فهرست مطالب:
بررسی حجیت قطع ناشی از دلیل عقلی. 1
اقسام درک و حکم عقل در کلام مرحوم خویی رحمه الله.. 1
قسم اول: حکم و ادراک عقل نسبت به مصالح و مفاسد 1
قسم دوم: درک حسن و قبح افعال. 1
بررسی ادعای محقق خویی در منسد شدن باب اثبات نبوت با انکار حسن و قبح عقلی. 1
دلایل اثبات حقانیت پیامبر اکرم 1
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی حجیت قطع ناشی از دلیل عقلی
اقسام درک و حکم عقل در کلام مرحوم خویی رحمه الله
مرحوم آقای خوئی فرمودهاند: حکم عقل سه قسم است:
قسم اول: حکم و ادراک عقل نسبت به مصالح و مفاسد
درک عقل نسبت به مصالح و مفاسد، هیچگاه موجب قطع به حکم شرعی نمیشود، زیرا عقل مصلحت یا مفسده را درک میکند ولی نمیتواند عدم وجود مزاحم (مفسده یا مصلحت) برای آن را درک کندمثلا در مورد مفسده، این مزاحم گاهی مصلحتی در خود فعل است و گاهی مصلحت تسهیل است که مانع از جعل حکم حرمت میشود مثل این که مقتضای مفسده موجود در طلاق، جعل حرمت برای آن است ولی مصلحتی اقتضا میکند که جعل حرمت برای آن نشود.
این کلام صغرویا تمام نیست زیرا کشف حکم شرعی از راه کشف ملاک قطعی آن ممکن است. این که در این قسم گفته شود عقل نمیتواند کاشف از حکم شرعی باشد ولی در قسم دوم که ادراک حسن و قبح فعل است عقل میتواند کاشف از حکم شرعی باشد، فرق بین این دو قسم از این جهت بلاوجه است در حالی که نسبت به قسم دوم نیز ممکن است همین بیان مطرح شود که صرف درک حسن شیء و قبح شیء برای کشف حکم شرعی کافی نیست زیرا ممکن است یک مزاحم از جعل حکم بر طبق آن حسن یا قبح وجود داشته باشد که عقل توان درک آن را نداشته باشد پس عقل فقط قبح و حسن فعل را به نحو اقتضایی درک میکند و قبح و حسن بالفعل آن را درک نمیکند.
قسم دوم: درک حسن و قبح افعال
عقل قبح و حسن را درک کند به حدی که ارتکاب آن در مورد درک قبح و ترک آن در مورد حسن جایز نباشد نه این که قبح آن در حد کراهت باشد.
اگر این درک عقل در سلسله معالیل مثل وجوب اطاعت و قبح معصیت نباشد میتواند کاشف از حکم شرعی باشد.
نسبت به این قسم نیز ممکن است گفته شود عقلاء در مواردی که عقل حسن لزومی یا قبح لزومی فعل را درک کند اطمینان پیدا میکنند که شارع نیز با این ادراک عقل مخالف نیست و این اطمینان حجت عقلائیه است. که آیت الله زنجانی حفظه الله از آن تعبیر به ملازمهی ظاهریه بین حکم عقل به حسن یا قبح فعل و بین حکم شرع میکنند.
البته گاهی در بعضی موارد واضح قبیح عقلی شارع ترخیص در ارتکاب میدهد که از این ترخیص شارع کشف میشود که قبح این فعل اقتضایی بود نه قبحی که امکان ترخیص شرعی در ارتکاب آن وجود نداشته باشد. مثلا از نظر مشهور فقهاء استنقاذ مال کافر یا دم او با مال و دم مسلم فرق میکند، غصب مال مسلم حرام است ولی استنفاذ مال کافر جایز است، قتل مؤمن و مسلم حرام است ولی قتل کافر جایز است گرچه ما با این نظر مخالف هستیم. ولی در بعضی موارد ما یقین به علت تامه بودن قبح فعل داریم لذا عقل ترخیص شارع در ارتکاب آن را تقبیح میکند مثل امر عاجز به فعلی که عاجز از انجام است و عقاب او به سبب ترک آن، قبح این کار به حدی است که ترخیص شارع در آن نیز عقلا قبیح است. این که خداوند متعال وعده جنت به مطیع دهد و بگوید عاصی مستحق نار است ولی در قیامت مطیع را به جهنم ببرد و عاصی را به بهشت ببرد این یک امر قبیح است و قبح آن به حدی است که احتمال وجود سببی که موجب رفع آن شود و یا احتمال این که شارع این قبیح را مرتکب شود، داده نمیشود.
