فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

بسمه تعالی

درس خارج فقه استاد شهیدی پور مدظله

موضوع: تظلیل /تروک احرام /حج

 

فهرست مطالب:

بررسی ادله اختصاص حرمت تظلیل به تستر از شمس1

وجه اول: جو فقهی زمان معصوم ، استظلال از شمس بوده 1

حمل روایات رکوب، به استتار از شمس2

وجه دوم: ظهور مجموع روایات در تستر با شمس3

وجه سوم : وجود ارتکاز متشرعه بر عدم حرمت تظلیل در شب3

دفاع از وجه آیة الله سیستانی.. 4

نقد مبنای محقق خویی.. 6

روایات “المحرم لا یرکب القبه “. 6

اشکال آیت الله سیستانی: جو زمان صدور روایت ، تستر از شمس بوده 6

اشکال دوم: استظهار از مجموع روایات، تستر از شمس است7

اشکال سوم: احتمال وجود چنین جوی عقلائا مانع از اطلاق می شود. 7

مناقشه. 8

 

 

 

بررسی ادله اختصاص حرمت تظلیل به تستر از شمس

روایت نهی از رکوب قبه، اطلاق ندارد، نه از این جهت که مشکل ذاتی داشته باشد، بلکه به خاطر سه وجه اطلاق ندارد:

وجه اول: جو فقهی زمان معصوم ، استظلال از شمس بوده

آیة الله سیستانی: ما در فهم روایات، باید به جو فقهی زمان صدور روایات توجه کنیم، و این در فهم روایات بسیار موثر است.

لذا ما در بحث خمس که مشهور گفته اند اگر ذمی از مسلمان زمین بخرد باید خمس بدهد، زیرا روایت فرموده: علیه الخمس، ما گفته ایم که در آن زمان اختلاف بین عامه بوده که جزیه محصولات زمینی که ذمی از مسلمان بخرد، آیا یک دهم است و یا یک پنجم، امام که فرموده اند علیه الخمس، ظاهرش این است که یک پنجم به عنوان جزیه بدهد، نه این که خمس زمین واجب باشد.

ایشان در رابطه با ادله تظلیل هم فرموده: جو فقهی آن زمان، درباره تظلیل من الشمس بوده است، زیرا نزاع بوده بین فقهاء در جواز استتار از شمس به هنگام سیر بعد از معلومیت جواز در منزل، عده ای از عامه نهی می کرده اند و فقهاء کوفه مثل ابو حنیفه و ابویوسف نهی می کرده اند و لذا در صحیحه بزنطی ابو حنیفه سوال می کند که چه فرقی بین سایه محمل و سایه خیمه است و امام فرمود قیاس نکن و این عمل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است.

و حتی این اختلاف در عصر صحابه هم بوده و عثمان طرفدار جواز تظلیل بوده و ابن عمر طرفدار حرمت بوده است و نافع نقل می کند که ابن عمر دید شخصی تستر از شمس می کند و ابن عمر به او گفت: اضح لمن احرمت له و این طور معنا کرده اند که یعنی ابرز، این مطلب در مغنی ابن قدامه نقل شده است.

سید مرتضی هم در انتصار گفته این از مفردات امامیه است که تظلیل از شمس حرام است و مالک هم فقط کراهت را پذیرفته و دیگران جایز می دانند.

یحیی بن حسین گفته: جایز است محرم استتار از شمس کند.

در شرح مغنی آمده است: یکره احمد عن الاستظلال فی المحمل و دیگران جایز می دانسته اند و شخصی در روز شدید الحر تظلیل نمی کرد و گفتند به او که فتاوی مختلف است و به کسی رجوع کن که جایز بداند و او گفت من امروز به خاطر خدا زیر خورشید آمده ام تا در قیامت در ظل خدا باشم.

در اکثر این کلمات یا تصریح به استتار از شمس شده و یا تعبیر به استظلال شده است و شیخ طوسی هم تعبیر به استظلال بکار برده است و ظاهر استظلال هم اتخاذ الظل و زیر سایه رفتن است.

لذا معلوم می شود که محور اختلاف بین مسلمین، استظلال از شمس بوده و این جو فقهی – که اصلا استتار در شب محل بحث نبوده، و گرنه در کلمات مطرح می شد، – یا قرینه حالیه است بر این که نهی از رکوب قبه به این جهت است که مبتلی به تستر از شمس نشود و یا اقلا ما یصلح للقرینیة است.

