فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

 

بسمه تعالی

موضوع: اطراد/ صحت حمل/ تبادر/ علائم حقیقت و مجاز/ وضع/ مقدمه علم اصول

 

فهرست مطالب:

علائم حقیقت و مجاز. 1

الف: تبادر. 1

بررسی ادعای شهید صدر مبنی بر عدم کارائی اطراد در غیر از مبنای قرن أکید. 2

ب: صحت حمل.. 3

مناقشات در علامیت صحت حمل.. 3

الف: وابستگی صحت حمل به معنای اراده شده 3

مناقشه در کلام مرحوم آقای خویی.. 4

ب: اختلال در کشف معنای حقیقی با حمل اولی یا شایع صناعی.. 4

اشکال در کشف معنای حقیقی با حمل اولی.. 4

پاسخ.. 4

اشکال در کشف معنای حقیقی با حمل شایع صناعی.. 5

پاسخ.. 6

استفاده از عدم صحت سلب در کنار صحت حمل به عنوان علامت کشف معنای حقیقی.. 6

ج: اطّراد. 6

 

خلاصه مباحث گذشته:

یکی از مباحث مربوط به وضع، علائم تشخیص معنای حقیقی از معنای مجازی است. در این زمینه علاماتی مورد اشاره واقع شده است که اولین علامت تبادر است.

علائم حقیقت و مجاز

برای تشخیص معنای حقیقی علائمی ذکر شده است که عبارتند از:

الف: تبادر

اولین علامت تشخیص معنای حقیقی تبادر است.

در مورد تبادر لازم به ذکر است که مقصود از تبادر، تبادر و انسباق بدوی یک معنا به ذهن نیست. به عنوان مثال در حال حاضر از تعبیر «لحم»، گوشت قرمز به ذهن تبادر می کند، اما این معنا مستقر نبوده و با أدنی تأملی زائل خواهد شد. بنابراین مراد از علامیت تبادر، تبادر مستقر است.

بررسی ادعای شهید صدر مبنی بر عدم کارائی اطراد در غیر از مبنای قرن أکید

شهید صدر مدعی شده اند که تبادر، معلول قرن أکید بین لفظ و معنا در ذهن است و لذا کسانی می توانند تبادر را علامت معنای حقیقی بدانند که وضع را قرن أکید بین لفظ و معنا بدانند. اما کسانی که وضع را اعتبار اختصاص لفظ به معنا دانسته و یا در مورد وضع قائل به تعهد شده اند، وجهی نخواهد داشت که در نظر آنان، تبادر کشف از وضع داشته باشد؛ چون وضع فعل واضع است، در حالی که تبادر معلول ملازمه ذهنی و قرن أکید در ذهن شخص بین لفظ و معنا است، اعم از اینکه واضع لفظ را برای معنا جعل کرده و یا جعل نکرده باشد. بنابراین مهم این است که در ذهن فرد، ملازمه ذهنی وجود داشته باشد که در صورت وجود ملازمه، منشأ تبادر خواهد شد. [1]

به نظر ما کلام شهید صدر عجیب است؛ چون اگرچه منشأ تبادر قرن أکید و ملازمه ذهنی بین لفظ و معنای آن است که با تصور لفظ، معنا به ذهن خطور کند، اما باید منشأ ملازمه و قرن أکید مورد توجه قرار گیرد؛ چون وضع به دو قسم تعیینی و تعینی تقسیم می شود و به عنوان مثال، ملازمه ذهنی و قرن أکید در ذهن فرد بین لفظ «ماء» و معنای آن معلول وضع تعیینی به هر معنائی که تفسیر شود و یا معلول وضع تعینی است. در نتیجه روشن است که از تبادر، خصوص وضع تعیینی کشف نمی شود، اما جامع وضع تعیینی و تعینی کشف می کند و در این جهت، جامع هر چه دانسته شود، نسبت به آن کشف صورت می گیرد.

البته ممکن است که در بین خانواده ای در اثر کثرت استعمال یک لفظ در معنای غیرحقیقی، ملازمه ذهنی بین لفظ و معنای غیرحقیقی شکل گیرد، اما این شبهه بنابر نظر خود شهید صدر هم وجود دارد و برای حل این مشکل باید استقراء صورت گیرد تا ریشه تبادر در تربیت خانوادگی نباشد؛ چون اگر ریشه تبادر شرائط خانوادگی باشد که تکرار آن موجب نقش بستن معنای خاص در ذهن شده باشد، تبادر، علامت وضع در نزدعرف عام نخواهد بود. اما اگر فرد اطمینان داشته باشد که تفاوتی با سایر افراد ندارد، با تبادر یک معنا به ذهن، با توجه به اینکه معلول وضع تعیینی یا تعیّنی است، کشف از وضع صورت خواهد گرفت.