بنابراین در این قسم نیز در غالب موارد ما یقین به فعلی بودن قبح و عدم جواز ترخیص شارع در ارتکاب آن نداریم ولی در همین قسم نیز مواردی وجود دارد که عقل قبح فعل را به نحو علیت تامه درک میکند و جزم پیدا میکند که حتی شارع نیز نمیتواند ترخیص در ارتکاب آن دهد. البته در غالب موارد که عقل چنین جزمی پیدا نمیکند همان وثوق عرفی به اینکه شارع با درک عقلی ما نسبت به قبح و حسن یک فعل مخالف نیست وجود دارد و در این موارد بناء عقلاء بر اعتماد به همان حکم عقل است که این بناء حجت است.
بررسی ادعای محقق خویی در منسد شدن باب اثبات نبوت با انکار حسن و قبح عقلی
مرحوم خویی رحمه الله در ادامه فرمودهاند: انکار درک حسن و قبح توسط عقل مستلزم منسد شدن باب اثبات نبوت است. زیرا وقتی شخصی معجزه اقامه کند معجزه دلیل بر نبوت او است زیرا اگر این شخص کاذب باشد شارع قبیح است که علت نبوت را به او عطاء کند زیرا این سبب اغراء به جهل مردم و کذب عملی خداوند متعال است پس با توجه به درک قبح اعطاء معجزه به شخص کاذب توسط عقل، معجزه دلیل اثبات نبوت خواهد بود.
شهید صدر رحمه الله فرمودهاند: این مطلب، دوری است زیرا قبح عطاء معجزه به شخص کاذب متوقف بر این است که معجزه دلیل نبوت باشد. اگر معجزه دلیل نبوت است دیگر با وجود معجزه نبوت شخص ثابت میشود و نیاز به ضمیمه قبح اعطاء معجزه به شخص کاذب نیست (و اگر صرف معجزه دلیل نبوت نیست و برای اثبات نبوت نیاز به ضمیمه قبح اعطاء معجزه به شخص کاذب است، این دور است.)
بعضی از تلامذه شهید صدر رحمه الله در جواب از این اشکال فرمودهاند: ممکن است مراد مرحوم خویی رحمه الله این باشد که معجزه در نظر عوام دلیل نبوت است یعنی معجزه دلیل عرفی بر نبوت است و آنها با معجزه اطمینان به صداقت شخص دارای معجزه پیدا میکنند ولی خواص که دنبال دلیل عقلی هستند میگویند: چیزی که در نظر عوام دلیل نبوت است اعطاء آن به شخص دروغگو بر خداوند قبیح است زیرا اغراء به جهل و کذب عملی خداوند متعال است لذا معجزه به ضمیمه قبح اعطاء دلیل عرفی نبوت به شخص دروغگو در نظر خواص نیز دلیل نبوت خواهد بود[1].
شهید صدر رحمه الله در جواب فرمودهاند:
اولا: ممکن است اخباری بگوید: دلیل عرفی که عبارت است از تحصیل یقین عرفی و روانی به مطلب از راه حساب احتمالات و سبک و سنگین کردن عرفی نیز برای یقین است -مانند اینکه من الان یقین دارم شما روبروی من نشستید با اینکه ممکن است الان در خواب هستم و شما را در خواب میبینم و این که الان در خواب نیستم برهانی ندارد اما به حساب احتمالات با سبک و سنگین کردن احتمالات یقین روانی پیدا میکنم که من الان خواب نیستم- لذا نیاز نیست که معجزه دلیل عقلی بر نبوت باشد و همین که دلیل عرفی است و انسانهای غیر منحرف با آن یقین به نبوت پیدا میکنند، کافی است.
ثانیا: کذب نقص است و صدور آن از کاذب گرچه قبیح نباشد ولی یک منقصت برای او است و خداوند متعال همانطور که مرتکب امر قبیح نمیشود وجود نقص نیز در او راه ندارد و لذا عجز که نوعی منقصت است نیز در خداوند متعال راه ندارد زیرا با واجب الوجود و کمال مطلق بودن او منافات دارد و از آنجا که اعطاء معجزه به شخص کاذب کذب عملی است در حق خداوند متعال محال است[2].
ایشان در ادامه فرمودهاند: ما از راه شریعت اسلام و احکام نابی که دارد علم به صدق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیدا میکنیم[3].
