ادامه بحث اجتماع امر به مطلق و نهی از مقید
جلسه 68- 337
شنبه – 1400/10/18
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث راجع به اجتماع امر و نهی بود. عرض کردیم تارة نسبت بین متعلق امر و متعلق نهی عموم و خصوص مطلق هست گاهی نسبت عموم و خصوص من وجه هست. در جایی که نسبت عموم و خصوص مطلق باشد ما سه صورت داریم یکی اینکه امر به صرف الوجود مطلق تعلق بگیرد نهی به نحو انحلالی تعلق بگیرد یعنی به همان عنوان مطلق همراه با قید زایدی، مثل اشرب ماءا یحرم علیک شرب الماء البارد یا مثل صل و یحرم علیک الصلاة فی الحمام.
بیانی ذکر شد برای امتناع اجتماع امر و نهی در این صورت و حاصل این بیان این بود که روح امر حب به فعل است و روح نهی بغض از فعل است و نمیشود عنوان واحد لابشرط محبوب باشد و بشرط شیء مبغوض باشد چون عنوان لابشرط با عنوان بشرط شیء یکی هستند، لابشرط یجتمع مع الف شرط. این بیان سه تقریب داشت: تقریبی که در بحوث مطرح کردند و جواب دادیم. تقریب دومی بود که گفته میشد حب استقلالی به جامع با بغض ضمنی به این جامع در ضمن این حصه محرمه با هم قابل جمع نیستند که از این هم جواب دادیم و عرض کردیم که اولا: بغض به یک مجموع مثل صلات فی الحمام لزوما مستتبع بغض ضمنی به جزء آنکه ذات طبیعت هست نخواهد بود. بله، ما منکر بغض ضمنی نیستیم امکان دارد که مثلا مولی وقتی میگوید من بدم میآید که شما این ده نفر را مجموعا اکرام کنی آن نفر اول را هم که شروع میکنی اکرام کنی در این حال که بعدا نه نفر دیگر اکرام خواهند شد مبغوض مولی ممکن است باشد، ما این را ممتنع نمیدانیم و ثمره فقهیه هم دارد لازم نیست بگوییم فقط آن اکرام نفر دهم مبغوض مولی هست و اکرام نه نفر قبل هیچ مبغوض مولی نیست، نخیر، اینها هم میتواند مبغوض ضمنی مولی باشد یعنی شما وقتی این ده نفر را و لو متعاقبا اکرام میکنی اولین اکرام هم مبغوض مولی است در ضمن این اکرام ده نفر و لذا اگر پنج نفرش را من اکرام کنم پنج نفرش را مکلف دیگر اکرام کند مصداق تعاون بر اثم و عدوان است و لکن بغض یک مجموع سرایت نمیکند به بغض به جمیع اجزاء آن. پس ممکن است صلات فی الحمام این مجموع مبغوض مولی باشد اما بغض سرایت نکند به آن جزئش که ذات صلات است.
هذا اولا. و ثانیا: بر فرض این صلات در ضمن صلات فی الحمام مبغوض باشد اما این صلات در ضمن صلات فی الحمام کی میگوید لزوما محبوب مولی هست؟ وافی است به ملاک صرف الوجود صلات که آن صرف الوجود صلات محبوب مولی هست، لزوما این فرد از صلات لازم نیست محبوب مولی باشد میتواند محبوب مولی نباشد. صرف الوجود صلات محبوب مولی است و چون این صلات فی الحمام مصداق آن صرف الوجود هست وافی است به محبوب مولی، لزوما این فرد که صلات فی الحمام هست اینطور نیست که بگوییم حتما باید محبوب مولی باشد.
[سؤال: … جواب:] صرف الوجود که لابشرط است یجتمع مع الف شرط یعنی خارجا متحد میشود، یجتمعای یتحد وجودا مع الف شرط یعنی عالم لابشرط منطبق است بر عالم به شرط عدالت اما انه اینکه اگر شما دوست داشتید اکرام عالمی را که لابشرط است پس حتما دوست دارید اکرام عالم فقیه را، نخیر. این لابشرط یجتمع مع الف شرط معنایش این است که لابشرط اتحاد وجودی میتواند پیدا کند با طبیعت در ضمن هر شرطی نه اینکه حب به آن لابشرط هم حتما باید مجتمع بشود با حب به طبیعت به شرط شیء، معنایش این نیست.
