بسمه تعالی
موضوع: بررسی معنای هیئات/ بررسی معنای حرفی/ تقسیم بر اساس معنای موضوع له / تقسیمات وضع/ وضع/ مقدمه علم اصول
فهرست مطالب:
تفاوت هیئت جملات ناقصه و تامه. 1
الف: وضع جمله ناقصه بر نسبت ناقصه و وضع جمله تامه بر نسبت تامه. 1
ب: وجود واقع النسبة در جملات تامه و نسبت تحلیلیه در جملات ناقصه. 1
ج: هوهویت تصدیقیه در جملات تامه و هوهویت تصوریه در جملات ناقصه. 2
مناقشات بعض المعاصرین در کلام امام قدس سره 4
الف: عدم وجود نسبت در خارج و وضع جملات ناقصه و تامه برای نسبت تصادقیه. 5
ب: تصدیقیه نبودن دلالت به جهت عدم تبعیت دلالت وضعی از اراده 6
ج: عدم امکان حضور نسبت تصدیقیه ظرفیه در ذهن.. 6
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در تفاوت هیئت جملات ناقصه و جملات تامه است که این بحث به این جهت مورد بررسی قرار می گیرد که در نظر مشهور هیئت جملات از جمله معانی حرفی محسوب می شود.
تفاوت هیئت جملات ناقصه و تامه
در مورد تفاوت هیئت جملات ناقصه مثل «الرجل العالم» و جملات تامه مثل «الرجل عالمٌ» اختلاف وجود دارد و در این زمینه وجوهی بیان شده است.
الف: وضع جمله ناقصه بر نسبت ناقصه و وضع جمله تامه بر نسبت تامه
مشهور فقهاء بیان کرده اند که جمله وصفیه مثل «الرجل العالم» دلالت بر ذات نسبت کرده و جمله تامه مثل «الرجل عالمٌ» دلالت بر وقوع نسبت می کند و لذا جملات تامه صرفا دلالت بر نسبت ندارد، بلکه حکم به وقوع آن نیز می کند.
در جلسه پیشین اشکال کلام مشهور مطرح شد.
ب: وجود واقع النسبة در جملات تامه و نسبت تحلیلیه در جملات ناقصه
شهید صدر در تبیین تفاوت بین جملات تامه و ناقصه فرموده اند: جمله وصفیه مثل «الرجل العالم» یک حصه از رجل را بیان کرده و لذا دارای مفهوم افرادی است که به سه جزء تحلیل می شود.
ایشان فرموده اند: جمله خبری «الرجل عالمٌ» مشتمل بر دو مفهوم و یک واقع نسبت تصادقیه است که در خارج به غیر از عینیت بین رجل و عالم چیزی وجود ندارد و به همین جهت موطن واقع نسبت تصادقیه، نفس انسان است که حکم به عالم بودن رجل و تصادق دو مفهوم بر واقع واحد می کند. اما «الرجل العالم» یک صورت وحدانی است که متحصل از جمله خبری «الرجل عالمٌ» است کما اینکه «ماءٌ فی الکوز» صورت وحدانی از حصه ای از آب است که متحصل از نسبت ظرفیه خارجیه بین ماء و کوز است. [1]
مناقشه
انصاف این است که کلام شهید صدر خلاف وجدان است؛ چون عرفا «ماءٌ فی الکوز» کاشف و دال تصوری بر ماء در کوز خارجی است، اما «الرجل العالم» دال تصوری بر قضیه خبریه نیست بلکه در عرض آن است؛ در حالی که اگر متحصل از آن است، باید دال بر آن باشد.
مناسب بود که ایشان در مورد «الرجل العالم» بیان کنند که از خارج انتزاع می شود ولی طبق مبانی ایشان، از خارج که معنون به عنوان رجل و عالم است، صورت وحدانی در ذهن حاضر خواهد شد که گاهی بر آن لفظ مرکب مثل «الرجل العالم» وضع شده و گاهی لفظ بسیط بر آن وضع می شود کما اینکه در مورد مَرد، صورت وحدانی به ذهن می آید که گاهی اسم آن را «رجل» نامیده و گاهی از آن تعبیر به «الانسان المذکر» می شود. مطلب ذکر شده مناسب تر از کلام شهید صدر است ولو اینکه وحدانی بودن «الانسان المذکر» خلاف وجدان است، اما بهتر از ادعای ایشان است که «الانسان المذکر» را متحصل از قضیه خبریه «الانسان مذکر» دانسته اند.
