فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

 

بسمه تعالی



موضوع: مکروه سوم و چهارم و پنجم/مکروهات لباس مصلی /کتاب الصلاة

 

فهرست مطالب:

مکروهات لباس مصلی.. 1

3-حکم دهان بند زدن. 1

انتساب حرمت به شیخ مفید. 2

روایات دال بر حرمت.. 2

حمل بر کراهت2

مناقشه. 3

جواب از مناقشه. 3

4-حکم همراه داشتن آهن.. 3

قول به حرمت.. 3

أدله حرمت3

روایت أول. 4

مناقشه. 4

روایت دوم. 5

مناقشه. 5

روایت سوم و چهارم. 5

مناقشه در روایت سوم و چهارم. 7

5-حکم لبس لباس کفار. 7

تفصیل در قول به حرمت.. 7

 

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مکروهات لباس مصلی بود؛ از بین این مکروهات، کراهت لبس لباس سیاه و کراهت لبس لباس تمثال دار، مورد بررسی قرار گرفت که شبهه حرمت نیز داشت.

 

 

مکروهات لباس مصلی

3-حکم دهان بند زدن

صاحب عروه یکی از مکروهات را چنین بیان می کند؛ العاشر اللثام للرجل إذا لم يمنع من القراءة.

انتساب حرمت به شیخ مفید

یکی از مکروهات این است که انسان در حال نماز، دهان‌بند ببندد. قول به حرمت به شیخ مفید نسبت داده شده است؛ البته ما در این نسبت، شک داریم زیرا شیخ مفید ره در مقنعه چنین تعبیر می کند: و لا يجوز للرجل أن يصلي و عليه لثام حتى يكشف عن جبهته موضع السجود و يكشف عن فيه لقراءة القرآن. و كره للمرأة أن تصلي و عليها نقاب مع التمكن و الاختيار.[1]

کسی که لثام دارد جایز نیست نماز بخواند مگر این که دهانش را برای قرائت قرآن، باز کند؛ احتمال می دهیم نظر ایشان به فرضی است که لثام، مانع از قرائت تامه قرآن باشد.

روایات دال بر حرمت

أصل حرمت لثام داشتن در هنگام نماز، از برخی روایات استفاده شده است؛

صحیحه محمد بن مسلم؛ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ يُصَلِّي الرَّجُلُ وَ هُوَ مُتَلَثِّمٌ فَقَالَ أَمَّا عَلَى الْأَرْضِ فَلَا وَ أَمَّا عَلَى الدَّابَّةِ فَلَا بَأْسَ[2]: در این روایت می فرماید اگر مرد، روی زمین نماز می خواند نباید لثام (ماسک، دهان‌بند) ببندد.

حمل بر کراهت

لکن، این روایت باید بر کراهت حمل شود؛ زیرا در روایات صحیحه، لثام داشتن در هنگام نماز، تجویز شده است؛

صحیحه عبدالله بن سنان؛ وَ سَأَلَ الْحَلَبِيُّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ يَقْرَأُ الرَّجُلُ فِي صَلَاتِهِ وَ ثَوْبُهُ عَلَى فِيهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ[3]: آیا مرد می تواند در حالی که ثوب خود را بر دهان بسته است قرائت نماز را انجام دهد؟ حضرت فرمود: اشکالی ندارد.

موثقه سماعه: الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي فَيَتْلُو الْقُرْآنَ وَ هُوَ مُتَلَثِّمٌ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ وَ إِنْ كَشَفَ عَنْ فِيهِ فَهُوَ أَفْضَلُ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ تُصَلِّي مُتَنَقِّبَةً قَالَ إِذَا كَشَفَتْ عَنْ مَوْضِعِ السُّجُودِ فَلَا بَأْسَ بِهِ وَ إِنْ أَسْفَرَتْ فَهُوَ أَفْضَلُ.[4]

مناقشه

ممکن است گفته شود: روایات مرخصه به قرینه صحیحه محمد بن مسلم، بر فرضی که روی دابّه نماز می خواند حمل می شود.

جواب از مناقشه

در جواب گفته می شود؛ نماز بر روی دابّه، نادر است و حمل مطلق بر فرد نادر، مستهجن است. ولی لثام زدن نادر نیست؛ مثل این که در گرد و غبار، برای شناخته نشدن و أمثال آن، لثام می بندند.

4-حکم همراه داشتن آهن

مورد چهارم از مکروهات لباس مصلی، همراه داشتن آهن است؛ مشهور بیان کرده اند که اگر آهن، آشکار باشد مکروه است.

