حجیت ظن ج21
جلسه 61-616
چهارشنبه – 06/10/1402
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در جریان استصحاب عدم حجیت بود در مورد شک در حجیت یک اماره مثل شهرت برای اینکه اثبات کنیم اسناد مضمون شهرت به شارع حرام هست، شهرت بر حلیت شرب تتن اگر بود استصحاب کنیم عدم حجیت شهرت را برای اینکه اثبات کنیم حرام هست که بگوییم ان الله احل شرب التتن و یا میخواهیم اثبات کنیم حرام است بگوییم ان الله جعل الشهرة حجة، و همینطور اثبات کنیم استناد عملی به این شهرت در ارتکاب شرب تتن حرام هست یعنی معذر نیست. حالا آن بخش حرمت اسناد فعلا مطرح است.
صاحب کفایه بعد از اینکه فرمود کافی است در استصحاب که مستصحب خودش حکم شرعی باشد بعد فرمود بر فرض بگویید که مستصحب باید اثر شرعی داشته باشد، خودش حکم شرعی باشد کافی نیست، ما اینجا برای شما اثر شرعی بار میکنیم، ثابت میکنیم، چون ظنی که مشکوک الحجیة است این یک موضوع است برای حرمت اسناد، حرام است اسناد در مورد ظنی که مشکوک الحجیة است، شهرت که مشکوک الحجیة است اسناد مضمون آن به شارع حرام است، این یک حکم، این حکم بالوجدان ثابت است. اما حکم دیگری هم داریم: اسناد در مورد ظنی که حجت نیست، الظن الذی لیس بحجة، مثل شهرتی که حجت نیست، اسناد مضمون آن هم به شارع حرام هست. پس ما دو موضوع داریم برای حرمت: یک: اسناد مضمون یک اماره مشکوک الحجیة به شارع حرام است، دو: اسناد مضمون یک امارهای که حجت نیست به شارع حرام است.
استصحاب میآید الغا میکند شک در حجیت را، و آن حرمت اسنادی که رفته روی اماره مشکوک الحجیة از بین میرود، چون شارع گفت لاتنقض الیقین بالشک، آن حرمت اسناد که از بین رفت ما نسبت به حرمت اسناد شک میکنیم، چرا؟ برای اینکه فقط یک موضوع میماند برای حرمت اسناد و آن امارهای است که لیس بحجة، خب ما شک داریم این شهرت امارة لیس بحجة یا نه، استصحاب میگوید من میگویم بنا بگذارید که این شهرت امارة لیس بحجة به لحاظ آن اثر حرمت اسناد، مطلب تمام میشود.
انصافا این فرمایش بدون توجه به فقه بیان شده. خیالپردازی است، با عرض معذرت از بزرگان، آنی که در فقه ما داریم کذب حرام است، قول به غیر علم علی الله حرام است، این از نظر فقهی است، استصحاب اینکه این شهرت حجت نیست ثابت میکند که من مضمون آن را به خدا نسبت میدهم این کذب است؟ این را که ثابت نمیکند، آیا نفی میکند حرمت قول به غیر علم را؟ یعنی شارع بیاید به من بگوید استصحاب کن که این شهرت حجت نیست دیگر بعد از این من بگویم ان الله احل شرب التتن دیگر قول به غیر علم نیست؟ او را هم نمیگوید، پس دنبال چی هستید آقا؟
[سؤال: … جواب:] اولا کذب عنوان بسیط است نه عنوان مرکب. عنوان بسیط را ثابت نمیتوانیم بکنید با استصحاب. ثانیا: استصحاب اینکه شهرت حجت نیست مگر ثابت میکند که خبر شما که ان الله احل شرب التتن خبر مخالف واقع است؟ این را ثابت نمیکند.