البته شهید صدر مشکل عقلی مطرح کرده اند، اما پاسخ ما این است که اگر راه دیگری وجود نداشته باشد، اشکال عقلی به بیان مطالب خلاف مرتکز عرفی اجبار می کند، اما فرض این است که راه دیگری نیز وجود دارد و لذا لازم است که راههای دیگر پیموده شود.
ج: هوهویت تصدیقیه در جملات تامه و هوهویت تصوریه در جملات ناقصه
امام قدس سره در تبیین تفاوت بین جملات تامه و ناقصه فرموده اند: تفاوت جمله وصفیه با جمله خبریه تامه در این است که مفاد جمله تامه خبریه هوهویت تصدیقیه است. به عنوان مثال مفاد «زید قائم» اتحاد زید و قائم در خارج است، اما در جملات وصفیه مثل «زید القائم» یا «الرجل القائم» مفاد جمله، هوهویت تصوریه است؛ یعنی دلالت بر ذات هوهویت و اتحاد بین وصف و موصوف می کند، اما دلالت بر تحقق هوهویت و اتحاد در خارج نمی کند.
تفاوت تبیین مشهور و امام قدس سره در مورد جمله وصفیه و جمله خبریه تامه این است که مشهور جمله ناقصه را دال بر نسبت دانسته و جمله تامه را دال بر وقوع نسبت دانستند، اما امام قدس سره نسبت را نپذیرفته و فرموده اند: بین زید و قائم در خارج نسبت وجود ندارد تا اینکه «زید القائم» بر نسبت و «زید قائم» دال بر وقوع نسبت باشد؛ لذا «زید القائم» دال بر هوهویت تصوریه یعنی ذات هوهویت و اتحاد بین وصف و موصوف است و تحقق آن را بیان نمی کند، اما «زید قائم» دال بر هوهویت تصدیقیه و وقوع اتحاد بین زید و قائم در خارج است.
البته امام قدس سره کلام مشهور را در مورد جملات مؤوله مثل «زیدٌ فی الدار» به جهت اشتمال این جملات بر نسبت، پذیرفته اند. ایشان فرموده اند: جملات حملیه مشتمل بر نسبت نیست، اما جملات مؤوله مثل «زید فی الدار» مشتمل بر نسبت تصدیقیه ظرفیه بین زید و دار است و لذا جمله حملیه نیست. تعبیر «الجلوس فی الدار» نیز جمله مؤوله ناقصه است که دال بر نسبت تصوریه ظرفیه است. البته در مورد «الجلوس فی الدار» برخی از علمای ادب، «فی الدار» را متعلق به «کائن» مقدر دانسته و برخی متعلق به خود «جلوس» دانسته اند، اما در مورد «زید فی الدار» همه علمای ادب اتفاق دارند که متعلق به «کائن» یا «مستقر» مقدر است و لذا اسم آن را جمله مؤوله قرار داده اند، در حالی که اساساً «کائن» یا «مستقر» در تقدیر نیست؛ چون «زید فی الدار» جمله حملیه نبوده و با «زید کائن فی الدار» متفاوت است. تفاوت این دو جمله در این است که مفاد «زید کائن فی الدار» اتحاد زید و کون فی الدار است و به این جهت دال بر هوهویت تصدیقیه خواهد بود، اما «زید فی الدار» دال بر نسبت ظرفیه تصدیقیه است و همین نسبت ظرفیه تصدیقیه موجب تام شدن جمله شده است. تفاوت «زید فی الدار» و «الجلوس فی الدار» نیز در این است که مفاد «الجلوس فی الدار» نسبت ظرفیه تصوریه است.
در ادامه امام قدس سره به پاسخ کلامی از صاحب فصول پرداخته اند؛ چون صاحب فصول در پاسخ از این اشکال که بین زید و قائم در خارج نسبت وجود ندارد بلکه بین زید و قائم در خارج اتحاد وجود دارد و یا لااقل دلیل بر وجود نسبت وجود ندارد و در برخی موارد نیز مثل «شریک الباری ممتنع»[2] یا «الله واجب»[3] اساساً نسبت خارجی محال است، فرمودهاند: مراد از نسبت در مدلول جمله، نسبت خارجیه نیست بلکه نسبت ذهنیه است و لذا «زید قائم» دال بر یک نسبت ذهنی است.
امام قدس سره در پاسخ کلام صاحب فصول فرموده اند: مفاد «زید قائم» اتحاد زید و قائم در خارج است؛ چون کسی که تعبیر «زید قائم» را به کار می برد، متبادر این است که اتحاد خارجی بین زید و قائم را به مخاطب ارائه می دهد. در نتیجه کلام صاحب فصول خالی از تکلّف و تعسف نیست.
