بسمه تعالی
موضوع: جنس سجدگاه/ شرطیت طهارت محل سجده/ شرائط سجدگاه مصلی /مکان مصلی /کتاب الصلاة
فهرست مطالب:
بررسی شرطیّت طهارت موضع سجده. 1
مناقشه در وجود اجماع در مسأله. 2
بررسی دلیل لفظی بر شرطیت طهارت.. 3
نتیجه بحث از دلیل لفظی غیر از اجماع.. 4
بررسی حکم سجده بر پنبه و کتان.. 6
دلیل جواز سجده بر پنبه و کتان. 7
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد وجه شرطیت طهارت در موضع سجده بود که علاوه بر تسالم فقهاء، دو دلیل روایی مورد بررسی قرار گرفت.
شرائط سجدگاه مصلی
فصل في مسجد الجبهة من مكان المصلي: يشترط فيه مضافا إلى طهارته أن يكون من الأرض أو ما أنبتته غير المأكول و الملبوس نعم يجوز على القرطاس أيضا فلا يصح على ما خرج عن اسم الأرض كالمعادن مثل الذهب و الفضة و العقيق و الفيروزج و القير و الزفت و نحوها و كذا ما خرج عن اسم النبات كالرماد و الفحم و نحوهما و لا على المأكول و الملبوس كالخبز و القطن و الكتان و نحوهما و يجوز السجود على جميع الأحجار إذا لم تكن من المعادن
بررسی شرطیّت طهارت موضع سجده
بحث راجع به اعتبار طهارت مکانی بود که در نماز در حال سجود پیشانی را روی آن قرار می دهیم؛ و بحث در این بود که آیا در روایات اطلاقی لفظی وجود دارد که دلالت بر اعتبار طهارت کند یا باید به اجماع و تسالم فقهاء و ارتکاز متشرعه تمسّک کنیم؟
برخی مثل محقق سبزواری در ذخیرة المعاد جلد 2 صفحه 239 فرموده اند: دلیل لفظی بر اعتبار طهارت در مسجد جبهه نداریم و صرفاً باید به اجماع تمسّک کنیم؛ که ابن زهرة در غنیه، محقق حلی در معتبر، علامه حلی در تذکره و منتهی و مختلف و شهید اول در ذکری ادعاء کرده اند که در این مسأله اجماع داریم.
مناقشه در وجود اجماع در مسأله
محقق سبزواری در ادامه فرموده است: محقق حلی در معتبر از راوندی و صاحب کتاب وسیله نقل کرده است که این ها قائل شده اند اگر زمین و یا حصیر نجس شود و با تابش خورشید خشک شود، پاک نمی شود ولی سجده بر آن جایز است؛ و محقق حلی در ادامه فرموده است «و هو جیّد» و لذا با این مطلب ادعای اجماع به طور کلی محل تأمل می شود.
جواب از مناقشه
کلامی که محقق سبزواری از معتبر نقل نموده اند این است: «مسأله: الشمس إذا جففت البول من الأرض و البواري و الحصير جازت الصلاة عليه و طهر و هو اختيار الشيخين في المقنعة و المبسوط و الخلاف. و قال ابن الجنيد الأحوط تجنبها الا أن يكون ما يلاقيها من الأعضاء يابسا و قيل لا يطهر و يجوز الصلاة عليها، و به قال الراوندي منا، و صاحب الوسيلة، و هو جيد.