قول به حرمت

ولی شیخ طوسی فرموده اند: در صورت آشکار بودن آهن، نماز خواندن در آن، حرام است؛ مثل این که شمشیر در غلاف نباشد: و لا تجوز الصّلاة إذا كان مع الإنسان شي‌ء من حديد مشهّر‌ مثل السّكّين و السّيف. فإن كان في غمد أو قراب فلا بأس بذلك و المفتاح إذا كان مع الإنسان، لفّه في شي‌ء. و لا يصلّي و هو معه مشهّر. و إذا كان مع المصلّي دراهم سود، لم يكن بالصّلاة فيها بأس إذا كانت مواراة.[5] (درهم از آهن بوده است و لذا می فرماید اگر پنهان شود نماز در آن، اشکال ندارد)

و نیز مرحوم صدوق فرموده اند؛ و لا تجوز الصلاة في شي‌ء من الحديد، إلا إذا كان سلاحا[6]. و گفته اند که ابن براج نیز قائل به حرمت شده است. و حتّی حرمت را به کلینی نیز نسبت می دهند به این خاطر که دو روایت را بیان کرده است که ظاهر در حرمت است و سخنی در رابطه با مفاد این دو روایت، بیان نکرده است و حاشیه ای نزده است؛ در حالی که در ابتدای کافی بیان کرد که تنها آثار صحیح از صادقین را بیان می کند.

أدله حرمت

به هر حال، مستند حکم به حرمت، روایات است؛

روایت أول

1-روایت موسی بن اکیل نمیری: مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ رَجُلٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْحَدِيدِ أَنَّهُ حِلْيَةُ أَهْلِ النَّارِ وَ الذَّهَبَ حِلْيَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ جَعَلَ اللَّهُ الذَّهَبَ فِي الدُّنْيَا زِينَةَ النِّسَاءِ فَحَرَّمَ عَلَى الرِّجَالِ لُبْسَهُ وَ الصَّلَاةَ فِيهِ وَ جَعَلَ اللَّهُ الْحَدِيدَ فِي الدُّنْيَا زِينَةَ الْجِنِّ وَ الشَّيَاطِينِ فَحَرَّمَ عَلَى الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَلْبَسَهُ فِي الصَّلَاةِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ قِبَالَ عَدُوٍّ فَلَا بَأْسَ بِهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ فَالرَّجُلُ فِي السَّفَرِ يَكُونُ مَعَهُ السِّكِّينُ فِي خُفِّهِ لَا يَسْتَغْنِي عَنْهُ أَوْ فِي سَرَاوِيلِهِ مَشْدُوداً وَ الْمِفْتَاحُ يَخْشَى إِنْ وَضَعَهُ ضَاعَ أَوْ يَكُونُ فِي وَسَطِهِ الْمِنْطَقَةُ مِنْ حَدِيدٍ قَالَ لَا بَأْسَ بِالسِّكِّينِ وَ الْمِنْطَقَةِ لِلْمُسَافِرِ أَوْ فِي وَقْتِ ضَرُورَةٍ وَ كَذَلِكَ الْمِفْتَاحُ إِذَا خَافَ الضَّيْعَةَ وَ النِّسْيَانَ وَ لَا بَأْسَ بِالسَّيْفِ وَ كُلِّ آلَةِ السِّلَاحِ فِي الْحَرْبِ وَ فِي غَيْرِ ذَلِكَ لَا يَجُوزُ الصَّلَاةُ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْحَدِيدِ فَإِنَّهُ نَجَسٌ مَمْسُوخٌ.[7]

برخی با توجه به تعبیر «فإنه نجس ممسوخ» گفته اند که آهن، نجس است؛ در حالی که روایت تعبیر می کند نجس ممسوخ است.

مناقشه

روایت به خاطر تعبیر «عن رجل» مرسل است؛ علاوه بر این که در این روایت بین آهن اشکار و پنهان، تفصیل نداد و به صورت مطلق از همراه داشتن آهن، منع کرد و تنها در فرض ضرورت، تجویز کرد؛ بلکه ظاهر برخی از این مثال ها این است که پنهان بوده است مثل تعبیر «المسکین فی خفّه». و هم چنین تعبیر به «أنه حلیة أهل النار» مقتضی تعمیم است.

لذا استدلال مشهور بر این روایت، برای اثبات کراهت نماز در حدید مشهور، خلاف اطلاق است و اطلاق آن، نماز در حدید غیر مشهور را هم شامل می شود.

