دانلود فایل صوتی usol 0324 000922
دانلود فایل متنی جلسه 055 - تاریخ 14000922

فهرست مطالب

فهرست مطالب

پخش صوت

usol 0324 000922

جلسه 55- 324

دو‌شنبه – 1400/09/22

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

تتمه بحث تبعیة القضاء للاداء

بحث در صور خطاب واجب موقت بود مثل این‌که شارع فرموده است صل صلاة‌ الصبح بین الطلوعین.

صورت اول این بود که همین خطاب مقید به وقت را ما داشته باشیم، خطاب مطلق که صل صلاة الصبح نداشته باشیم. که روشن است در این صورت ما نمی‌توانیم تعدد مطلوب را کشف کنیم و اگر قضاء واجب بشود بعد از خروج وقت به امر جدید باید باشد.

صورت دوم این بود که ما دو خطاب داشتیم: یکی این بود که صل صلاة الصبح بین الطلوعین، دیگری این‌که صل صلاة الصبح،‌ یک خطاب مقید به وقت، دیگری خطاب مطلق. در این‌جا ممکن بود گفته بشود ما چون احتمال می‌دهیم تعدد حکم را، احتمال می‌دهیم شارع دو وجوب در عرض هم جعل کرده باشد: یکی وجوب صلات فی الوقت و دیگری وجوب طبیعی صلات، وجهی ندارد تقیید بزنیم خطاب مطلق را،‌ ما به هر دو خطاب باید عمل کنیم. نتیجه این می‌شود: اگر نماز داخل وقت بخوانیم هر دو خطاب را امتثال کردیم،‌ اگر نماز داخل وقت نخوانیم یا نتوانیم بخوانیم خطاب مطلق سر جای خودش هست و بعد از خروج وقت امر می‌کند به نماز. و با این بیان، دیگر می‌شود وجوب قضاء موافق با قاعده؛ نیاز به دلیل خاص نخواهد داشت.

شبیه این بیان در هر خطاب مطلق و مقیدی می‌آید. مثلا یک خطاب گفته:‌ ان افطرت فاعتق رقبة، خطاب دیگر گفته ان افطرت فاعتق رقبة مؤمنة، یک وقت ما از خارج احراز می‌کنیم ما یک وجوب بیشتر نداریم، مقتضای حمل مطلق بر مقید این خواهد بود که بگوییم اعتق رقبة مراد از او اعتق رقبة مؤمنة هست چون عرف بعد از این‌که باید جمع کند بین این دو خطاب جمع موضوعی می‌کند یعنی موضوع اعتق رقبة چون اطلاق دارد به لحاظ قید ایمان جمع موضوعی می‌کند می‌گوید حمل می‌کنیم آن را بر عتق رقبة مؤمنة نه این‌که از اطلاق اعتق رقبة استفاده کند جمع حکمی کند جمع کند اعتق رقبة مؤمنة را بر استحباب. ولی این در جایی است که احراز کنیم یک وجوب داریم. اگر احتمال بدهیم نخیر دو وجوب داریم: یک وجوب عتق رقبة و یک وجوب عتق رقبة‌ مؤمنة نه این‌که بگوییم باید دو عتق رقبة بکنیم، این خلاف اطلاق دلیل است. اگر عتق رقبة مؤمنة کردیم امتثال هر دو وجوب شده چون هم عتق رقبة مؤمنة کردیم هم عتق رقبة کردیم ولی اگر عتق رقبة کافرة‌ بکنیم فقط امتثال آن خطاب مطلق را کردیم برای امتثال آن خطاب اعتق رقبة مؤمنة باید یک رقبه مومنه آزاد کنیم.

مرحوم آقای صدر در بحوث جلد 3 صفحه 442 همین نظر را انتخاب کردند که با احتمال تعدد وجوب وجهی ندارد ما حمل مطلق بر مقید بکنیم. و این مطلب را به مشهور هم نسبت داده. و جالب این است که ایشان در این بحث در مقام اصلا متعرض این مبنای خودش نشده.