و استدل الشيخ لما ذكره بإجماع الفرقة، و رواية عمار بن موسى عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: «إذا كان في الموضع قذرا من البول أو غيره فأصابته الشمس ثمَّ يبس الموضع فالصلاة على الموضع جائزة» و بما رواه علي بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر قال سألته عن البواري يصيبها البول هل تصلح الصلاة عليها إذا جففت من غير أن يغسل قال: «نعم» و يمكن أن يحتج بقوله عليه السّلام «جعلت لي الأرض مسجدا و طهورا أينما أدركتني الصلاة صليت» و في استدلال الشيخ بالروايات إشكال لأن غايتها الدلالة على جواز الصلاة عليها و نحن فلا نشترط طهارة موضع الصلاة بل نكتفي باشتراط طهارة موضع الجبهة…»[1]
ایشان فرموده است که شیخ طوسی برای اثبات طهارت زمین با تابش خورشید و خشک شدن آن توسط خورشید، به روایت عمار تمسک کرده است؛ محقق در اشکال به استدلال شیخ ره فرموده اند که این روایت حداکثر دلالت بر جواز نماز بر این مکان دارد و ما طهارت در مکان نماز را معتبر نمی دانیم و به طهارت موضع جبهه اکتفاء می کنیم.
همان طور که از این عبارت فهمیده می شود بحث در مورد طهارت مکان مصلی است و طهارت مکان مصلی محل بحث و نزاع بوده است وگرنه خود محقق حلی در معتبر بیان فرموده اند که ما نیز طهارت موضع جبهه را معتبر می دانیم.
و لذا به نظر می رسد که نه تنها اجماع بر شرطیّت طهارت موضع جبهه تمام است بلکه ظاهر این است که مورد تسالم فقهاء می باشد که بالاتر از اجماع مصطلح است؛ علاوه بر این که ارتکاز متشرعه نیز بر همین مطلب است. و مرحوم صدر هم فرموده اند تنها دلیل بر اعتبار طهارت مسجد جبهه تسالم فقهاء و ارتکاز متشرعه است.
بررسی دلیل لفظی بر شرطیت طهارت
در مقابل، برخی مثل مرحوم خویی به صحیحه حسن بن محبوب [مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْجِصِّ يُوقَدُ عَلَيْهِ بِالْعَذِرَةِ وَ عِظَامِ الْمَوْتَى ثُمَّ يُجَصَّصُ بِهِ الْمَسْجِدُ أَ يُسْجَدُ عَلَيْهِ فَكَتَبَ ع إِلَيَّ بِخَطِّهِ إِنَّ الْمَاءَ وَ النَّارَ قَدْ طَهَّرَاهُ.[2]] استدلال کردند که در جلسه قبل این صحیحه را مطرح کرده و به استدلال به آن ایراد گرفتیم.
دومین دلیلی که برای شرطیت طهارت در مسجد جبهه ممکن است مطرح شود صحیحه زراره و موثقه عمار است که مفادش این است که اگر زمین نجس باشد نباید بر آن نماز بخوانند؛ صحیحه زراره: وَ سَأَلَ زُرَارَةُ أَبَا جَعْفَرٍ ع- عَنِ الْبَوْلِ يَكُونُ عَلَى السَّطْحِ أَوْ فِي الْمَكَانِ الَّذِي يُصَلَّى فِيهِ فَقَالَ إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ[3]. موثقه عمار: أَخْبَرَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الشَّمْسِ هَلْ تُطَهِّرُ الْأَرْضَ قَالَ إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً مِنَ الْبَوْلِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ الشَّمْسُ وَ لَمْ يَيْبَسِ الْمَوْضِعُ الْقَذِرُ وَ كَانَ رَطْباً فَلَا يَجُوزُ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ حَتَّى يَيْبَسَ وَ إِنْ كَانَ رِجْلُكَ رَطْبَةً أَوْ جَبْهَتُكَ رَطْبَةً أَوْ غَيْرُ ذَلِكَ مِنْكَ مَا يُصِيبُ ذَلِكَ الْمَوْضِعَ الْقَذِرَ فَلَا تُصَلِّي عَلَى ذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ الشَّمْسِ أَصَابَهُ حَتَّى يَيْبَسَ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ.[4]
