حجیت ظهور، جلسه: 11
جلسه 80-635
شنبه – 07/11/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث راجع به حجیت ظهورات قرآن کریم بود که اشکال شده بود عمل به این ظهورات چون اتباع محکمات قرآن نیست برای اینکه نص نیست پس مصداق اتباع متشابه قرآن است و قرآن هم از اتباع متشابهاتش نهی کرده، فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه. حتی اگر شک کنیم که آیا اتباع ظهورات قرآن مصداق اتباع متشابه هست یا نیست احراز نمیکنیم امضای سیره عقلاء را بر حجیت ظهور در مورد قرآن کریم.
مشهور جواب دادند که متشابه یعنی مجمل، آن کلامی که دو احتمال شبیه به هم دارد، ظاهر داخل در محکمات هست.
ولی انصافا این بعید است. حالا یک ظهوری است که فی علم الله مطابق با واقع نیست، این جزء محکمات است؟ که از آن تعبیر میکنند هنام الکتاب. این خیلی بعید است.
در المیزان و بحوث گفتند اصلا اینکه ما بگوییم ظاهر داخل در محکمات هست و متشابهات یعنی مجملات درست نیست، اصلا ما در قرآن مجملی نداریم، همه قرآن و تمام آیات قرآن مبینات هستند نه مجملات.
بعد گفتند که مقصود از متشابه آن کلام ظاهری است که متشابه المصداق است یعنی یک مصداق خفی دارد که او مقصود از این کلام متشابه است، و یک مصداق جلی دارد که به ذهن عرف میرسد او غلطانداز است. مثل کلم الله موسی تکلیما، سخنگفتن یک مفهوم مبینی است، اما یک مصداق جلی دارد و آن تکلم با لسان هست، یک مصداق خفی دارد که خلق کلام است و لو در درخت.
کسانی که در دلشان زیغ و کجی بود میآمدند کلم الله موسی تکلیما را میگرفتند اتباع میکردند به غرض فتنهگری و برخی از اینها هم برای اینکه به مصداق آن برسند منتها میرفتند مصداق جلی، گفتند تأویل به معنای حمل کلام بر خلاف ظاهرش یک اصطلاح مستحدث است، تأویل یعنی ارجاع به مصداق، ارجاع به اصل، از أوْل میآید، تأویل یعنی ارجاع به مصداق کلام، این کلام وقتی یک مصداق جلی داشت و یک مصدق خفی، افرادی که اهل زیغ هستند میروند سراغ تأویل این کلام در مصداق جلیاش که عامهپسند است در حالی که باید بروند سراغ مصداق خفیاش.
پس تأویل یعنی اینکه ما یک کلامی داریم که مصداقا متشابه است نه مفهوما؛ مصداق حقیقیاش خفی است، نیاز به تأویل دارد، یعنی نیاز دارد ما ارجاع بدهیم این کلام را به آن مصداق خفی داشت و لکن اهل زیغ میآیند آن را ارجاع میدهند به همان مصداق جلی و عامهپسند و مردم را دچار گمراهی میکنند و میگویند خدا هم جسمی است مثل سایر اجسام سخن میگوید چشم دارد گوش دارد و هکذا.
البته در المیزان جلد 3 صفحه 53 یک اختلافی با بحوث دارد؛ در بحوث گفته است و به حق هم گفته است که تأویل مختص متشابه است، محکم در قرآن تأویل ندارد، ولی در المیزان جلد 3 گفتهاند جمیع قرآن تأویل دارند چه محکمات آن چه متشابهات آن. و لذا در قرآن تعبیر که میکند تأویل، تأویل را اضافه میکند به قرآن، و ما کان هذا القرآن ان یفتری تا میرسد به اینجا که بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله، هنوز تأویل قرآن را نشیدند اینها تکذیب میکنند قرآن را. بله آیه و ما یعلم تأویله الا الله در ذیل و أخر متشابهات ظاهرش این است که بر میگردد ضمیرش به متشابهات، الذین فی قلوبهم زیغ یتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله یعنی تأویل ما تشابه منه و لکن اینکه مفهوم ندارد نمیگوید که محکمات تأویل ندارند.
