بسمه تعالی
درس خارج فقه– استاد شهیدی پور مدظله
موضوع: استعمال الطیب /تروک حج /حج
فهرست مطالب:
مسألة 237: حکم استعمال الطیب.. 1
بررسی مصادیق طیب در اقوال فقها 2
بررسی مصادیق طیب در روایات.. 2
طائفه اولی: روایات دال بر حرمت مطلق طیب… 2
طائفه ثانیه: نهی از چند بوی خاص…. 3
وجه صحیح در رد قول به انحصار. 5
کلام آیت الله زنجانی و نقد آن. 6
مسألة 238: خوردن و بوئیدن میوه جات.. 8
روایات امساک انف از هر رائحه طیبه ای.. 8
مسألة 239: گرفتن بینی از بوهای خوش… 8
استعمال الطيب
مسألة 237: حکم استعمال الطیب
يحرم على المحرم استعمال الزعفرانو العود و المسك و الورس و العنبر بالشم و الدلك و الأكل و كذلك لبس ما يكون عليه اثر منها، و الأحوط الاجتنابعن كل طيب
بررسی مصادیق طیب در اقوال فقها
روایاتی داریم که می گوید از طیب چهار گونه اش حرام است. در بعضی روایات عود هم دارد. در مورد میت هم گفته شده طیب به او نزنند از جمله کافور. در این صورت نهایتا شش مورد در روایات ذکر شده است.
سوال این است که آیا فقط این چهار طیب حرام است یا هر طیبی؟
آقای تبریزی به همین شش مورد ملتزم شدند.
صاحب ریاض فرموده است مشهور به شهرت عظیمه این است که مطلق طیب حرام است. لکن با مراجعه به کتب فقهاء نادرستی این نسبت معلوم می شود. مفید، سید مرتضی، شیخ در مبسوط و اقتصاد، حلبی، سلار، ابن ادریس و محقق حلی مطلق طیب را حرام می دانند.
اما شیخ در جمل، ابن براج، علی حلبی، کیدری و ابن زهره گفته اند آن که حرام است مسک و عنبر و زعفران و عود و کافور است. شیخ در نهایه و ابن حمزه شش مورد گفته اند و صدوق و یحیی بن سعید هم تنها مسک و عنبر و زعفران و ورس را ذکر کرده اند. لذا شهرت را باید کنار گذاشت و به سراغ ادله رفت.
بررسی مصادیق طیب در روایات
دو طائفه از روایت داریم. طائفه اولی دلالت می کند بر حرمت طیب مطلقا.
طائفه اولی: روایات دال بر حرمت مطلق طیب
نمونه هایی از این طائفه را از نظر می گذرانیم:
1.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِي الْمِلْحِ فِيهِ زَعْفَرَانٌ لِلْمُحْرِمِ قَالَ لَا يَنْبَغِي لِلْمُحْرِمِ أَنْ يَأْكُلَ شَيْئاً فِيهِ زَعْفَرَانٌ وَ لَا شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ.
این در مورد اکل طیب است و می گوید اکل طیب مطلقا حرام است. اینکه آقای داماد فرمودند لا ینبغی ظهور در حرمت ندارد درست نیست و با تتبعی که شده معلوم می شود ظهور در حرمت دارد. مثل یا من لا ینبغی التسبیح الا له. یا روایت زراره در مورد ازدواج با نصرانی
2.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَمَسَّ الْمُحْرِمُ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا الرَّيْحَانِ وَ لَا يَتَلَذَّذْ بِهِ وَ لَا بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيَتَصَدَّقْ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ قَدْرَ سَعَتِهِ.
ریحان هم یا نوعی سبزی رائج است و یا هر گیاهی که رائحه خوب دارد.
3.أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي جَعَلْتُ ثَوْبَيْ إِحْرَامِي مَعَ أَثْوَابٍ قَدْ جُمِّرَتْ فَأَجِدُ مِنْ رِيحِهَا قَالَ فَانْشُرْهَا فِي الرِّيحِ حَتَّى يَذْهَبَ رِيحُهَا.
4.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحِنَّاءِ فَقَالَ إِنَّ الْمُحْرِمَ لَيَمَسُّهُ وَ يُدَاوِي بِهِ بَعِيرَهُ وَ مَا هُوَ بِطِيبٍ وَ مَا بِهِ بَأْسٌ.