اشکال استدلال به این دو روایت این است که: مفاد این دو روایت «نماز بر مکان نجس» است و مفادش «سجود بر مکان نجس» نیست و نهی از نماز بر مکان نجس را باید بر کراهت حمل کنیم به این خاطر که طائفه ثانیه ای از روایات مثل صحیحه علی بن جعفر [أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ وَ أَبِي قَتَادَةَ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى الرَّفِّ الْمُعَلَّقِ بَيْنَ نَخْلَتَيْنِ قَالَ إِنْ كَانَ مُسْتَوِياً يَقْدِرُ عَلَى الصَّلَاةِ عَلَيْهِ فَلَا بَأْسَ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فِرَاشِ حَرِيرٍ وَ مِثْلِهِ مِنَ الدِّيبَاجِ وَ مُصَلَّى حَرِيرٍ وَ مِثْلِهِ مِنَ الدِّيبَاجِ يَصْلُحُ لِلرَّجُلِ النَّوْمُ عَلَيْهِ وَ التُّكَأَةُ وَ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ قَالَ يَفْرُشُهُ وَ يَقُومُ عَلَيْهِ وَ لَا يَسْجُدُ عَلَيْهِ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي فِي مَسْجِدٍ حِيطَانُهُ كِوَاءٌ كُلُّهُ قِبْلَتُهُ وَ جَانِبَاهُ وَ امْرَأَتُهُ تُصَلِّي حِيَالَهُ يَرَاهَا وَ لَا تَرَاهُ قَالَ لَا بَأْسَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَوَارِي يُبَلُّ قَصَبُهَا بِمَاءٍ قَذِرٍ أَ يُصَلَّى عَلَيْهَا قَالَ إِذَا يَبِسَتْ فَلَا بَأْسَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ صَلَّى وَ مَعَهُ دَبَّةٌ مِنْ جِلْدِ حِمَارٍ وَ عَلَيْهِ نَعْلٌ مِنْ جِلْدِ حِمَارٍ هَلْ تُجْزِيهِ صَلَاتُهُ أَوْ عَلَيْهِ إِعَادَةٌ قَالَ لَا يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يُصَلِّيَ وَ هِيَ مَعَهُ إِلَّا أَنْ يَتَخَوَّفَ عَلَيْهَا ذَهَابَهَا فَلَا بَأْسَ أَنْ يُصَلِّيَ وَ هِيَ مَعَهُ[5]] و نیز موثقه عمار نماز بر مکان نجس را تجویز کرده است و مقتضای جمع عرفی بین این دو طائفه این است که نهی در صحیحه زراره و موثقه أول عمار را بر نهی کراهتی حمل کنیم.
نتیجه بحث از دلیل لفظی غیر از اجماع
نتیجه این بحث (که آیا دلیلی غیر از تسالم و اجماع و ارتکاز داریم یا نه) این است که فتوای مرحوم خویی که فرموده اند «کسی که نماز بخواند و از روی جهل یا نسیان بر مکان نجس سجده کند، نمازش باطل است) صحیح نیست و اشکال مهم این فتوا این است که اطلاقی در أدله شرطیت طهارت سجده گاه مصلی نداریم تا به آن تمسّک کرده و بگوییم مفاد اطلاق، شرطیت طهارت سجده گاه مصلی حتّی در حال جهل و نسیان است؛ حتّی اگر دلالت صحیحه حسن بن محبوب بر أصل شرطیت طهارت مسجد جبهه قبول کنیم اشکال کردیم که در مقام بیان از حیث اطلاق شرطیت طهارت در حال جهل و نسیان نیست و حسن بن محبوب از گچی که نجس شده و آب روی آن گچ ریخته اند سؤال کرد که می شود بر آن سجده کرد؟ حضرت فرمود مانعی ندارد و آب آن را پاک کرده است؛ و این سؤال و جواب در فرضی که شرطیّت موضع سجود مختص به حال علم و عمد باشد هم صحیح است.
