فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

بسمه تعالی

درس خارج فقه استاد شهیدی پور مدظله

 

فهرست مطالب:

جهت سوم: حرمت تظلیل و رکوب قبه نسبت به ماشی.. 2

قائلین به جواز تظلیل برای ماشی.. 2

مستند قائلین به جواز: صحیحه ابن بزیع. 2

کلام مرحوم سبزواری.. 3

اشکال مرحوم نراقی به صاحب ذخیره 3

روایت مکاتبه حمیری.. 4

بررسی سندی.. 4

بررسی دلالی: عدم دلالت بر جواز تظلیل ماشی.. 6

نظر مختار: حرمت تظلیل برای ماشی.. 6

جهت چهارم: استظلال به ظل ساتر جانبی.. 7

مشهور: عدم حرمت7

محقق خویی: حرمت مشروط.. 7

نظر مختار. 7

بررسی ادله قائلین به جواز تظلیل به ظل جانبی.. 7

اجماع. 7

معنی “لاخلاف” در خلاف شیخ.. 7

دلیل دوم: تظلیل به ظل فوقانی ،مورد روایات نهی.. 8

مناقشه: عدم انصراف به تظلیل فوقانی.. 8

دلیل سوم: معتبره قاسم بن صیقل.. 9

دلیل چهارم: صحیحه عبد الله بن سنان. 9

جهت پنجم: حکم تظلیل در شهر مکه. 10

شبهه محقق خوئی در مکه جدید. 11

تظلیل به مثل آسانسور. 12

 

 

 

جهت سوم: حرمت تظلیل و رکوب قبه نسبت به ماشی

قائلین به جواز تظلیل برای ماشی

شیخ طوسی عبارتی در مبسوط دارد که از آن استفاده اختصاص حرمت تظلیل به راکب کرده اند؛ یجوز للمحرم ان یمشی تحت الظلال .[1]

شهید ثانی هم در مسالک گفته: انما یحرم – ای التظلیل – حال الرکوب فلو مشی تحت الظل کما لو مر تحت الحمل و المحمل جاز. [2]

مدارک هم این را قریب شمرده است.

مرحوم نراقی هم همین نظریه را اختیار کرده و فرموده شهید اول و شیخ طوسی هم همین نظر را دارند.

از ابن ادریس و ابن حمزه و یحیی بن سعید حلی هم همین نظریه نقل شده است.

اما به نظر ما اطلاقات شامل ماشی هم می شود، گرچه نهی از رکوب قبه شامل ماشی نمی شود، اما روایت لایستتر المحرم من الشمس که فرض رکوب محرم را نکرده است و بسیاری از محرمین در حجة الوداع مشاة بوده اند. و همچنین روایات نهی از تظلیل هم مطلق است.

مستند قائلین به جواز: صحیحه ابن بزیع

روایت … سالته عن الظلال للمحرم … این هم مطلق است و دلیلی بر اختصاص مذکور در کلمات مذکور وجود ندارد.

ظاهرا این بزرگواران صحیحه محمد بن اسماعیل بن بزیع را چنین معنا کرده اند که مشی تحت ظل محمل جایز است.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا ع هَلْ يَجُوزُ لِلْمُحْرِمِ أَنْ يَمْشِيَ تَحْتَ ظِلِّ الْمَحْمِلِ فَكَتَبَ نَعَمْ الْحَدِيثَ. [3]

کلام مرحوم سبزواری

مرحوم سبزواری در ذخیره فرموده گرچه این حدیث مطلق است، اما متعارف از مشی تحت محمل، این نیست که زیر محمل برود، بلکه در جانب محمل راه می رود و تظلیل جانبی می شود و نه فوقانی، پس دلیل بر جواز تظلیل فوقانی نمی شود.

و این که علامه فرموده محرم می تواند تحت ظلال راه برود و استظلال کند به لباس در حال سیر و لکن فوق راس قرار ندهد (… و أن يستظلّ بثوب ينصبه إذا كان سائرا و نازلا، لكن لا يجعله فوق رأسه سائرا خاصّة لضرورة و غير ضرورة عند جميع أهل العلم[4] نه به این معناست که محرم می تواند در حال مشی تظلیل کند، بلکه شاید به این معنا باشد که شخص ماشی مراقب باشد ظلال را فوق راس قرار ندهد و نه این که تظلیل فوقانی هم جایز باشد.