اگر میگویید مقصود صاحب کفایه اخبار به حجیت شهرت است، میگوییم: جناب صاحب کفایه شما بعد از اینکه دلیل بر حجیت شهرت هم داشته باشیم اخبار از حجیت شهرت را حرام میدانید، دلیل معتبر داریم ظهور آیه فرض کنید این است که شهرت حجت است، باز هم میگویید حق نداری خبر بدهی از حجیت شهرت چون امارات قائم مقام قطع موضوعی در جواز اخبار نیستند، شما دیگه چرا؟ حالا صاحب کفایه میگوید کوتاه بیایید، اینقدر به من گیر ندهید، اصلا فرض کنید من این حرف را نزدم، خودتان بررسی کنید، میگوییم بسیار خوب، شما میفرمایید که ما یکی حرمت قول به غیر علم داریم، اصلا بگویید حرمت اسناد که موضوعش شک در حجیت اماره است، شک در حجیت شهرت این یک موضوع برای حرمت اسناد، کار به فقه نداشته باشید، موضوع دیگر حرمت اسناد و اخبار امارهای است که لیس بحجة، ببینیم کلام صاحب کفایه درست میشود؟ استصحاب میگوید اثر شک در حجیت شهرت را من نفی میکنم، آن حرمت اسنادی که موضوعش شک در حجیت شهرت است او را از بین میبرم، ولی آن حرمت اسنادی که اثر شهرتی است که لیس بحجة تعبدا برایتان اثبات میکنم، اینجور بگوییم، دیگر بحث فرافقهی شد، فرافقهی یعنی فراموشفقهی، یک حرمت اسناد هست موضوعش شک در حجیت شهرت است، کسی که شک دارد در حجیت شهرت بیاید بگوید الشهرة حجة این حرمت قول به غیر علم دارد، یک موضوعش هم برای حرمت اسناد شهرتی است که لیس بحجة، اگر شهرت حجت نباشد بگوید الشهرة حجة یک حرمت دیگری دارد از باب حرمت کذب. استصحاب عدم حجیت شهرت میآید آن حرمت اول را که موضوعش شک در حجیت است از بین میبرد البته مبتنی بر این است که استصحاب قائم مقام قطع موضوعی بشود، و الا ما که استصحاب را قائم مقام قطع موضوعی نمیدانیم اثر شک را از بین نمیبرد استصحاب، صاحب کفایه هم نظرش همین است در کفایه، بله در حاشیه رسائل با یک بیانی میگوید استصحاب اثر شک را از بین میبرد. اگر گفتیم استصحاب اثر شک را از بین میبرد آن حرمت اسناد که موضوعش شک در حجیت شهرت است از بین میرود. ما احتمال میدهیم که این شهرت واقعا حجت نباشد و به این خاطر حرمت اسناد ثابت باشد استصحاب میگوید تعبدا من به شما میگویم بله این شهرت حجیت ندارد و تعبدا این حرمت اسناد را که بگویید الشهرة حجة تعبدا من میگویم این حرام است.
میگوییم: یک وقت میخواهید بگوییم دو تا حرمت است، با همین تقریبی که ما کردیم برنامه این بود که دو تا حرمت فرض کنیم، این لازمهاش تعدد عقاب است، یعنی اگر استصحاب جاری نشود، من بیایم بگویم شهرت حجت است ولی واقعا شهرت حجت نباشد، دو تا عقاب دارم: هم قول به غیر علم کردم و حرام است، هم کذب مرتکب شدم و حرام است، ما البته جواب دادیم گفتیم این عرفی نیست تعدد عقاب، حرمت قول به غیر علم و لو حرمت نفسیه است، اگر هم راست گفته باشید باز مرتکب حرام شدی چون قول به غیر علم کردی ولی در حرمت کذب مندک میشود عقابا چون حرمت نفسیه است ولی ملاکش طریقی است، مثال میزدیم میگفتیم حفظ الفرج من الزنا واجب است، و لذا میبینند خلوت با اجنبیه نکن، حالا مشهور که میگویند مطلقا حرام است، ولی کسانی که مطلقا حرام نمیدانند میگویند عند خوف وقوع الزنا خلوت با اجنبیه حرام است، و لو خلوت با اجنبه میکند خوف وقوع در حرام دارد اما دستش را روی بخاری میگذارد دستش میسوزد تا از یاد حرام بیرون برود، مرتکب حرام نشد به لحاظ زنا، ولی میگویند چرا خلوت با اجنبیه کردی، اما حالا اینهایی که خلوت با اجنبیه میکنند زنا هم میکنند این دیگر به اوج خلاف رسید این دیگر دو تا عقاب ندارد، همهاش عقاب زنا است، چون آنی که گفت حفظ کن فرجت را از زنا برای این بود که به زنا نیفتد اینکه به زنا افتاد همان عقاب بر زنا میشود. یا مثلا در حفظ امانت، حفظ امانت واجب است، تضییع امانت حرام است، حالا افرادی که حفظ نمیکنن امانت را و امانت تلف میشود آنها عقابشان بیشتر است از این کسی که پایش را میزند به این ظرف امانتی از روی عصبانیت میشکند میگویند این امانت بود میگوید به جهنم که امانت بود او یک عقاب دارد ولی آنکه گذاشت رفت مغازه بغلی آمد دید دزد برده این امانت را بگوییم تو دو تا عقاب داری: یک: حفظ امانت نکردی، حفظ امانت واجب است، دو: تضییع امانت کردی، اتلاف کردی امانت را، اگر میآمدی میدیدی امانت سالم است باز آن عقاب ترک حفظ امانت را داشتی ولی حالا که میبینی امانت از بین رفت مستند به تو است دو تا عقاب داری، این عرفی نیست، ملاکها مندک میشود.