در اینجا به امام قدس سره اشکال می شود که طبق کلام ایشان اگر زید قائم نباشد، لفظ به کار برده مهمل خواهد شد؛ چون فرض این است که معنای «زید قائم» اتحاد بین زید و قائم است و در صورت عدم وجود خارجی اتحاد بین زید و قائم، معنای موضوع له منتفی شده و کلام منتفی می شود.
ایشان در پاسخ از این اشکال فرموده اند: استعمال به معنای ارائه معنا به مخاطب است و ممکن است که ارائه یک شیء به مخاطب وجود داشته باشد، اما آن شیء وجود نداشته باشد و لذا وقتی تعبیر «زید قائم» به کار برده می شود، اتحاد خارجی بین زید و قیام به مخاطب ارائه می شود، اما این ارائه مطابق واقع نبوده است و لذا کلام مهمل نیست بلکه کاذب است.[4]
نتیجه کلام امام قدس سره این است که ایشان بین جملات حملیه اعم از ناقصه مثل «الرجل العالم» و تامه «الرجل عالم» و جملات مؤوله تفصیل می دهند. جملات ناقصه حملیه دال بر هوهویت تصوریه و جملات تامه حملیه دال بر هوهویت تصدیقیه خواهد بود، اما جملات مؤوله مثل «زید فی الدار» که تامه است، دال بر نسبت ظرفیه تصدیقیه بوده[5] و «الجلوس فی الدار» که ناقصه است، دال بر نسبت تصوریه خواهند بود.
این مطلب محصل کلام امام قدس سره در تبیین تفاوت بین جمله ناقصه و تامه است.
بررسی کلام امام قدس سره
در بررسی کلام امام قدس سره مهم این است که تفاوت هوهویت تصدیقیه و هوهویت تصوریه مورد بررسی قرار گیرد؛ چون صرفا با استفاده از تعابیری همچون هوهویت تصدیقیه و تصوریه مسأله روشن نخواهد شد.
مناقشات بعض المعاصرین در کلام امام قدس سره
در تقریراتی که از بعض المعاصرین با عنوان درسنامه اصول فقه منتشر شده است، سه اشکال در صفحات 36 و 58 به کلام امام قدس سره وارد کرده اند که در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد.
الف: عدم وجود نسبت در خارج و وضع جملات ناقصه و تامه برای نسبت تصادقیه
اشکال اول این است که نسبتی که مفاد جمله تامه و ناقصه است، نسبت خارجی نیست تا گفته شود که در خارج نسبت وجود ندارد و در مواردی از قبیل «الدور ممتنع» اساساً محال است که نسبت و وجود رابط بین دور و امتناع در خارج وجود داشته باشد، بلکه مراد نسبت ذهنی است و لذا «زید قائم» که جمله خبریه تامه است، بر نسبت تصادقیه بین زید و قائم وضع شده است که موطن آن خارج نیست بلکه ذهن است؛ چون نسبت تصادقیه به معنای حکم به «أن هذا ذاک» است که نفس، واقع نسبت تصادقیه را ایقاع می کند و مفاد آن این است که این دو مفهوم در خارج بر یک واقع واحد متصادق اند. اما در خارج بین زید و قائم عینیت وجود دارد و به همین جهت تغایری وجود ندارد تا نسبت تصادقیه بین آنها باشد.
مناقشه
به نظر ما امام قدس سره به این اشکال توجه داشته اند؛ چون ایشان در صفحه 38 از جلد اول تهذیب الاصول این مطلب را مطرح کرده و در پاسخ آن فرموده اند: خلاف وجدان و تکلف است که موضوع له جمله «زید قائم» وجود نسبت تصادقیه بین زید و قائم باشد؛ چون متبادر به ذهن از «زید قائم»، اتحاد موضوع و محمول در خارج است و در نتیجه متبادر این جمله نسبت تصادقیه ذهنی بین این دو در ذهن متکلم نیست.
بنابراین امام قدس سره نسبت ذهنی را محال نمی دانند و در عین حال بیان کرده اند که تبادر علامت حقیقت است و لذا باید تبادر در مورد «زید قائم» مورد نظر قرار بگیرد. بر این اساس وقتی متکلم «زید قائم» را به کار می برد، به ذهن سامع وجود نسبت تصادقیه در ذهن متکلم بین موضوع ومحمول، تبادر نمی کند بلکه اتحاد این دو در خارج تبادر می کند. در مورد مطلب ذکر شده بین جملات تامه یا ناقصه تفاوتی ندارد و در هر دو نوع جاری است.
