فهرست مطالب

فهرست مطالب

 

 

جلسه 6-84

چهار‌شنبه – 06/09/۹8

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

بحث راجع به این بود که نقش اوراق نقدیه اعتباریه،‌اسکناس،‌در دیه چیست؟ آیا همانطور که مشهور می گویند اصل در دیه شش چیز است، هزار دینار،‌ده هزار درهم، صد شتر، دویست بقر،هزار گوسفند،دویست حلة که جانی مخیر است یکی از این شش چیز را به ولی مقتول بدهد و امروز اگر پول می دهند از باب تراضی است و الا ممکن است ولی مقتول بگوید عین یکی از آن شش چیز را می خواهم. یا اینکه نه، الف دینار یا عشرة آلاف درهم مثال عرفی بوده برای نقد رائج و اصل در دیه صد شتر مثلا بوده. آن روز قیمتش هزار دینار بوده، هر شتری ده دینار، امروز باید حساب کنیم ببینیم شارع مقدس که آن روز فرمود الف دینار قیمت شتر آن روز را حساب کرد، امروز قیمت صد شتر چقدر است. در بازار آزاد گفتند هر شتری حدودا ده ملیون، با این نرخ حساب کنیم دیه می شود یک میلیارد. ولی قانون حالا چه جور حساب کردند، هر سال البته نرخ جدید می شود، سیصد و شصت ملیون حساب کردند، هر شتری می شود سه ملیون و ششتصد. که یکی از این مشکلات این است: اگر خدایی ناکرده یکی مبتلا شد به این مسأله باید ولی مقتول را راضی کند، قتل شبه عمد بوده یا قتل خطا محض بوده باید دیه بدهند که مؤمن هم ممکن است مبتلا بشود مخصوصا با این رانندگی ها،‌با ماشین پراید و این ها اگر خودش سالم بماند باید خدا را شکر کند، دیه از او می خواهند. گفتند سیصد و شصت ملیون باید پرداخت کنی، کافی نیست، باید برود به ولی مقتول بگوید شرعا قیمت شتر حدودا ده ملیون است، یعنی شما یک میلیارد از ما می خواهی، او هم اگر بفهمد می گوید خب باید بدهی.

س: در قتل شبه عمد که خود جانی می دهد،‌در قتل خطایی محض اگر عاقله داد و وظیفه اش بود بدهد که هیچ، ولی عملا عاقله نمی دهد،‌فامیل های پدری الان حاضرند دیه قتل فامیلش را بدهند؟ می گویند مگه در خوشی هایش با او شریک بودیم که حالا در گرفتاریش شریک بشویم یا همه می گویند ما خودمان وضع مان اینقدر خراب است که زندگی خودمان را به زور تامین می کنیم، آن وقت تکلیف خود این قاتل خطایی محض است پرداخت دیه.

شبیه این تصادف ها که گاهی از ما سؤال می کنند می گویند زدیم ماشین طرف افت قیمتش زیاد است، ماشین خارجی پانصد ملیون مثلا می ارزد، ما با این ضربه ای که به او زدیم شد چهارصد ملیون، ولی کارشناس آمده می گوید شما مثلا فرض کنید ده ملیون بدهی برای خرج تعمیرش و این ها، کافی است یا خود بیمه ده ملیون پرداخت می کند، آیا ما وظیفه داریم که به آن راننده آن ماشین لوکس بگوییم آقا!‌ ما صد ملیون به شما بدهکاریم چون خسارتی که به شما زدیم، افت قیمت ماشین شما صد ملیون است؟ می گوییم بله که وظیفه است، باید بگویید. چون افت قیمت بازار است. علیک ان ترد قیمة ما بین الصحیح و المعیب، در صحیحه ابی ولاد هست. قیمت انصراف دارد به قیمت سوقیه.

س: اگر همین ماشین را ده ملیون زیر قیمت همین دلال ها بفروشید ادعای خیار غبن می کنید، آنجا نمی گویید این قیمت کاذب است، حالا اینجا قیمت را کاذب تلقی می کنید؟ قیمت کاذب یعنی چی؟ قیمت بازار این است. هر قیمتی که در بازار خرید و فروش شد قیمت سوقیه آن هست، کاذب معنا ندارد.