لذا به نظر ما حتّی اگر شخص در أثنای سجده ملتفت شود که این موضعی که بر آن سجده می کند نجس بوده است لازم نیست آن را تدارک کند تا چه رسد به این که بعد از سر برداشتن از سجده، ملتفت شود؛ در حالی که طبق مبنای مرحوم خویی که اطلاق در دلیل شرطیت طهارت موضع سجود را قبول کرده اند اگر شخص بفهمد که یک سجده بر مکان نجس بوده است و امکان تدارک وجود داشته باشد باید آن را تدارک کند.
و مرحوم خویی در منهاج الصالحین جلد 1 صفحه 113 فتوا داده اند که اگر معلوم شود هر دو سجده یک رکعت بر مکان نجس بوده است نماز باطل است ولو ناشی از جهل قصوری باشد و در بحث استدلالی هم بعد از اینکه وارد بحث سجود شدند این را اختیار کردند و فرموده اند: چون طهارت مکانی که بر آن سجده می کنیم از شرائط شرعی سجود است اخلال به آن، اخلال به سجود مأمور به است و هر چند سجود عرفی بر مطلق وضع جبهه بر زمین صدق می کند و لکن آنچه شارع معتبر کرده است حصه خاصه ای از سجود است و لذا سجود شرعی مأمور به جزء نماز است و اخلال به آن داخل در عقد استثناء حدیث لاتعاد است: «الا من خمس الرکوع و السجود و الوقت و القبلة و الطهور»
این مطلب را در موسوعه جلد 15 صفحه 141 بیان فرموده اند؛ لکن قبلاً در بحث طهارت و یا حتی در همین بحث مکان مصلی معتقد بودند که حدیث لاتعاد می تواند اخلال به شرائط شرعی سجود را شامل شود زیرا آنی که در حدیث لاتعاد استثناء شده است اخلال به سجود عرفی است و لذا ایشان در موسوعه جلد 3 صفحه 389 و جلد 13 صفحه 183 می فرمودند اگر کسی بعد از سجده متوجه شود که یک سجده اش بر مکان نجس بوده است و امکان تدارک دارد باید آن را تدارک کند و حدیث لاتعاد جاری نیست به این خاطر که از حکم به تدارک این سجده، اعاده نماز لازم نمی آید و لذا باید برگردد و سجده را تدارک کند و حتی اگر بعد از دو سجده و قبل از رکوع بفهمد که این دو سجده بر مکان نجس بوده است باید برگردد و یک سجده را بر مکان طاهر تدارک کند و نمازش صحیح است و سجده أول مشمول حدیث لاتعاد می شود و نیازی به تدارک نیست زیرا اگر حکم به بطلان سجده أول شود و بخواهد هر دو سجده را تدارک کند زیادی دو سجده در یک رکعت لازم می آید و اگر تدارک نکند اخلال به واجب می شود و لذا حدیث لاتعاد اخلال به شرطیت طهارت در آن سجده أول را شامل می شود ولی شامل سجده دوم نمی شود به این خاطر که از تدارک آن بطلان نماز لازم نمی آید و تنها یک سجده اضافه شده که زیادی سجده واحد مبطل نماز نیست؛ ولی اگر بعد از رکوع ملتفت شود که دو سجده اش بر مکان نجس بوده است حدیث لاتعاد شامل دو سجده می شود.
