شنبه – 07/08/1401
موضوع: صور چهارگانه اجمال مخصص/ عام و خاص
فهرست مطالب:
مقصود، اقل و اکثر مصداقی است نه مفهومی. 1
ادامه بررسی صورت سوم و چهارم از صور اجمال مخصص.. 3
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در صورت چهارگانه اجمال مخصص بود که خلاصه عرض ما راجع به این چهار صورت این بود که در دو صورت اول که مخصص مردد بود بین اقل و اکثر منتها صورت اول مخصص متصل بود مانع از انعقاد ظهور در خطاب عام میشد ولی در صورت دوم مخصص منفصل بود ما وفاقا للمشهور و خلافا للسید الزنجانی گفتیم بعید نیست که عقلاء در مازاد بر مقدار متیقن از تخصیص به عام عمل کنند و نسبت به آن مورد مشکوک اصالة العموم را جاری کنند مثل اکرم کل عالم که مخصص منفصل میگوید لاتکرم العالم الفاسق که مردد است معنای فاسق بین اقل و اکثر.
مقصود، اقل و اکثر مصداقی است نه مفهومی
این نکته را عرض کنم: مقصود ما از دوران امر معنای فاسق بین اقل و اکثر، اقل و اکثر مفهومی نیست، ممکن است به لحاظ مفهوم تباین باشد بین دو احتمال در معنای فاسق، ولی به لحاظ مصادیق اقل و اکثر باشند. یک وقت نمیدانیم فاسق وضع شده برای عاصی، مرتکب معصیت، یا وضع شده برای مرتکب معصیت کبیره، اینجا اقل و اکثر مفهومی هستند، فاسق نمیدانیم وضع شده برای مرتکب معصیت یا برای مرتکب المعصیة الکبیرة. ولی گاهی نه، نمی دانیم فاسق وضع شده برای عاصی یا برای ظالم، دو تا مفهوم متباین، ولی نسبت بین عاصی و ظالم عموم و خصوص مطلق است، قدرمتیقن از لاتکرم العالم الفاسق اگر معنایش مردد باشد بین عاصی و ظالم این است که ظالم قطعا تخصیص خورده است چون ظالم عاصی هم هست. اما نسبت به عاصی غیر ظالم، زورش به خودش میرسد، ظالم نیست گنهکار است، شک در تخصیص زاید داریم. مهم این نیست که دو مفهوم نسبتشان اقل و اکثر باشد، نه، در این مثال دو مفهوم متقابل هستند، عاصی یک مفهوم است ظالم یک مفهوم دیگری است، اما در خارج کل ظالم عاص و لیس کل عاص بظالم.
اشکال
نگویید اینجا اصالة العموم تعارض میکند، اصل این است که تخصیص نخورده است اکرم کل عالم به مفهوم عاصی، این تعارض میکند با این اصلی که میگوید تخصیص نخورده است به مفهوم ظالم. یک وقت خود مفهومها اقل و اکثر هستند مثل مرتکب المعصیة با مرتکب المعصیة الکبیرة، قطعا به مرتکب المعصیة تخصیص خورده است، نمیدانیم لابشرط است یا بشرط المرتکب المعصیة الکبیرة، قدرمتیقن این است که مرتکب المعصیة الکبیرة خارج شده است. اما در این مثال دوران امر معنای فاسق بین ظالم و عاصی، قدرمتیقنی نداریم. اصل همانطوری که میگوید تخصیص نخورده به مفهوم ظالم، اصل این است که تخصیص نخورده به مفهوم عاصی، همانطور که این اصل جاری میشود، در مقابلش اصل هم میگوید تخصیص نخورده به مفهوم ظالم. اصالة العموم است، لازمه اینکه تخصیص نخورده اکرم کل عالم به مفهوم ظالم لازمهاش و مثبتاتش این است که پس تخصیص خورده به مفهوم عاصی، تعارض میکند با اصالة العموم که میگوید به مفهوم عاصی تخصیص نخورده است.