حمل روایات رکوب، به استتار از شمس

در مقابل استدلال مشهور به روایات المحرم لا یرکب القبه و مانند آن استدلال شد و جواب داده شد که گرچه اطلاق دارد ولی جوّ متشرعی در آن زمان در تستر من الشمس بود و این نزاع بین فقهاء عامه نسبت به هم و نیز بین آنان و خاصه وجود داشت. این فضای عصر روایت اگر سبب ظهور در استتار من الشمس نشود لا اقل ما یصلح للقرینیه هست و مانع از اطلاق می شود.

راجع به المحرم لا یرکب القبه خلاصه مطلب این است که در زمان امام صادق ع اصلا حتی بحث تظلیل من المطر هم مطرح نبوده است، این تظلیل من المطر در روایات امام رضا ع بیان شده است و بنابراین این روایت در مورد تستر من الشمس است.

گفته می شود سائلین در مورد قبه و کنیسه حتی سوالشان هم منصرف به تستر من الشمس است چون سائلین از فقهاء بزرگ بودند و این ها از فقه عامه و اختلافشان در مورد استتار من الشمس اطلاع داشتند و لذا سوالشان هم متاثر از همان فضا بوده است. جواب امام هم منصرف به همین است.

وجه اول فضای روایت بود.

وجه دوم: ظهور مجموع روایات در تستر با شمس

وجه دوم این است که عرف در استظهار فقط به یک حدیث اکتفا نمی کند بلکه اگر در مساله ای احادیث متعددی وارد شده باشد مجموع این کلمات گاهی منشا یک ظهور می شود و این ظهور هم حجت است. گاهی مجموع کلمات مولا منشا انصراف می شود. این انصراف هم مهم است. مولای ما راجع به تظلیل کلمات مختلفی دارد.

به عنوان مثال امام صادق در جایی می فرماید لا تستتر من الشمس، در جایی می فرماید لا یستظل که گفته می شود ظهورش در همان استظلال من الشمس است.

در جایی دیگر می فرماید َ اضْحَ‏ لِمَنْ‏ أَحْرَمْتَ‏ لَهُ‏ قُلْتُ إِنِّي مَحْرُورٌ وَ إِنَّ الْحَرَّ يَشْتَدُّ عَلَيَّ قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الشَّمْسَ تَغْرُبُ بِذُنُوبِ الْمُحْرِمِينَ.[1]

در جایی دیگر هم می فرماید کان رسول الله ص لا یستظل فی المحمل و کانت الشمس توذیه فیستتر منها ببعض جسده و اذا نزل استظل بالخباء و فی البیت و بالجدار. [2]

در یک جایی هم کلام مطلقی را بیان فرموده است که المحرم لا یرکب القبه. مجموع این کلمات ظهور و یا انصرافی برای این کلام اخیر درست می کند.

وجه سوم : وجود ارتکاز متشرعه بر عدم حرمت تظلیل در شب

وجه سوم وجهی است که با استناد به مبنایی که در اصول وفاقا للسید الصدر اتخاذ کردیم هست و آن اینکه احتمال ارتکاز متشرعی بر خلاف کافی است برای عدم احراز ظهور.

در موارد شک در قرینه متصله را به خاطر وثاقت راوی می گوییم باید بیان کند ولی قرینه حالیه نوعیه چنین نیست و ارتکاز متشرعه و بلکه سیره متشرعه بر این است که چنین قرائنی را نقل نمی کنند. در مانحن فیه می گوییم احتمال این که هست که ارتکاز متشرعه بر این بوده باشد که تظلیل در شب حرام نباشد. این احتمال عرفی سبب می شود لا یرکب القبه اطلاق نداشته باشد.

دفاع از وجه آیة الله سیستانی

دیگر روایات به غیر از نهی از رکوب قبه، برخی موردش استتار از شمس است و روایات وجوب ضحی و اضح لمن احرمت له نیز به معنای بروز للشمس است، خصوصا که بعد از اضح، کلماتی آمده که ظاهرش بروز للشمس است، مثل اما علمت ان الشمس اذا غربت تغرب بذنوب المجرمین.

