بسمه
تعالی
موضوع: بررسی حجیت اجماع منقول به خبر واحد
فهرست مطالب:
ادامه بررسی حجیت اجماع منقول
به خبر واحد 1
بررسی اشکال شهید صدر رحمه الله به حجیت
اجماع منقول به خبر واحد 1
بررسی کلام مرحوم خویی رحمه الله.. 1
بررسی امکان رؤیت امام عج در زمان غیبت.. 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه
بررسی حجیت اجماع منقول به خبر واحد
بحث راجع به
اجماع منقول به خبر واحد بود. به نظر ما اگر واقعا ثقهای از اتفاق فقها بر
یک حکمی خبر دهد بدون این که تعبیر به اجماع -که اصطلاح
شده است و هر کس طبق اصطلاح خودش صحبت میکند- کند بلکه تعبیر از
یک امر عرفی مثل اتفاق فقها یا تسالم فقها کند بنابر حجیت
خبر ثقه، اتفاق فقهاء برای ما ثابت میشود. و چون علم وجدانی
خود ما به اتفاق فقهاء ملازم با ثبوت حکم شرعی است وقتی ثقه خبر از
تسالم و اتفاق فقها میدهد نسبت به این لازم یعنی ثبوت
حکم شرعی نیز حجت است چون مثبتات اماره حجت است. این شبیه
خبر ثقهای مانند فخر المحققین رحمه الله به تواتر یک حدیث مثل «لاضرر و
لاضرر» است[1] که
بنابر حجیت خبر ثقه تواتر ثابت میشود و مثل این میماند
که خود ما تواتر یک حدیث را کشف کنیم. البته این تواتر که
بعضی بیان میکنند سخن دقیقی نیست زیرا
تواتر واجد شرایط، این است که تمام سلسله سند تا پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم تواتر داشته باشد در حالی که کسانی که
ادعای تواتر میکنند این را رعایت نمیکنند. و
همچنین اگر یک ثقهای از بخشی از اتفاق اصحاب خبر دهد مثل
این که نام بیست نفر از فقهاء را بیان میکند و میگوید
اینها قائل به وجوب نماز جمعه شدند، در صورت ضمیمه کردن فتوای
بیست فقیه دیگر به وجوب نماز جمعه به این بیست نفر
همانطور که در صورت تحصیل اتفاق این چهل نفر توسط خود ما برای
ما قطع به حکم شرعی پیدا میشد وقتی که ثقه نیز نصف
آن را بیان کرده و بقیه را خود، تحصیل کردیم برای
ما حجت بر ثبوت این حکم شرعی پیدا میشود.
و این
که مرحوم اصفهانی رحمه الله فرمودهاند: «خبر ثقه در موارد خبر از اتفاق
بعضی از علماء بر یک حکم شرعی حجت نیست زیرا نه خبر
از حکم شرعی است و نه خبر از موضوع حکم شرعی»[2] درست
نیست. زیرا لازم نیست خبر از حکم شرعی یا موضوع حکم
شرعی باشد همین که ثقه خبر از قول بیست نفر از علماء به وجوب
نماز جمعه میدهد و در ذهن ما نیز قضیهی شرطیه «اذا
وجد قول هؤلاء بوجوب صلاةالجمعة و انضم الی قول هؤلاء قول عشرین آخر
فثبت وجوب صلاةالجمعة» شکل گرفته است، برای حجیت این خبر
کافی است. این خبر ثقه شرط قضیهی شرطیه فوق را
برای ما فراهم میکند. و این قضیهی شرطیه
ولو انتزاع عقل ما است ولی برای حجیت خبر ثقه لازم نیست
که مفاد آن حکم شرعی یا موضوع حکم شرعی -که شارع آن را موضوع
قرار داده است- باشد زیرا مثبتات امارات حجت هستند.
