فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

 بسمه تعالی


موضوع: استماع غیبت /غیبت /محرمات

 

فهرست مطالب:

غیبت.. 1

تتمه امر یازدهم. 1

آیت الله سیستانی: وجوب اظهار کراهت از غیبت با علم به عدم تاثیر. 2

امر دوازدهم: وجوب دفاع از مغتاب.. 2

منشأ قول به وجوب دفاع از مغتاب.. 2

بررسی روایات.. 3

حدیث مناهی النبی.. 3

روایت ثواب الاعمال. 4

حدیث سوم. 5

حدیث چهارم. 5

روایت امالی.. 6

روایت کنزالفوائد. 6

حدیث هفتم. 6

جمع بندی از روایات: عدم وثوق به روایات.. 10

شبهه: اعتبار وثوق قطعی اجمالی به روایات.. 10

 

 

 

غیبت

بحث راجع به غیبت بود. رسیدیم به امر یازدهم.

تتمه امر یازدهم

و آن این است که فرمودند واجب است نهی از منکر در مواردی که احراز کنیم شخص غیبت کننده علی وجه محرم غیبت کرده است. اما اگر احتمال بدهیم مسوغی داشت برای این غیبت نهی از منکر واجب نیست. احتمال بدهیم که مظلوم است می‌‌خواهد غیبت کند در دفاع از خودش یا تخیل می‌‌کند که مظلوم است. ما ملزم نیستیم نهی بکنیم او را چون احراز نکردیم وقوع غیبت را علی وجه منکر. اما اگر احراز کنیم وقوع غیبت را علی وجه منکر باید نهی از منکر بکنیم با شرائط آن‌که یکی از شرائط احتمال تاثیر هست.

آیت الله سیستانی: وجوب اظهار کراهت از غیبت با علم به عدم تاثیر

البته از بعضی از ادله آقای سیستانی استفاده کردند که با علم به عدم تاثیر هم واجب است اظهار کراهت. و لذا ایشان احتیاط واجب می‌‌کنند با علم به عدم تاثیر هم انسان اظهار کراهت بکند. امرنا رسول الله صلی الله علیه و آله ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهرّه یا در برخی از روایات تعبیر تغیر آمده، در مقابل منکر تغیر بکنیم. این از بعضی از روایات ممکن است استفاده بشود. همین اظهار ناراحتی یک مصداق تغیر است.

سؤال: …

جواب: اگر مصداق اهانت به مؤمن بشود اگر نهی بکنیم او را با این‌که احتمال می‌‌دهیم علی وجه مباح از اوصادر می‌‌شود بله، به عنوان اهانت به مؤمن می‌‌شود حرام. و لکن صرف این‌که بگوییم آقا! خواهش می‌‌کنم این صحبت را اینجا نکن، ‌با ما که می‌‌نشینی از این حرف‌ها نزن، ‌این‌که اهانت به او نیست.

امر دوازدهم: وجوب دفاع از مغتاب

امر دوازدهم این هست که جماعتی از اصحاب فرمودند که دفاع از مغتاب واجب است، ‌رد الغیبة واجب است. غیر از بحث نهی از منکر است. نسبت بین نهی از منکر و رد الغیبة عموم و خصوص من وجه است. نهی از غیبت در مواردی است که احراز کنیم فعل علی وجه منکر از او صادر شده اما رد الغیبة اختصاص ندارد به این فرض، حتی اگر او غافل است، جاهل است به این‌که این سخنش غیبت است، مسوغ دارد برای غیبت و لکن مسوغش به معنای این نیست که آن مغتاب بالفتح احترام ندارد. این آقا از باب تزاحم غیبت می‌‌کند او را و لکن اطلاق دلیل می‌‌گوید که مستمع و یا سامع رد کند غیبت را و دفاع کند از مغتاب.

ظاهر شیخ این است که به این فتوی می‌‌دهد. مرحوم آقای تبریزی نظرشان همین بود. آقای سیستانی فرمودند احتیاط مستحب است.

