جلسه 24-882
سهشنبه – 09/08/1402
فهرست مطالب:
مناقشه در کلام آیتالله سیستانی راجع به فریضه بودن وضع مواضع سبعه. 1
اشکال اول: ظاهر حدیث لاتعاد در بیان مصادیق منحصره فریضه است.. 1
اشکال دوم: ظهور فرض در مطلق ما قدره الله و لو لم یوجبه نیست.. 3
اشکال سوم: شیخ صدوق قائل به سنة النبی است.. 5
لولا دلیل خاص، نسیان سجده واحده مبطل است و لاتعاد شامل آن نمیشود 7
در صدق زیاده معتبر نیست رعایت شرط شرعی سجود 7
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
مناقشه در کلام آیتالله سیستانی راجع به فریضه بودن وضع مواضع سبعه
بحث راجع به وضع مواضع سبعه در سجود بود که دیروز بیان آقای سیستانی را راجع به فریضه بودن آن نقل کردیم که هم به صحیحه زراره تمسک کردند که فاما الفرض فهذه السبعة و اما الارغام بالانف فسنة من النبی که گفتند ظاهر مقابله این است که الفرض من الله فهذه السبعة و اما الارغام بالانف فسنة من النبی. و اینکه در خصال صدوق من النبی نیست ایشان فرمودند صدوق حذف کرده، در تهذیب و استبصار است و وثوق پیدا میکنیم به آن. پس ثابت میشود که وضع مواضع سبعه فرض من الله است دیگر نمیشود با حدیث لاتعاد اخلال سهوی به آن را تصحیح کرد چون حدیث لاتعاد مذیل است به ذیل السنة لاتنقض الفریضة، نکته لاتعاد را این قرار داده که چون اینها سنت هستند ما میگوییم لاتعاد، حالا ثابت شد وضع مواضع سبعه سنت نیست فریضه است.
دلیل دیگر ایشان هم وثوق به صدور یکی از پنج روایتی بود که و ان المساجد لله را تطبیق میکرد بر وضع مواضع سبعه. پس در قرآن تقدیر شده و لو نگفت یجب، فرض یعنی تقدیر، فرض به معنای وجوب نیست. ایشان شاهد هم ذکر کرده فرموده آیا رکوع سوم و چهارم واجب من الله است؟ نه، اصل رکعت سوم و چهارم تشریع پیامبر است، اما رکوع در رکعت سوم و چهارم تقدیر خداست چون اصلا رکوع تقدیر خداست و لذا اگر در کسی رکعت سوم و چهارم ترک کند سهوا رکوع را نمازش باطل است با اینکه اصل رکعت سوم و چهارم سنة النبی است.
[سؤال: … جواب:] البته ما اصل اینکه فرض به معنای تقدیر است قبول کردیم. ان الله فرض علیک القرآن، یعنی قدّر لک القرآن، نصیبا مفروضا أی نصیبا مقدرا. خود کتاب الارث هم اسمش را گذاشتند کتاب الفرائض. ما این مقدار را قبول داریم.
بعد بحث شد که حالا اگر شک بکنیم که وضع مواضع سبعه، وضع الجبهة علی مایصح السجود علیه، اینها سنت هستند یا فریضه هستند، نقل کردیم آقای سیستانی در بحث تیمم و ابتدای بحث قرائت و رکوع فرمودند: تمسک به السنة لاتنقض الفریضة میشود تمسک به عام در شبهه مصداقیه.
این خلاصه مطلبی بود که دیروز مطرح کردیم و سعی کردیم دیروز دفاع کنیم از این نظر، حالا امروز میخواهیم اشکال این نظر را عرض کنیم.