پاسخ
این خلاف مرتکز عقلاء است، اینجور تعارض انداختنها خلاف مرتکز عقلاء است. عقلاء به مصادیق ظالم و عاصی وقتی نگاه میکنند میبینند در خارج بین مصادیق عاصی و مصادیق ظالم عموم و خصوص مطلق است میگویند پس ظالم مفروغعنه است که خارج شده از عموم اکرم کل عالم، شک در تخصیص عاصی غیر ظالم میشود شک در تخصیص زاید.
مثل این میماند که دو تا راوی از مولی اختلاف کنند یکی بگوید همین الان که خدمت مولی بودیم مولی گفت لاتکرم العالم العاصی، آن دیگری گفت نه اشتباه میکنی مولی گفت لاتکرم العالم الظالم، ما هم دسترسی به مولی نداریم، موبایلش در دسترس نیست، چه کار کنیم، از یک طرف از خود مولی شنیدیم اکرم کل عالم از طرف دیگر این دو تا ثقه با هم اختلاف کردند عرف میگوید نسبت به عالم ظالم که میدانیم تخصیص خورده این عالم، بالاخره یا این درست میگوید یا او، هرکدام درست بگویند عالم ظالم خارج شده، اما نسبت به عالم عاصی غیر ظالم شک در تخصیص زاید داریم، اصالة العموم در شک در تخصیص زاید جاری میکنیم.
نفرمایید چرا راه را طولانی میکنید، اصالة عدم التخصیص به مفهوم ظالم اثر ندارد. این اصل عملی نیست که میگویید اثر ندارد، یکفی در اثر اینکه بخواهد اثبات کند لازمهاش را که میگوید پس تخصیص خورده است عام به مفهوم عاصی.
[سؤال: … جواب:] فرض این است که ما میدانیم یکی از اینها تخصیص خورده.
بحث اصلی عملی نیست که بگویید اثر ندارد باید بگویید بناء عقلاء بر اجراء اصالة عدم التخصیص به مفهوم ظالم نیست. اثر نداشتن را اینجا مطرح نکنید.
نتیجه میگیرم از این عرض خودم اگر دوران امر تخصیص بین متباینین بود ولی یک فردش خارج از محل ابتلاء بود، گفت اکرم کل عالم بعد گفت لاتکرم زیدا، نمی دانم مراد زید پسر عمرو است که اصلا در دسترس من نیست، خارج از محل ابتلاء است، یا زید پسر بکر است که همسایه ماست در دسترس است اکرامش بکنیم یا نکنیم؟ اینجا از شما نمیپذیریم بگویید اصالة عدم التخصیص نسبت به زید بن بکر جاری میشود ولی اصالة عدم التخصیص نسبت به زید بن عمرو اثر ندارد که جاری بشود چون خارج از محل ابتلاء است، نه، این را قبول نمیکنیم چون بحث اصل عملی نیست، لوازم امارات هم حجت است، اصالة العموم جزء امارات است، لازمه اینکه تخصیص نخورده است این عام به زید بن عمرو این است که پس تخصیص خورده است به زید بن بکر، همین مقدار از اثر کافی است و لذا ما نباید تعبیر کنیم اثر ندارد این اصالة عدم التخصیص، نخیر، در آن دوران امر بین اینکه فاسق وضع شده برای مفهوم عاصی یا مفهوم ظالم، اصالة عدم التخصیص نسبت به مفهوم ظالم عند العقلاء جاری نیست چون عقلاء نگاه به خارج میکنند نه نگاه به مفهوم بما مفهوم.
[سؤال: … جواب:] اگر شما علم اجمالی دارید یا این آبی که در منزل شماست نجس است یا آن آبی که در منزل رئیس جمهور آمریکاست، علم اجمالی دارید، بینه آمد گفت آن آبی که در خانه رئیس جمهور آمریکاست پاک است، بگوییم اثر ندارد؟ اثرش این است که لازمهاش این است که پس آن آب نجس آنی است که در منزل شماست. این اثر است دیگر. آن وقت تعارض میکند با آن بینه که میگوید آب منزل شما پاک است. اما اصالة الطهارة که اصل عملی است بله در آن آب در منزل رئیس جمهور آمریکا جاری نمیشود مگر برای آنهایی که در ارتباط باشند با رئیس جمهور آمریکا.
