فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

بسمه تعالی

درس خارج فقه استاد شهیدی پور مدظله

موضوع: ازاله الشعر /تروک احرام /حج

 

فهرست مطالب:

کفاره نتف ابط.. 1

قول مشهور. 1

بررسی روایات.. 1

نظر مختار. 2

نقد قول مشهور. 3

رجال تفسیر قمی، وثاقت عام ندارد 4

بررسی قول به عدم وجوب کفاره در ابط واحد (ابوالصلاح حلبی) 7

وجه کلام مرحوم ابوالصلاح حلبی.. 7

ادعای اجماع بر عدم کفاره در ابط واحد. 8

عدم کفاره در ابط واحد مدلول مفهومی صحیحه حریز. 9

دونظریه در مفهوم قید غالب10

 

 

 

کفاره نتف ابط

قول مشهور

مشهور فرموده اند : کفاره نتف یک ابط، اطعام سه مسکین و کفاره نتف دو ابط، ذبح شاة است.

این تفصیل در هیچ روایتی نیامده است و سه روایت بیشتر این باب ندارد که بایستی مورد بررسی قرار گیرد:

بررسی روایات

صحیحه زرارة

روایت اول: صحیحه زرارة: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ حَلَقَ رَأْسَهُ أَوْ نَتَفَ إِبْطَهُ نَاسِيا أَوْ سَاهِياً أَوْ جَاهِلًا فَلَا شَيْ‏ءَ عَلَيْهِ وَ مَنْ فَعَلَهُ مُتَعَمِّداً فَعَلَيْهِ دَمٌ. [1]

صحیحه حریز

روایت دوم: صحیحه حریز که در تهذیب و استبصار این چنین نقل شده است: الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا نَتَفَ الرَّجُلُ إِبْطَيْهِ بَعْدَ الْإِحْرَامِ فَعَلَيْهِ دَمٌ.[2] اما همین روایت در فقیه به لفظ مفرد نقل شده و نه تثنیه.

روایت عبد الله بن جبلة

روایت سوم: روایت عبد الله بن جبلة: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي مُحْرِمٍ نَتَفَ إِبْطَهُ قَالَ يُطْعِمُ ثَلَاثَةَ مَسَاكِينَ. [3]

تقریب قول مشهور

شیخ طوسی ابطین به تثنیه ذکر کرده است و ذکر تثنیه مثل ذکر وصف زائد بر موصوف است که مفهوم دارد و مفهوم آن این است که اگر یک ابط را نتف کند، این کفاره شاة وجود ندارد و گرنه ذکر تثنیه لغو می شود و بعد صحیحه زراره را تقیید می زنیم که مقصود از ابط، جنس ابط است و نه ابط واحد و لذا حمل بر کلا الابطین حمل می شود، فقط روایت آخر باقی ماند که نتف ابط واحد دارد و آن هم حمل بر نتف ابط واحد می شود که در نتیجه نتف دو ابط شاة دارد، ولی نتف یک ابط شاة ندارد، بلکه اطعام سه مسکین کفاره آن است.

نظر مختار

استاد: به نظر ما مقتضای صناعت این است که نتف دو ابط تعیینا کفاره شاة دارد و کفاره نتف یک ابط، کفاره مخیره بین شاة و اطعام ثلاثة مساکین است، گرچه از باب احتیاط در عدم مخالفت مشهور می گوییم علی الاحوط در نتف ابط واحد هم باید شاة بدهد.

ان قلت: احتیاط این است که بگویید سه مسکین اطعام شوند که مشهور هم همین را گفته بودند، و گرنه باز هم مخالفت با مشهور می شود.

