دانلود فایل صوتی 14020911=39
دانلود فایل متنی جلسه 039= تاریخ 14020911

فهرست مطالب

فهرست مطالب

پخش صوت

14020911=39

جلسه 39-897

‌شنبه – 11/09/1402

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم ‌الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

 

بحث راجع به شرطیت طهارت مسجد جبهه بود که استدلال شد به صحیحه حسن بن محبوب: سألته عن الجص یوقد علیه بالعذرة و عظام الموتی ثم یجصص به المسجد أیسجد علیه فکتب ان الماء و النار قد طهراه. در این‌که ظاهر این روایت شرطیت طهارت موضع سجود هست یعنی موضع جبهه است، ظاهرا شکی نباشد.

مرحوم حاج آقا مرتضی حائری در شرح عروه جلد 2 صفحه 10 حدودا فرمودند که این مفهومش که می‌‌گوید جایز نیست سجده بر موضع نجس اطلاق که ندارد، فی الجملة است، حالا شاید در جایی این عدم جواز سجود بر مکان نجس ثابت باشد که رطوبت مسریه داشته باشد، حالا یا آن زمین که سر و پیشانی بر آن می‌‌گذارد یا خود پیشانی که باعث نجاست بدن بشود، پس این روایت اگر هم مشکل دیگری نداشت مفهومش اطلاق ندارد، ان الماء و النار قد طهراه حالا اگر نجس باشد این جص چه می‌‌شود؟ فی الجملة دچار مشکل می‌‌شویم، پیشانی‌مان عرق می‌‌کند می‌‌گذاریم پیشانی‌مان را روی این گچ نجس پیشانی‌مان نجس می‌‌شود و از این حیث نماز دچار اشکال می‌‌شود، شاید این باشد، اما اگر پیشانی‌مان خشک است، عرق هم نداریم، روی این گچ نجس سجده کنیم اشکال دارد این را نمی‌فهمیم.

انصافا این اشکال وارد نیست، متفاهم عرفی از این تعبیر که ان الماء و النار قد طهراه این است که اگر نجس بود نمی‌شد سجده کنیم، سؤال می‌‌کند این گچی که با عذره و عظام موتی پخته شده و با آن مسجد را زمینش را گچ مالی کردند، آیا می‌‌شود براین گچ سجده کرد حضرت می‌‌فرماید این گچ پاک شده، این‌جور تعبیر کردن ظهور عرفیش این است که علت جواز سجود پاک شدن این گچ است. ظاهر این جواب این است که منشأ جواز سجود طهارت این گچ هست نه اعم از طهارت آن یا نجاست غیر مسریه آن، ظاهرش این است، ‌این ربطی به بحث مفهوم ندارد که ما بگوییم ما قائل به مفهوم مطلق نیستیم حتی در مفهوم شرط، قائل نباشید اما ربطی به این‌جا ندارد.

مشکل این بود که ما اگر نتوانیم مورد روایت را توجیه فقهی کنیم بالالتزام از این روایت شرطیت طهارت مسجد الجبهة را می‌‌خواستیم بفهمیم دچار مشکل می‌‌شویم، چون مدلول مطابقی را نتوانستیم توجیه کنیم، ‌چه جور به مدلول التزامی تمسک کنیم. و لذا بزرگانی به این روایت اشکال کردند، از جمله امام، کتاب الطهارة جلد 4 صفحه 363 به مناسبتی دیگر از جمله بحث این‌که آیا طبخ بالنار مطهر هست یا نیست ایشان روایاتی را مطرح کردند همان روایاتی را هم که آقای سیستانی مطرح کرده بودند برای اثبات مطهریت طبخ بالنار ایشان هم مطرح کردند و اشکال کردند، وارد آن بحث نمی‌شویم خود آن مرسله ابن ابی عمیر هم که داشت اکلت النار ما فیه آبگوشتی که هم آبگوشت بود یک روایت هم نان بود، ‌نانی که با آب نجس پخته شده بود، آب نجس با آن خمیر درست کردند بعد نان را پختند روایت گفت این نان پاک شده بخاطر طبخ بالنار، ایشان فرمودند ما مرسله ابن ابی عمیر را سندا قبول داریم ولی معارض است با خود مرسله ابن ابی عمیر دیگری که می‌‌گوید این خمیری که با آب نجس آماده شده را حق ندارید خودتان استفاده کنید، برخی از روایات که آن هم مرسله ابن ابی عمیر است دارد که یباع من استحل المیتة، یک روایت دارد یدفن و لایباع، که معارض است با این مرسله ابن ابی عمیر که می‌‌گفت طبخ بالنار مطهر این هست. راجع به آن بحث ایشان به آن مناسبت صحیحه حسن بن محبوب را مطرح کرده و فرموده ما احتمال می‌‌دهیم این صحیحه می‌‌خواهد بفرماید که ان الماء و النار قد طهراه، آتش موجب استحاله شده که این اجزاء عذره و اجزاء عظام موتی که مخلوط می‌‌شود با این گچ این‌ها با استحاله پاک می‌‌شود و مستهلک می‌‌شود در این گچ، این راجع به النار، ‌راجع به الماء هم رفع قذارت عرفیه می‌‌کند نه رفع نجاست شرعیه، و الا ما آبی نداریم در این‌جا که بگوییم با آب شستید این متنجس را و رفع قذارت شرعیه شد، نه، رفع قذارت عرفیه می‌‌شود شبیه آن‌چه که در برخی از روایات داریم که امر به رش الماء‌ می‌‌کند، در مکانی که مظنون النجاسة است می‌‌فرماید یک مقدار آب بپاش، این آب پاشیدن که رفع قذارت شرعیه نمی‌کند، ‌رفع قذارت عرفیه می‌‌کند، این‌جا هم همین‌طور.