ولی من چیز دیگری میخواهم بگویم. میگویم مشکل تعدد عقاب را حل کردیم ملتزم میشویم عقاب در فرض اینکه قول به غیر علم مطابق باشد با کذب همان عقاب کذب است، اما بالاغیرتا ما از شما یک سؤالی میکنیم: اگر من استصحاب کنم که این شهرت حجت نیست، شما میگویید حرمت قول به غیر علم از بین میرود، چون انت عالم بالخلاف، موضوع حرمت قول به غیر علم را میگویید شک، تو دیگر شاک نیستی، استصحاب میگوید انت لست بشاک، واقعا هم شهرت حجت باشد، دروغ نگفتم که، واقعا شهرت حجت است پس دروغ نگفتم، استصحاب که میگوید حجت نیست او هم حرمت اسنادی که موضوعش شک در حجیت است او را هم از بین برد، پس من هیچ گناهی نکردم، آقا! زید در خانهاش است، من شک دارم که زید در خانه است یا نه میگویید قول به غیر علم حرام است حالا بنا بر اینکه قول به غیر علم بر غیر خدا هم حرام باشد، اما اگر اعتقاد داشتم زید در خانه نیست، گفتم زید در خانه است اعتقاد داشتم زید خانه نیست گفتم زید در خانه است بیایند روی من را ببوسند بگویند بارک الله بر تو، هیچ حرامی مرتکب نشدی، چرا؟ برای اینکه دروغ که نگفتی، گفتی زید در خانه است زید هم در خانه بود، قول به غیر علم هم که نکردی چون اعتقاد داشتی زید در خانه نیست، شک نداشتی که، اعتقاد داشتی زید در خانه نیست گفتی زید در خانه است فقط تجری کردی تجری هم که آقای سیستانی میگویند استحقاق عقاب ندارد امام هم میگویند استحقاق عقاب ندارد، آخه این عرفی است؟ حرمت قول به غیر علم یک فحوی دارد، چیزی که نمیدانی نگو اصلا فحوی هم به نظر ما نیست بلکه اطلاق دارد: و لو اطلاق داشته باشی به خلاف، کسی که شک دارد زید در خانه است یا نه نباید بگوید زید در خانه است آنی که اعتقاد دارد زید در خانه نیست آیا او میتواند بگوید زید در خانه است؟ آنچه را که گفتی عالم به او نبودی، حرمت قول به غیر علم یعنی آنچه را میگویی عالم به او باش، چیزی را که عالم به او نیستی نگو، اعم از اینکه شک داری یا علم به عدم داری، چه فرق میکند؟
[سؤال: … جواب:] فرض این است که این آقا دروغ نگفت، این آقا گفت زید در خانه است زید هم واقعا در خانه بود، اتفاقا امروز را تعطیل کرده بودند زید در خانه است، بگویند اینکه کذب را مرتکب نشده، کذب اخبار مخالف واقع است، قول به غیر علم هم که نداشت، چون قول به غیر علم انصراف دارد به فرض شک، اینکه شاک نبود، این عرفی است؟
حالا مانحنفیه که شاک وجدانی است فقط با استصحاب میگویید لیس بشاک ادعائا بل عالم بالعدم ادعائا. پس چون واقعا کذب نبود شما خبری که دادی با حال شک نبود پس هیچ عقابی متوجه شما نیست الا بناءا علی استحقاق العقاب علی التجری آن هم که بزرگانی قائل نیستند، اینها قابل گفتن است؟
این مطالب در صورتی بود که دو تا حرمت داشته باشیم: یکی حرمت قول به غیر علم یکی حرمت کذب، آخرین حرف ما این بود که استصحاب عدم حجیت شهرت اخبار از حجیت را از موضوع حرمت قول به غیر علم خارج نمیکند، استصحاب میگوید شهرت حجت نیست، استصحاب نمیگفت شهرت حجت نیست اگر میگفت الشهرة حجة قول به غیر علم بود، حالا استصحاب میگوید شهرت حجت نیست ما میگوییم دیگر حرمت قول به غیر علم برداشته شد چون تو عالم شدی اعتبارا به عدم حجیت، خب من عالم شدم اعتبارا به عدم حجیت ولی دارم خبر میدهم به حجیت، بگوییم حرمت برطرف شد چون شاک نیستی اعتبارا این اصلا قابل گفتن نیست.