بررسی
اشکال شهید صدر رحمه الله به حجیت اجماع منقول به خبر واحد
شهید
صدر رحمه الله فرمودهاند: ارتباط میان اتفاق اصحاب یا تواتر و
بین علم به صدق، یک ارتباط واقعی نیست بلکه ارتباط
ذاتی است یعنی علم به تواتر موجب تولد ذاتی علم به صدق
است. زیرا بر خلاف نظر مشهور منطقیون و فلاسفه ترابط واقعی
بین آن دو وجود ندارد بلکه ترابط ذاتی یعنی نفسانی
بین آن دو وجود دارد لذا لازم واقع تواتر به وجود کعبه، وجود کعبه
نیست ولو منطقیون گفتند «اذا تواتر الخبر عن وجود الکعبة امتنع وجود
الکعبة لامتناع تواطئهم علی الکذب» ولی این مطلب درست
نیست بلکه به حساب احتمالات احتمال صدق در خبر اول به وجود کعبه که یک
دوم است پایه قرار میگیرد و وقتی مخبر دیگری
خبر از وجود کعبه میدهد احتمال صدق او نیز یک دوم است و احتمال
کذب هر دو یک چهارم است، زیرا چهار احتمال وجود دارد، احتمال اول کذب
هر دو، احتمال دوم صدق هر دو، احتمال سوم کذب اولی و صدق دومی و احتمال
چهارم بر عکس احتمال سوم است، طبق سه احتمال اخیر کعبه وجود دارد و فقط طبق
احتمال اول یعنی کذب هر دو کعبه وجود ندارد. وصول خبر سوم به وجود
کعبه موجب تقویت احتمال وجود کعبه میشود زیرا احتمال کذب هر سه
یک هشتم و احتمال وجود کعبه هفت هشتم است و همینطور به تعداد
زیاد شدن خبر به وجود کعبه احتمال کذب به مقداری ضعیف میشود
که از نظر روانی صفر میشود ولی برهان عقلی بر عدم کذب
همه وجود ندارد بلکه عقلا ممکن است که همه دروغ بگویند ولی وجدان ما
کذب همه را نمیپذیرد و این موجب یقین روانی
و وجدانی به ثبوت کعبه میشود و تابع ارتباط واقعی بین
تواتر و بین وجود کعبه نیست. شاهد آن این است که اگر به صورت
اتفاقی فهمیده شود که از این پنجاه مخبر بیست نفر اشتباه
کردند مثلا ادعا میکنند که کعبه را دیدند ولی اشتباه میکنند
در خواب چیزی دیدند و تصور کردند که کعبه را دیدند، ارزش
احتمالات و قوت احتمالات که تراکم آن سبب قطع شد، از بین میرود و از
این معلوم میشود که بین تواتر و وجود کعبه تلازم نیست
بلکه بین علم به خبر متواتری که مبتلی به علم
تفصیلی یا علم اجمالی به خطای بعض نیست و
بین علم به وجود کعبه ترابط و تلازم ذاتی و نفسانی و
روانی است نه ترابط موضوعی و واقعی. لذا لازم واقع تواتر وجود کعبه نیست بلکه
لازم علم به تواتر علم به وجود کعبه است و اماره لوازم علم به یک امر مثل
اطمینان نفس را بار نمیکند بلکه فقط لوازم خود آن امر را بار
میکند[3].