[سؤال: یعنی طهارت به معنای لغوی بکار رفته. جواب:] تعبیر ایشان این است که رفع قذارت عرفیه کرده این آب، همان آبی که با آن گچ درست می‌‌کنند. … برای دفع تنفر سائل گفتند که قذارت عرفیه هم که برطرف شده با این آب، دیگر چه نگرانی دارید.

در وافی هم شبیه این مطلب هست، جلد 6 صفحه 235 ایشان فرمودند لعل المراد بالماء الماء الممزوج بالجص فیکون من قبیل رش الماء علی مظنون النجاسة، برای رفع قذارت عرفیه است. بعد در وافی احتمال دیگری دادند که صاحب مبانی منهاج الصالحین هم این احتمال را تقویت کرده البته در کتابی دیگر، عمدة المطالب فی التعلیقة علی المکاسب جلد 1 صفحه 123، گفتند که بگوییم مراد از ماء ماء مطر است، چون مسجد‌ها سقف نداشت معمولا طبق سنت نبوی، حالا گچ‌کاری می‌‌کردند زمین مسجد را با فرض کنید گچ نجس، نسبت به آن اجزاء عذره که النار قد طهره با استحاله، نسبت به الماء این مراد از ماء ماء مطر است، بعد باران می‌‌آمد پاک می‌‌کرد این زمین مسجد را، این‌جور توجیه کردند که انصافا این توجیه درست نیست، فرض نشد در روایت ثم ینزل علیه المطر، آخه از جیب‌مان به روایت اضافه کنیم این درست نیست. این‌که بگویید مساجد سقف نداشت حتی مسجد النبی سقف داشت در صحیحه ابن سنان نگاه کنید کافی طبع دار الاسلامیه جلد 3 صفحه 295 دارد ان رسول الله صلی الله علیه و آله بنی مسجده، حالا به تدریج دیوار دور مسجد کشیدند، مسجد را دو بار توسعه دادند، دیوارش را تخریب کردند دیوار را بعد از آن توسعه مسجد باز تجدید بناء کردند به اشکال مختلف، که شاخص نماز ظهر هم با همین دیوار سنجیده می‌‌شد، بعد از مدتی اشتد علیهم الحر، ‌دیدند خیلی گرم است ظهرهای تابستان می‌‌آیند نماز ظهر می‌‌خوانند خیلی گرم است، ‌اصحاب سخت‌شان شد، فقالوا یا رسول الله لو امرت بالمسجد فظلل، یک سایبانی برای مسجد دستور بدهید درست کنند، فقال نعم فأمر فاقیمت فیه سوار من جذوع النخل، ستون‌هایی از چوب درخت خرما گذاشتند ثم طرحت علیه العوارض و الخصف و الاذخر، بعد سقفش را با برگ‌های درختان پوشاندند، ستون گذاشتند روی این ستون‌ها هم جذوع نخل گذاشتند، جذوع نخل که گذاشتند آن فاصله‌های جذوع نخل را با برگ درختان پوشاندند، فعاشوا فیه حتی اصابتهم الامطار، این جور سقف زدن که در برخی از جاها مرسوم هست، این مانع از تابش خورشید می‌‌شود اما مانع از باران نیست یعنی باران بالاخره چکه می‌‌کند، حتی اصابتهم الامطار فجعل المسجد یکِف علیهم اصحاب می‌‌دیدند باران می‌‌آید قطران باران روی‌شان می‌‌ریزد فقالوا یا رسول الله لو امرت بالمسجد فطیّن، آیا نمی‌شود سقف گلی درست کنید برای مسجد؟ فقال لهم رسول الله صلی الله علیه و آله: لا عریش کعریش موسی، همین خوب است، عریش موسی علیه السلام هم همین‌جور بود، ‌سقف گلی نداشت، حالا چند قطره باران هم روی آدم بیاید حالا چه می‌‌شود؟ به قول شماها زندگی لاکچری که نباید داشته باشد همیشه، فلم یزل کذلک حتی قبض رسول الله صلی الله علیه و آله. پس ببینید مسجد سقف داشت سقف گلی نداشت، آن هم مسجد پیغمبر این‌طور بود بعد از پیغمبر که دیگر همه رفاه‌زده شدند، تبعا لامرائهم، دیگر سقف زدند حتی مسجد پیامبر هم مسقف شد با گل سقف زدند مساجد دیگر را هم که سقف می‌‌زدند این‌طور نیست که سقف نداشت، و فرض روایت هم نزول ماء مطر نیست، آخه این‌ها عرفی نیست.