بعد ایشان میگویند تأویل قرآن چه محکماتش چه متشابهاتش آن حقیقت عینیهای است که در عالم واقع و متن واقع هست و قرآن مثال اوست. بعد ایشان تشبیه میکنند میگویند ببینید مولا که به خادمش میگوید اسقنی ماءا این تأویل دارد، تأویل دارد یعنی یک حقیقیت عینیهای هست که این اسقنی ماءا نماد و مثال اوست آن حقیقت عینیه اقتضای طبع انسان است نسبت به حب ذات، آن حب ذات تأویل اسقنی ماءا است، حب ذات یک حقیقت عینیه است او اقتضا میکند هنگام عطش مولا رفع عطش بکند و بگوید اسقنی ماءا. قرآن هم یک کلامی است که چه محکمش چه متشابهش تأویل دارد یعنی یک حقیقت عینیهای ورای آن هست.
و لذا میبینید قرآن فرموده است انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فیام الکتاب لدینا لعلی حکیم، یا بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ، انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون، آن قرآن حقیقی است، آن که تأویل این قرآن کتبی هست، آن قرآن حقیقی را ما در لوح محفوظ قرار دادیم، آن قرآن حقیقی است که جز پاکشدگان هیچکس دسترسی به آن ندارد.
انصاف این است که این مطلب برای ما قابل فهم نیست. اینکه ما بگوییم هم محکم هم متشابه تأویل دارد، آقا! شما متشابه را گفتید هیچ فرقی با محکم از حیث مفهوم و معنا ندارد، فقط فرقش این است که متشابه متشابه مصداقی است، اگر بنا باشد محکم هم تأویل داشته باشد خب آن تأویلش برای ما که روشن نیست، آن هم نامعلوم است برای ما، خود شما گفتید لایمسه الا المطهرون، پس فرق محکم ب متشابه چه شد؟ از نظر مفهوم و معنا که هر دو واضح هستند و هر دو یک مصداقی دارند که قابل دسترسی برای ما نیست، راجع به متشابهش که میگویید لایعلم تأویله الا الله، راسخون فی العلم هم، و الراسخون فی العلم یقولون کل من عند ربنا، آنها هم تأویل متشابهات نزدشان نیست، اینجور معنا میکنید شما، بر خلاف روایت صحیحه که تصریح میکند راجع به همین آیه الراسخون فی العلم میفرماید نحن الراسخون فی العلم، شما میفرمایید الراسخون فی العلم جمله مستأنفه است، و ما یعلم تأویله الا الله تأویل متشابه را فقط خدا میداند، و الراسخون فی العلم یقولون کل من عند ربنا، خب آقا! پس مصداق حقیقی متشابه را فقط خدا میداند یا فوقش طبق این روایت صحیحه راسخون فی العلم هم میدانند خب محکمات هم که همینطور شد، محکمات هم با متشابهات از جهت مفهوم واضح بود از جهت مصداق فرض این است که لایمسه الا المطهرون، آن تأویل قرآن حقیقت عینیهای است که غیر از مطهرون کسی دیگر بر آن اطلاع ندارد، پس فرق محکم و متشابه چه شد. و لذا انصاف این است که ظاهر این آیه این است که تأویل مختص متشابه است.
تأویل اصلا به معنای ارجاع به مصداق یک مطلبی است که در بحوث و المیزان گفتند، هیچ عرفی با این مساعدت نمیکند. عرض کردم و جاء رجل من اقصی المدینة یسعی در روایات تفسیر شده که این رجل چه کسی بود، بگوییم این جاء رجل متشابه مصداقی است نیاز به تأویل دارد؟ تأویل یعنی بیان واقع شیء که ظاهر آن نیست، بیان واقع الشیء الذی لایکون ظاهرا منه، تأویل کلام یعنی بیان مراد واقعی کلام که روشن نیست، و کلام مآلش به آن است. و لذا حضرت خضر به حضرت موسی گفت ذلک تأویل ما لم تستطع علیه صبرا، تأویل آن کاری که کردم و تو نفهمیدم این است که الان میگویم. اصلا تأویل یک کار بود. حضرت خضر سوار کشتی شد، کشتی را سوراخ کرد.
[سؤال: … جواب:] مصداق همین بود که حضرت موسی اعتراض کرد چرا این کار را میکنی؟
بعد رسیدند به آن جزیره یا رسیدند به آن روستا، زد یک نوجوانی را کشت، حضرت موسی گفت این چه کارهایی است که میکنی، این چه کار زشتی است که میکنی، اهالی روستا هم راهشان ندادند، اینها اطلاع نداشتند که حضرت خضر آدم کشته و الا ممکن بود بگیرند مجازات کنند، ولی همینجوری مهمانگریز بودند، راه ندادند، حضرت موسی دید که حضرت خضر دارد دیواری را تعمیر میکند، گفت لااقل یک مزدی میگرفتی پول ناهار و شاممان در بیاید، حضرت خضر گفت دیگر من با تو همسفر نمیشوم، هذا فراق بینی و بینک. بعد حضرت خضر شروع کرد توضیح دادن، فاما السفینة فکانت لمساکین یعملون فی البحر فاردت ان اعیبها و کان وراءهم ملک یأخذ کل سفینة غصبا. بعد آخر فرمود ذلک تأویل ما لم تستطع علیه صبرا. تأویل یعنی مآل این کاری که کردیم.
