بسمه تعالی
درس خارج فقه – استاد شهیدی پور مدظله
موضوع: نیت /شرائط طواف /حج
فهرست مطالب:
بررسی شرطیت قصد قربت در طواف.. 1
شکی در لزوم قصد قربت در طواف نیست… 1
کلام محقق خویی: لزوم قصد اداء دین در حج.. 2
بررسی شرطیت طهارت از حدث اصغر. 4
روایات دال بر وجوب طهارت،حتی در طواف مستحب… 4
روایات دال بر عدم وجوب وضو در طواف… 5
روایات دال بر شرطیت طهارت از حدث اصغر در طواف واجب… 5
روایات دال بر عدم وجوب طهارت در طواف مندوب.. 5
روایات مفصل بین طواف واجب و مستحب… 5
بررسی شرطیت قصد قربت در طواف
شکی در لزوم قصد قربت در طواف نیست
دلیل اول: آیه
و می توان به ارتکاز قطعی متشرعی و به اتموا الحج و العمرة لله استدلال کرد که شرط کرده عمره را به خاطر خدا تمام کنید و عمره هم همان طواف و سعی و تقصیر است و عرفی نیست که بگوییم اتمام آن به خاطر خدا باشد، اما طواف لازم نیست به خاطر خدا باشد و اصلا معنای آیه این است که ائتوا بعمرة تامة لله و لذا اگر کسی قصد عنوان کند، اما قصد قربت نکند، طوافش باطل است، گرچه صدق طواف بکند.
بله، اگر اصل طواف برای خدا باشد، اما مثلا به سبب غایات دیگر سریعتر به طواف مشغول می شود، این ریاء نیست و اشکال ندارد، زیرا صرف الوجود طواف به خاطر خدا انجام گرفته است، اما اگر خود نمایی و ریاء در خود طواف بکند، مبطل است.
کلام محقق خویی: لزوم قصد اداء دین در حج
محقق خوئی اضافه بر سیرع متشرعیه، به آیه و لله علی الناس حج البیت استدلال کرده و فرموده: از این آیه شریفه استفاده می شود که حج دین بر مکلف است و مدیون باید قصد اداء دین بکند برای خدا، و گرنه نمی گویند اداء دین کرده است.
مناقشه
لکن اولا: از این خطابات بیش از بعث و زجر استفاده نمی شود و عرفا مثل اذهب الی الحج است و استفاده نمی شود که ذمه مکلف به حج مشغول می شود و لذا از آیه استفاده نمی شود که حج دین است و از اصل ترکه برداشته می شود، گرچه این مطلب از روایات استفاده می شود، اما آیه دلالتی بر آن ندارد(کما این که در غیر از حج هم دلیل بر دین بودن نداریم، مگر موارد خاصی)
البته خود محقق خوئی هم در باب نذر فرموده لام در لله علیّ ان افعل کذا، لام تملیک نیست، بلکه لام نفع است بر خلاف مرحوم حکیم و آیة الله زنجانی، و ما لله علی الناس حج البیت را نیز از همین باب می دانیم، یعنی لام آن لام تملیک نیست، بلکه لام نفع است.
ثانیا: بر فرض که حج دین الله باشد، در اداء دین قصد عنوان اداء دین معتبر است و نه قصد قربت و لذا این استدلال مخدوش است.
دلیل دوم: روایت
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ الْحَدِيثَ. [1]
حج بدون قصد تقرب آن چیزی نمی تواند باشد که اسلام بر آن بنا شده است، لذا از همین بیان، قربیت حج استفاده می شود.
مناقشه
استاد: گرچه این فرمایش ایشان قریب به نفس است، اما ممکن است گفته شود این روایت در مقام بیان اهمیت این امور است، زیرا کسی که به حج نرود، بر اساس روایات به دین اسلام نمی میرد، علاوه بر اهمیت فردی، اهمیت اجتماعی هم دارد و شاید به سبب نقشی که از جهت اجتماعی دارد که خدا فرموده: جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاس ، به ضمیمه این که معمولا هم حج را به داعی قربی می آورند، این مجموعه سبب شده که حج مما بنی الاسلام علیه شده باشد و لذا در باب جهاد هم که واجب توصلی است، تعبیر شده که از دعائم دین است، با این که قصد قربت هم در آن شرط نیست و اگر کشته شود، احکام شهید را هم پیدا می کند، گرچه قصد قربت نکرده باشد و لذا تکفین نیاز ندارد.
شاهد کلام ما این است که ولایت که یکی از ارکان خمسه مذکور در روایت است هم حتی اگر توصلی باشد، باز هم اهمیت دارد، مثل کسی که نه به خاطر خدا، بلکه به دواعی نفسانی ولایت اهل بیت را ملتزم است.