اشکال اول: ظاهر حدیث لاتعاد در بیان مصادیق منحصره فریضه است
ما در همان بحث فقه مطرح میکردیم که اگر شک کنیم در سنت بودن یک چیزی یا فریضه بودن آن، دو تا خطاب داریم به او تمسک میکنیم: یکی صحیحه زراره است که سألت اباجعفر علیه السلام عن الفرض فی الصلاة فقال الوقت و الطهور و القبلة و التوجه و الرکوع و السجود و الدعاء قلت ما سوی ذلک قال سنة فی فریضة. یکی هم خود صدر حدیث لاتعاد است که میگفتیم درست است صدر حدیث لاتعاد مذیل به ذیل السنة لاتنقض الفریضة است، نکته را فهمیدیم چرا لاتعاد اما امام تطبیق کرد سنت را بر ما عدای خمس، کانّه فرمود لاتعاد الصلاة الا من خمس فانها فریضة و ما عداهن سنة، امام خودش متصدی تطبیق شد، پس اگر شک کنیم چیزی فریضه است یا سنت، هم به صدر حدیث لاتعاد میتوانیم پناه ببریم برای نفی فریضه بودن آن، هم به صحیحه زراره.
بعد دیدیم خود آقای سیستانی در همان تقریرات بحث قرائت و رکوع صفحه 203 متعرض این مطلب شدند و برگشتند از آن اشکال اولشان که در شک در فریضه و سنت ما تمسک به السنة لاتنقض الفریضة نمیتوانیم بکنیم چون تمسک به عام در شبهه مصداقیه است.
ما انصافا نسبت به حدیث لاتعاد هیچ اشکالی نداریم. حالا صحیحه زراره چون دارد و ما سوی ذلک، ممکن است ناظر باشد آنهایی که مقابل سجود هستند، حد سجود را که سجود به چه نحوی باشد شاید ناظر نباشد، بله برای نفی فریضه بودن طهارت از خبث میشود به او تمسک کرد، اما برای نفی فریضه بودن کیفیت شرعی سجود ممکن است نشود به او تمسک کنیم چون ممکن است و ما سوی ذلک یعنی آنهایی که در مقابل سجود هستند نه آنی که کیفیت خود سجود است. ولی صحیحه زراره در لاتعاد که عرفا میگوید نماز اعاده نمیشود مگر از رکوع و سجود وقت و قبله و طهور و این هم ظاهرش این است که رکوع عرفی سجود عرفی است. خود صدر ظاهرش این است که غیر از رکوع و سجود عرفی و وقت قبله طهور بقیه واجبات نماز، اجزاء نماز شرائط نماز، شرائط شرعی رکوع شرائط شرعی سجود همه اینها داخل در عقد مستثنیمنه است خصوصا که مستثنیمنه هم مفرغ است ندارد لاتعاد الصلاة مما عدی ذلک، لاتعاد الصلاة الا من خمس، اعاده نمیشود نماز مگر از ناحیه رکوع از ناحیه سجود.
البته من قبول دارم برای نفی مبطلیت زیاده رکوع نمیشود به حدیث لاتعاد تمسک کرد خلافا لآقای سیستانی، چون "اعاده نمیشود نماز مگر از رکوع" روشن نیست از رکوع یعنی از نقیصه رکوع یا هم از نقیصه هم از زیاده رکوع. نفرمایید زیاده رکوع در روایات اهل بیت نهی شده اینکه فریضه نیست. میگوییم ذات رکوع فریضه است شاید میخواهد بگوید فریضه نه کم بشود نه زیاد، فانه زاد فی فرض الله در روایات دیگر داشتیم.
ما پس اگر شک کنیم که وضع مواضع سبعه، وضع الجبهة علی مایصح السجود علیه سنت است یا فریضه، به صدر حدیث لاتعاد میتوانیم تمسک کنیم چون مستثنی رکوع عرفی است سجود عرفی است. اینکه آقای خوئی فرمودند مستثنی رکوع شرعی است سجود شرعی است ما اگر احتمال هم بدهیم فرمایش آقای خوئی درست است کار ما خراب میشود و لذا ما باید محکم بایستیم بگوییم استظهارمان این است که مستثنی رکوع عرفی است سجود عرفی است و انصافا ظهور عرفی هم همین است. و لذا کسی که نماز بخواند روی مهر نجس سجده کند به عرف عام بگویی این نماز صحیح است یا نه، میگویند روایت را بخوانید برای ما، ما که روایت بلد نیستیم، میگوییم امام فرمود لاتعاد الصلاة الا من خمس الوقت و القبلة و الرکوع و السجود و الطهور، می گوید شما اخلال به سجود که نرساندی، شما سجده کردی منتها سجده کردی بر مهر نجس. با اینکه آقای خوئی میگوید: نه، شرط سجود مختل شده نمازت باطل اندر باطل است.
