دانلود فایل صوتی 14020920=45
دانلود فایل متنی جلسه 045= تاریخ 14020920

فهرست مطالب

فهرست مطالب

پخش صوت

14020920=45

جلسه 45-903

دو‌شنبه – 20/09/1402

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم ‌الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

 

قبل از این‌که بحث معنای جبهه را ادامه بدهیم راجع به فرمایشی که از بحث آقای سیستانی نقل کردیم که فرمودند زمین نجس اگر مرطوب باشد و لو به رطوبتی که موجب سرایت نجاست به بدن یا لباس مصلی نمی‌شود نباید آن‌جا نماز خواند، باید صبر کنیم، خشک بشود بعد نماز بخوانیم. ایشان در بحث استدلالی این را فرمودند و الا در تعلیقه عروه در بحث مکان مصلی که صاحب عروه شرط هشتم مکان مصلی را می‌‌گوید ان لایکون نجسا نجاسة متعدیة الی الثوب او البدن و اما اذا لم یکن متعدیا فلا مانع الا مکان الجبهة فانه یجب طهارته، حاشیه زدند فرمودند این‌که صاحب عروه گفت ان لایکون نجسا نجاسة متعدیة الی الثوب او البدن باید قید بخورد: ان لایکون نجسا نجاسة متعدیة غیر معفو عنها، یعنی صاحب عروه که حرفش درست است هیچ باید این را هم می‌‌گفت که اگر زمین نجس است و بدن را هم نجس می‌‌کند و لکن به نحوی که معفو است، دم اقل من الدرهم است، یا جوراب نجس می‌‌شود که ما لاتتم الصلاة فیه است این هم مانعی ندارد. و لذا عملا از آن‌چه که در بحث‌شان فرمودند ایشان عدول کردند و نعم ما صنع.

اما ادامه بحث جبهه:

بحث در این بود که مراد از جبهه که در سجود روی زمین می‌‌گذاریم چیست؟ سه احتمال مطرح بود: احتمال اول که اوسع الاحتمالات هست کلام مرحوم آقای خوئی موهم آن هست که بگوییم از انتهای هر دو ابرو یک خطی بکشیم به موی سر، آن قسمتی که واقع می‌‌شود بین این دو خط می‌‌شود جبهه، یعنی شما دست‌تان را بگذارید به آخر ابروی طرف چپ‌تان یک خط بکشید به طرف موی سر و یک انگشت‌تان را بگذارید به ابتدای ابروی طرف راست‌تان یک خط بکشید به طرف موی سر، این می‌‌شود مساحت جبهه. که عرض کردیم این با تعریفی که لغویین کردند که گفتند جبهه مستوای ما بین الحاجبین است سازگار نیست، مستوا یعنی مسطح، صاف، این‌جور که آقای خوئی بیان کرد می‌‌شود محدّب و بخشی از صدغ هم داخل می‌‌شود در جبهه. صدغ یک استخوانی است که به سمت گوش هست، برآمدگی است اگر دست بگذارید مشخص می‌‌شود از وسط چشم می‌‌آید به طرف وسط گوش، بالای این صدغ است و بالای آن، جبین است، گیج‌گاه. بخشی از صدغ هم که پیشانی منحنی می‌‌شود به آن سمت می‌‌شود داخل در جبهه. آقای سیستانی هم فرمود لایمکن الالتزام به بل لم یلتزم به احد فیما نعلم. من هم بعید می‌‌دانم آقای خوئی قائل بشود به این عرض عریض. چون ایشان مسلط بود به فرمایشات محقق همدانی و محقق همدانی اصرارش بر این هست که معنای متوسط جبهه درست است یعنی آن قسمت مستوای پیشانی که از وسط دو ابرو یک خطی شما بکشید به سمت موها که بعد از آن دیگر پیشانی محدب می‌‌شود، آن قسمت مسطح که آن دو خطی که از حاجبین می‌‌کشید از وسط حاجبین است تقریبا، ‌این معنای متوسط این است که این جبهه است که محقق همدانی مدافع این است. و اگر آقای خوئی می‌‌خواست خلاف این را بگوید اشاره می‌‌کرد به کلام محقق همدانی چون ایشان بسیار ناظر است به مصباح الفقیه.