مرحوم آقای خوئی در جلد 5 محاضرات صفحه 377 فرمودند: با وجود امر به مقید خطاب امر به مطلق لغو است، کسانی که امر به عتق رقبه مؤمنه محرک آن‌ها هست به این‌که عتق رقبه مؤمنه بکنند چه اثری دارد در حق آن‌ها یک وجوب دیگری به نام وجوب عتق رقبه بیاید؟ لغو است. مگر این‌که آن وجوب عتق رقبه مختص بشود به کسی که امر به عتق رقبه مؤمنه محرک او نیست، اما اگر بخواهد امر به عتق رقبه مطلقا جعل بشود در عرض امر به عتق رقبه مؤمنه، این لغو است. طبعا این بیان این‌جا هم می‌آید که اگر بخواهد امر به صلات صبح بطور مطلق جعل بشود حتی نسبت به کسی که امر به صلات بین الطلوعین محرک او هست این لغو است.

این فرمایش مرحوم آقای خوئی اگر مراد از آن لغویت عقلیه است ما قبول نداریم. یعنی اگر ایشان می‌خواهند بگویند معقول نیست تعدد وجوب،‌ مثلا معقول نیست شارع هم وجوب عتق رقبه را جعل کند هم وجوب عتق رقبه مؤمنه را در این فرضی که یک وجوب عتق رقبه مؤمنه کافی است برای امتثال هر دو،‌ ما این را قبول نداریم. چرا؟‌ برای اینکه درست است که ما در مورد کسی که امر به مقید محرک او است نیاز نداریم به امر مطلق و لکن برای خصوص این فرد که حکم جعل نشده است؛‌ یک حکم مطلقی جعل کردند ان افطرت فاعتق رقبة،‌ مصحح جعل این حکم محرکیت نسبت به کسانی است که آن امر مقید محرک آن‌ها نیست و لکن این باعث نمی‌شود اطلاق لغو بشود، بعد از این‌که ان افطرت فاعتق رقبة غرض از آن تحریک به طبیعی عتق رقبة است. و اطلاق مؤنه زایده ندارد حکم را مطلق جعل کرد و لو مصحح این جعل این است که افرادی هستند که امر به عتق رقبه مؤمنه محرک آن‌ها نیست یا چون عاجز هستند از عتق رقبة مؤمنه یا قادرند و لکن داعی ندارند به امتثال آن،‌ مصحح جعل امر به عتق رقبه مطلق تحریک این افراد است ولی مصحح جعل به این معنا نیست که جعل را مضیق بکند،‌ جعل مطلق است چون اطلاق مؤنه زایده ندارد و عرف این اطلاق را مستهجن نمی‌بیند. و لذا از نظر عقلی واقعا فرمایش بحوث فرمایش معقولی هست. اگر ما احتمال بدهیم دو وجوب داریم: یک وجوب مطلق یک وجوب مقید، چه محذوری ندارد که هم وجوب مطلق جعل بشود هم وجوب مقید، هم وجوب عتق رقبه بشود در ان افطرت فاعتق رقبه هم وجوب مقید در ان افطرت فاعتق رقبة مؤمنة. ثمره اش هم این است که کسی که نمی‌تواند عتق رقبة مؤمنه بکند باید عتق رقبة کافره بکند امتثال کند آن امر مطلق را. و در ما نحن فیه هم چه محذوری دارد عقلا شارع یک وجوب طبیعی صلات جعل کند یک وجوب صلات فی الوقت؟ اثرش این است که کسی که نماز در وقت بخواند هر دو را امتثال کرده است نخواند یا نتواند بخواند خطاب امر به طبیعی صلات محرک اوست به انجام طبیعی صلات در خارج وقت.

شما ممکن است بفرمایید که آقای خوئی! بسیار خوب، طبق بیان شما اطلاق خطاب مطلق لغو است، مثلا ان افطرت فاعتق رقبة اطلاقش لغو است نسبت به کسی که امر به عتق رقبة مؤمنه محرک اوست،‌ قید بزنید بگویید ان افطرت فاعتق رقبة ان لم یحرکک الامر بعتق الرقبة المؤمنة اما لعجزک او لعصیانک. چرا این را بهانه کردید برای حمل خطاب مطلق بر مقید؟ این را بهانه کردید که ان افطرت فاعتق رقبة‌را بگویید مراد از او عتق رقبة مؤمنه است و در فرض عجز از عتق رقبة‌ مؤمنه دلیل نداریم بر وجوب عتق رقبة کافره. یا در ما نحن فیه مشابه این بیان شما را بخواهند استفاده کنند که صل مقید بشود به صل فی الوقت،‌ چرا؟ اگر اطلاق صل لغو است، مقید کنید: یجب الصلاة‌ علی من لم یحرکه الامر بالصلاة‌ فی الوقت اما لعجزه او عصیانه،‌ و این ثابت می‌کند وجوب قضاء را.