معلوم می شود اگر طیب بود اشکال داشت.
5.دعای احرام که می گوید احرم لک … و الطیب. که البته مورد مناقشه است.
6.أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَمَسَ رَيْحَاناً وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ وَ لَا شَيْئاً فِيهِ زَعْفَرَانٌ وَ لَا تَطْعَمْ طَعَاماً فِيهِ زَعْفَرَانٌ.
ریحان که این گونه است دیگر عطر ها و ادکلن ها به طریق اولی.
7.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يَأْكُلُ الْأُتْرُجَّ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ رَائِحَةٌ طَيِّبَةٌ قَالَ الْأُتْرُجُّ طَعَامٌ لَيْسَ هُوَ مِنَ الطِّيبِ.
معلوم می شود اگر طیب بود اشکال داشت.
طائفه ثانیه: نهی از چند بوی خاص
طائفه ثانیه: که از چند بوی خاص نهی کرده است. بعضی از روایات این طائفه چنین است:
1.الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّار عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تَمَسَّ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ وَ لَا مِنَ الدُّهْنِ وَ اتَّقِ الطِّيبَ وَ أَمْسِكْ عَلَى أَنْفِكَ مِنَ الرِّيحِ الطَّيِّبَةِ وَ لَا تُمْسِكْ عَلَيْهَا مِنَ الرِّيحِ الْمُنْتِنَةِ فَإِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِلْمُحْرِمِ أَنْ يَتَلَذَّذَ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ اتَّقِ الطِّيبَ فِي زَادِكَ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيُعِدْ غُسْلَهُ وَ لْيَتَصَدَّقْ بِصَدَقَةٍ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ وَ إِنَّمَا يَحْرُمُ عَلَيْكَ مِنَ الطِّيبِ أَرْبَعَةُ أَشْيَاءَ الْمِسْكُ وَ الْعَنْبَرُ وَ الْوَرْسُ وَ الزَّعْفَرَانُ غَيْرَ أَنَّهُ يُكْرَهُ لِلْمُحْرِمِ الْأَدْهَانُ الطَّيِّبَةُ إِلَّا الْمُضْطَرَّ إِلَى الزَّيْتِ أَوْ شِبْهِهِ يَتَدَاوَى بِهِ.
2. وَ عَنْهُ عَنْ سَيْفٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الطِّيبُ الْمِسْكُ وَ الْعَنْبَرُ وَ الزَّعْفَرَانُ وَ الْعُودُ.
ظاهر این روایت حصر است. سیف از اجلاء است. عبد الغفار مردد بین دو نفر است که هر دو را نجاشی توثیق کرده است.
وَ عَنْهُ عَنْ سَيْفٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ الْغَفَّارِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الطِّيبُ الْمِسْكُ وَ الْعَنْبَرُ وَ الزَّعْفَرَانُ وَ الْوَرْسُ.
بعضی مثل آقای خوئی گفته اند مقتضای جمع این است که به اولی ورس و به دومی عود اضافه کنیم. شاید علت عدم ذکر هم ندرت آن بوده باشد. بلکه کافور را هم اضافه کردند به خاطر اینکه در مورد میت گفته شده کافور طیب است.
بحث سندی: ظاهر این دو روایت از نظر سندی خوب است ولی مرحوم صاحب معالم مطلبی در منتقی الجمان گفته است و آن اینکه شیخ در تهذیب و استبصار از کتاب موسی بن القاسم که نقل می کند گاهی می گوید عن سیف عن منصور یا عبدالغفار و گاهی می گوید عن محمد عن سیف عن منصور. چهار روایت در این دو کتاب هست که طریق اول را دارد که دو روایتش همین دو روایت باب است. در شش مورد دیگر طریق دوم را دارد. محمد بن سیف هم که در بعضی جاها آمده درست نیست. محمد عن سیف است. لذا با حذف یک روایت تکراری هفت مورد می شود.