اشکال دوم: ظهور فرض در مطلق ما قدره الله و لو لم یوجبه نیست
پس ما باید ثابت کنیم که وضع مواضع سبعه فریضه است، این را باید ثابت کنیم که آقای سیستانی این را ثابت کرده. میگوییم: آقای سیستانی! اما المساجد لله، پنج تا روایت داشتیم، حرفی نداریم، میگفت که مساجد مواضع سبعه است، ولی اینکه شما فرمودید فرض یعنی تقدیر نه واجب، میگوییم: بله یک معنای فرض تقدیر است، اما آیا ظهور فرض در همین است؟ ما استعمالاتی داریم که فرض را به معنای واجب گرفتند، حتی نه واجب من الله، بلکه مطلق واجب، سنت را هم گاهی به معنای مستحب گرفتند. یک وقت فریضة الله در مقابل سنت واجبه تعبیر میشود مثل حدیث لاتعاد که القراءة سنة یعنی سنة واجبة، التشهد سنة یعنی سنة واجبة، و السنة لاتنقض الفریضة ظاهرش این است که فریضة من الله، بله او روشن است اما صرف اینکه یک جا بگویند مثل صحیحه زراره بگویند سبعة منها فرض، آیا بگوییم پس این میخواهد بگوید فریضة الله؟ نه، شاید میخواهد بگوید سبعة من الله واجبٌ.
اینی که ایشان گفتند رکوع در رکعت سوم و چهارم فرض به معنای واجب الهی نیست بلکه به معنای تقدیر است، میگوییم: واجب شرطی چرا نباشد، [بله] واجب الهی که حتما باید رکعت سوم و چهارم را بیاورید نیست، اما شاید شارع تشریع کرده که هر رکعتی در نماز میآورید چه تشریع من باشد چه تشریع پیغمبر من باشد، واجب شرطی است که در ضمن او رکوع هم باشد، شاید این را خدا گفته.
[سؤال: … جواب:] اما موضوعش را پیغمبر ساخته که نماز ظهر دو رکعت بود پیامبر چهار رکعت کرد اما اینکه حالا که چهار رکعت شد رکعت بدون رکوع نمیشود وضعا این را شاید خدا تشریع کرده، خدا واجب شرعی کرده، چه میدانیم. مقتضایی ظهور حدیث لاتعاد این است که رکوع فریضه است، روایات دیگر هم میگوید رکوع را خدا فریضه قرار داد اما رکوع رکعت سوم هم میتواند فریضه باشد منتها فریضه وضعیه، یعنی لا رکعة بدون رکوع، حالا رکعت سوم و چهارم را پیغمبر واجب کرد، خب باشد، موضوعش را پیغمبر درست کرد.
پس عرض ما این است، دقت کنید! میگوییم صحیحه زراره حسابش را بعد میکنیم، حالا ان المساجد لله را میگوییم، قرآن در ان المساجد لله گیرم گفته المواضع السبعة من الله، مگر گفت واجب است سجود بر مواضع سبعه باشد؟ مواضع سبعه را اگر در حال سجود هستید و روی زمین میگذارید برای غیر خدا نگذارید اما آیا واجب است در هر سجود کل مواضع سبعه را روی زمین بگذارید؟ این را که قرآن نگفته، این را روایات هم نمیگوید که قرآن گفته.