ادامه بررسی صورت سوم و چهارم از صور اجمال مخصص
صورت سوم و چهارم اجمال مخصص مردد بین متباینین است. که در صورت سوم فرض شد مخصص متصل است، در صورت چهارم فرض شد که مخصص منفصل است. ما یک حرف زدیم و لیس الا، گفتیم که این خطاب چه مخصصش متصل باشد چه منفصل، ظهور پیدا میکند در شمول نسبت به الفرد الآخر غیر المعلوم بالاجمال، ولی اشکالی که گرفتند گفتند گاهی تعین ندارد این معلوم بالاجمال.
ما مثال بزنیم، شما یک عامی دارید اکرم کل عالم، ده مخصص توسط غیر ثقه، یعنی ده تا غیر ثقه یکیشان گفت مولی گفته لاتکرم زیدا، یکی دیگر گفت مولی گفته لاتکرم عمرا، سومی گفت مولی گفته لاتکرم بکرا، ده تا غیر ثقه خداییش همهشان دروغ بگویند این هم انسان مطمئن است که دیگر تواطئ بر کذب که نمیکنند، از جاهای مختلف آمدند خبر دادند. علم اجمالی پیدا میکنید که یکی از این مخصصها لااقل مطابق با واقع است، ولی شاید همهاش هم مطابق با واقع باشد، و اگر همهاش هم مطابق با واقع باشد شما که هیچ، ملائکه خدا هم که هیچ، خود خدا هم سؤال کنند که یا الله یا ربنا، آیا تعیین میفرمایید که آنی که این آقا میداند تخصیص خورده است کدامیک است؟ خدا جواب میدهد که نخیر قابل تعیین نیست در فرضی که هر ده خبر صادر شده، این آقا علم اجمالی دارد یکی از این ده خبر لااقل صادر شده، آن خبری که این آقا میداند صادر شده است کدامیک از این ده خبر است؟ تعین ندارد. اینجا ما میگوییم میدانیم یکی از این ده خبر صادق است، اما نُه خبر دیگر که علم نداریم صادق است، خبر ثقه هم که نیست تا بگوییم صدّق العادل، عقلاء چکار میکنند؟ میآیند اصالة العموم جاری میکنند در مازاد بر آن فرد معلوم التخصیص اجمالا و لو تعین واقعی ندارد.
در بحوث این را نپذیرفتند گفتند الفرد الآخر که تعین واقعی ندارد میشود فرد مردد و الفرد المردد لاهویة له و لا ماهیة و لذا آمدند گفتند ما میگوییم در مخصص منفصل ده تا ظهورها منعقد شده در اکرم کل عالم نسبت به شمول نسبت به زید شمول نسبت به عمرو شمول نسبت به بکر و هکذا، حجیت هرکدام از این ده ظهور مشروط است به کذب بقیه، و ما چون علم اجمالی داریم یکی از این ظهورها کاذب است چون میدانیم یکی از این مخصصها خلاف واقع است پس در واقع شرط حجیت نه تا از این ده تا ظهور قطعا منعقد شده، چرا؟ برای اینکه قطعا یک ظهور کاذب ما در بین داریم، اگر همهشان هم کاذب باشند چون همهشان مخصص مطابق با واقع داشته باشند شرط حجیت همه فراهم شده، منتها برای ما قابل وصول نیست. آنی که ما علم پیدا کردیم فهمیدیم یکی از این ظهورها مطابق با واقع نیست و کاذب نیست برای اینکه یکی از این مخصصها قطعا مطابق با واقع است. پس شرط حجیت نُه تا ظهور منعقد شده و ما باید احتیاطا همه این ده تا را اکرام کنیم تا آن نه تا فردی که اصالة العموم میگوید واجب الاکرام هستند آنجام بدهیم.