چون روایت ولایت را تفسیر کرده به معنای اتباع اهل بیت و التزام به امامت ایشان و نه حکومت:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَى الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ. [2]
نکته: در قصد قربت، صرف الوجود قصد قربت کافی است، اما ریاء باطل است، مثلا کسی در حال طواف دعای کمیل می خواند، گاهی به این داعی است که بگویند عجب طوافی می کند، این مبطل است، اما گاهی به داعی ریاء در خود دعای کمیل است و نمی خواهد بفهماند که من چه طوافی می کنم، بلکه می خواهد بفهمند که من دعای کمیل را مثلا حفظم، این مبطل طواف نیست.
شرط دوم طواف: طهارت
الثانی: الطهارة من الحدثين الأكبر و الأصغر
فلو طاف المحدث عمدا أو جهلا أو نسيانا لم يصح طوافه
بررسی شرطیت طهارت از حدث اصغر
این شرط مربوط به خصوص طواف واجب است و گرنه بر اساس روایات، طواف مستحب مشروط به طهارت از حدث اصغر نیست.
توضیح این که روایات وارده در این مقام، پنج قسم است:
روایات دال بر وجوب طهارت،حتی در طواف مستحب
قسم اول: برخی روایات مطلق است و شامل طواف مستحب هم می شود، مثل صحیحه علی بن جعفر: وَ عَنْهُ عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَيْتِ وَ هُوَ جُنُبٌ فَذَكَرَ وَ هُوَ فِي الطَّوَافِ قَالَ يَقْطَعُ الطَّوَافَ وَ لَا يَعْتَدُّ بِشَيْءٍ مِمَّا طَافَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَافَ ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ قَالَ يَقْطَعُ طَوَافَهُ وَ لَا يَعْتَدُّ بِهِ. [3]
مورد روایت نیز تذکر در اثناء طواف است، چون کلام در قطع طواف است و نهی از اعتداء به آن، کنایه از بطلان است،
ان قلت:
یقطع طوافه و لا یعتد به، ظاهرش این است که واجب است این طواف را به حساب نیاورد و باید اعاده کند، در حالی که طواف مستحب که اعاده ندارد، بلکه اگر دوباره طواف کند، خودش موضوع امر استحبابی است، مثل این که کسی بفهمد نماز مستحبش باطل بوده و دوباره نماز بخواند، این که اعاده نیست، مگر در نوافل مرتبه که استحبابش انحلالی نیست، اما استحباب طواف، انحلالی است و در یک روز می شود صدها طواف انجام گیرد، لذا طواف دوم، اعاده طواف قبلی نیست، بلکه خود یک طواف مستحب مستقل است.
قلت:
گرچه شرعا در مستحب انحلالی که در هر زمان تکرار آن مستحب است، تعبیر به اعاده معنا ندارد، اما چون نوعا غرض مکلف به مقداری از این مستحب تعلق می گیرد، مثل این که غرض مکلف این است که هر روز یک طواف مستحب بجا بیاورد و یا برای پدرش یک طواف مستحب بجا بیاورد، گرچه اگر دوباره طواف کند، طواف مستقلی است، اما عرف همین را کافی می داند در این که اگر خللی در طواف بود، بگویند آن را اعاده کن
و لذا تعبیر به اعاده در طواف مستحب مانعی ندارد، مخصوصا اگر در اثناء طواف خلل احراز شود و در صحیحه مذکور هم همین است، زیرا فرموده یقطع الطواف و لایعتد به.
البته اگر بعد از طواف هم بفهمد به نظر ما باز هم همین طور است، مثل صحیحه زرارة: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُثَنًّى عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَطُوفُ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ أَ يَعْتَدُّ بِذَلِكَ الطَّوَافِ قَالَ لَا
روایات دال بر عدم وجوب وضو در طواف
قسم دوم: احادیثی که ظاهرش عدم اشتراط وضو در طواف است مطلقا، مثل ما رواه الشیخ باسناده الی زید الشحام: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ طَافَ بِالْبَيْتِ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ قَالَ لَا بَأْسَ. [4]
البته در اسناد شیخ به زید شحام، ابی جمیله وجود دارد که ضعیف است، ولی با غمض عین از این جهت، با قسم اول از روایات تباین دارد.
روایات دال بر شرطیت طهارت از حدث اصغر در طواف واجب
قسم سوم: روایاتی که در طواف واجب، شرط طهارت از حدث اصغر کرده است، مثل صحیحه معاویة بن عمار: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا بَأْسَ أَنْ يُقْضَى الْمَنَاسِكُ كُلُّهَا عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ إِلَّا الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ وَ الْوُضُوءُ أَفْضَلُ. [5]
این روایت به قرینه «یقضی المناسک» در خصوص طواف فریضه وارد شده است، چه این که خود حج یا عمره واجب باشد و یا مستحب.