قلت: احتیاط ما به خاطر این است که روایت عبد الله بن جبلة سندش به مبانی ما تصحیح می شود، زیرا گرچه محمد بن عبد الله بن هلال توثیق خاص ندارد و لکن در رجال کامل الزیارات و تفسیر قمی است که توثیق عام محسوب می شود (که البته ایشان از رجال کامل الزیارات در اواخر عدول کرد) و لکن اشکال دیگری هم وجود دارد که سبب عدم فتوی به آن شده و آن این است که روایت حریز در تهذیب و استبصار که اصل استدلال مشهور به مفهوم این دو بود، قابل اعتماد نیست، زیرا شیخ صدوق در فقیه تثنیه نیاورده، بلکه مفرد آورده و حتی اگر صدوق را اضبط و شیخ طوسی را کثیر الخطا نخوانیم که اتفاقا در یکی از کتب در ذکر امام علیه الاسلام اشتباه کرده و گفته حریز عن ابی جعفر با این که حریز از امام باقر که نقل نمی کند، گذشته از این مطلب حداقل این است که روایت مجمل می شود و نمی دانیم که نقل شیخ صحیح است و یا صدوق و لذا نقل شیخ ثابت نمی شود که مفهوم گیری کنیم و در نتیجه فقط روایت زراره و روایت آخر باقی می ماند که مقتضای احتیاط همان می شود که ما گفتیم.

نقد قول مشهور

مشکل دیگر ما با مشهور این است که سلمنا که نقل شیخ طوسی صحیح باشد و مفهوم داشته باشد، و لکن مفهومش این می شود که نتف ابط واحد این کفاره مذکور در منطوق را ندارد و این کفاره که درباره نتف ابطین در منطوق ذکر شده، وجوب تعیینی شاة است و مفهومش این است که کفاره تعیینی شاة در نتف ابط واحد نیست، نه این که اصلا کفاره شاة حتی تخییرا هم ندارد، بلکه ممکن است تخییرا شاة واجب باشد و لذا مقتضای اطلاق صحیحه زرارة نسبت به ابطین، وجوب کفاره شاة است و لکن نسبت به کفاره واحد این طور می شود که کفاره شاة به نحو تعیینی ندارد و نه این که اصلا کفاره شاة ندارد و همین در خروج تثنیه از لغویت کافی است و روایت آخر هم می گوید کفاره نتف ابط، اطعام ثلاثة مساکین هم هست و لذا حمل بر تخییر می کنیم. پس اگر به نقل شیخ طوسی که تثنیه ذکر کرده هم اعتماد کنیم، باز هم نتیجه آن کلام مشهور نمی شود.

استاد: فرمایش ایشان ناتمام است، زیرا بر فرض اعتبار روایت سوم که طبق نظر ایشان حجت است، و بر فرض عدم ثبوت نقل شیخ طوسی، در این صورت مقتضای صناعت، حکم به تخییر است چه در نتف ابطین و چه نتف ابط واحد، چون یک روایت در جنس ابط حکم به شاة و دیگری حکم به اطعام کرده و احتمال وجوب هر کدام را مستقلا نمی دانیم، در نتیجه حکم به تخییر می کنیم.

و اگر به نقل شیخ هم اعتماد شود؛ اولا: مفهوم ندارد، زیرا ذکر قید غالب مفهوم ندارد و غالب در نتف ابط این است که هر دو را نتف می کنند و نه یکی، کما این که خود ایشان هم این غلبه را پذیرفته است و لااقل شبهه غلبه خارجیه که هست و متعارف هم همین است.

ثانیا: بر فرض وجود مفهوم، باز هم مفهومش این نیست که ایشان فرمود، مثلا اگر یک خطاب بگوید اعط دینارا لکل عالم و دیگری بگوید اعط درهما لکل عالم و دیگری اعط دینارا لکل عالم عادل، خطاب سوم مفهوم وصف دارد و می فهماند که عالم غیر عادل این حکم را ندارد و طبعا خطاب اول تخصیص می خورد به عالم فاسق و این موضوع را خارج می کنیم از این حکم و نگاه نمی کنیم که این حکم چه چیزی است و آیا تعیینی است و یا تخییری؟ و نه این که در مورد عالم فاسق بگوییم که اعطاء دینار علی التعیین نیست و لکن شاید تخییرا این حکم را داشته باشد، چرا که این عرفی نیست، مفهومش این است که اعطاء دینار به عالم فاسق واجب نیست و نه این که واجب تعیینی نیست و مشی خود محقق خوئی هم همیشه همین طور بوده است و این جا خلاف طریقه خودشان مشی کرده اند.