مرحوم آقای تبریزی فرمودند ما دلیلی بر شرطیت طهارت مسجد الجبهة پیدا نمی‌کنیم، این صحیحه حسن بن محبوب که قابل توجیه نیست. چرا؟ برای این‌که حالا النار قد طهره می‌‌گویید آن اجزاء عذره استحاله شده حرفی نیست، اما الماء قد طهره این نمی‌شود تطهیر شرعی باشد، این رفع قذارت عرفیه است و در ذهن سائل کانه این بود که عذره و عظام موتی و لو استحاله بشوند تبدیل به خاکستر بشوند چون مخلوط می‌‌شود بخشی از آن با این گچ، دیگر نمی‌شود سجده کرد بر آن، و قذارت عرفیه هم که دارد، امام علیه السلام فرمود آن عذره و عظام موتی که استحاله شدند بعد مستهلک شدند در یک قسمت کمی که وجود داشت در این گچ، آب هم که این گچ را از قذارت عرفیه خارج کرد، همان آبی که با آن گچ درست می‌‌کنند پس اصلا بحث رفع قذارت شرعیه مطرح نیست. این را هم در تنقیح مبانی العروة کتاب الطهارة جلد 2 صفحه 349 فرمودند، هم در کتاب الصلاة جلد 4 صفحه 81، ‌فرمودند در آن‌جا و اما صحیحة حسن بن محبوب فلایبعد ان یکون المراد بالطهارة فیها النظافة عن القذارة العرفیة الحاصلة للجص من ایقاد العذرة و عظام الموتی علیه فان العظام لاتکون نجسة شرعا حتی من المیتة و العذرة علی تقدیر فرض النجسة منه تستحیل بعد الایقاد بعد از این‌که آتش روشن کردیم این عذره تبدیل می‌‌شود به خاکستر، ‌استحاله پیدا می‌‌کند، پس اصلا منشأیی ندارد که این گچ نجس بشود شرعا، قذارت عرفیه پیدا می‌‌کند، حالا یک کسی بیاید آبگوشت برای شما درست کند زیرش عذره یابسه بگذارد با او بپزد، حال‌تان بد می‌‌شود بخواهید این آبگوشت را بخورید و لو شرعا هیچ نجاستی فرض نمی‌شود برای این آبگوشت گوشتش هم از بهترین قصابی‌های قم برای شما تهیه کردند، حال‌تان بد می‌‌شود، رفع قذارت عرفیه این‌جا دیگر ممکن نیست اما در مسجد همان ‌که آب ریختید به آن گچ به این مقدار که پیشانی‌تان را بگذارید روی این گچ رفع قذارت عرفیه شده.

