بسمه تعالی
موضوع: تبیین مراد از قید «فی الحال» در بحث مشتق / مشتق/ مقدمه علم
فهرست مطالب:
تبیین مراد از قید «فی الحال» در بحث مشتق.. 1
بررسی اخذ زمان در فعل ماضی و مضارع.. 3
کلام صاحب کفایه مبنی بر عدم دلالت فعل بر زمان. 3
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد مشتق قرار دارد که از مباحث مربوط به آن تبیین مراد از قید» فی الحال است؛ چون در کلام بزرگان مطرح شده است که مشتق در مورد متلبس بالمبدأ فی الحال حقیقت است که این تعبیر منشأ توهم شده است که مراد خصوص زمان است و در نتیجه این قید نیازمند توضیح خواهد بود.
تبیین مراد از قید «فی الحال» در بحث مشتق
بحث در این است که مشتق بنابر وضع برای خصوص متلبس به مبدأ، وضع برای ذات در حال تلبس به مبدأ شده است. به عنوان مثال «سیف» برای حدید در حال تلبس به وصف سیف بودن وضع شده است و اگر وصف «سیفیت» از آن زائل شود، دیگر به آن سیف گفته نمی شود. اما با توجه به اینکه در کلمات قدماء تعبیر شده است که مشتق برای خصوص متلبس به مبدأ فی الحال وضع شده است، ایهام مراد بودن زمان حال وجود داشته است و لذا بزرگان برای نفی این توهم بیان کرده اند که در مشتق وصفی زمان اخذ نشده است.
البته مشتق برای ذات در حال تلبس به مبدأ وضع شده است، و مراد از حال، حال تلبس به مبدأ است و لذا به عنوان مثال «عالم» برای ذات در حال تلبس به علم وضع شده است و اگر عالمی در اثر بیماری جاهل شود، به او عالم گفته نمیشود، الا اینکه قید «سابقا» وجود داشته باشد. اما با توجه به اینکه توهم وجود داشته است که مراد از حال، زمان حال باشد، بزرگان متصدی بیان شده اند که مشتق وصفی دال بر زمان نیست.
در توضیح این مطلب بیان کرده اند زمان نطق و اسناد متفاوت هستند. به عنوان مثال در تعبیر «زید ضاربٌ أمس» زمان نطق حال حاضر است، اما زمان اسناد دیروز است و به لحاظ دیروز اسناد ضارب بودن به زید داده شده است. در تعبیر «یجیء زید بعد سنة و هو عالم» هم زمان نطق امروز است، اما زمان اسناد یک سال آینده بوده و بیان شده است که بعد از برگشت از سفر، زید دارای صفت علم خواهد بود.
به نظر ما بالوجدان در مورد مشتق وصفی مشاهده می شود که هیچ یک از زمان نطق و اسناد اخذ نشده است؛ چون اگر ملاکِ در صدق مشتق، تلبس به مبدأ در زمان نطق باشد، لازمه آن این است که تعبیر «زید ضاربٌ أمس» یا «زید ضارب غداً» مجاز باشد؛ چون ذات در زمان نطق، تلبس به ضرب ندارد، اما در عین حال بالوجدان این تعابیر مجاز نیست کما اینکه تلبس به مبدأ در زمان اسناد هم در وضع مشتق اخذ نشده است؛ چون لازمه اخذ تلبس به مبدأ در زمان اسناد این است که حتما زمان اسنادی وجود داشته باشد تا به لحاظ آن تلبس به مبدأ وجود داشته باشد، در حالی استفاده از تعبیر مفرد به صورت «ضارب» نیز صحیح و دارای معنا است و همان معنایی که از لفظ «ضارب» فهمیده می شود، از قرار گرفتن ضارب در جمله نیز فهمیده می شود، اما زمان اسناد وجود ندارد و این در حالی است که اگر تلبس ذات به مبدأ در زمان اسناد اخذ شده بود، بدون زمان اسناد لفظ بی معنا می شد.
بنابراین در معنای مشتق هیچ یک از تلبس ذات به مبدأ در زمان نطق یا زمان اسناد اخذ نشده است. البته می پذیریم که ظاهر و منصرف الیه این است که زمان نطق و اسناد یکی است و لذا ظاهر تعبیر «زید عالم» این است که زید در زمان نطق عالم است و انصراف به عالم بودن در گذشته یا آینده ندارد و به همین جهت اراده عالم بودن در زمان گذشته یا آینده نیازمند نصب قرینه مانند «کان»، «أمس» یا «غدا» است و به همین جهت در صورتی که تعبیر «زید عالم» به کار برده شود، به معنای «زید الان عالم» خواهد بود. از طرف دیگر هم وقتی پذیرفته شود که مشتق حقیقت در خصوص ذات متلبس به مبدأ است، معنای «زید عالم» به صورت «زید ذات متلبس فعلا بالعلم» خواهد بود. این ظهور انصرافی مورد پذیرش است، اما مهم این است که در معنای موضوع له عالم، تلبس ذات به مبدأ علم در حال نطق یا اسناد اخذ نشده است، بلکه صرفا ظهور انصرافی در مورد اتحاد زمان نطق و اسناد وجود دارد.
البته در مثال «ضارب» با توجه به اینکه ماده «ضرب» آنی الوجود بوده و متعارف در جملات «زید ضارب» و «زید مضروب» این است که در هنگام استعمال جمله حملیه تلبس ذات به مبدأ ضرب منقضی شده است، ظهور انصرافی وجود نخواهد داشت که زید در حال حاضر در حال زدن یا زده شدن است بلکه ممکن است که زمان اسناد سابق بر زمان نطق باشد و در نتیجه استفاده از تعبیر «زید ضارب» یا «زید مضروب» به جهت اینکه دیروز زید عمرو را کتک زده یا از او کتک خورده باشد، خلاف ظاهر نخواهد بود.
بنابراین «زید ضارب» با «زید عالم» این تفاوت را خواهد داشت که در «زید عالم»، علم مبدأ است که عادتا استمرار داشته و آنی الوجود نیست و به این جهت ظهور آن اتحاد زمان نطق و اسناد خواهد بود، اما در مورد «زید ضارب» ظهور در اتحاد زمان نطق و اسناد وجود نخواهد داشت، اما این به معنای این نیست که «ضارب» مشتقی است که برای أعم از من انقضی عنه المبدأ وضع شده باشد، بلکه با توجه به وضع مشتق برای خصوص متلبس، زید در حال حاضر که کتک نمی زند، ضارب نیست، اما «زید ضارب» بر خلاف «زید عالم» عرفی خواهد بود.[1]
بررسی اخذ زمان در فعل ماضی و مضارع
خلاصه مطالب مطرح شده تاکنون این است که هیچ برهانی وجود ندارد که دلالت بر محال بودن اخذ تلبس ذات به مبدأ در حال نطق یا اسناد در معنای مشتق وصفی داشته باشد بلکه اخذ تلبس ذات به مبدأ در حال نطق یا اسناد صرفا خلاف وجدان لغوی است و لذا به نظر ما در فعل ماضی تلبس ذات به مبدأ، سابق بر زمان اسناد اخذ شده است کما اینکه در فعل مضارع لحوق تلبس به مبدأ نسبت زمان اسناد اخذ شده است.
برخی همچون محقق اصفهانی و شهید صدر[2] اصرار کرده اند که اخذ زمان نطق یا اسناد در معنای مشتق محال است، در حالی که به نظر ما صرفا خلاف وجدان لغوی است که زمان نطق یا اسناد در مشتق لغوی اخذ شود، اما در مورد فعل ماضی و مضارع اثبات می کنیم که در آنها زمان اخذ شده است.
کلام صاحب کفایه مبنی بر عدم دلالت فعل بر زمان
توضیح مطلب این است که صاحب کفایه در دلالت فعل بر زمان بیان کرده اند که اگرچه مشهور در بین نحویین این است که افعال بر زمان دلالت می کنند، اما این مطلب صحیح نیست؛ چون عدم دلالت فعل امر و نهی بر زمان روشن است. اما عدم دلالت فعل ماضی و مضارع بر زمان به این جهت است که در مورد فعل ماضی ادعاء شده است که دلالت بر حدوث فعل در زمان سابق می کند یا فعل مضارع دلالت بر حدوث فعل در زمان حال یا آینده می کند، در حالی که جملاتی مانند «کان الله» یا «علم الله» وجود دارد که طبق ادعای ذکر شده معنای این تعبیر این است که وجود خداوند متعال یا علم او در زمان سابق بوده است، اما خداوند متعال دارای زمان نیست. بنابراین باید در مورد این موارد ادعای مجازیت صورت گیرد، در حالی که وجدانا این موارد مجاز نیست.
از جمله تعابیر دیگری که دلالت بر عدم وجود زمان در فعل می کند، تعبیر «مضی یوم الجمعه» است که به معنای این نیست که در زمان سابق روز جمعه بوده است؛ چون روز جمعه خودش زمان است و زمان، در زمان واقع نمی شود و لذا این تعبیر هم باید مجازی دانسته شود، در حالی که در این تعبیر هم احساس مجازیت وجود ندارد.
بنابراین اساسا صیغه ماضی برای دلالت بر صدور فعل در زمان سابق وضع نشده است. البته در معنای فعل ماضی خصوصیتی وجود دارد که لازمه آن این است که وقتی این فعل به زمانیات اسناد داده می شود، فعل در زمان سابق صادر شده باشد. در مورد فعل مضارع هم به همین صورت خواهد بود.
شاهد دیگر از صاحب کفایه این است که نحویین ادعای اخذ زمان حال و استقبال در فعل مضارع کرده اند، در حالی که بین زمان حال و استقبال جامعی وجود ندارد تا فعل مضارع مشترک معنوی بین این دو معنا شود.
البته ممکن است جامع بین زمان حال و آینده به صورت «عدم زمان سابق» ارائه گردد که پاسخ آن این است که جامع ذکر شده امر عدمی است و خلاف وجدان است که از فعل مضارع امر عدمی استفاده شده و «یضرب» به معنای «صدور الضرب لافی زمان سابق» باشد. بنابراین با عدم وجود جامع بین زمان حال و آینده روشن می شود که در فعل مضارع هم زمان اخذ نشده است بلکه خصوصیتی در فعل مضارع وجود دارد که لازمه آن خصوصیت این است که فعل در زمان حال یا استقبال صادر شود.[3]
مناقشه در کلام صاحب کفایه
به نظر ما کلام مرحوم آخوند صحیح نیست؛ چون طبعا با توجه به اینکه خصوصیت اخذ شده در معنای فعل ماضی یا مضارع که مرحوم آخوند مطرح کرده اند، از هیئت فعل ماضی یا مضارع فهمیده می شود، معنای حرفی خواهد بود و غیر از انتساب فعل به فاعل به نسبت سبقیه در فعل ماضی و نسبت لحوقیه در فعل مضارع چیز دیگری نیست، این در حالی است که برای نسبت سبقیه باید ضابط و معیاری قرار داده شود که سابق یا لاحق بر آن مورد نظر قرار گیرد.
تعبیر دیگر از خصوصیت موجود در فعل ماضی یا مضارع، نسبت تحقیقه در فعل ماضی و نسبت ترقبیه در مورد فعل مضارع است. البته این تعبیر مورد پذیرش ما نیست؛ چون نسبت ترقبیه در «لعلّ» هم وجود دارد، در حالی فعل مضارع صرف ترقب و مفاد «شاید» نیست.
بنابراین حتی اگر تعبیر نسبت تحقیقیه و ترقبیه به کار برده نشده و از تعبیر نسبت سبقیه و لحوقیه استفاده شود، بالاخره لازم است که میزانی در نظر گرفته شده و گفته می شود که فعل خاصی سابق بر آن بوده و نسبت سبقیه داشته است که به نظر ما میزان همان زمان اسناد خواهد بود؛ چون همان طور که بیان شد استفاده از تعبیر «سیجی زید بعد سنة و قد تعلم الفقه» صحیح است و این در حالی است که به لحاظ زمان اسناد ماضی است، اما در حال حاضر چه بسا زید اساسا چیزی از فقه نخوانده است و به جهت نبوغ خود در یک سال آشنای با علم فقه می شود. در این مثال زمان نطق حال حاضر است، اما از فعل ماضی استفاده شده است و این استفاده به لحاظ حال اسناد که یک سال دیگر است، صورت گرفته است و به آن لحاظ تعلم فقه سابق بوده است و در نتیجه زمان اسناد لحاظ شده و به جهت وجود نسبت سبقیه، از فعل ماضی استفاده شده است.
بنابراین در فعل ماضی خصوصیت نمی تواند بدون میزان زمان اسناد در نظر گرفته شود و از این جهت در فعل ماضی نسبت سبقیه به لحاظ زمان اسناد اشراب شده است و از این مطلب روشن می شود که اخذ زمان در مشتق محال نیست بلکه صرفا خلاف وجدان است و وقتی اخذ زمان در فعل ماضی محال نباشد، در مشتق وصفی هم محال نخواهد بود.
اما در کلام صاحب کفایه به تعابیری همچون «کان الله»، «علم الله» و «مضی یوم الجمعه» اشاره شده و شاهد بر عدم وجود زمان در فعل ماضی گرفته شده است. پاسخ این بخش از کلام صاحب کفایه این است که عدم زمانی بودن خداوند متعال به جهت عدم وجود حرکت از قوه به فعل روشن است، اما نظر عقل معیار نیست بلکه نظر عرف معیار خواهد بود و لذا از نظر عرفی استفاده از تعابیر «خداوند متعال قبل از وجود عالم موجود بوده است» یا «خداوند متعال در زمان سابق بر وجود عالم موجود بوده است» صحیح است ولو اینکه از نظر عقلی خداوند متعال فوق زمان باشد.
در مورد تعبیر «مضی یوم الجمعه» هم پاسخ این است که از نظر عرفی روز جمعه در زمان سابق بر روز شنبه است؛ چون از نظر عرفی زمان ظرفی است که ایام در آن قرار گرفته است و لذا با توجه به اینکه در نظر عرفی این مطلب وجود دارد و استعمالات تابع فهم عرفی است، نباید مباحث عرفی با مباحث عقلی خلط شود و الا خصوصیت موجود در فعل ماضی در تعبیر «مضی یوم الجمعه» قابل تبیین نخواهد بود.
در مورد نقض مرحوم آخوند به فعل مضارع دو پاسخ قابل ذکر است که یک پاسخ از سوی ما بوده و پاسخ دیگر توسط شیخ عبدالکریم حائری ذکر شده است.
1-پاسخ ما از نقض مرحوم آخوند به فعل مضارع این است که خود مرحوم آخوند پذیرفته اند که فعل مضارع دال بر خصوصیتی است که لازمِ آن در فرضی که به زمانیات نسبت داده می شود، وقوع در زمان حال یا مستقل است و لذا باید خود ایشان جامعی برای حال و استقبال بیان کنند.
اما بسیار بعید است در مقابل نسبت سبقیه، تعبیر به نسبت لحوقیه شده و در ادامه در عین اینکه نسبت لحوقیه نسبت واحدی است که در زمان حال و استقبال به کار برده می شود، گفته شود که بین زمان حال و استقبال جامعی نیست. بنابراین حتی اگر فعل مضارع دال بر زمان حال و استقبال نباشد بلکه دال بر خصوصیت ملازم با حال یا استقبال باشد، اشکال مشترک الورود است که خود صاحب کفایه هم باید پاسخ آن را بیان کنند. اما پاسخ ما این است که نسبت لحوقیه جامع است، اما میزان آن زمان اسناد یا متأخر از اسناد است.
2-مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در پاسخ از صاحب کفایه فرموده اند: اساسا فعل مضارع دلالت بر زمان حال نمی کند بلکه صرفا بر زمان مستقبل دلالت می کند. ایشان در اقامه شاهد بر کلام خود فرموده اند: در حال حاضر در مورد کسی که نشسته است، تعبیر «أنت تقعد» یا در مورد کسی که از قبل ایستاده است، تعبیر «أنت تقوم» به کار برده نمی شود بلکه باید بعدا بنشیند یا بایستد تا تعابیر «أنت تقعد» و «انت تقوم» به کار برده شود که این موارد حاکی از دلالت فعل مضارع بر خصوص مستقبل است. البته دلالت فعل مضارع بر مستقبل، اعم از مستقبل قریب و بعید است و لذا «زید یصلی» به لحاظ اینکه اجزای متأخر نماز را ایجاد می کند، به کار برده می شود و یا اینکه تعبیر «زید یأکل» به لحاظ ایجاد آنات أکل در لحظات بعد به کار برده می شود. [4]
به نظر ما کلام شیخ عبدالکریم حائری به جهت خلاف وجدان بودن صحیح نیست. شاهد آن این است که به لحاظ زمان حال تعبیر «یری» به کار برده می شود ولو اینکه فرد یک آن دیگر چشمان خود را خواهد بست. تعبیر «زید یغسل وجهه» هم در همان آن شستن صورت به کار برده می شود. اما نکته عدم استفاده از تعبیر «زید یقوم» این است که فعل ظهور در ایجاد دارد و در نتیجه «زید یقوم» به معنای «یوجد القیام» خواهد بود، اما از نظر عرفی برخی مفاهیم مانند قیام آنی الحصول است و وقتی کسی بایستد، دیگر ایجاد آنا فآناً قیام نمی کند بلکه اساساً ادامه قیام فعل نیست بلکه حالت است کما اینکه کسی که نشسته است، از نظر عرفی دیگر ایجاد قعود نمی کند و لذا این نکته موجب شده است که «زید یقعد» و «زید یقوم» به کار برده نمی شود، اما افعال دیگر مانند «یعلم» یا «یحب» این گونه نبوده و در نظر عرفی استمرار دارد.
بنابراین فعل مضارع أعم از حال و استقبال است ولی بالوجدان بین این دو جامع حرفی وجود دارد.
[1]. لازم به ذکر است که در مباحث پیشین در مورد «ضارب» و «مضروب» معانی «من صدر عنه الضرب» و «من وقع علیه الضرب» مطرح شد، اما این مطلب به عنوان احتمال مطرح شده است تا تفصیل محقق نائینی بین اسم فاعل و اسم مفعول ابطال گردد و لذا در اشکال به ایشان بیان شد که هرچه ایشان درمورد «مضروب» بیان کرده اند که «مضروب» به معنای «من وقع علیه الضرب» است، در مورد «ضارب» هم به صورت «من صدر عنه الضرب» قابل طرح است. اما به نظر ما «ضارب» و «مضروب» به معنای «من صدر عنه الضرب» و «من وقع علیه الضرب» نیست. شاهد آن هم این است که اگر در حال حاضر زید کتک بزند، در مورد او تعبیر «زید ضرب» به کار برده نمی شود اما «زید ضارب» به کار برده می شود کما اینکه اگر در حال حاضر زید کتک بخورد، در مورد او «زید ضُرب» به کار برده نمی شود، اما «زید مضروب» به کار برده می شود. در نتیجه معنای «زید ضارب» غیر از معنای «من صدر عنه الضرب» است.