و اینی که در روایت میگوید السنة لاتنقض الفریضة شاید فریضه به معنای واجب مقدر من عند الله باشد، چون عرض کردم فرض به معنای واجب هم میآید، السنة لاتنقض الفریضة چرا معنا میکنید السنة لاتنقض المقدر من الله و لو لم یوجبه الله؟ چرا اینجور معنا میکنید؟ نه، السنة لاتنقض الفریضة أی الواجب من الله، مواضع سبعه را خدا کی در قرآن گفت واجب است وضعش بر زمین.
این احتمالش هست، فریضه استعمالاتی دارد یک استعمالش در همینی است که آقای سیستانی گفت تقدیر خدا، مثل ارث، تقدیر خداست، اما همه جا که اینطور نیست، گاهی استعمال میشود به معنای واجب، در روایت داریم تطوعا کان أو فریضة، الصلاة فی الیوم و اللیلة احدی و خمسون رکعة الفریضة سبععشر رکعة، فریضه یعنی واجب، و الا 17 رکعت که فریضة الله نیست، ده تا رکعت فریضة الله است، دو تای ظهر را پیغمبر اضافه کردند، دو تای عصر را پیغمبر اضافه کرده، یکی مغرب را پیغمبر اضافه کرده، دو تای عشاء را هم پیغمبر اضافه کرده، شده هفت تا. ان الله فرض الصلاة عشر رکعات. اینکه میگوید الفریضة سبععشر رکعة و ما سوی ذلک سنة و نافلة، این فریضه به معنای مطلق واجب است.
در روایت فضیل بن عیاض میگوید الجهاد سنة ام فریضة؟ امام میفرماید الجهاد علی اربعة اوجه، بعد بیان میکنند میگویند جهاد فرض و جهاد سنة لایقام الا مع الفرض و جهاد سنة، بعد مثال میزنند جهادی که سنت است که لایقام الا مع الفرض، ان مجاهدة العدو فرض علی جمیع الامة و هو سنة علی الامام، امام واجب نیست جهبه برود، مردم باید جبهه بروند امام باید مرکز اسلام را حفظ کند، و هو سنة علی الامام وحده ان یأتی العدو مع الامة فیجاهدهم. این سنت یعنی مستحب و آن فریضه یعنی واجب. و اما الجهاد الذی هو سنة فکل سنة اقامها الرجل اما آن جهادی که سنت است یعنی سنت مستحبه است آن سنن مستحبهای است که مردم تلاش میکنند در جامعه سنت حسنه میگذارند مثل این دعای ندبهها، این دعای کمیلها، قدیم که اینجور نبود، شب جمعه دعای کمیل صبح جمع دعای ندبه شب چهارشنبه دعای توسل، یک افراد ذی نفوذی، افراد با نفسی آمدند اینها را [سنت کردند]. یا در روایت داریم الکفن فریضة للرجال، کفن که در قرآن نیامده، یعنی واجبٌ، و الخرقة سنة، خرقه سنت است که جدای از این سه کفن یک خرقهای هم باشد زیر این سه کفن. این سنت است یعنی مستحب است.
[سؤال: … جواب:] در حدیث لاتعاد، فریضة یعنی واجب مقدر من عند الله، سنت یعنی سنت واجبه، پس فریضه را نگویید مقدر من عند الله و لو واجب نباشد، کی گفته، شاید فریضه در حدیث لاتعاد یعنی الواجب المقدر من عند الله، عرض کردم فریضه به معنای واجب میآید، آقای سیستانی محور فرمایششان این است که فریضه یعنی مقدر و لو لم یکن واجبا من الله، چون میخواهند بگویند ان المساجد لله مقدر من عند الله بود وضع مواضع سبعه ولی واجب من عند الله نباشد مهم نیست. میگوییم شاید فریضه در حدیث لاتعاد یعنی الواجب المقد من عند الله. حالا اینکه میگوییم شاید نگویید پس شد شاید اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال، ما به صدر حدیث تمسک میکنیم ذیل حدیث هم ظهور در خلاف ندارد. صدر حدیث که میگیرد وضع مواضع سبعه را، چون عرض کردیم اخلال به سجود عرفی نیست، ذیل حدیث هم به قرینه تقابل او میشود سنت واجبه این میشود فریضه الهیه واجبه، بیش از این ظهوری ندارد که بخواهد ما یصلح للقرینیة باشد یا عرف را دچار تردید بکند که به صدر تمسک نکنند.