منشأ قول به وجوب دفاع از مغتاب

منشأ قول به وجوب دفاع از مغتاب چیه؟ من که می‌‌شنوم غیبت یک مؤمنی را به چه دلیل واجب است دفاع بکنم از او؟

این را عرض کنم:

مرحوم شیخ فرموده دفاع کل غییبة بحسبها. یک وقت دفاع از غیبت در امر دنیوی می‌‌خواهیم بکنیم می‌‌گویند که فلانی عیب جسمی دارد، فلانی عیبت اخلاقی غیر شرعی دارد، ‌عیب اخلاقی که مربوط به شرع نیست. فرض کنید که روحیه ترسویی دارد، حالا کار به شرع ندارد، خیلی ترسو است. مهمآن‌که خانه‌اش می‌‌رود از شدت ناراحتی فشارش می‌‌رود بالا. خب این‌ها عیب غیر شرعی است.

در رابطه با عیب غیر شرعی مرحوم شیخ می‌‌فرماید بگوییم خدا که حرام نکرده این را، تا چیزی که خدا حرام نکرده انسان نباید دیگری را تقبیح کند بخاطر این. اگر عیب شرعی است ما به نحو دیگری دفاع بکنیم، بگوییم از کجا معلوم این کار را او کرده. اگر مسلم است که او این کار را کرده بگوییم مؤمن مبتلا به گناه می‌‌شود، ‌شاید توبه کرده. بهرحال هر نحوی که میسور است دفاع کنیم از او.

سؤال: …

جواب: واقع مطلب این است که در آن فرض اول هم اگر می‌‌تواند تشکیک بکند در وجود عیب. ولی اگر قابل تشکیک نبود بگوید که وقتی چیزی گناه نیست که نمی‌شود دیگران را تقبیح کرد بخاطر او. ولی مرحوم شیخ فرموده در عیبی که مربوط به شرع نیست بگوییم چیزی که شرعا حرام نیست که نباید دیگری را بخاطر او تقبیح کرد.

بله، ما هم همین را عرض می‌‌کنیم که اگر بشود تشکیک کرد در وجود آن عیب، اولی همین تشکیک است. بهرحال باید کاری کنیم که صدق کند ردَّ الغیبة، نصر اخاه.

سؤال: …

جواب: وجوب دارد طبیعی دفاع از مغتاب اما انتخاب مصداق با خود ما هست.

دلیل بر وجوب دفاع از مغتاب عده‌ای از روایات است:

بررسی روایات

حدیث مناهی النبی

روایت اول حدیث مناهی النبی هست: من تطول علی اخیه فی غیبة سمعها فیه فی مجلس فردها عنه رد الله عنه الف باب من الشر فی الدنیا و الآخرة فان هو لم یردها و هو قادر علی ردها کان علیه کوزر من اغتابه سبعین مرة. [1]

ضعف سند حدیث مناهی النبی

ما عرض کردیم سند حدیث مناهی النبی ضعیف است. و متن این حدیث هم متن عجیبی است. مستمع غیبت یا سامع غیبت اگر دفاع نکند از مغتاب بالفتح هفتاد برابر گناهش بیشتر است از آن شخص غیبت کننده؟! این اصلا امری است که قابل تصدیق نیست. از مطالبی است که انسان وثوق پیدا می‌‌کند به خلل در این حدیث.

سؤال: …

جواب: اولا ممکن است من شنیدم استماع نکردم، داشتم راه می‌‌رفتم آمد کنار گوش من گفت فلانی بی نماز است ما هم دفاع نکردیم، ‌او که گفته بی نماز است یک وزر من که دفاع نکردم هفتاد وزر. … ببینید! بعضی از احادیث هست که وثوق نوعی هست به خلل در آن.