با توجه به اینکه در هفت مورد با واسطه نقل شده است، آن چهار موردی که شیخ بلاواسطه نقل می کند اگر اطمینان به اشتباه شیخ پیدا نکنیم -که بعید نیست بکنیم- لا اقل طبق مبنای کسانی که وثوق نوعی را شرط می دانند، این چهار روایت مشکل می شود. احتمالا این روایات در کتاب موسی بن القاسم تعلیق سند داشته است و به قول صاحب معالم شیخ به این نکته التفات نداشته است.
آقای داماد فرموده است اصلا طبقه موسی بن القاسم به سیف نمی خورد. لکن آقای زنجانی فرموده است طبقه این دو به هم می خورد و در این نکته حق با آقای زنجانی است.
وجه جمع بین روایات
در وجه جمع بین روایات می توان گفت: صحیحه معاویه بن عمار خاص است و روایات دیگر تخصیص می خورد. این هم که کافور نیامده چون انسان زنده از کافور استفاده نمی کند و متعارف این است که برای مرده استفاده می شود. نسبت به ورس و عود هم باید گفت که ادات حصر که ندارد لذا حصری که در هر یک از دو روایت استفاده می شود غالبی است که با توجه به ابتلاء مکلف بیان شده است و این غیر عرفی نیست.
شیخ در استبصار فرموده است که دو مطلب می توانیم بگوییم یکی اینکه یحرم الطیب را تخصیص بزنیم به صحیحه معاویه بن عمار. و دیگری اینکه بگوییم از ظهور لا تمس شیئا من الطیب در حرمت نسبت به بقیه این چهار تا رفع ید می کنیم. یعنی ایشان جمع حکمی می کند و نه موضوعی و می گوید نهی در غیر این چهار چیز کراهتی است و این چهار تا حرام. سپس فرموده ممکن است بگوییم خبر عبدالغفار و خبر ابن ابی یعفور حکم شرعی را بیان نکرده است. امام می خواهد به عنوان یک انسان بفرماید کدام طیب مطلوب اوست. لکن اولا این بیان مشکل صحیحه معاویه بن عمار را رفع نمی کند ثانیا شان امام این نیست. امام می تواند به عنوان انسان مثلا انار دوست داشته باشد، لکن وقتی می فرماید الطیب المسک و العنبر و الزعفران و الورس، با توجه به شان امامت او ظهور عرفی آن این است که در مقام بیان احکام است مگر قرینه ای بر خلاف داشته باشیم.
بررسی کلام مرحوم تبریزی( انحصار حرمت در چند مورد خاص)
بنابراین این که آقای تبریزی فرمودند فقط این چند مورد حرام است نکته فنی داشته چون ایشان این روایات را حاکم می دانسته است. در حکومت هم هیچ اشکالی ندارد که رابطه حاکم و محکوم من وجه باشد.
استاد: سه وجه برای رد بیان ایشان مطرح می کنیم که به نظر سومین وجه درست است.
وجه اول وجه منقول از آقای داماد است که فرموده حمل حرمت طیب بر خصوص این چهار پنج مورد مستهجن است چون مستلزم اخراج کثیر است. این همه انواع عطر داریم. مستهجن که شد قابل جمع عرفی نیست و تعارض می کنند. لکن نوبت به برائت نمی رسد چون روایات حرمت مطلق طیب اکثر است و لذا باید آن را ترجیح داد. بعد می فرماید این چهار تا مثال است و فرد غالب و متعارف آن زمان بوده اند.
این بیان درست نیست. از طرفی فرمودند مستهجن است و جمع ندارد و بعد روایات چهار تایی را حمل می کند بر متعارف آن زمان. آقای زنجانی هم فرمودند حمل مطلق بر فرد نادر مستهجن نیست عرفا. وقتی مولی می گوید اعتق رقبه مومنه معلوم می شود وقتی فرموده بود اعتق رقبه در مقام بیان نبوده است. بر فرض که باشد، به نحو حکومت اگر باشد مستهجن نیست.
وجه دوم در حرمت مطلق طیب کلام صاحب منتقی است که می گوید: روایت ابن ابی یعفور که می گفت طیب چهار چیز است بعید نیست از باب بیان اظهر مصادیق طیب باشد. حصری هم ندارد. مهم صحیحه معاویه بن عمار است که ادات حصر دارد. ولی مسلم است که کافور حرام است. حال که این گونه است باید از ظهور در اختصاص حکم به این چهار تا رفع ید کنیم و آن را حمل کنیم بر حصر اضافی و بیان اظهر مصادیق. رفع ید که کردیم، عمومات حرمت مطلق طیب محکم خواهد بود.