به نظر ما بر فرض دلیل شرطیت طهارت در مسجد جبهه اطلاق داشته باشد صحیح همان نظر أول مرحوم خویی است که در بحث طهارت و مکان مصلی فرموده اند که ظاهر سجود، سجود عرفی است و اگر بعد از این که وارد رکوع شود ملتفت شود دو سجده اش بر مکان نجس بوده است حدیث لاتعاد شاملش می شود؛ نه نظر اخیرشان که در بحث سجود اختیار کرده و فرموده اند موضوع حدیث لاتعاد سجود مأمور به است
جنس سجدگاه مصلی
جهت دوم در این بحث این سات که در مسجد جبهه طبق فقه امامیه شرط است که از أجزای زمین باشد یا چیزی باشد که از زمین روییده و مأکول و ملبوس (خوردنی و پوشیدنی) نباشد و این مطلب از روایات کثیره ای استفاده می شود؛ که در اینجا یک روایت را بیان می کنیم؛
صحیحه هشام بن حکم: قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَمَّا يَجُوزُ السُّجُودُ عَلَيْهِ وَ عَمَّا لَا يَجُوزُ قَالَ السُّجُودُ لَا يَجُوزُ إِلَّا عَلَى الْأَرْضِ أَوْ عَلَى مَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ إِلَّا مَا أُكِلَ أَوْ لُبِسَ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْعِلَّةُ فِي ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّ السُّجُودَ خُضُوعٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَلَى مَا يُؤْكَلُ أَوْ يُلْبَسُ لِأَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا عَبِيدُ مَا يَأْكُلُونَ وَ يَلْبَسُونَ وَ السَّاجِدُ فِي سُجُودِهِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَنْبَغِي أَنْ يَضَعَ جَبْهَتَهُ فِي سُجُودِهِ عَلَى مَعْبُودِ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا الَّذِينَ اغْتَرُّوا بِغُرُورِهَا وَ السُّجُودُ عَلَى الْأَرْضِ أَفْضَلُ لِأَنَّهُ أَبْلَغُ فِي التَّوَاضُعِ وَ الْخُضُوعِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[6]
حکم سجده بر پول
ممکن از این روایت استفاده شود که حتی اگر چیزی از أجزای زمین یا آنچه از زمین روییده شده و مأکول و ملبوس هم نیست، نباشد أما داخل در این تعلیل باشد که «لان ابناء الدنیا عبید ما یأکلون و یلبسون» سجده بر آن مشکل باشد؛ مثلاً سجده بر کاغذ یا به عنوان قرطاس تجویز شده است یا از خارج بدانیم که این کاغذ از چوب تهیه شده است ولی ممکن است گفته شود که سجده بر کاغذی که تبدیل به پول شده است جایز نیست و علت در روایت از آن منع می کند.
این شبهه ای است که ممکن است مطرح شود؛ مگر این که جمله مذکور را بر حکمت حمل کنیم و بگوییم حکمت، معمم و مخصص نیست. به هر حال مسأله خالی از اشکال نخواهد بود که کسی بخواهد بر پول کاغذی سجده کند ولو بداند أجزای أصلی این پول از چوب است.
بررسی حکم سجده بر پنبه و کتان
مطلبی که باید راجع به آن بحث شود حکم سجده بر پنبه و کتان است:
دلیل عدم جواز
پنبه و کتان از چیزهایی اند که لباس می شوند بلکه در بعض روایات تصریح شده است که سجده بر پنبه و کتان جایز نیست؛ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَسْجُدْ إِلَّا عَلَى الْأَرْضِ أَوْ مَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ إِلَّا الْقُطْنَ وَ الْكَتَّانَ.[7]
قاسم بن عروه توثیق خاص ندارد ولی ما او را ثقه می دانیم؛ در این روایت بیان می کند که تنها بر زمین یا چیزی که از زمین روییده سجده کن مگر این که قطن یا کتان باشد که با این که از زمین روییده ولی بر آن سجده نکن.
دلیل جواز سجده بر پنبه و کتان
مرحوم شیخ طوسی این روایت را در تهذیب نقل می کند و در ادامه سه روایت دیگر بر خلاف آن بیان می کند:
فَأَمَّا مَا رَوَاهُ- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دَاوُدَ الصَّرْمِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ ع فَقُلْتُ هَلْ يَجُوزُ السُّجُودُ عَلَى الْكَتَّانِ وَ الْقُطْنِ مِنْ غَيْرِ تَقِيَّةٍ فَقَالَ جَائِزٌ[8]: داود صرمی از أبالحسن الثالث امام هادی علیه السلام سؤال می کند که آیا سجده بر کتان و قطن در غیر حال تقیه جایز است؟ حضرت فرمود: جایز است.
