جلسه 16-874
سهشنبه – 25/07/1402
فهرست مطالب:
تتمه بحث کراهت قرآن در رکوع. 1
شبهه زیاده عمدیه بوده قرائت قرآن در رکوع، بر اساس بعض مبانی. 1
ادامه بحث زیاده سهویه در رکوع نافله. 3
دلیل اول بر عدم مبطلیت زیاده سهویه در رکوع نافله (تقید ادله نهی به فریضه) و مناقشه در آن. 3
دلیل دوم (صحیحه حلبی: سها فی الرکعتین من النافلة)، و مناقشه در آن. 5
دلیل سوم (روایت حسن صیقل: لیس النافلة مثل الفریضة)، و مناقشه در آن. 6
بررسی و اثبات عدم وثاقت حسن صیقل. 7
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
تتمه بحث کراهت قرآن در رکوع
قبل از اینکه بحث زیاده سهویه رکوع را در نماز نافله دنبال کنیم راجع به کراهت قرائت قرآن در رکوع مطلبی را عرض کنم:
در خصال جلد 1 صفحه 289 صدوق به سند صحیح نقل میکند از حلبی عن ابیعبدالله علیه السلام قال قال علی علیه السلام نهانی رسول الله صلی الله علیه و آله و لااقول نهاکم، چند چیز را مطرح میکنند بعد میفرمایند و عن القراءة و انا راکع. پیامبر من را نهی کرد (نمیگویم شما را نهی کرد) از چند چیز: یکی قرائت قرآن در حال رکوع. این بیش از کراهت استفاده نمیشود از آن کرد. ظاهرش هم قلّت ثواب نیست، یعنی امر ندارد قرائت در حال رکوع.
شبهه زیاده عمدیه بوده قرائت قرآن در رکوع، بر اساس بعض مبانی
حالا کسی شبهه کند پس قرائت در حال رکوع اگر امر ندارد میشود زیاده عمدیه در نماز، بستگی به این دارد که اگر شما قوام زیاده را به قصد جزئیت بدانید، که این قصد جزئیت ندارد، اگر قوام زیاده را به اتیان جزء مسانخ با آن جزء ماموربه بدانید، آقای سیستانی فرمودند قرائت در رکوع مثلا مسانخ با آن قرائت ماموربه نیست که قرائت فی حال القیام است. در این مورد نفرمودند بلکه ظاهر کلامشان در جاهای دیگر است، مسانخت تامه ندارد. ولی اگر گفتید مسانخت فیالجمله کافی است، اصل قرائت قرآن در نماز مطرح هست. بالاخره شما که در رکوع میآورید قصد جزئیت نداری، مسانخت فیالجمله چون دارد با جزء نماز و امر هم ندارد این قرائت در حال رکوع میشود مصداق زیاده عمدیه.
این شبههای است که باید به آن توجه شود و ما جواب قانعکنندهای نسبت به آن نداریم. ولی هیچکس در مشروعیت قرائت قرآن در اثناء رکوع ما ندیدیم اشکال کند. فقط صاحب حدائق در ذیل یک روایت دیگر که او هم معتبره است، مناقشه کرده در مشروعیت قرائت قرآن در همه آنات و حالات نماز، آن روایت معتبره که در کافی جلد 3 صفحه 302 نقل میکند: ابن بکیر عن عبید بن زراره قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن ذکر السورة من الکتاب یدعو بها فی الصلاة مثل قل هو الله احد فقال اذا کنت تدعو بها فلا بأس.
صاحب حدائق جلد 8 صفحه 195 میگوید: محقق خراسانی (یعنی سبزواری در ذخیرةالمعاد) گفته عموم داریم قرائت قرآن در اثناء نماز جایز است. کدام عموم؟ ففیه انا لم نقف بعد الفحص فی شیء من الاخبار علی ما یدل علی هذا العموم و ان اشتهر بین الاصحاب علی وجه لایکاد یوجد له مخالف فانهم جعلوا مما یستثنی فی الصلاة الدعاء و قراءة القرآن و الاول موجود فی الاخبار اما الثانی فلم نقف علی ما یدل علیه بعد الفحص و التتبع بل ربما دل بعض الاخبار علی خلافه، همین معتبره عبید بن زراره را نقل میکنند میگویند مفهوم این عبارت این است که اذا کنت لاتدعو بها ففیه بأس، اگر قصدت از قرائت قرآن در غیر حال قرائت دعا نباشد مشروع نیست قرائت قرآن، باید قصدت دعا باشد، در قنوت نماز هم قرآن میخوانی باید قصدت دعا باشد، در رکوع هم اگر قرآن میخوانی قصد قرائت قرآن نکن قصد دعا بکن.