استاد: اگر این گونه است پس چرا حضرت با انما فقط این چهار طیب را بیان کرده است؟ استهجان عرفی دارد. حرمت کافور بر محرم هم آن طور که ایشان فرموده از مسلمات نیست. ما استظهار کردیم که آن روایت لا یحنط در مورد میت اختصاصی به او ندارد و طیب بودنش استفاده می شود حتی برای زندگان. ضمن اینکه نهیش شاید کراهتی باشد.
وجه صحیح در رد قول به انحصار
وجه سوم که به نظر می رسد صحیح باشد این است که ظاهر ادله از جمله صحیحه معاویه بن عمار این است که المحرم لا یتلذذ بطیب ریحه. عرفی نیست بگوییم از بوی زعفران باید اجتناب کند ولی از عطر های قوی رزاقی، محمدی، یاس و … اجتناب نکند. در آن زمان طیب متعارف این چهار قسم بوده است. بقیه طیب ها به صورت گل و گیاه موجود بوده است. این هم که فرموده یحرم من الطیب که یعنی از طیب ها این چهار قسم حرام است در مقابل گیاهان صحرائی مانند اذخر است. علاوه بر این ها استعمال طیب ربطی به شم الطیب ندارد. حرمت شم موضوعش ریح طیبه است نه طیب.
ممکن است در دفاع از آقای خوئی که فرمود حرمت مخصوص این چهار قسم است و از باب اطلاق و تقیید عود و کافور را هم اضافه کردیم، لذا این عطرهای قوی حلال است چه رسد به شم بوهای خوش و لذا روایتی که از شم طیب رائحه نهی می کند بر نهی تنزیهی حمل می کند، بگوید: اثر ظاهر طیب همان بوی خوشش است نه اکلش. از آن چهار تا فقط زعفران خوردنی است. اثر ظاهرش که شم شد، اینکه می فرماید حرام فقط این چهار چیز است، با توجه به اینکه اثر ظاهرش شم است، دلالت می کند بر اینکه شم غیر از این چهار چیز حرام نیست.
استاد: ولی این دفاع درست نیست. عنبر و مسک و عود درست است که مصرف خوردنی ندارد ولی فرق این ها می تواند این باشد که این چهار تا حرمت طیب دارد نه اینکه استعمالش هم حرام باشد. یعنی آن که خوردنی است بخور. آن که رنگ غذا را زیبا می کند استفاده کن.
کلام آیت الله زنجانی و نقد آن
آقای زنجانی در مناسکشان فرموده اند: لا يجوز مطلق الاستمتاع بالمسك و العود و العنبر و الزعفران و الورس و كل مادة معطّرة رائحتها بمستوى رائحة هذه الأمور أو أقوى منها، فلا يجوز الاستمتاع بهذه الامور لا بالشمّ و لا بالأكل و لا بالتطيّب و لا بغيرها من أنحاء الاستمتاع حتى لبس الثوب المعطّر بها. و أمّا الموادّ ذات الرائحة الطيّبة التي تكون رائحتها أخفّ من رائحة المذكورات فيجوز الاستمتاع بها بغير الشمّ، و لا يجوز شمّها و يجب التخلّص منها إذا ابتلي بها و لو بإمساك أنفه.
به نظر ما فرمایش اول ایشان وجهی ندارد. وقتی بپذیریم که اطلاقاتی برای حرمت طیب داریم و بپذیریم که انما یحرم اربعه اشیاء. طیب اخف از این ها هم وجهی برای حلیت ندارد چون این چهار تا ناظر به متعارف در آن زمان خواهد بود. در این صورت اطلاق حرمت طیب هم شامل طیب اشد می شود و هم مساوی و هم اخف از این چهار تا. چرا طیب اخف حلال باشد؟ همان طور که ایشان پذیرفته اند که این چهار تا ناظر به متعارف بوده است.
راجع به ریحان هم گفته شد که یا همین سبزی رائج است و یا مطلق گیاهان دارای بوی خوش است.