س: فتوی این است که اگر عاقله نداد خود قاتل خطایی محض باید بدهد ولی برای بحث استدلالیش جدا باشد بحث کرد. حالا خود عاقله کلام در این است که عاقله سیصد و شصت ملیون بدهند یا بیمه بدهد، ذمه برئ می شود؟‌ نه. اگر معیار مأة ابل هست،‌قیمت مأة ابل هست یک میلیارد است نه سیصد و شصت ملیون.

این نزاعی بود که عرض کردیم بین مشهور است که می گفتند اصناف دیه شش تا است،‌جانی مخیر است بین یکی از این شش تا. تومان جزء این اصناف ست نیست،‌دلار جزء این اصناف ست نیست. درهم است، دینار است و بقیه هم که اجناس غیر نقدی بوده اند.

در کتاب قراءات فقهیة معاصرة اصرار دارند که اصل در دیه یا صد شتر است یا لااقل مخیر است جانی بین صد شتر یا دویست بقر یا هزار گوسفند،‌بقیه بدل این ها است، هزار دینار بدل این ها بوده در آن زمان، ده هزار درهم بدل این ها بوده در آن زمان. حالا دیگه هزار دینار و ده هزار درهم را حذف کنید از لیست اصناف شش‌گانه دیات.

ما برای بررسی مسأله جهاتی را مطرح کردیم و انصافا این را عرض می کنیم،‌تکرار می کنیم، این بحث بحث مشکلی هست. واقعا این اختلاف شدید بین اصناف دیه حتی مأة ابل با الف شاة خیلی اختلاف قیمت دارد، هزار گوسفند می شود حدودا دو میلیارد اما مأة ابل یک میلیارد. حالا گوسفند را دو ملیون حساب کنید می شود دو میلیارد.

س: گوسفندی که وارد سال سوم شده درست می گویید به سه میلیارد هم می رسد.

یا شما بیایید مثل آقای سیستانی ده هزار درهم را هم مطرح کنید بگویید به اندازه پنج هزار مثقال نقره حدودا خیلی کم می شود. هر مثقال نقره ای فکر نکنم پنجاه هزار تومان باشد، حدودا می شود دویست و پنجاه ملیون.

و لذا یک شبهه ای هست که اصلا اطلاق دارد ادله اصناف ست نسبت به این زمان با این اختلاف شدید بین این اصناف؟ آیا ارتکاز عرفی نبوده که این مربوط به آن زمانی بود که این دیات قریب القیمة بودند با هم؟ این یک شبهه ای است که باید بررسی بشود. و لذا ما برای بررسی این مطالب جهاتی را باید مطرح کنیم:

جهت اولی این بود که مشهور که گفتند اصناف ست یکیش دویست حلة است. آقای خوئی فرمود: هیچ دلیل معتبر روایی ما پیدا نکردیم بر آن. ولی چون تسالم هست بین اصحاب ملتزم می شویم و حلة یمانی هم خصوصیت ندارد، دویست دست پیراهن و شلوار. حالا شما اگر کت و شلوار هم حساب کنید، دویست دست کت و شلوار زیاد نمی شود قیمتش. اگر پیراهن و شلوار حساب کنید که ارزان‌تر هم می شود.

آقای خوئی فرمودند: چون دلیل مأتی حلة دو تا روایت بود: یکی صحیحه عبدالرحمن الحجاج بود که در این صحیحه ابن الحجاج می گوید ابن ابی لیلا گفت کانت الدیة فی الجاهلیة مأة من الابل فاقرها رسول الله ثم فرض علی اهل البقر مأتی بقرة و علی اهل الشاة الف شاة سنیة یعنی آنی که وارد سال سوم شده، و علی اهل الذهب الف دینار و علی اهل الورق عشرة آلاف درهم و علی اهل الیمن الحلل مأتی حلة.

