فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

بسمه تعالی


موضوع: غیبت غیر ممیز حکم استماع غیبت/غیبت /محرمات

 

فهرست مطالب:

امر تاسع: غیبت صبی.. 1

حکم غیبت صبی غیر ممیز. 2

امر عاشر: استماع الغیبة. 4

ادعای اجماع در مساله. 4

بررسی روایات.. 5

روایت مرسل علامه. 5

روایت مستدرک الوسائل.. 5

روایت قطب راوندی.. 6

روایت اختصاص…. 6

عدم اسناد جزمی در اختصاص مفید ره 7

عدم ظهور دلالی در حرمت استماع. 8

روایت مناهی النبی.. 9

ضعف سند روایت مناهی النبی.. 9

مناقشه دلالی.. 9

قول محقق خویی: جواز استماع. 12

تعارض روایات حرمت استماع با روایات وجوب دفاع از مغتاب.. 13

 

خلاصه مباحث گذشته:

متن خلاصه …

 

امر تاسع: غیبت صبی

بحث در غیبت بود. رسیدیم به امر تاسع.

شیخ انصاری فرمود صبی ممیز که متاثر می‌‌شود از غیبتش اگر بشنود، ظاهر این است که داخل هست در عمومات حرمت غیبت.

این تعبیر که المتاثر بالغیبة لو سمعها تاثیری ندارد در بحث. چون تاثر مغتاب از غیبتش شرط حرمت غیبتش نبود. پس مهم این است که عرفا مغتاب مؤمن باشد و عیب مستور او را بگوییم، متاثر بشود یا نشود. صبی ممیز است، صبی ممیز مؤمن است، مِن ابوین مؤمنین است، مؤمن است عرفا، مخصوصا اگر اعتراف بکند به مبادی ایمان، ‌عیب مستور او را بگوییم و لو خودش در این سن توجه ندارد به این‌که این کار عیب است.

[سؤال: … جواب:] المتاثر بالغیبة لو سمعها، ‌یعنی وقتی می‌‌شنود ناراحت می‌‌شود. نخیر، این صبی ممیز اگر بشنود احساس نمی‌کند که این عیب است، ‌بزرگ که می‌‌شود می‌‌بیند چه عیب بزرگی بود. او نمی‌دانست عیب است متاثر نمی‌شود شما چرا عیب مستور او را بین دیگران پخش کردید؟ خب این حرام است. بله، بعضی از مواردی که مقتضای صباوت است، خب فخر المحققین هم کودک بود فقیه هم بود بازی هم می‌‌کرد حالا بگوییم بازی می‌‌کرد می‌‌رفت بالای درخت بازی می‌کرد، بعد می‌‌آمد درس علامه حلی، این‌جور که نقل می‌‌کنند، این‌که عیب نیست برای کودک. اگر عیب باشد و لو متاثر نشود کشف عیب مستور است.

حکم غیبت صبی غیر ممیز

اما صبی غیر ممیز:

آقایان فرمودند ذکر مطالب مربوط به آن‌ها اشکال ندارد. چون عرفا عیب حساب نمی‌شود.

این را ما قبول نداریم. خب اگر یک دختربچه سه چهار ساله را هتک عرض کردند، خب این عیب اجتماعی است، ‌خب ما می‌‌نشینیم این ور آن ور بگوییم و لو با دلسوزی که این بیچاره را بردند هتک عرض کردند، آبروی او را ببریم، خب فردا این می‌‌خواهد در این جامع زندگی بکند، ‌دیگه بر پیشانی او نوشته می‌‌شود این همان دختربچه‌ای است که در سن سه چهار سالگی بردند یک عده اوباش هتک عرض کردند او را. عیب شرعی نیست، ‌عیب اجتماعی که هست.

و لذا به نظر ما فرقی نمی‌کند. صبی غیر ممیز هم اگر عیب اجتماعی‌اش را ما بگوییم این حرام است. مؤمن هم که هست، مؤمن مگه چیست؟ از پدر و مادر مؤمن به دنیا آمده است و تابع آن‌ها است.

این یک مطلب.

مطلب دیگر این هست که اگر غیبت هم صدق نکند عناوین دیگری هست که مقتضای حرمتش را می‌‌کند، اذاعه سر مؤمن، افشای سر مؤمن حرام است، عورة المؤمن علی المؤمن حرام یعنی اذاعة سره. هتک حرمت مؤمن، ذلیل کردن مؤمن حرام است و لو عرفا غیبت صدق نکند.