آقای خوئی جواب نداده از این شبهه ولی روح مرحوم آقای خوئی را اگر احضار کنیم اینجور جواب خواهد داد که این کار شما یعنی جمع حکمی، حکم را مقید می‌کنید، جمع موضوعی بر جمع حکمی مقدم است. من نمی‌گویم استاد محقق اصفهانی هم این را گفته. اگر امر دائر بشود که ما بین ین دو خطاب جمع موضوعی کنیم یا جمع حکمی کنیم عرف اول جمع موضوعی می‌کند. مثال‌هایی می‌زنند، مثال واضحش این است که می‌گویند اگر در یک خطاب بیاید لابأس بترک اکرم العالم،‌ در یک خطاب بیاید اکرم العالم العادل دو جور می‌شود جمع کرد بین این دو خطاب:‌ یکی جمع موضوعی، بگوییم لابأس بترک اکرام العالم مراد از عالم، عالم فاسق هست،‌ به قرینه اکرم العالم العادل، عالم عادل اکرامش واجب است. این جمع موضوعی است. جمع حکمی این است که بگوییم ما از اطلاق اکرم وجوب اکرام عالم عادل را فهمیدیم،‌ لابأس بترک اکرام العالم نص است در ترخیص،‌ از اطلاق اکرم که ظهور دارد در وجوب رفع ید می‌کنیم به قرینه لابأس که دلیل بر ترخیص است،‌ می‌شود استحباب اکرام عالم عادل. فرمودند جمع موضوعی مقدم است بر جمع حکمی به نظر عرف. حالا این کبرایی است که نوعا قبول دارند.

این‌جا هم آقای خوئی این‌جور می‌تواند جواب بدهد از این شبهه که امر دائر است، حالا در این مثال ان افطرت فاعتق رقبة‌ جمع موضوعی بکنید بگویید مراد از اعتق رقبة عتق رقبه مؤمنه است یا بیاید جمع حکمی بکنید یعنی بگویید مراد از اعتق رقبة‌ عتق طبیعی رقبه است و لکن حکمش وجوبش مشروط است و مختص است به کسی که امر به عتق رقبه مؤمنه محرک او نیست،‌ جمع موضوعی بر جمع حکمی مقدم است. و همین بیان را در صل و صل فی الوقت می‌توان تکرار کرد. پس مقتضای جمع موضوعی این است که صل یعنی صل فی الوقت نه این‌که اطلاق صل لابشرط از وقت باشد فقط اطلاق وجوبش اطلاق حکمش مقید بشود و مختص بشود به کسی که امر به صلات فی الوقت محرک او نیست، یا بخاطر عجز یا بخاطر عصیان و مانند آن.

ما اشکال‌مان به آقای خوئی این است: محذور عقلی را مطرح نکنید،‌ ما نمی‌توانیم بپذیریم از شما، هیچ محذور عقلی ندارد جمع بین امر به مطلق و امر به مقید. اتفاقا در عرف هم هست. مولی به عبدش می‌گوید آب بخور برای این‌که رفع عطش از او بشود کلیه‌هایش فاسد نشود،‌ آب ولرم بخور، برای این‌که سلامتی ریه‌اش حفظ بشود،‌ اگر آب خورد آب ولرم نخورد، یک امر را امتثال کرده، اگر آب ولرم خورد هر دو امر را امتثال کرده، مشکلی ندارد. نان بخر، نان سنگک بخر، جدای از هم، هم بگوید،‌ با فاصله بگوید که ظهور در تقیید نداشته باشد،‌ نان خریدن لازم، نان سنگک لازم، حالا در درجه اول نان سنگک، نشد، سفره بی‌نان که نمی‌شود، پس دو وجوب را به عهده شما گذاشته است:‌ وجوب خرید نان وجوب خرید نان سنگک.

