بسمه تعالی
موضوع: لزوم فحص از مخصص
فهرست مطالب:
بررسی فرمایش آیتالله زنجانی. 1
بیان دلیل لزوم فحص در دو فرض خروج شارع از منهج متعارف و عدم خروج. 2
روش احراز خروج شارع از منهج متعارف. 2
ادامه بحث اختصاص خطابات قرآن به مشافهین. 4
استدلال فقهاء به اطلاق برخی آیات برای عصر غیبت. 5
مناقشه در تمسک به قاعده اشتراک.. 5
مناقشه محقق خوئی در تصویر سهگانه محل نزاع در کلام صاحب کفایه 6
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
تتمه بحث فحص از مخصص منفصل
راجع به بحث فحص از مخصص منفصل مطلبی باقی مانده عرض کنیم و بعد بحث اختصاص خطابات قرآنیه به مشافهین را دنبال کنیم.
بررسی فرمایش آیتالله زنجانی
آقای زنجانی در مباحث اصول صفحه 31 فرمودهاند: تخصیص عام، بین عقلاء هم امر شایعی است به نحوی که گفته شده ما من عام الا و قد خص، ما در عمومات فقهی تقریبا عامی نداریم که مخصص منفصل نداشته باشد. و لذا باید ما در ابتداء منتظر بمانیم و از ظهوراتی که صلاحیت تخصیص عام را دارد فحص کنیم، اگر فحص کردیم و مخصص پیدا نکردیم آن وقت میتوانیم به عام تمسک کنیم. اما اینکه ما بگوییم ظهور خطاب عام در نفی مخصص منفصل است این مطلب درستی نیست؛ اطلاق مقامی است که بعد از پیدا نکردن مخصص منفصل منعقد میشود. ایشان فرمودند در موالی عرفیه هم همین است، هنگام بیان عام غالبا در مقام بیان مستثنیات نیستند. این را در صفحه 76 هم فرمودند.
نتیجه این فرمایش ایشان این است که از ابتداء ظهور تصدیقی ندارد خطاب عام در عموم و عدم مخصص منفصل، بعد از اینکه ما فحص کردیم از مخصص منفصل، آن وقت بناء عقلاء بر عمل به عام است چه در موالی عرفیه چه در شارع مقدس.
با این بیان فحص از مخصص منفصل لزومش واضح است و جای بحث ندارد. اما کلام در تمامیت این بیان است. میگوییم: اولا: خلاف سیره اصحاب ائمه بوده که به عمومات عمل میکردند، منتظر نبودند زمان بگذرد مخصصی نیاید. وانگهی بعد از اینکه کتبی ضایع شده از اصحاب، کتاب مدینةالعلم از بین رفته، کتابهای ابنابیعمیر زیر باران تلف شده، و اعتبار هم مساعد هست که بخشی از روایات بدست ما نرسیده، باز هم میتوانیم ادعای اطلاق مقامی بکنیم؟ مخصص منفصلی نیامد از شارع، از کجا معلوم نیامد؟ شاید آمد اما به ما نرسید. مگر بحث انسداد مطرح بشود که ظن به عدم مخصص منفصل اگر پیدا کنیم این ظن از باب انسداد حجت باشد و الا شک عقلایی بکنیم در وجود بیان منفصل، این مانع از احراز اطلاق مقامی میشود. خبر ضعیفی که بر مخصص منفصل هست ایشان اعتماد نمیکند به خبر ضعیف، خب شاید از امام صادر شده.
و لذا به نظر ما این بیان تمام نیست.
بیان دلیل لزوم فحص در دو فرض خروج شارع از منهج متعارف و عدم خروج
ما عرض کردیم که تارة معتقد میشویم روش ائمه خارج از منهج متعارف عقلاء نبوده، تارة میگوییم روش ائمه جزما یا احتمالا خارج از منهج متعارف عقلاء بوده. اگر بگوییم روش ائمه خارج از منهج عقلاء نبوده، ما یک وجه برای لزوم فحص میتوانیم ذکر کنیم غیر از علم اجمالی به مخصصهای منفصل، و آن این است که اگر کلمات مولی در یک کتابی یا دو سه کتابی جمع شده، یک کسانی زحمت کشیدند مجموعه آثار مولی را جمع کردند بابباب کردند، من همینجوری بگویم من یک عامی از مولی شنیدهام و میدانم بدون کلفت مراجعه میتوانم بکنم به این مجموعه آثار مولی چون مبوّب است، میگردم در آن بابهای مناسب ممکن است مخصص منفصلی برای آن عام پیدا کنم، ولی میگویم: نه، چه لزومی دارد؟ این روشن نیست مورد قبول عقلاء باشد.