آن وقت حالا چه جوری با قل هو الله آدم دعا بکند؟ در این ماندند. بعضیها گفتند یعنی بگوید اللهم بحق قل هو الله احد اغفر لموتانا مثلا یعنی بحق سورة قل هو الله احد. خیلی بعید است، این چه جوری شده این راوی آمده اینجوری گفته؟ من یک احتمال میدهم که امام عملا ردع کرده، یعنی فرموده آن چیزی را بخواند از قرآن که میشود شأنیت دعا داشته باشد، قل هو الله احد که شأنیت دعا ندارد، قل یا ایها الکافرون که شأنیت دعا ندارد، اذا کنت تدعو بها فلا بأس یعنی چیزی که شأنیت دعا داشته باشد. یا دعا یا ذکر خدا.
تعبیرش این است: عن ذکر السورة من الکتاب یدعو بها فی الصلاة مثل قل هو الله احد. ممکن است کسی بگوید مراد از دعا اعم از طلب حاجت هست و ذکر خدا. و ان تدعوهم لایستجیبوا دعاءکم، نه اینکه تدعوهم یعنی طلب حاجت میکنید از اینها، او نیست فقط، یعنی آنها را میخوانید و لو با ذکر آن. این احتمال هم هست که مراد از دعا خواندن خدا باشد نه خصوص طلب حاجت. شما ممکن است با سوره توحید خدا را بخواهید بخوانید یعنی ذکر بگویید، ولی قصدتان ذکر باشد، قصدتان دعا باشد نه قرائت قرآن.
[سؤال: … جواب:] عن ذکر السورة من الکتاب یدعو بها فی الصلاة مثل قل هو الله احد، خیلی بعید است ما بگوییم به قول آقا، راوی همینجوری یک سوره توحید یادش بود او را گفت، امام هم در جواب میخواهد بگوید سوره توحید را نخوان یک سورهای را بخوان که دعا در او باشد. نه باید آن دعا را به یک معنای کلیتری معنا کنیم بگوییم مطلق ذکر و لو با خواندن سوره توحید، اما قصدت از سوره توحید قصد این نباشد که میخواهی قرآن بخوانی، قصدت این باشد که میخواهی ذکر خدا بگویی.
پس نتیجه این میشود که این دو روایتی که خواندیم هر دو سندش معتبر است، اولی مثل همان روایت دیروز که او همین بود که نهی شدهاند افراد از قرائت قرآن در چند موضع یکی عن قراءة القرآن فی حال الرکوع و السجود، یکی هم همین دو روایت امروز، اینها ظاهرش نهی اصطلاحی است از قرائت قرآن در رکوع و هم آن وقت شبهه این میشود عمدا اگر بخواهی قرائت قرآن کنی به قصد قرائت قرآن بشود زیاده فی الصلاة.
[سؤال: … جواب:] در رکوع جای قرائت قرآن نیست که، شما زیاد کردی قرائت قرآن را امر استحبابی هم که ندارد، امر وجوبی هم که ندارد. اگر قصد جزئیت را معتبر بدانی، قصد جزئیت نکردم زیاده نیست، ولی اگر قصد جزئیت را معتبر ندانیم (کما هو الظاهر) و اتیان به جزء مسانخ را کافی بدانیم و مسانخت تامه را هم لازم ندانیم مثل آقای سیستانی، مسانخت عرفیه کافی است حالا قرائت قرآن در حال قیام جزء است ما در حال رکوع بیاوریم وقتی امر ندارد میگویند زاد فی صلاته، و من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة.