[سؤال: … جواب:] خود همین هم که همه گفتند آقای خوئی هم گفته که جبینین خارج است از جبهه، این‌که نمی‌شود انکار کرد که انتهای حاجب را اگر بخواهی خط بکشی به سمت موهای سر بخشی از جبین هم و بخشی از صدغ هم داخل می‌‌شود در تعریف شما این قرینه می‌‌شود بر این‌که این معنای اوسع هم بعید است که مراد آقای خوئی باشد و لو ظاهر کلامش موهم است.

پس معنای اول شد اوسع المعانی، معنای دوم شد متوسط المعانی که محقق همدانی گفت. معنای سوم که منسوب است به صاحب جواهر و گفتند ایشان ادعای اجماع کرده بر آن، اضیق المعانی هست و آن این است که به اندازه عرض یک انگشت روی بینی‌ات بگذار تا انتهایی که موی سرت می‌‌روید که می‌‌شود ما بین العینین، و ما بین الحاجبین دقی یعنی منتهاالهی هر دو حاجب که وصل است به چشم، فاصله میان این منتهاالیه حاجب‌ها که وصل به چشم است از آن طرف، به اندازه یک انگشت می‌‌شود که این می‌‌شود اضیق المعانی که نقل کرده در مصباح الفقیه که صاحب جواهر این را قائل است. حالا ما کلام صاحب جواهر را هم در ادامه می‌‌خوانیم.

[سؤال: … جواب:] این‌که در روایت داریم که ضع جبهتک بمقدار درهم مقدار درهم منافات ندارد که از نظر طول شما به اندازه یک انگشت که شد بنا بر این معنای سوم جبهه این یک انگشت به اندازه‌ای روی زمین بگذار که این اندازه یک درهم بشود نه این‌که دائری بشود مثل درهم، ‌نه، و لو طولش را یک مقدار بیشتر بکن که به اندازه درهم بشود. درهم کشیده. … به اندازه یک بند انگشت هم شاید بعضی از درهم‌ها باشد. حالا اگر هم نبود این درهم وقتی کشیده می‌‌شود طولش زیاد می‌‌شود، او هم مشکل حل می‌‌شود.

آقای سیستانی چون می‌‌گویند برای ما روشن نیست و لو ما متمایلیم به همین متوسط المعانی ولی چون بالاخره آخرش برای ما روشن نیست و جازم نمی‌شویم به این‌که متوسط المعانی درست است و احتمال هست اضیق المعانی درست باشد چون با کلام خلیل و قاموس سازگار است این اضیق المعانی، و لذا احتیاط واجب می‌‌کنیم چون در دوران امر بین تعیین و تخییر قائل به وجوب احتیاط هستیم که ما دیروز بحث مبنایی را مطرح کردیم گفتیم اگر نوبت به اصل عملی برسد ما خلافا للمشهور قائل به برائت از تعیین هستیم ولی ظاهرا نوبت به اصل عملی نمی‌رسد و می‌‌تواند وثوق پیدا کرد که همین متوسط المعانی درست است.

ما ابتداء کلام محقق همدانی را در مصباح الفقیه مطرح می‌‌کنیم بعد کلام آقای سیستانی را که توضیح و حاشیه بر مطالب ایشان است با اضافاتی که دارند متعرض می‌‌شویم تا بحث روشن بشود.