البته در در کافی چنین دارد: وَ رُوِيَ إِذَا كَانَ الْمِفْتَاحُ فِي غِلَافٍ فَلَا بَأْسَ[8] و لکن این روایت، مرسله است و اعتبار ندارد. و همچنین در تهذیب چنین می گوید؛ وَ قَدْ قَدَّمْنَا رِوَايَةَ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ أَنَّ الْحَدِيدَ مَتَى كَانَ فِي غِلَافٍ فَإِنَّهُ لَا بَأْسَ بِالصَّلَاةِ فِيهِ.[9] لکن شیخ طوسی اشتباه کرده است و قبلاً حدیثی از عمار ساباطی نقل نکرده است که اگر آهن در غلاف باشد، نماز در آن جایز است.

روایت دوم

2- قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ الْفَقِيهُ نَزِيلُ الرَّيِّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ رُوِيَ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ- عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الْأَكْلِ عَلَى الْجَنَابَةِ وَ قَالَ إِنَّهُ يُورِثُ الْفَقْرَ… وَ نَهَى عَنِ التَّخَتُّمِ بِخَاتَمِ صُفْرٍ أَوْ حَدِيدٍ وَ نَهَى أَنْ يُنْقَشَ شَيْ‌ءٌ مِنَ الْحَيَوَانِ عَلَى الْخَاتَمِ[10]

مناقشه

شعیب بن واقد، مجهول است و حسین بن زید نیز توثیق ندارد و لذا سند ضعیف است؛ علاوه بر این که این روایت، اختصاصی به نماز ندارد و نیز از خصوص تختّم به خاتم حدید نهی شده است؛ و جالب این است که «صفر: یعنی مس» نیز در کنار آن ذکر شده است که هیچ کس قائل به کراهت آن، نشده است.

روایت سوم و چهارم

3-موثقه سکونی؛ عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يُصَلِّ الرَّجُلُ وَ فِي يَدِهِ خَاتَمُ حَدِيدٍ.[11] این روایت نیز راجع به انگشتر آهنی است.

4- موثقه عمار؛ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي وَ عَلَيْهِ خَاتَمُ حَدِيدٍ قَالَ لَا وَ لَا يَتَخَتَّمُ بِهِ الرَّجُلُ فَإِنَّهُ مِنْ لِبَاسِ أَهْلِ النَّارِ وَ قَالَ لَا يَلْبَسُ الرَّجُلُ الذَّهَبَ وَ لَا يُصَلِّي فِيهِ لِأَنَّهُ مِنْ لِبَاسِ أَهْلِ الْجَنَّةِ[12]

در این روایت از تختّم به خاتم حدید و از نماز در آن، نهی کرده است به این خاطر که از لباس أهل نار است.

سند دو روایت آخر، خوب است و مقتضای تعلیل در موثقه عمار و این که آهن، لباس أهل جهنّم است «لباس أهل جهنم بودن از آیه قرآن استفاده شده است: و لهم مقامع من حدید»، این است که اختصاصی به تختّم ندارد.

نکته: تعلیل «الحدید لباس أهل النار» در روایت دیگر عمار ساباطی ذکر شده است؛

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الطَّسْتِ يَكُونُ فِيهِ تَمَاثِيلُ أَوِ الْكُوزِ أَوِ التَّوْرِ يَكُونُ فِيهِ تَمَاثِيلُ أَوْ فِضَّةٌ قَالَ لَا يُتَوَضَّأُ مِنْهُ وَ لَا فِيهِ وَ عَنِ الرَّجُلِ إِذَا قَصَّ أَظْفَارَهُ بِالْحَدِيدِ أَوْ أَخَذَ مِنْ شَعْرِهِ أَوْ حَلَقَ قَفَاهُ قَالَ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَمْسَحَهُ بِالْمَاءِ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ سُئِلَ فَإِنْ صَلَّى وَ لَمْ يَمْسَحْ مِنْ ذَلِكَ بِالْمَاءِ قَالَ يَمْسَحُ بِالْمَاءِ وَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ لِأَنَّ الْحَدِيدَ نَجَسٌ وَ قَالَ إِنَّ الْحَدِيدَ لِبَاسُ أَهْلِ النَّارِ وَ الذَّهَبَ لِبَاسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ.[13]