بعد از روشن شدن عدم صحت کلام شهید صدر ذکر این نکته لازم است که طبق نظر کسانی که صرف قرن أکید را کافی نمی دانند، باید در تبادر لحاظ کنند که معنا از لفظ به نحوی تبادر کند که لفظ به حسب ارتکاز، متحد تصوری با معنا دیده شود. به عنوان مثل آقای سیستانی فرموده اند: ممکن است که قرن أکید بین لفظ و معنا وجود داشته و لفظ سبب خطور یک معنا به ذهن بشود، اما هنوز علقه وضعی بین لفظ و معنای آن شکل نگرفته باشد؛ چون علقه بین لفظ و معنا باید به حدی برسد که لفظ فانی در معنا دیده شده و بین آنها هوهویت تصوریه ایجاد شود. ما هم بیان کردیم که گاهی از شخص مشهور، لفظ مهملی مانند «دیز» صادر شده و در بین مردم پخش می شود که فلان لفظ مهمل در کلام فلان فرد بیان شده است و این شیوع به نحوی می شود که با شنیدن لفظ «دیز»، انتقال ذهن به آن شخص صورت می گیرد. در این مثال قرن أکید حاصل شده است؛ چون استفاده از لفظ مهمل موجب انتقال ذهن به آن شخص می شود، اما در عین حال لفظ «دیز» علَم برای آن شخص نشده و لذا وضع وجود ندارد؛ چون وضع در صورتی است که لفظ در نظر عرف، قالب و مبرز یک معنا باشد و لذا با توجه به لازم دانستن این قید که لفظ عرفاً قالب و مبرز معنا باشد، صرف سببیت تصور لفظ به انتقال به یک معنا، کشف از علقه وضعی نخواهد کرد و باید این مطلب در تبادر مورد لحاظ واقع شود. اما این قید با ارتکاز قابل فهم است؛ یعنی به عنوان مثال قابل فهم است که وقتی لفظ «آب» به کار برده می شود، این لفظ قالب و مبرز معنای خود است و نسبت به معنای آتش قالب و مبرز نیست. بنابراین اینکه شهید صدر بیان کرده اند که صرفا بنابر مسلک قرن أکید تبادر علامت حقیقت بوده و بر اساس سایر مسالک مانند اعتبار تبادر کاشف از جعل واضع نخواهد بود، پاسخ داده می‌شود.

ب: صحت حمل

دومین علامت تشخیص معنای حقیقی، صحت حمل است.

توضیح علامیت صحت حمل این است که گاهی تبادر مشکل را حل نکرده و حدود معنا به صورت دقیق با تبادر مشخص نمی شود. به عنوان مثال با استفاده از لفظ «آب» معنایی به ذهن خطور می کند، اما برای فهم صدق عنوان «آب» بر سیلی که به جهت اختلاط با خاک تغییر رنگ داده است، تبادر نافع نبوده و تحیر ایجاد می شود. در نتیجه برای تعیین حدود معنای لفظ «آب»، از صحت حمل یا عدم صحت سلب استفاده می شود؛ یعنی آب با معنای ارتکازی در ذهن حمل بر سیل می شود. در این صورت اگر وجدان این حمل را پذیرفته و یا اینکه سلب عنوان آب از آن مایع را نپذیرد، کاشف از حقیقت بودن لفظ «آب» در این مورد است.

مناقشات در علامیت صحت حمل

در مورد علامیت صحت حمل اشکالاتی مطرح شده است.

الف: وابستگی صحت حمل به معنای اراده شده

اولین اشکال در علامیت صحت حمل که توسط مرحوم آقای خویی ذکر شده، این است که صحت حمل بستگی به معنای ملحوظ دارد. به عنوان مثال در مورد آبی که بر سیل حمل می شود، اگر مقصود آب زلال باشد، حمل صحیح نخواهد بود، اما در صورتی که مقصود از «آب»، اعم از آب زلال و گل آلود باشد، عنوان «آب» صادق خواهد بود.

بنابراین طبق نظر مرحوم آقای صحت یا عدم صحت حمل منوط به معنای اراده شده از لفظ است.[2]

مناقشه در کلام مرحوم آقای خویی

به نظر ما کلام آقای خویی صحیح نیست؛ چون در حمل آب بر سیل، همان معنای مرتکز در ذهن اراده می شود. در این فرض با صحت حمل، روشن می شود که آب شامل سیل هم می شود.

