است و لو سجود صدق کند بدون اینها ولی اطلاق دلیل میگوید کافی نیست، علم اجمالی منحل است چون یک طرف اماره دارد آن وقت میتوانیم نسبت به سجود لغیر الله برائت جاری کنیم از حرمت وضع الخد علی الارض لغیر الله. معارض، دیگر ندارد.
اشکال دوم راجع به آن بخش اول فرمایش ایشان است که فرمود اگر عنوان سجود، مفهوم سجود مبیّن باشد التذلل الکامل، میشود شک در محصل، قاعده اشتغال جاری میشود در سجود واجب، و در سجود حرام برائت جاری میشود، چون انحلالی است حرام، شک میکنیم آیا وضع الخد لغیر الله مصداق تذلل کامل هست یا نیست برائت جاری میکنیم، اما در سجود واجب شک در محصل است. میگوییم: شک در محصل سه قسم است، دو تا قاعده اشتغال دارد یکی برائت دارد:
یکی شک در مسبب هست. مثلا واجب است در نماز انسان طهارت داشته باشد، بناء بر نظر مشهور طهارت مسبب از وضوء است، عنوان وضوء نیست، وضوء سبب طهارت است، نمیدانم این وضوئی که من میگیرم مسح پای راست و چپ را با هم میکشم این سبب طهارت هست یا نه، اینجا معلوم است که قاعده اشتغال جاری است، شک در حصول عنوان طهارت است. استصحاب میگوید این عنوان با این وضوی ما حاصل نشد.
[سؤال: … جواب:] طهور یعنی سبب طهارت، ما یتطهر به. مشهور میگویند طهارت مسبب از وضوء است، خود وضوء نیست. اما کسانی که مثل آقای خوئی میگویند طهارت عنوان منطبق بر وضوء است دیگر شک در مسبب شرعی نمیشود.
قسم دوم جایی است که عنوان و معنون هستند ولی عنوان موضوعی است نه عنوان مشیر. مثل اینکه میگوید تعظیم کن نسبت به عالم در هر شهری که میروی. تعظیم عنوان اعتباری است، وارد یک شهر آفریقایی میشویم نمیدانیم تعظیم در اینجا به این است که برویم دست بدهیم به این عالم یا بینیمان را بمالیم به بینی این عالم، شک داریم. اینجا هم قاعده اشتغال است چون عنوان تعظیم یک عنوان مبیّنی است شک در مصداق اعتباریاش داریم. نمیدانم با این کارم رفتم آنجا دست دادم با او چه بسا دست دادن را آنجا توهین به عالم بدانند بگویند آدم با دوستش دست میدهد، پیش عالم میرسی بینیات را باید بمالی به بینی او، احتمال این را میدهیم. قاعده اشتغال اینجا جاری است چون واجب یک عنوان مبیّنی است، نمیدانم آیا این دست دادن به این عالم مصداق اعتباری این عنوان مبیّن هست یا نیست، شک در امتثال داریم، الاشتغال الیقینی یقتضی الفراغ الیقینی. بلکه ممکن است بگوییم استصحاب میگوید این کار ما مصداق اعتباری تعظیم یک زمانی نبود الان هم نیست.
اما قسم سوم این است که عنوان باشد نه مسبب، و آن هم عنوان مشیر. مثل طهارت.
بله بعضی از بزرگان مثل مرحوم آقای روحانی در منتقی الاصول گفتند شارع اگر بگوید اوجد الطهور فی الصلاة و طهور هم (ایشان معنا میکند طهور را به طهارت) عنوان وضوء باشد نه مسبب از وضوء باز هم باید احتیاط کرد، چرا؟ برای اینکه شک داریم وضوء ناقص ما معنون به عنوان طهارت هست یا نیست.
ما گفتیم عنوان طهارت عنوان مشیر است ظهور ندارد در اینکه موضوعیت دارد. اوجد الطهارة عنوان مشیر است. مثل اسم و مسمی هست عنوان و معنون؛ موضوعیت ندارد. اوجد الطهارة للصلاة عنوان مشیر است یا جزما یا احتمالا به واقع وضوء کانّه گفته اوجد الوضوء للصلاة.
پس اینکه ما در این قسم سوم با اینکه عنوان طهارت مفهومش مبیّن است اما بگوییم چون در مصداقش شک داریم قاعده اشتغال جاری است نه، عنوان اگر عنوان منطبق بر فعل باشد نه مسبب، و عنوان مشیر باشد نه مثل آن اذا قدمت بلدا فعظّم العالم فی ذلک البلد که عنوان مشیر نیست چون تعظیم کل بلد بحسبه، مشیر به کجاست؟ قسم سوم این است عنوان و معنون است و بیش از مشیر بودن ظهور ندارد اینجا برائت جاری میشود.