حالا جالب این است: عمده نسخه های مأة حلة دارد. که این را توضیح خواهیم داد. صاحب وسائل کرده مأتی حلة. در بعض نسخ تهذیب هم همین تهذیبی که آقای غفاری تحقیق کردند مأتی حلة است. ولی در پاورقی اشاره می کنند که در نسخ تهذیب اختلاف هست، بعض نسخ مأة حلة دارد. این را بعدا عرض می کنیم.

ولی این کلام ابن ابی لیلا بود. عبدالرحمن می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم حضرت فرمود کان علی علیه السلام یقول الدیة الف دینار و قیمة الدینار عشرة دراهم و عشرة آلاف لاهل الامصار و علی اهل البوادی مأة من الابل و علی اهل السواد مأتا بقرة أو الف شاة. دویست حله چی شد؟ امام اصلا نفرمود مأتی حلة.

س: مقنع که اصلا حدیث ذکر نمی کند؛ مقنع به صورت فتوی می گوید. این روایات که در کتب اربعه هست در من لایحضره الفقیه هم هست به همین شکل است.

اما روایت دوم که مأتی حلة دارد روایت جمیل است: ابن ابی عمیر عن جمیل قال الدیة الف دینار أو عشرة آلاف درهم و یؤخذ من اصحاب الحلل الحلل و من اصحاب الابل الابل و من اصحاب الغنم الغنم و من اصحاب البقر البقر. آقای خوئی فرموده اینکه اصلا مقطوعه است. اصلا ممکن است نظر خود جمیل بن دراج بوده. نگفته قال الامام علیه السلام.

پس هیچ دلیل معتبر لفظی بر اینکه یکی از اصناف دیه دویست حله است ما نداریم. ولی چون تسالم هست قائل می شویم. حالا هم که قائل شدیم حله را هم می گوییم اختصاص به حله یمانی ندارد.

در کتاب قراءات فقهیة معاصرة گفتند این اشکال وارد نیست. اما روایت عبدالرحمن الحجاج، درست است که امام سکوت کردند اما سکوت شان را نه دلیل بر امضاء بگیرید نه دلیل بر ردع بگیرید. اینکه بعضی ها می گویند امام در جواب عبدالرحمن اینکه پنج صنف دیه را ذکر فرمود به زبان امیرالمؤمنین دویست حله را ذکر نفرمود، این ردع سخن ابن ابی لیلا بود. برخی هم می گویند اگر امام می خواست ردع بکند باید بطور صریح می فرمود این صنف ششم درست نیست. ما می گوییم نخیر، امام سکوت کردند،‌شاید در مقام از این حیث نبودند می خواستند حدیث امیرالمؤمنین را بخوانند که بفرمایند ما از خودمان از امیرالمؤمنین حدیث داریم، نیاز به سخن ابن ابی لیلا نیست.

و لکن صحیحه جمیل،‌ایشان می فرماید این صحیحه معتبره است. اولا ظاهر اینکه ابن ابی عمیر گفت عن جمیل فی الدیة قال این است که این قال کلام خود جمیل است. و الا اگر این قال کلام ابن ابی عمیر بود باید قبل از لفظ جمیل می گفتند عن ابن ابی عمیر قال جمیل یا عن جمیل انه قال. ابن ابی عمیر عن جمیل انه قال معنایش این می شود که ابن ابی عمیر از جمیل نقل کرد گفت جمیل اینجور گفته است. پس اگر می گفت ابن ابی عمیر قال جمیل یا می گفت ابن ابی عمیر عن جمیل انه قال، حدیث می شد مقطوعه یا موقوفه. گاهی تعبیر می کنند موقوفه یعنی به امام نرسید. ولی سند اینطور است: ابن ابی عمیر عن جمیل فی الدیة قال، ظاهر این قال این است که جمیل دارد می گوید قال،‌ خب جمیل که می گوید قال، ضمیرش به خود جمیل که بر نمی گردد. جمیل وقتی می گوید قال یعنی قائل دیگری هست. فوقش می شود مضمره. مضمره که شد قطعا شأن جمیل بن دراج و شأن راوی او ابن ابی عمیر این نیست که حدیث مضمری که از غیر معصوم است نقل بکنند.