ولی به قول صاحب حدائق چه کنیم که احدی از این حرفها نزده، همه آمدند گفتند قرائت قرآن مثل دعا در هر کجای نماز مشروع است. ولی حالا حداقلش این است که احتیاط بکنیم خوب است دیگر، در حال رکوع قرائت قرآن را ترک کنیم.
یک روایت سومی هم هست او هم سندش خوب است او را هم بخوانم، موثقه عمار، کافی جلد 3 صفحه 315: الرجل ینسی حرفا من القرآن فیذکر و هو راکع هل یجوز له ان یقرأ فی الرکوع قال لا و لکن اذا سجد فلیقرأ. طرف در حال قیام یادش رفت مثلا یک آیهای از قرآن را بخواند، ان شانئک هو الابتر را یادش رفت بخواند، رفته رکوع یادش آمد میخواهد بخواند میفرماید در رکوع نخوان، بگذار سجده شد آنجا بخوان. خب این هم نهی کرده از قرائت قرآن در این مورد در حال رکوع، این هم سندش خوب است.
ادامه بحث زیاده سهویه در رکوع نافله
بحث راجع به این بود که زیاده سهویه رکوع در نماز نافله حکمش چیست؟ گفتند مانعی ندارد، مشکل ایجاد نمیکند حتی زیاده رکعت سهوا در نافله مشکل ایجاد نمیکند. دلیلهایی آوردند، مختصری از این دلیلها را عرض کنیم و بحث را تمام کنیم.
دلیل اول بر عدم مبطلیت زیاده سهویه در رکوع نافله (تقید ادله نهی به فریضه) و مناقشه در آن
دلیل اول ادلهای بود که نهی از زیاده در نماز را مقید کرده بودند به نماز فریضه. آقای خوئی سه تا روایت ذکر میکند: اولی روایت قاسم بن عروه است، وسائل جلد 6 صفحه 105: لاتقرأ فی المکتوبة بشیء من العزائم فان السجود زیادة فی المکتوبة. آقای خوئی میفرماید چرا نفرمود ان السجود زیادة فی الصلاة. این مفهوم فیالجمله دارد. مفهوم فیالجمله در وصف یعنی اگر بگویند اکرم العالم العادل معلوم میشود عالم فاسق فیالجمله واجب الاکرام نیست ولی ممکن است عالم فاسق با یک عنوان دیگری مثل عنوان عالم هاشمی واجب الاکرام باشد.
به نظرم این درست نیست، در این روایت این حرف را نمیشود زد چون ممکن است فرق نافله با فریضه در همان جواز قرائت آیات سجدهدار باشد. همین مقدار فرق کافی است.
روایت دوم در وسائل جلد 8 صفحه 508 آمده، روایت اعمش: رجل اتم فی السفر قال یعید لانه زاد فی فرض الله. کسی که نماز دو رکعتی را در سفر چهار رکعتی میخواند نمازش باطل است چون در فرض خدا زیاد کرده. آقای خوئی فرمودند ببنید فرمود فی فرض الله، این مورد، مورد نافله نیست.
این هم درست نیست. زاد فی فرض الله غیر از زاد فی الصلاة الفریضة است. زاد فی فرض الله یعنی رکوع فرض خداست سجود فرض خداست و لو در نماز نافله، اصلا رکوع و سجود فرض الله است، فرض الله یعنی تقدیر الله نه واجب الله. رکوع تقدیر خداست، فرَض الله یعنی قدّر الله. و لذا به ارث که در قرآن است تعبیر کردند فریضه. زاد فی فرض الله یعنی زاد فی الرکوع زاد فی السجود.
روایت سوم خوب است: صحیحه زراره: اذا استیقن انه قد زاد فی الصلاة المکتوبة رکعة لم یعتد بها و استقبل الصلاة استقبالا. آقای خوئی میفرماید عمده همین است که مفهوم وصف دارد، اگر بنا بود صلات نافله هم اینجور باشد که اذا استیقن انه زاد رکعة او هم باطل باشد ذکر عنوان المکتوبة در این روایت لغو میشد.