و همینطور هست راجع به مجنون که دیگه حالا مجنون هم دو قسم است، مجنون ممیز داریم مجنون غیر ممیز داریم. بعضی از مجنون‌ها ممیز هستند، اتفاقا عالم هم هستند.

گفتند در نجف یکی از علماء رد می‌‌شد یک مجنونی از او تقاضای کمک کرد، او گفت به مجنون نمی‌شود پول داد، آن مجنون گفت اشتباه می‌‌کنید از مجنون نمی‌شود پول گرفت، بعد او خواست جبران کند پولی بدهد به او، ‌آن مجنون گفت من از تو پول قبول نمی‌کنم چون از مجنون نمی‌شود پول گرفت.

مجنون ممیز هم داریم، مجنون غیر ممیز هم داریم.

ما به نظرمان اگر واقعا عیبی است که ستره الله علیه، حالا ادله حرمت غیبت شاید انصراف داشته باشد از مجنون غیر ادواری، چون او دیگه ملحق به بهائم است نه آنی که امروز در تابستان دیوانه است، در زمستان عاقل است، خب آبروی او را ببری فردا که عاقل می‌‌شود. خب حالا دیوانه که دیوانه است، ‌دو تا سیم هایش با هم قاطی می‌‌شود دیوانه می‌‌شود غیر از این است که بگویند در زمان دیوانه رفت نعوذ بالله تجاوز به عنف کرد، چه کرد. این‌ها عیب اجتماعی است، این‌ها را نمی‌شود مطرح کرد. و گاهی بعضی عیب‌ها عیب اجتماعی است بر خانواده این شخص. به این جوان دیوانه این‌ها بی‌آزار است یا جوان دیوانه این‌ها آزار به دیگران می‌‌رساند. خب خیلی فرق می‌‌کند. این عیب اجتماعی است بر این خانواده. اگر غیبت هم نباشد به عناوین دیگر حرام است مثل آن عنوان اذاعة سر یا اضلال یا هتک مؤمن.

[سؤال: … جواب:] اذاعه سرّ خود این مجنون هم نباشد اذاعه سر خانواده او هست. سر است دیگر. همه که نمی‌دانند این مجنون این کار خلاف را کرد، حالا از دیوانه ترک صلات مقبول است اما آمده جنایتی را مرتکب شده از روی دیوانگی، آدم کشته، تعدی و تجاوز کرده، این‌که عیبی است برای خانواده این‌ها، این اذاعه سر می‌‌شود. وقتی خبر ندارند مردم بیایید فاش کنید این‌ها را، ‌این‌ها حرام است.

از این بحث بگذریم.

امر عاشر: استماع الغیبة

امر عاشر بحث محل ابتلاء هست که صاحب جواهر و شیخ انصاری فرمودند یحرم استماع الغیبة بلاخلاف.

مرحوم صاحب مفتاح الکرامة فرموده ان الاصحاب ترکوا ذکره لظهوره. اصحاب حرمت استماع غیبت را مطرح نکردند چون واضح بود.

ادعای اجماع در مساله

حالا چه جوری شد که همین منشأ شد که ادعای اجماع و عدم خلاف بشود؟ البته انصاف این است که بعید نیست در ارتکاز فقهاء و متشرعه همین باشد که مفتاح الکرامة می‌‌گوید که چون واضح است پیش این‌ها حرمت استماع غیبت و لذا معنون در کلمات نبود مگر علامه در منتهی، شهید ثانی در کشف الریبة و برخی از علماء دیگر مطرح کردند. منتها ادله‌ای که این‌ها ضعیف ذکر می‌‌کنند همه‌اش ضعیف است. یک دلیل معتبر پیدا نمی‌شود که بگوید استماع الغیبة حرام. و لذا آقای خوئی فرمودند به نظر می‌‌رسد استماع غیبت حرام نباشد. آقای تبریزی همین را فرمودند. آقای سیستانی هم که فتوی دادند که استماع غیبت حرام نیست.