مصباح الفقیه جلد 13 از چاپ جدید صفحه 16، ایشان فرمودند که برخی از عبارت‌ها و لو موهم همان اضیق المعانی هست ولی ما مطمئن می‌‌شویم که مراد همه لغویین متوسط المعانی هست نه اضیق المعانی و نه اوسع المعانی، ‌متوسط المعانی یعنی همان قسمت صاف پیشانی. مثلا آن‌چه که موهم اضیق المعانی هست یک قولی است که از خلیل هست که یکی از ادباء عرب و از لغویین بوده، می‌‌گوید الجبهة مستوی ما بین الحاجبین، ما بین الحاجبین گفته می‌‌شود که یعنی فاصله میان دو ابرو، فاصله میان دو ابرو خیلی کم است، به اندازه عرض یک انگشت است. در قاموس گفته الجبهة مستوی ما بین الحاجبین الی الناصیة.

[سؤال: … جواب:] ما از کتاب العین نقل کردیم.

قاموس واضح‌تر است چون نسبتی که به خلیل دادند الی الناصیة‌ ندارد، در کتب مختلفی از خلیل که نقل کردند گفتند ما بین الحاجبین، قاموس دارد ما بین الحاجبین الی الناصیة، مخصوصا کلام قاموس بیشتر موهم این معناست که ما بین العینین جبهه است، ما بین دو چشم یعنی همان ما بین دو حاجب که به اندازه عرض یک انگشت است او جبهه است. چرا می‌‌گوییم به تعبیر آقای سیستانی کلام قاموس اوضح است در این معنای اضیق المعانی؟‌ چون گفته می‌‌شود که الی الناصیة ناصیه همان موی وسط سر است که محاذی همان طرف اعلای انف است، کاکُل.

آقای محقق همدانی فرمودند که بله این عبارت‌ها یک مقدار مجمل می‌‌کند کار را و لکن ظاهرا مراد همه لغویین متوسط المعانی هست یعنی عضو مستوی یعنی آن بخشی از پیشانی که صاف است که واقع است بین حاجبین، حاجبین را هم کل حاجبین حساب کنید نه خصوص آن مکان متوسط بین الحاجبین. شاهد چیست؟ ایشان می‌‌گوید شاهد از خود کلام خلیل و فیروزآبادی در قاموس برای‌تان بگویم تا این‌که گفته شد کلام این دو بزرگوار، (بزرگوار در علم لغت) موافق با اضیق المعانی است شاهد و قرینه بگویم نه، آن هم یک نکته‌ای در آن هست که می‌‌تواند مراد همان متوسط المعانی باشد. چرا؟ شاهد کدام است؟ محقق همدانی گفته تعبیر به مستوا است. ببینید! خلیل گفت الجبهة‌ مستوی ما بین الحاجبین، قاموس گفت الجبهة مستوی ما بین الحاجبین الی الناصیة، اگر بنا بود مراد از ما بین الحاجبین خصوص آن اندازه یک انگشت ما بین العینین بود قید مستوا قید توضیحی می‌‌شد، ‌خب معلوم است آن‌جا مستوا است. پس چرا گفت مستوا؟ این قید مستوا را گفت تا از آن بخشی از حاجب که ادامه پیدا می‌‌کند می‌‌رود به آن بخش محدب پیشانی از او اجتناب کند، اگر مراد از ما بین الحاجبین فقط آن فاصله میان دو حاجب که به اندازه عرض یک انگشت است بود او که معلوم است مستوی است صاف است، پس معلوم می‌‌شود ما بین الحاجبینش مراد یعنی ما بین کل حاجبین از ابتدای حاجب تا انتهای حاجب منتها چون می‌‌خواست احتراز کند از آن اوسع المعانی که این حاجب ادامه‌اش یک مقدار می‌‌آید در آن جای محدب پیشانی، از آن می‌‌خواست اجتناب کند گفت مستوی ما بین الحاجبین.