بله، من قبول دارم، تعدد وجوب خلاف منهج عقلایی است. به قول آقای سیستانی: منهج عقلایی این‌طور نیست که در عرض هم امر بکنند به طبیعت و امر بکنند به حصه. یعنی امر کنند به مطلق امر کنند به مقید در عرض واحد، این منهج عقلایی نیست. در منهج عقلایی اول امر می‌کنند به مقید، بعد می‌گویند اگر این مقید را نمی‌آوری اصل فعل را بیاور. نان سنگک بخر، اگر نان سنگک نمی‌خری یا نمی‌توانی بخری لااقل نان بخر. این روش عقلایی است. چون منهج عقلایی این است و لذا عرف استظهارش از خطاب مطلق و خطاب مقید در مقام جمع عرفی حمل مطلق بر مقید است، چون این‌که ما بگوییم دو وجوب داریم از باب تعدد مطلوب این خلاف منهج عقلایی است،‌ در مقام استظهار،‌ عرف این را استظهار نمی‌کند از خطاب.

[سؤال: … جواب:] اگر می‌خواهد امر کند می‌گوید مثلا نان سنگک بخر اگر نان سنگک نمی‌خری نان دیگری بخر یا لااقل نان بخر. اگر می‌گوید. بحث این نیست که بطور مطلق بگوید نان بخر نان سنگک بخر نان بخر، حالا اول مقید را بگوید اول مطلق را بگوید این مهم نیست مهم این است که امر به مطلق را باطلاقه انشاء نمی‌کنند عقلاء،‌ مترتب بر ترک امتثال امر به مقید انشاء می‌کنند. می‌گویند نان سنگک بخر اگر نان سنگک نمی‌خری نان دیگری بخر یا اگر نان سنگک نمی‌خری لااقل نان بخر. این‌جور منهج عقلایی هست. این‌که در عرض واحد بیایند دو تا وجوب را جعل کنند: باید نان سنگک بخری، باید نان بخری. حالا گاهی هم تعدد مطلوب بیش از دو تا است. … این‌که نان یادت نرود نان سنگک بخر ظاهرش تقیید است، منتها شما از خارج فهمیدید تعدد مطلوب را که سفره بی‌نان که نمی‌ماند ولی این عبارت‌ها که نان بخر نان سنگک بخری این ظاهرش تقیید است. بله از خارج فهمیدیم که این مولی از مولاهایی نیست که مثل بعضی از قمی‌ها بگویند یا نان سنگک یا هیچی. این‌جور نیست بالاخره نان سنگک نشد، نان دیگری باشد. … قرینه اگر نباشد عرف منهج عقلاییش این نیست که در عرض واحد امر کند به طبیعت امر کند به حصه در عرض واحد.

گاهی هم بیش از دو مطلوب هست. مثلا: گوشت بخر،‌ مطلوب اولش جامع گوشت است چه گوشت قرمز چه گوشت سفید، مطلوب اشدش گوشت اشد است، مطلوب اشد الاشدش گوشت قرمز گوسفندی است. این‌جا نمی‌آید چند تا وجوب را در عرض واحد، گوشت بخر گوشت قرمز بخر گوشت قرمز گوسفندی بخر گوشت قرمز گوسفندی نر بخر. این عرفی نیست. عرف اگر بخواهد امر به نحو تعدد مطلوب بکند امر می‌گوید گوشت گوسفند نر بخر اگر نشد گوشت مثلا گوسفند بخر نشد گوشت قرمز بخر نشد گوشت سفید بخر. این‌جوری می‌گوید. ما این استظهار آقای سیستانی را قبول داریم.

و لذا در این صورت ثانیه هم عرف حمل مطلق بر مقید می‌کند و لذا آن خطاب اعتق رقبة حمل می‌شود بر اعتق رقبة مؤمنة، اگر عاجز شدیم از عتق رقبة‌ مؤمنة دیگر دلیل نداریم بر وجوب عتق رقبة کافرة. صل صلاة الصبح با صل صلاة الصبح بین الطلوعین عرف آن صل صلاة‌ الصبح را حمل می‌کند بر صلات صبح بین طلوعین اگر عاجز شدی از صلات صبح بین طلوعین دیگر دلیلی بر وجوب صلات صبح بعد از طلوع شمس نداریم نیاز به دلیل جدیدی خواهیم داشت.