در ما نحن فیه هم موضوع ابط واحد از صحیحه زرارة خارج می شود و نه این که این موضوع را باقی بگذاریم و به جای جمع موضوعی، جمع حکمی کنیم و بگوییم که کفاره تعیینی ندارد، اما کفاره تخییری می تواند داشته باشد.

ثالثا: روایت عبد الله جبلة در مورد نتف ابط واحد نیست با این که مورد غالب من نتف ابطه، نتف ابطین است و شما چگونه فرد غالب را از آن خارج کرده و آن را مختص به نتف ابط واحد می کنید و شما خودتان هم گفتید که غالب از نتف ابط همان نتف ابطین است.

من نتف ابطه در صحیحه زراره هم به ظاهرش هم شامل یک ابط است و هم دو ابط و لذاست که محقق خوئی هم این اطلاق را پذیرفته و لکن با روایت عبد الله بن جبلة آن را تقیید می زند و چه طور شد با این که در هر دو روایت تعبیر به ابط شده است، صحیحه زرارة را مطلق می دانید و لکن روایت آخر را مطلق نمی دانید؟! لذا شما باید در نتف الابطین هم قائل به تخییر شوید.

رجال تفسیر قمی، وثاقت عام ندارد

رابعا: ما روایت عبد الله بن جبلة را معتبر نمی دانیم و ذکر راوی در ضمن رجال تفسیر قمی هم از توثیقات عام نیست و اصلا معلوم نیست که همه این کتاب از علی بن ابراهیم قمی باشد و نقل شیخ طوسی هم ثابت نیست و اگر هم باشد مفهوم ندارد، و فقط صحیحه زرارة می ماند که مطلق است و شامل نتف یک ابط و هر دو ابط می شود و لذا تعیینا در هر دو، کفارة شاة باید داده شود و از باب احترام به مشهور باید گفت احوط این است که اطعام ثلاثة مساکین هم به آن ضمیمه شود به نحو تعیین هر دو و نه تخییر بین این ها.

آقای خوئی فرمود مقتضای صناعت این است که نتف ابط واحد مکلف مخیر است بین ذبح شاه و اطعام ثلاثه مساکین و در نتف ابطین معیناً باید ذبح شاه بکند.

توجیه کلام مشهور

استاد: وجهی برای کلام مشهور هست و آن اینکه بگوییم بین این روایات انقلاب نسبت رخ می دهد. سه روایت داریم.

1.صحیحه زراره می گوید من نتف ابطه متعمدا فعلیه دم شاه. روایت چنین است: رَوَى مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَنْ نَتَفَ إِبْطَهُ أَوْ قَلَّمَ ظُفُرَهُ أَوْ حَل َقَ رَأْسَهُ أَوْ لَبِسَ ثَوْباً لَا يَنْبَغِي لَهُ لُبْسُهُ أَوْ أَكَلَ طَعَاماً لَا يَنْبَغِي لَهُ‏ أَكْلُهُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ فَفَعَلَ ذَلِكَ نَاسِياً أَوْ جَاهِلًا فَلَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ مَنْ فَعَلَهُ مُتَعَمِّداً فَعَلَيْهِ دَمُ شَاةٍ.

2.صحیحه حریز بنا به نقل شیخ در تهذیب و استبصار: الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا نَتَفَ الرَّجُلُ إِبْطَيْهِ بَعْدَ الْإِحْرَامِ فَعَلَيْهِ دَمٌ.

3.روایت عبدالله بن جبله هم که می گوید: سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي مُحْرِمٍ نَتَفَ إِبْطَهُ قَالَ يُطْعِمُ ثَلَاثَةَ مَسَاكِينَ.

گفته می شود: منطوق روایت حریز اخص مطلق است از عبدالله بن جبله که مقتضای آن این است که روایت عبدالله حمل شود بر کسی که ابط واحد را نتف کند. اگر بگویید این تقیید به فرد نادر است چون نتف ابطه در روایت عبدالله فرد غالبش این است که مردم ابطین را با هم نتف می کنند. پاسخ داده میشود که کشف می کنیم که ابطه در روایت جنس ابط نیست بلکه مفرد است در برابر تثنیه. اگر هم مراد اسم جنس باشد، مراد جدی اش شامل تثنیه نمی شود. همچنین طبق مبنای آقای زنجانی که آن چه مستهجن است تخصیص عام است به فرد نادر نه تقیید مطلق به فرد نادر، این تقیید بلااشکال است.