خوب است استدلال، حالا این شبهه که شاید مراد از رکعت رکعت کامله باشد، و رکعت کامله را سهوا زیاد کنی در نافله اشکال ندارد، ولی اگر در وسط دو رکعت یک نافله دو بار رکوع بجا بیاوری این اشکال دارد اینها عرفیت ندارد. سه رکعت میخوانی سهوا اشکال ندارد اما دو رکعت بخوانی با دو تا رکوع در یک رکعت این را بگوییم اشکال دارد اینها به نظر میرسد عرفی نباشد.
منتها مشکل این روایت این است که دو جور در کافی نقل شده، کافی باب السهو فی الرکوع همینجور نقل کرده عن زرارة عن ابیجعفر علیه السلام اذا استیقن انه زاد فی الصلاة المکتوبة رکعة لم یعتد بها و استقبل الصلاة استقبالا. کافی طبع دارالاسلامیة جلد 3 صفحه 348، طبع دارالحدیث جلد 6 صفحه 251. اما در باب دیگر با همین سند منتها میگوید عن زرارة و بکیر ابنی اعین، نقل میکند همین روایت را بدون لفظ رکعت، اذا استیقن انه زاد فی الصلاة المکتوبة لم یعتد بها. کافی طبع دارالاسلامیة جلد 3 صفحه 354، طبع دارالحدیث جلد 6 صفحه 267. استبصار، تهذیب، خلاف، شیخ طوسی در این سه کتاب به همین شکل دوم نقل میکند روایت را، یعنی لفظ رکعة نیست.
واقعا هم مجمل است دیگر. حالا اصالة عدم الزیادة بعضیها جاری میکنند میگویند اگر امر دائر بشود کلینی در یک جا فراموش کرده باشد رکعت را بگوید، یا در جای دیگر که رکعت را گفته اشتباه کرده اضافه گفته، عقلاء میگویند زیاد کردن خلاف متعارف است، فراموش بکند کم بگذارد در نوشتار یا گفتار این متعارف است. خودتان بنویسید چند سطر، یک کتابی را، بعد میبینی فلان کلمه را یادتان رفته، اما اینکه بیایی زیاد کنی خلاف متعارف است. و لذا میگویند در دوران امر بین نقیصه و زیاده اصل عدم زیاده است یعنی اصل این است که آنی که زیاد است او اشتباه نیست، او درست است، آنی که کم دارد فراموش شده، سهو القلم شده.
ما که این را قبول نداریم، بستگی به وثوق دارد، آدم ممکن است گاهی طبق عادت یک چیزی را اضافه کند، گاهی هم نساخ برای اینکه کامل بشود حدیث تفسیر میکردند کنار حدیث مینوشتند مثلا اذا استیقن انه زاد فی الصلاة المکتوبة، مینوشتند رکعة، نه به عنوان تتمه حدیث بلکه به عنوان توضیح حدیث، مستنسخ که میآمد، علامه دهر که نبود، پول میگرفت استنساخ میکرد کتاب را، او فکر میکرد آن رکعة که بالا هست تتمه حدیث است، میآورد در حدیث، این اختلاف نسخه درست میشد.
واقعا مردد است که رکعة هست در این روایت یا نیست، ولی مشکل ایجاد نمیکند چرا؟ برای اینکه گیرم نباشد، اگر باشد که زیاده رکن است حالا رکن اعم از رکوع یا رکعت کامل، اگر نباشد اعم از زیاده رکن و زیاد غیر رکن است، ولی زیاده غیر رکن سهوا قطعا مبطل فریضه نیست. چرا؟ برای اینکه زیاده غیر رکن دیگر از زیاده سجده واحده سهوا بدتر است؟ حالا زیاده سهویه تکبیرةالاحرام که مشهور مبطل صلات میدانند او را رها کنید، دیگر غیر از او زیاده سهویه غیر رکن فرد اعلایش زیاده سهویه سجده واحده است که صریح این روایت این است که نماز باطل نیست. پس باید این روایت حمل بشود بر زیاده سهویه رکن. پس معلوم میشود زیاده سهویه رکن مبطل نماز فریضه هست ولی مبطل نماز نافله نیست.