آخرش شما بگویید که استصحاب عدم حجیت شهرت آن حرمت اخبار به غیر علم را از بین نمیبرد درست او بماند، آن حرمت بالوجدان میماند، استصحاب عدم حجیت شهرت حرمت ثانیه که به عنوان کذب هست را ثابت میکند، عیب ندارد، من حرفی ندارم، اگر واقعا بتواند استصحاب عدم حجیت شهرت ثابت بکند اخبار به حجیت کذبٌ محرم، آثار هم دارد: مبطل للصوم، کبیرة من الکبائر، بله من حرفی ندارم، مشکلی ندارم، این دیگر تحصیل حاصل هم نیست. منتها مشکل این است که استصحاب عدم حجیت شهرت همچون چیزی را ثابت نمیکند چون بخواهد بگوید تو اگر خبر بدهی از حجیت شهرت هذا کذب محرم این اصل مثبت است. این را ثابت نمیکند.
یک احتمال دیگر هم اینجا هست آن را هم بگوییم، بحث را تمام کنیم. و آن این است که کسی بگوید ما دو تا حرمت نداریم دو تا حرمت خلاف مرتکز فقهی است، یک حرمت داریم حرمت واحده برای اسناد موضوعش جامع بین دو چیز است: یک: اسناد بر اساس شهرتی که مشکوک الحجیة است اسناد بر اساس شهرتی که حجت نیست، جامع بین این دو اگر باشد حرام است اسناد، پس یک حرمت اسناد داریم نه مثل احتمال قبل که دو تا حرمت اسناد فرض میشد، یک حرمت اسناد، موضوعش جامع است بین این دو تا فرد که یک فرد عبارت از اینکه اسناد بر اساس شهرتی که مشکوک الحجیة است، فرد دو اسناد بر اساس شهرتی که حجت نیست. سؤال میکنیم میگوییم آن فرد اول شک متساوی الطرفین است یا نه، با آن بیانی که ما گفتیم شامل علم به عدم هم میشود، اگر میگویید شک متساوی الطرفین، مشکلی ندارد، استصحاب میآید آن شک متساوی الطرفین را یعنی شکی که شامل علم به عدم نشود او را بر میدارد چون اعتبار میکند تو عالم هستی به عدم بنا بر اینکه قائم مقام قطعی موضوعی بشود میگوید تو عالم هستی به عدم، پس آن فرد از جامع منتفی میشود، آن فرد اول که اسناد بر اساس شهرتی که مشکوک الحجیة است استصحاب میگوید این شهرت مشکوک الحجیة است معلوم عدم الحجیةاست او میرود، او که رفت دیگر علم به حرمت اسناد نداریم. چرا؟ برای اینکه آن فرد دوم از موضوع این است که اسناد بر اساس شهرتی که لیس بحجة، من چه میدانم این شهرت لیس بحجة، آن وقت دیگر شک میکنم در حرمت اسناد، استصحاب عدم حجیت میآید میگوید من منجز میکنم بر تو عدم حجیت این شهرت را بالتبع منجز میشود بر تو حرمت اسناد، میگویند دستت درد نکند، تا حالا ما قبل از شمای استصحاب عالم بودیم به حرمت اسناد چون فرد اول موضوع بود شهرت مشکوک الحجیة، خدمتی که شمای استصحاب به گنهکاران امت کردی هیچکس نکرد، آمدی آن موضوع وجدانی را از بین بردی دیگر ما عالم به حرمت اسناد نیستیم ولی فقط گفتی که من منجز هستم نسبت به عدم حجیت شهرت منجز هستم نسبت به حرمت اسناد بر اساس عدم حجیت شهرت، دیگر بستگی به شانستان دارد اگر واقعا شما که میگویید الشهرة حجة، واقعا اگر شهرت حجت باشد و منِ استصحاب خلاف واقع گفته باشم عقاب بر تجری را هم اگر خدا قبول نداشته باشد میبرند شما را به بهشت اگر منِ استصحاب نبود یک راست میبردند شما را به جهنم چون حرمت اسناد بر اساس آن فرد اول از موضوع وجدانی بود منِ استصحاب به گنهکاران امت خدمت کردم آمدم آن موضوع اول را الغا کردم گفتم شما شک در حجیت ندارید، ادعائا.