پس صحیحه حریز تخصیص زد روایت عبدالله بن جبله را. بعد از این تقیید نسبت من نتف ابطه با صحیحه زراره می شود عموم و خصوص مطلق، چون من نتف ابطه فعلیه اطعام ثلاثه مساکین مرادش شد ابط واحد. صحیحه زراره هم معلوم می شود مرادش ابطین است. و این دقیقا همان فتوای مشهور است.

انقلاب نسبت یک جمع عرفی نیست

استاد: ما نمی دانیم که مشهور انقلاب نسبت را قبول دارند یا نه ولی ما آن را قبول نداریم و آن را جمع عرفی نمی دانیم. ولی اگر هم قبول می داشتیم اشکال حمل بر فرد نادر در ذهن ما همچنان باقی است. اگر مرادتان نتف ابط واحد بود با اینکه متعارف نتف ابطین است باید آن را می فرمود. عجیب است انسان یک بار ابط را در صحیحه زراره به معنای ابطین بگیرد و یک بار در روایت عبدالله به معنای ابط واحد بگیرد.

توجیه دیگری که گفته شده این است که صحیحه زراره متعمدا دارد، اما روایت عبدالله این قید وجود ندارد. حمل مطلق بر مقید اقتضا می کند بگوییم روایت عبدالله در مورد غیر متعمد است.

استاد: جواب این است که صحیحه زراره فقط متعمد را نگفته بلکه حکم ناسی و جاهل را هم گفته است. روایت عبدالله بن جبله با کل این روایت زراره مشکل دارد. ثانیا اینکه یک خطاب مطلق را بگوییم مراد جدی از آن خصوص جاهل و ناسی است که از عناوین ثانویه هستند خودش خلاف ظاهر است و جمع عرفی نیست.

مثال: کسی که در مکه است و می خواهد برای عمره تمتع محرم شود بعضی روایات گفته است برود میقات مثل جحفه و بعضی می گوید برود ادنی الحل مثل جعرانه. بعضی مثل آقای تبریزی فرموده اند یخرج الی المیقات در جایی است که امکان رفتن به میقات را دارد و یخرج الی الجعرانه در جایی است که شخص نمی تواند به میقات برود. اشکال این مطلب همین است که خطاب مطلقی بگویند که بروید جعرانه و بعد بگوییم مراد افراد معذور و مضطر و کسانی است که وظیفه اولیه را نمی توانند انجام دهند، این جمع عرفی نیست و خلاف ظهور خطابات در وظیفه اولیه است.

آقای خوئی دقتی در اینجا کرده است و آن اینکه اگر روایت عبدالله را حمل بر غیر متعمد می کنیم اشکال دیگری دارد و آن اینکه ما باید روایت عبدالله را بر متعمد حمل کنیم چون جاهل و ناسی اطلاقاتی داریم که می گوید کفاره به عهده شان نمی آید مانند ای رجل رکب امرا بجهاله فلا شیء علیه یا مثل رفع النسیان. لذا مراد ار روایت عبدالله هم متعمد است. در این صورت موضوعش با صحیحه زراره یکی می شود، منتهی در صحیحه زراره به آن تصریح کرده است و در روایت عبدالله تصریح نکرده و از اطلاقات دیگر فهمیدیم که موضوع چنین است.

استاد: این فرمایش فنی نیست. این به معنای تعارض ثلاثی است. ایشان مسلم گرفت که لا کفاره علی الجاهل و الناسی روایت عبدالله را تقیید می زند و این زمانی مسلم است که این دو با هم باشند یعنی فقط روایت عبدالله و آن اطلاقات را می داشتیم. اما وقتی صحیحه زراره هم وسط آمد، تعارض می شود ثلاثی الاطراف. دلیل لا کفاره علی الجاهل و الناسی دلیل حاکم است. روایت عبدالله متعمدا را می گوید. اما این متعمدا را هم که با صحیحه زراره خارج کردید. دو خاص مستوعب شد. ما در مورد دو مخصِّص و یک مخصَّص حق نداریم اول یکی از آن دو را با مخصَّص بسنجیم و بعد نتیجه اش را بر دیگری عرضه کنیم. بلکه باید هر سه را در عرض واحد در نظر بگیریم.