[سؤال: … جواب:] اصلا عرف از ذیل یک بیان متعارض با صدر نمیفهمد، صدر چون تطبیق کرد گفت غیر از رکوع عرفی و سجود عرفی و وقت و طهور و قبله بقیه فریضه نیستند، عمومش میگوید وضع المواضع السبعة هم فریضه نیست، و کشف میکنیم پس یعنی واجب مقدر من عند الله نیست. "مقدر من عند الله هست اما واجب مقدر من عند الله نباشد" کافی است در تمسک به عموم صدر.
اشکال سوم: شیخ صدوق قائل به سنة النبی است
اما راجع به صحیحه زراره، اینکه آقای سیستانی فرمودند که سنة من النبی در کلام صدوق حذف شده چون با اعتقادات صدوق نمیساخته، صدوق شخص جلیل القدری است، یک وقت این بحثها به جلالتشان صدوق لطمه نزند، این کارها را گاهی صدوق میکرد، در جاهایی که با اعتقادات به نظر خودش مخالف بود میدید نشر این مطالب موجب گمراه شدن مردم است، بعضی چیزها را حذف میکرد، حقش هم بود، ما هیچ اعتراضی نداریم، اما سنة من النبی خلاف اعتقاد صدوق نبود. بیاورید من لایحضره الفقیه او را بگذارید جلویتان، علل الشرائع او را بگذارید جلویتان، علل الشرائع جلد 1 صفحه 258 میگوید فضل بن شاذان گفته استنجاء بالماء فرض است، صدوق میگوید غلط الفضل، فضل اشتباه کرد الاستنجاء به لیس بفرض و انما هو سنة. صفحه 262: غلط الفضل ان تکبیرةالافتتاح فریضة، فضل اشتباه کرد که فکر کرد تکبیرةالافتتاح فریضه است، و انما هی سنة واجبة، صدوق دارد میگوید، تکبیرةالافتتاح سنت واجبه است، فضل اشتباه کرد که گفت فریضه است. من لایحضره الفقیه جلد 1 صفحه 111 غسل الجمعة سنة واجبة. صفحه 316: القنوت سنة واجبة من ترکها متعمدا فی کل صلاة فلا صلاة له. من لایحضره الفقیه صفحه 416: غسل یوم الجمعة باز میگوید و هو سنة واجبة. یک روایتی نقل میکند دیگر تمام میکنم، عجیب است این روایت، صدوق در من لایحضر نقل میکند، دیگر جایی نمیماند بگوییم صدوق سنن النبی را قبول نداشت، جلد 1 صفحه 207 صحیحه زراره است عن ابیجعفر علیه السلام فرض الله الصلاة و سن رسول الله عشرة اوجه، خدا اصل نماز را واجب کرد، پیغمبر سنت قرار داد ده نماز را: نماز مسافر، نماز حاضر، نماز خوف [علی ثلاثة اوجه]، نماز کسوف، نماز عیدین، نماز استسقاء، نماز میت. این را در من لایحضر نقل میکند. پس اینکه بگوییم ایشان با سنت پیغمبر مشکل داشته، نه، مشکل نداشته. حالا فراموش کرده یا نقل نکرده. و لذا ما به آقای سیستانی میگوییم شما که وثوقی هستید (وثوق به صدور را لازم میدانید) آیا واقعا احتمال نمیدهید که راوی حدیث شیخ طوسی در سنة من النبی آن "من النبی" را قید توضیحی آورد ذیل روایت بعد خلط شد با نسخه؟
اصلا یک چیزی به شما بگویم: چون ما خبر ثقه را حجت میدانیم و لو مفید وثوق نباشد اعتماد میکنیم به نقل شیخ طوسی، چرا؟ برای اینکه اصلا تعارض ندارد با نقل صدوق، صدوق نگفت، مگر هر راستی را باید گفت؟ نگفت، حالا یا شک داشت یا یادش نبود. این بحث تعارض زیاده و نقیصه که شما مطرح میکنید (آیا اصل عقلایی این است که بگوییم آنی که زیاد گفته از پیش خودش نگفته، اصالة عدم الزیادة یعنی این دیگر، یعنی اصل این است که آنی که زاید دارد از پیش خودش نگفته در متن بوده، و آنی که کم گفته فراموش کرده) در فرض تعارض است، نه در فرضی که با هم تعارض ندارند.