[سؤال: … جواب:] آتش رفع قذارت عرفیه هم نکند موجب استحاله عذره یابسه و آن عظام موتی شده، استحاله پیدا کرده شده خاکستر، ایشان می‌‌فرمایند اصلا آخه عذره یابسه را می‌‌آورند به عنوان هیزم استفاده می‌‌کنند آخه منشأیی ندارد بگوییم گچ را نجس کرد.

بعد جالب این است که آن توجیهی که آقای خوئی می‌‌کند که می‌‌گوید آن آبی که با آن گچ درست می‌‌کنند مطهر آن گچ متنجس است آقای تبریزی می‌‌فرمایند اولا باید انفصال پیدا کند غساله آب قلیل، همین‌جوری که آب قلیل را بریزند روی متنجس که او پاک نمی‌شود، ثانیا: اصلا این آب قلیل آب قلیل نمی‌ماند، مضاف می‌‌شود. حالا ما هم ثالثا را بگوییم که اگر این جور که آقای خوئی می‌‌گفت باشد مناسب نبود بگویند الماء و النار، ‌باید بگویند النار و الماء قد طهراه، اول آب را گفتند، طبق فرمایش آقای خوئی اول آتش مطهر بود به استحاله بعد هنوز آن گچ نجس بود، ‌چون گچ ملاقات کرده بود حالا فرضا یک مقدار خیس بود ملاقات کرده بود با نجس، متنجس شده بود، بعدا موقع این‌که می‌‌آیند گچ را آماده می‌‌کنند برای گچ‌کاری آن وقت آب مطهر است، اول می‌‌گوید الماء بعد می‌‌گوید النار، این‌ها عرفی نیست که با این توجیه آقای خوئی بسازد. و لذا ایشان توجیه آقای خوئی را قبول نمی‌کند.

توجیه آقای سیستانی هم معقول بود ولی آیا واقعا استظهار می‌‌توانیم بکنیم این را که می‌‌آمدند دور این سنگ‌گچ عذره یابسه و عظام موتایی که همراه با آن مقداری گوشت و چربی بود و الا عظام موتی که نجس نیست، می‌‌گذاشتند، آقای سیستانی می‌‌فرماید یک کمی آب می‌‌ریختند روی این عذره یابسه، آخه همچون چیزی هست؟ حالا ایشان من نمی‌دانم بعضی از نانوانی‌ها را دیدند آب ریختند روی این‌ها، حالا شما واقعا این‌هایی که غذا می‌‌پزند مخصوصا با عذره یابسه غذا می‌‌پزند می‌‌آیند یک مقدار آب می‌‌ریزند روی عذره یابسه که بوی گندش فضا را بگیرد؟ بعید است. ایشان فرض کرده روی وقود هم آب می‌‌ریزند کم، ‌ایشان این‌جور فرض کرده، گفته نگاه کنید در تنورهایی که نان می‌‌پزند یک مقدار روی هیزمش آب می‌‌ریزند، زیاد نمی‌ریزند، کم می‌‌ریزند که شعله‌ور بشود آتش، ایشان این‌جور فرض کرده، اما این‌که می‌‌گویید روی سنگ‌گچ آب می‌‌ریزند این هم ظاهرا درست نیست، این‌طور که به ما گفتند سنگ‌گچ اصلا ذاتا یک مقدار مرطوب است و این با حرارت 200 درجه باید پودر بشود و الا ذاتش مشتمل است بر مواد آبی و ذاتا این قابل طبخ است، آبی نمی‌ریزند روی این سنگ‌گچ، حداقل ثابت نیست این مطلب که ما بگوییم حتما این‌جور است که آب می‌‌ریختند روی آن سنگ‌گچ موقع طبخ، این‌ها صرف احتمال است، چیزی که ثابت نیست چه جور ما بگوییم روایت را توجیه می‌‌شود کرد، ‌در روایت که نگفت ثم یلقی علی هذا الجص الماء فیطبخ بالنار تا بگوییم شاید درست باشد، همچون چیزی فرض نشده ما داریم به عنوان احتمال مطرح می‌‌کنیم.

و لذا انصاف این است که استدلال به این روایت دچار مشکل می‌‌شود.