[سؤال: … جواب:] اگر کسی بگوید استصحاب قائم مقام قطع موضوعی میشود بر اساس استصحاب خبر دادن که همه جا است، استصحاب میکنید این دیوار سه متری نیست جایز میشود خبر بدهم این دیوار سه متری نیست، آنکه برای هر رطب و یابسی میشود استصحاب کرد و این اثر را بار کرد استصحاب میگوید این لباس شما هم لباس گرانقیمت نیست، لباس خوبی نیست پس خبر میدهم لباس آقا خوب نیست، اثر جواز اخبار، اینکه اثر همه جا میآید اینکه دعوا ندارد، بحث در این است که اثر حرمت اخبار بر خلاف استصحاب را ما بخواهیم مطرح کنیم، این استصحاب اثر جواز اخبار موافق استصحاب که این اثر ربطی به این بحث ندارد، در هر کس و ناکس این استصحاب را جاری کن اثرش هم جواز اخبار است. اینکه بحث ندارد.
اگر موضوع حرمت اسناد یک فردش شک در حجیت شهرت باشد، استصحاب هم قائم مقام قطع موضوعی بشود بگوید شک در حجیت نداری، پس این حرمت اخبار بر اساس شک در حجیت نیست، پس دیگر وجدانا حرمت اسناد نیست بعد میشود شک در حرمت اسناد که الشهرة حجة شک داریم حرام است یا نه چون شاید واقعا حجت نباشد و از باب کذب باشد، استصحاب میآید میگوید من هم میگویم الشهرة لیست بحجة، منجز میکنم حرمت اسناد را ولی شاید این تنجیز مطابق با واقع نباشد، شاید واقعا شهرت حجت باشد و شما اصلا حرامی مرتکب نشدی. بله این اثر استصحاب است، تحصیل حاصل هم نیست دیگر. ولی میگوییم: اصلا غیر از اینکه ما عرض کردیم حرمت اسناد که موضوعش شک در حجیت است یعنی عدم العلم بالحجیة مطلقا سواء کان شاکا بالحجیة او کان عالما بعدمها آخه معنا ندارد که حرمت قول به غیر علم منحصر باشد به شک، علم به خلاف هم اگر دارید حرام است اخبار، علم داری که زید در خانه نیست میگویید زید در خانه است درست هم بگویی کار حرامی کردی. و اصلا امر مستنکری است این حرف که استصحاب بیاید به گنهکاران خدمت کند، حرام قطعی را تبدیل کند به تنجز الحرمة، تجری. پس اگر میگویید حرمت اسناد حرمت واحده است، موضوعش جامع است، باید یک فردش بشود، شهرتی که علم به حجیت آن ندارید، حالا یا شک دارید یا علم به عدم حجیت دارید. این یک فرد، فرد دوم شهرتی که حجت نیست واقعا، اینجا استصحاب عدم حجیت چکار میخواهد بکند؟ حرمت اسناد که با آن فرد اول از موضوع بالوجدان ثابت است بعد از استصحاب هم ثابت است، چون بعد از استصحاب فوقش علم تعبدی به عدم حجیت پیدا میکنی، آن فرد اول عبارت است از حرمت اسناد بر اساس اینکه علم به حجیت نداری حالا شک داری یا علم تعبدی داری به عدم حجیت، این فرد اول از موضوع است، پس استصحاب علم وجدانی به حرمت را از بین نبرد. اینجاست