[سؤال: … جواب:] وقتی این نحو سخن گفتند که به نحو تعدد مطلوب در عرض واحد یک امر به طبیعت بکند یک امر به حصه، یعنی یک امر به مطلق بکند یک امر به مقید، این خلاف منهج عقلایی است، آن‌وقت عقلاء می‌گویند باید جمع کنیم بین این دو خطاب،‌ جمع عرفی جمع موضوعی است. و این مقدم هست بر جمع حکمی به این نحو که یک خطاب را مترتب کنیم بر ترک امتثال خطاب دیگر.

[سؤال: … جواب:] تخییر بین اقل و اکثر که نمی‌شود. واجب است بر شما جامع بین طبیعت عتق رقبه یا خصوص عتق رقبه مؤمنه،‌ این می‌شود تخییر بین اقل و اکثر و این غیر معقول است. … تخییر بین اقل لابشرط و اکثر غیر معقول است. مطلق یعنی اقل لابشرط.

[سؤال: … جواب:] چه فرقی می‌کند. ده سال پیش مولی گفته صل، الان گفته صل فی الوقت. یک وقت القاء در مفسده لازم می‌آید از تاخیر بیان، القاء در مفسده که لازم نمی‌آید فوقش طرف احتیاط می‌کند نماز در وقت نخواند بعدا قضائش را می‌خواند، ‌این‌که سوق الی الکمال هم هست اتفاقا. یا این‌که ده سال پیش گفته صل فی الوقت الان گفته صل. مگر اشکال دارد خطاب مطلق را بیان کردن و با یک خطاب مقید دیگری آن را تقیید زدن؟‌

[سؤال: … جواب:] تعدد امر خلاف منهج عقلایی است. خود آقای صدر هم که در بحث مطلق و مقید گفت این‌جا هم نگفت این مؤید این است که دیده خلاف منهج عقلایی است.

صورت ثالثه: خطاب امر به مقید به لسان امر به مبادرت به فعل باشد نه مثل صل و صل فی الوقت، صل بادر الی الصلاة. ما این‌جا کاملا عرفی می‌دانیم تعدد مطلوب. عرف بین صل و بادر الی الصلاة هیچ جمع عرفی نمی‌کند که بگوید مراد از صل صل الی الصلاة مبادرا الیه است، نخیر. عرف دو وجوب می‌فهمد وجوب طبیعی صلات وجوب مبادرت به این نماز. این کاملا عقلایی است. و لذا ما در حج ملتزمیم به تعدد امر. یک امر شده مستطیع به طبیعی الحج،‌ یک امر شده به مبادرت به حج فی کل سنة، این‌که مرحوم آقای تبریزی می‌فرمودند که هر سال وجوب حج همان سال فعلی می‌شود، اگر امسال مستطیع هستی می‌گویند حج هذه السنة، امسال حج بجا نیاوردید سال دوم که شد می‌گویند حج هذه السنة، ما این را خلاف ظاهر می‌دانیم. لله علی الناس حج البیت ظاهرش طبیعی حج است نه حج امسال،‌ من استطاع الیه سبیلا کسی که مستطیع است بر او واجب است طبیعی حج ندارد حج سنه استطاعت. منتها از روایات دیگر استفاده کردیم ان کان سوفه للتجارة فلایسعه، اگر کسی حج را تاخیر بیندازد برای اغراض دنیوی جایز نیست. که حالا استظهار شده از مثل این روایت وجوب مبادرت به وجوب، دو تا وجوب است و ما ملتزم می‌شویم. و لذا این وجوب مبادرت به حج مشروط به قدرت شرعیه است. یعنی اگر عذری داشتید هر عذر شرعی داشتید که ترک کنید مبادرت به حج را مشکلی نیست، اما اصل وجوب حج نخیر، او کسی که استطاعت مالیه دارد استطاعت بدنیه دارد استطاعت سربیه یعنی باز بودن راه، دارد موضوع است برای وجوب طبیعی حج یعنی وجوب طبیعی حج اشد از وجوب مبادرت به حج و ثمره این بحث در جای خودش بیان شده.