گفتند آقای فلسفی آمده بود قم، ایشان در سخنرانیاش چی گفت؟ شما حافظهات خوب است ده تا مطلب نقل میکنی، یکی حافظهاش کم است یک مطلب نقل میکند، یکی هم درست متوجه نشده میگوید آقای فلسفی گفتند که مثلا وسط منبر حرف نزنید، این را شنید، هر کی یک جوری به اقتضاء حافظهاش به اقتضاء فهمش نقل میکند، اینها اصلا تعارض ندارد با هم.
اینجا که اصلا این بحثها پیش نمیآید. آقای سیستانی چون وثوق الصدوری است میخواهد یک کاری بکند وثوق پیدا کند به نقل تهذیب و استبصار، ما که اصلا وثوق الصدوری نیستیم میگوییم نقل تهذیب و استبصار حجت است و سکوت صدوق از ذکر من النبی تعارض با او نمیکند.
اما حرف من این است، میگویم: گفتیم فرض ظهور در فریضة من الله ندارد، فرض یعنی واجب، خب چه اشکال دارد امام بفرماید سبعة منها فرض یعنی واجبٌ، و اما ارغام انف سنة، سنت را هم گفتیم به معنای مستحب آمده، یعنی مستحبٌ. نمیگویم ظهور دارد در مستحب، میگویم احتمال دارد که سنت بخاطر استعمالات مختلفی که داشت گاهی به معنای سنت مستحب میآمد، خواندیم روایاتش را، روایت فضیل بن عیاض که خیلی واضح بود، سنت به معنای مستحب بود، گاهی هم سنت به معنای سنت واجبه آمده، شاید تقابل این است که این هفت چیز فرض است یعنی واجب است، نگفت واجب من الله که، گفت واجب است، و اما ارغام انف سنت است، ممکن است مراد این باشد که یعنی مستحب است و مستحبی هم هست که خدا مستحب نکرده بلکه پیغمبر مستحب کرده.
یا حتی سنة من النبی گاهی به این معنا نیست که خدا مستحب نکرده، بلکه به معنای این است که سنت عملیه پیامبر است، یعنی پیامبر عملا این کار را میکرد. به این معنا هم میتواند بیاید. در حدیث لاتعاد قرینه داریم، [اما] نمیشود همه جا بگوییم سنة من النبی تشریع پیامبر است، نه، یک سری موارد است که میگوید سنة النبی، النکاح سنتی آیا یعنی تشریع نکاح توسط پیامبر بود و خدا اصلا حرفی از نکاح نزد؟ پس چی میشود فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع؟ خدا گفته، پس چی شد النکاح سنتی؟ این یعنی روش من است. گاهی سنت به معنای روش است، ارغام انف روش پیامبر بوده، یعنی پیامبر عادت داشت ارغام انف میکرد شما اگر میخوهید اسوهتان پیامبر باشد این کار را بکنید.
[سؤال: … جواب:] ادّوا فطرتکم فانها سنة نبیکم وفریضة واجبة من ربکم. … سنة نبیکم را سنة من نبیکم نگفت، [نگفت:] سنتی که از پیامبر به ارث مانده است، این را نگفت، گفت سنة نبیکم، "من" گفت و نگفت، اینقدر باید ما تاوان پس بدهیم؟! اینقدر تاثیر دارد در ظهور؟! … علیکم بصلاة اللیل فانها سنة نبیکم، هر چی بخوانم میگویید من ندارد. دیگر کار به این جای باریک رسید که و اما الارغام بالانف فانه سنة من النبی، این "من" ما را بیچاره بکند، اینها عرفی نیست.