تقریب سوم تقریبی است در تعلیقه بحوث ذکر کردند برای امتناع اجتماع حب به مطلق و بغض به مقید. ایشان فرمودند: چون ما وقتی که نماز را دوست داریم این نماز یک عنوانی است که در ذهن ما موجود است و لکن وقتی به آن حب داریم آن را تصورا عین خارج میبینیم، اینطور نیست که ما حبمآنکه تعلق میگیرد به عنوان نماز بما هو هو باشد، بما هو مرآة الی الخارج هست، وقتی ما خودمان التفات داریم که این عنوان نماز در ضمن نماز در حمام مبغوض ما هست و این خارجا متحد است با نماز، چطور میتواند عنوان نماز لابشرط محبوب ما بشود؟ اگر ما تصورا هم حبمان به عنوان نماز تعلق میگرفت بما هو موجود فی الذهن مشکلی نداشتیم، عنوان نماز میشد محبوب ما، عنوان نماز در حمام میشد مبغوض ما، مشکلی پیش نمیآمد اما فرض این است که حب به عنوان نماز بما هو هو نیست، بما هو فان و مرآة الی الخارج هست، محبوب بالعرض ما آنی است که محکی عنوان نماز است یعنی آنی که در خارج موجود میشود و فرض این است که آنی که در خارج موجود میشود اتحاد دارد با این نماز در حمام، در خارج دو وجود نیستند نماز و نماز در حمام در خارج متحد هستند وجودا چون خود شما گفتید لابشرط یجتمع مع الف شرط یعنی یتحد وجودا مع الف شرط همین کافی است که دیگر انسان نتواند حبش تعلق بگیرد به نماز بما هو مرآة الی الخارج و بغضش تعلق بگیرد به نماز در حمام بما هو مرآة الی الخارج بعد از اینکه تصورا میبیند این دو عنوان در خارج اتحاد دارند.
جواب از این مطلب این است که بر فرض ما قبول کنیم روح امر حب است که ما این را قبول نکردیم، حب درست است تعلق میگیرد به عنوان نماز بما هو مرآة الی الخارج و لکن خارج یعنی محکی این عنوان، خصوصیت صلات فی الحمام که محکی عنوان نماز نیست، و لذا میگویند محکی حب به صرف الوجود نماز صرف الوجود نماز است در خارج نه این وجود که مصداق صلات فی الحمام است. من در آنم مثالی که عرفی بود و میگفتیم، دوست دارم شما آب بخورید تا مشکل تشنگی پیدا نکنید، یعنی صرف الوجود آب خوردن شما محبوب من هست این یک محبوب بالعرضی دارد محبوب بالعرض غیر از آن محبوب بالذات که عنوان شرب الماء است محبوب بالعرض آنی است که محکی این معنوان است که موطن وجودش در خارج است نه اینکه موجود بالفعل است، محبوب بالعرض آنی است که محکی این عنوان شرب الماء است که اذا وجد وجد فی الخارج، موطن وجودش خارج است. محکی عنوان شرب الماء خصوصیت شرب الماء البارد نیست، همان صرف الوجود شرب الماء است. مهم این است که محکی شرب الماء این فرد نیست، بله اگر حب، انحلالی بود من دوست داشتم هر فردی از افراد شرب الماء توسط شما موجود بشود این نمیساخت با اینکه من حب داشته باشم که شما شرب الماء البارد کنید یا در مثال نماز اگر حب انحلالی بود من دوست داشتم هر فردی از افراد نماز را این جمع نمیشد با بغض نماز در حمام. اما فرض این است که حب صرف الوجودی است، محکی صرف الوجود نماز که در ذهن ما تصور میشود صرف الوجود نماز در خارج است نه کل وجود وجود از نماز. و این هیچ محذوری ندارد که در ذهن من جمع بشود حب به صرف الوجود نماز با بغض نماز در حمام، حب به صرف الوجود شرب الماء برای رفع عطش با بغض شرب ماء بارد چون شرب ماء بارد موجب بیماری شما میشود، این هیچ محذوری ندارد.
و لذا خود ایشان در درسنامه صفحه 362 از آن اشکال که در تعلیقه بحوث مطرح کردند جواب دادند. محبوب بالعرض در صل آن چیزی است که محکی این صلات است نه بیشتر، اتحاد دارد وجودا با نماز در حمام اما حب صرف الوجود به حد صرف الوجودی باقی است و منافات ندارد که جمع بشود با بغض این حصه از صلات فی الحمام.