صورت رابعه: ما یک خطاب مطلقی داریم،‌ صل، و این اطلاق نفی می‌کند شرطیت وقت را،‌ از لحاظ متعلق مهمل نیست در مقام بیان است،‌ صل،‌ اذا زلزلت الارض فصل صلاة الآیات، مطلق است به لحاظ وقت که زود بخوانید دیر بخوانید. و ما یک خطاب دیگری داریم مقید به وقت ولی اطلاق ندارد نسبت به حال عجز، فقط مختص به حال قدرت است، اذا قدرت فصل صلاة الآیات عقیب الزلزال. یعنی بلافاصله بعد از زلزله نماز آیات بخوان اذا قدرت علی ذلک، صل اذا قدرت فصل فی الوقت. اگر کسی عاجز از صلات فی الوقت باشد اصلا خطاب مقید اطلاق ندارد نسبت به او، فاقد الطهورین است در داخل وقت، اذا قدرت فصل فی الوقت شاملش نمی‌شود، اصلا مقید ندارد آن خطاب صل مطلق. این مشکلی ندارد،‌ این اصلا جای بحث ندارد.

بحث در جایی است که در داخل وقت قادر بود، نخواند نماز را، وقت گذشت، بعد از خروج وقت می‌گوید من عاجزم دیگر از نماز در وقت، می‌گویند تو که می‌توانستی نماز در وقت بخوانی اذا قدرت فصل فی الوقت که شامل تو می‌شد، می‌گوید بله تا آن وقتی که هنوز آفتاب نزده بود اذا قدرت فصل صلاة الصبح فی الوقت شامل من می‌شد،‌ الان که دیگر آفتاب زده، دیگر شدم عاجز، آقای خوئی فرموده که الحمدلله، حالا که شدی عاجز، به اطلاق صل تمسک کن اثبات می‌شود که قضاء بر تو واجب است.

و ما این فرمایش آقای خوئی را نمی‌توانیم قبول کنیم. چرا؟ برای این‌که اگر من داخل وقت عاجز باشم اطلاق یجب علی کل مکلف ان یصلی شامل من هم می‌شود و این وجوب من چون عاجزم از نماز در وقت مقید نیست به نماز در وقت اما اگر من داخل وقت قادر بودم وجوب نماز در حق من مقید بود به نماز داخل وقت، آن خطاب مطلق صل که بیش از یک وجوب برای من اثبات کرد و فرض این است که من در داخل وقت قادر بودم بر نماز داخل وقت، و خطاب اذا قدرت فصل فی الوقت آن وجوب در حق من را مقید کرد به وقت،‌ چه جور جناب آقای خوئی می‌آیید برای من یک وجوب دیگری بعد از خروج وقت اثبات می‌کنید؟

اگر می‌گویید که ما دو وجوب مستقل داریم که این می‌شود صورت ثانیه که آقای خوئی گفت که معقول نیست. فرض این است که خطاب وقت مجمل است یا مقید است به خصوص قدرت: اذا قدرت فصل فی الوقت،‌ من هم که قادر بودم در وقت بر نماز در وقت، وجوب در حق من را مقید کرد به صلات فی الوقت، یک وجوب دیگری برای من می‌خواهید اثبات کنید بعد از خروج وقت؟ این دلیل ندارد.

و لذا در این صورت رابعه به نظر ما برای کسی که داخل وقت قادر بوده، فرمایش آقای خوئی درست نیست که یک وجوب دیگری به نام وجوب قضاء برای این شخص ثابت بشود چون بعد از خروج وقت، دیگر عاجز شده از نماز داخل وقت.

 

مبحث نواهی

کلام در اوامر تمام شد. یقع الکلام فی النواهی. اولین بحث در معنای ماده و صیغه نهی است. انهاکم عن الزفن و المزمار و الکوبات و الکبرات، از رقص و پایکوبی، از طبل بزرگ و کوچک، از نی زدن، پیامبر فرمود شما را نهی می‌کنم. خدا کند این نهی ظهور در حرمت نداشته باشد و الا همه‌مان بیچاره هستیم،‌ ببینیم روایت معتبره است. این کلمه نهی است. صیغه نهی هم که الی ماشاءالله است ببینیم مفاد این‌ها چیست، انشاءالله فردا بحث را دنبال می‌کنیم.