که محقق نائینی میگوید تحصیل حاصل است، و آن حرمت اسناد بالوجدان است چکار میخواهی بکنی، میخواهی حرمت اسنادی که حاصل بالوجدان است را بگویی من استصحاب میکنم عدم حجیت آن فرد دوم از موضوع را، موضوع جامع است، آن فرد دوم از موضوع را برای شما استصحاب میکنم بگو انشاءالله حرمت اسناد است، میگوییم ما انشاءلله همیشه میگوییم از باب تیمن و تبرک ولی ما به حضرت عباس قسم میخوریم حرمت اسناد است شمای استصحاب میگویی بیا یک لطفی در حق شما کردم استصحاب کردم عدم حجیت را تا بتوانی بگویی انشاءالله حرمت اسناد است، میگوییم ما به حضرت عباس که هر کسی میترسد از غضبش قسم میخوریم به حضرت عباس حرمت اسناد است، هیچ ترس هم نداریم، تو آمدی میگویی استصحاب کن عدم حجیت را بگو انشاءالله حرمت اسناد است؟! این است معنای تحصیل حاصل بل من اردئ انحاء تحصیل الحاصل چون وجدان را با انشاءالله میخواهی جایگزین کنی.
من میگویم اصلا اینجور نکن آقای نائینی، تحصیل حاصل از باب لغویت است، هیچ اشکال ندارد که، خدا مالک آسمان و زمین هست یا نیست؟ مالک این مقدار سود کمی که تو کردی نیست؟ رفته یک پنجاه هزار تومان سود کرد در معامله این ملک تکوینی خدا نیست؟ لله مُلک السموات و الارض بالتبع لله مِلک السموات و الارض، خدا مالک است به هر معنا، تو خودت ملک تکوینی خدا هستی، این پنجاه هزار تومان پول تو جیبت ملک تکوینی خدا نیست؟ در عین حال میگوید و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه، یک پنجم این پنجاه هزار تومان ملک اعتباری خداست، همانی که ملک تکوینی خداست ملک اعتباری خدا هم هست چون اثر دارد، اینکه اشکال ندارد. اینجا اثر اصلا استصحاب نه اینکه لغو است، اصلا لاتنقض الیقین بالشک نمیآید، من شک ندارم من یقین دارم به حرمت اسناد، آخه به من نگو لاتنقض الیقین بالشک من یقین دارم به حرمت اسناد بخاطر اینکه قول به غیر علم است اگر من بگویم شهرت حجت هست، قول به غیر علم است، علم دارم به حرمت اسناد، به من نگو لاتنقض الیقین بالشک، و لو نسبت به حجیت واقعیه شک دارم، اما نقض عملی آن یقین به شک به لحاظ آثار است، اثر که حرمت اسناد است من علم به او دارم، نقض عملی یقین به شک معنا ندارد اینجا صدق کند، اصلا دنبال این نگردید که این استصحاب حالا اثر نداشته باشد چی میشود، نه اصلا نقض الیقین بالشک عملا صدق نمیکند. و لذا این بحثها برای این گفتم به شما هم آن بحث حرمت قول به غیر علم حرمت کذب بحث فقهی روشن بشود و هم روشن بشود همه اینها خیالبافی بود، آن بحث حرمت خلوت به اجنبیه برایتان روشن بشود که اثر اخلاقی دارد.