گرچه
بیان ایشان نسبت به عدم صحت کلام منطقیون صحیح است و
هیچ برهانی تلازم بین واقع تواتر و ثبوت کعبه را اقتضا
نمیکند ولی وجدان که همان علم نفسانی است از پذیرش
انفکاک بین وجود خبر متواتر و بین وجود واقع در مواردی که علم
تفصیلی یا اجمالی به وجود کذب بعضی از مخبرین
وجود نداشته باشد، اباء دارد. وجدان واقع ترابط و تلازم بین این دو را
مشاهده میکند ولو این ترابط ناشی از برهان نیست بلکه
ناشی از روان است و یک قضیهی شرطیه تشکیل
میدهد و هر کس چنین قضیهی شرطیهای را
تشکیل دهد و اذعان به آن کند در نظر او علم به شرط موجب علم به جزاء و حجت
بر شرط موجب حجت بر جزاء میشود. چه این حجت بر شرطِ کامل باشد مثل
خبر از تواتر یا حجت بر نصف این شرط باشد مثل خبر از وجود بیست
خبر بر وجود کعبه، و بعد من نیز قول بیست نفر دیگر به وجود کعبه
را به این بیست قول ضمیمه کنم و قضیهی شرطیه
را بر آن تطبیق کنم. و این خلاف وجدان است که بدون تشکیل
قضیهی شرطیه از علم به تواتر علم به واقع پیدا شود.
وقتی
گفته میشود از ابتدای ورزشگاه آزادی تمام سکه طلای تمام
به صورت منظم و همه به یک رو به ترتیب سال ضرب آنها چیده شده
است، از این امر کشف میشود که انسان ذی شعوری این
کار را انجام داده است و احتمال انجام این کار توسط فرد غیر ذی
شعور ولو برهانی بر نفی آن وجود ندارد ولی چنین
احتمالی از نظر وجدانی و روانی وجود ندارد. و این
قضیهی شرطیه است و بعد از اذعان به این قضیهی
شرطیه علم به این اتفاق در ورزشگاه آزادی سبب علم به انجام
این کار توسط شخص باشعور میشود و در صورت قیام یک
حجیت عقلیه یا شرعیه بر این امر نیز (حجت) بر
انجام این کار توسط شخص ذی شعور پیدا میشود و این
از لوازم مؤدای خبر است. اگر این مخبر ثقه جزء سبب را بیان کند
و خود منقول الیه جزء دیگر سبب را کشف کند نیز به همین
نحو است و وقتی ثقه مثلا اتفاق بیست نفر از علما بر وجوب نماز جمعه را
بیان کند خود منقول الیه نیز اتفاق بیست نفر دیگر
از فقهاء بر وجوب نماز جمعه را کشف و به بیست نفر اول ضمیمه میکند
از آن حکم شرعی وجوب نماز جمعه ثابت میشود. زیرا وجدان
این قضیهی شرطیه «اگر بیست نفر فقیه که نام
آنها را ثقه بیان کرد قائل به وجوب نماز جمعه شده باشند، بیست نفر
فقیه دیگر نیز قائل به وجوب نماز جمعه شده باشند، وجوب نماز
جمعه ثابت میشود» را تصدیق میکند و با ثبوت اتفاق این
تعداد از فقهاء بر وجوب نماز جمعه – که بعضی از آنها را ثقه خبر داد و بعضی دیگر را
بالوجدان خود ما احراز کردیم- نمیشود که نماز جمعه واجب نباشد.
وجهی برای عدم حجیت این خبر وجود ندارد و احتمال
خطای جمیع از نظر روانی صفر میشود. این که
بعضی از معاصرین گفتند «احتمال صفر نمیشود بلکه ضعیف
میشود ولی عقلاء به آن اعتناء نمیکنند» درست نیست و
خلاف وجدان است زیرا این یعنی اثبات وجود خداوند متعال با
برهان نظم به معنای اثبات وجود خداوند متعال با اطمینان است، و
این درست نیست.