بررسی روایات

روایاتی که مطرح می‌‌شود که عرض کردم هیچکدام سندش تمام نیست:

روایت مرسل علامه

‌اول روایتی است که در منتهی نقل می‌‌کند علامه، می‌‌گویند کما تحرم الغیبة یحرم الاستماع الیها قال رسول الله صلی الله علیه و آله: السامع للغیبة احد المغتابَین یا احد المغتابِین.[1]

مرسل علامه است و لو به لسان قال گفته است. حالا بعضی‌ها می‌‌گویند ما علامه هم بگوید قال الامام چون اسناد جزمی می‌‌دهد اصالة الحس جاری می‌‌کنیم؛ شاید در کتب دیده به جوری که علم پیدا کرده است که این حدیث از امام یا از نبی اکرم صلی الله علیه و آله است. و لکن ما این مبنا را قبول نداریم.

روایت مستدرک الوسائل

روایت دوم: مستدرک الوسائل نقل می‌‌کند از مجموعه کتاب شهید از کتاب روضه که بعید است این روضه کافی باشد. این کتاب ابن فتّال است ظاهرا ولی ما همانجا هم پیدا نکردیم. ما در کتاب روضه ابن فتّال هم گشتیم پیدا نکردیم. ولی بهرحال مرحوم محدث نوری این‌جور نقل می‌‌کند از کتاب روضه: عن ابی عبدالله علیه السلام قال: الغیبة کفر و المستمع لها و الراضی بها مشرک.[2]

این هم سندش ضعیف است.

روایت قطب راوندی

روایت سوم: قطب راوندی در لب اللباب عن النبی صلی الله علیه و آله: من سمع الغیبة و لم یغیّر کان کمن اغتاب.[3]

این در خصوص کسی است که استماع بکند غیبت را و انکار نکند، و لم یغیر. پس هم سندش ایراد دارد هم دلالتش.

روایت اختصاص

روایت چهارم روایتی است که در کتاب اختصاص است که منسوب به شیخ مفید است ولی بزرگانی که تحقیق کردند مثل آقای زنجانی می‌‌گویند این کتاب شیخ مفید نیست.

[سؤال: … جواب:] روشن نیست ولی قرائنی هست که مال شیخ مفید نیست.

نَظَر امیرالمؤمنین علیه السلام الی رجل یغتاب رجلا عند الحسن علیه السلام فقال یا بنی! نزّه سمعک عن مثل هذا فانه نظر الی اخبث ما فی وعائه فافرغه فی وعائک.[4]

امام قدس سره فرمودند: اختصاص شیخ مفید، ‌شیخ مفید هم که دارد در اختصاص:‌ قال یا نظر، چه قال چه نظر، ‌إسناد جزمی است؛ فرق می‌‌کند با رُوی عنه. إسناد جزمی شیخ مفید در او اصالة الحس جاری می‌‌شود. بالاخره اسناد قطعی دارد شیخ مفید این حدیث را به امام علیه السلام. مثل آنچه که ایشان در رابطه با مراسل جزمیه شیخ صدوق مطرح می‌‌کند.

مرحوم آقای خوئی این مطلب را مطرح کردند، حالا از چه کسی اولش این مطلب اولش شنیده شده [معلوم نیست]، آقای خوئی هم مطرح کردند جواب دادند، فرمودند: فوقش این است که این حدیث نزد شیخ مفید معتبر بود دلیل نمی‌شود که نزد ما هم معتبر باشد. شاید شیخ مفید مبانی‌اش در حجیت خبر با مبانی ما فرق بکند؛ او خبر فرض کنید امامی ممدوح را و لو خبر امامی عدل نباشد یا خبر موثق نباشد قبول دارد ما که قبول داریم. می‌‌گویند قدماء خبری که مفید وثوق نوعی بود و لو ثقه نباشد قبول داشتند ما که این مبنا را قبول نداریم.

عدم اسناد جزمی در اختصاص مفید ره

به نظر ما اشکال از این فراتر است. اصلا إسناد جزمی در کتاب اختصاص شیخ مفید مطرح نیست. شما نگاه کنید کتاب الاختصاص صفحه 224: عن عمرو بن شمر عن جابر عن ابی عبدالله علیه السلام، ‌یک حدیث نقل می‌‌کند، بعد می‌‌گوید عنه، قال حدثنا محمد بن حسن، حدیث نقل می‌‌کند، حالا این عنه به عمرو به شمر که نمی‌خورد، این به یک کس دیگر می‌‌خورد، به شیخ مفید می‌‌خورد؟ بعید است چون حدثنا محمد بن الحسن، محمد بن الحسن ولید است، این عنه احتمالا به صدوق بخورد، عنه یعنی صدوق قال حدثنا محمد بن الحسن، بعد می‌‌گوید و قال الصادق علیه السلام، حدیث بعد قال امیرالمؤمنین، حدیث بعد و قال رسول الله، ‌حدیث بعد و قال و قال نظر امیرالمؤمنین الی رجل، دقت کنید‍! این قال ضمیرش به کی بر می‌‌گردد؟