اما اینی هم که قاموس گفت مستوی ما بین الحاجبین الی الناصیة نگویید ناصیه فقط وسط پیشانی است، آن قسم مسطح پیشانی که بالای همه‌اش ناصیه نیست، ایشان می‌‌گویند آن الی الناصیة به معنای و الناصیة است، ‌آن برای حد طولی است، مستوا هم حد عرضی را می‌‌خواهد بگوید و هم این‌که از ابتدای حاجبین تا ارتفاع ناصیه، آن ناصیه را برای حد طولی گفت، و الا اگر آن هم نبود، برای حد عرضی همین مستوی ما بین الحاجبین کافی بود می‌‌شود مستوی ما بین الحاجبین و الناصیة یعنی ما بین این دو، مستوی ما بین الحاجبین و الناصیة، مستوای ما بین حاجبین و ناصیه می‌‌شود جبهه.

جالب این است که الان بروید به عرب‌ها بگویید جبهه، عراقی‌ها که اصلا نمی‌فهمند جبهه چیست، ‌جبین نمی‌فهمند، می‌‌گوید گُصتی [گصه]، اضرب علی گصتی، پیشانی را می‌‌گویند گصتی، حالا می‌‌گویند، آقا که حاضر هستند گواهی بدهند که در خلیج تعبیر جبهه بکار می‌‌رود، ‌در مثل مسقط و این‌ها، ‌ولی از آن‌ها هم سؤال کردیم ما هو مقصودکم من الجبهة گفتند ما ندری. و لذا این بحث جبهه الان به عرف عرب‌های امروز رجوع کنید نمی‌دانند چیست.

[سؤال: شیخنا! واضح. جواب:] آقا به غیرت‌شان برخورد!! حالا ما بعضی از دوستان شما پرسیدم گفتند نمی‌دانیم. شما می‌‌فرمایید جبهه همین محقق همدانی درست می‌‌گوید؟ … ایشان از حالا دیگر شمشیر را از رو بست گفت اضیق المعانی ظاهر جبهه است، به اصل عملی هم نمی‌توانید رجوع کنید. … حالا اجازه بدهید شواهد بر خلاف فرمایش شما را بگوییم.

محقق همدانی گفتند: ببینید عرف جبهه را همان مستوای پیشانی می‌‌داند همان معنای متوسط، روایات هم همین است، روایات هم می‌‌گفت الجبهة کلها من قصاص شعر الرأس الی الحاجبین نگفت الی ما بین الحاجبین. این‌که بگویید فقط تحدید طولی هست، فقط بالا و پایین جبهه را بیان می‌‌کند، ‌نه، این خلاف ظاهر است، چرا نگفت الی ما بین الحاجبین اگر بنا بود جبهه مختص باشد به ما بین الحاجبین به آن معنای عرض یک انگشت.

بعد ایشان فرموده‌اند این‌که در بعضی از اخبار مثل روایت عمارساباطی آمده گفته الجبهة، مضمون روایت این است، ‌ما بین قصاص الشعر الی طرف الانف مسجدٌ،‌ أی جبهة ‌ایّ ذلک اصبت به الارض اجزأک نگویید چرا طرف الانف گفت، چرا نگفت الحاجبین؟ اشکال نکنید که این طرف الانف مؤید اضیق المعانی است، یا در روایت برید الجبهة الی الانف ‌ایّ ذلک اصبت به الارض فی السجود اجزأک. ایشان می‌‌فرماید آن طرف الانف را برای تحدید عرضی نگفت برای تحدید طولی گفت، برای تحدید طولی گفت من قصاص الشعر الی طرف الانف الاعلی، نخواست تحدید عرضی بکند تا بگویید چرا خصوص طرف الانف را گفت نگفت الی الحاجبین، او می‌‌خواست تحدید طولی کند چه فرق می‌‌کند تحدید طولی چه بالای بینی را بگویید حد طولی ذکر می‌‌شود چه بالای حاجبین را بگوید حد طولی ذکر می‌‌شود، فرق نمی‌کند. تحدید عرضی را نمی‌خواست بگوید تا اشکال کنید چرا اختیار کرد طرف الانف را برای تحدید عرضی معلوم می‌‌شود بطور دقی آن موضع جبهه است، نه، این استشهاد درست نیست.