بعد هم راجع به آن نسخ کتب اربعه که مأة حلة دارد ایشان گفتند اشتباه نساخ است. این مأتی حله است. و لذا ما دلیل روایی داریم که مأتی حلة یکی از اصناف شش‌گانه دیه است.

این مطلب اولی که در این کتاب قراءات فقهیة معاصرة مطرح کردند هست.

به نظر ما این مطلب اشکال دارد. راجع به روایت عبدالرحمن بن الحجاج غیر از اینکه از سکوت امام نمی شود تقریر کلام ابن ابی لیلا را فهمید، خود ایشان هم اشاره کرده،‌اصلا کلام ابن ابی لیلا متضمن یک مطلبی است که در کتب اربعه به شکل مأة حلة آمده. کافی می گوید مأة حلة، هیچ اختلاف نسخه هم ذکر نشده. همین کافی چاپ دارالحدیث که این همه نسخه دیدند هیچ اختلاف نسخه نقل نکرده. استبصار مأة حله گفته، من لایحضره الفقیة‌ مأة حله گفته، مقنع مأة حله گفته. تهذیب در بعض نسخش مأة حله است. در نسخه ای که آقای غفاری تحقیق کرده مأتی حلة آمده. وافی مأة حله است. آن وقت صاحب وسائل همه این ها را که نقل می کند مأتی حلة نقل می کند. می گوید در کافی حدیث را که نقل می کند مأتی حلة، فی الفقیة مأتی حلة، فی التهذیب مأتی حلة، فی المقنع مأتی حله. معلوم می شود که صاحب وسائل اجتهاد کرده،‌گفته مأة حله که درست نیست پس باید همه این نسخه ها اشتباه باشد. و الا معنا ندارد که این همه کتاب را که از آن ها نقل می کند آنی که ما دیدیم همه مأة حله است الا بعض نسخ تهذیب. آن وقت صاحب وسائل اصلا اختلاف نسخه را هم نگویند همه را به شکل مأتی حلة نقل کنند. این معلوم می شود صاحب وسائل دیده مأة حله اشتباه است کرده مأتی حلة. ولی آخه این که تصحیح متن نیست. وقتی متون را می بینیم مأة حله است ما چه جور بگوییم مأتی حلة؟

ممکن است ما بگوییم عامه چون مأة حلة می گویند پس لابد ابن ابی لیلا مأتی حلة گفته، این مستنسخ ها اشتباه کردند. این مظنون می شود اما جزم می شود پیدا کرد به این مطلب؟ شاید ابن ابی لیلا اشتباه کرده عامه فتوایشان مأتی حله است دلیل نمی شود که ابن ابی لیلا هم اشتباه نکرده و مأتی حلة‌گفته. مظنون هست این مطلب اما معلوم و قابل جزم نیست.

مهم این است که این صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج هیچ دلیل نبود بر قبول امام نسبت به اینکه مأتی حلة از اصناف دیه است. می ماند این صحیحه جمیل.

س: بعید نیست ردع از آن فهمیده نشود که امام فرمود أو مأتی حلة. فوقش در حد یک ظهور اطلاقی است، اما ردع بکند ظهوری در ردع ندارد. مخصوصا ردع نیاز دارد به یک بیان واضح. و لیس منها مأة حله، یک همچون چیزی،‌برای اینکه طرف بفهمد. فوقش می شود ظهور اطلاقی،‌ظهور اطلاقی هم قابل تقیید است.

مهم صحیحه جمیل است. شما می فرمایید ظاهر عن جمیل فی الدیة قال، این است که جمیل این را گفته. در تهذیب دارد عن جمیل بن دراج قال. در کافی دارد فی الدیة قال. همانجوری که در کتاب قراءات فقهیة معاصرة نقل کرد. در تهذیب فی الدیة ندارد، عن جمیل قال. نقل تهذیب که محتمل است، واقعا هیچ ظهوری ندارد عن جمیل قال یعنی قال الامام علیه السلام. جمیل یکی از فقهاء بوده،‌از اصحاب اجماع است که اجمعت الطائفة علی تصحیح ما یصح عنهم و اقروا لهم بالعلم و الفقه. اجماع طائفه بر این است که این ها از فقهاء بودند. ابن ابی عمیر از جمیل به عنوان یک فقیه می تواند این مطلب را نقل کند.