[سؤال: … جواب:] نه، شاید آن سند ضعیف قبلی بود. سند ضعیف قبلی این بود: عنه قال حدثنا محمد بن الحسن قال حدثنا سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد عن الحسن بن المحبوب عن صالح بن سهل الهمدانی قال قال الصادق علیه السلام. واضح نیست که این قال به شیخ مفید بخورد یا به شیخ صدوق بخورد. شاید یک راوی ضعیفی مثل آن صالح بن سهل همدانی نقل کرده. حالا از این بگذریم.

اصل اشکال کبروی که آقای خوئی می‌‌کنند ما هم قبول داریم. سیره عقلائیه ما نداریم بر این‌که یک شخص ثقه‌ای بیاید یک حدیث مرسلی نقل کند، مثل این‌که شما بیایید یک داستانی را از علامه مجلسی نقل کنید احتمالش هست که شما از یکی از بزرگان حوزه، او هم از استادش، همین‌جوری تا علامه مجلسی این مطلب را نقل کرده باشد ولی به صرف این احتمال عقلاء‌ اعتماد می‌‌کنند؟ اصلا بالاتر بگویم: قدماء بین قال و رُوی عنه فرق می‌‌گذاشتند؟ معلوم نیست، ‌روشن نیست که این تدقیقی که الان اصولیین می‌‌کنند که بین قال و رُوی فرق می‌‌گذارند، قال اسناد جزمی است، ‌روی اسناد جزمی نیست. واقعا قدماء این‌جور فرق می‌‌گذاشتند؟ سید رضی که نهج البلاغة‌اش همه‌اش این است که من کتابه و من خطبته و قال، واقعا می‌‌خواهد همه این‌ها را اسناد جزمی بدهد؟‌ و یا سید مرتضی و یا بزرگان دیگر. روشن نیست که این‌ها قال را در جایی بکار می‌‌بردند که اسناد جزمی بخواهند بدهند، روی‌عنه را در جایی بکار می‌‌بردند در جایی که چه بسا اسناد جزمی نمی‌خواستند بدهند. این‌ها ثابت نیست.

عدم ظهور دلالی در حرمت استماع

راجع به دلالت این روایت هم یک مناقشه‌ای هست که عرض کنم:

این روایت ظهور ندارد در حرمت استماع غیبت. یا بنی! نزّه سمعک عن مثل هذا، ‌منزّه بکن گوشت را از این سخن. خب این لسان، لسان الزام نیست. بعد هم فرمود فانه نظر الی اخبث ما فی وعائه فافرغه فی وعائک، حرام است که ما اخبث فی وعائه را گوش بدهیم؟. خب افرادی که حرف‌های رکیک می‌‌زنند ما گوش بدهیم، آنقدر رکیک است که اخبث ما فی وعائه، دیگه خبیث‌تر از این نمی‌شود، در اوج رکاکت، خب ما گوش بدهیم این حرام است؟

[سؤال: … جواب:] دلالت بر جواز که نمی‌کند. … نه، یغتاب رجلا عند الحسن ابنه… نخیر، همان لحظه اولی که شروع کرد غیبت کردن که امام حسن تا عکس العمل نشان بدهد امیرالمؤمنین فرمود یا بنی! نزّه سمعک عن مثل هذا. … لسان نزّه سمعک عن مثل هذا لسان الزام نیست، لسان، لسان تنزیه از چیزهای نامرغوب هست. عمده این است که سندش ضعیف است.

روایت مناهی النبی

روایت پنجم، روایت مناهی النبی:

صدوق در من لایحضره الفقیه حدیث مفصلی نقل می‌‌کند به این سند، شعیب بن واقد عن الحسین بن زید عن الصادق عن ابیه عن آبائه عن امیرالمؤمنین قال نهی رسول الله صلی الله علیه و آله. ‌معروف شده است به مناهی النبی. سند شیخ صدوق هم به شعیب بن واقد این است: ما کان فیه عن شعیب بن واقد فقد رویته عن حمزة بن محمد قال حدثنی ابوعبدالله عبدالعزیز بن محمد عیسی ابهری قال حدثنا ابوعبدالله محمد بن زکریا الجوهری قال حدثنا شعیب بن واقد. سند مشتمل است بر مجاهیل. خود شعیب بن واقد هم وضعش روشن نیست. عن الحسین بن زید نهی رسول الله صلی الله علیه و آله عن الغیبة و الاستماع الیها.[5]

[سؤال: … جواب:] جایی که بحث کتابی است که روات اولیه صاحب کتاب معروف نبودند ما می‌‌گفتیم پس این از کتاب آن راوی‌آی است که در وسط قرار گرفته که ثقه است.