ان قلت: در موثقه عثمان بی عیسی که اضح لمن احرمت له آمده؛ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى الْكِلَابِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع إِنَّ عَلِيَّ بْنَ شِهَابٍ- يَشْكُو رَأْسَهُ وَ الْبَرْدُ شَدِيدٌ وَ يُرِيدُ أَنْ يُحْرِمَ فَقَالَ إِنْ كَانَ كَمَا زَعَمَ فَلْيُظَلِّلْ وَ أَمَّا أَنْتَ فَاضْحَ لِمَنْ أَحْرَمْتَ لَهُ[3]. قرینه داریم که مقصود، استظلال من الشمس نیست، زیرا در صدر این روایت آمده: و البرد شدید و جواب امام علیه السلام قرینه بر خلاف می شود، زیرا مورد روایت، تظلیل از برد است و به قرینه تقابل، معلوم می شود که اضح در این جا، به معنای وجوب بروز للسماء است.

قلت: منافاتی وجود ندارد که خورشید در آسمان باشد و هوا هم سرد باشد و این شخص هم به خاطر سرما می خواهد داخل ستر بشود و امام می فرماید او معذور است، اما تو نباید تظلیل کنی، زیرا مستور از شمس می شوی و لذا شاید این ذیل قرینه باشد بر این که سوال در زمانی بوده که خورشید در آسمان بوده و سرمای شدید در روز آفتابی بوده است.

ان قلت: استفاده از تعبیر تظلیل از مطر در روایات

عنوان تظلیل در برخی روایات، در تظلیل از مطر استفاده شده است: مثل معتبره ابراهیم بن ابی محمود: وَ عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع الْمُحْرِمُ يُظَلِّلُ عَلَى مَحْمِلِهِ وَ يَفْدِي إِذَا كَانَتِ الشَّمْسُ وَ الْمَطَرُ يُضِرَّانِ بِهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ كَمِ الْفِدَاءُ قَالَ شَاةٌ. [4]

در زمانی که باران می آید، عادتا خورشید پنهان است، با این حال تعبیر به تظلیل شده و این قرینه است بر این که تظلیل اعم از استتار من الشمس است.

روایت علی بن محمد: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ الْمُحْرِمُ هَلْ يُظَلِّلُ عَلَى نَفْسِهِ إِذَا آذَتْهُ الشَّمْسُ أَوِ الْمَطَرُ أَوْ كَانَ مَرِيضاً أَمْ لَا فَإِنْ ظَلَّلَ هَلْ يَجِبُ عَلَيْهِ الْفِدَاءُ أَمْ لَا فَكَتَبَ يُظَلِّلُ عَلَى نَفْسِهِ وَ يُهَرِيقُ دَماً إِنْ شَاءَ اللَّهُ. [5]

از عطف مطر بر شمس به واسطه «او» معلوم می شود که در فرض وجود مطر، شمس نبوده است و با این حال از تظلیل به هنگام اذیت از مطر سوال پرسیده است.

صحیحه محمد بن اسماعیل بن بزیع: وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ وَ أَنَا أَسْمَعُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى. [6]

صحیحه سعد بن سعد اشعری: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْبَرْقِيِّ عَن‏ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يُظَلِّلُ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ أَ مِنْ عِلَّةٍ فَقُلْتُ يُؤْذِيهِ حَرُّ الشَّمْسِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ فَقَالَ هِيَ عِلَّةٌ يُظَلِّلُ وَ يَفْدِي. [7]

از این روایت معلوم می شود که ایذاء از حر شمس فقط یکی از علل جواز تظلیل است، ولی علت منحصره نیست و تظلیل از غیر شمس هم حرام است.

قلت: ظهور اولیه تظلیل در اتخاذ الظل من الشمس

این استشهادات ناصواب است، زیرا ظهور اولیه تظلیل، اتخاذ الظل من الشمس است و جوهری می گوید الظل معروف و خلیل می گوید ما یستظل به من الشمس.

این روایات هم همه با قرینه بکار رفته است، مثل روایت اخیر که نمی گوید استظلال، به استظلال از شمس اختصاص ندارد، بلکه می گوید استظلال از شمس حرام است، برای حلال شدن تظلیل من الشمس، یکی از عوامل، ایذاء حر شمس است، ولی یکی از عوامل حلیت تظلیل من الشمس هم سرمای هوا و یا وجود پشه در جو است، ولی معنایش این نیست که تظلیل مختص به تظلیل از شمس نباشد.