این روایت، در استبصار از عمار ساباطی نقل شده است و تعبیر «اسحاق بن عمار» در روایت بالا یا اشتباه نساخ است و یا شیخ ره اشتباه کرده است زیرا اسناد در «بهذا الاسناد عن اسحاق بن عمار» در هیچ کجا اسناد به اسحاق بن عمار نیست و سند « مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ» تنها سند به روایات عمار ساباطی است. و شیخ طوسی قبل از این روایت نیز «عن عمار الساباطی» دارد. لذا یک شاهد این اشتباه، اختصاص سند به عمار ساباطی است و شاهد دیگر، بیان سند در استبصار است؛

وَ أَمَّا- مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ إِذَا قَصَّ أَظْفَارَهُ بِالْحَدِيدِ أَوْ جَزَّ مِنْ شَعْرِهِ أَوْ حَلَقَ قَفَاهُ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَمْسَحَهُ بِالْمَاءِ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ سُئِلَ فَإِنْ صَلَّى وَ لَمْ يَمْسَحْ مِنْ ذَلِكَ بِالْمَاءِ قَالَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ لِأَنَّ الْحَدِيدَ نَجَسٌ وَ قَالَ لِأَنَّ الْحَدِيدَ لِبَاسُ أَهْلِ النَّارِ وَ الذَّهَبَ لِبَاسُ أَهْلِ الْجَنَّةِ.[14]

در این روایت تعبیر «الحدید نجس» دارد وتعبیر به «الحدید نجس ممسوخ[15]» ندارد. لکن نجاست آهن، به قول شیخ طوسی، مخالف با أخبار کثیره است و مخالف سیره قطعیه است زیرا آهن را به عنوان چاقو، شمشیر، زره و أمثال آن استفاده می کردند و حکم به نجاست آن، نمی شد.

لذا این روایت که از عمار ساباطی است همانند همان روایت عمار ساباطی است که در رابطه با او چنین بیان شده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ عَمَّاراً السَّابَاطِيَّ رَوَى عَنْكَ رِوَايَةً قَالَ وَ مَا هِيَ قُلْتُ رَوَى أَنَّ السُّنَّةَ فَرِيضَةٌ فَقَالَ أَيْنَ يَذْهَبُ أَيْنَ يَذْهَبُ لَيْسَ هَكَذَا حَدَّثْتُهُ إِنَّمَا قُلْتُ لَهُ مَنْ صَلَّى فَأَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ لَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَهُ فِيهَا أَوْ لَمْ يَسْهُ فِيهَا أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهَا فَرُبَّمَا رُفِعَ نِصْفُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ خُمُسُهَا وَ إِنَّمَا أَمَرْنَا بِالسُّنَّةِ لِيَكْمُلَ بِهَا مَا ذَهَبَ مِنَ الْمَكْتُوبَةِ[16]

با این حال، شیخ طوسی فرموده اند که عمار، در حدیث ثقه است و لابد این مقدار از خطا، مانع از وثاقت نیست.

مناقشه در روایت سوم و چهارم

به هر حال، در موثقه عمار چنین داشت « ع فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي وَ عَلَيْهِ خَاتَمُ حَدِيدٍ قَالَ لَا وَ لَا يَتَخَتَّمُ بِهِ الرَّجُلُ فَإِنَّهُ مِنْ لِبَاسِ أَهْلِ النَّار» و لکن باید از ظهور روایت در حرمت، رفع ید کنیم زیرا اگر حرمت ثابت می بود آشکار می شد «لو کان لبان و اشتهر»؛ این حکم هم اختصاصی به خاتم ندارد زیرا تعلیل، عام است و موثقه دیگر عمار نیز بیان کرد که «الحدید نجس و هو لباس أهل النار» که مطلق حدید را بیان کرده است؛ حرمت، با أحادیث کثیره مخالف است و خلاف سیره قطعیه متشرعه است و قابل عمل نیست.

توجّه شود که: قابل التزام نبودن تعلیل «نجس ممسوخ» در مورد آهن باعث نمی شود أصل حکم را در حدّ کراهت، قبول نکنیم و سند موثقه عمار خوب است و روایت موسی بن أکیل نیز بنا بر تسامح در أدله سنن، قابل قبول است. البته موثقه عمار راجع به لباس و پوشیدن است و لذا اگر چاقو را داخل جیب قرار دهند، موثقه شامل آن نمی شود.

5-حکم لبس لباس کفار

صاحب عروه می فرماید: العشرون ألبسه الكفار و أعداء الدين.

برخی در فرضی که لباس، شعار کفار شده است، قائل به حرمت شده اند.