در تعلیقه بحوث این را قبول کردند گفتند ما در این مخصص منفصل مشکلی نداریم با بحوث. اما در مخصص متصل چون بحث انعقاد ظهور است نه بحث حجیت ظهور، اصل انعقاد ظهور زیر سؤال میرود، ما نمیپذیریم که ظهور منعقد میشود با وجود اجمال مخصص متصل. فقط در اصول عملیه در جایی که خطاب واحد هست مثل قاعده طهارت گفتند بعید نمیدانیم که علم اجمالی داریم یکی از این دو خاک نجس است شک داریم در نجس بودن دیگری شک در نجس بودن دیگری یک موضوع جدیدی بشود برای قاعده طهارت، قاعده طهارت جاری بشود در این موضوع سوم، شک در نجاست تراب آخر. این تراب که در طرف راست شماست اصالة الطهارةاش با تراب در طرف چپ شما تعارض کرد چون میدانی یکی از این دو نجس است ولی الشک فی تراب آخر این تراب آخر یعنی غیر المعلوم بالاجمال کونه نجسا و الا خاک سومی که ما نداریم، این عنوان و لو عنوان انتزاعی است موضوع جدیدی است برای قاعده طهارت.
ما عرضمان به ایشان این بود که موضوع قاعده طهارت شیء است این عنوان التراب الآخر غیر المعلوم بالاجمال این فرد ثالثی درست میکند؟ درست نمیکند، این عنوان مشیر است به یکی از این دو فرد، اگر این عنوان مشیر کافی است پس در غیر اصول عملیه هم کافی است مثل اکرم کل عالم که ما میدانیم یا زید عالم خارج شده است یا عمرو عالم و احتمال خروج هر دو را میدهیم، آنجا هم الفرد الآخر غیر المعلوم بالاجمال تخصیصه عنوان مشیر است و مشکلی پیدا نمیکند کما هو الصحیح.
یک مثالی ایشان زد من آن مثال را میخواهم باز کنم ولی مثالی میزنم از خودم شبیه مثال ایشان. شما دو تا نماز خواندید، خوب دقت کنید! تطبیق کنید این بحثها را بر این مثال، اصول به فقه برسد، اصولی که به فقه نرسد ناکام است مثل جوان ناکام. دو تا نماز خواندید ظهر و عصر، اگر هر دو قاعده فراغ داشت بعد علم پیدا میکردید یکی از این دو نماز فاقد الرکوع است و شاید هر دو فاقد الرکوع باشد، اینجا قاعده فراغ را جاری میکردیم در نماز دوم غیر نماز معلوم بالاجمال بطلانش، حالا هم بحوث قبول داشت میگفت چون مقید لبی در اینجا متصل است به نظر بحوث، خلاف مرتکز بودن ترخیص در مخالفت قطعیه به مثابه قرینه لبیه متصله است دو تا ظهور ناقص منعقد میشد به نظر بحوث، یعنی دو تا ظهور بالفعل است نه ظهور در صورتی هست که ظهور دارد کل ما شککت فیه مما قد مضی فامضه کما هو ظهور دارد در صحت نماز اول به شرط کذبش نسبت به نماز دوم، نه، ظهورها معلق نیست که اگر ظهورها معلق بود من که احتمال کذب هر دو را میدهم پس احراز ظهور در هر دو نمیکنم ظهورها معلق نیست ظهورها بالفعل است اما ظهور ناقص است، ظهور محدود است، ظهور در صحت ظاهریه نماز اول منعقد میشود انعقادش بالفعل است، اما این ظهور ظهور ناقص است، نورافکن ضعیف است، یک قسمتش سوخته است، نورافکنش یک قسمتش سوخته است ظهور محدود است به فرض کذب این قاعده فراغ نسبت به نماز دوم.