اما نتف بعض الابط دلیلی بر این نداریم که کفاره شاه داشته باشد. بله اصل کفاره هست و قدر متیقنش این است که کفی از طعام بدهیم.

 

بحث دیگر این است که نتف و کندن موضوعیت دارد یا مثلا اگر نوره بکشد یا تیغ بزند هم همین حکم را دارد؟ آیا عرف الغاء خصوصیت می کند و می گوید نتف مثال عرفی است به مقتضای عرف آن زمان؟ یا بر لفظ جمود می کند؟

(اینجا بحث ظاهرا قطع شده و ادامه نمیابد)

 

ادامه احکام نتف ابط

بررسی قول به عدم وجوب کفاره در ابط واحد (ابوالصلاح حلبی)

سبزواری در ذخیره و صاحب مدارک فرموده اند بعید نیست که در نتف ابط واحد هم کفاره شاه لازم باشد. اما ابوالصلاح حلبی و در بین معاصرین هم آقای زنجانی قائل است که نتف ابط واحد کفاره ندارد.

وجه کلام مرحوم ابوالصلاح حلبی

وجهی که برای کلام مرحوم ابوالصلاح حلبی و آقای زنجانی هست این است که بگوییم صحیحه زراره موردش ابط واحد است. صحیحه حریز هم به دلیل اختلاف نقل صدوق و شیخ ثابت نشد که ابط است یا ابطین. روایت عبدالله هم ضعیف السند است. اگر بگوییم صحیحه زراره شامل نتف ابط واحد نمی شود پس دلیلی بر نتف ابط واحد نخواهیم داشت.

وجه عدم شمول صحیحه زراره نسبت به ابط واحد به نظر مرحوم داماد این است که تقلیم الظفر در این روایت مسلما به معنای تقلیم جمیع الاظفار است چون به صریح روایات تا محرم ده ناخن دست یا ده ناخن پا را کوتاه نکند کفاره شاه ندارد. و این ما یصلح للقرینیه است بر اینکه مراد از ابط هم ابطین است.

استاد: البته بهتر بود ایشان راجع به صحیحه زراره توضیح بیشتری می داد چون دو صحیحه زراره داریم یکی از آن دو را کلینی در کافی نقل کرده است و دیگری را شیخ در تهذیب. در تهذیب قلم ظفره هست ولی در کافی نیست. اما با توجه به اینکه بناء عقلاء در این موارد این نیست که این ها دو حدیث باشند مشکلی نیست. اما این را باید آقای داماد اضافه می کرد.

ضعف روایت عبدالله بن جبله

اما اینکه چرا روایت عبدالله بن جبله ضعیف است، برخی گفته اند چون واقفی است اما این دلیل نمی شود چون توثیق خاص دارد. محمد بن عبدالله هلال هم گرچه توثیق خاص ندارد ولی به خاطر اکثار روایت محمد بن حسین بن ابی الخطاب که از اجلاء است و از ضعفاء هم نگفته اند روایت کرده باشد مشکلی ندارد.

اما مشکل روایت این است که عبدالله بن جبله را شیخ می گوید از اصحاب امام کاظم است و تاریخ وفاتش هم سال 219 است یعنی 71 سال بعد از وفات امام صادق در سال 148 زنده بوده است. و اکثر روایات عبدالله بن جبله یا با یک واسطه از امام صادق نقل شده یا با دو واسطه. فقط در سه روایت که در تهذیب آمده است مستقیم از امام صادق نقل کرده است. این موجب وثوق در تصحیف در تهذیب می شود که گفته می شود شیخ در آن کثیر الخطا هم بوده است. استبصار را هم که از روی تهذیب نوشته است.