شما نفرمایید اگر از خود معصوم می‌‌شنیدیم چیه. خب اگر از خود معصوم اگر بر فرض احتمال بدهیم که این حدیث صادر شده است آن وقت بر خلاف وثوق نوعی‌مان ما دیگه راهی برای تشکیک نداشتیم. وثوق نوعی یعنی یک امر غریبی هست مثل این‌که شما وثوق نوعی دارید که در قم انسان دو سر نیست حالا اگر معصوم بیاید بگوید در قم تازگی انسان دو سر پیدا می‌‌شود، شما تصدیق نمی‌کنید؟ این دلیل نمی‌شود که حالا که معصوم نفرموده ما وثوق نوعی داریم به این‌که همچون چیزی نیست. این حدیث هم وثوق نوعی هست به خلل و لذا این فقره‌اش اعتبارش مشکل هست.

سؤال: …

جواب: به این قیاس نمی‌گویند. … یعنی به شما اگر بیایند بگویند یا غیبت بکن یا غیبت بشنو و دفاع نکن. شما کدام را انتخاب می‌‌کنید از نظر مرتکز متشرعی؟ قطعا غیبت نمی‌کنید.

سؤال: …

جواب: و من تطول یعنی منّ علی اخیه. تطول یعنی امتنان. او ربطی به ذیل ندارد. ما استدلال به ذیل می‌‌خواستیم بکنیم.

روایت ثواب الاعمال

حدیث دوم: صدوق در کتاب ثواب الاعمال نقل می‌‌کند از ابی الورد عن ابی جعفر علیه السلام من اغتیب عنده اخوه المؤمن فنصره و اعانه نصره الله و من لم ینصره و لم یعنه و لم یدفع عنه و هو یقدر علی نصرته و عونه الا خفضه الله فی الدنیا و الآخرة. در یک جای دیگر دارد حقّره الله فی الدنیا و الآخرة.[2]

سند ضعیف است. ابی الورد مجهول است. و لو در تفسیر قمی آمده، ما این را دلیل بر توثیق نمی‌دانیم.

اما از حیث دلالی ظاهرا دلالتش بر حرمت عدم دفاع مغتاب یا به تعبیر دیگر دلالتش بر وجوب دفاع از مغتاب تمام است. این‌که آدم گاهی شبهه به ذهنش می‌اید که خب حالا خدا انسان را پایین بیارود، خدا انسان را تحقیر کند، این‌که کشف از حرمت فعل نمی‌کند. ممکن است یک فعل مکروهی هم باشد اثر وضعیش این باشد که خدا انسان را پایین می‌‌آورد، خدا انسان را تحقیر می‌‌کند، چه دلیل بر حرمت؟

ولی انصاف این است که در دنیا فقط اگر بود همین‌جور بود. دنیا نتیجه آثار وضعیه رفتار انسان ظاهر می‌‌شود. بالاخره ما کارهایی که می‌‌کنیم یک آثار وضعی دارد. اما در آخرت این‌که بگویند خدا تحقیر می‌‌کند این شخص را، ‌چرا دفاع نکردی از برادر مؤمن که غیبت شد، خفضه حقره این ظهور عرفیش در حرمت است. و الا مکروهی که خدا خودش ترخیص داده در ارتکابش این تناسب ندارد با این‌که در روز قیامت بگویند حقره الله خفضه فی الدنیا و الآخرة.

سؤال: …

جواب: کجا دارد فضحه الله؟ در ثواب الاعمال در یک جا در صفحه 148 دارد: خفضه الله، ‌در صفحه 251 دارد که حقره الله. در محاسن هم نقل کرده، شاید در محاسن شما دیدید. … در کتاب المؤمن حسین بن سعید دارد؟ او اگر باشد اقوی ظهور است ولی ثابت نیست.

حدیث سوم

شیخ صدوق یک اسنادی دارد به وصیة النبی لعلی علیه السلام ‌از حماد بن عمرو و انس بن محمد نقل می‌‌کند عن ابیه عن جعفر بن محمد علیهما السلام عن آبائه علیهم السلام فی وصیة النبی لعلی علیهما السلام یا علی! من اغتیب عنده اخوه المسلم فاستطاع نصره فلم ینصره خذله الله فی الدنیا و الآخرة.[3]

سند این حدیث ضعیف است. هم حماد مجهول است هم انس. و هم سند صدوق به این دو مشتمل است بر عده‌ای از مجاهیل. ولی متنش مثل متن حدیث قبلی است.