در تعلیقه بحوث گفتند ما ظهور ناقص اصلا نمیفهمیم یعنی چی، ولی چون اصول عملیه است میپذیریم که شک در صحیح بودن و فاسد بودن نماز دوم غیر المعلوم بالاجمال بطلانه موضوع جدیدی است برای این اصل عملی. اینجور گفتند. حالا مثال را عوض کنید یک جوری مثال بزنید که هرکدام از این دو نماز یک خطاب مختص به خودش دارد، نماز ظهر استصحاب دارد مثلا علم اجمالی داریم یا وضوء نماز ظهرتان باطل شده است یا بعد که خوابیدید و برخواستید برای نماز عصر وضوء گرفتید نماز عصرتان فاقد رکوع است، اما نماز ظهر را وقتی میخواندید با حالت شک میخواندید، وضوئم باقی است یا باقی نیست، استصحاب کردید بقاء وضوء را نماز ظهر را خواندید حال نداشتید از بس خوابتان میآید یا گرسنه بودید حال نداشتید دومرتبه وضوء بگیرید با همین استصحاب نماز ظهر را خواندید و بعد رفتید ناهار را خوردید و گفتید یک خوابی برویم بلند شویم ساعت سه و چهار نماز عصرمان را بخوانیم، بلند شدید نماز عصرتان را هم خواندید، خیال او دارد راحت میشود که برویم دنبال درس، یک وقت فهمیدیم علم اجمالی این مهمان ناخوانده آمد، در زده و در نزده وارد شد، گفت من به تو بگویم، حالا خودتان علم اجمال پیدا کردید، یک مخبر صادقی، حاج خانم که مخبر صادق است آمد گفت، گفت یا آن استصحاب وضوء دروغ است، تو نماز ظهرت را با وضوء نخواندی یا این قاعده فراغ در نماز عصر دروغ است که میگوید بلی قد رکعت، من این را میدانم، مخبر صادقم، اصلا فرض کنید معصوم خبر دارد ولی این را بدان شاید هم هر دو دروغ باشد، اینجا استصحاب وضوء در نماز ظهر با قاعده فراغ در نماز عصر تعارض میکنند، چون جریان هر دو مستلزم این است که شما هیچکدام از این دو نمازها را اعاده نکنی، ترخیص در مخالفت قطعیه پیش میآید.
بحوث خیالش راحت است میگوید چیزی را درست کرد بافت ولی خوب بافت هنرمندانه بافت حالا ما قبول نداریم ولی انصافا ارزش مال طرف را نباید پایین بیاوریم!! گفت حجیت ظهور لاتنقض الیقین بالشک در شمول نسبت به نماز ظهر مشروط است به کذب قاعده فراغ در نماز عصر، یعنی مشروط است به بطلان نماز عصر، قاعده فراغ در نماز عصر هم مشروط است به کذب استصحاب وضوء در نماز ظهر، بگویید مشروط است به بطلان نماز ظهر و شما هم که میدانی یکی از این دو نماز باطل است، پس یقینا یا استصحاب طهارت جعل شده در اینجا یا قاعده فراغ، نتیجهاش این است که یک نماز به نیت ما فی الذمة بخوان کافی است، لازم نیست هر دو نماز را اعاده کنی.
[سؤال: … جواب:] ترتیب که شرط ذکری است. نماز ظهر اگر بدانی باطل است که نماز عصرت باطل نمیشود. شرط ذکری است.
ما چی میگوییم؟ ما میگوییم: یکی از این دو نماز یقینا باطل است انشاءالله نماز دوم صحیح است، به ما میگویند: یواش! تند نرو! صبر کن به شما برسیم! این نماز دوم صحیح است کی میگوید؟ استصحاب وضوء میگوید؟ هر دو نماز استصحاب ندارد. آیا قاعده فراغ میگوید؟ هر دو نماز که قاعده فراغ ندارد. اگر نماز اول بود خب استصحاب، نماز دوم قاعده فراغ، شما میگویید الصلاة الاخری که لاتعین لها حتی فی علم الله، آن الصلاة الاخری التی لاتعین لها فی علم الله، چون ممکن است هر دو نماز باطل باشد، آن الصلاة الاخری غیر الصلاة المعلوم اجمالا بطلانها کدامها است؟ تعین ندارد. آنی که تعین ندارد استصحاب دارد؟ یا قاعده فراغ دارد؟ این را در تعلیقه بحوث به عنوان نقض به این مبنا ممکن است ذکر کرده باشند لعله مقصودشان را که الصلاة الاخری، استصحاب دارد؟ قاعده فراغ دارد؟ چی دارد؟ حالا اگر خطاب واحد بود هر دو استصحاب داشت هر دو قاعده فراغ داشت میگفتید این خطاب واحد میگیرد آن الصلاة الاخری را، قاعده فراغ میگوید الصلاة الاخری امضها کما فات، استصحاب در هر دو میگفت لاتنقض الیقین بالشک در صلات اخری.