این دو جواب ایشان قابل مناقشه هستند، زیرا اولا: این که اغراء به جهل به نحو مطلق بر خداوند متعال قبیح باشد، یک امر معلوم و واضحی نیست بلکه آن در صورتی قبیح و کذب عملی است که سخنان و احکامی که صاحب آن امر خارق العاده میآورد مطابق با فطرت انسان باشد و الا اگر احکام و سخنان او مخالف با فطرت باشد مثل این که تجاوز به ناموس مردم را و نکاح با محارم را تجویز کند، اعطاء آن به شخص دروغگو برای امتحان مردم امر قبیحی نیست و شاهد آن ماجرای گوساله سامری است که جریان ساخت آن چنین است که روزی جبرئیل امین راه میرفت سامری از خاک زیر پای جبرئیل برداشت و گوساله را ساخت «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هٰذَا إِلٰهُكُمْ وَ إِلٰهُ مُوسَى فَنَسِيَ»[4] مجسمه گوساله صدای گوساله میداد (در کتاب فصوص گفته وقتی حضرت موسی برگشت اعتراضش به هارون این بود که چرا مانع شدی از اینکه اینها گوسالهپرستی بکنند، باید به آنها توضیح میدادی که خدا منحصر در گوساله نیست خدا عین همه چیز است، فان العارف یری الحق فی کل شیء بل یراه عین کل شیء!) وضعیت خاص این گوساله موجب فریب و انحراف همه بنی اسراییل غیر از هارون شد پس اعطاء این امر خارق العاده به سامری موجب اغراء به جهل مردم شد. ولی اعطاء این امر خارق العاده به شخص سامری برای امتحان مردم امر قبیحی نبوده است زیرا این کلام او خلاف فطرت بود و مردم میتوانستند با توجه به فطرت خودشان فریب این کار سامری را نخورند زیرا این گوساله فقط صدای گاو از خود در میآورد ولی نمیتوانست جواب مردم را بدهد و صرف صدای گاو در آوردن از نظر فطرت نمیتواند علامت خدا بودن باشد «أَ فَلاَ يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً»[5]. پس اعطاء این امر به سامری فقط اغراء جهل بود برای کسانی که فطرت خود را نادیده گرفتند.
شاهد دیگر بر عدم قبح اغراء به جهل در صورتی که فطرت هدایتگر در مقابل آن باشد، این است که در غیبت نعمانی آمده است که در زمان ظهور «ینادی مناد بین السماء و الارض ألا و ان عثمان و شیعته هم الفائزون»[6] و این سبب انحراف اکثر مردم میشود. ولی کسی که درک داشته باشد متوجه دروغ بودن این کلام میشود علاوه بر این که در این روایت آمده است که یک روز قبل از آن منادی ندا کرده است «ألا و ان علیا و شیعته هم الفائزون»[7].
بنابراین دلیل عرفی بودن کار خارق العاده بر صدق مدعی نبوت منوط است به این که آن تعالیم مدعی نبوت خلاف فطرت نباشد.
اما اگر مدعی نبوت ادعایش بر خلاف فطرت نیست و طبق فطرت سخن میگوید که کار پیامبران همین بوده است چنانکه فرمود: «فبعث الیهم رسله … لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته … و یثیروا لهم دفائن العقول»[8] اینجا ما قبول داریم خدا قبیح است معجزه و کارهای خارق العاده را به دست این افراد بدهد.
اشکال دوم
این که فرمودهاند: «نیازی به اثبات قبح کذب نیست و خود همین کذب منقصت بر خداوند است» نیز درست نیست زیرا نقص بودن بعضی از امور به سبب قبیح بودن آن است و کذب به سبب قبیح بودن منقصت برای خداوند است مگر این که مناشئ کذب نسبت به خداوند نفی شود زیرا منشأ و سبب صدور کذب یا احتیاج است تا با کذب به آن هدف خود برسد و از آنجا که خداوند احتیاج به چیزی ندارد درو غ نیز نمیگوید و یا سبب صدور کذب فریب دادن مردم است که خود همین فریب دادن مردم نیز قبیح است پس بحث به قبح منتهی میشود.