اما روایات تظلیل ممکن است گفته شود که معنای اصلی تظلیل اتخاذ الظل من الشمس است ولی روایاتی داریم که در تظلیل من المطر هم استعمال شده است. یکی صحیحه ابراهیم بن ابی محمود است: قُلْتُ لِلرِّضَا ع الْمُحْرِمُ يُظَلِّلُ‏ عَلَى‏ مَحْمِلِهِ‏ وَ يَفْتَدِي إِذَا كَانَتِ الشَّمْسُ وَ الْمَطَرُ يُضِرَّانِ بِهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ كَمِ الْفِدَاءُ قَالَ شَاةٌ. در زمانی که باران بیاید عادتا خورشید پنهان است ولی تعبیر به یظلل شده است و این قرینه است بر اینکه تظلیل اعم از استتار من الشمس است.

دیگری روایت علی بن محمد است: كَتَبْتُ إِلَيْهِ الْمُحْرِمُ هَلْ‏ يُظَلِّلُ‏ عَلَى‏ نَفْسِهِ‏ إِذَا آذَتْهُ الشَّمْسُ أَوِ الْمَطَرُ أَوْ كَانَ مَرِيضاً أَمْ لَا فَإِنْ ظَلَّلَ هَلْ يَجِبُ عَلَيْهِ الْفِدَاءُ أَمْ لَا فَكَتَبَ ع يُظَلِّلُ عَلَى نَفْسِهِ وَ يُهَرِيقُ دَماً إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

سوم صحیحه محمد بن اسماعیل: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الظِّلِّ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ‏ فَقَالَ أَرَى أَنْ يَفْدِيَهُ بِشَاةٍ يَذْبَحُهَا بِمِنًى‏

چهارم صحیحه اسماعیل بن بزیع: ٍ أَنَّهُ سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ أَنَا أَسْمَعُ عَنِ الظِّلِّ لِلْمُحْرِمِ فِي أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ‏ أَوْ قَالَ مِنْ عِلَّةٍ فَأَمَرَ بِفِدَاءِ شَاةٍ يَذْبَحُهَا بِمِنًى وَ قَالَ نَحْنُ إِذَا أَرَدْنَا ذَلِكَ ظَلَّلْنَا وَ فَدَيْنَا.

پنجم صحیحه سعد بن سعد: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يُظَلِّلُ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ أَ مِنْ‏ عِلَّةٍ قُلْتُ يُؤْذِيهِ حَرُّ الشَّمْسِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ فَقَالَ هِيَ عِلَّةٌ يُظَلِّلُ وَ يَفْدِي.

ششم مکاتبه حمیری است: وَ عَنْهُ‏ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يَسْتَظِلُّ مِنَ الْمَطَرِ بِنَطْعٍ أَوْ غَيْرِهِ حَذَراً عَلَى ثِيَابِهِ وَ مَا فِي مَحْمِلِهِ أَنْ يَبْتَلَّ فَهَلْ يَجُوزُ ذَلِكَ الْجَوَابُ إِذَا فَعَلَ‏ ذَلِكَ‏ فِي‏ الْمَحْمِلِ‏ فِي طَرِيقِهِ فَعَلَيْهِ دَمٌ. [8]

جواب اجمالا این است که ظهور اولیه تظلیل در معنای لغوی اتخاذ ظل من الشمس است. اما این روایات همه با قرینه است. روایت آخر نمی گوید که تظلیل اختصاص به شمس ندارد و تظلیل اعم از شمس است بلکه می گوید یکی از عوامل حلال شدنش حر الشمس است. خوب یکی از عواملش هم این است که برد شدید است. یک عاملش این است که پشه زیاد است. ولی ممکن است همه این ها در روز باشد. پس روایات استظلال و تظلیل اطلاق ندارد و غیر شمس را شامل نمی شود.

نقد مبنای محقق خویی

در هر صورت اگر اطلاق داشته باشد سوال می شود که چرا آقای خوئی آن را منحصر کرد به جایی که شخص را از چیزی مثل سرما و باران و گرما و … حفظ کند؟ در روایت که این قیود نیست. در روایت گفته شده لا تظلل و امثال آن. ممکن است انسان هدف های دیگری داشته باشد مثل اینکه همسرش محفوظ باشد یا تنبلی اش می شود و حال ندارد این سایه بان ها را مدام باز و بسته کند.

روایات “المحرم لا یرکب القبه “

فقط می ماند المحرم لا یرکب القبه. مشکل ما در بحث استظلال فقط همین روایت است. در مورد این روایت سه اشکال مطرح شد:

اشکال آیت الله سیستانی: جو زمان صدور روایت ، تستر از شمس بوده

اشکال آقای سیستانی: ایشان فرموده است ما احراز کردیم جو متشرعیه را که مختص به تستر من الشمس بوده است.