[سؤال: … جواب:] هیچ قرینه‌ای هم ما نداریم بلکه عرض کردم ادعا می‌‌شود که اصلا متعارف این نیست که روی سنگ‌گچ آب بریزند، اصلا گچ که می‌‌آورند از معدن گچ ذاتا یک حالتی دارد مشتمل بر آب، یعنی نه این‌که بگوییم خیس کردند، اصلا یک رطوبتی دارد که باید آن رطوبت با حرارت 200 درجه، این‌جور نقل کردند، پخته بشود تا این حالت پودر به خودش بگیرد و این مرسوم نیست که آب بریزند روی سنگ‌گچ. حالا احتمالش کافی است که ما بگوییم ظهور منعقد شده در این روایت در مدلول التزامی؟ یا نه، عرف دچار اضطراب می‌‌شد حتی آن عرفی که آشنا بود با کیفیت طبخ سنگ‌گچ. و لذا فقهاء ما خواستند توجیه کنند که مراد از ماء چیست مراد از نار چیست و لذا انصافا استدلال به این روایت مشکل هست همان‌طور که آقای صدر هم دارند، مرحوم آقای تبریزی هم فرمودند که باید بگوییم رفع قذارت عرفیه می‌‌کند و ربطی به بحث ما ندارد و مطالب دیگری هم که نقل کردیم.

[سؤال: … جواب:] سائل شبهه داشت شاید این جصی که با عذره یابسه و عظام موتی طبخ شده منافی می‌‌دید با‌ شأن این‌که انسان بر او سجده کند در نماز، چه می‌‌دانیم، شبهه نجاست داشته یا نه، ‌حالا بر فرض شبهه نجاست داشته باشد اما ارتکازش بر مانعیت نجاست در مسجد الجبهة بوده و امام تقریر کرده ارتکازش را که آقای خوئی ادعا می‌‌کند این‌ها از کجا؟ … بالاخره این‌جا ما یصلح للقرینیة دارد ممکن است قد طهراه ممکن است همین تطهیر عرفی غیر شرعی باشد رفع قذارت عرفیه باشد که دیگر ربطی به بحث ما پیدا نمی‌کند، برای این است که تنفر سائل را برطرف کند. خلاف ظاهر اولیه است ولی بخاطر این‌که مورد روایت توجیه کافی نداشت ما نمی‌توانیم بگوییم ظهور تصدیقی در این روایت منعقد شده چون احتمال ما یصلح للقرینیة می‌‌دهیم.

اما روایت دوم، روایت دوم این است وسائل الشیعه جلد 3 صفحه 451 صحیحه زراره: سألت اباجعفر علیه السلام عن البول یکون علی السطح او فی المکان الذی یصلی فیه فقال علیه السلام اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر یا و هو طاهر. می‌‌گوید بالای پشت بام بول می‌‌کنند یا روی زمین جایی که آماده کردیم برای نماز یک از خدا بی خبری آمد آن‌جا بول کرد فقال علیه السلام اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر یا و هو طاهر، گفته می‌‌شود که مفاد عرفی این روایت این است که نماز بر این مکان متنجس جایز است چون خورشید آن را پاک کرد، وقتی خورشید آن را خشک کرد نماز بر آن جایز است چون این مکان پاک شد، العلة تعمم و تخصص یعنی اذا لم یصر طاهرا فلایجوز ان یصلی علیه.

آقای سیستانی فرمودند عمده در روایات همین روایت است و ما به مفهوم این روایت اخذ می‌‌کنیم.

این روایت اشکالاتی دارد که عرض می‌‌کنیم:

اشکال اول اشکالی است که مرحوم حاج آقا مرتضی حائری کردند که این هم مفهومش شرط است، مفهوم شرط که اطلاق ندارد. مفهومش این است که اذا کان نجسا لایجوز ان یصلی علیه، مطلقا؟ نه شاید در فرضی است که رطوبت مسریه داشته باشد.

این انصافا خلاف ظاهر این تعبیر است که فرمود اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر، این ظاهرش این است که در جواب از این سؤال این است که تهدید دارد می‌‌کند می‌‌گوید اگر خورشید آن را خشک کرد نماز بر آن بخوان، ایشان می‌‌فرمایند دلیل بر این‌که مفهوم مطلق ندارد این است که اذا غسل بالماء هم یجوز ان یصلی علیه. معلوم است که اذا جففته الشمس نسبت به فرض غسل بالماء نظر ندارد، اذا جففته الشمس فصل علیه فهو طاهر ظاهرش این است که تحدید می‌‌کند این سؤال را می‌‌گوید اگر طاهر شده حالا به تجفیقش یا به غسل بالماء نماز بخوان و الا فلا. پس انصافا این عبارت ظهورش در شرطیت طهارت موضع جبهه است. یعنی شرطیت طهارت مکان مصلی است که قدرمتیقنش طهارت موضع جبهه است.