بررسی
کلام مرحوم خویی رحمه الله
مرحوم
خویی از بعض اعاظم نقل کردند که وقتی در کلمات قدماء گفته شود
«علیه الاجماع» احتمال دارد مستند آن سماع از معصوم علیه السلام ولو
با واسطه باشد یعنی نص معتبری را ثقات نقل کردند تا به ناقل
اجماع مثل شیخ طوسی رسیده است و ایشان نقل اجماع کرده است
یعنی بالالتزام قول معصوم علیه السلام را نقل کرده است و در
این نقل قول معصوم علیه السلام احتمال حس نیز وجود دارد و مراد
از حس نقل بیواسطه از معصوم علیه السلام نیست مثل خبر شما به
متقی بودن شیخ انصاری رحمه الله در حالی که شما با چشم
خود تقوای ایشان را مشاهده نکردید بلکه این مطلب
سینه به سینه به شما واصل شد ولی اخبار شما از تقوای
ایشان اخبار حسی است. شیخ طوسی نیز وقتی
میگوید خبر معتبر وجود دارد احتمال دارد خبر معتبری که به
ایشان واصل شد مستفیض بود یا شخص ثقهای از طریق
ثقات برای ایشان نقل کرده است لذا اصالة الحس در نقل اجماع امثال
شیخ طوسی جاری میشود[4].
این
کلام تمام نیست زیرا اولا: احتمال این که یک نص معتبر
وجود داشته باشد و شیخ طوسی رحمه الله آن را در هیچکدام از کتب
خود بیان نکرده باشد و در همین مورد نیز که میخواهد نقل
کند خود خبر را نقل نکند بلکه ادعا کند که بر این مطلب اجماع فرقه است،
بسیار بعید است و لااقل این ادعای اجماع ظهور در وجود نص
معتبر ندارد. ثانیا: اگر شیخ طوسی رحمه الله به صورت صریح
میگفت که نص معتبر وجود دارد نیز از ایشان پذیرفته
نمیشد زیرا بناء عقلاء بر تصدیق خبر یک ثقه که میدانند
با واسطه نقل میکند ولی نمیدانند واسطه ثقه است یا خیر
و فقط این ثقه وثوق به صدور پیدا کرده است، نیست زیرا
ممکن است واسطهی ایشان افراد غیر ثقه یا چیز
دیگری باشد که ایشان از آن وثوق پیدا کرده است ولی
ما از آن وثوق پیدا نمیکنیم.
بررسی
اجماع تشرفی
صاحب
کفایه رحمه الله فرمودهاند: احتمال دارد بعضی اوحدی از علماء
که ادعای اجماع کردند مشرف به محضر امام عج شدند و از ایشان حکم را
گرفتند ولی چون نمیتوانست بگوید «من این حکم را از امام
عج اخذ کردم» ادعای اجماع بر این مطلب کردند[5].
این
احتمال که شخصی امام عج را رؤیت کند و از ایشان حکم را اخذ کنند
و بعد همان حکم را به اسم اجماع نقل کند، موهوم است و بر فرض که چنین
احتمالی وجود داشته باشد ادعای اجماع ظهوری در این مطلب
ندارد.
بررسی
امکان رؤیت امام عج در زمان غیبت
مرحوم
خویی فرمودهاند: ادعای رؤیت در زمان غیبت مسموع
نیست و ادعای رؤیت از کسی نباید پذیرفته شود چه
ایشان بالمطابقه این مطلب را ادعا کند و چه بالالتزام
یعنی به اسم اجماع چنین مطلبی را ادعا کنند[6]. ظاهرا
مستند این مطلب، روایت «حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ
أَحْمَدَ الْمُكَتِّبُ قَالَ: كُنْتُ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ –یعنی
بغداد- فِي السَّنَةِ الَّتِي تُوُفِّيَ فِيهَا الشَّيْخُ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ
السَّمُرِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَيَّامٍ
فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِيعاً نُسْخَتُهُ- بسم الله الرحمن الرحيم- يَا
عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ
فَإِنَّكَ مَيِّتٌ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ
لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ
الْغَيْبَةُ الثَّانِيَةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ
جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ
الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ أَلَا
فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ
فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ- قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا التَّوْقِيعَ وَ خَرَجْنَا مِنْ
عِنْدِهِ فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ السَّادِسُ عُدْنَا إِلَيْهِ وَ هُوَ يَجُودُ
بِنَفْسِهِ فَقِيلَ لَهُ مَنْ وَصِيُّكَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ
هُوَ بَالِغُهُ وَ مَضَى رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَهَذَا آخِرُ كَلَامٍ سُمِعَ
مِنْهُ.»[7] است.