همان تعبیر عن جمیل فی الدیة قال،‌او هم روشن نیست. حالا اگر اینجور بود: عن زراره عن ابی عبدالله علیه السلام فی الدیة قال،‌ چی می گفتید شما؟ می گفتید این قال را امام صادق فرمودند؟ عن جمیل عن ابی عبدالله فی الدیة قال،‌می گفتید قال را همان راوی گفته،‌مثلا عن زرارة عن ابی عبدالله فی الدیة قال،‌می گفتید زراره گفته قال، یعنی قال ابوعبدالله علیه السلام. عن ابی عبدالله فی الدیة قال یعنی راوی می گوید از امام صادق نقل می کنم که در دیه اینجور فرمود. اینجا هم ابن ابی عمیر می گوید از جمیل نقل می کنم که در دیه اینجور گفت. عرفی است. شاید اگر تتبع بکنیم زیاد پیدا کنیم در روایات شبیه این را. زراره عن ابی عبدالله علیه السلام فی کذا قال، خب ظاهرش این است که زراره دارد می گوید قال الصادق علیه السلام. اینجا هم می شود عن ابن ابی عمیر عن جمیل فی الدیة‌ قال این هم شاید ابن ابی عمیر می گوید قال جمیل.

س: یعنی راوی نقل کرد از امام صادق که در مورد دیه ایشان اینجور فرمودند. اینجا هم می گوید ابن ابی عمیر نقل کرد از جمیل که در دیه،‌جمیل اینجور گفت. … نیاز ندارد أنه بگوید. … اگر می گویید ابن هشام غلط می داند مهم نیست، عرف غلط نمی داند و ما در استظهارت تابع عرف هستیم نه تابع ابن هشام و امثال او.

بله اگر این ادعا را مطرح کنیم که جمیل این مطلب را از امام نشنیده بود و از پیش خودش می گوید،‌این خیلی بعید است، حتما از امام شنیده. خب این یک ادعایی است. باز هم می گویم مظنون هست اما شاید جمیل هم از مسموعاتش از عامه مثل همان حدیث ابن ابی لیلا مطمئن شد،‌از بس شایع بود این حدیث از پیامبر، مطمئن شد، اجتهاد کرد و گفت. بله قیاس نمی کرد جمیل اما بگوییم حتما از امام صادق علیه السلام شنیده است؟ شاید خودش از امام صادق نشنیده است از یک واسطه ای شنیده است و بر اساس نقل یک واسطه فتوی داده. اینکه دیگه معتبر نمی شود. اتفاقا فقیه کارش همین است. مگه شیخ صدوق که فتوی می دهد با همین احادیث مرسل فتوی نمی دهد؟

س: آخه جاهای دیگر که می گویند عن ابی عبدالله علیه السلام. اینجاها حدیث موقوفه است،‌مقطوعه است. به قول آقای خوئی ما چه بدانیم از امام نقل کرده،‌شاید فتوی جمیل را نقل کرده. احتمالش که هست.

و لذا انصاف این است که ما دلیلی جز تسالم بر اینکه صنف ششم دیه دویست حله است نداریم. و همین منشأ شده که بعضی ها تشکیک کنند بگویند این اجماع مدرکی است و لذا احتیاط کردند مثل آقای وحید در صنف دیه بودن دویست حله.

مطلب دیگر این است که بر فرض دویست حله صنف ششم دیه باشد که آقای خوئی هم بخاطر تسالم پذیرفت،‌اما اشکال ما به خود آقای خوئی هم هست: لغویین گفتند حله بردٌ یمانی. خود این روایت می گفت و یؤخذ من اصحاب الحلل الحلل. در همان روایت عبدالرحمن الحجاج داشت که و علی اهل الیمن الحلل. احتمال اینکه حله خصوص حله یمانی باشد که هست. ما می گوییم ظاهر لغویین این است که حله یمانی است،‌برد یمانی است.