دو روایت راجع به ریحان
راجع به ریحان دو روایت داریم:
1.رَوَى مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَا تَمَسَ الرَّيْحَانَ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ وَ لَا تَمَسَّ شَيْئاً فِيهِ زَعْفَرَانٌ وَ لَا تَأْكُلْ طَعَاماً فِيهِ زَعْفَرَانٌ وَ لَا تَرْتَمِسْ فِيمَا يَدْخُلُ فِيهِ رَأْسُكَ.
ظاهر از لا تمس الریحان و انت محرم در این روایت این است که آن را بو نکن نه اینکه آن را نخور. زعفران را می گوید نخور.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه ع قَالَ: لَا يَمَسَ الْمُحْرِمُ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَ لَا الرَّيْحَانِ وَ لَا يَتَلَذَّذْ بِهِ وَ لَا بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ فَمَنِ ابْتُلِيَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيَتَصَدَّقْ بِقَدْرِ مَا صَنَعَ قَدْرَ سَعَتِهِ.
در تهذیب و استبصار همین روایت آمده است با این تفاوت که در کافی بعد از حریز عمن اخبره دارد و به جای سعته هم شبعه دارد که به احتمال قوی همان است که چون نقطه نمی گذاشتند این تفاوت به وجود آمده است. احتمال نمی رود که حریز یک بار این روایت را با واسطه شنیده شده باشد و یک بار بدون واسطه و هر دو را هم برای حماد نقل کند و حماد هم یکی را برای عبد الرحمن و یکی را برای ابراهیم ابن هاشم نقل کند. لذا این دو یک روایتند و شبهه ارسال دارد.
کلام محقق خویی و نقد آن
آقای خوئی فرموده نمی توانیم بگوییم مس و شم الریحان حرام است چون اولا انما یحرم علیک من الطیب اربعه اشیاء نشان می دهد که طیب های دیگر حلال اند و بعید است که ریحان اسوا حالا از طیب های دیگر باشد. این احتمال عرفی نیست که مثلا شم یاس حلال و شم ریحان حرام باشد.
ثانیا در روایتی چنین آمده است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ تَشَمَّ الْإِذْخِرَ وَ الْقَيْصُومَ وَ الْخُزَامَى وَ الشِّيحَ وَ أَشْبَاهَهُ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ . که نشان می دهد گیاهان دیگر (با توجه به اشباهه) به جز آن چهار پنج تا اشکالی ندارد. لذا ریحان هم اشکالی ندارد و روایت نهی از ریحان حمل بر کراهت می شود.
استاد: این فرمایشات ناتمام است. مبنای اول ایشان که در حرمت طیب چهار یا پنج قسمی است و ریحان را می گوید اسوا حالا نیست بر فرض قبول روایت می گوید استعمال این چهار طیب به هر شکلی حرام است و این حرمت اختصاص به این چند مورد دارد و این منافاتی ندارد با اینکه ریحان فقط شم آن حرام باشد.
مطلب دوم ایشان هم درست نیست چون این روایت گیاهان صحرائی را می گوید. اشباهه هم یعنی از گیاهان صحرائی. جمعش این می شود که گیاهان غیر صحرائی شم آن حرام است.
مسألة 238: خوردن و بوئیدن میوه جات
لا بأس بأكل الفواكه الطيبة الرائحة كالتفاح و السفرجل، و لكن يمسك عن شمها حين الأكل على الأحوط.
جواز اکل این فواکه معطر که مسلم است. در روایت آمده است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُحْرِمِ يَأْكُلُ الْأُتْرُجَّ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ رَائِحَةٌ طَيِّبَةٌ قَالَ الْأُتْرُجُ طَعَامٌ لَيْسَ هُوَ مِنَ الطِّيبِ. و این یک کبرایی است که امام می فرماید.
روایات امساک انف از هر رائحه طیبه ای
اما نسبت به رائحه طیبه علاوه بر روایات صحیحه ای که گذشت، دو روایت دیگر دارد که بیان گر این است که امساک انف از هر رائحه طیبه ای واجب است.
1.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: سَأَلْتُ ابْنَ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ التُّفَّاحِ وَ الْأُتْرُجِّ وَ النَّبِقِ وَ مَا طَابَ رِيحُهُ قَالَ تُمْسِكُ عَنْ شَمِّهِ وَ تَأْكُلُهُ.