[سؤال: … جواب:] بله، مثلا نافله منذوره ممکن است زیاده رکن در او مبطل باشد. بله این درست است.
[سؤال: … جواب:] آخه محتمل نیست که زیاده دو سجده مبطل نباشد زیاده یک رکن مبطل باشد، اینها فقهیا محتمل نیست، زیاده رکن است دیگر.
دلیل دوم (صحیحه حلبی: سها فی الرکعتین من النافلة)، و مناقشه در آن
این دلیل اول بر عدم مبطلیت زیاده سهویه رکوع در نافله. دلیل دوم: صحیحه حلبی: سألته عن الرجل سها فی رکعتین من النافلة فلم یجلس بینهما حتی قام فرکع فی الثالثة، سهوا در نافله رکوع کرد در رکعت سوم، بعد فهمید که نافله که رکعت سوم ندارد، اشتباه کرده بود، قال یدع رکعة و یجلس و یتشهد و یسلم ثم یستأنف الصلاة بعد، یعنی یستأنف الصلاة نه اعاده آن نماز، اگر میخواست اعاده بکند که یجلس و یتشهد و یسلم نداشت، یعنی نماز جدید را شروع میکند. وسائل جلد 8 صفحه 231.
[سؤال: … جواب:] اگر نماز باطل است چرا تکمیلش کند، کار لغو بکند.
اشکال کردند که این اصلا زیاده نبوده. چرا؟ برای اینکه قصد این آقا از رکوع رکعت سوم این نبود که در این نماز زیاد کند، فکر میکرد نماز جدیدی شروع کرده است. و لذا قصد زیاده رکوع در آن نماز اول را نداشته. علی القاعده هم زیاده صدق نمیکند
اولا: کی میگوید قصد زیاده در آن نماز نداشت، فکر میکرد رکعت دوم است. اصلا طبق عادت اینجور خواند، جلو رفت، آدم حواسش نیست، از بس نافله نخوانده عادت دارد ظهر و عصر فقط دو تا نماز چهار رکعتی میخواند، اصلا به قول آن آقا میگفت من در عمرم تا حالا یک بار نافله ظهر و عصر را نخواندم، خدا رحمتش کند تعبیر میکرد خوشم هم نمیآید!! حالا یک روز اتفاقا یک دو رکعتی خواست بخواند آن هم یادش رفت شد مثلا رکعت سوم را هم رفت به رکوع، این قصد نماز جدید نداشت.
ثانیا: بر فرض قصد نماز جدید داشته باشد، از روایات استفاده کردیم رکوع و لو بدون قصد جزئیت در نماز مصداق زیاده است، ان السجود زیادة فی المکتوبة که به طریق اولی به رکوع تعدی میکنیم. مگر او قصد جزئیت داشت؟ او قصد سجود تلاوت داشت.
[سؤال: … جواب:] پاین داشت نافله میخواند میگوید این را تمام کن نافله جدید را شروع کن. … عرفا فرق نمیگذارند رکوع در این نماز چه با رکعت سوم اشتباها رکوع بکند چه وسط این دو رکعت رکوع کند عرف فرق نمیگذارد. حالا اگر بالاخره به قول آن آقا ده تا اشکال میکرد به کفایه میگفتند این اشکال وارد نیست او جواب نمیداد میگفت این وارد نیست بقیهاش که وارد است. حالا من که میگویم فرق نمیکند عرفا، چه رکوع بعد از رکعتین نافله بیاورد سهوا چه وسط رکعتین بیاورد عرف فرق نمیگذارد، ولی اگر احتمال فرق میدهید مجموع این روایات را حساب کنید.
دلیل سوم (روایت حسن صیقل: لیس النافلة مثل الفریضة)، و مناقشه در آن
دلیل سوم را بخوانیم روایت حسن صیقل: عن ابن مسکان عن الحسن الصیقل عن ابیعبدالله علیه السلام قال قلت له الرجل یصلی الرکعتین من الوتر ثم یقوم فینسی التشهد حتی یرکع فیذکر و هو راکع قال یجلس من رکوعه یتشهد ثم یقوم فیتم قلت ألیس قلت فی الفریضة اذا ذکره بعد ما رکع مضی فی صلاته ثم سجد سجدتی السهو قال لیس النافلة مثل الفریضة.