این تقریب ثالث شبیه فرمایش امام هست. امام یک بیانی دارند در تهذیب الاصول جلد 1 صفحه 309 و جلد 2 صفحه 98 فرمودند چون مطلق عین مقید است و متحد است با او از باب اتحاد لابشرط با بشرط شیء، مقید هم عین مطلق است تنها قید زایدی دارد و لذا نمیشود که مطلق و مقید در آنها اجتماع بکند حب و بغض یا اجتماع بکند دو تا حب. یعنی شما چه جور نمیتوانید یک فعل واحد را دو بار دوست داشته باشید، من اکرام عالم را دو بار دوست دارم، این یعنی دو ملاک دارد حب و لکن منتهی به حب شدید میشود اما در نفس من دو حب باشد نسبت به فعل واحد این معقول نیست. مثل اینکه در نفس من دو اراده باشد نسبت به مراد واحد. اما اگر تعدد عنوان بود من دوست دارم اکرام هاشمی را، احب ان اکرم هاشمیا، احب ان اکرم عالما، مشکلی ندارد. اگر خواستم صرفجویی کنم در اکرام میروم یک عالم هاشمی پیدا میکن اکرام میکنم هم آن محبوب اول من که احب ان اکرم عالما محقق میشود هم آن محبوب دوم من که احب ان اکرم هاشمیا. یک مرتبه متوسطهای هست مطلق و مقید، من حب داشته باشم اکرام عالمی را و حب داشته باشم اکرام عالم هاشمی را این نمیشود. چرا؟ برای اینکه در وجدان من و در تصور من عالم و عالم هاشمی یک چیز هستند اختلافشان به اطلاق و تقیید است نمیشود دو حب تعلق بگیرد یکی به اکرام عالم دوست دارم عالمی را اکرام کنم دوست دارم عالم هاشمی را اکرام کنم، بعد عالم هاشمی را که اکرام میکنم میگویم من دو تا حب داشتم نسبت به اکرام تو، این نمیشود.
و همینطور است اجتماع حب و بغض. نمیشود من یک حب داشته باشم نسبت به یک عالمی، دوست دارم عالمی را اکرام کنم و بغض داشته باشم اکرام کنم عالم هاشمی را مثلا، نمیشود، این قابل اجتماع نیست چون عرف اینها را یک چیز میبیند، مطلق هم همان مقید است، اتحاد دارد با او از باب اتحاد لابشرط با بشرط شیء، لابشرط یجتمع مع الف شرط و مقید هم همان مطلق است چون عنوان مقید یعنی همان عنوان مطلق به اضافه قید زاید.
این فرمایش امام هم جوابش روشن شد. ما این اشکال را نه در اجتماع حبین قبول داریم نه اجتماع حب و بغض. چه اشکالی دارد من دوست دارم اکرام کنم عالمی را، دوست دارم اکرام کنم عالم هاشمی را، یک مثال عرفی بزنم، مولی به ما گفت امروز باید نان بخری و حتی المقدور نان سنگک بخر، میشود تعدد مطلوب، ما آنقدر مرید مولایمان هستیم که هر چه میگوید دوست داریم اجراء کنیم و این نتیجهاش این میشود ما دو تا حب داریم: حب داریم نان بخریم برای امتثال آن امر مولی به نان خریدن، دوست داریم نان سنگک بخریم برای امتثال امر مولی به خریدن نان سنگک، تعدد مطلوب هم هست یعنی اگر ما نان سنگک خریدیم دو تا مطلوب مولی را تحصیل کردیم. تعدد مطلوب یعنی همین، دو تا خواسته مولی برآورده شده و اگر نان سنگک بخریم ببریم مولی میگوید عیب ندارد، حالا این مقدار ما را شرمنده نکردی پیش مهمان، نان اگر نان غیر سنگک بخریم، میگوید بالاخره یک نانی در سفره هست حالا اگر نان سنگک بود چه بهتر. این بالوجدان هیچ محذوری ندارد.