شارع هم که گفته اسجد ظاهرش این است که عنوان مشیر است نه اینکه کل ما صدق علیه التعظیم الکامل حالا در یک محیطی سجود را مصداق تعظیم کامل نمیدانند بجایش کار دیگری بکنیم؟ این نیست، ظاهر اسجد عنوان مشیر است، و سبب و مسبب هم نیست. چرا ایشان مرحوم آقای حائری فرمود اینجا قاعده اشتغال جاری نیست، نه، این درست نیست.
[سؤال: … جواب:] نتیجه تابع اخسّ مقدمات است، برائت جاری کن. برائت از امر به مسبب، برائت از امر به عنوان موضوعی. نمیخواهیم ثابت کنیم امر داریم به عنوان مشیر، نه، اینکه کلفت زایده ندارد، آنهایی که کلفت زایده دارد با اصل برائت نفیشان میکنیم.
از این بحث بگذریم.
رکنیت سجده
در ادامه صاحب عروه فرموده که هما معاً من الارکان، سجدتین هر رکعتی با هم رکن هستند. اگر هر دو را با هم ترک کنیم و لو سهوا نمازت باطل میشود یعنی هیچکدام را نیاوری، اگر هر دو را با هم زیاد کنی یعنی به جای دو تا سجده چهار تا سجده بیاوری و لو سهوا، نمازت باطل میشود.
این عبارت صاحب عروه میخواهد بگوید خیال کردید اشکال کردید به رکن بودن در سجود، ما بلد نیستیم جواب بدهیم؟ اشکال چیه مگر؟ در ذهن آقایان رکن چیزی است که تبطل الصلاة بنقیصته او بزیادته، این معیار رکن است برایشان، از همینجا دچار اشتباه شدند، اگر از اینجا راه را جدا کنیم از این بزرگان بگوییم الرکن ما تختل الصلاة بنقیصته، تمام شد و رفت. رکن منزل ستونهای منزل است، به جای دو تا ستون شما سه ستون بزنی خانه خراب میشود؟ نه، رکن آنی است که نقصش موجب اختلال مرکب است. و لذا از اول ما حسابمان را جدا میکنیم، میگوییم در هر رکعتی یک سجود رکن است، تمام شد و رفت. نگویید پس یک سجود سهوا اضافه کنیم زیاده رکن است میگوییم مگر زیاده رکن مبطل است؟ بناء شد رکن آنی نیست که زیادهاش و لو سهوا مبطل باشد، این مندرآوردی بود در کلمات فقهاء، درست نیست. تکبیرةالاحرام هم رکن است نقیصهاش مبطل نماز است ولی زیاده سهویهاش به نظر صحیح مبطل نماز نیست.
اما در کلمات فقهاء، دیگر مثل اینکه "صرفیین چنین کردند ما هم چنین کنیم" شد. گفتند الرکن ما تبطل الصلاة بنقیصته أو زیادته و لو سهوا. و لذا گفتند: آیا رکن یک سجود است؟ و لذا اگر در یک رکعت یک سجود را هم بیاوری کافی است برای اینکه رکن آورده شده باشد، پس اگر یک سجده رکن است پس باید زیاده یک سجده هم و لو سهوا مبطل نماز باشد، در حالی که صحیحه منصور بن حازم صریحا گفت رجل صلی فذکر انه زاد سجدة قال لایعیدها من سجدة و انما یعید من رکعة، زیاده سجده واحده سهوا که مبطل فریضه نیست. اگر میگویید دو سجده رکن است، کسی که یک سجده میآورد پس رکن را نیاورده، باید نمازش باطل باشد در حالی که روایاتی داریم اگر کسی فراموش کند سجده ثانیه را (دو سجده را نیاورده) بعد از رکوع ملتفت بشود نمازش صحیح است، فقط قضا میکند آن سجده منسیه را.
و لذا اشکال کردند گفتند رکن در سجود یک سجود است یا دو سجود؟ هر چی بگوید اشکال به شما میکنیم. اگر یک سجود است و لذا اگر یک سجود را هم ترک کنید در یک رکعت نماز باطل است، درست است، ولی یک سجود اگر اضافه کنیم سهوا که نماز باطل نیست پس این چه رکنی شد که لاتبطل الصلاة بزیادته سهوا. اگر میگویید دو سجود رکن است، و لذا چهار تا سجود بیاوری میشود زیاده رکن پس اگر کسی که یک سجود را فراموش میکند دو سجود را نیاورده، انتفاء مجموع به انتفاء احد جزئیه میشود پس باید بگویید تبطل الصلاة بنقیصة سجود واحد و لو سهوا.