پاسخ

از کجا چنین جوی را احراز کردیم؟ اولا اکثر عبارات به استظلال تعبیر شده است که مجمل است. فقط سید مرتضی و یحیی زیدی استظلال من الشمس را مطرح کردند. خود این دو بزرگوار هم شاید از باب اثر ظاهر گفته اند. اثر ظاهر تظلیل استتار من الشمس است و اثر مبتلا به بیشتر در آن زمان این بوده است ولی این انحصار درست نمی کند. ثانیا بر فرض نزاع بین عامه و خاصه همین استظلال من الشمس بوده باشد ولی تا ارتکاز متشرعه بر جواز تظلیل در شب ثابت نشود مشکلی حل نمی شود و مانع از اطلاق نمی شود. صرف اینکه نزاع در این بوده است سبب نمی شود که وقتی امام کلام مطلقی می فرماید منصرف به همان محل نزاع باشد.

اشکال دوم: استظهار از مجموع روایات، تستر از شمس است

مجموعه روایات را که لحاظ می کنیم می بینیم برای انسان در بیش از نهی از استتار من الشمس موجب وثوق نمی شود.

پاسخ

مگر حجیت ظهور دائر مدار افاده وثوق است. ظهور کلام مولی حجت است حتی اگر افاده وثوق نکند. فرموده المحرم لا یرکب القبه. مخصوصا اینکه اکثر سیر ها به خاطر گرمای منطقه، در شب بوده است.

اشکال سوم: احتمال وجود چنین جوی عقلائا مانع از اطلاق می شود.

اگر احتمال وضوح چنین ارتکازی را بدهیم مشکل حل می شود و این مبنایی است که ما در اصول قبول کردیم ولی مشهور این را قبول ندارند.

گفته شده این مبنا مشکل زا است و این احتمال در همه جا می آید ولی این درست نیست چون ما در جاهایی به این مطلب ملتزم می شویم که چنین احتمالی منشا عقلائی داشته باشد.

پاسخ

اما در مقابل این بیان سوم دو جواب می توان داد که البته جواب کلی نیست و مجوز فتوی نمی شود:

یکی اینکه شهید صدر مبنایی دارند و ان اینکه می گوید قبول داریم قرینه نوعیه مانع از اطلاق است اما اگر امروز قرینه بر اطلاق باشد و ارتکازی بر تقیید نباشد و شک کنیم که آیا این استظهار اطلاق از خطاب المحرم لایرکب القبه در زمان صدور هم بوده یا نه ، اصل عقلائی بر عدم نقل است که همان استصحاب قهقرایی است که مشهور در مدالیل عقلائیه می گویند. لذا گفته می شود در تظلیل در شب هم اطلاق دارد.

مناقشه

انصاف این است که در اصول گفته ایم استصحاب قهقرایی و این بناء عقلائی وجود ندارد. اگر شک کند و عقلایی باشند عقلا متحیر می شوند. آقای خویی هم دارد که اگر این گونه نبود عمل به وقف نامه ها و وصیت نامه ها و … تعطیل می شد. در حالی که درست نیست زیرا در بسیاری از موارد این احتمال را نمی دهیم. بر فرض هم اصل این مطلب درست باشد توسعه شهید صدر که نه در اصل معنای لفظ بلکه در توسعه و اطلاق آن هم همین اصل را جاری می کنیم مقبول نیست.

دیگری اینکه به روایات که مراجعه می کنیم انسان وثوق پیدا می کند که چنین ارتکازی وجود نداشته است. چقدر سوال شده از این مساله! این همه سوال نشان می دهد که مساله برای آنان واضح نبوده است.

اما فرمایش آقای زنجانی که فرموده قبه، شامل چتر نمی شود درست است زیرا چتر در روز مانع آفتاب و در شب مانع باران است اما اگر در شب چتر را بالای سر بگیرد و باران هم نیاید نمی توان گفت حرام است.

 



[1] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص419.

[2] همان

[3] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص422.

[4] همان

[5] استبصار، شیخ طوسی، ج2، ص186.

[6] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص421.

[7] تهذيب الأحكام، ج‌5، ص: 310

[8] وسائل الشيعة، ج‌12، ص: 525‌