اجتماع حب و بغض هم همین است. من دوست دارم شما آب بخورید تا کلیهتان دچار مشکل نشود، سنگ کلیه نگیرید، میگویم آب بخور، بغض دارم که شما آب سرد بخوری چون آب سرد میخورید گلویتان چرک میکند، چه محذوری دارد؟ ما نفهمیدیم محذورش چیست، حب به شرب ماء و بغض شرب ماء بارد، چون این شرب ماء بارد ملاک حب شرب ماء را استیفاء میکند، برای چی بشود حب شرب ماء به شرط لا؟ حب شرب ماء با این حب شرب ماء بارد استیفاء میشود چون دیگر سنگ کلیه نمیگیرید حالا در کنار گلویتان چرک میکند. ما بالوجدان هیچ محذوری بین این دو نمیبینیم و لذا هیچ تنافی ثبوتی بین امر به مطلق و نهی از مقید ما احساس نمیکنیم.
و اینی که مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای خوئی میفرمودند اصلا نهی تحریمی از مقید با اطلاق امر به مطلق سازگار نیست، چرا؟ برای اینکه اطلاق امر متقوم است به ترخیص در تطبیق، صل اطلاقش به این است که ترخیص بدهد مولی در تطبیق امتثال امر به صلات بر این نماز در حمام، ترخیص در تطبیق مقوم اطلاق امر است و با نهی تحریمی از صلات فی الحمام سازگار نیست، این بیان مشکلی با نهی کراهتی از صلات فی الحمام ندارد، بر خلاف آن بیانهای قبلی که اجتماع حب و بغض بود که حب به نماز با بغض و لو کراهتی با نماز در حمام سازگار نبود، این بیان مرحوم نائینی و مرحوم آقای خوئی فقط با نهی تحریمی از مقید مشکل دارد. ما این را قبلا جواب دادیم عرض کردیم قوام اطلاق امر به ترخیص فعلی در تطبیق نیست، قوام اطلاق امر به ترخیص حیثی یا به تعبیر دیگر ترخیص وضعی در تطبیق است یعنی از حیث امتثال امر به صرف الوجود مناز شما مرخص هستید در تطبیق امتثال بر نماز در حمام، به این میگویند ترخیص حیثی، ترخیص وضعی نه ترخیص تکلیفی فعلی در نماز در حمام خواندن تا با نهی تحریمی از نماز در حمام خواندن قابل جمع نباشد. ترخیص حیثی است، ترخیص حیثی یعنی ترخیص در تطبیق امر به نماز بر نماز در حمام از حیث امتثال امر به نماز و لو از حیث ارتکاب یک حرام دیگر شما مشکل دارید و یا تعبیر میکنند ترخیص وضعی مراد یعنی اجزاء نماز در حمام است از امتثال امر به صلات.
ما بیشتر از این در اطلاق امر شرط نمیبینیم. اطلاق امر میگوید: میت را دفن کن تا جنازهاش روی زمین نماند در معرض آلودگی دیگران یا در معرض اینکه درندگان آن را بدرند قرار بگیرند، از آن طرف هم میگوید دفن میت مسلم در مقابر کفار هتک مسلم است او هم حرام است، چه اشکال دارد؟ یا مثلا میگوید دفن میت در مکان مغصوب حرام است، چه مشکلی دارد؟ ما دفن کردیم میت را در مقابر کفار یا در مکان مغصوب حالا ما دفن نکردیم دیگری دفن نکرد خب امتثال شد امر ادفن المیت دیگر این میت در معرض اکل سباع نیست، دیگر این میت در معرض انتشار بوی بد بین مردم نیست. اما این شخصی که این میت را در مقابر کفار دفن کرد هتک کرد مسلم را، گناه کرد، غصب کرد گناه کرد، اما ملاک دفن میت که منع از اکل سباع و انتشار رائحه کریهه است بین مردم، محقق شد، چرا اطلاق نداشته باشد ادفن المیت؟ قوام اطلاق امر به ترخیص فعلی در تطبیق نیست که به مولی بگوییم من مجازم بالفعل که دفن کنم میت را در مقابر کفار بگوید نخیر، قوام اطلاق امر به این است که از حیث امر به دفن میت شما مشکلی ندارید، ترخیص حیثی دارید، ترخیص وضعی دارید.