و اما این‌که در جواهر آمدند تایید کردند اضیق المعانی را، ‌محقق همدانی می‌‌گوید وجه تایید ایشان این است، ‌می‌گویند اگر نبود اجماع ما به اطلاق روایات تمسک می‌‌کردیم می‌‌گفتیم مراد از جبهه اعم است، تعبیر صاحب جواهر این است: می‌‌گوید هذه النصوص لا صراحة لها باخراج الجبینین، این روایات که مطرح می‌‌شود که بخشی را هم ما خواندیم در این جلسات صریح نیست در این‌که جبینین جزء جبهه نیست، نه، در برخی از کتب لغت هم می‌‌گویند الجبینان طرفا الجبهة، طرفا الجبهة نه این‌که طرف خارج، دو طرف جبهه هستند یعنی جبهه را تقسیم کنید به دو قسم: یک قسمش جبین یسار در آن داخل است یک قسم دیگرش جبین یمین داخل است. طرفا الجبهة ایشان صاحب جواهر می‌‌گوید می‌‌توانیم این‌جور معنا کنیم و لکن چه کنیم الاجماع هو العمدة فی التقیید المزبور، ما باید مجبوریم بخاطر اجماع به معنای وسیع جبهه ملتزم نشویم که جبینین هم داخل در جبهه باشد مجبوریم به معنای مضیق پناه ببریم.

این‌جور فهمیدند از کلام صاحب جواهر هم محقق همدانی در مصباح الفقیه هم آقای سیستانی که صاحب جواهر ادعای اجماع می‌‌کند بر اضیق المعانی. بنده این را نمی‌فهمم. شاید صاحب جواهر می‌‌خواهد بگوید اگر من بودم اجماع نبود اوسع المعانی را می‌‌گفتم، همانی که به آقای خوئی نسبت دادیم که می‌‌گفتیم انتهای هر دو حاجب و لو بخشی از جبین هم داخل بشود در جبهه، ‌بشود فدای سرتان، ‌ولی چون اجماع داریم بر خلاف این مجبورم ملتزم بشوم به متوسط المعانی. شاید این را می‌‌خواهد بگوید. ولی محقق همدانی و آقای سیستانی فهمیدند که صاحب جواهر ادعای اجماع می‌‌کند بر این‌که اجماع داریم بر اضیق المعانی، ‌اضیق المعانی همان عرض یک بند انگشت ما بین العینین هست.

بعد محقق همدانی می‌‌گویند کانّه صاحب جواهر که اضیق المعانی را می‌‌گوید مورد اجماع هست، از کلمات علماء و لغویین این‌جور فهمیده که ما فوق حاجبین جبین است، آخه کسی که اضیق المعانی را می‌‌گوید می‌‌گوید جبهه به اندازه عرض یک انگشت است، معنایش این است که از یک عرض انگشت که دور شدید بقیه‌اش جبین است، ‌جبین هم اگر معنا کنید گیج‌گاه یعنی همه گیج‌گاه‌شان این‌جاست یا این‌جاست [بالای ابروی راست یا چپ]، حالا ما اصرار نداریم بگوییم جبین گیج‌گاه است ولی خداییش گیج‌گاه این‌جا نیست، ‌جبین نمی‌دانیم جبین مرادف فارسیش چیست.