و آیة الله زنجانی هم این روایت را به همین جهت مرسله می دانند و قائلند که مروی عنه عبد الله بن جبلة در حدیث حذف شده است.

ادعای اجماع بر عدم کفاره در ابط واحد

در نتیجه دلیلی بر کفاره در نتف ابط واحد به غیر از اجماعی که صاحب ریاض نقل کرده باقی نمی ماند، ایشان بعد از این که عبارت شرائع را نقل می کند که کفاره نتف ابط واحد اطعام ثلاثة مساکین است می گوید: بلا خلاف اجده مگر از برخی متاخرین و ضعف سند روایت عبد الله بن جبله نیز به عمل اصحاب منجبر است و حتی ابن زهره و ابن ادریس که خبر واحد را حجت نمی دانند، به این روایت عمل کرده اند و این نشان از احتفاف روایات به قرائن قطعیه و اجماعی بودن عمل به آن دارد.

صحیحه حریز هم که مفهوم دارد و نتیجه اش این است که در نتف ابط واحد، کفاره شاة واجب نیست و اجماع بر این است که در نتف ابط واحد یا اطعام ثلاثة مساکین است و یا ذبح شاة واجب است و وقتی دلیل بر شاة نداشتیم، پس قدر متیقن اطعام ثلاثة مساکین است و از وجوب شاة برائت جاری می شود.

آیة الله زنجانی اشکال کرده به اجماع مذکور به نقض به مخالفت مثل ابو الصلاح حلبی، علاوه بر که این اجماعات، اجتهادی است که کشف اتصال آن را به معصوم علیه السلام نمی کنیم.

البته این اشکال به آیة الله زنجانی وارد است که ایشان می گوید روایت عبد الله بن جبلة اگر معتبر هم باشد، ظهور ندارد در این که کفاره اشد مجزی نیست و ظهور در اجزاء و یا عدم اجزاء کفاره اشد ندارد و نوبت به اصل عملی می رسد که مشهور و ایشان اصل را احتیاط در دوران بین تعیین و تخییر می دانند.

لذا این اشکال به ایشان وارد است که چرا ایشان احتیاط مستحب داده است و نفرموده احتیاط جمع بین این دو کفاره است. عبارت ایشان چنین است: من نتف شعر إبطيه فعليه دم- ادناه شاة- و لا كفّارة في نتف احداهما، و إن كان الأحوط استحباباً ذلك.

آیة الله زنجانی فرموده: اگر سند این روایت تام باشد و اطلاق صحیحه زرارة هم نسبت به نتف ابط واحد تام باشد، باید به ادله تعارض رجوع کنیم که مفاد آن این است که در تعارض خبر عدل امامی با غیر آن، روایت او مقدم است و لذا صحیحه زرارة مقدم می شود.

استاد: اولا اگر ما بودیم و قلم ظفره، می گفتیم تقلیم یک ناخن هم کفاره دارد و این که دلیل منفصل گفته تقلیم ده ناخن فقط کفاره دارد، دلیل نمی شود که ظهور این روایت از بین برود و لذا ظهور برای قلم ظفره درست نمی کند و از طرفی من نتف ابطه که این قرینه منفصله را ندارد، پس اطلاق صحیحه زرارة محکم است.

ثانیا: سلمنا؛ و لکن نمی شود گفت که نتف ابط واحد هیچ کفاره ای ندارد، زیرا در روایات مباحث آینده خواهد آمده که کندن موی بدن کفاره اطعام مسکین دارد و خود آیة الله زنجانی هم قائلند که کفاره ازاله شعر این است که یک یا دو کف اطعام به فقیر کند که یک کف واجب و مازاد بر آن مستحب است.

و اگر ایشان بگویند روایات آتیه اطلاقی ندارد که شامل نتف ابط واحد شود، ما جواب خواهیم داد که ازاله شعر از هر قسمتی از بدن به غیر از حلق راس و نتف ابطین، کفاره اش اطعام مسکین فی یده است و اطلاق محکم است.

بحث دیگر این است که عده ای قائل شده اند که صحیحه زرارة انصراف دارد به نتف ابطین که متعارف از نتف همین است و ما جواب دادیم که غلبه خارجیه موجب انصراف نیست.