یا تأویل خواب چیست؟ تأویل خواب ارجاع به مصداق است؟ نه، خوابی است متشابه است، توضیح میدهد بیان واقعی میکند که روشن نیست، ذلک تأویل رؤیای من قبل.
تأویل به این معنا که حمل کنیم کلام را بر خلاف ظاهرش این اصطلاح مستحدث است، اما تأویل به این معنا که بیان مراد از کلام غیر مبین بکنیم یا بیان واقع غیر مبین از یک شیء بکنیم این هم در کتاب هست هم در سنت است هم یک استعمال رایج است. متشابه نیاز به تأویل دارد یعنی یک مفهومی است که بیان واقع آن چون آشکار نیست برای مردم نامش تأویل است. پس تأویل به نظر ما یعنی بیان واقع شیء که آشکار و واضح نیست. کلام متشابه که به نظر ما یعنی کلامی که مراد واقعی از آن ظاهر نیست، حال یا مجمل است که در آن اتباع به کار نمیرود، همانطور که در بحوث گفت یا مشعر است به معنای خلاف واقع یا حتی ظاهر است در معنای خلاف واقع، به این میگویند متشابه. متشابه آنی است که مراد واقعی متکلم از آن ظاهر نیست حالا یا مجمل است یا بالاتر، مشعر به معنای خلاف واقع است، یا از این هم بالاتر، ظاهر است در معنای خلاف واقع، به همه اینها میگویند متشابه.
[سؤال: … جواب:] چون خدا میداند که مرادش طبق این ظاهر نیست. پس میشود از نظر خدا این کلام ظاهر در غیر مراد خدا متشابه.
و اشکال اهل زیغ این بود که اولا شما اتباع متشابه که میکنید جایی که ظهور ندارد در یک معنا و صرفا مشعر است چرا به صرف اشعار دنبال یک خطاب میروید، اگر هم ظاهر است در یک معنایی ولی مراد واقعی خدا نیست، چرا بدون تأمل بدون فحص از قرائن منفصله و بدون تأمل در قرائن متصله عقلیه جمود بر لفظ میکنید؟ شما بین دو گروه هستید: یا دنبال فتنهگری هستید، ابتغاءالفتنة، یا دنبال تأویل هستید، اشکال ندارد، دنبال تأویل باشید اما فحص را کامل کنید بعد دنبال تأویل باشید، دنبال تأویل ناقص نباشید بدون رجوع به محکمات که قرائن منفصله هستند بدون رجوع به قرائن عقلیه همینجوری میگویید ظاهر کلم الله موسی تکلیما، و جاء ربک، ان الله سمیع بصیر این است که خدا جسم است و لذا میشوید جزء مجسمه. مشکل اهل زیغ این بود، آن متشابهی که مجمل است هیچ مشعر نیست به یک معنا که او هم متشابه است اما او اتباعپذیر نیست، دنبالهروی معنا ندارد در آن اما آن متشابهی که مشعر است به معنای خلاف واقع و یا حتی ظاهر است در معنای خلاف واقع، اهل زیغ میروند سراغ آن برای گمراه کردن واقع یا واقعا عدهای هستند دنبال کشف حقیقت هستند و لکن قصور یا تقصیر دارند بدون توجه به قرائن متصله عقلیه یا قرائن منفصله میخواهند از جمود بر لفظ مطلبی را بفهمند. این مشکل اهل زیغ است.