یک نکتهای عرض کنم: حرمت قول به غیر علم علی الله مسلم است، احتیاج نداریم مثل شیخ انصاری آیه قل آلله اذن لکمام علی الله تفترون را بخوانید بعد بگویید اینها شک داشتند در حرمت این چیزهایی که حرام میگفتند هست، خدا میگوید مأذونید از طرف خدا که میگویید هذا حرام شرعا؟ اگر مأذون نیستید که نیستید پس افترای علی الله است پس قول به غیر علم مصداق افترای علی الله است، چون مأذون که نیستید در آن مورد. میگوییم این آیه را مطرح نکنید اینها میگفتند هذا حرام خدا به اینها میگوید آیا خدا به شما اذن داده که اینها را حرام کنید ولایت داده به شما که این را حرام کنید یا میگویید حرام است شرعا اگر بگویید حرام است شرعا من که میدانم این افترای بر من است چون من میدانم دروغ میگویید، اصلا بحث قول به غیر علم نیست آن آیه، اگر میگویید ما حرام کردیم خدا به شما اذن داد ولایت داد که حرام کنید که نداده اگر میگویید خدا حرام کرده چرا دروغ میگویید من خدا که میدانم حرام نکردم. آیه روشنتر را گذاشتید این آیه را میخوانید، حرم علیکم چند چیز را تا میرسد و ان تقولوا علی الله ما لاتعلمون. اما حرمت قول به غیر علم بر غیر خدا و پیامبر و امام که آنها هم قطعا الغای خصوصیت میشود از حرمت قول به غیر علم علی الله، حرمت قول به غیر علم عادی، همینجوری شک دارد میگوید زید هنوز از خانه نیامده بیرون، شک دارد، اتفاقا هم راست میگوید زید امروز از خانه نیامده بیرون، این حرام است یا نه؟ آقای خوئی میگوید دلیل بر حرمتش نداریم، دلیل نداریم، قول به غیر علی غیر الله دلیل بر حرمت ندارد. پس اجازه میدهید ما قول به غیر علم بکنیم؟ دلیل که ندارد، اصل برائت جاری میکنیم. آقای خوئی میگوید ابدا، اصلا و ابدا، چرا؟ برای اینکه علم اجمالی هست شما که شک داری زید از خانهاش آمده بیرون، اگر بگویی زید در خانه است دروغ است و حرام، یا بگویی زید نیامده از خانهاش بیرون دروغ است و حرام، علم اجمالی داری یا اخبار به وجود کذب محرم است یا اخبار از عدم، و این علم اجمالی منجز است.
جواب دادند بزرگانی به ایشان که تو علم اجمالی داری بر تو منجز است، مردم کی این علم اجمالیها را دارند؟ بله اگر یکی مدام به مردم این علم اجمالی را تعلیم کند آنی که علم اجمالی به او تعلیم نشده این علم اجمالی که در ذهنش نیست. و لذا حرمت قول به غیر علم علی غیر الله برای کسی که این علم اجمالی مورد توجهش نیست مشکل میشود.
[سؤال: … جواب:] قفا یعنی اتبع اثره، تبعیت کردن است، لاتقف ما لیس لک به علم یعنی تبعیت نکن آن واقعی را که علم به او نداری، من که تبعیت نکردم من یک حرفی زدم گفتم زید در خانه است. … تقف یعنی آن آقایی که اول انقلاب رئیس جمهور شد میگفت لاتقِف ما لیس لک به علم، نایست برو جلو، لاتقف بخوانی این معنایش این نیست!! لاتقف یعنی لاتقف اثره یعنی به دنبال چیزی که علم نداری نرو، دنبال روزه شک دار نرو، این آیه این را میخواهد بگوید ربطی به قول به غیر علم ندارد. … لاتقل ما لاتعلم در نهج البلاغه است سندش را اگر شما تصحیح کردید به آن عمل کنید اما کسی که سند نهج البلاغه را بطور مطلق نمیتواند تصحیح کند کما هو الصحیح دیگر نمیتواند به لاتقل ما لاتعلم تمسک کند.
و لذا حرمت قول به غیر علم بر غیر خدا فقط برای کسی مشکل دارد که این علم اجمالی آقای خوئی را بداند.
یک روایتی البته داریم این را بگویم بحث را تمام کنم. حق الله علی العباد ان یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لایعلمون، حق الله علی العباد ظاهرش یعنی مربوط به خداست، حق الله علی العباد ان یقولوا ما لایعلمون در رابطه با خداست، و الا حق الله علی العباد قحط است؟ حق الله علی العباد این است که زنا نکنند شرب خمر نکنند، فقط حرمت قول به غیر علم را مطرح کند؟ این ظاهرش حرمت قول به غیر علم علی الله را میگوید.
این خلاصه این بحث بود، زوائدش را حذف کردم انشاءالله از روز شنبه وارد بحث امارات که اولین اماره سیره است میشویم انشاءالله.
و الحمد لله رب العالمین.