روایات دال بر عدم وجوب طهارت در طواف مندوب
قسم چهارم: روایاتی که در طواف مندوب نفی اشتراط طهارت می کند، مثل صحیحه حریز: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ طَافَ تَطَوُّعاً وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ فَقَالَ يُعِيدُ الرَّكْعَتَيْنِ وَ لَا يُعِيدُ الطَّوَافَ. [6]
روایات مفصل بین طواف واجب و مستحب
قسم پنجم: روایاتی که صریح در تفصیل بین طواف واجب و مستحب است، مثل صحیحه محمد بن مسلم: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَحَدَهُمَا ع عَنْ رَجُلٍ طَافَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ وَ هُوَ عَلَى غَيْرِ طَهُورٍ- قَالَ يَتَوَضَّأُ وَ يُعِيدُ طَوَافَهُ وَ إِنْ كَانَ تَطَوُّعاً تَوَضَّأَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ. [7]
به قرینه مقابله، طواف فریضه در صحیحه فوق شامل طواف نساء هم می شود و لا اقل فقهیا احتمال فرق نمی رود، کما این که در کلمات اصحاب نیز احتمال فرق نمی رود.
کما این که به قرینه ذکر وضو می فهمیم که سخن از حدث اصغر است.
و همچنین مثل موثقه عبید بن زرارة: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يَطُوفَ الرَّجُلُ النَّافِلَةَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ ثُمَّ يَتَوَضَّأَ وَ يُصَلِّيَ فَإِنْ طَافَ مُتَعَمِّداً عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ فَلْيَتَوَضَّأْ وَ لْيُصَلِّ وَ مَنْ طَافَ تَطَوُّعاً وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ فَلْيُعِدِ الرَّكْعَتَيْنِ وَ لَا يُعِدِ الطَّوَافَ. [8]
مفهوم این روایت نیز دلالت بر تفصیل مذکور دارد و گرچه حکم بن مسکین در اسناد این روایت واقع شده است، اما چون ابن ابی عمیر و بزنطی از او روایت دارند، به شهادت شیخ طوسی ثقه است.
و همچنین موثقه عبد الله بن بکیر از عبید بن زرارة: وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ طَافَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ فَقَالَ إِنْ كَانَ تَطَوُّعاً فَلْيَتَوَضَّأْ وَ لْيُصَلِّ. [9]
جمع بین روایات
اگر روایت زید شحام که قسم دوم از روایات بود را معتبر ندانیم که مشکلی نداریم، زیرا اطلاق قسم اول را تقیید می زنیم به قسم سوم و چهارم و پنجم که مفادش این است که فقط در طواف فریضه طهارت از حدث اصغر شرط است، یا بالنصوصیة و یا بالظهور.
البته بعید نیست که مورد برخی این روایات مثل قسم اول و چهارم، ناسی باشد، اما همه روایات مختص به این نیست و مثلا قسم پنجم مطلق است و شامل عالم عامد هم می شود، بلکه روایت حکم بن مسکین صریح در شمول است: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ يَطُوفَ الرَّجُلُ النَّافِلَةَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ ثُمَّ يَتَوَضَّأَ وَ يُصَلِّيَ فَإِنْ طَافَ مُتَعَمِّداً عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ فَلْيَتَوَضَّأْ وَ لْيُصَلِّ وَ مَنْ طَافَ تَطَوُّعاً وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ فَلْيُعِدِ الرَّكْعَتَيْنِ وَ لَا يُعِدِ الطَّوَافَ.
البته صحیحه حریز در قسم چهارم از روایات، مدلول مطابقی روایت قسم اول که موردش ناسی بود را تقیید می زند و دیگر نمی شود گفت که وقتی در قسم اول نسبت به ناسی حکم به وجوب اعاده شده، به طریق اولی متعمد باید اعاده کند، زیرا مدلول مطابقی روایت قسم اول تقیید خورده است.
اما اگر روایت شحام را نپذیریم، نوبت به انقلاب نسبت و شاهد جمع می رسد و فرقش این است که در انقلاب نسبت خطاب سوم، فقط خطاب اول را تخصیص می زند و بعد آن خطاب اول بعد از تخصیص، خطاب دوم را تخصیص می زند، زیرا مقدار حجیت آن اخص از خطاب دوم می شود، اما مسلک شاهد جمع این است که مثلا دو خطاب داریم یکی می گوید لاتکرم العالم الفاسق و دیگری می گوید اکرم العالم العادل و این ها شاهد جمع برای دلیل مطلق است و در ما نحن فیه نیز شاهد جمع داریم، چرا که قسم سه و چهار از روایات و همچنین قسم پنجم از روایات به تنهایی، شاهد جمع بین دو قسم اول از روایات است و قسم دوم حمل بر طواف مندوب و قسم اول بر طواف واجب حمل می شود.