احتمالش را که بدهیم باید رجوع کنیم به قواعد. قاعده چیست؟ اگر دلیل دیه همین روایات بود،‌یعنی مقید متصل مجمل داشتیم در اصناف دیه، از اول می گفتند دیه شش قسم، قسم سوم دویست حله، می شد شبهه مفهومیه دلیل. خب جا داشت که بگوییم رجوع می کنیم به اصل برائت،‌نمی دانیم از اول،‌بدهکاری ما یا تکلیف ما،‌فرقی نمی کند،‌بین هزار دینار و یا صد شتر هست تا برسد به دویست برد یمانی یا نه، تکلیف ما یا دین ما عدل اخیرش دویست دست پیراهن و شلوار است و لو یمانی نباشد. یک عدل مردد می شود مفهوما بین اقل و اکثر. برائت جاری می کنیم اگر خطاب واحد بود. ولی اینجا متاسفانه خطاب واحد نیست چون در بقیه روایات ظاهر اطلاقی بقیه روایات این است که دیه یا هزار دینار است یا ده هزار درهم است یا صد شتر است یا دویست بقر است یا هزار گوسفند. روایاتی هست می خوانیم. آن روایات عام فوقانی است،‌نمی دانیم چه مقدار تخصیص خورده است. عدل ششمی که پیدا کرد مردد است بین اقل و اکثر مثل مخصص منفصل مجمل بین اقل و اکثر می شود. طبق نظر مشهور به عام فوقانی رجوع می کنیم. تخصیص است تقیید است چه فرق می کند. مثل این می ماند: شارع فرموده: اذا افطرت فصم ستین یوما،‌ظاهرش وجوب تعیینی شصت روزه است. خطاب منفصل بیاید بگوید اطعم ستینا مسکینا، اجمال داشته باشد اطعم، ندانیم اطعم و لو به اینکه به هر فقیری هفتصد و پنجاه گرم گندم بدهیم یا ماکارانی بدهیم کافی است یا باید طعام متعارف بدهیم، یک پرس غذا. شبهه مفهومیه اطعم است. یا تصدق علی ستین مسکینا لکل مسکین مد شبهه مفهومیه مد است که مد آیا هفتصد و پنجاه گرم است که مشهور می گویند یا نهصد گرم است که آقای زنجانی می گویند. می شود شبهه مفهومیه. شبهه مفهومیه مقید منفصل اگر متصل بود به آن صم ستین یوما،‌برائت جاری می کردیم اما وقتی منفصل است آن ظهور منفصلش شکل گرفته در وجوب تعیینی شصت روز روزه، قدرمتیقن خروج از آن ظاهر فوقانی و عام فوقانی چیست،‌به قدرمتیقن باید تقیید بزنیم آن را نه بیشتر. آن وقت قدرمتیقن می شود اطعام ستین مسکینا به مقدار متیقن.

اینجا هم وقتی دلیل منفصل گفت دیه مثلا صد شتر است، دلیل منفصل گفت أو مأتی حلة و ما نمی دانیم حله شامل ثوب غیر یمانی می شود یا نه،‌اینجا هم رجوع به برائت نمی توانیم بکنیم. باید رجوع به عام فوقانی بکنیم،‌دیه صد شتر است،‌قدرمتیقنش دویست حله یمانی می شود. در دویست ثوب غیر یمانی ما دلیل نداریم از ظهور آن خطاب اول رفع ید کنیم.

مخصوصا تسالم دلیل لبی است قدرمتینقش را باید بگیریم نه بیشتر. قدرمتیقن حله یمانی است که الان نیست.

و لذا مقتضای احتیاط طبق صناعت این است که دویست حله یمانی باشد. پس آن دیه که بهانه بشود بعضی ها بروند دویست پیراهن و شلوار بخرند و خیال شان را راحت بکنند برطرف می شود.

بقیه مباحث انشاءالله هفته آینده.