اشکال مرحوم نراقی به صاحب ذخیره

مرحوم نراقی در مستند اشکال کرده به مرحوم سبزواری به این که انصراف به متعارف نادرست است، زیرا انصراف مربوط به مطلق است و نه خاص، خود روایت می گوید تحت المحمل مشی جایز است، و تحت یعنی تظلیل فوقانی.

نقل شما از علامه هم خلاف ظاهر است، بلکه علامه دو مطلب مستقل گفته، یکی این که می شود در حال مشی تحت الظلال رفت، و جمله بعد مستقله است یعنی محرم می تواند به ثوبی که بالای سرش در غیر حال سیر می گیرد استظلال کند، نه این که این حکم ماشی باشد، بلکه حکم محرم است و مستقل از جمله اول است.

استاد: خود ایشان روایت محمد بن اسماعیل بن بزیع را تحت ظل محمل معنا کرده و در هیچ روایتی هم تحت المحمل ندارد، بلکه تحت ظل المحمل است، علاوه که قرینه عرفیه است که مقصود کنار محمل است، حتی اگر تحت المحمل گفته شده بود، زیرا کسی تحت محمل نمی رود و غالبا ارتفاعی ندارد که کسی زیر آن قرار بگیرد.

علاوه که این روایت در مقام بیان امر دیگری است و آن این است که استظلال به ظل جانبی که خود محرم آن را اتخاذ نکرده است، جایز است، یعنی مواردی که انسان در حال سیر خود را در ظل محمل دیگران قرار بدهد، این مقدار اشکال ندارد، جایی حرام است که خود محرم اتخاذ الظل کند.

استثناء این مورد، سبب نمی شود که در دیگر موارد از اطلاقات رفع ید کنیم و بگوییم ماشی حق دارد چتر هم بر سر بگیرد.

و حتی سیره قطعیه بر این مطلب بوده که تظلیل جانبی به محمل می شده است و حتی در حال رکوب هم گاهی یک محمل، سایه بر راکب محمل دیگر می انداخته است و هیچ جا نقل نشده است که اصحاب در این موارد از تظلیل فرار می کردند و یا این که نهیی از این کار شده باشد.

روایت مکاتبه حمیری

روایت دیگری هم وجود دارد که در مکاتبه حمیری فرموده:

أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يَسْتَظِلُّ مِنَ الْمَطَرِ بِنَطْعٍ أَوْ غَيْرِهِ حَذَراً عَلَى ثِيَابِهِ وَ مَا فِي مَحْمِلِهِ أَنْ يَبْتَلَّ فَهَلْ يَجُوزُ ذَلِكَ الْجَوَابُ إِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فِي الْمَحْمِلِ فِي طَرِيقِهِ فَعَلَيْهِ دَمٌ. [5]

گفته می شود که قید فی المحمل به این جهت بوده که بفرماید لا فی حال المشی و طبعا احتراز از منزل ندارد، زیرا فی طریقه گفته شده است.

بررسی سندی

محقق خوئی فرموده: این روایت، مرسله احتجاج است و معتبر نیست. ولی این روایت در غیبت شیخ طوسی با سند صحیح آمده است، سند این است: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّيِّ قَالَ وَجَدْتُ بِخَطِّ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ النَّوْبَخْتِيِّ وَ إِمْلَاءِ أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى ظَهْرِ كِتَابٍ فِيهِ جَوَابَاتٌ وَ مَسَائِلُ أُنْفِذَتْ مِنْ قُمَّ يَسْأَلُ عَنْهَا هَلْ هِيَ جَوَابَاتُ الْفَقِيهِ ع أَوْ جَوَابَاتُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الشَّلْمَغَانِيِّ لِأَنَّهُ حُكِيَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ هَذِهِ الْمَسَائِلُ أَنَا أَجَبْتُ عَنْهَا فَكَتَبَ إِلَيْهِمْ عَلَى ظَهْرِ كِتَابِهِمْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ وَقَفْنَا عَلَى هَذِهِ الرُّقْعَةِ وَ مَا تَضَمَّنَتْهُ فَجَمِيعُهُ جَوَابُنَا [عَنِ الْمَسَائِلِ‏] وَ لَا مَدْخَلَ لِلْمَخْذُولِ الضَّالِّ الْمُضِلِّ الْمَعْرُوفِ بِالْعَزَاقِرِيِّ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي حَرْفٍ مِنْهُ‏

ظاهرا مقصود از «جماعة»، همان است که شیخ در فهرست در ترجمه «محمد بن احمد بن داوود» ذکر کرده است: اخبرنا بکتبه و روایاته جماعة منهم الشیخ المفید و الحسین بن عبید الله و احمد بن عبدون عنه.