ما میگوییم در تعلیقه بحوث نباید این را به عنوان اشکال به بحوث ذکر میکرد، خود ایشان در این مثال چون دو خطاب منفصل است، انعقاد ظهورش مشکل ندارد، حجیتش مشکل دارد به نظر مقرر بحوث که تعلیقه بحوث را هم نوشتند، اینجا که نباید به بحوث اشکال کند، اینجا خودشان هم قبول دارد حجیة ظهور الاستصحاب فی الصلاة الاولی مشروطة ببطلان الصلاة الثانیة این را که دیگر آقای بزرگوار! معلق بحوث! شما که قبول دارید نظر بحوث را، چرا به عنوان اشکال به بحوث این را مطرح میکنید؟ این را جا داشت به عنوان اشکال به آنهایی مطرح کند مثل ما که حتی در مخصص منفصل هم حجیت مشروطه به کذب آخر را عقلایی نمیدانند، میگویند همان الفرد الآخر.
ما میگوییم: اولا: الغاء خصوصیت، میگوییم اگر هر دو خطاب مشترک داشت هر دو قاعده فراغ داشت اینجا که شما در تعلیقه بحوث قبول کردید، الشک فی صحة الصلاة الاخری غیر الصلاة المعلوم اجمالا بطلانها، این را که گفتید یک موضوع جدیدی است برای قاعده فراغ، عرف الغاء خصوصیت میکند، هر دو قاعده فراغ دارد، پس یک نماز بیشتر لازم نیست اعاده کنیم، الصلاة الاخری غیر الصلاة المعلوم اجمالا بطلانها صحیحة انشاءالله پس یک نماز به نیت ما فی الذمة بخواند.
[سؤال: … جواب:] الغاء خصوصیت استظهاری است، اشکال عقلی نیست. ما استظهار میکنیم که آن صلات اخری شارع اینجا صحت ظاهریه برایش جعل کرده به نکته تسهیل. … فرد مردد که اشکالش در یک خطاب هم میآمد، او که اگر یک خطاب هم بود، قاعده فراغ هر دو را میگفت اشکال فرد مردد میآمد فرض این است که در تعلیقه بحوث گفتند ما قبول داریم که الشک فی صحة الصلاة الاخری یک موضوع جدیدی است برای قاعده فراغ، این را که قبول کرد، ایشان که محقق اصفهانی نیست.
ما میگوییم عرف الغاء خصوصیت میکند. هذا اولا. ثانیا: به قول آقای زنجانی نکات عرفیه اینجا کمک میکند به بحث. چطور؟ البته آقای زنجانی اینجا نفرمودند، در مشابهش فرمودند. نکته حکم ظاهری به صحت مصلحت تسهیل در عمل گذشته است. دو تا عمل گذشته از من صادر شده بوده، من میدانم با علم اجمالی خارجی که یکی باطل است، عرف میگوید همان مصلحت تسهیل اقتضاء میکند بیش از یکی را تسهیل کنند، گاهی دو تا نیست، نگو دو تا نماز بخوان، مگر چی میشود؟ گاهی نماز قضاء خوانده طرف، صد تا نماز ظهر، بعد علم اجمالی پیدا کرده یکی از این آبهایی که وضوء گرفت برای این صد تا نماز اینها یکی از اینها نجس است شاید هم همهاش نجس بوده، بیچاره چکار کند؟ همینجور حاتمبخشی، بگذار صد تا نماز اعاده کن چون احتمال میدهد صد تا نماز، خودت بودی این کار را میکردی؟ اینها البته شوخی است ولی واقع مطلب این است که نکته عرفیه مصلحت تسهیل اینجا هم هست و لذا به نظر ما مشکلی در اینجا نیست.