ب: اختلال در کشف معنای حقیقی با حمل اولی یا شایع صناعی

دومین اشکال در علامیت صحت حمل این است که مقصود از صحت حمل، هر یک از حمل های اولی یا شایع صناعی باشد، علامیت صحت حمل بر معنای حقیقی صحیح نیست.

اشکال در کشف معنای حقیقی با حمل اولی

در مورد علامیت صحت حمل اولی دو اشکال وجود دارد:

1-حمل اولی علاوه بر نیازمندی به اتحاد بین موضوع و محمول، نیازمند تغایر بین موضوع و محمول نیز است. به عنوان مثال تعبیر «الانسان حیوان ناطق» به کار برده می شود که حمل اولی است، اما در عین اینکه مفهوم انسان و حیوان ناطق، دارای اتحاد هستند، بین آنها تغایر هم لازم است؛ چون اگر بین موضوع و محمول هیچ تغایری وجود نداشته باشد، حمل معنا نخواهد داشت. بنابراین صحت حمل اولی نیازمند تغایر بین موضوع و محمول است که با توجه به این مطلب نمی توان کشف کرد که به صورت کامل موضوع همان معنای محمول است.

2-دومین اشکال بر صحت حمل از سوی محقق عراقی بیان شده است. ایشان فرموده اند: در حمل اولی تغایر بین موضوع و محمول لازم نیست، اما امکان تغایر وجود دارد؛ یعنی حمل اولی در صورتی که ذات معنا یکی بوده و اختلاف در اجمال و تفصیل داشته باشند، غلط نیست. به عنوان مثال «الانسان حیوان ناطق» قطعا حمل اولی بوده وصحیح است، اما روشن است که معنای انسان از جهت اجمال و تفصیل با حیوان ناطق متفاوت است؛ چون معنای انسان مجمل بوده و معنای حیوان ناطق مفصل است. در نتیجه حمل اولی کشف از وحدت موضوع و محمول نخواهد کرد؛ چون ممکن است که بین موضوع و محمول در حدود معنا تغایر وجود داشته باشد.[3]

پاسخ

به نظر ما هر دو اشکال قابل پاسخ است.

در مورد اشکال اول دو پاسخ قابل ذکر است:

1-طبق اشکال ذکر شده در حمل اولی هم لازم دانسته شد که بین موضوع و محمول تغایر وجود داشته باشد. اما برای تغایر کافی است که لفظ دلالت کننده متفاوت باشد. به عنوان مثال تعابیر «الانسان بشر» یا «الجلوس قعود» به کار برده می شود و صحت آنها روشن است، در حالی که بین انسان و بشر و همچنین جلوس و قعود صرف تغایر در لفظ وجود دارد. بنابراین صرف تغایر در لفظ که در موضوع معنا مدلول لفظ انسان یا جلوس است و در محمول معنا مدلول لفظ «بشر» یا قعود» است، برای حمل کافی است.

2-تعابیری همچون «الانسان انسان» اگرچه توضیح واضحات بوده و ذکر آن چه بسا لغو باشد، اما مهم این است که غلط نیست و لذا روشن می شود که برای حمل اولی نیازی به تغایر بین موضوع و محمول وجود ندارد.

اشکال دوم اگرچه دقیق تر از اشکال اول است، اما در عین حال قابل پاسخ است. پاسخ اشکال دوم این است که مقصود از حمل، کشف وحدت ذاتی بین موضوع و محمول است و لذا مقصود، اساساً کشف وحدت کامل و عدم وجود اختلاف نیست. در مثال «الانسان حیوان ناطق» یا «الجلوس قعود» با حمل روشن می شود که موضوع و محمول وحدت در ذات دارند و این مقدار کافی است.

بنابراین بعد از صحت حمل علامیت معنای حقیقی به این صورت است که ذات معنا کشف می شود ولو اینکه حدود آن تشخیص داده می شود کما اینکه بعد از حمل «حیوان ناطق» بر انسان روشن می شود که ذات معنای انسان و حیوان ناطق یکی است ولو اینکه به نحو اجمال و تفصیل دارای اختلاف باشند. در مورد انسان و حجر هم به جهت عدم صحت حمل کشف می شود که بین معنای این دو لفظ اختلاف ذاتی وجود دارد.

بنابراین علامیت صحت حمل از معنای حقیقی بدون اشکال خواهد بود.