عدم کفاره در ابط واحد مدلول مفهومی صحیحه حریز

راجع به ابطیه در صحیحه حریز بنابر نقل شیخ طوسی گفته شد که مفهوم دارد و مفهومش این است که ابط واحد این حکم را ندارد و گرنه ذکر تثنیه لغو می شد.

صاحب ریاض بحث مهم و اساسی را مطرح نموده مبنی بر این که برخی همچون صاحب مدارک و صاحب ذخیرة العباد اشکالی کرده اند که قید غالب مفهوم ندارد و لذا تثنیه در صحیحه حریز هم مفهوم ندارد، زیرا قید غالب است، ایشان فرموده: شما وقتی به این جا می رسید، می گویید قید غالب است و چنین مفهومی ندارد که در نتف ابط واحد، کفاره شاة واجب نیست، بلکه شاید در آن هم کفاره شاة واجب باشد، ولی به اطلاق صحیحه زرارة که می رسید، می گویید نتف ابط واحد هم کفاره شاة دارد، اما این که یک بام و دو هوا شد، اگر قید غالب است و ظهور در مفهوم ندارد، در صحیحه زرارة هم شاید از باب اعتماد به غلبه نتف ابطین، مطلق گفته شده باشد و چه بسا مطلق نبوده و به خاطر همین غلبه، انصراف به ابطین پیدا کند.

دونظریه در مفهوم قید غالب

نسبت به این مساله دو نظریه است، یکی همین نظریه که از صاحب ریاض نقل شد و در مقابلش نظریه برخی مثل محقق داماد است که فرموده: گرچه قید غالب ظهور در مفهوم ندارد، ولی مانع از اطلاق هم نیست، بلکه اطلاق، شامل فرد نادر هم می شود و غلبه، سبب انصراف خطاب مطلق نیست.

اما آیة الله زنجانی اشکال کرده اند که مفهوم نداشتن قید غالب، همیشگی نیست و لذاست که در مثل: وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي‏ في‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي‏ دَخَلْتُمْ بِهِن ‏، «دخلتم بهن» قید غالب است و با این حال همه می گویند مفهوم دارد و اگر دخول نشود، این حکم مذکور در آیه نیز بار نمی شود، بلکه در جایی مفهوم ندارد که قید غالب، بیان نکته ای بکند، مثلا حکمت حکم را بیان بکند، مثل «فی حجورکم» در آیه شریفه: وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي‏ في‏ حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي‏ دَخَلْتُمْ بِهِن، پس نمی شود از یک طرف بگوییم قید غالب ظهور در مفهوم ندارد و از طرفی بگوییم مانع از اطلاق هم نیست، بلکه به نظر ما، قید غالب مفهوم دارد مگر این که حکمت حکم را بیان کند.

اشکال صاحب ریاض به صاحب ذخیره

صاحب ریاض به صاحب ذخیره اشکال کرد که شما که می فرمایید روایت من نتف ابطه فعلیه دم شاه اطلاق دارد، خود شما در مورد حدیث ابطین فرمودید مفهوم ندارد چون این قید قید غالبی است. اگر غلبه مانع مفهوم است در حدیث حریز پس چرا در عدم انعقاد اطلاق در صحیحه زراره نباشد. اگر غلبه وجودی منشا اثر است اینجا هم باید باشد.

به ایشان اشکال شده که این دو بحث چه ربطی به هم دارد. اگر و ربائبکم اللتی فی حجورکم به سبب قید غالبی بودن مانع مفهوم است، دلیل نمی شود که آن دلیلی که می گوید “بنت الزوجه حرام” اطلاق نداشته باشد؟ اطلاق فرد نادر را هم شامل می شود. نکته هر کدام غیر از دیگری است. نکته قید غالب را که سبب می شود ظهور در احترازیت نداشته باشد باید پیدا کنیم.