[سؤال: … جواب:] اگر خطاب واحد است تعلیقه بحوث هم قبول کرد که الشک فی صحة صلاة اخری موضوع است برای قاعده فراغ، دو خطاب هرکدام مختص به یک طرف علم اجمالی باشد، به نظر من این هم عرفی است … تعبیر لازم نیست، آن نماز دوم صحت ظاهریه دارد، یا چون عنوان مشیر است به آنی که نکته استصحاب در آن هست یا عنوان مشیر به آنی است که نکته قاعده فراغ در او هست.
[سؤال: … جواب:] الصلاة الاخری صحیحة ظاهرا، الصلاة الاخری که مشکل ندارد، بحث این بود که به دلیل استصحاب میخواهی تمسک کنی؟ اشکال این بود که دلیل استصحاب کی میگوید در الصلاة الاخری جاری است، یقین سابق و شک لاحق در نماز ظهر است، قاعده فراغ میخواهی جاری کنی؟ کی میگوید الصلاة الاخری قاعده فراغ دارد؟ قاعده فراغ در نماز عصر بود، فرض این است که آن الصلاه الاخری نه تعین دارد در نماز ظهر نه تعین دارد در نماز عصر.
میگوییم اینها برای مدرسه خوب است، به عرف بدهی عرف در اینها تردید نمیکند. به قول یکی از آقایان محترم از شاگردان مرحوم آقای صدر، چون ایشان هم دیدم قبول نداشت همین حرف ما را میزد که التراب الآخر الفرد الآخر، میگفت تا عرف نیاید در مدرسه با ما درس بخواند تا (عذر میخواهم) دیوانه نشود، این شبهات در ذهنش نمیآید، خب این شبهاتی که در ذهن عرف نمیآید، شبهات عقلیه را جواب عقلی هم میدهیم، می گوییم برو دنبال کارت، جواب شبهه عقلی را عقلی میدهیم بعد میرویم سراغ عرف، اینجا دأب العجزة نیست تمسک به ظهور عرفی، ما اشکال عقلی را جواب دادیم، نگفتیم که این اشکال عقلی عرفی نیست، نه، اشکال عقلی را باید جواب عقلی بدهید. اما وقتی جواب عقلی دادیم راحت شدیم عقل را محکوم کردیم میرویم سراغ فهم ساذج عرف و هیچ مشکلی ندارد.
[سؤال: … جواب:] صحت ظاهریه جامع. اصلا خود امام گاهی جامع بیان میکرد. امام خودش در قاعده حل نگاه کنید در روایت مسعدة بن صدقة مثالهایی که زده جامع قاعده حل است، یکی مستند به قاعده ید است، یکی مستند به استصحاب است، نگاه کنید. … اینها را در مدرسه درست کردند. امام فرمود کل شیء لک حلال حتی تعرف انه حلال و ذلک مثل الثوب لعله سرقة. آن قاعده ید است. او امرأة تحتک لعلها اختک او رضیعتک، این استصحاب عدم کونها اختا است او رضیعة است. … نه استصحاب است نه قاعده فراغ است، یک چیزی است منتزع از اینها. مثل ظرف طلا و نقره. طلا و نقره را مخلوط کردند یک طرفی را درست کردند، این ظرف طلا است یا نقره؟ هیچکدام. پس چرا میگویید حرام است؟ میگویند چون عرف وقتی به او بگویند ظرف طلا حرام است در آن آب بخوری ظرف نقره حرام است در آن بخوری ممتزج از اینها را میگوید حرام است آب بخوری دیگر.
پس ما نه مطلب بحوث را قبول داریم که گفت حجیة کل منهما مشروطة بکذب الآخر، بعد در جایی که مخصص منفصل بود یک اشکالی مطرح کرد در جلسه قبل گفت این اشکال فقط در مخصص منفصل میآید. و نه تعلیقه بحوث را قبول داریم که در مخصص متصل اشکال کرد در مثال اکرم کل عالم، به نظر ما هیچکدام درست نیست. و در صورت ثالثه و رابعه که مخصص مردد بین متباینین است شک در تخصیص زاید بکنیم اصالة العموم جاری میکنیم در فرد آخر غیر المعلوم بالاجمال تخصیصه، کلام واقع میشود در تنبیهات این بحث، انشاءالله فردا.
و الحمد لله رب العالمین.