2.يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التُّفَّاحِ وَ الْأُتْرُجِّ وَ النَّبِقِ وَ مَا طَابَت رِيحُهُ فَقَالَ يُمْسِكُ عَلَى شَمِّهِ وَ يَأْكُلُه.
روایت اول که نقل ابن ابی عمیر است و حدیث نقل نکرده است. روایت دوم هم مرسله ابن ابی عمیر است که مشهور بر خلاف ما آن را قبول ندارند.
آقای خوئی گفته است موثقه عمار نگفت که بینی اش را بگیرد. تقریب فرمایش ایشان این است که اطلاق مقامی این موثقه اقتضا می کند که امساک واجب نباشد و الا مناسب بود امام بیان کند. و این اخص است موضوعا از روایتی که می گوید محرم باید بینی اش را از بوی خوش بگیرد. پس باید آن روایت تخصیص بخورد.
مسألة 239: گرفتن بینی از بوهای خوش
لا يجب على المحرم ان يمسك على انفه من الرائحة الطيبة حال سعيه بين الصفا و المروة، إذا كان هناك من يبيع العطور، و لكن الأحوط- لزوما- ان يمسك على انفه من الرائحة الطيبة في غير هذا الحال، و لا بأس بشم خلوق الكعبة و هو نوع خاص من العطر.
صحیحه هشام
این مساله روایت صحیحه دارد و آن چنین است: عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ مِثْلَهُ وَ قَالَ لَا بَأْسَ بِالرِّيحِ الطَّيِّبَةِ فِيمَا بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ مِنْ رِيحِ الْعَطَّارِينَ وَ لَا يُمْسِكْ عَلَى أَنْفِهِ.
ولی الان موضوع ندارد. در آن زمان بین صفا و مروه مغازه های عطر فروشی داشته است. روایت اطلاق دارد. هم زمانی که دارد سعی می کند را شامل می شود و هم زمان های دیگر که محرم هست و فقط از آنجا رد می شود.
روایت راجع به خلوق کعبه
در مورد خلوق کعبه هم روایاتی هست از جمله: أَحْمَدُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ خَلُوقِ الْكَعْبَةِ لِلْمُحْرِمِ أَ يُغْسَلُ مِنْهُ الثَّوْبُ قَالَ لَا هُوَ طَهُورٌ ثُمَّ قَالَ إِنَّ بِثَوْبِي مِنْهُ لَطْخاً.
خلوق کعبه مطلق عطر نبوده است. در نهایه و مصباح آمده است که طیب معروفی بوده است که از ترکیب بین زعفران و طیب های دیگر ساخته می شده است. اما عطری که الان از کعبه بلند می شود یا خلوق نیست و یا مشکوک است از باب شبهه مصداقیه که استصحاب عدم ازلی می گوید هذا لیس بخلوق. استصحاب عدم نعتی هم می شود جاری کرد به این تقریب که خلوق وصف است برای آن چه از مجموعه زعفران و چند عطر دیگر ساخته می شود. این اشیاء قبل از ترکیب خلوق نبودند، الان هم استصحاب می کنیم همان حالت را. اگر هم شبهه مفهومیه باشد یعنی ندانیم مفهوم خلوق مفهوم موسعی است که شامل این عطری که الان به کعبه زدند هم می شود یا نه، بحث شبهه مفهومیه مخصص منفصل پیش می آید. آقای زنجانی می گویند در این موارد عرف رجوع به عام نمی کند ولی حق این است که در این موارد می توان به عام رجوع کرد.
آن که مساله را تسهیل می کند این است که ما از روایات تعلیل فهمیدیم. فانه طهور دو احتمال دارد یکی اینکه خلوق طهور للکعبه است. در این صورت هر عطری به کعبه بزنند اشکالی ندارد چون مطهر کعبه است. و یا اینکه بعد از اینکه به کعبه خورد طهور لکم است. در این فرض هم هر عطری به کعبه بزنند باز اشکالی ندارد. عرفا خصوصیتی در خلوق و از زعفران بودن عطر نیست و لذا هر عطری به کعبه بزنند ظاهر این است که امساک علی الانف لازم نیست چنانچه آقای خوئی هم فتوا داده است.