حدیث چهارم

باز صدوق نقل می‌‌کند می‌‌گوید که عن ابی هریرة و عبدالله بن عباس قالا خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله: و من رد عن اخیه غیبة سمعها فی مجلس رد الله عنه الف باب من الشر فی الدنیا و الآخرة فان لم یرد عنه و اعجبه کان علیه کوزر من اغتاب.[4]

این خوب است. کان علیه کوزر من اغتاب. این دیگه سبعین ندارد. ولی سند حدیث ضعیف است. بعدش هم در متن دارد فان لم یرد عنه و اعجبه. این و اعجبه شاید خصوصیت داشته باشد.

روایت امالی

شیخ طوسی یا پسر شیخ طوسی در امالی چون امالی مال پسر شیخ طوسی و لکن ظاهرا خیلی از احادیث را از پدر بزرگوارش نقل می‌‌کند. این هم سندش مشتمل است بر مجاهیل زیادی. ولی متنش این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله به ابوذر وصیت‌هایی کرد از جمله: یا اباذر! من اغتیب عنده اخوه المؤمن و هو یستطیع نصره فنصره نصره الله فی الدنیا و الآخره وان خذله و هو یستطیع نصره خذله الله فی الدنیا و الآخرة.

دلالتش که مثل دلالت همان روایت‌های قبلی است.

روایت کنزالفوائد

مرحوم کراجکی در کنز الفوائد باز هم با سند مجهول نقل می‌‌کند می‌‌گوید قال رسول الله صلی الله علیه و آله للمسلم علی اخیه ثلاثون حقا لابراء له منها الا بادائها، یکی و یرد غیبته. [5]

ممکن است از نظر متنی هم ما اشکال کنیم. این حدیث سی حق ذکر کرده برای برادر مؤمن، ولی خیلی از این حقوق مستحب است. یدیم نصیحته ‌یحفظ خلته یعود مرضته یشهد میتته یجیب دعوته و یقبل هدیته و یکافئ صلته و یشکر نعمته و یحسن نصرته و یقضی حاجته و یسمت عطسته یرشد ضالته و یوالی ولیه و یعادی عدوه و یحب له من الخیر ما یحب لنفسه و یکره له من الشر ما، خب اگر این‌ها واجب باشند که فعلی المسلمین السلام. این‌ها مستحب هستند. آن وقت در سیاق مستحبات و یرد غیبته هم ذکر کرده ظهور در وجوب ندارد.

حدیث هفتم

روایت ابراهیم بن عمر یمانی است: ما مؤمن یخذل اخاه و هو یقدر علی نصرته الا خذله الله فی الدنیا و الآخرة.

مرحوم آقای تبریزی فرمودند همین حدیث هفتم سندا تمام، دلالتا هم تمام. دلالتا تمام دیگه تقریش گفته شد. خذله الله فی الدنیا و الآخرة. کسی که یاری نکند برادرش را در حالی که می‌‌تواند او را یاری کند خذله الله فی الدنیا و الآخرة. البته در خصوص غیبت نیامده [اما] یکی از مصادیقش غیبت است.

اما سند روایت: مرحوم آقای تبریزی رضوان الله علیه فرمودند موثقه ابراهیم بن عمر یمانی. نجاشی توثیق کرده ایشان را و لکن مشکل این است که ابن غضائری علامه حلی نقل می‌‌کند که گفته ابن ابراهیم یمانی ضعیف جدا. آقای سیستانی می‌‌گویند علامه حلی دارد می‌‌گوید و قال ابن الغضائری ضعیف جدا، خب کتاب ابن غضائری لابد پیش علامه حلی بوده دیگه. تعارض می‌‌کند این تضعیف با آن توثیق نجاشی.

هفت تا حدیث ضعیف السند آقای سیستانی می‌‌گوید بدرد نمی‌خورد. هفت تا حدیث ضعیف السند است، ‌علم هم به صدور یکی از این‌ها که تام الدلالة باشد علم پیدا نمی‌کند ایشان، نتیجه می‌‌گیرد که الاحوط الاولی الرد عن الشخص المغتاب بالفتح.