مناقشه

استاد: به هر دو بزرگوار ایراد داریم. اینکه شرط غالب مفهوم ندارد درست نیست. اگر شرط باشد، فرقی بین غالب و غیر قالب نیست. اگر همین و ربائبکم… به شکل شرط می بود مفهوم می داشت. اگر مفهوم نداشته چرا جزاء را معلق بر آن بکند؟ بله اگر راجع به “نتف الرجل ابطیه” بحث کنید، اصلا ربطی به مفهوم شرط ندارد و الا محقق موضوع خواهد بود. اینجا اگر مفهومی باشد از باب مفهوم وصف است. آن وقت گفته می شود وصف غالب مفهوم ندارد. در این صورت اشکال می شود که چرا مفهوم نداشته باشد؟ آیه و ربائبکم آیا ظهور ندارد در اینکه دخول به زوجه در محرمیت شرط است؟

کلام محقق خویی

آقای خوئی فرموده است این آیه هم مفهوم دارد. اگر این قید غالب دخالت در حکم ندارد چرا ذکر کرده است؟ حالا با دلیل خارجی می دانیم که فی حجورکم هم نباشد حکم ثابت است.

مناقشه

استاد: گاهی نکته ای در ذکر آن هست مثل بیان حکمت حکم. می فرماید این دختر در دامان خودت بزرگ شده، می خواهی با او ازدواج کنی؟

به نظر ما صحیحه زراره اطلاق دارد و هیچ مشکلی بر سر راه آن نیست. صحیحه حریز هم مفهوم ندارد ضمن اینکه ثابت نیست ابطیه باشد. صدوق در اکثر نسخ ابطه نقل کرده است. البته بعضی از نسخ صدوق ابطیه دارد. ممکن است گفته شود با توجه به اینکه شیخ در تمامی نسخ تهذیب و برخی از نسخ استبصار ابطه نقل کرده است مقدم است.

در پاسخ آقای زنجانی فرموده است در تمامی نسخ مقنع ابطه دارد. که ظاهرش این است که همین صحیحه حریز را نقل می کند. و این موجب اطمینان می شود که نسخه اصلیه فقیه ابطه بوده است. پس نقل صدوق ابطه دارد و با نقل شیخ تعارض و تساقط می کنند.

و عجب است از صاحب جواهر که فرموده نقل شیخ صدوق می شود مثل صحیحه زراره و لذا همان طور که صحیحه زراره را که مطلق است حمل بر مقید کردیم، صحیحه حریز به نقل صدوق را بر مقید (صحیحه حریز به نقل شیخ) حمل می کنیم. این امر بسیار غیر عرفی و غیر اصولی است. جمع بین یک کلام به دو نقل چه جمعی است؟

کلام دیگر صاحب ریاض

صاحب ریاض مطلب دیگری فرموده است و آن اینکه در مورد نتف ابط احد چون اجماع داریم رجوع به اصل عملی می کنیم که برائت از وجوب شاه است.

مناقشه

استاد: اگر به اجماع رجوع می کنید بعضی گفته اند شاه و بعضی اطعام ثلاثه مساکین که علم اجمالی بین متباینین می شود نه اقل و اکثر تا برائت جاری باشد. بله اگر به خاطر صحیحه حلبی که می گوید بعض الشعر هم کفاره دارد بفرمایید لزوما ابط واحد که مجموعه ای از شعر است الغاء خصوصیت می کنیم، آن وقت دوران امر بین متباینین نمی شود چون احتمال تخییر بین اطعام و ذبح می دهیم. هر کجا که احتمال تخییر باشد دوران بین متباینین نیست و در صورت قبول برائت در دوران بین تعیین و تخییر، برائت از تعین جاری می کنیم. اما مثل آقای زنجانی که احتیاطی هستند همان به که بگویند اصل کفاره ثابت نیست چنانچه فرموده اند و الا طبق مسلک احتیاط باید دم شاه بدهد که احوط الکفارتین است. البته این در صورتی است که از صحیحه حلبی تنها الغاء خصوصیت بکنیم فقط اصل کفاره را بفهمیم و الا اگر صحیحه حلبی ابط واحد را بگیرد، به آن روایت عمل می شود.

 

 



[1] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص446.

[2] استبصار، شیخ طوسی، ج2، ص199.

[3] استبصار، شیخ طوسی، ج2، ص200.