[سؤال: … جواب:] جبین دو معنا دارد، جبین یک معنای مقابل جبهه دارد یک معنای اعم از جبهه دارد. جبین کل پیشانی را هم می‌‌گویند جبین، یعنی جبین بالمعنی الاعم کل پیشانی است که در بحث تیمم هم می‌‌گویند یمسح علی جبینه، جبین در مقابل جبهه که می‌‌گویند الجبهة ما بین الجبینین، آن جبین در مقابل جبهه را من عرض می‌‌کنم طبق نظر اضیق المعانی باید بگوییم که یک انگشت بگذار روی بینی‌ات زاید بر آن‌ها می‌‌شود جبین، جبین راست جبین چپ، این‌جور می‌‌گوید صاحب جواهر فهمیده. و از کلمات علماء هم این‌جوری استفاده کرده. و لکن محقق همدانی می‌‌گوید لایظن باحد منهم ارادة انحصارها فی خصوص هذا الجزء، گمان نمی‌کنیم این‌ها جبهه را بگویند فقط این معنای مضیق، این‌ها می‌‌خواهند اشاره کنند به آن عضو معروف که همه می‌‌شناسند، یک توضیحی مثل السعدانة نبتٌ ‌یک توضیحی بدهند برای او.

این محصل فرمایش محقق همدانی است.

آقای سیستانی فرمودند: ما ابتداء بگذارید برای اضیق المعانی دلیل ذکر کنیم، بعد برای متوسط المعانی، آن اوسع المعانی که هیچ، ‌لایحتمل التزام احد به، برای متوسط المعانی هم ادله‌ای ذکر کنیم بعد آخرش هم خواهیم گفت که مهم فهم عرفی است و چون الان ما فهم عرفی روشنی نداریم از معنای جبهه، احتیاط واجب این است که از باب دوران امر بین تعیین و تخییر اکتفاء کنیم و احتیاط کنیم فقط آن قسمی که ما بین العیین است روی خاک بگذاریم، ‌بیشتر گذاشتید حرفی نیست فدای سرتان اما آن بخش را حتما روی خاک و روی مهر بگذارید از باب احتیاط. این محصل فرمایش آقای سیستانی است.

پس ابتداء آقای سیستانی می‌‌خواهند ادله اضیق المعانی را که متاسفانه آقا می‌‌گویند چون در محیط آقا جبهه بکار می‌‌رود، در کشور عمان، مسقط، تعبیر جبهه می‌‌کنند، بر خلاف عراق که می‌‌گویند گصتی، اصلا نمی‌فهمند جبهه یعنی چی، فکر می‌‌کنند جبهات قتال را می‌‌گویند جبهه. آن وقت حالا آقا ادعا می‌‌کنند ما معنای جبهه را اضیق المعانی را می‌‌فهمیم، ‌ما هم اگر مسقطی بودیم متوسط المعانی می‌‌فهمیدیم بر خلاف شما، ‌قضیه تعلیقیه که اشکال ندارد!!

[سؤال: … جواب:] مهم زبان دارج بین مردم است دیگر. و الا بله خطباء بالای منبر می‌‌گویند فجاء سهم مسموم فاصاب جبهته. دقیق نمی‌فهمند معنای جبهه را چون استعمال دارج نیست. … حالا اگر شما می‌‌فهمید شما هم می‌‌شوید مثل آقا، شما هم اضیق المعانی می‌‌فهمید؟ اگر متوسط المعانی می‌‌فهمید تعارضا تساقطا!!. اگر اوسع المعانی را می‌‌فهمیدید که کلاه‌مان می‌‌رفت تو هم!!

پس اول ادله اضیق المعانی ببینیم چیست، آقای سیستانی فرمودند تا بعد ببینیم این ادله علم‌آور است یا علم‌آور نیست.