و لذا شاید، من نمیخواهم بگویم جزما، شاید علت اینکه آقای سیستانی فتوی داده که اگر کسی فراموش کرد وضع مواضع سبعه را غیر از وضع جبهه، نمازش صحیح است، مجموعه این مطالبی است که ما عرض کردیم.
لولا دلیل خاص، نسیان سجده واحده مبطل است و لاتعاد شامل آن نمیشود
آخرین مطلب، این بحث را عرض کنم وارد بحث تفصیلی از مواضع سبعه بشویم انشاءالله، آخرین مطلب این است: ما یک عرضی داریم و آن این است که اگر ما بودیم و لاتعاد، نداشتیم راجع به نسیان سجده واحده که فذکر بعد الرکوع مضی فی صلاته، نداشتیم که من زاد سجدة فذکر بعد ذلک لایعیدها من سجدة، ما بودیم و حدیث لاتعاد، میگفتیم نقیصه سجده واحده هم مبطل است، زیاده سجده واحده هم مبطل است. چرا؟ برای اینکه اطلاق الا من السجود همین را اقتضاء میکند. یک سجده هم باشد میشود داخل در مستثنیمنه، سه سجده هم باشد که یکی سجده اضافه شده این هم حدیث لاتعاد معلوم نیست بگیرد آن را، عفو کند از زیاده سجده و لو سهوا، بلکه داخل میشود در روایاتی که نهی میکند از زیاده، و من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة.
در صدق زیاده معتبر نیست رعایت شرط شرعی سجود
حالا زیاده سجده کی صادق است؟ ما میگوییم زیاده سجده عرفی [ملاک است]. آقای خوئی در یک فترتی میگفت زیاده سجود شرعی، زیاده سجود ماموربه [ملاک است]. بعد در تقریرات است که این چه حرفی است ما زدیم (حالا نقل به معنا میکنم، آقای خوئی اینجور نگفته) اگر ماموربه است که زیاده نیست، میگوییم شما مقصودتان این بود که زیاده سجود ماموربه یعنی لولا زیاده ماموربه است، یعنی سجود واجد شرائط سجود. بعدا دیگر [تا آخر] فرمود زیاده سجود عرفی مبطل است. واقعا هم همینجور است، اگر سجدتین عرفیتین را زیاد کند و لو واجد شرط نباشند، روی فرش سجده کرده باشد، اطلاق ادله میگیرد که این زیاده مبطل است مثل زیاده بقیه موارد رکن. پس در صدق زیاده معتبر نیست رعایت شرط شرعی سجود.
اما حالا اگر اصلا وضع الجبهة نکرده بلکه وضع الخد کرده، وضع الذقن کرده، آقای خوئی مثال دیگری میزند: ضرب الجبهة کرده، یعنی بدشانسی، [البته] بدشانسی نیست بلکه از بس عجله دارد، فکر میکند سارق مسلح تعقیبش میکند، چنان میافتد روی سجده مثل اینکه زلزله برداشته زمین را، این نوع حالت باعث میشود سرش بخورد به مهر ناگهان سرش بیاید بالا، آقای خوئی میگوید این اصلا سجده نیست بلکه این ضرب [الجبهة] علی الارض است، سجده را گفتند وضع الجبهة علی الارض، وضع الخد هم که سجده نیست، پس سجده عرفی وضع الجبهة علی الارض است. علی الارض که میگوییم نه اینکه روی مهر، و لو روی فرش، آن شرط شرعی است که روی مهر باشد. و لذا اگر شما ده بار هم در این رکعت مدام سرت بخورد به مهر بشود ضرب، بیایی بالا، باز هم بروی باز هم بیایی بالا، ده بار هم بشود آقای خوئی میگوید متاسفانه من نمیتوانم بگویم این نمازت باطل است، چون هیچکدام از اینها سجود نبود. جبینت مدام میخورد، جبین که جبهه نیست، خدت ذقنت ده بار هم در یک رکعت [بخورد به زمین] مبطل نیست. چون ایشان اصلا انصراف سجود را به وضع الجبهة علی الارض میداند.