سؤال: …

جواب: ما من مؤمن یخذل و هو یقدر علی نصرته، مؤمنی که ترک می‌‌کند یاری برادرش را در حالی که می‌‌تواند او را یاری کند بداند خذله الله فی الدنیا و الآخرة. … خذله یعنی ترک نصره یعنی لم یرد غیبته. … نصر در هنگام احتیاج به کمک مصداق خذله است دیگر. آن وقتی که نیاز داری اما برادرت تو را یاری نمی‌کند مصداق خذله است.

ما البته از نظر سندی بعید نمی‌دانیم که حق با استاد باشد. ابن الغضائری کتابش، طبق شهادت شیخ طوسی در اول فهرست دو تا کتاب داشته که استنساخ نشده. تعبیر شیخ طوسی این است: ابوالحسین احمد بن الحسین بن عبیدالله رحمه الله عمل کتابین احدهما ذکر فیه المصنفات و الآخر ذکر فیه الاصول، یک کتاب المصنفات داشت یک کتاب الاصول. حالا فرق اصول با مصنفات چیست بماند، بعد دارد که و استوفاهما علی مبلغ ما وجده و قدر علیه غیر انه هذین الکتابین لم یستنسخهما احد من اصحابنا و اخترم هو یعنی مات هو رحمه الله و عمد بعض ورثه الی اهلاک هذین الکتابین و غیرهما من الکتب علی ما حکی بعضهم عنهم[6]. بعضی از ورثه ایشان نابود کردند این دو کتاب و بقیه کتاب‌ها را، علی ما حکمی بعضهم عنهم.

لابد آقای سیستانی می‌‌گویند این‌که حکی بعضهم، چقدر درست است معلوم نیست. علامه حلی دارد نقل می‌‌کند از کتاب ابن الغضائری شهادت دارد می‌‌دهد که من از کتاب او دارم نقل می‌‌کنم و نجاشی هم بعضی عباراتی که دارد موافق است با آن نقل علامه از کتاب ابن الغضائری، ‌معلوم می‌‌شود کتاب ابن الغضائری را نجاشی نگاه می‌‌کرده. حالا چه جور شده شیخ طوسی گفته که لم یستنسخهما احد، می‌‌خواهند بگویند که شیخ طوسی اشتباه کرده.

ولی واقعا، ما حرف‌مان این است که حداقل این کتاب مشهور نبوده بین اصحاب، کتاب شاذی بوده یعنی کتاب در دسترس همه نبوده. و الا طریق مهم علماء متاخر شیخ طوسی است. نگاه کنید اسانید را. اسانید را می‌‌رسانند به شیخ طوسی. آن وقت شیخ طوسی حداقل این کتاب را نداشت، وقتی شیخ طوسی این کتاب را نداشت، آن وقت چه جور دست علامه رسیده؟ آن وقت اصالة الحس جاری کردنش در حق علامه حلی کار مشکلی است. ما روی این حساب می‌‌گوییم که ثابت نیست کتاب ابن الغضائری و لذا تضعیفش ثابت نمی‌شود. توثیق نجاشی می‌‌شود بلامعارض. سند را ما قبول می‌‌کنیم.

اما یک شبهه‌ای در دلالت این روایت داریم، روایات دیگر داشت من اغتیب عنده فلم ینصره خذله الله اینجا ندارد من اغتیب عنده، بطور کلی دارد که من خذل اخاه‌، یعنی من لم ینصره اخاه و هو یحتاج الی نصره. خب خلاف ارتکاز متشرعی است که بگوییم برادر مؤمن در هنگام نیاز اگر نیاز پیدا کرد به یاری ما واجب است ما او را یاری کنیم. خیلی‌ها هستند می‌‌گویند ما می‌‌خواهیم ازدواج کنیم، یا اخ المؤمن! بیا یک دختر مناسبی را به ما معرفی کن، بگوییم من خذل اخاه و هو یقدر علی نصرته خذله الله فی الدنیا و الآخرة؟ یا می‌‌خواهد ازدواج کند پول ندارد، خانه بخرد پول ندارد، بیمار است پول ندارد، بگوییم که واجب است ما کمک کنیم؟ این لو کان لبان و اشتهر. اگر واجب بود لبان و اشتهر. و خلاف مرتکز متشرعی است.