کما این که به حساب احتمالات جزم پیدا می شود که همه مشایخ شیخ طوسی که در تعبیر جماعة به آن اشاره شده است، ضعیف نبوده اند، پس «روی جماعة» مشکلی ندارد.

محمد بن احمد بن داوود القمی» هم که از اجلاء اصحاب و ثقه است.

احمد بن ابراهیم بن نوبختی توثیق ندارد و همو نوشته هذا املاء حسین بن روح و اشکال شده است که این شخص توثیق ندارد و جناب قمی به اعتماد یک انسان مجهول، اعتماد کرده به خط حسین بن روح و خودش که این خط را ندیده است، پس دلیلی بر اعتبار روایت وجود ندارد.

و لکن جواب این اشکال این است که محمد بن احمد بن داوود قمی شهادت داده که این املاء حسین بن روح است و احتمال وجود مقدمات حسیه هم وجود دارد، و شاید این شخص کاتب رسمی حسین بن روح بوده است و چه بسا هر کسی جای او می بود، یقین پیدا می کرد که این املاء حسین بن روح است و لذا قابل اعتماد است.

خود حسین بن روح سیرافی هم ثقه است.

و بعد شیخ طوسی می گوید: وَ قَالَ ابْنُ نُوحٍ أَوَّلُ مَنْ حَدَّثَنَا بِهَذَا التَّوْقِيعِ أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ تَمَّامٍ [وَ] ذَكَرَ أَنَّهُ كَتَبَهُ مِنْ ظَهْرِ الدَّرْجِ الَّذِي عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ بْنِ دَاوُدَ فَلَمَّا قَدِمَ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ دَاوُدَ وَ قَرَأْتُهُ عَلَيْهِ ذَكَرَ أَنَّ هَذَا الدَّرْجَ بِعَيْنِهِ كَتَبَ بِهِ أَهْلُ قُمَّ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ وَ فِيهِ مَسَائِلُ فَأَجَابَهُمْ عَلَى ظَهْرِهِ بِخَطِّ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ النَّوْبَخْتِيِّ وَ حَصَلَ الدَّرْجُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ بْنِ دَاوُدَ.

و بعد شیخ نسخه درج را نقل می کند و بعد توقیعات دیگری از کتاب دیگر نقل می کند که این توقیع، اولین توقیع از آن کتاب است و بعد از این توقیعات، حمیری می نویسد: فَإِنْ رَأَيْتَ أَدَامَ اللَّهُ عِزَّكَ أَنْ تَسْأَلَ لِي عَنْ ذَلِكَ وَ تَشْرَحَهُ لِي وَ تُجِيبَ فِي كُلِّ مَسْأَلَةٍ بِمَا الْعَمَلُ بِهِ وَ تُقَلِّدَنِي الْمِنَّةَ فِي ذَلِكَ جَعَلَكَ اللَّهُ السَّبَبَ فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ أَجْرَاهُ عَلَى يَدِكَ فَعَلْتَ مُثَاباً إِنْ شَاءَ اللَّه‏.

لذا معلوم می شود که حمیری توقیعات را جمع کرده و به حسین بن روح ارسال کرده تا مطمئن شود که همه اجوبه از امام علیه السلام است و در جواب آمد که همه جواب ماست.

و محمد بن احمد بن داوود نیز به صدور این جواب به املاء حسین بن روح شهادت داده: وَ قَالَ ابْنُ نُوحٍ أَوَّلُ مَنْ حَدَّثَنَا بِهَذَا التَّوْقِيعِ أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ تَمَّامٍ [وَ] ذَكَرَ أَنَّهُ كَتَبَهُ مِنْ ظَهْرِ الدَّرْجِ الَّذِي عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ بْنِ دَاوُدَ فَلَمَّا قَدِمَ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ دَاوُدَ وَ قَرَأْتُهُ عَلَيْهِ ذَكَرَ أَنَّ هَذَا الدَّرْجَ بِعَيْنِهِ كَتَبَ بِهِ أَهْلُ قُمَّ إِلَى الشَّيْخِ أَبِي الْقَاسِمِ وَ فِيهِ مَسَائِلُ فَأَجَابَهُمْ عَلَى ظَهْرِهِ بِخَطِّ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ النَّوْبَخْتِيِّ وَ حَصَلَ الدَّرْجُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ بْنِ دَاوُدَ.