اشکال در کشف معنای حقیقی با حمل شایع صناعی

در مورد علامیت حمل شایع صناعی نیز اشکال مطرح شده است. محقق عراقی در اشکال به علامیت حمل شایع صناعی فرموده است: ملاک حمل شایع، اتحاد مفهومی نیست بلک اتحاد وجودی است. به عنوان مثال وقتی تعبیر «الضاحک متعجب» به کار برده می شود، با توجه به اتحاد وجودی بین این دو مفهوم، این حمل صحیح است و روشن می شود که ضاحک مصداق متعجب است، اما با حمل شایع صناعی معنای ضاحک کشف نشده و مفهوم مجمل آن روشن نمی شود کما اینکه تعبیر «الناطق حیوان» حمل شایع صناعی بوده و صحیح است، اما با توجه به اینکه در مفهوم ناطق که فصل است، جنس اخذ نمی شود، مفهوم ناطق با حمل حیوان روشن نمی شود. [4]

پاسخ

پاسخ اشکال محقق عراقی بر حمل شایع صناعی این است که کشف اتحادی وجود بین موضوع و محمول کافی است؛ چون با صحت حمل شایع صناعی مقصود این است که احکام مترتب شده بر محمول، منطبق بر موضوع است. به عنوان مثال حمل «هذا ماءٌ» صورت گرفته و بعد از کشف صحت حمل، احکام آب که صحت وضوء گرفتن یا عدم تنجس با ملاقات به نجس[5] است، بر سیل مترتب می شود. در صحت حمل شایع صناعی اثبات می شود که مفهوم محمول وضع بر مفهومی شده است که خارجا بر موضوع صادق است و احکام آن شامل موضوع نیز می شود.

علاوه بر اینکه در برخی موارد با حمل شایع صناعی و انجام سبر و تقسیم معنای لفظ قابل فهم است. به عنوان مثال اگر در معنای «صعید» شک وجود داشته و مشخص نباشد که معنای آن مطلق وجه الارض است و یا اینکه خصوص تراب است، با استفاده از تعبیر «الحجر صعید» و صحت این حمل در نزد کسی که معنایی از «صعید» در مرتکز او وجود دارد، کشف می شود که مفهوم «صعید» معنای عام است که مطلق وجه الارض را شامل است؛ چون اگر معنای صعید خصوص تراب بود، صحت حمل وجود نداشت و لذا با حمل شایع صناعی مفهوم کشف می شود.

استفاده از عدم صحت سلب در کنار صحت حمل به عنوان علامت کشف معنای حقیقی

بنابراین به نظر ما انکار علامیت صحت حمل صحیح نیست. البته در مقابل صحت حمل، گاهی تعبیر به صحت سلب می‌شود که صحت سلب علامت عدم حقیقی بودن معنا[6] است؛ لذا صحت حمل و عدم صحت سلب علامت حقیقت بوده و عدم صحت حمل و صحت سلب علامت بر حقیقی نبودن معنا است.

ج: اطّراد

سومین علامت حقیقت، اطراد است.

در مورد اطراد معانی مختلفی ذکر شده است که به دو معنا اشاره می شود:

1-اطراد، شیوع و تکرر استعمال لفظ در یک معنا بدون قرینه است که این کثرت استعمالِ بدون قرینه سبب علم به حقیقی بودن معنا می شود. به عنوان مثال وقتی فرد وارد کشور دیگر شده و مشاهده می کند که در مورد شیر، لفظ «حلیب» به کار برده می شود، علم پیدا می کند که معنای موضوع له لفظ «حلیب»، شیر خوراکی است.

اساساً تنها راه برای فراگیری لغات بیگانه اطراد است؛ چون تبادر مربوط به کشف معنای حقیقی در زبان مادری است، اما در مورد سایر لغات تبادر راهگشا نیست و لذا باید از اطراد برای فراگیری لغات اجنبی استفاده شود.

به نظر ما علامیت اطراد صحیح است.

در مورد اطراد معنای دیگری نیز وجود دارد که در جلسه آتی مطرح خواهد شد.



[4]. همان.

[5]. اگر این حمل صحیح نباشد و مصداق بودن سیل نسبت به آب ثابت نشود، با توجه به مضاف بودن آب حتی اگر کیلومترها قبل نجاستی به آب این رودخانه برخورد کند، طبق نظر مشهور همه آب نجس خواهد شد. البته برخی نپذیرفته اند که آب مضاف که جداً کثیر است، با ملاقات با نجس، نجس شود.

[6]. تعبیر به «عدم حقیقی بودن» به این جهت است که در صورت عدم صحت حمل یا صحت سلب، ممکن است که لفظ در معنای سلب شده مجاز باشد. احتمال دیگر این است که اساساً استعمال لفظ در آن معنا غلط باشد.