سند
این روایت ضعیف است زیرا الحسن بن احمد المکتب توثیق
ندارد مگر این که وثوق به متن پیدا شود که این بعید
نیست. ولی مهم این است که ما یقین داریم به
این که «فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ
الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ» مصلحت در جعل آن بوده است یعنی
باید اصل، بر کذب مدعی مشاهده گذاشته شود تا سوء استفاده نشود و الا
تواتر اجمالی بر تشرف بعضی از بزرگان خدمت امام عج وجود دارد. مثل
قضیهی اسماعیل هرقلی که صاحب کشف الغمة که از اعاظم
شیعه است آن را مستقیم نقل میکند و اسماعیل هرقلی
امام عج را نیز شناختند نه این که گفته شود مراد این است که
امام عج را دیدند ولی
ایشان را نشناختند. داستان حاج علی بغدادی که از اخیار
تجار شیعه بوده است، قطعی است و ایشان این قضیه را
هم برای مرحوم نایینی و هم برای میرزا حسن
نوری نقل کرده است و شهید صدر رحمه الله نیز چون اسم جد
مادری ایشان یعنی آل یاسین در آن است
فرمودند: این مطلب در خاندان ما مسلم است. خود مرحوم خویی قضیهی
آقا شیخ محمد کوفی را نقل کردند و هم مرحوم تبریزی در درس
این قضیه را از ایشان نقل کردند و هم به خط ایشان وجود
دارد. «جناب مستطاب مرحوم مبرور جنت مكان خلد آشيان آقاي شيخ محمد شوشترى كه قبلا
ساكن نجف وبعداً سالها ساكن كوفه شد –لذا به ایشان کوفی
میگفتند- شخصا وبدون واسطه براى اينجانب چنين نقل نمودند كه بنا گذاشتم يكى
از شبهاي قدر ماه مبارك رمضان را نوزدهم يا بيست ويكم (ترديد از بنده است) به مسجد
كوفه مشرف شده ودر آنجا إحياء نمايم، بدين قصد از نجف حركت به سمت كوفه نمودم، چون
هوا گرم بود قبل از دخول مسجد به سمت نهر حميديه كه قدري بالاتر از مسجد بود رفته
وجهت رفع گرما قدري آب به خود زده وبعداً وارد مسجد شده رأسا به محراب حضرت امير
مشرف و پس از اذان مغرب نماز خوانده و پس از نماز جهت افطار حركت كردم، قبلا به
ذهنم خطور كرده بود كه چقدر خوب است چشمم به جمال حضرت ولی عصر (عجل الله
تعالی فرجه) منور شود وتسلیت بگویم، همین که از محراب
مذکور قدری دور شدم دو نفر را در یکی از ایوانهای
مسجد که یکی دراز کشیده ودیگری نشسته بود
دیدم شخص نشسته مرا صدا کرده وگفت شیخ محمد کجا می روی؟
تعجب کردم اسم مرا از کجا می داند، جواب دادم: می خواهم بروم
جائی افطار کنم، وافطار من آن شب نان و خیار چنبر بود، گفت همین
جا بنشین وافطار کن، من هم نشستم ومشغول افطار شدم، آن شخص شروع به سؤال از
آقایان موجود نجف نمود وحال يک به یک را سؤال نمود تا تمام شدند، من