لذا سند مشکلی ندارد.

بررسی دلالی: عدم دلالت بر جواز تظلیل ماشی

این روایت دلالت بر جواز تظلیل ماشی ندارد، زیرا در همه طریق که انسان سیر نمی کند، بلکه در طریق منازلی هم هست و مقصود از طریق این است که هنوز به مکه نرسیده است و قیده «فی المحمل» هم نمی گوید در حال سیر ماشیا، تظلیل اشکال ندارد، بلکه می گوید اگر در طریق منزل کردید، تظلیل اشکال ندارد.

لذا ممکن است که روایت، احتراز از منزل در طریق بکند و راه توجیه روایت منحصر نیست در این که احتراز از ماشی در طریق باشد.

و گرچه دلیل بر حرمت تظلیل در حال مشی در طریق نیست، و لکن دلیل بر جواز هم نیست و معلوم نیست که فی طریقه احتزار از چه چیزی است.

نظر مختار: حرمت تظلیل برای ماشی

خلاصه این که تظلیل برای ماشی و راکب، هر دو حرام است.

تقریب دیگری در مکاتبه حمیری: تمسک به مفهوم شرط

در تقریب قبل به احترازیت قیود تمسک شد و ما هم از آن جواب دادیم، اما تقریب دیگری هم می توان کرد که در مکاتبه حمیری لازم نیست تمسک به مفهوم وصف شود، بلکه مفهوم شرط دارد، (اذا فعل ذلک فی المحمل فی طریقه فعلیه دم)، و اگر مفهوم مطلق هم برای جمله شرطیه قائل نشویم، مفهوم فی الجملة که دارد، زیرا در این جا قرینه است که امام علیه السلام می خواهد همه سوال سائل را جواب دهد، و ظاهرش این است که اگر این کار را در محمل نکند، لازم نیست کفاره بدهد و این یعنی حلال است و حرام نیست.

استاد: در سوال فرض شده که چرم می اندازد تا لباس و ما فی المحمل خیس نشود و ظاهرش این است که یک چرم می اندازد روی خودش و روی محمل تا اثاثیه هم پوشیده شود، ظاهر عرفی این سوال این است که اصلا فرض شده محرم به هنگام باران باریدن، خودش هم در محمل است و خودش هم می خواهد استظلال کند و امام علیه السلام در جواب می فرماید اگر در حال سیر باشد کفاره دارد، ولی اگر در حال سیر نباشد، و مرکب متوقف شده است و یا وارد مکه شده – بنابر جواز استظلال در شهر مکه -، در این صورت استظلال جایز است، لذا قید فی المحمل مقسم است و در جواب فرموده در حالی که در محمل است اگر در حال سیر باشد، تظلیل حرام و گرنه جایز است. لذا بیان قید «فی المحل» در جواب، از باب تاکید بر سوال سائل است و مفهوم ندارد.

جهت چهارم: استظلال به ظل ساتر جانبی

مشهور: عدم حرمت

منسوب به مشهور، عدم حرمت تظلیل جانبی حتی در روز است، گرچه جلوی تابش آفتاب را بگیرد و مرحوم شیخ نفی خلاف در این مساله کرده است، مهم این است که سقف پوشیده نباشد، و پوشیده بودن اطراف مهم نیست

علامه حلی هم فرموده جمیع اهل علم همین نظریه را دارند.

محقق نائینی در مناسک هم همین را فرموده است.

محقق خویی: حرمت مشروط

اما در مقابل محقق خوئی می گوید: تظلیل به ظل جانبی حتی در شب هم اگر مانع از چیزی بشود، چه نور آفتاب و چه چیز دیگر، حرام است، لذا رکوب سیاره بدون سقف حتی اگر پنجره را باز بگذارد، حرام است، چون مقداری مانع از برخورد باد با محرم می شود.

نظر مختار

استاد: تظلیل جانبی که مانع از اشراق شمس یا مطر شود حرام و غیر از آن حلال است.