آقایان آمدند زرنگی کردند در جواب از این اشکال، چطوری زرنگی کردند؟ به حالت چشمبندی. گفتند هما معاً رکن، یک معاً گذاشتند، این معاً را میگذارند فکر میکنند حل شد، میگویند دو سجده با هم رکن است، فان ترکهما معاً بطلت صلاته فان زادهما معاً بطلت صلاته، درست میشود، ولی گفت این شبیه آنی است که دیوار موش دارد موش گوش دارد پس دیوار گوش دارد. این مغالطه است. شما از معاً دو معنا اراده کردید، میگویید هما معاً رکنٌ، هما معاً رکن یعنی این دو تا مجموعشان رکن است خب اگر مجموعشان رکن است ینتفی المجموع بانتفاء احد جزئیه. پس کسی که یکی را نیاورد هر دو را نیاورده است، کسی که یکی از این دو سجود را نیاورد لم یأت بهما معا، به جای اینکه لم یأت بهما معاً بگویید (چون اگر بگویید لم یأت بهما معاً، لم یأت بهما معاً دیگر چون اتی باحدهما) میآیید میگویید: نه، لم یترکهما معا، به این میگویند مغالطه.
[سؤال: … جواب:] مصاحب هم جزء هستند رکن هست. کسی که یکی بیاورد دیگری نیاورد مصاحب را نیاورده. لیلی و مجنون مصاحبتشان لذت دارد و الا یکی دون دیگری همهاش غم و غصه است این یک شعر در فراق لیلی میگوید لیلی هم قهر میکند با پدر و مادرش میگوید چرا من را ندادی به مجنون، همهاش مصیبت است، لیلی و مجنون با هم لذتبخش هستند، یعنی یکیشان بود دیگری نبود لذتبخش نیست. اگر میگویند مصاحبت دو سجود با هم رکن است یکی بود دیگری نبود رکن مختل شده دیگر. اینجا زرنگی میکنید نمیگویید لم یأت بهما معا، لم یأت بهما یعنی هر دو را با هم نیاورده است، خب نیاورده است یکی آورده است، بجایش میگویید ترکهما معاً هر دو را با هم ترک کند رکن مختل شده، این مغالطه است. یعنی معاً را به دو معنا استعمال کردید.
میگوییم: چرا سری که درد نمیکند دستمال میبندید؟ آخه این رکن را کی آورد؟ خدا، پیغمبر خدا امام معصوم؟ فقهاء بزرگوار توجه نداشتند در رکوع دیدند الرکوع رکن، یکی است، تبطل الصلاة بنقیصته او زیادته سهوا، فکرشان را در دو سجود نکرده بودند، شما اصرار دارید همان نرخی که گذاشتند در سجده همان نرخ را پیاده کنید بعد هم مجبور بشوید توجیه کنید، نه آقا، سجده واحده رکن است، تمام شد و رفت.
حالا که فقهیا بحث روشن شد چون فقهیا بحث از اول روشن بود!! ولی روشن شد که نیازی به این توجیهات بزرگان نیست تا ما بعد بیاییم مثل مرحوم بحرالعلوم شعر هم بگوییم هما معا، تعبیر میکند هما معاً فریضة.
میگوییم: سؤال: اگر ما بودیم و حدیث لاتعاد چکار میکردیم؟ نگویید این هم شد مسأله؟ حالا که الحمدلله به برکت روایات اهل بیت مطلب روشن شده، زیاده سهویه سجده صحیحه منصور بن حازم هست که لایعیدها من سجدة، نقیصه سهویه سجده روایات متعدد هست که ان ذکرها و قد رکع فلیمض فی صلاته، بعد از سلام قضا میکند سجده واحده را. حالا حدیث لاتعاد اگر بود چه میکردیم هر کار میکردیم، چه بحثی میکنید؟ میگوییم: نه، در فرض ترک عن جهل نسبت به سجده واحده، یا در فرض زیاده سجده واحده عن جهل، اینکه دیگر روایت نداریم. البته یک روایتی داریم که لاتفسد الصلاة بسجدة، موضوعش نسیان نیست، ولی او هم همه جا نیست، هم در زیاده هم در نقیصه نیست، در زیاده است.