اگر قصد جزئیت بکنید در وضعِ مثلا الخد علی الارض آن مطلق زیاده است، بحث زیاده سجود است. مطلق زیاده را اگر به قصد جزئیت برای نماز بیاورید عمدش مبطل است. اگر با قصد جزئیت نیاورید، یکی از مثلا اطرافیان شاه که بعضیهایشان نماز میخواندند استثنائا، ناگهان میبیند شاه دارد رد میشود این هم طبق عادت باید به حالت حالا مثلا نمیدانم با حالت سجود بیفتد، وسط نماز میگوید وضع الجبهة علی الارض نکنم که زیاده سجود فی المکتوبة بشود، وضع الخد علی الارض میکنم، وضع الذقن علی الارض میکنم، آقای خوئی میگوید عیب ندارد، از جهت نمازت عیب ندارد، برای اینکه السجود زیادة فی المکتوبة، اینکه سجود نیست. اگر قصد جزئیت برای نماز بکنی او مطلق زیاده عمدیه میشود و مبطل.
اگر کسی اینجا شبهه بکند بگوید عرف به این سجود میگوید، یعنی روشن نیست که این وضع الخد علی الارض وضع الجبین علی الارض سجود نباشد، شاید عرف این را سجود بداند، شک بکند، اگر شبهه مفهومیه باشد نوبت میرسد به برائت، برائت جاری کنیم از مانعیت این. اما حالا لقائل ان یقول که و لو سجود به این نگویند اما مسانخ عرفی با سجود است، مسانخ دقی نیست بلکه مسانخ عرفی است، و اتیان به هر شیء مسانخ عرفی در نماز مصداق زیاده فی الصلاة است. که ما قبلا این را میگفتیم. میگفتیم اگر مسانخ نباشد و لو قصد جزئیت بکنید، عرف نمیگوید زیاده. بگذارید آن مثال جوکش را بگویم. گفت یک آقایی رفت یک جایی امام جماعت بشود هر چی گفت نماز اینجوری است نفهمیدند گفت هر جوری من نماز میخوانم شما هم بخوانیم فقط حمد و سوره را نخوانید، ایستاد جلو شروع کرد، نماز حمد و سوره را میخواند دید پشت سری دارد حمد و سوره میخواند این هم که دید نمیتواند حرف بزند یک لگد زد به پشت سری که او هم حمد و سوره نخواند، او هم فکر کرد این لگد زدن جزء نماز است او هم به پشت سریش لگد میزد او هم به پشت سری، شد مجلس لگدپرانی!! آیا عرف به این میگوید زادوا فی صلاتهم چون قصد جزئیت دارند فکر میکنند این جزء نماز است، غیر از آن امام بیچاره؟ نه، عرف نمیگوید زادوا فی صلاته. اینهایی که در قنوت انگشتر میچرخانند به سمت صورتشان، حالا قصد جزئیت هم بکنند، آیا عرف میگوید زاد فی صلاته؟ نمیگوید زاد فی صلاته. پس قصد جزئیت غیر مسانخ را زیاده نمیکند.
اما مسانخ عرفی به نظر ما بدون قصد جزئیت هم در نماز مصداق زیاده است. و این وضع الخد علی الارض و لو قصد جزئیت نکنی عرفا زاد فی صلاتک چون مسانخ با سجود است، مباین با سجود نیست. و لذا این را مصداق زیاده میدانیم، و منتها اگر عمدیه نباشد میگوییم چون سجود نیست مشمول حدیث لاتعاد است ولی اگر عمدی باشد یک فردش هم مبطل نماز است.
از این بحث گذشتیم، کلام واقع میشود در وجوب وضع الجبهة و الرکبتین و الیدین و الابهامین من الرجل بر زمین در نماز، که اینها را انشاءالله از شنبه بحث میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.