تفصیل در قول به حرمت

به نظر ما، در صورتی که این نوع لباس پوشیدن، مصداق ترویج کفر یا انحراف یا تضعیف دین باشد، شکی در حرمت آن، وجود ندارد؛ و لکن اگر موجب ترویج کفر و انحراف نباشد، به صرف لباس مختص کفار بودن، حرمت ثابت نخواهد شد[17]؛ و روایت مربوط به «لاتلبسوا لباس أعدائی» ضعیف السند است و در سند آن، اسماعیل بن مسلم قرار دارد: وَ رَوَى إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ- أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَ لَا يَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لَا يَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي فَيَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي[18]؛ مطاعم أعداء مثل پیتزا است که غذای مختص کفار است و أعداء در مقابل مؤمنین است.

البته پوشیدن صلیب، حرام است و حتّی اگر چوب، فروخته شود با علم به این که این چوب ها برای صلیب، خریداری می شود «یبیع الخشب ممن یعلم أنه یصنعه صلبانا» جایز نخواهد بود که در روایت به آن، اشاره شده است و وقتی بیع آن جایز نباشد قطعاً آویزان کردن صلیب نیز، جایز نخواهد بود ولی غیر از صلیب، دلیلی بر حرمت لبس لباس های متعارف هر قومی ولو کافر باشند، وجود ندارد.

البته این روایت در علل الشرایع نیز نقل شده است و به نظر ما سند آن تمام است هر چند بزرگانی مثل آقای سیستانی، آقای صدر و آقای وحید سند آن را تمام نمی دانند و می گویند نوفلی، توثیق ندارد و لکن ما بعید نمی دانیم نوفلی، ثقه باشد؛

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَ لَا تَطْعَمُوا طَعَامَ أَعْدَائِي وَ لَا تَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي[19]

آیا می توان به این روایت استدلال کرد که لبس لباس مختص به کفار که ترویج کفر نباشد، حرام است؟

ممکن است گفته شود؛ تعلیل ذیل «فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي» نشان می دهد که نکته این است که انسان به عنوان عدوّ خدا تلقّی می شود یعنی تکثیر ظاهری کفار و سیاهی لشکر کفار می شود و انسان جزء آنها محسوب می شود؛ نه این که بدانند این شخص، مسلمان متجدّد مآب است و دوست دارد کت و شلوار غربی بپوشد؛ ولی با این حالت در جامعه به عنوان کافر تلقّی نمی شود.

و لذا این تعلیل، ما یصلح للقرینیه است که بگوییم وجه حرمت این است که انسان جزء آن ها شمرده شود مثل این که لباس های مخصوص خاخام های یهودی را بپوشد که همه فکر می کنند این شخص، خاخام یهودی است و این حالت، با این که لباسی مثل کتب و شلوار و کراوات، فعلاً در اروپا رایج شده باشد، تفاوت دارد که اگر مسلمانی این لباس ها را در داخل کشور بپوشد در زمره کفار محسوب نمی شود.

وگرنه محتمل نیست که بگوییم طعامی مثل گوجه فرنگی که تنها، کفار می خورند، حرام است و در صورتی حلال می شود که عده ای از مسلمان ها از روی عصیان آن را استفاده کنند تا از غذای خاص کفار بودن، خارج شود؛ این مطلب که «طعامی که متعارف شده که کفار می خورند و خوردن آن، ترویج کفار نیست و کسی را با خوردن آن، از زمره کفار محسوب نمی کنند خوردن آن حرام است» خلاف ضرورت فقه است.

و لذا دلالت این روایت، اشکال دارد و فقهاء نیز لبس لباس مختص به کفار را حرام ندانسته اند؛ بلکه قائل به کراهت شده اند در حالی که مقتضای صناعت این است که با قطع نظر از اشکال دلالی بیان شده، قائل به حرمت شویم.

و قضیه خارجیه بودن با تعلیل «فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي» سازگار نیست.

و این احتمال که «مطاعم أعدائی، ملابس أعدائی» مطعم و ملبس بما هم أعداء (مثل لباس خاخام ها)، مدّ نظر باشد خلاف اطلاق است.



[15] شاید انسان هایی بوده اند که نافرمانی کرده اند که مسخ شده و به شکل حدید درآمده اند.

[17] مثل کت و شلوار که روز أول که وارد ایران شد، لباس کفار بود و مرحوم آشیخ عباس تهرانی در کتاب خود فرموده است: کت و شلوار لباس مختص به کفار است و پوشیدن آن حرام است.

[19] علل الشرائع، ج‌2، ص: 348