[سؤال: … جواب:] روایت در خصوص سجود بر این مکان نیست، روایت ناظر است به نماز خواندن در این مکان، ولی قدرمتیقن از این‌که فرمودند این مکان پاک شده می‌‌توانی بر آن نماز بخوانی این است که معلوم می‌‌شود بر مکان نجس نمی‌شود سجود کرد. این قدرمتیقن است.

اشکال دومی که مطرح ممکن است بشود این است که گفته می‌‌شود که جزاء مشتمل است بر دو جمله، فصلّ علیه فهو طاهر، در بعضی از نسخ هم هست و هو طاهر، اگر با خورشید خشک بشود دو حکم دارد: یک: می‌‌شود بر آن نماز خواند، دو: این پاک است، اگر تجفیف نشود به شمس این دو حکم نیست، اما آیا هیچ‌کدام نیست؟ نه، مجموع‌شان نیست، ممکن است یکی از این دو حکم باشد. صل علیه و هو طاهر این مجموع در صورتی است که این مکان با خورشید خشک بشود اما اگر خودبخود خشک بشود ممکن است آن‌جا هم می‌‌گفتند صل علیه و لکن لیس بطاهر.

انصافا این اشکال هم اگر فاء باشد در فهو طاهر اشکال خلاف ظاهری است. چون ظاهر فصل علیه فهو طاهر این است که این فهو طاهر تعلیل است برای فصل علیه، فصل علیه فهو طاهرٌ، چرا نماز می‌‌شود بر آن بخوانیم؟ چون پاک است. اما اگر واو باشد این اشکال را باید جواب بدهیم که ما دو جمله داریم: اذا جففته الشمس فصل علیه و هو طاهر، حالا اگر این تجفیف به شمس نبود تجفیف به هوا بود مجموع این دو جمله ثابت نیست اما معنایش انتفاء تمام این دو جمله است؟ اشکال کردند که ظهور جمله شرط اگر دو جزاء داشته باشد انتفاء مجموع الجزائین است نه انتفاء کلا الجزائین.

جواب از این اشکال این است که اولا ما نسخی که دیدیم همه‌اش فاء است، ظاهرش تعلیل است، حالا در جامع احادیث الشیعة نقل کرده که نسخه بدل و هو طاهر است، بعضی کتب فقهیه هم و هو طاهر است، ما اختلاف نسخه‌ای در تهذیب و استبصار و وافی و وسائل ندیدیم، ‌پس ظاهرش تعلیل است.

[سؤال: … جواب:] فصل علیه و هو طاهر، جزاء می‌‌شود فصل علیه تعلیلش می‌‌شود فهو طاهر معنایش این است که اگر طاهر نبود نمی‌شود نماز بخوانیم بر آن.

ثانیا و هو طاهر باشد، فصل علیه و هو طاهر، سؤال از این بود که بول کردند در یک مکانی، البول یکون علی السطح او فی المکان الذی یصلی فیه ظاهرش این است که سؤال می‌‌کند از جواز نماز در این مکان و الا چرا گفت الذی یصلی فیه؟ سؤال ظاهرش این است که از نماز خواندن در این مکان است، حضرت وقت می‌‌فرماید اذا جففته الشمس فصل علیه ظاهرش این است که در مقام تحدید هم است یعنی اذا لم تجففه الشمس فلاتصل علیه، و این در مقام تحدید است، یعنی وقتی سائل سؤال می‌‌کند از حکم نماز در آن امام جواب می‌‌دهد اگر خورشید آن را خشک کرده است می‌‌توانی نماز بخوانی بر آن مکان، عرف استفاده مفهوم مطلق می‌‌کند، سؤال کرد از حکم نماز در این زمینی که روی آن بول شده است امام می‌‌فرماید اگر خورشید آن را خشک بکند می‌‌توانی بر آن نماز بخوانی عرف استفاده می‌‌کند هم به مفهوم شرط هم به مفهوم وصف، اگر بنا بود مطلق تجفیف کافی باشد چرا نفرمود اذا صار جافا، فرمود اذا جففته الشمس. معلوم می‌‌شود که این نکته‌اش این است که تجفیف شمس موجب طهارت می‌‌شود و الا مطلق جفاف کافی نیست و لذا اشکال دوم هم وارد نیست.