اما اینکه در بحوث و المیزان گفتند ما در قرآن آیه مجملی نداریم، واقعا عجیب است. فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا، کی میفهمد معنای این آیه را؟ خدا بر کوه تجلی کرد یعنی چه؟ اگر عارف هستید خدا بر همه چیز تجلی کرده است اصلا خدا مثل مومی است که به اشکال مختلف هست و این اشکال مختلف مخلوقات خدا هستند که التزام به لوازم آن دیگر قابل گفتن نیست. و اگر عارف نیستی تجلی در کوه یعنی چه؟ ما نمیفهمیم. خود المیزان، انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر میگوید در روایات بین الفریقین انحر معنا شده کهای ارفع یدیک حالة تکبیرة الاحرام، آیا ظاهر انحر این است؟ بعد میگویند و قیل فصل لربک فی یوم عید الاضحی و انحر بدنة. چه جور شما میفرمایید تمام آیات قرآن واضح هستند؟
یا این استدلالهایی که میشود که تبیانا لکل شیء، هدی للناس، آقا! تبیان لکل شیء به این معنا هست که همه چیز را از قرآن میفهمیم؟ واقعا اینطور است؟ ما تمام احکام را از قرآن میفهمیم؟ تمام حقایق را از قرآن میفهمیم؟ چرا چشم را بر حقیقت بستیم؟ بله خدا در قرآن فرمود هر چه را نمیدانید بروید سراغ پیامبر و اولی الامر، بروید سراغ اهل بیت آنها برای شما تبیین کنند، به این معنا تبیان لکل شیء است، راه را باز کرده، بگوییم: نه، قرآن ما را ارجاع ندهد به اهل بیت خودش بگوید، نخیر نمیخواهد بگوید و نگفته، آخه زور که نیست. شما تمام احکام را میخواهید از قرآن بفهمید، تمام حقایق را میخواهید از قرآن بفهمید خب اینکه میشود همان حسبنا کتاب الله.
این تفسیر القرآن بالقرآن را ما فی الجمله منکر نیستیم، انسان کمک بگیرد از آیات دیگر برای فهم برخی از آیات بسیار خوب است اما آیا واقعا کافی است؟ آیا فقط نقش اهل بیت این است که مثل استاد راهنما بیایند اگر شاگرد باهوش باشد یاد میگیرد که از خود قرآن در بیاورد؟ اهل بیت فقط نقش راهنما دارند؟ واقعیتش این است؟ آخه عرض میکنم تبیان لکل شیء اگر به این معناست که همه حقایق و احکام در قرآن بیان شده که در المیزان میگویند قرآن تبیان لکل شیء فلا یکون تبیانا لنفسه، بله تبیان لنفسه اما ارجاع داد به اهل بیت ارجاع داد به پیامبر، لتبین للناس ما نزل الیهم، و یا اهل بیت توضیح بدهند برای مردم، و انما یعرف القرآن من خوطب به.
اگر واقعا قرآن مبین است در کل و هیچ اجمالی در آن نیست پس چرا امیرالمؤمنین به ابن عباس فرمود لاتخاصهم بالقرآن، با خوارج که میروید مناظره میکنی قرآن را مطرح کند، فان القرآن حمال ذو وجوه تقول و یقولون و لکن خاصمهم بالسنة فانهم لایجدوا عنها محیصا.
[سؤال: … جواب:] بحث در این است که اگر بینات است… پس سنت هم همین است دیگر، اگر بنا باشد لجبازی کند هر چی بگویی لجبازی میکند چه فرق میکند سنت با قرآن؟ سنت هم بگویی، مگر نگفت یا عمار تقتلک الفئة الباغیة معاویه توجیه کرد گفت علی عمار را کشته، او فرستاده جنگ، ما مجبور شدیم بکشیم او را، دفاع واجب است، علی فرستاد او سبب قتلش شد، از این واضحتر که یا عمار تقتلک الفئة الباغیة ما داریم؟ آن را هم توجیه کردند. اگر بنا بر لجبازی و عناد باشد کلام صریح هم بگویی عناد میکند کلام ظاهر هم بگویی عناد میکند، سنت هم ظاهر بوده. … فعل پیامبر را هم توجیه میکند. مگر توجیه نمیکنند؟ مگر الان فرق باطله فعل پیامبر را توجیه نمیکنند، فعل صحابه را مستمسک قرار نمیدهند. … اشکال این است که قرآن متشابهات داشت خوارج میرفتند سراغ متشبهات قرآن، تو برو سنتی را بگو که سنت در رابطه با علی علیه السلام و با آن سخنان علی علیه السلام خیلی واضحتر است چون تطبیق شده بر خارج، یا علی ستقاتل بعدی الناکثین و القاسطین و المارقین. اینکه در قرآن نیست. و لذا در روایت داریم من بر تنزیل قتال کردم اما تو یا علی بر تأویل قتال میکنی یعنی در قرآن نیست.