نماز شفع و وتر میخواند، به جای اینکه سلام بدهد در رکعت دوم شفع، بلند شد رکعت سوم را که رکعة الوتر است ادامه داد و رکوع کرد، عملا شفع و وترش شد متصل به هم، شد نماز سه رکعتی، حضرت فرمود رها کند این رکوع را، بنشیند سلام بدهد بعد برخیزد یک رکعت جدا بخواند به عنوان رکعة الوتر. بعد راوی میگوید شما در نماز فریضه فرمودید اگر رکوع در رکعت جدید مثلا نماز صبح است دو رکعت میخواند رکعت سوم را اشتباه رفت به رکوع، بعد متوجه شد آنجا فرمودید که نمازش صحیح است، مضی فی صلاته ثم سجد سجدتی السهو، حضرت در این روایت فرمود آن فریضه بود که گفتیم مضی فی صلاته، این نافله است، در نافله میگوییم برگرد.
[سؤال: … جواب:] در نماز فریضه گفتیم ادامه بدهد نماز را، سجده سهو بجا بیاور، اما در نافله این را نمیگوییم، میگوییم برگرد نماز را تمام کن سجده سهو هم ندارد چون سجده سهو مختص به نماز فریضه است. … این در روایت که نیست که شما میگویید نماز صبحش را به جای اینکه سلام بدهد فراموش کرد سلام نداد بلند شد یک نماز دیگری شروع کرد. … حالا شاید برای این است که در آن نماز فریضه حضرت فرمود سجده سهو بجا بیاورد میگوید چرا اینجا نفرمودید سجده سهو، او هم ممکن است جوابش این باشد که سجده سهو در نافله نیست.
بررسی و اثبات عدم وثاقت حسن صیقل
اول سند روایت را بررسی کنیم، سند این روایت در آن حسن بن زیاد صیقل است که مجهول است.
آقای زنجانی فرمودند که آنهای که به اصحاب اجماع اعتماد کامل دارند میگویند در سند اصحاب اجماع بود دیگر بعدش را نگاه نکن، اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنه، عبدالله بن مسکان باشد دیگر بعدش حسن بن زیاد صیقل باشد یا هر کی باشد مهم نیست.
این یک بیان که ما قبول نداریم.
بیان دوم ایشان این هست که حسن بن زیاد مرویعنه عبدالله بن مسکان است، 27 مورد به عنوان حسن بن زیاد صیقل نقل شده، 23 یا 24 مورد به عنوان حسن بن زیاد بدون لفظ صیقل که آن هم معلوم است همین حسن بن زیاد صیقل است. ابان بن عثمان هم 11 مورد از او نقل میکند. صفوان هم دو بار از او بلاواسطه نقل کرده، اینها کافی نیست برای اثبات وثاقت این بیچاره که اشکال میکنید حسن بن زیاد صیقل مجهولٌ. میگوییم نقل عبدالله بن مسکان مجموعا شد 50 مورد، آن هم حالا این 50 مورد چقدرش حدیث الزامی است چقدر حدیث غیر الزامی است، آخه این مقدار که اکثار روایت اجلاء نمیشود. عبدالله بن مسکان شخصی بود خیلی متمول، هر کسی میآمد از مدینه به کوفه این هم میرفت دعوتش میکرد ناهار و شام میگفت بیا خدمتتان باشیم امروز ناهار، بعد میگفت رفتی مدینه از امام چی شنیدی برای من بگو، اینجوری احادیث را جمع میکرد. خیلی روشن نیست پنجاه مورد حالا نقل بکند دلیل بر این باشد که اعتماد کرده به این شخص. ابان بن عثمان که 11 مورد.