تعجب از کثرت اطلاع او نمودم، که باز از حال مرحوم آقا سید ابو الحسن
اصفهانی "ره" نمود، در آن وقت ایشان یکی از
طلاب علمی بودند، وچندان نمی شناختم، ولی از ترس اینکه
مبادا بخواهند حال فرد فرد طلاب را بپرسد گفتم همه خوبند، در این وقت
شخصی که دراز کشیده بود چیزی به او گفت که من
نفهمیدم، لذا او ساکت شد وبنده شروع به سؤال نمودم گفتم اینکه
خوابیده که است؟، جواب گفتند: ایشان آقای عالم اند، (عالَم بفتح
لام) عربهای عوام به ملا می گویند، ولی نظر به
اینکه صحبت ما فارسی بود توضیح خواسته، پرسیدم:
آقای عالِمند یا آقای عالَمند، گفت: آقای عالَمند، تعجب
کرده و از این حرف خوشم نیامده و در دل گفتم چقدر مبالغه می
کند، این لقب سزاوار حضرت ولی عصر است نه کس دیگر،
-وایشان هنگام نقل این قصه زار زار گریه می کردند- در
این اثنا شخص نشسته گفت: برای شیخ محمد آب بیاورید،
ناگهان دیدم شخصی حاضر و آماده جام آبی به دست داشت، من گفتم
تشنه نیستم وآب را رد کردم، پس از صرف افطار به جای خود برگشتم که
دوباره نماز بخوانم ومشغول اعمال شوم، ناگهان احساس کسالت کرده و سر خود را
بدیوار تکیه دادم و خوابم برد، وقتی چشمم باز شد دیدم هوا
بی اندازه روشن است که من درز آجرهای دیوار مقابل را به خوبی
می دیدم، یقین کردم صبح شده، بسیار افسوس خوردم که
آمده بودم شب را به عبادت احیا نمایم، خواب برده است، در این
اثنا دیدم که آن شخص خوابیده وجمعی از علما مشغول نماز جماعت
وخودش امام آنها بود ونمازشان تمام شده ومشغول تعقیب هستند، گفتم:
اینها نماز صبح را خوانده اند ومشغول تعقیب اند وشخص نشسته نیز
جزء مأمومین بود، از امام سؤال شد که این جوان را همراه خود
ببریم؟، جواب داد: نه، ایشان باید سه امتحان بدهد و برای
هر امتحانی وقتی معین کردند که وقت آخرین امتحان مصادف با
سن شصت سالگی احقر می شد، چون دیدم قریب است نماز صبح قضا
شود از جا بلند شده، رفتم وضو گرفته وبه مسجد برگشتم، دیدم هوا بی
اندازه تاریک است و اثری از آن اشخاص نیست بی نهایت
تعجب کردم و معلوم شد که هنوز اول شب است وخواب من چندان نبوده و دانستم که آن آقا
حضرت ولی عصر بوده ونمازی که می خواندند، نماز عشا بوده»[8] –وسمعت
من بعض الخطباء المعاصرين أنه قال كان الشيخ محمد الكوفي يزور والدي بالنجف احيانا
فسأله والدي ماذا صارت الامتحانات الثلاثة، فقال اني لم انجح منها.»
یکی از افراد ثقه فرمودند: آشیخ محمد کوفی به
حجره پدر ما میآمد. پدرم از ایشان سوال کردند که آن سه امتحان چه شد؟
ایشان در جواب گفتند: هیچ، رد شدیم.»