البته ما این را به عنوان یک بحث ثبوتی عرض کردیم، اگر ملاک را از خارج کشف کنیم مثل همان مثال اشرب ماءا تا اینکه سنگ کلیه پیدا نکنی، از آن طرف هم میگوید لاتشرب الماء البارد تا گلویت عفونت نگیرد، این هیچ محذوری ندارد. و لکن انصاف این است که ظاهر عرفی خطاب تحریم مقید و لو هیچ لسان، لسان ارشاد به مانعیت نباشد این است که این مقید مفسده غالبه دارد و وافی به مصلحت تامهای نیست، مولی گفت اکرم عالما، بعد گفت من اکرم العالم الفاسق فعلیه لعنة الله، اینکه لسانش ارشاد به مانعیت نیست، اما عرف به حسب ارتکازش دیگر اکرام عالم فاسق را واجد مفسده غالبه میداند، وافی به مصلحت تامه نمیبیند، حتی اگر نهیش بخاطر اضطرار یا اکراه و مانند آن ساقط بشود، شما را مجبور کنند عالم فاسقی را اکرام کنید باز ما میگوییم آن امر به اکرام عالم امتثال نمیشود در ضمن این فرد. بحث امتناع اجتماع امر و نهی نیست نهی که ساقط شد. و لذا احدی از فقهاء را شما ندیدید که در مثل اکرم عالما و یحرم اکرام الفاسق یا یحرم اکرام العالم الفاسق بگوید اگر نهی از اکرام عالم فاسق بخاطر اضطرار و اکراه و مانند آن یا نسیان و مانند آن ساقط شد امتثال امر اکرم عالما با آن میشود، در حالی که شما میبینید در مثال صل و لاتغصب پذیرفتند اگر اکراه بشوی بر غصب یا نسیان بکنی غصب را حرمت غصب ساقط بشود اطلاق صل هیچ مشکلی ندارد شامل این نماز در مکان مغصوب که حرمت غصبش ساقط شده است بخاطر اضطرار و اکراه و نسیان و مانند آن شامل میشود. این یک نکته عرفیه دارد بحث اجتماع امر و نهی نیست اصلا نهی از اکرام عالم فاسق ساقط شد بخاطر اضطرار ولی عرفا این خطاب من اکرم العالم الفاسق فعلیه لعنة الله یا یحرم اکرام العالم الفاسق یحرم الفاسق و لو ظهور در مانعیت نداشته باشد ولی متفاهم عرفی این است که این وافی به مصلحت تامه اکرام عالم که متحد است عنوانا، هر دو اکرام هستند یا هر دو اکرام عالم هستند، این دیگر وافی به آن مصلحت تامه نیست. این یک ظهور عرفی است و ما این ظهور عرفی را قبول داریم و لذا تنافی اثباتی بین نهی از مقید و اطلاق امر به مطلق قبول داریم. مگر از خارج ملاک را بفهمیم، مثل همان مثالی که میزدیم اشرب ماءا حتی اینکه کلیهات سنگ پیدا نکند لاتشرب الماء البارد تا اینکه گلویت عفونت نکند، آنجا ملاک را فهمیدیم، تا ملاک را نفهمیم عرف تنافی میبیند بین خطاب تحریم مقید و خطاب امر به صرف الوجود مطلق.
البته این باز عرض میکنم این تنافی در نهی تحریمی است از مقید نه نهی کراهتی، چون نهی کراهتی ظهور ندارد در اینکه این وافی به مصلحت تامه نیست، حتی کراهت اصطلاحیه، مثل اینکه بودن در اماکن تهمت مکروه است این متحد بشود با نماز برویم آنجا نماز بخوانیم عرف تنافی نمیبیند میگوید مکروه است آدم در اماکن تهمت باشد حالا رفتی نماز خواندی چرا اطلاق صل نگیرد شما را. اما نهی تحریمی از مقید این عرفا تنافی اثباتی دارد با امر به صرف الوجود مطلق. منشأ این ظهور این است که عرف یک نوع ارتکاز تنافی دارد بین مفسده غالبه این فرد با وفاء به مصلحت تامه طبیعت. یک نوع تنافی عرفی در ارتکاز عرف هست. مگر جایی که خلافش برای عرف ثابت بشود.
[سؤال: … جواب:] اگر واقعا ما از خطاب یحرم التصرف فی مال الغیر بغیر اذنه این را بفهمیم که آقای صدر و آقای سیستانی فهمیدند که عنوان مشیر هست که یحرم غسل الوجه بماء مملوک غیر مثلا، بعد میآید با این آب مملوک غیر وضوء میگیرد بله آنجا هم بعید نمیدانیم این تنافی اثباتی باشد چون ما احراز وفاء این فرد محرم را به ملاک صرف الوجود واجب نکردیم.