ضعف سند روایت مناهی النبی

اما اینجا این سند مشتمل بر مجاهیل هست و آخرش هم که شعیب بن واقد هست، خیلی وضعش روشن نیست. و لذا حدیث مناهی النبی ضعیف السند است.

مناقشه دلالی

اما به لحاظ دلالت: اشکال‌هایی به این روایت گرفته شده:

اشکال اول این است که انصافا حدیث مناهی النبی ظهور در حرمت ندارد. چون آنقدر مکروهات ذکر شده در این حدیث مناهی النبی که دیگه ظهور عرفیش در تحریم ساقط شده.

این‌که آقای خوئی فرمودند این اشکال وارد نیست، هر کجا که قرینه داریم بر عدم تحریم ملتزم می‌‌شویم، هر کجا قرینه نداریم اصل این است که این نهی ظهور در حرمت دارد یا حجت است بر حرمت.

انصاف این است که این قاعده درست نیست. یک وقت اغتسل للجمعة و الجنابة می‌‌گویند، بله اغتسل للجمعة مستحب، اغتسل للجنابة‌اش را چرا بگوییم مستحب؟ اما یک وقت فقرات زیادی مستحباب را می‌‌گویند، یک جمله در عداد مستحبات ذکر می‌‌شود، ظهور عرفیش را در حرمت از دست می‌‌دهد و تا ظهور عرفی در حرمت پیدا نکند ما دلیل نداریم که عقل حکم بکند به لزوم امتثال.

[سؤال: … جواب:] امام صادق علیه السلام که نقل فرمود فی مجلس واحد نقل فرمود، این مهم است. امام صادق فرمود نهی رسول الله و یا امیرالمؤمنین فرمود نهی رسول الله. و جمع کرد بین فقرات زیادی که در سیاق مکروهات بود.

اشکال دومی که به این روایت گرفته شده این است که گفته می‌‌شود که این روایت یک ذیلی دارد بعد از فقرات دیگر به اینجا می‌‌رسد که می‌‌فرماید که: و من تطوّل علی اخیه فی غیبة سمعها فیه فی مجلس فردّها عنه رد الله عنه الف باب من الشر فی الدنیا و الآخرة فان هو لم یردها و هو قادر علی ردها کان علیه وزر من اغتابه سبعین مرة. اگر کسی غیبت برادر دینی‌اش را بشنود دفاع بکند از او، خدا هزار باب شر را در دنیا و آخرت از او دفع می‌‌کند اما اگر دفاع نکند از او و می‌‌تواند دفاع بکند گناهی که شخص غیبت کنند مرتکب شده این شخص شنوده غیبت هم همان گناه را برایش می‌‌نویسند، سبعین مرة. کان کمن اغتابه سبعین مرة.

آقای خوئی فرموده ببینید! پس این ذیل می‌‌گوید که در صورتی که دفاع نکند شخص مستمع غیبت عقاب می‌‌شود. این فوقش به این معناست که دفاع از مغتاب واجب است نه استماع غیبت حرام هست. نه، استماع غیبت بکن اما همراه با دفاع از مغتاب.

[سؤال: … جواب:] شاید از این باب که دفاع واجب است، اگر دفاع نکنی ترک کردی واجب را ولی اگر دفاع بکنی انجام دادی این واجب را و آن استماع حرام نیست. یا این‌طور بگوییم. یا فوقش بگوییم استماع در صورتی حرام است که دفاع نکنی از مغتاب. با هر دو احتمال می‌‌سازد.