نمونهای
دیگر: مرحوم حاج آقا رضای صدر خیلی دیر باور بود به
ایشان گفتند «کسی را سراغ دارید که امام عج را ملاقات کرده
باشند» ایشان در جواب فرمودند: «یک نفر سراغ دارم ولی او
نیز دروغ میگوید.» آیت الله زنجانی حفظه الله
نیز دیر باور هستند ولی هر دو این داستان را
تایید میکنند: «در حدود سال 1345 (ق) جهات ديني در جامعه رو به
ضعف مي رفت چون رضاخان روی کار آمده بود، سید حسین –حائری
برادرزاده مرحوم سید محمد فشارکی از علمایی بود که از نجف
به کرمانشاه آمد و بعد از مدتی در مشهد ساکن شدند- می گفت: من به
دلیل اینکه جهات دینی ضعف بیدا کرده بود
تصمیم گرفتم بر شعائر دینی خیلی تأکید کنم و در
عمل خیلی به آن اهتمام داشته باشم، در کرمانشاه روضهای بر پا
کردم که از اول طلوع فجر تا دو بعد از ظهر ادامه داشت و در تمام این مدت من
سر پا بودم واز مردم پذیرائی می کردم وهمه مردم شهر در روضه
شرکت می کردند، در طول این مدت سی تا منبری منبر می
رفتند … خلاصه مجلس سنگینی بود ودلم می خواست بدانم آیا
این مجلس مورد قبول است یا نه؟ یک وقت سیدی به منزل
ما آمد، نمی دانم اهل رشت بود یا جای دیگر، پس از
مدتی یکی از علماء عراق به منزل ما آمد، وقتی آن
سید را دید، گفت این سید عجیبی است او را
می شناسی؟ گفتم: نه، گفت: آدم عجیبی است این شخص از
مرتاضین است ودر یکی از محلات نجف کاسبی دارد وهر چند وقت
مدتی غائب میشود وهر چه این طرف وآن طرف، کربلا، نجف،
کاظمین و.. دنبالش میگردند پیدایش نمیکنند، پس از
مدتی –مثلا سه ماه- معلوم میشود در یکی از حجره های
مسجد کوفه مختفی شده وموهای سر وصورتش بلند شده ومشغول ریاضت
بوده است، خلاصه، چنین آدمی است، آدم معمولی نیست.
یک
وقت سید حسین از او می پرسد که میخواهم ببینم
این روضه مورد قبول است یا خیر، اول او زیر بار نمیرفت
که من اهل این مراحلم، ولی سر انجام آن سید مجبور میشود
که اعتراف کند من دوازده سال ریاضت کشیدهام وکمتر از دوازده سال
ریاضت فائده معتنا به ندارد وکسی که میخواهد به جائی
برسد باید این مقدار ریاضت بکشد، سید حسین می
گوید شما سؤال کنید ببینید که این جلسه آیا
مورد قبول حضرت حجت (علیه السلام) است یا نه؟ آن سید میگوید:
یک اتاقی به من بدهید که هیچ گرد وخاک نداشته باشد
وحصیر باشد وخصوصیاتی را برای آن ذکر میکند، میخواهم
عملیاتی را انجام بدهم، آن اتاق را در اختیارش میگذارند،
آن عمل را انجام میدهد…ومی گوید که بله، مورد قبول است وخود
حضرت حجت (علیه السلام) هم روز نهم در مجلس شرکت می کنند.
سید
حسین می گوید: خیر الاحسان بالاتمام، شما دقیق سؤال
کنید در چه روزی و در چه ساعتی حضرت تشریف میآورند…آن
سید پس از عمل میگوید روز تاسوعا وعلائمی در آن روز حاصل
میشود: یکی اینکه در روز تاسوعا رسم این است که
روضه حضرت ابو الفضل را میخوانند ولی آن روز استثناءً در منزل شما
همگی متوسل به حضرت ولی عصر (علیه السلام) میشوند وآن
روز روضه حضرت ابو الفضل (علیه السلام) نیست، این اولین
علامت غیر عادی است که واقع میشود، دوم اینکه اشرف
الواعظین که واعظ منبر آخر است هیچ کجا منبر نمیرود جز منزل
شما، آن هم اول وقت نه آخر وقت، وجای دیگر هم منبر نمیرود، سوم
اینکه شما کنار فلان چاه که نزدیک منزل شماست برای پذیرائی
از اشخاص ایستادهاید وقتی که حضرت تشریف میآورند
لرزه ای در بدن شما حاصل میشود وحضرت از آن بیرونی که
منبری ها نشسته اند وارد میشود با چند نفر از اصحاب تشریف
میآورند، ودیگر اینکه از همان ورودی خارج میشوند،
سید حسین میگوید: روز تاسوعا شد، معمولا تا جمعیت
کم کم بیایند، چای میدهند ویک مسألهگو یا
مداح بالای منبر میرود، ناگهان در زده شد واشرف الواعظین آمد
وگفت: سینه ام خسته بود دیدم اگر بخواهم امروز ادامه بدهم عاشورا
نمیتوانم مجلس را اداره کنم بنا گذاشتم امروز را استراحت بکنم تا روز
عاشورا بتوانم ، گفتم تیمنا وتبرکا اینجا بیایم
وتوسلی داشته باشم، لذا اول وقت آمدم، اشرف الواعظین بالای منبر
رفت، مدتی بالای منبر سکوت کرد، بعد خطاب به حضرت ولی عصر
(علیه السلام) گفت: ای گمشده بیابانها کجائی؟ این
را با حال خیلی مخصوصی گفت و در جلسه انقلابی حاصل شد،
منبری بعدی که آمد همین حرف را دنبال کرد، منبری
بعدی هم همین طور، منبری چهارم و…تا آخر همگی توسل به
حضرت ولی عصر (علیه السلام) بیدا کردند وکسی به حضرت ابو
الفضل متوسل نشد.