سؤال: …

جواب: برای چی؟ برای این‌که او را از هلاک نجات بدهد؟ نیاز دارد کرایه ماشین می‌‌خواهد بدهد این هم می‌‌گوید امروز پیاده برو. … حاجت است دیگه. از دم حرم می‌‌خواهد برود صفاشهر. این همه راه پیاده برود. می‌‌گوید یک هزار و پانصدی به ما بده این هم می‌‌گوید نه‌ نمی‌دهم. این حرام است؟ … خیلی هم قضیه را تراژدی نکنید به قول خودتان.

کلام در این است که واقعا باید هر کس نیاز دارد به او کمک کنیم؟ این اگر واجب بود لبان و اشتهر. بگویید این روایت در خصوص غیبت می‌‌گوید؟ خب این قرینه ندارد. مرحوم استاد خودشان می‌‌فرمودند، می‌‌فرمودند این‌جور خطاب‌هایی که اطلاقش قطعا مراد نیست نمی‌شود به اطلاقش عمل کرد. و مواردی هم همین‌جور ایشان تطبیق می‌‌کرد. مثلا می‌‌فرمود اسراف آیه قرآن می‌‌گوید و ان المسرفین هم اصحاب النار یا روایاتی نهی از اسراف داره ولی خب اسراف به قول مطلق قطعا ایشان می‌‌گفت حرام نیست. حالا ایشان می‌‌گفت، وارد بحثش نمی‌شویم.

پس باید حمل بر کراهت بکنیم. جمیع مراتب اسراف قطعا حرام نیست. یا مشابهش هم ما بگوییم، مثلا من سمع رجلا یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم. هر روز یک مسلمان می‌‌گوید یا للمسلمین ساعدونی، حالا یا می‌‌خواهم ازدواج بکنم، پول بدهید، می‌‌خواهم بیمارم بروم علاج کنم، عملیات زیباسازی با این قیافه کسی به من زن نمی‌دهد، پول بدهیم بروم عملیات زیباسازی انجام بدهم.

سؤال: …

جواب: قدرت دارد دیگه. بابا! چقدر مگه پول می‌‌خواهد؟ یک ملیون به او بده این بنده خدا برود عمل زیباسازی انجام بدهد که اقلا یک کسی رغبت کند به او. ببینید! این‌ها از مواردی است که نمی‌شود به وجوبش به قول مطلق ملتزم شد. و لذا حدیث از اطلاق می‌‌افتد، دچار اجمال می‌‌شود. … قدر متیقنش شاید در مواردی باشد که اگر ما کمک نکنیم او را، او نابود می‌‌شود از زندگی، عرضش هتک می‌‌شود، جانش از بین می‌‌رود، ضرر مهمی پیدا می‌‌کند که زندگیش تغییر می‌‌کند. در این موارد. اما در غیر این مورد اطلاقش دیگه قابل التزام نیست و نمی‌توانیم به اطلاقش ملتزم بشویم.

سؤال: …

جواب: خذله یعنی مظان کمک او بود یعنی نیاز به کمک او داشت و او کمک نکرد. نه این‌که خذله یعنی یک ضربه هم به او زد. خذله معنایش این نیست که ظلمه. خذله یعنی ترک نصره فی موضع قابل للنصر، فی موضع یتوقع فیه النصر، در مقابل نصر است، ‌اللهم انصر من نصره و اخذل من خذله. خب علی علیه السلام مگر طبق نقل معروف شب‌ها نمی‌رفتند درب خانه اصحاب، از بعضی‌ها کمک گرفتند، ولی نقل معروف این است که شب‌ها با صدیقه طاهره می‌‌رفتند درب خانه اصحاب که بیایید به ما کمک کنید و هیچکس کمک نکرد. مصداق بارز خذلان همین است دیگه. خذله. … چه ظلمی بالاتر از این‌که دارند غیبت می‌‌کنند یک مؤمن را؟ … خذلان شما می‌‌گویید حتما باید ظلم بکنند به کسی تا صدق کند خذله؟ … حالا متوجه شدم شما چی می‌‌فرمایید:

ایشان می‌‌فرمایند که این روایت در مورد کمک کردن در نیازهای افراد نیست. نصره در مقابل ظالم نصره، نمی‌گوید اعانه، [می گوید] نصره. نصره یعنی یک ظالمی به او ظلم می‌‌کند، نصره. آن وقت در مقابل نصره می‌‌شود خذله.

اگر این‌جور است شما باید بگردید هر کس طلبکار است و بدهکارش پولش را نمی‌دهد بروید این ور آن ور، کمک کنید او را. می‌اید می‌‌گوید آقا!‌ من نتوانستم طلبم را وصول کنم شما بیایید طلب من را وصول نکنید و اگر وصول نکنید مصداق من خذل اخاه و هو یقدر علی نصره خذله الله،

شما می‌‌گویید مرد حسابی! من خودم چقدر طلبکارم از مردم حال ندارم بروم وصول کنم، حالا بیایم طلب تو را وصول کنم؟ چه وجوبی دارد؟ … نه کجا یقدر علیه؟ اعتبار اجتماعی دارد. یک تلفن بزند طرف وحشت می‌‌کند، واجب است؟ نخیر. این‌ها لو کان لبان و اشتهر. آن وقت باید شما بنشینید یک جا تمام تضییع حق‌هایی که در جامعه می‌‌شود شما می‌‌توانید عملا جلوی این تضییع حق را بگیرید. ایصال حق بکنید به حق‌دار. شما مگر قوه مجریه هستید، قوه قضاییه هستید، یک آدم معمولی هستید بگویید نه من در حد توانم باید این کار را بکنم. آیا واجب است؟

این‌ها از چیزهایی است که لو کان لبان و اشتهر. این همه مرد‌ها به زن هایشان ظلم می‌‌کنند، یا آمده از شما کمک می‌‌خواهد، شما می‌‌توانید کمک کنید، ‌تهدید کنی، یک جوری توریه کنید، توریه هم که می‌‌شود کرد، ‌تماس بگیرید بگویی من به قول آن بزرگوار هم اسم بود با آن رؤساء، ‌زنگ زده بود که من فلانی هستم، ‌حتما این کار را بکن و کار، ‌کار مناسبی بود، یعنی جلوی ظلم یک مردی را از یک زنی گرفته بود با این نحو، فوقش توریه کرده، چه اشکالی دارد، توریه که حرام نیست آن هم در این مقام، پس واجب است این کار را بکنیم؟ این‌ها از چیزهایی است لو کان لبان و اشتهر. در خصوص مغتاب ممکن است واجب باشد ولی روایت که ندارد این را.

و لذا عمده دلیل این روایت اخیر است که این مشکل دارد استدلال به آن. اما آن شش روایت قبلی که انصافا وثوق نوعی به صدور بعضیش که حاصل می‌‌شود.

سؤال: …

جواب: شش تا روایت است. … سند باطل است می‌‌گوییم وثوق پیدا می‌‌شود اجمالا، وثوق اجمالی، ‌مستفیض است. و الا اگر سندش صحیح بود که ما احتیاجی نداشتیم بگوییم مستفیض است. … شش تا روایت مستفیض نیست، ‌پس چی باید مستفیض باشد؟ شش تا روایت است.

جمع بندی از روایات: عدم وثوق به روایات

این شش تا روایت ممکن است کسی بگوید این منشأ می‌‌شود وثوق نوعی به بعضی از این‌ها و آن وقت فتوای آقای تبریزی، البته ایشان به موثقه ابراهیم بن عمر یمانی استدلال کرد و لکن به جای این موثقه شش تا روایت قرار می‌‌گیرد. اگر وثوق پیدا کنیم می‌‌تواند دلیل بر وجوب دفاع از مغتاب باشد.