این مقدار از فحص که در باب مناسب خودش من میتوانم پیدا کنم مخصص منفصل را، فحص بلاکلفة و بلامزاحمة للآخرین، یک وقت زراره میرود مزاحمت دیگران میکند آقای محمد بن مسلم! وقت استراحتت را بگیرم ببینم این عمومات من مخصص منفصل دارد در کتاب تو یا ندارد؟ این کار را نمیکردند، یا هر روز برود خدمت امام یابن رسول الله! “مبادا یک مخصص منفصل به یک راوی دیگر فرمودی و به ما نفرمودی، اگر چیزی هست به ما هم بفرما”، اینها نبوده، اما فحص به مقداری که بدون تکلف معتدبه و بدون مزاحمت دیگران انسان میتواند فحص کند چون کتابی تالیف شده است مثل کافی، تهذیب، یا وسائلالشیعة که مجموعه این کتب است، مبوب هم که شده نگاه میکنیم در معرض وصول بلاکلفة هست این مخصصهای منفصل اینجا ما احراز نمیکنیم بناء عقلاء را بر عدم لزوم فحص.
اینکه گفتیم در رساله، عامی پیدا کنیم لازم نیست فحص کنیم چون به باب مناسب رجوع کردیم، باب مناسب حکم شرعی را که دنبال میکنیم رفتیم پیدا کردیم، و دیگر نیازی به فحص نیست. اگر در باب مناسب مثلا در دو باب مطالب ذکر شده و ما احتمال بدهیم در باب دوم مطالب جدیدتری هست، الکلام الکلام، چرا نباید رجوع کنیم به آن باب دوم در رساله عملیه.
روش احراز خروج شارع از منهج متعارف
پس اگر امام علیه السلام خارج از منهج متعارف عرف عام نباشد باز با این وجه بعید نیست که بتوانیم لزوم فحص از مخصص منفصل را اثبات کنیم. و احراز خروج امام علیه السلام از منهج متعارف به این هست، دقت کنید!، که ما عام الزامی و خاص الزامی مخالف یعنی عام وجوبی و خاص تحریمی پیدا کنیم، یا عام ترخیصی و خاص نص در الزامی پیدا کنیم بطور گسترده، آن وقت میفهمیم امام علیه السلام از منهج متعارف خارج شده چون منهج متعارف این نیست که عام وجوبی بگویند و خاص تحریمی را منفصل بگویند یا بالعکس، عام تحریمی و خاص وجوبی منفصل بعد از وقت حاجت از عمل به عام بگویند، یا عام ترخیصی بگویند و خاص نص در حکم الزامی را منفصل بگویند، اگر روایات را بررسی کردیم دیدیم نه، ائمه این کار را بطور گسترده انجام دادند آن وقت روش ائمه میشود خارج از منهج متعارف.
این را دقت کنید! این را برای چی میگویم؟ گاهی عام الزامی است و خاص ترخیصی است، این تأخیر خاص ترخیصی و ذکر آن با مخصص منفصل خلاف منهج متعارف نیست [بلکه] سوق الی الکلام است که بطور عام حکمی را بگویند که الزامی است و خاص ترخیصی را نگویند، مردم فکر میکنند واجب است عمل میکنند، چه اشکالی دارد؟ چه محذوری دارد؟ یک مستحبی را فکر میکنند واجب است عمل میکنند بعد میفهمند که واجب نبوده است، اینکه خلاف منهج عرف عام نیست. خود شما هم به فرزندتان گاهی امری میکنید ظاهر است در الزام، نمیگویید این حکم استحبابی است تا او عمل کند.
و یا عام ترخیصی و خاص ظاهر در الزام، میگوید لابأس بترک اکرام العالم، خاص منفصل میگوید اکرم الفقیه، ما مثل آقای سیستانی این را مطرح کردیم که از کجا تخصیص میخورد آن عام؟ بگوییم لابأس بترک العالم الا الفقیه فانه یجب اکرام، نه، این عرفی نیست، عرف میگوید شاید لابأس بترک اکرام العالم که هست قرینه باشد بر اینکه اکرام فقیه مستحب است و واجب نیست و الا تأخیر آن از وقت حاجت القاء در مفسده خلاف واقع بود.