دلایل اثبات حقانیت پیامبر اکرم
دلیل بر اثبات نبوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم -علاوه بر معجزات مسلم ایشان که در تاریخ بیان شده است از جمله خود همین قرآن که معجزه خالده است و هنوز نیز حلاوتی که در آن است در هیچ کتاب دیگری وجود ندارد- خود شخصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که با وجود امی بودن ایشان که بین مردم یک امر مسلم بوده است این مطالب بلند و عالی و احکام ارزشمند اسلام که مطابق با فطرت هستند، را بیان کرده است که کسی در اینکه این مطالب موجب پیشرفت بشر به سمت سعادت شده است و مردم را از عصر جاهلیت به تمدن اسلامی عبور داده است، شک ندارد و این که آیا پیشرفت بیشتر بشر به سمت سعادت (با وضع قوانینی غیر از احکام شرعی) ممکن است یا خیر آن بحث دیگری است که لائیک ها با متدینین در آن اختلاف دارند، پیامبر اکرم با تعالیم خویش مردمی که به خون یکدیگر تشنه بودند را به گونهای تربیت فرمود که «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً»[9].
همچنین شخصیت کسانی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند مثل امیر المومنین علیه السلام با این مطالب ارزشمندی که از ایشان در نهجالبلاغه است و با رفتار حکیمانهای که در طول زندگی داشت که همیشه چه مسلمان و چه مسیحی افتخار میکند به علی علیه السلام و به رفتار و عدالت ایشان، چنین شخصیتی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظه عمر شریفشان مردم را به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت میکردند، از مجموع این مطالب جای شکی در صدق نبوت ایشان وجود ندارد.
بنابراین برای اثبات نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیاز به مطرح کردن قبح کذب اعطاء معجزه به کاذب نیست و بر فرض عدم قبح آن نیز نفس جوانب زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با توضیح مذکور دلیل صدق ایشان در ادعای نبوت است.
قسم سوم
احکام عقلیه غیر مستقله است که مربوط به عقل نظری هستند. مثل درک ملازمه بین وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه آن، این احکام و مدرکات عقل را غیر مستقلات عقلیه میگویند زیرا صغرای آن مثل وجوب شرعی ذی المقدمه نیاز به اخذ از شرع دارد[10].
این بیان ایشان نیز تمام نیست زیرا اولا: در قسم دوم نیز نیاز به ضمیمه امر دیگر به درک عقل است و صرف درک حسن و قبح برای کشف حکم شرعی کافی نیست. بلکه نیاز به ضمیمه یک کبرای عقلی دیگر به درک قبح ظلم است و آن ضمیمه ادلهای است که دلالت دارند بر این که «ما من شیء الا و فیه کتاب أو سنة»[11] و اگر چنین نبود که اسلام برای هر واقعهای حکم دارد شارع میتوانست به همان قبح عقلی فعل اکتفاء کند و بر طبق آن جعل حکم نکند و اکتفاء به همان قبح عقلی، قبیح نبوده است. و همچنین ممکن است ضمیمه این باشد که «عدم جعل حرمت برای چیزی که عقلا قبیح است، قبیح است» ولی این درست نیست زیرا عدم جعل حکم مطابق با حکم عقل قبیح نیست بلکه جعل حکم مخالف با آن قبیح است.
ثانیا: در همین قسم سوم نیز چنین نیست که در همه موارد نیاز به ضمیمه باشد زیرا بر فرض امتناع عقلی ترتب – بنابر نظر صاحب کفایه رحمه الله- از خود همین امتناع کشف میشود که امر ترتبی به مهم تعلق نگرفته است و نیاز به ضمیمه نیست و همچنین بر فرض امتناع عقلی اجتماع امر و نهی نسبت به فعل واحد- بنابرنظر مرحوم خویی رحمه الله- اثبات این که شیء واحد ممتنع است هم واجب باشد و هم حرام نیاز به توسیط مقدمه شرعیه نیست البته برای اثبات عدم وجوب لازم است گفته شود چون حرام است پس واجب نیست.
[1] مباحث الاصول (تعلیقة)، صدر، محمد باقر، ج1، ص508.
[2] مباحث الاصول (تعلیقة)، صدر، محمد باقر، ج1، ص508.
[3] بحوث فی علم الاصول، صدر، محمد باقر، ج4، ص135-136.
[4] طه: 88.
[5] طه:89.
[6] الغیبة للنعمانی، ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، ص260، ح19.
[7] همان.
[8] نهج البلاغه: خطبه اول.
[9] آل عمران: 103
[10] مصباح الاصول (طبع موسسة احیاء آثار السید الخوئی)، خویی، ابوالقاسم، ج1، ص58-59.
[11] الکافی (ط- الاسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج1، ص59، ح4.