بررسی ادله قائلین به جواز تظلیل به ظل جانبی

اجماع

دلیل اول: اجماع و عدم الخلاف در کلام شیخ و علامه

معنی “لاخلاف” در خلاف شیخ

استاد: اولا: تعبیر بلاخلاف در کلام شیخ طوسی اعم از اجماع است، زیرا ممکن است عده ای متعرض فرع شده اند و حکم واحد داده اند، ولی عده ای هم متعرض فرع فقهی نشده باشند و لذا می گوید لا خلاف فیه، بله در کلام متاخرین اگر بگوید علیه الاجماع بل لا خلاف علیه، این بهتر از اجماع است، زیرا اجماع یک اصطلاحی است که گاهی وجود مخالف مضر به آن نیست و لکن لا خلاف یعنی مخالفی هم نیست.

ادعاء علامه هم به قول صاحب حدائق معلوم نیست که دو مطلب مستقل بخواهد بگوید که استظلال ماشیا جایز است و استظلال به ظل جانبی هم حلال است، بلکه ممکن است که جمله دوم تقیید جمله اول باشد به این که بگوید برای ماشی استظلال به ظل جانبی جایز است و بعد ادعاء اجماع بر این کرده است.

ثانیا: این اجماع مدرکی است و معتبر نیست، اجماعی کاشف از قول معصوم است که هیچ مدرکی نداشته باشد و تنها توجیه آن کشف از ارتکاز متشرعی باشد تا کشف از نظر امام علیه السلام بکند.

دلیل دوم: تظلیل به ظل فوقانی ،مورد روایات نهی

مورد روایات نهی از تظلیل، تظلیل به ظل فوقانی است، دلیل نهی از رکوب قبه که معلوم است، زیرا ظل فوقانی دارد و روایات لایستظل نیز چنین است، زیرا متعارف در استظلال، اخذ الظلال من فوق است و تظلیل جانبی غیر متعارف است و لذا خطابات منصرف از تظلیل جانبی است.

مناقشه: عدم انصراف به تظلیل فوقانی

استاد: المحرم لایرکب القبة گرچه موردش تظلیل فوقانی است، ولی دیگر روایات که چنین نیست، ادله اضح لمن احرمت له که به معنای ابرز للشمس است (نه ابرز للسماء، و شاهدش این که بعد از این تعبیر گفته شده اما علمت ان الشمس اذا غربت تغرب بذنوب المجرمین)، نفی جواز تظلیل جانبی از شمس می کند، صحیحه عبد الله بن مغیره هم می گوید اظلل و انا محرم قال: لا … اما علمت ان رسول الله قال ما من حاج یضحی ملبیا حتی تغیب الشمس الا غابت ذنوبه معها.

روایت هل یستتر المحرم من الشمس قال: لا، این هم اطلاق دارد.

لذا انصافا تظلیل، انصراف به تظلیل فوقانی ندارد.

بله در برخی روایات، یظلل علیه دارد که تعبیر «علیه» شاید به معنای تظلیل بر فوق باشد و لکن ما به این ها تمسک نمی کنیم، بلکه به مطلقاتی که در بالا اشاره شد تمسک می کنیم.

و اصلا ظاهر «ما من حاج یضحی ملبیا حتی تغیب الشمس» هم همین است که تظلیل جانبی هم حرام است، زیرا نزدیک به غروب شمس که آفتاب در بالای رأس قرار ندارد، بلکه از جانب می تابد.

در روایت احتجاج امام کاظم علیه السلام با قاضی ابویوسف هم ذکره شده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از نزول استظلال به جدار می کردند و جدار هم ظل جانبی است، مفهومش این است که قبل از نزول، تظلیل به جدار و امثال آن که ظل جانبی است حرام است.

ظاهر احتجاج امام علیه السلام هم این است که حکم لزومی را بیان می فرماید، نه این که آداب استحبابی که پیامبر اکرم رعایت می کرده اند را بیان بفرمایند. البته سند این روایت تام نیست و لکن دلالت آن مورد قبول است.