این مطلبی است که به نظر ما میرسد. بله ما هم قبول داریم این آیه متشابهات دلالت بر نهی از عمل به ظهور قرآن نمیکند چون مراد از متشابه یا آن کلامی است که مشعر است به معنای خلاف واقع یا ظاهر است در معنای خلاف واقع و معنای ظاهر در خلاف واقع اتباعش مشکل ندارد، اهل زیغ که میروند سراغ او غرضشان یا ابتغای فتنه است یا ابتغای تاویلش است، اگر ابتغای تاویل اگر به این معناست که بخواهند مراد را از ظاهر کشف بکنند بدون مراجعه به قرائن منفصله که یکیش کلام اهل بیت است و همینطور بدون مراجعه به قرائن متصله اینها میشوند اهل زیغ، اما ما بعد از اینکه رجوع کردیم به اهل بیت خلاف این معنای ظاهر پیدا نکردیم، برویم سراغ عمل به این ظهور و از این ظهور کشف مراد بکنیم این آیه از آن نهی نمیکند.
پس متشابه نه متشابه مصداقی است که در بحوث و المیزان گفتند و نه خصوص کلام مجمل است که اتباع آن معنا ندارد بلکه متشابه میتواند آنی باشد که مشعر است یا ظاهر است در معنایی که مراد واقعی خدا نیست، و اتباع آن معنا دارد و علت اینکه میگویند متشابه چون حق واضح نیست و متشابه هست حق با باطل در آن. امیرالمؤمنین در روایت است که فرمود انما سمیت الشبهة شبهة لانها تشبه الحق، آیه متشابه آن آیهای است که ظاهرش یک امر باطلی است و لو مراد جدیاش حق است، اهل زیغ میروند سراغ آن معنای باطل، حالا یا ظاهر است یا مشعر است، باطل بودنش را از کجا میفهمیم؟ از قرائن منفصله یا قرائن متصله عقلیه و یا تعالیم اهل بیت.
و شاهد بر این مطلب این است که ما در روایات داریم که سنت هم محکم و متشابه دارد. سنت محکم و متشابه دارد پس بگوییم متشابه سنت هم یعنی ظاهر و فقط به نصوص سنت عمل کنیم؟ روایت سلیم بن قیس را نگاه کنید در کافی جلد 1 صفحه 62 راجع به احادیث پیامبر میگوید ان فی ایدی الناس حقا و باطلا و صدقا و کذبا و ناسخا و منسوخا و عاما و خاصا و محکما و متشابها فان امر النبی مثل القرآن، اگر بنا باشد متشابه شامل ظاهر بشود و ما حق نداریم به ظاهر عمل کنیم خب ظاهر حدیث هم همینجور میشود.
این در رابطه با این آیه شریفه، منه آیات محکمات و أخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله، برخی فتنهگری میخواهند بکنند و لو حق را میفهمند، بعضیها نادان هستند دنبال تأویل این متشابه میروند ولی به نحو ناقص، همان معنای باطل را که مشعر است کلام به آن یا ظاهر است در آن اخذ میکنند و میشوند فرقه ضاله، ولی بعد: و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم، عرض کردم، اشتباه است در المیزان که میگوید و الراسخون فی العلم جمله مستأنفه است، آقا! روایت صحیحه هست که فرمود نحن الراسخون فی العلم، راسخون فی العلم ما هستیم و شیعیان ما متعلمون هستند. صحیحه ایوب بن حر، کافی جلد 1 صفحه 529، عن ابی بصیر عن ابیعبدالله علیه السلام نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله. میشود و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم. اصلا تناسب راسخون در علم این است که عطف بشود به و ما یعلم تأویله الا الله، ادامهاش جمله مستأنفه است.
[سؤال: … جواب:] و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم، تمام شد، یقولون کل من عند الله. … یعنی همهاش از خداست و باید به نحو صحیح معنا کنیم و بپذیریم. … شما به روایت اشکال میکنید؟ روایت صحیحه است میگوید نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله.
حالا گفته شده بر فرض این آیه ظهورش این باشد که اتباع از ظهور نکنید در قرآن، خود این یک ظهور است، حالا غیر از اینکه تخصیص خورده در روایات گفتند باید به ظهور کلام عمل کنید در قرآن، روایاتی که ارجاع میدهد به ظهورات قرآن میشود مخصص این ظهور، علاوه بر این اگر یک ظهور قرآنی بگوید ظهور قرآنی معتبر نیست، خود این هم ظهور قرآنی است دیگر، و لذا آقایان گفتند یلزم من وجوده عدمه، مثل اینکه سید مرتضی خبرش واحد است بیاید بگوید خبر واحد معتبر نیست خب خودت خبر واحد هستی، یلزم از حجیت خبر سید مرتضی عدم حجیتش.
راجع به این یلزم من وجوده عدمه انشاءالله فردا یک بررسی مختصری میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.