به نظر می‌‌رسد که این فرمایش درست نباشد. دو تا مطلب مستقل است. اول فرمود که استماع الی الغیبة حرام، نهی عن الاستماع الیها، دوم فرمود: کسی که بشنود غیبت را و دفاع بکند از مغتاب، خداوند هزار باب شر را در دنیا و آخرت از او دفع می‌‌کند بخاطر این دفاعش از مغتاب. فرض هم نکرده که این مرتکب حرام شده؛ گاهی سماع است نه استماع. استماع یعنی اصغاء، گوش فرادادن، او حرام است. اما سماع اصلا گاهی بی‌اختیار است. او یک جمله می‌‌پراند، ‌غیبت می‌‌کند از مغتاب ما هم می‌‌شنویم دیگه. سماع هست دیگه. گاهی هوای بیرون سرد است، یا همینجا ما داریم مطالعه می‌‌کنیم، دو نفر نشستند آنجا غیبت می‌‌کنند، ما هم به گوش‌مان می‌‌خورد، غیر از این است که گوش‌مان را تیز کنیم ببینیم ماجرا آخرش به کجا رسید.

[سؤال: … جواب:] اولش فرمود استماع غیبت مورد نهی است، بعدش فرمود: من تطوّل عن اخیه فرد علیه غیبة سمعها فیه. … بالاخره دفاع از شخص غیبت‌شونده اگر بکنید آن وقتی که شنیدید غیبت او را خداوند بخاطر این انجام واجب به شما پاداش می‌‌دهد. فرض نکرد استماع اختیاری کردید در حالی که می‌‌توانید استماع نکنید؛ همچون فرضی نشد. دو مطلب مستقل از هم هست.

[سؤال: … جواب:] نخیر. سماع غیر از استماع است. خب سامع الغیبة احد المغتابین اگر سندش درست باشد ما ملتزم می‌‌شویم که سماع غیبت هم حرام است. ما فعلا راجع به این روایت بحث می‌‌کنیم که نهی عن الغیبة و استماعها. … این فرمایش درست نیست. اگر در آیه سجده گفتند استماع کنید آیه سجده را واجب است سجده کنید، ‌وجهی نداریم ما تعدی کنیم به جایی که ما استماع نمی‌کردیم همین‌جوری به گوش‌مان خورد. یا استماع غنا حرام است.

مرحوم آقای تبریزی می‌‌فرمود که در کوفه خدمت آقای خوئی بودیم، بیرون منزل ایشان نوار موسیقی مبتذل گذاشته بودند، ایشان می‌‌خندید، می‌‌گفت موسیقی حلال به گوش‌مان می‌‌خورد یعنی سماع می‌‌کنیم این‌که استماع نیست، استماع حرام است، سماع که حرام نیست.

[سؤال: … جواب:] سمع الله لمن حمده یعنی استجاب دعوته. آن سمع الله لمن حمده یا به معنای استجاب است، خدا اجابت می‌‌کند یا به این معناست که خدا با بت‌ها فرق می‌‌کند که این‌ها لایسمعون دعائهم، در آیات قرآن هست که این‌ها اصلا نمی‌شنوند، شما بروید خدایی را بپرستید که می‌‌شنود که او را شما حمد می‌‌کنید، این خوب است؟ یا این بت‌پرست‌ها که می‌‌روند بت‌هایی را می‌‌پرستند که لایسمعوا و لو سمعوا ما استجابوا لهم. بهرحال سماع با استماع فرق می‌‌کند.

قول محقق خویی: جواز استماع

مرحوم آقای خوئی فرموده که به نظر ما پس ادله حرمت استماع تمام نیست ، استماع جایز است فضلا عن السماع. استماع غیبت جایز است. مگر عنوان آخری بر آن منطبق بشود مثل ترغیب به منکر. گاهی مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. اصلا طرف شما داری گوش می‌‌دهی، می‌‌بیند مستمع خوبی دارد شروع می‌‌کند هر چی به زبانش می‌آید می‌‌گوید، خب این مسلم حرام است. این استماع مصداق ترغیب به منکر هست. این را که ما نمی‌گوییم حلال هست.

[سؤال: … جواب:] اگر استماع شما باعث بشود که او تشجیع بشود بر غیبت کردن، ترغیب بشود بر غیبت کردن این حرام است.

یا راضی بشوید به فعل او و لو استماع هم نکنید، ‌الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم. اصلا ممکن است در آن مجلس حضور پیدا نکنید ولی بگویید دلم خنک شد که شنیدم فلانی رفت پرونده آن آقا را رو کرد. … رضای باطنی از صدور گناه از دیگران حرام است.