میماند آن دو موردی که صفوان نقل کرده، صفوان محتمل نیست بلاواسطه از صیقل نقل کند. نوع موارد واسطه میخورد، واسطهاش همین عبدالله بن مسکان است. اینی که ایشان میفرماید دو مورد یک موردش این است، کافی [طبع دارالاسلامیة] جلد 6 صفحه 67: ابوعلی الاشعری عن محمد بن عبدالجبار عن صفوان بن یحیی، یکی، و عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد و محمد بن یحیی عن احمد بن محمد و علی بن ابراهیم عن ابیه جمیعا عن احمد بن محمد بن ابی نصر عن عبدالکریم جمیعا عن الحسن بن زیاد، ایشان آن سند اول را عن صفوان بن یحیی، زده به این حسن بن زیاد. حالا یعنی صفوان هیچ کجا از ابن ابی نصر بزنطی نقل نمیکند؟ ممکن است از او نقل بکند. حالا اگر این احتمال هم نباشد یقینا سقطی دارد، عن صفوان عن ابن مسکان باید باشد چون نگاه کنید اصلا طبقهشان به هم نمیخورد صفوان به حسن بن زیاد صیقل، و عمده روایات صفوان از صیقل با واسطه است، با واسطه ابن مسکان و امثال اوست. و لذا احتمال سقط در این دو مورد است.
مورد دومش هم در پاورقی همین کتاب النکاح آقای زنجانی که این را دارند در خود پاورقی هم مطرح کرده که در کتاب صلات حسین بن سعید آن روایت دوم دارد اصلا از صفوان عن عیص بن القاسم، ندارد صفوان عن الصیقل عن عیص بن القاسم، یعنی احتمال تصحیف هست که عن صفوان عن العیص یک جا نوشته بود به جای عیص مشتبه شده با صیقل، میشود [این اشتباه اتفاق بیفتد] در خطهای قدیم عربی ولی اینها با هم جمع شده بود، مثل در زیارت عاشورا میخوانید ثاری، ثارکم، بعد یک عده میخوانند ثاریکم، دو تا را با هم جمع میخوانند، از این کارها در نسخهنویسی زیاد میشود. صفوان عن صیقل عن عیص، با اینکه خیلی جاها صفوان از عیص مستقیم نقل میکند. و لذ اینها قابل اعتماد نیست.
پس سند مشکل پیدا کرد.
[سؤال: … جواب:] ببین چند تا بگردید پنجاه تا احکام الزامی باشد تازه احکام الزامی فقه باشد مستحبات باشد تسامح در ادله سنن است، آن هم همهاش فقه باشد اعتقاد و آخرت، ما کار به آخرت نداریم!! ما به فقه کار داریم، راجع به آخرت روایت سندش ضعیف هم باشد روی چشم ما، ما خوف من الله باعث میشود همان جزئیات آخرت را، همان روایت ضعیف السند را هم مورد توجه قرار بدهیم. … عدد که ندارد، باید وثوق حاصل بشود به اینکه این أقا نزد این شخص مورد اعتماد بود. ما وثوقدانیمان خیلی قوی نیست. با این چیزها وثوق پیدا نمیکنیم.
اما دلالت: اشکالی که به این روایت میشود این است که این آقا چه جوری نماز شفع و وتر را با هم خوانده؟ لابد اشتباه کرده، اگر بگوییم با هم خوانده میشود که حرف سنیها است، سه رکعتی، یعنی حداقل بعضی سنیها اینجوری هستند، اگر جداجدا میخواسته بخواند سلام را فراموش کرده بعد رفته در نماز وتر بدون سلام نماز شفع، تکبیر وتر را هم نگفته در رکوع یادش آمده نه من سلام دادم برای نماز شفع نه تکبیر گفتم برای نماز وتر گفتند این رکوعش به قصد نماز وتر بوده به قصد نماز شفع نبوده اینکه نمیشود زیاده که جواب دادیم و لو رکوعش به قصد نماز وتر باشد چون متصل بوده به نماز شفع بدون سلام بدون تکبیرةالاحرام ادامه آن نماز بود عرفا میگویند زاد فی صلاة الشفع و این عرفی است مخصوصا که در رکوع هم قصد جزئیت گفتیم معتبر نیست.
تامل بفرمایید یک مختصری مانده که آن را هم عرض میکنیم عملا از روز شنبه وارد بحث سجود میشویم به خواست خدا.
و الحمد لله رب العالمین.