اما پاسخ ما از اشکال اول این است که عرف مستعملٌ فیه بالذات را مورد لحاظ قرار نمی دهد بلکه در نظر عرفی معنایی وجود دارد که جمله و لفظ، علامت بر آن قرار داده شده است. با این بیان هیئت جمله خبریه وضع شده است که علامت بوده و به تعبیر امام قدس سره وجود اتحاد بین موضوع و محمول در خارج را ارائه دهد. به عنوان مثال جمله «زید قائم» برای ارائه اتحاد زید و قائم در خارج وضع شده است و این امر با اشکالی مواجه نیست.
البته ممکن است اشکال شود که باید معنای موضوع له در ذهن باشد تا در موارد کذب اهمال رخ ندهد. پاسخ این اشکال این است که مقصود این نیست که مستعمل فیه بالذات در خارج است بلکه آنچه در مقام استعمال در نفس مستعمِل است، مفهوم زید و قائم و حکم به اتحاد این دو در خارج است ولی «زید قائم» برای دلالت بر اتحاد خارجی زید و قائم وضع شده است کما اینکه علَم را برای دلالت بر رأس الفرسخ یا در دست تعمیر بودن جاده نصب می کنند، اما اگر همان علَم در کنار دریا یا بالای کوه قرار داده شود، رأس الفرسخ بودن به صورت تصوری به ذهن خطور می کند و خود همان نصب کننده تابلو هم قصد داشته است که این معنا به ذهن خطور کند، اما در عین حال تابلویی که بر روی آن تعبیر «رأس الفرسخ» یا «جاده در دست تعمیر است» نوشته شده است، برای واقع رأس الفرسخ و واقع در دست تعمیر بودن جاده وضع شده است.
بنابراین مستعمل فیه بالذات که متصوَّر مستعمل و مستمع است، یک بحث دیگر است، اما نکته مهم این است که کلام برای دلالت به خارج وضع شده است.
ب: تصدیقیه نبودن دلالت به جهت عدم تبعیت دلالت وضعی از اراده
دومین اشکال بر کلام امام قدس سره این است که امام قدس سره در کتب اصولی دلالت وضعی را تابع اراده ندانسته اند؛ یعنی حتی اگر از موج هوا یا پرنده ای مانند طوطی نیز تعابیر «زید قائم» یا «الرجل القائم» شنیده شود، معنایی به ذهن مستمع خطور می کند ولو اینکه گوینده طبق فرض کنونی انسان ذی شعور نباشد. در این فرض دیگر دلالت تصدیقیه نخواهد بود؛ چون دلالت تصدیقی در صورتی است که متکلم در صدد تفهیم معنای باشد، در حالی که در دلالت لفظ بر معنا لازم نیست که متکلم در صدد تفهیم معنا باشد.
علاوه بر اینکه هوهویت تصدیقی به معنای وجود هوهویت در خارج است که طبق این بیان اگر به جای تعبیر «وجود الهوهویة بین زید و قائم فی الخارج» به کار برده شود، باید هوهویت از هوهویت تصوریه به هوهویت تصدیقی و جمله تامه تبدیل شود، در حالی که بالوجدان این گونه نیست.
ج: عدم امکان حضور نسبت تصدیقیه ظرفیه در ذهن
سومین اشکال بر کلام امام قدس سره که در مورد کلام ایشان در جملات مؤوله مطرح شده، این است که امام قدس سره فرموده اند: «زید فی الدار» مشتمل بر نسبت ظرفیه تصدیقیه است، در حالی که نسبت ظرفیت در ذهن حاضر نمی شود؛ چون موطن نسبت ظرفیه در خارج است و ممکن نیست که در ذهن بین زید و دار نسبت ظرفیه برقرار شود. در صورتی که نسبت دیگری در ذهن وجود داشته باشد، نمی تواند حاکی از نسبت ظرفیه باشد.
بنابراین «فی الدار» نمی تواند دلالت بر نسبت ظرفیت تصدیقیه کند، بلکه یک مفهوم است که به جهت تعلق این مفهوم به دو چیز، لازم است که چیزی مانند «کائن» در تقدیر باشد تا جمله ناقصه باشد که حاکی تصوری از یک مفهوم[6] باشد. در غیر این صورت «فی الدار» نمی تواند با زید که در ذهن مفهوم مستقل است، ربط پیدا کند؛ چون وجود «فی» در ذهن مفهوم غیرمستقلی است که صرفا «دار» را به عنوان طرف دارد و طرف دیگر آن وجود ندارد، در حالی که مفهوم غیر مستقل ظرفیت در ذهن دارای دو طرف باشد و به همین جهت وقتی تعبیر «زید فی الدار» به کار برده می شود، نمی تواند «کائن» در تقدیر نباشد.