در آن ساعت مقرر دفعة دیدم که
حالت لرزه در من
حاصل شد، متوجه شدم ببینم که آن سید کجا نشسته است؟ دیدم سر به زیر نشسته است، سراغش رفتم وگفتم حضرت کجا تشریف دارند؟ –این را آقای صدر گفت– آن سید بدون بلند کردن سرش گفت نزدیک منبر چند نفر نشسته اند وکمرچین ولباس آنها شبیه به
لباس کردها آنجاست، یکی از آنها خود حضرت است، سید حسین گفت: من رفتم به
طرف آن حضرت، به
حضرت سلام کردم وگفتم خیلی لطف وعنایت کردید وامثال اینها، ولی کل صورت را
نمی دید، گفتم چائی بیاوریم؟ فرمودند: صرف شده، نمی خواهد، شما بروید وجلو در از اشخاص پذیرائی کنید، میگفت: برگشتم، بعد برگشتم دیدم کسی نیست، آن سید گفته بود که از همان راه ورودی خارج میشوند که داخل شده بودند[9].
این
داستان را امثال آیت الله زنجانی حفظه الله و آقای صدر رحمه
الله بیان کردند که سخت گیر هستند به نحوی که در این نقلهایی
که در بین عوام مطرح است، تشکیک میکنند.
بنابراین
مراد این روایت این است که اصل بر تکذیب و عدم قبول است
ولی این تشرقات قطعی است البته خداوند متعال به ما توفیق
نداده است و لیاقت آن را هم نداریم و توقع نیز نداریم
ولی نمیتوان آن را انکار کرد انشاءالله
خدا از دعای خیر حضرت ما را محروم نکند.
[1] إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد؛ ج2، ص: 48: (و احتمال) عدمه لإمكان استلزامه الضرر بأن يحيط بمال الراهن و الضرر منفي بالحديث المتواتر (ضعيف) و لا وجه له عندي
[2] نهایة الدرایة
(طبع جدید)، اصفهانی، محمد حسین، ج3، ص190-191.
[3] بحوث فی علم الاصول، صدر، محمد باقر، ج4، ص319.
[4] مصباح الاصول (طبع مؤسسة
احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1،
ص159-160.
[5] کفایة الاصول (طبع آل
البیت)، آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، ص291.
[6] مصباح الاصول (طبع مؤسسة
احیاء آثار السید الخوئی)، خوئی، ابوالقاسم، ج1، ص159.
[7] کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص516؛ الغیبة، طوسی، محمد بن حسن، ص395.
[8] جرعهای از دریا، زنجانی، سید موسی شبیری، ج2، ص537.
[9] همان، ج1، ص555؛ العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان، نهاوندی، علی اکبر، ج2، ص472.