به چه دلیل کسی که از روی جهل قصوری فکر میکرد ظن به اتیان سجده ثانیه معتبر است چون آقای زنجانی ظاهرا قبلا معتبر میدانست، بعدا برگشت حالا احتیاط میکند، احتیاطش هم اگر رجوع کنید به آقای سیستانی میگوید معتبر نیست. این هم بر اساس اینکه فکر میکرد ظن معتبر است بنا گذاشت بر اتیان سجده ثانیه چون مظنون است حالا بعد از نماز به او میگوید بر چه اساس این کار را کردی تو که یک سجده بجا آورده بودی؟ گمان داشتی سجده ثانیه بجا آوردی گمان معتبر نیست. میگوید من از روی جهل قصوری این کار را کردم. الان هم میخواهد قضا کند سجده را ولی آیا مشروع است؟ به چه دلیل؟ قضای سجده موضوعش نسیان است، و ذکر و قد رکع. حالا آن وقتی هم که قضا نکرده مشکلش بیشتر است. و لذا کسانی که حدیث لاتعاد را شامل جاهل قاصر میدانند به دردشان میخورد.
آقای سیستانی فرمودند: ما در حدیث لاتعاد یک ذیلی داریم هو الملجأ، و آن ذیل این است: السنة لاتنقض الفریضة، لاتعاد چیه، لاتعاد بچهای است، یک نوچهای است (به قول امروزیها) از نوچههای السنة لاتنقض الفریضة، معیار این است. و در قرآن، فریضه (یعنی آنی که در قرآن تقدیر شده) طبیعی سجود است، طبیعی سجود در هر رکعتی فریضه است و طبیعی با یک سجده هم محقق میشود. اما زیاده، ایشان فرموده اصلا مبطلیت زیاده در ارکان را هم من قبول ندارم مشمول لاتعاد نباشد. چرا؟ برای اینکه آنی که گفته در نماز زیاد نکن رکن را فضلا عن غیر الرکن آیا قرآن است؟ نه، سنت است پس مانعیت زیاده رکن هم سنت است.
آقای سیستانی را مظلوم گیر نیاورید، امام هم این را دارد در کتاب الخلل. و لذا سجده واحده فریضه است اگر ترکش بکنی (ترک سجده واحده به ترک سجده است رأسا در هر رکعتی) نمازت باطل است، اگر یک سجده بیاوری، نه، ترک نکردی فریضه را. اما اگر بگویی سه تا سجده بجا آوردم سجده سوم سهوا بجا آوردم میشود زیاده فریضه، خب بشود، زیاده فریضه کی میگوید مبطل است، حدیث لاتعاد السنة لاتنقض الفریضةاش مهم است که میگوید شما اخلال کردی به سنت چون آنی که گفت لاتزد فی صلاتک سنت بود نه قرآن.
آقای سیستانی با این مبنا هم کار را درست کرده از یک حیث و هم کار را سخت کرد از یک حیث دیگر. از یک حیث کار را درست کرده: مثلا شما بعد از اینکه سر از سجده واحده برداشتی ملتفت شدی شرائط این سجده را مختل کردی: روی مهر سجده نکردی وضع مواضع سته نکردی، فدای سرت، این سجده واحده فریضه است، السنة لاتنقض الفریضة، اعتنا نکن. در حالی که آقای خوئی میگفت باید برگردی سجده را تدارک کنی. خیلی خوب است دیگر. سجده فریضه است، شرائط سجود سنت است، ذات سجود فریضه است، اخلال به شرائط شرعی سجود عن عذر موجب بطلان سجود که فریضه است نمیشود.
[سؤال: … جواب:] آقای خوئی گفت اگر سر از سجده اول برداشتی دیدی روی مهر نبود باید برگردی، آن سجده را تدارک کنی، چون لاتعاد الصلاة را آقای خوئی قبول دارد، میگوید با تدارک این سجده نماز باطل نمیشود، تدارک کن.
این کار را آسان کرده، کار را سخت هم کرده، گفته: از روایات استفاده میکنیم وضع المواضع السبعة فریضه است، نه فقط وضع جبهه فریضه است بلکه صحیحه حماد دارد که وضع مواضع سبعه را خدا واجب کرد و هی سبعة منها فرض و هی التی ذکرها الله فی کتابه فقال و ان المساجد لله و هی الجبهة و الکفان و الرکبتان و الابهامان، اینها فریضه است. و لذا ایشان در بحث استدلالی میگوید احتیاط واجب این است که اگر بعد از سجده بعد از نماز حتی یادت آمد ابهامینت روی زمین نبود، نمازت را اعاده کنی، الحمد لله این مسأله دوم را در فتاوایش رعایت نکرده و فتوی داده به صحت نماز.
تامل بفرمایید انشاءالله تا فردا.
و الحمد لله رب العالمین.
[1] سید: در قرآن که تصریح شده سجده اهل کتاب، سجده بر ذقن بوده. إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذٰا يُتْلىٰ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً