مناقشه در کلام محقق هاشمی در بحث مبطلیت هوی الی الرکوع با لباس غصبی – دخالت نداشتن اختلاف مقوله غصب با مقوله افعال نماز در تحقق عنوان غصب – مصداق نبودن قرائت برای غصب
جلسه 82- 351
شنبه – 1400/11/09
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
قبل از اینکه وارد فرع دوم از فروعی که مصداق اجتماع امر و نهی هست بشویم، یک مطلبی را که در کتاب درسنامه اصول هست، مربوط به بحثهای گذشته میشود عرض کنم.
ما عرض کردیم در همین مثال نماز در لباس مغصوب اگر مندوحه نباشد، ما میتوانیم با ترتب مشکل را حل کنیم و بگوییم اگر ساتر مغصوب میپوشید واجب هست نماز بخوانید به شکل نماز اختیاری در همین ساتر مغصوب. ولی در بعض صور شبهه شد اگر کسی بگوید هوی الی الرکوع علت تامه هست برای تحریک ثوب مغصوب و امر ترتبی به هوی یا به رکوع علی تقدیر تحقق آن تحریک ثوب مغصوب طلب الحاصل هست چون آن هوی که علت تامه است برای تحریک ثوب مغصوب، نمیشود امر به آن بشود مشروطا به تحقق معلول آن، بگوید اگر معلول این هوی الی الرکوع که تحریک ثوب مغصوب است محقق شد پس هوی الی الرکوع بکن چون فرض وجود معلول مساوق است با فرض وجود علت تامه آن و فرض وجود معلول آخر این علت تامه که خود رکوع است و دیگر امر به هوی الی الرکوع یا امر به رکوع میشود طلب الحاصل.
ما سعی کردیم از این شبهه جواب بدهیم. و لکن اگر این شبهه قابل جواب نباشد، امر ترتبی به این تعلق نگیرد، در کتاب درسنامه در ابتداء گفتند ما از راه ملاک مشکل را حل میکنیم. میگوییم در فرض مندوحه که مشکلی نداشتیم، اگر متمکن بودیم از تستر به ساتر مباح، اینجا که ما نه نیاز به ترتب داشتیم نه چیز دیگری، ملاک را هم احراز میکردیم نماز در این ساتر مغصوب با وجود تمکن از تستر به ساتر مباح صحیح بود، عرفیت ندارد بگوییم در فرض عدم مندوحه این نماز وافی به ملاک نیست. آن جایی که شما متمکنید از تستر به ساتر مباح این نماز با تستر به ساتر مغصوب وافی است به ملاک ولی وقتی عاجز بشوید از نماز با ساتر مباح، دیگر این نماز با ساتر مغصوب وافی به ملاک نیست، این احتمال احتمال عرفی نیست و لذا این نماز وافی به ملاک است.
بعد فرمودند: بله، چون نماز واجب تعبدی است، واجب توصلی نیست که فقط کشف ملاک مشکلش را حل بکند باید قصد قربت هم بکنیم در واجب تعبدی، قصد قربت در جایی میشود که حرام و واجب مساوی نباشند در ملاک و یا حرام اقوی ملاکا نباشد، متلازمینی که یکی از آنها واجب است دیگری حرام، تحریک ثوب مغصوب حرام است و رکوع واجب است، اگر آن تحریک ثوب مغصوب اهم ملاکا هست یا مساوی است ملاکا با این رکوع، چطور من بگویم رکوع میکنم بخاطر خدا؟ در جایی میشود گفت من رکوع میکنم بخاطر خدا که حال شارع عند فعل این رکوع احسن باشد از حال شارع در فرض ترک این رکوع، در متلازمینی که یکی از آنها واجب است و دیگری حرام و آن حرام مساوی یا اهم است اگر اهم است که حال مولی بدتر میشود در ایجاد این متلازمینی که یکی حرام اهم است دیگری واجب غیر اهم و اگر هم مساوی هستند حال مولی تفاوتی نمیکند حال مولی بهتر نمیشود در فرض اتیان به این رکوع. البته ایشان مثالهایی که زدند غیر از این مثال است که ما انتخاب کردیم ولی بیان ایشان در این مثال هم میآید.
ما به نظرمان این مطلب درست نیست. اما اینکه ما بگوییم چون در فرض وجود مندوحه ملاک فعلی است، من که میتوانم با ساتر مباح نماز بخوانم پس ملاک نماز با ساتر فعلی است و فرض این است که ما در این فرض قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستیم چون ترکیب را انضمامی میدانیم یا حتی اگر ترکیب اتحادی باشد ما مشکلی در جواز اجتماع امر و نهی نداریم پس این نماز با ساتر مغصوب هم وافی به ملاک است بخاطر اطلاق امر. اینکه ایشان فرمودند اگر مندوحه نبود امکان امر ترتبی هم نبود ما میگوییم عرفا نمیشود اینجا وافی به ملاک نباشد، [اقول] چرا نمیتواند وافی به ملاک نباشد؟ استیفاء ملاک ممکن است متقوم باشد به امر مولی، مولی بگوید وقتی من امر میکنم صل راکعا و ساجدا مع الساتر، شما امر به جامع دارید رفتید به سوء اختیار آن حصه محرمه را انتخاب کردید، ولی وقتی شما ساتر مباح ندارید، امر تعیینی شدید صل قائما مومیا عریانا نمیتوانید امر ترتبی داشته باشید به صلات راکعا ساجدا متسترا بساتر مغصوب، کی گفته شما میتوانید استیفاء کنید ملاک واجب را؟ خود اتصاف به امتثال امر ممکن است دخیل باشد در استیفاء ملاک. چطور ما این احتمال را نفی کنیم؟
پس این بیان ایشان تمام نیست. اما آن بیان دوم که ایشان فرمودند اگر هم باشد حرام یا مساوی باشد در جایی که متلازمین هستند مثل همین تحریک ساتر مغصوب که متلازم است با رکوع چون هر دو معلول هستند برای هوی الی الرکوع، مسلم تحریک ساتر مغصوب اگر مصداق غصب باشد اهم است در اینکه بحثی نیست ولی چه اشکالی دارد اگر من در فرضی که این تحریک به ساتر مغصوب را ایجاد میکنم و لو با یک علت اخرایی غیر از هوی الی الرکوع، با دویدن یا با هوی الی الرکوع ایجاد میکنم ولی قصد رکوع نمیکنم، رکوع یک عنوان قصدی است، حال مولی اینجا احسن است یا اینکه من بیایم رکوع را هم ایجاد کنم. بله اگر فرض دیگری نیست، تحریک ساتر مغصوب فرض دیگری ندارد یک فرض دارد و آن فرضی است که همراه با رکوع موجود بشود، همچون فرضی اگر باشد اشکال وارد است، و لکن اگر تحریک ساتر مغصوب میتواند با غیر از هوی الی الرکوع موجود بشود با دویدن موجود بشود یا با هوی الی الرکوع موجود بشود ولی هوی الی الرکوع بدون قصد رکوع میتواند باشد. پس اگر من در کنار تحریک ساتر مغصوب قصد رکوع هم بکنم با هوی الی الرکوع قصد رکوع هم بکنم حال مولی احسن است.
علاوه بر اینکه عرض کردیم ممکن است باز مولی این رکوع را به عنوان جامع رکوع اعم از رکوع ایمایی و رکوع حقیقی بپذیرد خصوص این رکوع امر نداشته باشد اما به عنوان رکوع حداقل ایمایی بپذیرد.
[سؤال: بدون امر ترتبی و بدون احراز ملاک، از کجا احراز کنیم حال مولی احسن است؟ جواب:] دو اشکال هست یک اشکال این است که بدون امر ترتبی ما ملاک را در این رکوع نمیتوانیم احراز کنیم استیفاء شده است این اشکال اول ما است. ولی با قطع نظر از این اشکال اشکال دوم این است که اگر احراز ملاک کردیم یا امر ترتبی توانستیم تصویر کنیم از این ناحیه که عالم به حرمت نمیتواند قصد قربت کند در آن جایی که آن حرامی که ملازم این واجب است اهم است یا مساوی است او قابل جواب است.
فرع دوم: صلات در مکان مغصوب
فرع دوم صلات در مکان مغصوب است که ادعاء شده اجماع بر بطلان صلات در مکان مغصوب عالما عامدا و جاهلا مقصرا.
در بحوث مطلبی دارند که آقای سیستانی هم مصر هستند بر این مطلب. میفرمایند این بحث خارج است از بحث اجتماع امر و نهی. در بحوث گفتند چون شرط اجتماع امر و نهی وحدت عنوان است، و عنوان غصب عنوان مستقلی نیست که متعدد کند عنوان را، شرط اجتماع امر و نهی تعدد عنوان است، و الا با وحدت عنوان اجتماع امر و نهی محال خواهد بود. عنوان غصب اگر عنوان مستقلی باشد میشود تعدد عنوان، ولی در بحوث گفتند نه، عنوان غصب عنوان مشیر است به عناوین تفصیلیه تصرفات، ما یک چیزی به نام الغصب حرام نداریم. اکل مال الغیر حرام، الدخول فی بیت الغیر بدون اذنه حرام. غسل الجسد بماء الغیر حرام و هکذا. و لذا میشود امر به عنوان صلات و نهی از صلات در مکان مغصوب. نهی خورد به خود نماز در مکان مغصوب عنوان سجود در مکان مغصوب و این داخل در بحث اجتماع امر و نهی مع تعدد العنوان نمیشود اینجا اجتماع امر و نهی ممتنع است چون وحدت عنوان است.
آقای سیستانی شبیه این مطلب را فرمودند. فرمودند متعلق حرمت خود افعال خارجیه به عناوین ذاتیهاش است اکل مال غیر شرب مال غیر سجود در ارض غیر. و شاید وجه اتفاق اصحاب بر بصلان نماز در مکان مغصوب با اینکه در مسأله اجتماع امر و نهی اختلاف دارند بعضیها قائل به جواز هستند شاید وجهش همین باشد که اصلا نماز در مکان مغصوب داخل در اجتماع امر و نهی مع تعدد العنوان نیست. و لکن ایشان فرمودند: ما خودمان نظرمان این است که حتی با وحدت عنوان امر به طبیعت و نهی از حصهای از طبیعت قابل جمع است، مولی امر میکند به شرب ماء و نهی میکند از شرب ماء بارد، امر میکند این دواء را هر روز یک بار بخور، نهی میکند از خوردن این دواء اول صبح، نه اینکه مانعیت دارد شرب این دواء اول صبح، این کپسول آنتیبیوتیک هست، صبح ناشتا بخوری تاثیر خودش را میگذارد ولی معدهات را خراب میکند حالا یک کسی این کپسول آنتیبیوتیک را صبح میخورد، امر به اشرب هذا الدواء با نهی از استعمال آن در ابتدای صبح مشکلی ندارد قابل اجتماع است. ایشان فرمودند عرفا هم قابل اجتماع است اصلا میشود قصد قربت بکند به لحاظ امتثال امر به طبیعت.
این فرمایش به نظر ما ناتمام است. ما هم موثقه سماعه داریم: لایحل دم امرء مسلم و لا ماله الا بطیبة نفسه، اثر ظاهرش همین تصرف است، یعنی لایحل تصرف در مال مسلم الا بطیبة نفسه. و این ظاهرش این است موضوعیت دارد این عنوان، چرا مشیر باشد به عناوین تفصیلیه. بهتر از این، روایت اسدی هست، در روایت اسدی آمده که لایحل لاحد ان یتصرف فی مال غیره بدون اذنه.
آقای سیستانی فرمودند این حدیث ضعیف است، آقای خوئی هم یک جایی در ذهنم هست این را دارند. چه جور این حدیث ضعیف است؟ صدوق در کتاب اکمال الدین از چهار نفر نقل میکند، حدثنا محمد بن احمد الشیبانی و علی بن احمد بن محمد الدقاق و الحسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المؤدّب و علی بن عبدالله الوراق رضی الله عنهم، چهار نفر را اسم میبرد، رضی الله عنهم میگوید، عن محمد بن جعفر الاسدی که در توقیع آمد: لایحل لاحد ان یتصرف فی مال غیره بغیر اذنه. چه جور این روایت غیر معتبر است؟
عنوان تصرف در مال غیر ظاهرش این است که موضوعیت دارد. عنوان تصرف حملش بکنیم بر مشیر بودن خلاف ظاهر است.
اینکه ما بگوییم این ارشاد است به ارتکاز عقلاء و در ارتکاز عقلاء عناوین تفصیلیه موضوع حرمت هستند، اولا: چرا ارشاد باشد به اینکه همان عنوانی که عقلاء موضوع حرمت قرار دادند همان عنوان موضوع حرمت شرعیه باشد؟ جامع ذکر شده برایش که تصرف باشد.
وانگهی خود عقلاء کی گفته روی عناوین تفصیلیه ارتکازشان این است که اکل مال غیر، شرب مال غیر، سجود در ارض غیر به عناوین تفصیلیه آن حرام است، ارتکاز عقلاء همین است که تصرف در مال غیر بدون اذنش حرام است. و لذا به نظر ما این داخل میشود در بحث اجتماع امر و نهی مع تعدد العنوان.
مشهور گفتند: صلات در مکان غصبی مصداق غصب است.
این گیری که آقای خوئی و امثال ایشان دادند که یکی یکی افعال صلات را بررسی کردند، گفتند هیچکدام مصداق غصب نیست، فقط آن سجودش مصداق غصب است آن هم به شرط اینکه سجود به معنای القاء ثقل باشد علی الارض نه مجرد مماسة، آقای خوئی این را فرمودند، در بحوث هم هست، مرحوم آقای تبریزی هم میفرمودند که سجود اگر مطلق مماسه باشد، تماس با زمین، نیازی به القاء ثقل بر زمین نباشد سجود هم مصداق غصب نیست. سجود یک هیئتی است از مقوله وضع، مثل رکوع قیام، مقوله وضع است یعنی یک هیئتی است در بدن مصلی، بدن مصلی هیئتهای مختلفهای دارد هیئت قیام هیئت جلوس هیئت رکوع هیئت سجود و اینها متحد با کون فی ارض الغیر نیست بلکه مقارن با آن است نه متحد. ولی اگر بگوییم سجود القاء الثقل است باید بیفتی روی زمین، فرمودند اینجا دیگر القاء الثقل علی الارض مصداق غصب است. ما مثال میزدیم میگفتیم اگر یک طنابی آویزان بکند به سقف، شما به زور خودتان را برسانید به زمین علی هیئة السجود، به جوری که اگر این زمین که خودش یک فرض کنید نواری هست که میتوانند بردارند، اگر این چوب را یا این آهنی که زیر شماست بردارند باز شما تکان نمیخورید چون اعتمادتان بر سقف است، بر سقف شما را آویزان کردند، در این سفرهای فضایی، اینهایی که میخواهند بچسبند به کف آن فضانورد به زور خودشان را میچسبانند و الا آن فضانورد هر لحظه اینها را رها میکند، اینها بالا میآیند، آنجا قدرت جاذبه نیست. ما میگفتیم این آقایان میخواهند بگویند این سجود نیست، سجود این است که بیفتی روی زمین، القاء ثقل بشود روی ارض. که اگر آنی که زیر شماست بکشند و زیرش خالی باشد بیفتی.
آقای سیستانی فرمودند این حرفها عرفی نیست، ما نظرمان این است که سجود همان مجرد مماسه است، همین که شما به همین هیئت سجود باشید، و لو تکیهتان بر زمین نباشد تکیهتان به همان طنابی باشد که از سقف آویزان شده، چند تا انشعاب هم دارد، خلاصه این مواضع سبعهتان هم محکم مرتبط شده به آن سقف.
[سؤال: … جواب:] مماسه باید باشد، سجود علی الارض باید باشد، سجود فی الفضاء که کافی نیست. ایشان میگویند اصلا سجود مماسه است، القاء ثقل را از کجا آوردید؟ حالا مرحوم آقای تبریزی هم در اصولشان احتمال میدهند که سجود مطلق مماسه باشد میگویند ثمرهاش این است که در هواپیما میشود نماز خواند و الا اگر بگوییم سجود القاء الثقل علی الارض است اگر میتوانی بیایی روی زمین نماز بخوانی چه حق داری در هواپیما نماز بخوانی در هواپیما که القاء الثقل نکردی.
آقای سیستانی فرمود سجود مماسه است القاء الثقل نیست. ولی خداییش این حرمت مال غیر که حرمت تصرف در مال غیر است که هم با ارتکاز عقلاء مطابق است هم مفاد روایات هست، در این، اینجور موارد مداقه عقلیه باید بشود؟ همین که شما قیام میکنید در زمین مردم، همین قیام صلاتی، این مصداق تصرف در زمین مردم است. مدام گیر میدهند مثل آقای خوئی که نه، این قیام هیئت مصلی است و از مقوله وضع است، کون فی ارض الغیر از مقوله این است، اینها از دو مقوله هستند متحد نیستند با هم، ایشان میگویند بحث را عقلی نکنید. عرف وقتی میگوید تصرف در ملک مردم حرام است خود این قیام در این زمین مصداق تصرف میبیند، خود این رکوع را مصداق تصرف میبیند، خود این سجود را و لو مماسه باشد مصداق تصرف میبیند.
در کتاب اضواء و آراء هم شبیه این مطلب را بیان کردند. و فرمودند این دقتهای غیر عرفی درست نیست، انصاف این است که عرف هر فعلی را که نیاز دارد به مکان برای انجام آن فعل، این را مصداق تصرف در ملک غیر میبیند. شما الان ایستادن بگو مقوله وضع است، مگر ما فلسفه میخوانیم؟ ما در این قیام که یک هیئتی است در بدن مصلی که سرش بالا پایش پایین، بدنش صاف، این هیئت مصلی، برای ایجاد این هیئت مصلی، بدون مکان امکان دارد ما بتوانیم ایجاد کنیم این هیئت را در بدن مصلی؟ میتوانیم؟ نمیتوانیم، باید یک جایی داشته باشیم تا این هیئت را ایجاد کنیم. همین عرفا مصداق تصرف در ملک غیر است. حتی ایشان فرمودند: قرائت، فان القیام و القراءة و الرکوع و السجود و سائر ما هنالک افعال المحققة للصلاة تقع فی مکان مغصوب فتکون بنفسها تصرفا عرفا و اشغالا لملک الغیر مع عمل فیحرم بدون اذنه. پس با این بیان، دیگر مختص نمیشود ترکیب اتحادی غصب به خصوص سجود آن هم بنابراینکه بگوییم سجود القاء الثقل فی ارض الغیر است و اگر این را نگوییم آقای خوئی فرمودند همان سجودش هم مصداق غصب نمیشود، نه آقا، همه اینها مصداق غصب است.
فرقش این است که آقای خوئی فرموده اگر شما نمازی بخوانی که سجود نداشته باشد، همین سجود عرفی، حالا یا مثل نماز میت است که اصلا نه رکوعی دارد نه سجودی، یا نماز واجب است منتها قادر بر سجود نیستی، رکوع میروی بعد از رکوع که بلند شدی میگویی نمیتوانم، کمردردم جوری است که نمیتوانم سجود کنم باید ایماء کنم به سجود، آقای خوئی فرموده عیب ندارد، در مکان غصبی نماز خواندی تقبل الله، وای به حالت که حالت خوب بشود، در این مکان غصبی نماز بخوانی، که آنجا به تو میگوییم لاتقبل الله، چرا؟ برای اینکه تو الان سجود نداری، هیچکدام از این افعالت متحد با غصب نیست، اما اگر سجود بکنی بر زمین آن وقت او میشود القاء الثقل علی الارض او میشود مصداق غصب، ترکیبش اتحادی میشود. در کتاب اضواء و آراء فرمودند این عرفی نیست.
منتها من عرض این است، قبل از اینکه بحث را بیشتر دنبال کنیم، از همان قرائت که در کتاب اضواء فرمودند شروع کنم. قیام رکوع هوی الی الرکوع هوی الی السجود سجود حالا آنها را میرسیم، با شما بحث میکنیم، اما خداییش دیگر این قرائت کملطفی بود که بگویید این مصداق تصرف در ملک غیر است. چه تصرفی در ملک غیر؟ قرائت یعنی تکلم، حالا من بروم در یک مکان غصبی حرف نزنم کمتر غصب کردم؟ تا آن وقتی که حرف بزنم. خود این تکلم مصداق غصب است؟ اتفاقا اینها دقت عقلی است که بگویید تکلم مشتمل بر تکان دادن دهان و زبان است در فضای غصبی، و این یک نوع تصرف در فضای غصبی است، تکلم موجب ایجاد موج میشود در هوا و این تصرف است در هوای غصبی. اینها دقت عقلی است. اینکه بگویید تکلم مشتمل بر تحریک دهان و زبان است در فضای غصبی این تصرف در فضای غصبی است، تکلم موجب ایجاد موج است و مشتمل بر ایجاد موج است در هوا و این تصرف است در هوای ملک غیر، اینها دقتهای غیر عرفی است. عرف هیچوقت این تحریک زبان و دهان را در فضای غصبی تصرف در مال غیر نمیداند.
و بر فرض هم تصرف باشد، آن ارتکازاتی که در میان عقلاء هست و ظهور میدهد به خطابات شرعیه در رابطه با حرمت تصرف در ملک غیر از این گونه تصرفات غیر معتدبه منصرف است.
وانگهی تحریک دهان و زبان، عین تکلم نیست، سبب تکلم است. ایجاد موج در هوا هم عین تکلم نیست مسبب از تکلم است.
و اصلا این هوا که ملک غیر نیست. فضا غیر از هوا است. شما یک موتور کولر میگذارید هوا را از حیاط خانه همسایه میآورد به سمت خانه شما، همسایه میآید میگوید بیدین لامذهب هوای من را در او تصرف کردی. میگویی هوا مگر ملک تو هستم. اگر من بیایم در فضا یعنی در آن زمین تو در آن فضا، یعنی بیایم یک طنابی بگذارم از آن طناب بیایم از این طرف حیاطت به آن طرف حیاطت بروم بالای پشتبام این تصرف در فضا است، اما هوای تو را میکشم میآورم اینکه مال بابایت نیست. و لذا این قرائت را نباید در کتاب اضواء و آراء نباید میگفتند. ولی بقیه مطالب نیاز به تامل دارد، انشاءالله فردا بررسی میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.