بله، ما در این جا اشکالی را باید جواب بدهیم
و آن اشکال این است که روایت زید شحام با صحیحه علی بن جعفر تباین ندارند، بلکه صحیحه مربوط به ناسی است بر خلاف روایت زید شحام که مطلق است و لذا حمل بر متعمد می شود. روایت زید شحام به نحو مطلق نفی شرطیت طهارت در طواف کرد و شامل طواف واجب هم می شود، کسی که عمدا طواف واجب را بدون وضوء انجام بدهد دلیل خاص داریم که طوافش باطل است و کسی که در اثناء طواف واجب ملتفت بشود که وضو ندارد، طوافش باطل است به دلیل صحیحه علی بن جعفر که ظاهرش این بود که در اثناء ملتفت شده است، اما اگر بعد از طواف ملتفت به عدم طهارت شود، در طواف واجب دلیل بر بطلان نداریم و لذا اطلاق روایت زید شحام باقی است در طواف واجبی که تا آخر ملتفت به عدم طهارت نشود و حکم به عدم بطلان می کند.
پاسخ:
1.صحیحه علی بن جعفر گرچه موردش التفات در اثناء طواف است، اما عرف الغاء خصوصیت می کند و می گوید وقتی که از روی نسیان بعض طواف را بدون وضو انجام دهی و باطل است، در کل عمل هم باطل است و این منافات ندارد که در مساله خاصی در باب نماز دلیل بر خلاف آن باشد و این نص خاص با ظهور عرفی مذکور منافات ندارد.
2.قدر متیقن از معتبره عبید بن زرارة این است که طواف کرده و توجه نداشته که وضو ندارد و بعید است کسی که می داند وضو در طواف واجب شرط است، باز هم عمدا بدون وضو طواف بجا آورده و نماز بخواند و لذا ناسی را از این روایت خارج نمی توان کرد، در این جا امام علیه السلام تفصیل دادند که در طواف مندوب اشکالی ندارد و مفهومش این است که در طواف واجب باید اعاده شود: وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ طَافَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ فَقَالَ إِنْ كَانَ تَطَوُّعاً فَلْيَتَوَضَّأْ وَ لْيُصَلِّ.[10]
3.صحیحه معاویة بن عمار معنایش این است که چه در حال عمد و چه التفات، وضو شرط است و با روایت زید شحام که مطلقا گفت در واجب و مستحب، وضو شرط نیست، نسبت عموم و خصوص مطلق است، زیرا صحیحه می گوید طواف واجب مشروط به طهارت است و اطلاق خاص بر عموم عام مقدم می شود و لذا روایت زید شحام به طواف مندوب مختص می شود و نوعا آن چه انجام می شود نیز طواف مندوب است و از طواف واجب بیشتر است. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا بَأْسَ أَنْ يُقْضَى الْمَنَاسِكُ كُلُّهَا عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ إِلَّا الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ وَ الْوُضُوءُ أَفْضَلُ.
4.تسالم قطعی اصحاب وجود دارد که در طواف فریضه اگر کسی بعد از طواف ملتفت عدم طهارت شود، طواف باطل است و باید اعاده شود.
[1] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج1، ص13، أبواب وُجُوبِ الْعِبَادَاتِ الْخَمْسِ…، باب1، ح1، ط آل البيت.
[2] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج1، ص119، أبواب بُطْلَانِ الْعِبَادَةِ بِدُونِ وَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ …، باب29، ح2، ط آل البيت.
[3] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج13، ص375، أبواب اشتراط الطهاره فی صحة…، باب38، ح، ط آل البيت.
[4] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج13، ص377، أبواب اشْتِرَاطِ الطَّهَارَةِ فِي صِحَّةِ الطَّوَافِ …، باب38، ح، ط آل البيت.
[5] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج13، ص374، أبواب اشْتِرَاطِ الطَّهَارَةِ فِي صِحَّةِ الطَّوَافِ…، باب38، ح، ط آل البيت.
[6] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج13، ص376، أبواب اشْتِرَاطِ الطَّهَارَةِ فِي صِحَّةِ الطَّوَافِ…، باب38، ح، ط آل البيت.
[7] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج13، ص374، أبواب اشْتِرَاطِ الطَّهَارَةِ فِي صِحَّةِ الطَّوَافِ ….، باب38، ح، ط آل البيت.