روایات متعدده‌ای داریم: الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم معهم، این‌ها روایات متعدده‌ای داریم، شکی در آن نیست. رضای به گناه حرام است. شیطان گول می‌‌زند آدم را، گناه می‌‌کند، ولی آدم می‌‌گوید لعنت خدا بر شیطان، شما خودت راضی به گناهت نیستی، آن قوه شهویه و غضبیه شما را به این گناه کشاند، خب گناه کردید. رضای به گناه نداریم، اما اگر دیگری گناه بکند، شما بگویید خوشم آمد دلم خنک شد خب این رضای به گناه است.

اما استماع غیبت آقای خوئی می‌‌فرماید فی نفسه حرام نیست. بحث دیگری است. او را می‌‌رسیم. بحث نهی از منکر بحث دیگری است. سر جای خودش محفوظ است. اما اگر بحث نهی از منکر را با شرائطش انجام می‌‌دهد. دفاع از مغتاب می‌‌کند اگر واجب باشد و دلیلش تمام بشود. فقط بحث استماع غیبت است، ایشان می‌‌فرماید ما دلیل معتبری بر حرمت آن پیدا نکردیم الا این‌که یک عنوان آخری بر او منطبق بشود، مثل عنوان رضای به فعل منکر یا ترغیب به منکر و یا این‌که این استماع شما نسبت به غیبت دیگران هتک آن مؤمن تلقی بشود. یعنی بگوید شما با این‌که مستمع این غیبت شدی، با این کارت هتک کردی این مؤمن را عرفا. بله، اگر یک جایی عنوان هتک مؤمن هم منطبق بشود، به این عنوان حرام می‌‌شود. اما همه جا که این‌طور نیست.

تعارض روایات حرمت استماع با روایات وجوب دفاع از مغتاب

مرحوم آقای خوئی بعد فرموده اگر دلیل معتبری هم می‌‌آمد می‌‌گفت لاتستمع الی الغیبة، باز فکر می‌‌کردید ما قول می‌‌کردیم که استماع غیبت حرام است؟ نه. تعارض می‌‌انداختیم بین این روایات و بین آن روایاتی که مفادش این است که باید کسی که غیبت را می‌‌شنود دفاع بکند از مغتاب. روایاتی داریم؛‌ مرحوم صاحب وسائل هم این روایات را جمع کرده. عمده این روایات این است که:

یا علی! من اغتیب عنده اخوه المسلم فاستطاع نصره و لم ینصره خذله الله فی الدنیا و الآخرة.[6]

یا موثقه سکونی: من رد عن عرض اخیه مسلم وجبت له الجنة.[7]

یا روایت ابراهیم بن عمر یمانی: ما من مؤمن ینصر اخاه و هو یقدر علی نصرته الا نصره الله فی الدنیا و الآخرة.[8]

روایاتی که مفادش این است که ان شاء الله در جلسه بعد از تعطیلات می‌‌خوانیم که بحث دفاع از مغتاب هست که دفاع از مغتاب فرع بر شنیدن غیبت است و اطلاقش اقتضاء می‌‌کند که استماع غیبت به غرض دفاع از مغتاب جایز باشد.

وقتی می‌‌گویند دفاع بکنید از مغتاب، ظاهرش این است که استماع هم بکنید بعد دفاع بکنید از مغتاب. پس نسبت این روایات با روایاتی که می‌‌گوید استماع غیبت حرام است می‌‌شود عموم من وجه. استماع غیبت نکنید، چه به غرض دفاع از مغتاب چه بدون این غرض. این روایات هم ظاهرش این است که دفاع از مغتاب که جایز است مطلقا و لو مقدمه آن، استماع باشد.

پس این‌که دفاع از مغتاب را روایات مطرح می‌‌کند یک فرضش سماع است یک فرضش استماع است. آن روایاتی هم که نهی از استماع می‌‌کند، یک فرضش این است که مقدمه دفاع از مغتاب است، یک فرضش این است که مقدمه دفاع از او نیست در جایی که استماع از غیبت مقدمه دفاع از مغتاب است نسبت، عموم من وجه است. اطلاق نهی از استماع غیبت می‌‌کند می‌‌گوید حرام است، اطلاقی که امر می‌‌کند به دفاع از مغتاب تجویز می‌‌کند استماع مقدمه دفاع از مغتاب را تعارضا تساقطا رجوع می‌‌کنیم به اصل برائت. این فرمایش آقای خوئی است.

ان شاء الله در جلسات بعد از تعطیلات این بحث را دنبال می‌‌کنیم.

و الحمدلله رب العالمین.