پس اگر میخواهید ببینید روش امام علیه السلام خارج از منهج متعارف عرف است در دو جا جستجو کنید آن را: یک: عام الزامی و خاص هم الزامی مخالف باشد. مثلا عامی دال بر صحت یک عقد است، خاصی دال بر بطلان یک فردی از افراد آن عقد است. صحت یک عقد اثر الزامی دارد، بطلان عقد هم اثر الزامی مخالف دارد، این خلاف منهج متعارف است چون عام دال بر صحت عقد را میگویید طرف فکر میکند این عقد نکاح بدون اذن پدر صحیح است میرود عمل میکند بعد خاص منفصل میگوید ازدواج دختر بدون اذن پدر صحیح نیست، خب به خلاف واقع افتاده دیگر. مورد دوم: عام ترخیصی و خاص نص در الزامی باشد. نص، بگوید یجب اکرام الفقیه، عام میگوید لابأس بترک اکرام العالم. در این دو مورد ما یک مقدار تتبع کردیم، به این نتیجه نرسیدیم که منهج ائمه خلاف متعارف باشد چون ما فقط در این دو مورد باید جستجو بکنیم منهج ائمه را و الا موارد دیگر که خلاف منهج متعارف نیست. عام الزامی و خاص الزامی مخالف، مورد دوم هم عام ترخیصی و خاص نص در الزامی.
[سؤال: … جواب:] ما بحثمان در مواردی است که امکان جمع عرفی هست.
ما عرضمان این است که در این دو مورد ما مقداری گشتیم بررسی کردیم نرسیدیم به این نکته که روش ائمه خلاف منهج متعارف بوده است.
[سؤال: … جواب:] شک داریم، فعلا شک داریم اما اینکه بگوییم کما هو الشایع بین الاصولیین که عادة الشارع اختلفت عن عادة العرف، نه، ما به این نتیجه نرسیدیم.
پس اگر منهج شارع خلاف منهج عرف عام نباشد ما تنها یک دلیل اقامه کردیم غیر از علم اجمالی به مخصص، یک دلیل دیگر اقامه کردیم بر لزوم فحص و آن این است که الان فحص ما بلاتکلف و بلامزاحمة للآخرین است و این مقدار از فحص عقلایی است و لااقل من الشک در حجیت عام قبل از این فحص آسان.
[سؤال: … جواب:] این مقدار از فحص بلاکلفة و بلامزاحمة للآخرین در ابواب مناسب روایی نمیتوانیم بگوییم که لازم نیست عند العقلاء. در زمان ائمه مصداق نداشته این مقدار از فحص اما الان مصداق دارد، الان مجموعه آثار ائمه نوشته شده، باببندی شده. باز هم چشمانمان را ببندیم بحث نکنیم این خلاف بناء عقلاء است و لااقل من الشک فی حجیة العام قبل الفحص.
به تعبیر مرحوم آقای خوئی برخی از عدم الفحصها عرفا تهرب از علم است. چشمش را میبندد یا برق را خاموش میکند تا نفهمد این گوشت خوک است یا گوشت گوسفند، میگوید این را میخورم عملا بهذا الحدیث الشریف کل شیء لک حلال حتی تعرف انه حرام، نه آقا، این تهرب از علم است عرفا، دلیل اصل عملی از این منصرف است. برق را خاموش بکنی و چشمانت را ببندی و شب ماه رمضان نگاه نکنی به ساعت، پشتت را بکنی به ساعت و بخوری، تلویزیون را هم خاموش کنی مبادا یک وقت صدای اذان را بشنوم، نه، این نمیشود، معذور نیستید. آن مواردی که ترک الفحص مصداق عرفی تهرب از علم است، اینها جایز نیست.
و اما اگر احراز کنیم روش ائمه خارج از منهج عرف بوده آن وقت ما عرض کردیم نیاز داریم به ظهور گفتار ائمه در اینکه همین عمومات را ائمه حجت قرار دادند برای مردم و این بعید نیست استظهارش از کلمات ائمه، احتفظوا بکتبکم فانکم سوف تحتاجون الیها، و امثال آن. منتها این قدر متیقنش بعد الفحص است اما بعد الفحص اطلاق دارد یعنی اینجور نیست که بعد الفحص هم قدرمتیقنگیری کنیم، ظاهرش این است که این مقدار فحص که شد چون از این جهت خلاف منهج متعارف است که ائمه اعتماد بر مخصص منفصل میکنند، ما فحص میکنیم اما بعد از فحص، ائمه همین را حجت قرار دادند، مثبتاتش هم حجت میشود و اجمال مخصص منفصل هم سرایت به عام نمیکند.