دلیل سوم: معتبره قاسم بن صیقل

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الرَّيَّانِ عَنْ قَاسِمِ بْنِ الصَّيْقَلِ قَالَ: مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشَدَّ تَشْدِيداً فِي الظِّلِّ مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع- كَانَ يَأْمُرُ بِقَلْعِ الْقُبَّةِ وَ الْحَاجِبَيْنِ إِذَا احرم. [6]

اگر یکی از محرمات احرام تظلیل جانبی بود، همه باید از آن اجتناب کنند و دلیلی نداشت که امام علیه السلام فقط اجتناب کرده و در آن سخت گیری کند، لذا معلوم می شود که مستحب بوده است. اگر امام کار واجبی را انجام داده بوده است که دیگر تعجب نداشت.

مناقشه سندی و دلالی

استاد: اولا سند روایت ضعیف است به خاطر قاسم بن صیقل. ثانیا شاید حضرت با فقهاء عامه مقایسه شده است. در میان روسای مذاهب و فقهاء حضرت باقر ع از دیگران سخت می گرفت و لذا منافاتی با حرمت تظلیل ندارد. ثالثا حاجبین به معنای ظل جانبی نیست. شاید دو تا چوب بوده است بالای قبه. حضرت قبه را که روی چوب های محمل -که خود بر روی حیوان سوار می شده است- بر می داشت و آن چوب ها باقی می ماند. حضرت برای اینکه حتی به همین مقدار هم مانع اشراق شمس نشود. ممکن است حاجبین به این معنا باشد. در این صورت می تواند امر مستحبی باشد و البته دلیلی بر جواز تظلیل جانبی هم نمی شود.

دلیل چهارم: صحیحه عبد الله بن سنان

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لِأَبِي وَ شَكَا إِلَيْهِ حَرَّ الشَّمْسِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ وَ هُوَ يَتَأَذَّى بِهِ فَقَالَ تَرَى أَنْ أَسْتَتِرَ بِطَرَفِ ثَوْبِي فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ مَا لَمْ يُصِبْكَ رَأْسَكَ. [7]

گرفتن گوشه لباس به معنای تظلیل جانبی است که در این روایت تجویز شده است.

مناقشه

استاد: این شخص مضطر بوده است لذا حضرت می فرماید تظلیل جایز است البته ما لم یصبک راسک تا تغطیه الراس که حرام مستقلی هست و تو به آن مضطر نیستی انجام نشود. در وسط روز برای استتار راهی به جز همین نداشته است که با لباس احرامش تظلیل کند. در روایت تظلیل جانبی ندارد.

لذا این ادله همگی مخدوش است و باید رجوع کنیم به اطلاقات تحریم تظلیل از شمس و مطر، اما در شب غیر بارانی دلیل بر حرمت تظلیل جانبی وجود ندارد، حتی در روز هم اگر خورشید از فوق می تابد، تظلیل جانبی مانعی ندارد، اما اگر از جانب بتابد، باید از تظلیل جانبی احتراز شود.

ادله تجویز تظلیل به ظل محمل هم در مواردی است که ظل سائر در کنار انسان حرکت می کند بدون این که خود انسان اتخاذ ظل کند و این دلیل بر تجویز مطلق تظلیل جانبی نمی شود و شاید چون اجتناب از ظل محمل، مشقت نوعیه داشته است، تجویز شده است و دلیل بر جواز مطلق تظلیل جانبی نمی شود.

آیة الله زنجانی در مناسک فرموده اند: الأظهر عدم اختصاص حرمة التظليل بما يكون فوق رأس المحرم، بل لا يجوز له التظليل على ما عدا رأسه من بقيّة جسده، كما لا يجوز التظليل بما يكون من أحد جانبيه؛ نعم يجوز للمحرم أن يسير في جنب السيّارة و يستظلّ بظلّها، كما يجوز له أن يستظلّ بظلّ رفاقه و جدار السيّارة التي ركبها أو كراسيها.

بعید است که ایشان کلام محقق خوئی را قائل باشند و با مبانی ایشان نمی سازد و لذا خوب بود بر این مطلب تاکید شود.

اما این که ایشان فرموده تظلیل غیر راس هم حرام است، اگر از سینه به پایین تظلیل شود، دلیلی بر حرمت وجود ندارد، زیرا ظاهر تظلیل انصراف دارد از سینه به پایین که عادتا هم پوشیده است و عرفا اضح لمن احرمت له هم ظهور ندارد که اگر پا هم مستور است، باید بروز شود و لااقل من الاجمال و رجوع به اصل برائت می شود و نهی از رکوب قبه هم شامل این موارد نمی شود.