و لکن با توجه به این‌که در آن شش تا روایت بعضی هایش قابل التزام نبود مثل آن روایت که می‌‌گوید کان علیه کوزر سبعین مرة و بعضی هایش قابل التزام نبود مثل سبعین، آن روایت که می‌‌گفت کان علیه کوزر من اغتابه سبعین مرة.

بعضی هایش هم در سیاق مستحبات بود. ‌آن روایت سی تا حق. وقتی این‌ها باعث شد که کم بشود تعداد روایات تام الدلالة و لذا عملا روایات کم می‌‌شود تعدادش و دیگه حصول وثوق تابع این است که هر فردی وثوق پیدا کند آن وقت باید ملتزم بشود به وجوب دفاع از مغتاب و هر کس وثوق پیدا نکند می‌‌تواند اصل برائت جاری کند و دفاع از مغتاب واجب نمی‌شود. لابد آقای سیستانی هم از آن کسانی است که وثوق پیدا نکرده فرموده احوط اولی این است که دفاع از مغتاب بکند.

ما هم حالا سعی می‌‌کنیم وثوق پیدا نکنیم چون بالاخره فعلا وثوق پیدا نکردیم. ما موثقه ابراهیم بن عمر یمانی اگر بود، سندش تمام بود به نظر ما این اشکال دلالی را دارد. بقیه روایات بعضی هایش سبعین هست، اشکال متنی دارد، بعضی هایش هم در سیاق مستحبات است. ما دیگه وثوق شخصی باید حاصل بشود. اگر وثوق شخصی حاصل می‌‌شود باید دفاع کرد از مغتاب طبق وثوق شخصی به صدور این روایات.

شبهه: اعتبار وثوق قطعی اجمالی به روایات

یک شبهه‌ای اینجا هست عرض کنم، ما هم در بحث اصول گفتیم:

ممکن است گفته بشود که آقا! شما چرا فقط این سه روایت را چهار روایت را می‌‌گویید وثوق پیدا می‌‌کنیم یا نمی‌کنیم، روایاتی که سندش ضعیف است و مشتمل بر تکالیف است همه‌اش را حساب کنید. صدها حدیث داریم راجع به تکالیف اخلاقی، ‌این‌ها را کنار هم بگذارید، بینکم و بین الله علم قطعی اجمالی پیدا می‌‌شود به صدور بخشی از این روایات. اگر فقط این سه روایت و چهار تا روایت را حساب می‌‌کنید، این چهار روایت می‌‌گویید چهار تا روایت وثوق پیدا نمی‌کنم چون مضمونش هم مشترک است، شاید از همدیگر گرفتند، این از اینجا رفته به آنجا. چرا ما وثوق پیدا نمی‌کنیم؟‌

روی این حساب است دیگه. می‌‌گوییم متن شبیه هم است، ‌ممکن است این متن از اینجا رفته به آنجا، از آنجا آمده به اینجا، کم و زیاد شده. ولی اگر بگویید این چهار حدیث وثوق نمی‌آورد، اما صدها حدیث دیگر داریم کنار این بگذارید، ‌آن وقت علم اجمالی پیدا می‌‌کنیم به یک سری تکالیف که مضمون روایات ضعیف السند است و لکن چون تعداد این روایات زیاد است علم اجمالی به صدور بعضی از این‌ها داریم واجب می‌‌شود احتیاط. و آن وقت باید احتیاطا در این بحث دفاع از مغتاب بکنیم، در یک بحث دیگر فرض کنید که هجر مؤمن بیشتر از سه روز را ترک کنیم و هکذا. این یک شبهه‌ای است که اگر این شبهه بماسد خیلی از مشکلات درست می‌‌شود.

تامل بفرمایید ان شاء‌ الله تا هفته دیگه.



[2] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص: 148

[4] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص: 284

[6] الفهرست (للشيخ الطوسي)، ص: 1