این یک خلاصهای از بحث گذشته بود چون بعضی از دوستان سؤالاتی داشتند گفتیم با این خلاصهبندی جواب سؤالات این دوستان داده میشود.
ادامه بحث اختصاص خطابات قرآن به مشافهین
اما بحث خطابات قرآن: این بحث خطابات قرآن که آیا شامل غائبین از مجلس خطاب یا معدومین در زمان صدور خطاب میشود یا نه، عرض کردیم بحث مهمی است.
استدلال فقهاء به اطلاق برخی آیات برای عصر غیبت
برخی از آیات قرآن در کلمات فقهاء به اطلاقش استدلال شده برای ثبوت حکم در عصر غیبت. مثلا در جهاد ابتدایی ادلهای که ذکر میکنند: فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین، آقای خوئی به این استدلال میکند بر وجوب جهاد ابتدایی در عصر غیبت. خب همین شبهه هست که شاید این خطاب به مسلمین زمان پیامبر است، فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین.
یا ایها الذین آمنوا، تا اینجا میرسد: قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لایحرمون ما حرم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون، آیا اطلاق دارد نسبت به زمان غیبت؟ آقای خوئی فرمودند اطلاق دارد پس جهاد ابتدائی در عصر غیبت واجب است. نه جایز است بلکه واجب است. حالا البته ایشان فرموده ولی امر شرعی با مشورت اهل خبره ببیند مصلحت هست نیست، ولی اگر مصلحت بود واجب است. امام هم این مقدار قائل نیست.
یا مثلا وجوب نماز جمعه، تمسک کردند به یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله، شامل ما هم میشود. یا در مورد حد زانی، در سوره نور دارد سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فیها آیات بینات لعلکم تذکرون الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مأة جلدة و لاتأخذکم بهما رأفة فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین. گفتند شامل زمان ما هم میشود. یا السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما شامل زمان ما هم میشود.
مناقشه در تمسک به قاعده اشتراک
برخی گفتند: حتی اگر این خطابها شامل زمان ما نشود، قاعده اشتراک داریم، قاعده اشتراک جمیع مکلفین در تکلیف شرعی، چون اشخاص که خصوصیت ندارند.
این درست نیست. قاعده اشتراک حکم ثابت برای یک صنفی را برای اصناف دیگر اثبات نمیکند. یک کسی در سفر نماز چهار رکعتی میخواند، میگویند چرا؟ میگوید لقاعدة الاشتراک، میگویند: نماز تمام مربوط به صنف حاضرین در بلد است، نمیشود تعدی کرد به مسافر. اینجا هم اشخاص خصوصیت ندارند ولی صنف الحاضرون فی زمان المعصوم شاید خصوصیت داشته باشند. اینکه امام معصوم حاضر است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حاضر است، برای وجوب حضور در نماز جمعه که توسط معصوم اقامه میشود یا نائب خاص معصوم، این احتمال خصوصیت دارد، چه جور ما به قاعده اشتراک تعدی کنیم. پس قاعده اشتراک بدرد نمیخورد.
[سؤال: … جواب:] قاعده اشتراک میگویند دلیلش اجماع است. ما گفتیم اجماع تعبدی نیست. بازگشت قاعده اشتراک به اطلاق دلیل است یا به الغاء خصوصیت عرفیه. اگر دلیل اطلاق نداشت، الغاء خصوصیت هم نتوانستیم بکنیم چه جور ما ملتزم به اشتراک جمیع اصناف در این حکم شرعی بشویم؟
مناقشه محقق خوئی در تصویر سهگانه محل نزاع در کلام صاحب کفایه
صاحب کفایه فرموده: محل نزاع را سه جور میشود بیان کرد: یک: بگوییم: نزاع در این است که آیا میشود تکلیف کردن به معدوم، امکان تعلق تکلیف به معدوم محل نزاع باشد. دو: امکان تخاطب با معدوم یا غائب از مجلس خطاب مورد نزاع باشد که هل یمکن التخاطب مع المعدومین مع الغائبین او لایمکن؟ سوم: اینکه بگوییم نزاع در وضع ادات تخاطب باشد که آیا وضع شده است برای تخاطب حقیقی که به جز با حاضرین در مجلس نمیشود تخاطب حقیقی کرد یا وضع شده است برای تخاطب انشائی که میشود حتی با معدومین هم تخاطب انشائی کرد. بعد فرموده: نزاع بناء بر آن دو احتمال اول عقلی میشود، بناء بر احتمال سوم لغوی میشود.