خلاصه این که وقتی آفتاب به سر و صورت و سینه می خورد، نمی گویند استتار از شمس و تظلیل شده است و اگر هم شک شود، رجوع به اصل برائت می شود.

جهت پنجم: حکم تظلیل در شهر مکه

مشهور و مرحوم امام و آیة الله وحید، حکم به جواز تظلیل کرده اند

شبهه محقق خوئی در مکه جدید

محقق خوئی در مکه جدید فقط شبهه ای کرده است، در عین حال که تظلیل در مکه قدیمه مثل عرفات و منی را جایز می داند، و آن شبهه این است که از روایات استفاده می شود که مقصود از مکه، همان مکه قدیمه است، زیرا فرموده: و حد مکة عقبة المدنیین و لذا در مکه قدیمه و همچنین در هتل که منزل شده است تظلیل جایز است، اما در بین راه اگر فاصله ای بین هتل تا مکه قدیمه باشد، احتیاط واجب، ترک تظلیل است.

نقد کلام محقق خوئی ره

روایات تحدید مکه قدیمه، در رابطه با قطع تلبیه متمتع است به هنگامی که به مکه می رسد و دلیلی ندارد که در همه احکام مکه، مقصود مکه قدیمه باشد و بر فرض هم که الغاء خصوصیت به همه احکام مکه شود، و لکن جواز تظلیل که از احکام مکه نیست، بلکه از احکام نزول است و لذا اگر کسی در مکه قصد عشره کند، می گویید ببیند در مکه قدیمه قصد کرده یا جدیده؟ این طور که نیست بلکه همه بلد مقصود است و در همه قصد عشره می شود و وجهی ندارد که در این جا احتیاط شود، بلکه در مطلق مکه تظلیل جایز است، زیرا نزول به مکه شده است.

محقق خوئی فرموده: ادله جواز تظلیل عند النزول، شامل ظل ثابت و متحرک، هر دو می شود.

اشکال ما این است که مورد ادله جواز تظلیل در منزل، همه استظلال به خباء و بیت و جدار است که همگی ظل ثابت است و جایی نیامده که اذا نزل استظل تا ما اطلاق گیری کنیم.

ان قلت: جو متشرعی در آن زمان، نزاع در جواز تظلیل در حال سیر در بین راه بوده است و اصلا تظلیل در منزل محل نزاع نبوده است.

قلت: التزام به این مطلب مشکل است و ادله اطلاق دارد و خود آیة الله سیستانی هم به این مطلب ملتزم نشده و احتیاط در ترک داده است.

شاید مکاتبه حمیری هم به این جهت گفته فی طریقه تا احتراز از حرمت در صورتی باشد که در حال حرکت نباشد، و لکن ممکن است در حال سیر در شهر مکه هم کسی به استناد روایت حکم به حرمت تظلیل کند و فی طریقه ظهور ندارد که در داخل شهر نباشد.

لذا روایت مفهوم ندارد که اگر در طریق نبود و در مکه بود، تظلیل جایز است، زیرا شاید فی طریقه در مقابل فی المنزل فی طریقه باشد، یعنی در طریق گاهی متوقف است و گاهی در حال حرکت، اگر در حال حرکت باشد، تظلیل جایز نیست ولی اگر در حال توقف باشد، تظلیل جایز است.

پس طریقه معلوم نیست که مقصود از آن طریق در غیر شهر مکه باشد.

لذا آیة الله زنجانی تظلیل در شهر مکه را هم حرام می داند

تظلیل به مثل آسانسور

مرحوم صدر حتی تظلیل به مثل آسانسور در شهر مکه را نیز حرام می دانست.

ولی انصافا ظاهر این روایات این است که حرمت احداث تظلیل من الشمس او المطر را می گوید، نه این که داخل در محدوده مسقف، ظل دیگری را ایجاد کند، مثل آسانسور، مگر این که آسانسور خارج از ساختمان باشد و فوق آسانسور اصلا سقفی نباشد.

 



[1] المبسوط في فقه الإمامية، ج‌1، ص: 321

[2] مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج‌2، ص: 265

[3] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص420.

[4] منتهى المطلب في تحقيق المذهب، ج‌12، ص: 82

[5] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملي، ج12، ص525، أبواب جَوَازِ مَشْيِ الْمُحْرِمِ تَحْتَ ظِلِّ الْمَحْمِلِ…، باب67، ح7، ط آل البيت.

[6] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص420.

[7] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص355.