[سؤال: … جواب:] بهرحال اگر و هو طاهر هم باشد به قرینه این‌که سؤال از حکم نماز بر این زمین است امام در مقام جواب از این سؤال می‌‌فرماید اگر خورشید این زمین را خشک کرده است می‌‌توانی بر آن نماز بخوانی عرف استفاده می‌‌کند اگر خورشید خشک نکرده است و لو خودبخود خشک شده است نمی‌توان بر او نماز بخواند. این متفاهم عرفی است، حالا واو باشد و هو طاهر، فاء باشد بشود فهو طاهر، خیلی از این جهت به نظر ما فرقی نمی‌کند.

مشکل مهم معارض این روایت است. این روایت معارض‌هایی دارد، حالا ما معارض‌ها را بیان کنیم، یک: صحیحه زراره، وسائل جلد 3 صفحه 451، زراره و حدید بن حکیم یا حکَیم الازدی قالا قلنا لابی‌عبدالله علیه السلام، قلنا چه جوری است؟ با هم حرف می‌‌زدند؟ آقایان تحلیل کنند، شوخی می‌‌کنم، یکی به دیگری گفت تو بگو دیگر، قلنا لابی عبدالله علیه السلام السطح یصیبه البول او یبال علیه أیصلی فی ذلک المکان قال ان کان تصیبه الشمس و الریح و کان جافا فلا بأس به الا ان یکون یتخذ وبالا، امام فرمود اگر مبال است، ‌شأن نماز این نیست که بروی در مبال نماز بخوانی هر کس می‌‌رسد همینجا دیوار کوتاه گیر می‌‌آورد همینجا بول می‌‌کند اگر مبال نیست ان کان تصیبه الشمس و الریح و کان جافا فلابأس به نشان می‌‌دهد که اصلا طهارت لازم نیست. حالا و لو با باد خشک بشود، جایی است که باد می‌‌وزد خورشید می‌‌وزد بهرحال نتیجه‌اش این می‌‌شود که کان جافا، حالا این روایت را چون کسی این‌جا مطرح نکرده ما پیدا کردیم حالا این را بگذارید بعد بررسی کنیم. که ممکن است این روایت را کسی بگوید مطهریت مجموع شمس و ریح را دارد می‌‌گوید.

عمده دو تا معارض دیگر است، یکی صحیحه علی بن جعفر است، در صحیحه علی بن جعفر از همین مورد سؤال شده، حضرت فرمود اشکال ندارد، می‌‌توانی نماز بخوانی، صحیحه علی بن جعفر وسائل جلد 6 صفحه 453 سألته عن البواری یبلّ قصبها بماء قذر أیصلی علیه قال اذا یبست فلا بأس. نگفت اذا یبست بالشمس، بوریا یعنی همین حصیرها که می‌‌شود رویش سجود کرد، با آب نجس این‌ها را خیس می‌‌کنند چوب‌نی آن را بعد می‌‌بافند، نجس می‌‌شود، بعد می‌‌آورند می‌‌فروشند، شما هم می‌‌خرید و می‌‌خواهید رویش سجده کنید، حالا قال اذا یبست فلا بأس، اگر خشک باشد عیب ندارد، این هم که زمین که نیست، با خورشید هم خشک بشود، حصیر است، حصیر و شبه حصیر است، بوریا است.

روایت سوم را هم مطرح کنم که مرحوم آقای تبریزی به این روایت سوم تمسک کرده فرموده صحیحه زراره را تقیید می‌‌زنیم اذا جففته الشمس فصل علیه مفهومش و لو مطلق است اما به موثقه عمار تقیید می‌‌خورد موثقه عمار یک موثقه مفصله‌ای هست، رجوع کنید به وسائل الشیعه جلد 3 صفحه 452 فقط یک جمله‌اش را که آقای تبریزی استناد می‌‌کند به آن بخوانم و ان کان رجلک رطبة او جبهتک رطبة او غیر ذلک منک ما یصیبه ذلک الموضع القذر فلا تصل علی ذلک الموضع حتی ییبس، می‌‌گوید این موضع نجس است اما وقتی پیشانی تو خیس است تا پیشانی‌ات خشک نشده روی این موضع قذر نماز نخوان، معلوم می‌‌شود مشکل، ‌مشکل رطوبت مسریه است نه نجاست موضع سجود.

تامل بفرمایید ان‌شاءالله فردا.