مرحوم آقای خوئی فرموده که به نظر ما نزاع فقط در این سومی است، دومی و اولی که نزاعی در آنها نیست. چرا؟ برای اینکه بحث اول این بود که هل یمکن تعلق التکلیف بالمعدومین او لایمکن، حکمش واضح است قابل نزاع نیست. کبرای جعل میتواند شامل معدومین بشود، حکم فعلی مختص است به موجودین، کبرای جعل که کل من استطاع یجب علیه الحج، شامل مستطیع الی یوم القیامة میشود، کبرای جعل است دیگر، اما وجوب فعلی حج ممکن نیست ثابت بشود در حق معدومین. غائبین هم اگر ملتفت هستند او هم میتواند حکم فعلی داشته باشد، اگر غافل هستند حکم فعلی در حق غافل معقول نیست، لغو است.
پس بحث اول نزاع در آن نیست. اما بحث دوم آن در او نزاع معنا ندارد. امکان توجیه خطاب به معدومین باید ببینیم اگر مقصود این است که توجیه خطاب به قصد تفهیم حین صدور الخطاب معلوم است که غیر معقول است. من خطاب بکنم به یک معدومی یا غائبی به قصد تفهیم به او حین صدور الخطاب، این غیر معقول است دیگر. حتی به نائم، به غائب، بخواهم خطابی بکنم که الان که نائم است غائب است تفهیم بشود، خب این غیر معقول است. مثل اینکه به یک شخصی که عربی بلد نیست به زبان عربی خطاب بکنم جئنی بماء، یا ایها المخاطب جئنی بماء، او هم میخندد میگوید قرآن امروز نخواندی حالا داری تدارک میکنی؟ نمیداند که، هر چی عربی بگویی میگوید دارد قرآن میخواند. قابل تفهیم نیست.
اگر مقصود توجیه خطاب است به معدوم یا غائب به قصد اینکه حین علمه بالخطاب تفهیم بشود، اینکه نزاعی در امکانش نیست، شما یک نوشتهای میگذاری کنار کسی که خوابیده، همحجرهات خوابیده، شب برنامههای تلویزیون را نگاه کرده دیروقت خوابیده، شما هم زود آمدی درس نوشته میگذاری که فلانی! من رفتم، هر وقت ساعت نه و ده بیدار شدی در حجره را ببند و قفلش را بگذار فلان جا، قصدت این است که او ساعت نه و ده که بیدار شد آن نامه را ببیند و تفهیم شود حین علمه بالخطاب، اینکه مشکلی ندارد.
پس امکان توجیه خطاب به معدوم به معنای اینکه حین کونه معدوما بفهمد، غیر معقول است اما به این معنا که حین وجوده بفهمد کاملا معقول است، نزاع ندارد دیگر. قرآن هم که خطاب میکند به مردم الی یوم القیامة برای این است که هر کسی در هنگام علم به خطاب تفهیم بشود، ماها هم بعد از 1400 سال الان تفهیم بشویم.گاهی هم اصلا مقصود از استعمال ادات خطاب تفهیم هیچکس نیست، مخاطب که یقصد افهامه ندارد، اصلا قصدش اظهار عجز است، قصدش اظهار مظلومیت است، مادرش سالها پیش مرده دردش که میآید آمپول به او میزنند میگوید مادر! این دارد خطاب میکند به مادر، به قصد تفهمیش که نیست، به قصد اظهار وجع هست.
پس فقط نزاع در آن احتمال سوم است که آیا ادات خطاب وضع شده برای خطاب حقیقی که مختص بشود به حاضرین در مجلس تخاطب یا وضع شده برای انشاء خطاب، خطاب انشائی. در نوشتههایش بنویسد ای خواننده عزیز، ایها القارئ العزیز، خطاب انشائی است، ممکن است اصلا در طول زمان یک نفر هم کتاب این را نخواند ولی این خطاب انشائی دارد، اگر این جور باشد شامل غائبین و معدومین هم میشود.
تامل بفرمایید در فرمایش آقای خوئی تا فردا.
و الحمد لله رب العالمین.