اما صورت دوم برای آنی که اجتماع امر و نهی از قبیل عموم و خصوص مطلق باشد این است که نهی بخورد به خصوصیت، مولی میگوید اقرأ سورة الفاتحة فی صلاتک این مطلق است شامل زن هم میشود اما در مورد زن میگویند جهر المرأة بقرائتها معصیة لان الاجانب یسمعون صوتها اینجا به نظر ما هیچ تنافی عرفی نیست. عرف میگوید خصوصیت جهریهات مبغوض مولی است صرف الوجود قرائت محبوب مولی است و لو اتحاد وجودی دارند از باب اتحاد وصف و موصوف، در خارج ما دو چیز نداریم: ذات قرائت و وصف جهری بودن، وصف جهری بودن یک مرتبهای از مراتب وجود قرائت است یعنی این فرد از قرائت قرائت جهریه است و لکن با اینکه ترکیب اتحادی است و ترکیب انضمامی نیست عرفا، اما اینجا دیگر تنافی عرفی نیست چون نهی تعلق نگرفته به آن عنوان القراءة جهرا، تعلق گرفته به الجهر فی القراءة، میگویند این حالت جهر در این قرائت مبغوض است، اما چه اشکال دارد این صرف الوجود قرائت را امتثال کرده باشد.
و همینطور صورت سوم که دو عنوان باشند ولی نسبتشان عموم و خصوص مطلق باشد مثل اکرم عالما کسی که پیتزا به عالم بدهد فعلیه لعنة الله مثلا!! حالا این آقا آمد پیتزا داد به این عالم، شد اکرم عالما، کسی که پیتزا به عالم بدهد فعلیه لعنة الله، انصافا اینجا به نظر ما باز همان تنافی اثباتی هست. با اینکه آن فرمایش امام اینجا نمیآید، فرمایش تعلیقه بحوث اینجا نمیآید چون دو تا عنوان است: عنوان اکرام عنوان اطعام ولی عرض ما این است که وقتی مولی از خلال عنوان اطعام و لو ارتکازا این فردی را میبیند که مصداق اکرام هم هست پس این فرد مفسده غالبه دارد و عرفا دیگر وافی به ملاک تام اکرام نیست. یعنی همان محذوری که در صل و لاتصل فی الحمام بود به نظرمان در این صورت ثالثه هم که تعدد عنوان هست ولی خود ارتکاز عرفی میفهمد که مصداق این عنوان اطعام مصداق عنوان اکرام هم هست، اینجا هم این تنافی هست.
[سؤال: … جواب:] بله، ما که عرض کردیم نهی کراهتی را در همان نهی از مقید هم مشکل نمیدانیم. و لذا معتقدیم که عمل به وسوسه مکروه است و لکن اگر کسی از روی وسوسه نمازش را تکرار کند، قصد قربت هم از او متمشی میشود بعد معلوم میشود آن نماز قبلی که خوانده بیوضوء است. بعضیها وسواس بدبختی هستند، یعنی هم وسواس هست هم ناگهان خدا میگذارد در کاسهاش معلوم میشود آن نمازی که خوانده اصلا بیوضوء بوده، قبل از وقت بوده، ساعت پنج صبح نماز صبح خوانده، چقدر هم حال پیدا کرده، بعد از روی وسوسه ساعت شش صبح نمازش را اعاده کرده، گفته آن نماز به دلم نچسبید، بعد نماز ساعت شش را از روی وسوسه خوانده بعد معلوم شده این نماز دوم در وقت است، اینهایی که میگویند عمل به وسوسه حرام است میشود اجتماع امر و نهی تحریمی. ما میگوییم، وسوسه دلیل ندارد حرام باشد، یطیع الشیطان، اطاعت شیطان که همه جا حرام نیست، بعضی موقعها مکروه است، اینجا دلیل بر حرمتش نداریم میشود نهی کراهتی از اعتناء به وسوسه جمع میشود با امر به صرف الوجود نماز. و اثباتا هم نهی کراهتی جمع میشود چون ترخیص در ارتکاب دارد، مفسده غالبه بر آن مصلحت تامه در اینجا نیست و لذا به نظر ما مشکلی ندارد.
کلام واقع میشود در اجتماع امر و نهی در موارد عموم من وجه انشاءالله فردا.