مرحوم شیخ طوسی راجع به این روایت فرموده است: «فَالْوَجْهُ فِي هَذَا الْخَبَرِ أَنَّهُ يَجُوزُ السُّجُودُ عَلَى هَذَيْنِ الشَّيْئَيْنِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ هُنَاكَ تَقِيَّةٌ إِذَا كَانَ هُنَاكَ ضَرُورَةٌ أُخْرَى مِنْ حَرٍّ أَوْ بَرْدٍ وَ مَا يَجْرِي مَجْرَاهُمَا وَ الَّذِي يُبَيِّنُ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ»[9]
یعنی وجه در این روایت این است که در غیر حال تقیه سجده بر کتان و قطن جایز است ولی بر حال ضرورت حمل می شود مثل این که سرما یا گرمای شدید باشد که نمی تواند روی زمین سجده کند.
روایت دوم را سعد بن عبدالله از حسین بن علی کیسانی صنعانی نقل می کند: سَعْدٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ كَيْسَانَ الصَّنْعَانِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع أَسْأَلُهُ عَنِ السُّجُودِ عَلَى الْقُطْنِ وَ الْكَتَّانِ مِنْ غَيْرِ تَقِيَّةٍ وَ لَا ضَرُورَةٍ فَكَتَبَ إِلَيَّ ذَلِكَ جَائِزٌ.[10]
در این روایت هم فرض شده که تقیه نیست و هم فرض شده است که سجده بر کتان و قطن بدون ضرورت هم جایز است؛ که شیخ طوسی راجع به این روایت هم می فرماید: «لِأَنَّهُ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ إِنَّمَا أَجَازَ مَعَ نَفْيِ ضَرُورَةٍ تَبْلُغُ هَلَاكَ النَّفْسِ وَ إِنْ كَانَ هُنَاكَ ضَرُورَةٌ دُونَ ذَلِكَ مِنْ حَرٍّ أَوْ بَرْدٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ عَلَى مَا بَيَّنَّاهُ فَأَمَّا مَا رَوَاهُ»[11] یعنی مراد این روایت از «ضرورة» ضرورتی است که موجب هلاک نفس باشد که روایت بیان می کند که اگر چنین ضرورتی در کار نباشد و ضرورت کمتر از آن موجود باشد سجده بر قطن و کتان جایز است.
روایت سوم چنین است: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: مَرَّ بِي أَبُو الْحَسَنِ ع وَ أَنَا أُصَلِّي عَلَى الطَّبَرِيِّ وَ قَدْ أَلْقَيْتُ عَلَيْهِ شَيْئاً أَسْجُدُ عَلَيْهِ فَقَالَ لِي مَا لَكَ لَا تَسْجُدُ عَلَيْهِ أَ لَيْسَ هُوَ مِنْ نَبَاتِ الْأَرْضِ.[12]
مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «فَهَذَا الْخَبَرُ مَحْمُولٌ عَلَى حَالِ التَّقِيَّةِ» یعنی روایت بر حال تقیه حمل می شود و بیان می کند که چرا در حال تقیه بر طبری سجده نمی کنی؟!. و «طبری» چیزی است که از زمین روییده است.
ظاهر شیخ طوسی که این روایت را اینجا نقل می کند این است که طبری چیزی بوده که از قطن یا کتان گرفته می شود و شیخ طوسی این روایات را این گونه توجیه کرده اند.
خلاصه این که سه روایت دلالت بر جواز سجده بر قطن و کتان دارد و باید بررسی کرد که توجیه های شیخ طوسی صحیح است یا صحیح نیست و سه روایت مذکور با روایاتی که مفادش عدم جواز سجده بر قطن و کتان است تعارض می کند. و نیز باید بررسی کنیم که بعد از تعارض و تساقط در صورتی که مرجّحی در بین نباشد مقتضای صناعت چیست؟