اولین دلیل همان کلام خلیل بود: مستوی ما بین الحاجبین و کلام قاموس بود: مستوی ما بین الحاجبین الی الناصیة، ایشان فرمودند ظاهرش همین اضیق المعانی است دیگر. این‌که محقق همدانی می‌‌گوید چرا پس گفت مستوا؟ اگر بنا است اضیق المعانی درست باشد که اضیق المعانی روی بینی بخواهی یک انگشت بگذاری معلوم است این مستو است این قید توضیحی می‌‌شود، ‌قید احترازی نمی‌شود. آقای سیستانی فرمودند مستوا به معنای معتدل است نه به معنای مسطح. معتدل یعنی ما که گفتیم الی الناصیة ناصیه از عرض یک انگشت بیشتر است، ناصیه یعنی کاکل یعنی موی جلوی سر، این عرضش بیشتر از یک انگشت است، می‌‌خواهد بگوید که جبهه فقط به اندازه عرض یک انگشت است، بگذار روی بینی‌ات صاف بیاور بالا، اگر بخواهی معیار را ناصیه قرار بدهی حالت مثلث به خودش می‌‌گیرد این خط، چون انگشتش را می‌‌گذاری روی طرف بینی‌ات کجش هم بکنی می‌‌رسد به طرف چپ ناصیه، ‌این طرف هم کج کنی می‌‌رسد به طرف راست ناصیه، نه، به وسط ناصیه برسان، مستوی ما بین الحاجبین یعنی خط معتدل و غیر مایل به سمت راست و چپ، لا شرقیة و لا غربیة، همین صاف از طرف اعلای انف ببر به طرف سرت می‌‌شود وسط ناصیه، این جهت شاید مراد باشد از تعبیر مستوا. نگویید قید توضیحی می‌‌شود، شما فکر کردید مستوا یعنی مسطح بعد گفتید اگر ما بین العینین است مسطح است دیگر گفتن ندارد، نه، مستوا یعنی معتدل یعنی خط را صاف ببر بالا.

و این‌که محقق همدانی! ناصیه را گفتی یعنی ما بین الحاجبین و الناصیة، تحدید طولی. می‌‌گوییم الی الناصیة را به معنای و الناصیة‌ گرفتن تاویل است، ‌خلاف ظاهر است چرا خلاف ظاهر مرتکب می‌‌شوید؟

پس فعلا دلیل اول این شد. کلام قاموس و کلام خلیل. در لسان العرب هم ایشان می‌‌گوید تعبیر این است همان یعنی جبینان ما بین القصاص الی الحجاجین، حجاج یعنی این استخوان بالای چشم، این استخوان بالای چشم که دائره‌ای هست به این می‌‌گویند حجاج، جبین فوق حجاج است، از آن طرف هم گفتند جبهه ما بین الجبینین است، خوب دقت کنید! از یک طرف گفتند الجبهة ما بین الجبینین، این را گفتند، بعد از آن طرف هم گفتن الجبینان فوق الحجاجین، یعنی بخشی از ابرو که روی این استخوان دائری است بالاترش جبین است، یعنی این استخوان دائری که روی چشم است آنی که بالای او هست جبین است، و جبهه ما بین جبین راست و جبین چپ است، خب اگر آن استخوان دائری فوقش بشود جبین چه استخوان دائری چشم راست چه استخوان دائری چشم چپ، جبهه‌ای که ما بینهما چی می‌‌شود؟ همان ما بین العینین می‌‌شود دیگر. تعبیر این است می‌‌گوید الجبینان ما بین قصاص الشعر الی الحجاجین، ما بین رستنگاه مو تا این استخوان دائری بالای چشم ما بین این‌ها جبین است، پس آنی که بالای چشم است جبین است، چه چشم راست چه چشم چپ، پس جبهه‌ای که ما بین الجبینین است کجاست؟ دیگر باید جوری معنا نکنید که بالای چشم‌تان هم بشود جبهه و الا تداخل می‌‌شود بین جبه و جبین. بالای استخوان چشم‌تان هر چی هست به بالا جبین است. کل این استخوان دائری روی چشم‌تان حجاج است و جبین ما فوق حجاج و ما دون قصاص شعر است، این جبین است، و جبهه هم ما بین الجبینین است، پس نباید جبهه را جوری معنا کنید که بیاید روی این استخوان دائری روی چشم، باید به استخوان دائری روی چشم نرسد، و این موافق با اضیق المعانی است.

این دلیل اول ایشان است. تامل بفرمایید تا فردا ان‌شاءالله ببینیم چه می‌‌شود.